قرآن درس انسان (گزیده ای ازفضائل،ظرائف لطائف وخواص آیات وسوره ها)

قرآن درس انسان

(گزیده ای ازفضائل،ظرائف لطائف وخواص آیات وسوره های قرآن مجید به همراه حکایات ونکات قرآنی)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

رضا قارزی

 

 

 

 

 

 

مفاهیم و محتوای قرآن کریم

هر یک از سوره های قرآن در بردارنده ی مطالب و موضوعات متنوع یاست که ذکر تمامی آن ها از حوصله این مطلب خارج است اما جهت آشنایی خوانندگان به بعضی از مووضعات به ترتیب زیر اشاره می شود:

سوره ی مبارکه ی حمد (فاتحه)

این سوره به دو بخش تقسیم می شود: بخشی از حمد و ثنای خدا سخن می گوید و بخشی از نیازهای بنده و عقاید اسلامی و خلاصه قرآن است.

سوره ی مبارکه ی بقره

بحث هایی پیرامون توحید و خداشناسی، معاد و زندگی پس از مرگ، اعجاز قرآن، بحث هایی درباره ی یهود و منافقان، تاریخ پیامبران مخصوصاً حضرت ابراهیم علیه السلام و حضرت موسی علیه السلام، بحث هایی در زمینه ی احکام مختلف اسلامی از قبیل نماز، روزه، جهاد، حج، تغییر قبله، ازدواج و طلاق، تجارت، دین (وام)، ربا، انفاق، قصاص، تحریم قسمتی از گوشت های حرام، قمار، شراب و بخشی از احکام وصیت.

قرآن درس انسان

(گزیده ای ازفضائل،ظرائف لطائف وخواص آیات وسوره های قرآن مجید به همراه حکایات ونکات قرآنی)

 

 

مفاهیم و محتوای قرآن کریم

هر یک از سوره های قرآن در بردارنده ی مطالب و موضوعات متنوع یاست که ذکر تمامی آن ها از حوصله این مطلب خارج است اما جهت آشنایی خوانندگان به بعضی از مووضعات به ترتیب زیر اشاره می شود:

سوره ی مبارکه ی حمد (فاتحه)

این سوره به دو بخش تقسیم می شود: بخشی از حمد و ثنای خدا سخن می گوید و بخشی از نیازهای بنده و عقاید اسلامی و خلاصه قرآن است.

سوره ی مبارکه ی بقره

بحث هایی پیرامون توحید و خداشناسی، معاد و زندگی پس از مرگ، اعجاز قرآن، بحث هایی درباره ی یهود و منافقان، تاریخ پیامبران مخصوصاً حضرت ابراهیم علیه السلام و حضرت موسی علیه السلام، بحث هایی در زمینه ی احکام مختلف اسلامی از قبیل نماز، روزه، جهاد، حج، تغییر قبله، ازدواج و طلاق، تجارت، دین (وام)، ربا، انفاق، قصاص، تحریم قسمتی از گوشت های حرام، قمار، شراب و بخشی از احکام وصیت.

سوره ی مبارکه ی آل عمران

بحث هایی در زمینه ی ایمان و سالام و اتسقامت در راه حمایت و گسترش اسلام، مبارزه منطقی با یهود و مسیحیت و مشرکان و پاره ای درس های تربیتی و نفی عقاید باطل.

سوره ی مبارکه ی نساء

دعوت به ایمان و عدالت، ذکر سرگذشت پیشینیان، قانون ارث، قوانین مربطو به ازدواج، قوانین کلی برای حفظ اموال عمومی، کنترل و نگهداریا و بهسازی محیط خانواده، حقوق وظایف افراد جامعه در برابر یکدیگر، معرفی دشمنان، لزوم اطاعت از رهبری، تشویق مسلمانان به مبارزه و اهمیت هجرت.

سوره ی مبارکه مائده

معرففی عقائد و معارف اسلامی، مسئله رهبری پس از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) مسئله اعتقاد به تثلیث در مسیحیت، وفای به عهد، عدالت اجتماعی، شهادت به عدل، تحریم قتل نفس با ذکر داستان فرزندان آدم علیه السلام هابیل و قابیل، معرفی غذاهای حلال و حرام و قسمتی از احکام وضو و تیمم.

سوره ی مبارکه اَنعام

مبارزه با شرک و بت پرستی، دعوت به اصول سه گانه ی توحید، نبوّت و معاد و ذکر اعمال و کردار و بدعت های مشرکان.

سوره ی مبارکه ی اَعراف

ذکر مسئله مبدأ و معاد، داستان آفرینش آدم، سرگذشت قوم نوح علیه السلام، لوط علیه السلام و شعیب علیه السلام و سرگذشت بنی اسرائیل و مبارزه ی حضرت موسی علیه السلام با فرعون.

سوره ی مبارکه ی اَنفال

ذکر مسائل مالی و اقتصادی اسلام از جمله: انفال و غنائم، بیان صفات و امتیازات مؤمنان واقعی، داستان جنگ بدر، ذکر احکام جهاد، ذکر جریان شب تاریخی هجرت پیامبر علیه السلام از مکّه به مدینه وضع مشرکان و خرافات آن ها قبل از اسلام بیان حکم خمس، بیان برتری معنوی مسلمانان بر کفّار، حکم اسیران جنگی، بیان مبارزه با منافقان و راه شناخت آنان.

سوره ی مبارکه ی توبه

قطع رابطه با مشرکان، بیان سرنوشت منافقان و نشانه های آنان ذکر انحراف اهل کتاب از حقیقت  توحید، بحث های مربوط به جهاد، ستایش مجاهدان راه خدا، اشاره به زکات، بیان پرهیز از تراکم ثروت، لزوم تحصیل علم، ذکر داستان هجرت پیامبر علیه السلام بیان مسئله ماه های حرام، موضوع گرفتن جزیه از اقلیت های مذهبی.

10. سوره ی مبارکه ی یونُس

تکیه بر مسئله مبدا و معاد، مسئله وحی و مقام پیامبر علیه السلام بیان نشانه های عظمت خداوند، ذکر زندگی پیامبران از جمله: نوح موسی و یونُس علیه السلام بیان سرسختی بت پرستان در برابر حق.

11. سوره ی مبارکه هود

ذکر سرگذشت پیامبران مخصوصاً حضرت نوح علیه السلام مبارزه با شرک و بت پرستی، ذکر مسئله ی معاد، دستوار استقامت کردن به مؤمنان، ذکر سرگذشت هود و صالح و ابراهیم و لوط و حضرت موسی علیه السلام و مبارزات آنان.

12. سوره مبارکه ی یوسُف

تمام آیات این سوره جز چند آیه آخر در مورد سرگذشت جالب و شیرین و عبرت انگیز حضرت یوسف علیه السلام است.

13. سوره ی مبارکه ی رعد

بیان حقانیت و عظمن قرآن، ذکر اسرار آفرینش آسمان ها و بیان معاد، اشاره به تسبیح کردن رعد، ذکر سجده ی آسمانیان و زمینی ها در برابر عظمت خدا، بیان مثال های زیبا برای شناخت حق و باطل، ذکر وفای به عهد و صله ی رحم و صبر و استقامت و انفاق کردن در پنهان و آشکار و بیان سرگذشت اقوام یاغی و سرکش و تهدید کفّار.

14. سوره ی مبارکه ابراهمی

بیان داستان قهرمان توحید حضرت ابراهیم علیه السلام ذکر تاریخ انبای گذشته مانند: حضرت نوح و موسی علیه السلام و قوم عا و ثمود و بیان مسئله مبدا و معاد.

15. سوره ی مبارکه ی حِجر

سفارش به مطالعه در اسرار آفرینش، بیان مسئله معاد و کیفر بدکاران، ذکر اهمیت قرآن، بیان داستان آدم و سرکشی ابلیس، اشاره به سرگذشت اقوامی چون قوم لوط و صالح و شعیب علیه السلام.

16. سوره ی مبارکه ی نحل

بیان پاره ای از نعمت های خداوند از قبیل باران و نور آفتاب، انواع گیاهان و میوه ها و مواد غذایی و حیواناتی که خدمت گذار انسان ها هستند اشاهر پرمعنی و کوتاه به زنبورعسل، ذکر دلایل توحید، بیان معاد و تهدید مشرکان، دستور به عدل و احسان و هجرت و جهاد و نهی از فحشاء و ظلم و ستم و پیمان شکنی، ذکر کوتاهی از حضرت ابراهیم علیه السلام.

17. سوره ی مبارکه ی اِسراء

بیان دلایل نبوت، داستان معراج پیامبر علیه السلام بیان تاریخ پرماجرای بنی اسرائیل، ذکر مسئله وجود حساب و کتاب در زندگی این جهان، حق شناسی به ویژه در رابطه با پدر و مادر، تحریم اسراف و تبذیر کردن و هم چنین بخل و فرزندکشی (در جاهلیت بوده است) و زنا و خوردن مال یتیم و کم فروشی و تکبر و خون ریزی، بیان تأثیر قرآن در درمان هر گونه بیماری اخلاقی و اجتماعی، ذکر معجزه بودن قرآن.

18. سوره ی مبارکه ی کَهف

ذکر داستان اصحاب کهف، ذکر داستان ملاقات حضرت موسی و خضر (هر چند نام خِضر در این سوره نیامده است) و بیان درسی عمیق و زیبا در این باره، بیان ماجرای ذوالقرنین و یأجوج و مأجوج.

19. سوره ی مبارکه ی مریم

بیان سرگذشت حضرت زکریا و حضرت مریم و عیسی علیه السلام و ابراهیم قهرمان توحید و فرزندش اسماعیل و ادریس و پاره ای دیگر از پیامبران بزرگ الهی، بیان مباحثی از قیامت، نفی فرزند داشتن خداوند و بیان مسئله شفاعت.

20. سوره ی مبارکه ی طه

اشاره به عظمت قرآن و بیان صفات جلال و جمال خداوند، ذکر داستان حضرت موسی  و گوساله پرستی بنی اسرائیل، اشاره به مسئله ی معاد و بیان سرگذشت آدم علیه السلام و حوا در بهشت و هبوط آنان.

21. سوره ی مبارکه ی انبیاء

اشاره به فرازهایی از حالات 16 تن از پیامبران بزرگ الهی که عبارتند از: حضرت موسی، هارون، ابراهیم، لوط، اسحاق، یعقوب، نوح، داوود، سلیمان، ایوب، اسماعیل، ادریس، ذوالکفل، ذاالنون (یونُس)، زکریا و یحیی. همچنین اشاره به توحید و پیروزی حق علیه باطل.

22. سوره ی مبارکه ی حجّ

ذکر آیاتی در مورد معاد و بیان دلایل آن بررسی سرگذشت عبرت انگیز گذشتگان از جمله قوم نوح، عاد، ثمود، قوم ابراهیم و لوط، قوم شعیب و قوم موسی. بین مباحثی در مورد مسئله حج و سابقه ی تاریخی آن از زمان حضرت ابراهیم و بیان مسئله قربانی کردن در حج و طواف...، تشویق به نماز و زکات و امر به معروف و نهی از منکر و بیان توکل کردن به خداوند.

23. سوره ی مبارکه ی مؤمنون

بیان اوصاف مؤمنان، بیان خداشناسی همراه با آوردن نشانه های مختلفی از نظام شگرف آفرینش انسان و حیوانات و گیاهان، بیان سرگذشت پیامبرانی چون: نوح، هود، موسی و عیسی علیه السلام بحث هایی درباره ی معاد.

24. این سوره را می توان سوره پاکدامنی و عفت و مبارزه با آلودگی های جنسی دانست. چرا که قسمت عمده ی دستوراتش بر محور پاکسازی اجتماع از طرف مختلف از آلودگی های جنسی دور می زند.

25. سوره ی مبارکه فُرقان

ذکر دلایل توحید و اشاره به منطق ضعیف مشرکان، ذکر نشانه های عظمت خداوند مانند: روشنایی آفتاب، ظلمت و تاریکی شب، باد و باران، زنده شدن زمین، آفرینش آسمان ها و زمین و خورشید و ماه و سیر منظم آنها، بیان صفات مؤمنان راستین.

26. سوره ی مبارکه ی شعراء

بیان عظمت قرآن، فرازهایی از سرگذشت هفت پیامبر بزرگ الهی که عبارتند از: ابراهیم، نوح، هود، صالح، لوط، شعیب و حضرت موسی علیه السلام و مباحثی و پیرامون شاعران.

27. سوره ی مبارکه ی نَمل

اشاره به معاد، سرگذشت پنج پیامبر بزرگ الهی، بیان داستان حضرت سلیمان و ملکه ی سبأ و سخن گفتن پرندگانی چون هُدهُد و حشراتی چون مورچه با آن حضرت.

28. سوره ی مبارکه ی قَصص

ذکر تاریخ چه بنی اسرائیل، بیان داستان قارون آن مرد ثروتمند و مستکبر که سرگذشتی چون فرعون داشت و با این تفاوت که قارون در خاک فر رفت و فرعون در آب غرق شد.

29. سوره ی مبارکه ی عنکبوت

بیان مسئله امتحان شدن انسان ها، ذکر وضع منافقان، ذکر گوشه هایی از مبارزات پیامبران بزرگ الهی چون: حضرت نوح، ابراهیم، لوط، شعیب و بیان مسئله توحید و ضعف و ناتوانی معبودهای ساختگی.

30. سوره ی مبارکه ی روم

پیش گویی پیروزی رومیان بر ایرانیان در جنگی که در آینده درگیر می شد، بیان گوشه ای از طرز فکر و حالات افراد بی ایمان، اشاره به مسئله ی مالکیت و حق ذی القربی و نکوهش رباخواری.

31. سوره ی مبارکه ی لقمان

اشاره به عظمت قرآن، ذکر قسمتی از سخنان حکمت آمیز لقمان به فرزندش، بیان دلایل توحید و اشاره ی کوتاهی به مسئله ی معاد و بیان علم غیبت خداوند.

32. سوره ی مبارکه ی سجده

بیان عظمت قرآن، ذکر آفرینش انسان از خاک و آب و روح الهی، ذکر معاد و انذار و بشارت، اشاره کوتاهی به تاریخ بنی اسرائیل.

33. سوره ی مبارکه ی احزاب

اشاره به پاره ای از خرافات دوران جاهلیت (قبل از اسلام) مانند مسئله ظهار (یک شیوه طلاق در جاهلیت بوده است) اشاره به جنگ احزاب،  اشاره به همسران پیامبر که باید در همه ی امور الگو باشند، اشاره به داستان زید پسر خوانده پیامبر ا سلام علیه السلام و ذکر مسئله حجاب.

34. سوره ی مبارکه ی سبأ

بیان مسئله توحید و نبوت و معاد، ذکر نعمت های الهی، بیان سرنوشت شکرگزاران و کافران، دعوت انسان ها به تفکر و اندیشه و عمل صالح.

35. سوره ی مبارکه ی فاطر

بیان عظمت خداوند و مسئله توحید، اشاره به مسئله ی رهبری انبیاء و مبارزه ی آنان با کافران، بیان اندرز و مواغظ الهی در زمینه های مختلف.

36. سوره ی مبارکه یس

بیان رسالت پیامبر اسلام علیه السلام و قرآن مجید و هدف نزول آن، اشاره به رسالت بعضی از پیامبران الهی، ذکر مباحثی درباره ی توحید، معاد و پایان جهان و بهشت و دوزخ.

37. سوره ی مبارکه ی صافّات

بحثی پیرامون گروه هایی از ملائکه، بیان عاقبت کافر[1]، ذکر قسمتی از تاریخ انبیای بزرگ الهی مانند: حضرت نوح، ابراهیم، اسحاق، موسی و هارون، الیاس، لوط و یونس علیه السلام و بیان یکی از انواع شرک که عبارت باشد از اعتقاد به خویشاوندی خداوند با جن یا فرشتگان، بیان پیروزی لشکر حق بر کفر و نفاق.

38. سوره ی مبارکه ص

ذکر مسئله نبوت پیامبر اسلام علیه السلام اشاره به گوشه هایی از تاریخ مخصوصاً حضرت داوود، سلیمان و ایّوب، بیان سرنوشت کفّار، بیان آفرینش انسان و مقام والای او وسجده کردن فرشتگان برای آدم.

39. سوره ی مبارکه ی زُمَر

بیان توحید و معاد، بیان پاداش و عذاب در قیامت، بیان اهمیت قرآن مجید، اشاره ی کوتاه به سرگذشت اقوام گذشته و ذکر مسئله ی توبه.

40. سوره مبارکه ی مؤمن (غافر)

طرح داستان حضرت موسی  علیه السلام و فرعون، اشاره به مؤمن آل فرعون، دعوت پیامبر علیه السلام به صبر و شکیبایی و اشاره به قیامت و توحید.

41. سوره ی مبارکه ی فُصّلت

توجه دادن به قرآن، اشاره به آفرینش آسمان و زمین و مراحل پیدایش کره ی زمین و کوه های و گیاهان و حیوانات، اشاره به سرگذشت اقوام مغرور و سرکش گذشته از جمله قوم عاد و ثمود و اشاره ی کوتاهی به داستان حضرت موسی علیه السلام.

42. سوره ی مبارکه ی شوری

اشاره به وحی و ارتباط پیامبران با خداوند، بیان یک سلسله ی مباحثِ اخلاقی مانند: استقامت، توبه، عفو و گذشت، فرو نشاندن آتش خشم، دوری کردن از لجاجت و دنیاپرستی و جزع و فزع به هنگام بروز مشکلات.

43. سوره ی مبارکه ی زُخرُف

اشاره به اهمیت قرآن و نبوّت پیامبر اسلام، مبارزه با تقلیدهای کورکورانه، اشاره به ارزش های باطلی که حاکم بر افراد بی ایمان است بیان اندرزهای سودمند مؤثّر.

44. سوره ی مبارکه ی دُخان

بیان عظمت قرآن و این که در شب قدر نازل شده است، اشاره به سرگذشت حضرت موسی و قوم بنی اسرائیل در مقابل فرعون، اشاره به هدف آفرینش و بیهوده نبودن خلقت آسمان و زمین.

45. سوره ی مبارکه ی جائیه

بیان عظمت قرآن، ذکر پاره ای از ادعاهای طبیعی مسلکان و پاسخ قاطع به آنها، اشاره ی کوتاهی به سرنوشت بعضی اقوام گذشته چون بنی اسرائیل دعوت به عفو و گذشت در عین قاطعیت و عدم انحراف از حق، اشاره به حوادث تکان دهنده ی قیامت، مخصوصاً مسئله نامه ی اعمال که تمامی کارهای انسان را بی کم و کاست در برمی گیرد.

46. سوره ی مبارکه ی اَحقاف

ذکر عظمت قرآن، اشاره به داستان قوم عاد که ساکن سرزمین احقاف بودند، اشاره به گسترش و عمومیت دعوت پیامبر اسلام تا آن جا که غیر از انسان ها طایفه ی جن را نیز شامل می شود.

47. سوره ی مبارکه ی محمّد(ص)

بیان مسئله ایمان و کفر و مقایسه حال مؤمنان و کافران، بیان مسئله جهاد، ذکر شرح حال منافقان، بررسی سرنوشت اقوام گذشته، بیان آزمایش الهی به تناسب مسئله جنگ، ذکر مسئله انفاق که آن نیز نوعی جهاد است و نقطه ی مقابل آن بخل.

48. سوره ی مبارکه فتح

اشاره به پیروزی اسلام و تأکید بر تحقق خواب پیامبر علیه السلام و هدف والای ایشان. معرّفی کسانی  که از شرکت در جهاد معاف هستند، اشاره به ویژگی های پیروان اسلام صلی الله علیه و آله و صفات مخصوص آنها.

49. سوره ی مبارکه حُجُرات

بیان آداب برخورد با پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله اشاره به یک سلسله اصول اخلاق اجتماعی اسلام، بیان دستوراتی در زمینه ی چگونگی حل و فصل اختلافات داخلی که احیاناً در میان مسلمان روی می دهند اشاره به این که ایمان تنها به گفتار نیست.

50. سوره ی مبارکه ی ق

تقریباً تمام آیات این سوره بر محور معاد دور می زند و مباحثی چون ثبت اعمال و اقوال، مرگ و انفال از این جهان به جهان دیگر حوادث قیامت و استدلال بر مسئله معاد را مطرح می نماید. البته در این میان به اقوام طغیانگر گذشته چون فرعون و قوم عاد و قوم لوط و قوم شعیب و تبع اشاره می کند.

51. سوره ی مبارکه ی ذاریات

بیان مسئله معاد، اشاره به توحید، ذکر داستان فرشتگانی که میهمان حضرت ابراهیم شدند، اشاره به داستان حضرت موسی علیه السلام و قوم عاد و ثمود و قوم نوح.

52. سوره ی مبارکه ی طور

اشاره به نعمت ها و مواهب الهی بر مؤمنان در قیامت، اشاره به نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله بیان مسئله توحید و معاد، ذکر عذاب های الهی برای کافران.

53. سوره ی مبارکه ی نجم

اشاره به تماس پیامبراکرم صلی الله علیه  و آله با پیک وحی (جبرئیل) اشاره به معراج پیامبر صلی الله علیه و آله بیان خرافات مشرکان در مورد بت ها، بازگذاشتن راه توبه، ذکر اقوام گذشته مانند: قوم عاد و ثمود و نوح و لوط.

54. سوره ی مبارکه ی قمر

بیان نزدیکی قیامت و موضوع شق القمر، اشاره به قوم سرکش نوح و مسئله طوفان، ذکر داستان قوم عاد و ثمود و مخالفتشان با حضرت صالح و مسئله ناقه (شتر) اشاره به قوم لوط و سخنی کوتاه در مورد مؤمن آل فرعون.

55. سوره ی مبارکه ی الرحمن

اشاره به نعمت های الهی، اشاره به چگونگی خلقت جن و انسان، بیان نشانه های خداوند در زمین و آسمان، ذکر نعمت های ابدی جهان آخرت و عذاب های دردناک مشرکان و کافران.

56. سوره ی مبارکه ی واقعه

بیان نشانه های ظهور قیامت و گروه بندی انسان ها، ذکر مقامات مقرّبین و اصحاب یمین و انواع مواهب الهی برای آن ها، ذکر اصحاب شمال و مجازات های دردناک آن ها در دوزخ، بیان حالت احتضار و انتقال از این جهان.

57. سوره ی مبارکه ی حدید

بیان توحید و صفات خداوند که حدود بیست و هفت صفت از صفات الهی در آن آمده است. اشاره به عظمت قرآن، ذکر انفاق در راه خدا، اشاره به عدالت اجتماعی که از اهداف مهم انبیاء است مذمت و نکوهش رهبانیت و انزوای اجتماعی.

58. سوره ی مبارکه ی مجادله

اشاره به حکم ظِهار، بیان دستورهایی در آداب مجالست از جمله منع کردن از نجوی (درِ کوشی حرف زدن) بحث در مورد منافقان و دعوت به حزب الله.

59. سوره ی مبارکه ی حشر

اشاره به تسبیح کردن عمومی موجودات در برابر خداوند، اشاره به ماجرای درگیری مسلمانان با یهودیان پیمان شکنی مدینه  اشاره به منافقان مدینه، بیان صفات جمال و جلال خدای تعالی و اسماء حسنی.

60. سوره ی مبارکه ی ممتحنه

بیان مسئله «حبّ فی الله» و «بغض فی الله» و نهی از طرح دوستی با مشرکان، اشاره به زنان مهاجر و آزمایش و امتحان آن ها.

61. سوره ی مبارکه ی صفّ

دعوت به هماهنگی گفتار و کردار و پرهیز از سخن گفتن بدون عمل کردن، دعوت به جهاد، اشاره به پیمان شکنی بنی اسرائیل، بشارت عیسی علیه السلام به آمدن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله تضمین پیروزی اسلام بر همه ی ادیان، اشاره به زندگی حواریین حضرت عیسی علیه السلام.

62. سوره ی مبارکه ی جمعه

بیان توحید و هدف بعثت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ذکر مسئله معاد اشاره به برنامه ی سازنده نماز جمعه و بعضی خصوصیات این عبادت بزرگ، اشاره به تسبیح عمومی موجودات، دستور مؤکد برای انجام نماز جمعه و تعطیل کسب و کار برای شرکت در آن.

63. سوره ی مبارکه ی منافقون

محور اصلی این سوره منافقان است که شامل نشانه های آن، برحذر داشتن مؤمنان از توطئه های آنها می باشد و هم چنین توصیه به انفاق در راه خدا و غافل نشدن از ذکر او.

64. سوره ی مبارکه تغابُن

بیان توحید و صفات و افعال خداوند، اشاره به این که روز قیامت روز مغبون شدن گروهی و برنده شد گروه دیگر است، دستور به اطاعت از خداوند و پیامبر و دعوت به انفاق کردن.

65. سوره ی مبارکه ی طلاق

بیان احکام مربوط به طلاق و اشاره به مبدأ و معاد و نبوّت پیامبر و بشارت و انذار.

66. سوره ی مبارکه ی تحریم

اشاره به موضوع مربوط پیامبر صلی الله علیه و آله با بعضی از همسرانش، دستور به مراقبت در امر تعلیم و تربیت خانواده اشاره به توبه و جهاد اشاره به دو تن از زنان صالح یعنی حضرت مریم و همسر فرعون و دو نفر از زنان ناصالح مانند همسر نوح و همسر لوط.

67. سوره ی مبارکه مُلک

اشاره به صفات خداوند و نظام شگفت خلقت، خصوصاً آفرینش آسمان ها و ستارگان و زمین و پرندگان و آب های جاری و آفرینش گوش و چشم (ابزار شناخت)

68. سوره ی مبارکه ی قلم

ذکر قسمتی از صفات ویژه ی رسول خدا  صلی الله علیه و آله مخصوصاً اخلاق برجسته ی ایشان، بیان قسمتی از صفات زشت دشمنان، بیان عظمت قرآن و اشاره به قیامت.

69. سوره ی مبارکه ی الحاقّه

بیان مسائل مربوط به قیامت که سه نام از نام های قیامت یعنی (حاقه، قارعه، واقعه) را در این سوره ذکر فرموده است. اشاره به سرنوشت اقوام گذشته مخصوصاً: قوم عاد، قوم ثمود و قوم فرعون، اشاره به عظمت قرآن و پیامبر صلّی الله علیه و آله.

70. سوره ی مبارکه ی معارج

بیان خصوصیات قیامت، ذکر پاره ای از صفات انسان های خوب و بد، اشاره به عذاب شدن یکی از منکران پیامبر صلّی الله علیه و آله.

71. سوره ی مبارکه ی نوح

این سوره سرگذشت حضرت نوح علیه السلام را بیان می کند.

72. سوره ی مبارکه ی جنّ

مباحث این سوره عمدتاً درباره ی موجودات ناپیدایی به نام جن می باشد که به ایمان آوردن آنها به پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله و خضوع آن ها در برابر قرآن مجید و اعتقادشان به معاد و این که دارای گروهی مؤمن و گروهی کافر هستند، اشاره شده است.

73. سوره ی مبارکه ی مزّمّل

دعوت پیامبر به قیام شبانه برای عبادت و تلاوت قرآن، اشاره به معاد، اشاره به حضرت موسی، دعوت به نماز و زکات و  انفاق در راه خدا.

74. سوره ی مبارکه ی مدّثّر

دعوت پیامبر به قیام و ابلاغ آشکار پیام الهی و صبر و استقامت تأکید بر امر قیامت از طریق سوگندهای مکرّر و اشاره به ارتباط سرنوشت هر انسانی با اعمال او.

75. سوره ی مبارکه ی قیامت

مباحث این سوره بر محور قیامت و معاد دور می زند، از جمله بیان حوادث عجیب و هول انگیز که در پایان این جهان و آغاز قیامت روی می دهد و لحظات پراضطراب مرگ و انتقال از این جهان به جهان دیگر.

76. سوره مبارکه ی انسان (دهر)

اشاره به آفرینش انسان، اشاره به اهمیت قرآن بیان حاکمیت مشیت و خواست الهی در عین مختار بودن انسان.

77. سوره ی مبارکه ی مرسّلات

بیشترین مطلبی که در این سوره طرح شده است مسائل به قیامت می باشد.

78. سوره ی مبارکه ی نبأ

طرح حادثه بزرگ قیامت در قالب سؤال اشاره به قدرت خداوند در آسمان و زمین، اشاره به نعمت های الهی برای نیکوکاران و عذاب های دردناک برای طغیانگران و کافران.

79. سوره ی مبارکه ی نازعات

این سوره بر محور مسائل مربوط به معاد دور می زند و اشاره ای هم به داستان حضرت موسی و سرنوشت فرعون می نماید و این که هیچ کس غیر از خدا از تاریخ وقوع روز قیامت باخبر نیست.

80. سوره ی مبارکه ی عبس

طرح مسئله معاد، اشاره به کسی که در برابر مرد نابینای حقیقت جو برخورد مناسب نداشت بیان و ارزش و اهمیت قرآن.

81. سوره ی مبارکه ی تکویر

بیان مسئله قیامت و دگرگونی عظیم در پایان این جهان اشاره به عظمت قرآن.

82. سوره ی مبارکه ی انفطار

این سوره نیز بر محور مسائل مربوط به قیامت دور می زند و انسان را به نعمت های خداوند و فرشتگانی که مأمور ثبت اعمال انسان ها هستند توجه می دهد.

83. سوره ی مبارکه ی مطفّفین

اشاره به کم فروشان و تهدید آنان، اشاره به سسرنوشت بدکاران در روز قیامت و نعمت های عظیم الهی برای نیکوکاران.

84. سوره ی مبارکه انشقاق

این سوره نیز عموماً به مسئله معاد اشاره دارد و حوادث هولناک روز قیامت را بیان می کند.

85. سوره ی مبارکه ی بروج

اشاره به اصحاب اُخدود اشاره به داستان فرعون و ثمود و اقوام گردنکش و طغیانگری که نابود شدند، بیان عظمت قرآن و اهمیت آن.

86. سوره ی مبارکه ی طارق

اشاره به مسئله معاد و بیان اهمیت و ارزش و عظمت قرآن مجید.

87. سوره ی مبارکه ی اعلی

اشاره به دستورات الهی به پیامبر در زمینه ی تسبیح پروردگار و ادای رسالت، اشاره به مؤمنان خاضع و کافران شقی و ذکر عوامل شقاوت و سعاد.

88. سوره ی مبارکه غاشیه

اشاره به معاد، بیان مسئله توحید و اشاره به آفرینش آسمان و خلقت کوه ها و زمین و اشاره به نبوّت.

89. سوره ی مبارکه ی فجر

تهدید کافران به عذاب، اشاره به اقوام طغیانگری چون عاد و ثمود و فرعون، اشاره به امتحان شدن انسان و بیان مسئله معاد.

90. سوره ی مبارکه بلد

اشاره به این که زندگی انسان در این دنیا همواره توأم با مشکلات و رنج است، ذکر پاره ای از نعمت های الهی و ناسپاسی انسان، اشاره به گروه مؤمنان و گروه کافران و سرنوشت آن ها.

91. سوره ی مبارکه ی شمس

اشاره به تهذیب نفس و تطهیر قلب از ناپاکی ها و اشاره به اقوام طغیانگر گذشته مانند: قوم ثمود.

92. سوره ی مبارکه ی لیل

این سوره مردم را به دو گروه تقسیم می کند: انفاق کنندگان باتقوی و بخیلانی که منکر پاداش الهی هستند و پایان کار گروه اول را خوشبختی و آرامش و پایان کار گروه دوم را سختی و بدبختی می شمرد.

93. سوره ی مبارکه ی ضحی

این سوره به پیامبر بشارت می دهد که خداوند هرگز تو را رها نساخته است و سپس وعده ی عطا و بخشش فراوان به او می دهد.

93. سوره ی مبارکه ی شرح (انشراح)

در این سوره نیز به قسمتی از مواهب الهی به پیامبر الهی به پیامبر صلّی الله علیه و آله اشاره شده است.

95. سوره ی مبارکه ی تین

این سوره به آفرینش زیبای انسان و مراحل تکامل و عوامل انحطاط او اشاره دارد و نیز مسئله ی معاد و حاکمیت خداوند را بیان می کند.

96. سوره ی مبارکه ی علق

این سوره به ابتدا به پیامبر دستور قرائت و تلاوت قرآن را می دهد و سپس به آفرینش آسمان و خلقت کوه ها و زمین و اشاره به نبوت.

97. سوره ی مبارکه ی قدر

این سوره به بیان نزول قرآن مجید در شب قدر می پردازد و سپس اهمیت شب قدر و برکات و آثار آن را متذکر می شود.

98. سوره ی مبارکه ی بیّنه

این سوره به رسالت جهانی پیامبراکرم صلّی الله علیه و آله اشاره دارد و هم چنین به موضع گیری های مختلف اهل کتاب و مشرکان در برابر اسلام اشاره می کند.

99. سوره ی مبارکه ی زلزله (زلزال)

این سوه نشانه های وقوع قیامت را بیان می دارد.

100. سوره ی مبارکه ی عادیات

این سوره به پاره ای از ضعف های نوع انسان هم چون بخل و دنیا پرستی اشاره می نماید و در نهایت مسئله قیامت را مطرح می کند.

101. سوره ی مبارکه ی قارعه

این سوره به طور کلی از معاد و مقدمات آن سخن می گوید و به پاداش درستکاران و عذاب بدکاران اشاره می کند.

102. سوره ی مبارکه ی تکاثر

این سوره در ابتدا به سرزنش افرادی می پردازد که براساس مطالب موهوم بر یکدیگر تفاخر می کنند و سپس به معاد اشاره می شود.

103. سوره ی مبارکه ی عصر

این سوره اشاره دارد که جز افراد با ایمان همه ی انسان ها در زیانکاری هستند.

104. سوره ی مبارکه هُمَزه

این سوره به کسانی اشاره دارد که تمام تلاش خود را متوجه جمع مال کرده و ک سانی را که دستشان از آن خالی است به دیده ی حقارت می نگرند و آن ها را مسخره می کنند و سپس سرنوشت دردناک این ثروت اندوزان مستکبر را بیان می نماید.

105. سوره ی مبارکه ی فیل

این سوره به داستان تاریخی معروفی اشاره می کند که در سال تولد پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله واقع شده است و این که خداوند خانه ی کعبه را از شر لشکر عظیم کفّار که از سرزمین یمن سوار بر فیل آمده بودند، حفظ کرد.

106. سوره ی مبارکه ی قریش

این سوره به نعمت هایی اشاره دارد که خداوند به قریش ارزانی داشته و در نهایت آنان را به سپاس گزاری و عبادت پروردگار دعوت می نماید.

107. سوره ی مبارکه ی ماعون

در این سوره به صفات و اعمال منکران قیامت اشاره شده است.

108. سوره مبارکه ی کوثر

در این سوره خداوند به پیامبر صلّی الله علیه و آله بشارت نعمت های فراوان از جمله کوثر داده و دشمنان او را ابتر می خواند.

109. سوره ی مبارکه ی کافرون

این سوره پاسخی است کوبنده به درخواست کافران که می خواستند از طریق فشار و سخت گیری، پیامبر صلّی الله علیه و آله را به سازش بکشانند ولی پیامبر دست رد بر سینه ی آنان زد.

110. سوره ی مبارکه ی نصر

در این سوره خداوند بشارت و نوید پیروزی عظیمی را به پیامبر صلّی الله علیه و آله می دهد که به دنبال آن مردم گروه گروه به دین خدا وارد می شوند.

111. سوره ی مبارکه ی مَسَد (تبّت)

در این سوره حمله ی شدیدی که با نام به یکی از دشمنان اسلام و پیامبر در آن عصر و زمان یعنی ابولهب شده است  اشاره می نماید که او و همسرش هر دو اهل دوزخ هستند.

112. سوره ی مبارکه ی اخلاص (توحید)

این سوره چنان که از نامش پیداست از توحید پروردگار و یگانگی او سخن می گوید.

113. سوره ی مبارکه ی فلق

این سوره تعلیماتی است که خداوند به پیامبر صلّی الله علیه و آله به ویژه به مسلمانان عموماً در زمینه ی پناه بردن به خدا از ش همه ی اشرار می دهد.

114. سوره ی مبارکه ی ناس

این سوره به پیامبر صلّی الله علیه و آله به عنوان پیشوا و رهبر دستور می دهد که از شر همه ی وسوسه گران به خدا پناه ببرد.

فضائل قرائت سوره ها و آیات

* نکته ی 1: «استعاذه»

امام صادق صلّی الله علیه و آله فرمود: «درهای معصیت را با استعاذه (گفتن اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَیطانِ الرّجیم) ببندید و درهای طاعت را با تسمیه گفتن (بسم الله الرحمن الرحیم) باز کنید.» (سفینه البحار، ج2، ص 417)

* نکته ی 2: «(بسم الله الرحمن الرحیم)»

امام صادق علیه السلام فرمود: «هیچ کتابی از آسمان نازل نشده، مگر اینکه در آغاز آن  (بسم الله الرحمن الرحیم) بوده است.» (محاسن برقی، ص 4)

* نکته ی 3: «سوره حمد»

پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر مسلمانی این سوره را بخواند پاداش او به اندازه ی کسی است که دو سوم قرآن را خوانده است و گوئی به هر فردی از مردان و زنان مؤمن هدیه ای فرستاده است.

(مجمع البیان، آغاز سوره حمد)

* نکته ی 4: «سوره ی بقره»

علی بن حسین علیه السلام از رسول خدا صلّی الله علیه و آله نقل می کند:

«هر کس چهار آیه از آغاز این سوره و آیه الکرسی و دو آیه بعد از آن و سه آیه از آخر آن را بخواند هرگز در جان و مال خود ناخوش آیندی نخواهد دید، و شیطان به او نزدیک نمی شود، و قرآن را فراموش نخواهد کرد.«

(نورالثقلین، ج1، ص26)

* نکته ی 5: «سوره ی آل عمران»

پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس سوره ی آل عمران را بخواند، خداوند در برابر هر آیه، امان نامه ای برای گذاشتن از پل دوزخ، به او عطاء می کند.»

(مجمع البیان، ج1، ص 693)

* نکته 6: «سوره نساء»

علی علیه السلام فرمود: «هر کس سوره ی نساء را در روزهای جمع بخواند از فشار قبر ایمن خواهد بود.»

(مجمع البیان، ج3، ص 3)

* نکته ی 7: «سوره ی مائده»

امام باقر علیه السلام فرمود: «هر کس این سوره را در هر پنجشنبه بخواند، ایمانش آلوده نگردد و هرگز به خدا شرک نمی ورزد.»

(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 134)

* نکته ی 8: «سوره انعام»

امام صادق علیه السلام فرمود: «هر که حاجتی از خدا دارد و می خواهد که برآورده شود، چهار رکعت نماز با فاتحه الکتاب و سوره ی انعام بجا آورد.»

(مجمع البیان، ج4، ص 422)

* نکته ی 9: «سوره ی اعراف»

امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کس این سوره را در هر ماه بخواند در روز قیامت از کسانی خواهد بود که نه ترسی بر آنها است و نه غمی دارند و اگر در هر جمعه بخواند در روز قیامت از کسانی می باشد که بدون حساب به بهشت می رود.» (تفسیر برهان، ج 2، ص 2)

* نکته ی 10: «سوره ی انفال و برائت (توبه)»

امام صادق علیه السلام فرمود: «کسی که این دو سوره را در هر ماه بخواند هرگز روح نفاق در وجود او وارد نخواهد شد و از پیروان حقیقی امیرمؤمنان علی علیه السلام خواهد بود و در روز رستاخیز از مائده های بهشتی با آنها بهره می گیرد، تا مردم از حساب خویش فارغ شوند.»

(تفسیر مجمع البیان در ابتداء این سوره)

* نکته ی 11: «سوره ی یونس»

امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کس این سوره را در هر دو یا سه ماه یکی بار بخواند، بیم آن که وی از جاهلان باشد برای او نیست و در روز قیامت از مقّربان خواهد بود.»

(نورالثقلین، ج 2، ص 290)

* نکته ی 12: «سوره ی هود»

پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کسی این سوره را بخواند، پاداش و ثوابی به تعداد کسانی که به هود و سائر پیامبران ایمان آوردند و کسانی که آنها را انکار نمودند خواهد داشت، و روز قیامت در مقام شهداء قرار می گیرد، و حساب آسانی خواهد داشت.

(تفسیر برهان، ج 2، ص 206)

* نکته ی 13: «سوره ی یوسف»

امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کس این سوره را هم روز و هم شب بخواند، خداوند او را روز رستاخیز بر می انگیزد در حالی که زیبائیش همچون زیبائی یوسف است و هیچگونه ناراحتی روز قیامت به او نمی رسد و از بندگان صالح خدا خواهد بود.»

(تفسیر نمونه، ج 9، ص 296)

* نکته ی 14: «سوره ی رعد»

رسول اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس، سوره رعد را بخواند، ده حسنه به او داده می شود که با تمام ابرهایی که از آغاز خلقت تا روز قیامت پدید آمده و می آید برابری می کند، و در روز قیامت از کسانی خواهد بود که به عهد خود با خدا وفا کرده اند.» (مجمع البیان، ج 5، ص 315)

* نکته ی 15: «سوره ی ابراهیم و حجر»

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: «کسی که این دو سوره را بخواند، خداوند به تعداد هر یک از آنها که بت پرستیدند و آنها که بت نمی پرستیدند، ده حسنه به او می بخشد.» (نورالثقلین در ابتداء سوره)

* نکته ی 16: «سوره ی نحل»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «کسی که سوره نحل را بخواند خداوند او را در برابر نعمتهائی که در جهان به او بخشیده محاسبه نخواهد کرد.»

(مجمع البیان، ج 6، ص 347)

* نکته ی 17: «سوره ی اسراء»

امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کسی این سوره را هر شب جمعه بخواند از دنیا نخواهد رفت تا این که (قائم) را درک کند و از یارانش خواهد بود.»

(تفسیر نمونه، ج 12، ص 4)

* نکته ی 18: «سوره ی کهف»

امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کس این سوره را در هر شب جمعه بخواند شهید از دنیا می رود، و با شهداء مبعوث می شود و در روز قیامت در صف شهداء قرار می گیرد.»

(تفسیر نمونه، ج 12، ص 336)

* نکته ی 19: «سوره ی مریم»

امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کس مداومت به خواندن این سوره کند از دنیا نخواهد رفت مگر اینکه خدا به برکت این سوره او را از نظر جان و مال و فرزند بی نیاز می کند.»

(مجمع البیان در ابتداء سوره)

* نکته ی 20: «سوره ی طه»

پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس این سوره را بخواند در روز رستاخیز ثواب مهاجران و انصار نصیبش خواهد شد.»

(مجمع البیان، ج 7، ص 1)

* نکته ی 21: «سوره ی انبیاء»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس این سوره را بخواند خداوند حساب او را آسان می کند و هر پیامبری که نام او در قرآن ذکر شده با او مصافحه کرده و سلام می فرستد.»

(نورالثقلین، در ابتداء سوره)

* نکته ی 22: «سوره ی حج»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس سوره ی حج را بخواند، ثواب حج و عمره ی تمام کسانی که از گذشته و آینده حج و عمره بجا آورده اند و می آورند، به او داده می شود.»

(مجمع البیان، ج 7، ص 109)

* نکته ی 23: «سوره ی مؤمنون»

امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کس این سوره را بخواند و در هر جمعه آن را ادامه دهد خداوند پایان زندگی او را با سعادت قرار می دهد و جایگاه او فردوس اعلی، همراه پیامبران و رسولان.»

(روح المعانی، ج 18، ص 2)

* نکته ی 24: «سوره ی نور»

رسول خدا علیه السلام فرمود: «هر کس این سوره را بخواند خداوند به عدد هر زن و مرد باایمانی درگذشته و آینده ده حسنه به عنوان پاداش به او خواهد داد.»

(نورالثقلین، ج 3، ص 568)

* نکته ی 25: «سوره ی فرقان»

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: «کسی که سوره فرقان را بخواند روز قیامت مبعوث می شود در حالی که در صف مؤمنان به رستاخیز است، کسانی که یقین داشتند که قیامت فرا می رسد و خداوند مردگان را به زندگی جدید باز می گرداند.» (تفسیر نمونه، ج 15، ص 5)

* نکته ی 26: «سوره های شعراء، نمل و قصص»

امام صادق علیه السلام  فرمود: «هر کس طواسین ثلاث را در شب جمعه بخواند از اولیاء الله خواهد بود و در جوار او و سایه لطف و حمایتش قرار می گیرد.»

(نورالثقلین، ج 4، ص 74)

(طواسین ثلاث، یعنی سه سوره ی که با «طس» شروع می شوند.)

* نکته ی 27: «سوره ی عنکبوت»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس این سوره را بخواند به تعداد تمام مؤمنان و منافقان، ده حسنه برای او نوشته می شود.»

* نکته ی 28: «سوره ی روم»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس که سوره ی روم را قرائت کند، ده برابر اجر ملائکه ای که بین آسمان و زمین مشغول تسبیح پروردگار هستند، به او اجر داده شده و آن را که در آن روز و شب از او ثواب فوت شده باشد، به او داده خواهد شد.»

(مجمع البیان، ج8، ص 425)

* نکته ی 29: «سوره ی لقمان»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کسی که این سوره را بخواند لقمان در قیامت رفیق و دوست او است، و به عدد کسانی که کار نیک یا بد انجام داده اند ده حسنه به او داده می شود.

(مجمع البیان، ج8، ص 314)

* نکته ی 30: «سوره های سجده و ملک»

در روایت آمده است که «رسول خدا صلّی الله علیه و آله، شبها نمی خوابید تا این دو سوره سجده و ملک را قرائت نماید.»

(مجمع البیان، ج8، ص 312)

* نکته ی 31: «سوره ی احزاب»

پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله فرمود: «کسی که سوره احزاب را تلاوت کند و به خانواده ی خود تعلیم دهد از عذاب قبر در امان خواهد بود.»

(مجمع البیان، ج8، ص 334)

* نکته ی 32: «سوره ی سبأ»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «کسی که این سوره را بخواند در قیامت تمام انبیاء و رسولان رفیق و همنشین او خواهند بود، و همگی با او مصافحه می کنند.»

 (مجمع البیان، ج8، ص 375)

* نکته ی 33: «سوره ی فاطر»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: هر کس این سوره را بخواند در روز قیامت سه در از درهای بهشت او را به سوی خود دعوت می کند که از هر کدام می خواهی وارد شو.»

(تفسیر نمونه، ج 18، ص 162)

* نکته ی 34: «سوره ی یس»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر چیزی قلبی دارد و قلب قرآن سوره یس است.»

(مجمع البیان، ابتداء سوره)

* نکته ی 35: «سوره ی صافات»

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: کسی که این سوره را بخواند به عدد هرجن و شیطانی ده حسنه به او داده می شود...»

(تفسیر نمونه، ج 19، ص 2)

* نکته ی 36: «سوره ی ص»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس که سوره ص را قرائت کند، به اندازه ی هر کوهی که خدا مسخّر فرموده باشد، حسنه به او می دهد و از آلوده شدن و اصرار بر گناه صغیره و کبیره حفظ می کند.»

(مجمع البیان، ج9، ص 204)

* نکته ی 37: «سوره ی زمر»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس سوره ی زمر را قرائت کند، خداوند امید او را قطع نکرده و ثواب ترسندگان خدا را به او می بخشد.»

(مجمع البیان، ج9، ص 204)

* نکته ی 38: «سوره های مؤمن، فصّلت، شوری، زخرف، دخان، جاثیه، احقاف»

پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله فرمود: « سوره های حا میم هفت سوره اند و درهای جهنم نیز هفت در است، هر یک از حا میم ها می آید و در مقابل یکی از این درها می ایستد و می گوید خداوندا کسی را که به من ایمان آورده و مرا خوانده از این در وارد مکن!»

(روح المعانی، ج 24، ص 36)

(برای هر یک از این سوره ها فضائلی وارد شده است برای مطالعه به تفسیر نمونه جلد 21 مراجعه نمائید.)

* نکته ی 39: «سوره ی محمّدصلّی الله علیه و آله »

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس که سوره ی محمد را بخواند، بر خداوند لازم است که از جویبارهای بهشت به او بنوشاند.»

(مجمع البیان، ج9، ص 145)

* نکته ی 40: «سوره ی حجرات»

امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کس که هر شب یا هر روز، سوره ی حجرات را بخواند، جزو زیارت کنندگان پیامبر اسلام محسوب خواهد شد.»

(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 144)

* نکته ی 41: «سوره ی ق»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس سوره ی ق را بخواند، خداوند سکرات موت را بر او آسان می سازد.»

(مجمع البیان، ج9، ص 144)

* نکته ی 42: «سوره ی ذاریات»

امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کس این سوره را در روز یا شب بخواند، خداوند وضع زندگی و معیشت او را اصلاح کرده و روزی وسیعی به وی می دهد، و قبر او را با چراغی روشن می سازد که تا روز قیامت می درخشد.»

* نکته ی 43: «سوره ی طور»

امام باقر علیه السلام فرمود: «هر کس سوره ی طور را بخواند، خداوند خیر دنیا و آخرت را برای او جمع خواهد فرمود.»

(تفسیر برهان، ج 4، ص 240)

* نکته ی 44: «سوره ی قمر»

امام صادق علیه السلام فرمود: « هر کس سوره ی قمر را تلاوت کند، خداوندا او را در قیامت از قبر برخیزاند و در حالی که بر یکی از اشتران بهشتی سوار است به محشر وارد نماید.»

(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 145)

* نکته ی 45: «سوره ی نجم»

امام صادق علیه السلام فرمود: « هر کس همه ی شب یا همه ی روز، بر خواندن سوره ی نجم مداومت نماید، بین مردم به شایستگی زندگی کند و دارای محبوبیّت خواهد شد..»

(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 145)

* نکته ی 46: «سوره ی الرحمن»

امام صادق علیه السلام فرمود: « هر کس سوره ی الرحمن را تلاوت کند و پس از قرائت هر (فبای الای ربکما تکذبان) بگوید: (لابشیء من الائک رب اکذب) من هیچ یک از نعمتهای تو را ای پروردگار من تکذیب نمی کنم. چنانچه در شب یا در روز بخوابد و در همان لحظه از دنیا برود، شهید مرده است.»

(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 145)

* نکته ی 47: «سوره ی واقعه»

رسول خدا علیه السلام فرمود: «هر کس سوره واقعه را هر شب بخواند هرگز فقیر نخواهد شد.»

(مجمع البیان، ج9، ص 212)

* نکته ی 48: «سوره ی حدید»

رسول خدا علیه السلام فرمود: «هر کس که سوره حدید را بخواند در زمره ی کسانی که به خدا و پیامبرش ایمان آورده اند، نوشته خواهد شد.»

(مجمع البیان، ابتداء سوره)

* نکته ی 49: «سوره ی مجادله»

رسول الله صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس این سوره ی مجادله را تلاوت کند در قیامت در زمره ی حزب الله خواهد بود.» (تفسیر نمونه، ج 23، ص 404)

* نکته ی 50: «سوره ی حشر»

امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کس سوره های الرحمن و حشر را به هنگام غروب بخواند، خداوند فرشته ای را با شمشیر برهنه، مأمور حفاظت خانه ی او می کند.»

(تفسیر نمونه، ج 23، ص 481)

* نکته ی 51: «سوره ی ممتحنه»

رسول خدا علیه السلام فرمود: «هر کس این سوره را قرائت کند تمام مؤمنین و مؤمنات، شفیعان او در روز قیامت خواهند بود.»

(مجمع البیان، ج9، ص 267)

* نکته ی 52: «سوره ی صف»

رسول الله علیه السلام فرمود: «هر کس این سوره را بخواند حضرت مسیح بر او درود می فرستد و تا در دنیا زنده است برای او استغفار می کند و در قیامت رفیق او است.»

(مجمع البیان، ج9، ص 277)

* نکته ی 53: «سوره ی جمعه»

رسول الله صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر که سوره ی جمعه را بخواند، خداوند به تعداد کسانی که در تمام بلاد مسلمین، در نماز جمعه، شرکت می کنند و کسانی که شرکت نمی کنند، به او ده حسنه عطا می فرماید.»

(مجمع البیان، ابتداء سوره)

* نکته ی 54: «سوره ی منافقین»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس این سوره را بخواند از هر گونه نفاق پاک می شود.»

(تفسیر نمونه، ج 24، ص 114)

* نکته ی 55: «سوره ی تغابن»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس سوره ی تغابن را بخواند، مرگ ناگهانی از او دفع می شود.»

(مجمع البیان، ج10، ص 296)

* نکته ی 56: «سوره ی طلاق»

پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس این سوره را بخواند بر سنّت من از دنیا می رود..»

(مجمع البیان، ج10، ص 302)

* نکته ی 57: «سوره ی تحریم»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس این سوره را بخواند خداوند توفیق به توبه ی خالص به او می دهد.»

(مجمع البیان، ج10، ص 311)

* نکته ی 58: «سوره ی قلم»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس سوره ی قلم را بخواند، خداوند ثواب کسانی را که دارای حسن اخلاق می باشند، به او عطا می کند.»

(تفسیر نورالثقلین، ج5، ص 387)

* نکته ی 59: «سوره ی حاقّه»

پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر که این  سوره ی را قرائت کند، خداوند حساب او را در روز قیامت، آسان می کند.»

(مجمع البیان، ج10، ص 342)

* نکته ی 60: «سوره ی معارج»

از امام باقر علیه السلام روایت شد: « کسی که پیوسته  سوره ی (سأل سأل) را بخواند خداوند در قیامت او را از گناهانش بازپرسی نمی کند، و او را در بهشتش با محمد صلّی الله علیه و آله سکونت می دهد.»

(مجمع البیان، ج10، ص 350)

* نکته ی 61: «سوره ی نوح»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «کسی که سوره ی نوح را بخواند، از مؤمنانی خواهد بود که شعاع دعوت نوح پیامبر او را فرا گرفته است.»

(مجمع البیان، ج10، ص 359)

* نکته ی 62: «سوره ی جنّ»

امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کسی سوره ی جنّ را زیاد بخواند، هیچ گاه دچار چشم زخم، سحر، جادو و مکر نخواهد شد.»

(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 258)

* نکته ی 63: «سوره ی مزّمّل»

رسول اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس این سوره را بخواند به تعداد هر یک از کسانی که پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله را در مکه تصدیق یا تکذیب کردند به او ده حسنه داده می شود.»

(مجمع البیان، ج10، ص 383)

* نکته ی 64: «سوره ی مدّثّر»

رسول اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس این سوره ی را بخواند به تعداد هر یک از کسانی که پیامبر اسلام صلّی الله علیه و آله را در مکه تصدیق یا تکذیب کردند به او ده حسنه داده می شود.»

(مجمع البیان، ج10، ص 383)

* نکته ی 65: «سوره ی قیامت»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «کسی که این سوره ی را بخواند من و جبرئیل برای او در روز قیامت گواهی می دهیم که او ایمان به آن روز داشته، و در آن روز صورتش از صورت سایر مردم درخشنده تر است.»

(مجمع البیان، ج10، ص 393)

* نکته ی 66: «سوره ی دهر (انسان)»

رسول اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس این سوره ی را بخواند پاداش او بر خداوند این است که به او لباسهای بهشتی عطا فرماید.»

(مجمع البیان، ج10، ص 383)

* نکته ی 67: «سوره ی مرسلات»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «کسی که این سوره ی را بخواند نوشته می شود که او از مشرکان نیست.»

(مجمع البیان، ج10، ص 414)

* نکته ی 68: «سوره ی نبأ»

امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کسی این سوره ی را یک سال، همه روزه تلاوت نماید، آن سال را به پایان نمی رساند مگر این که بیت الله الحرام را زیارت کند.»

(مجمع البیان، ج10، ص 420)

* نکته ی 69: «سوره ی نازعات»

امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کس این سوره ی را تلاوت کند، نخواهد مُرد مگر این که سیراب باشد، از قبر برانگیخته نمی شود مگر این که سیراب باشد و داخل بهشت نمی گردد مگر این که سیراب باشد.»

(مجمع البیان، ج10، ص 428)

* نکته ی 70: «سوره ی عبس و تکویر»

امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کس این دو سوره را قرائت کند، در بهشت تحت حمایت و در سایه ی کرامت خداوند خواهد بود.»

(مجمع البیان، ج10، ص 435)

* نکته ی 71: «سوره ی انفطار»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس سوره ی انفطار را قرائت نماید، خدای مهربان به شماره ی هر قبری، یک حسنه، و به شماره ی هر قطره بارانی، صد حسنه، به وی عطا خواهد کرد و نیز امور او را در قیامت اصلاح خواهد نمود.»

(مجمع البیان، ج10، ص 447)

* نکته ی 72: «سوره ی مطفّفین»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس این سوره ی را بخواند، خدا او را از شراب طهور، زلال و خالص، که دست احدی به آن نرسیده است، در آن روز قیامت سیراب می کند.»

(تفسیر نمونه، ج 26، ص 24)

* نکته ی 73: «سوره ی انشقاق»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس این سوره ی را بخواند، خداوند او را از این که در قیامت، نامه ی اعمالش به پشت سرش داده شود، در امان می دارد.»

(تفسیر نمونه، ج 26، ص 294)

* نکته ی 74: «سوره ی بروج»

امام صادق علیه السلام  فرمود: « کسی که  سوره ی بروج  را، که سوره ی پیامبران است، در نمازهای واجب خویش بخواند، محشر او با پیامبران و مرسلین خواهد بود.»

(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 151)

* نکته ی 75: «سوره ی طارق»

امام صادق علیه السلام  فرمود: « کسی که  این سوره ی را در نماز واجب تلاوت کند، در قیامت نزد خداوند مقام و منزلت عظیمی خواهد داشت و از دوستان و یاران پیامبران در بهشت خواهد بود.»

(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 151)

* نکته ی 76: «سوره ی اعلی»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله  فرمود: « هر کس  این سوره ی را قرائت کند، خداوند در برابر هر حرفی که بر حضرت ابراهیم، موسی و محمّد نازل فرموده، ده حسنه، به او عطا می فرماید.»

(مجمع البیان، ج10، ص 447)

* نکته ی 77: «سوره ی غاشیه»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: « هر کس این سوره را تلاوت کند، خداوند، حساب او را در قیامت آسان می کند و اگر کسی بر بچه ای که زیاد گریه می کند بخواند، آرامش خواهد یافت.»

(البرهان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 641)

* نکته ی 78: «سوره ی فجر»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله  فرمود: « هر کس این سوره را در شبهای دهگانه (ده شب اوّل ذی الحجه) بخواند، خداوند گناهان او را می بخشد و  هر کس که در سایر ایّام بخواند، نور و روشنایی برای روز قیامت خواهد بود.»

(مجمع البیان، ج 10، ص 477)

* نکته ی 79: «سوره ی بلد»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله  فرمود: « کسی که  این سوره ی را بخواند خداوند او را از خشم خود در قیامت در امان می دارد.»

(مجمع البیان، ج 10، ص 490)

* نکته ی 80: «سوره ی شمس»

رسول اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس سوره ی را بخواند گویی به تعداد تمام اشیایی که خورشید و ماه بر آنها می تابد در راه خدا صدقه داده است.»

(مجمع البیان، ج10، ص 496)

* نکته ی 81: «سوره ی لیل»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس این سوره ی را قرائت کند، خداوند به او آن قدر ببخشد و عطا نماید تا راضی و خشنود شود، او را تنگدستی عافیت دهد و توانگری را برای او آسان نماید.»

(مجمع البیان، ج 10، ص 499)

* نکته ی 82: «سوره ی ضحی»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: « هر کس این سوره را تلاوت کند، از کسانی خواهد بود که خدا از آن ها راضی می شود.»

(مجمع البیان، ج 10، ص 499)

* نکته ی 83: «سوره ی انشراح»

رسول الله صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس این سوره ی را بخواند، پاداش کسی را دارد که مرا غمگین دیده و اندوه از قلب من زدوده است.»

(مجمع البیان، ج10، ص 507)

* نکته ی 84: «سوره ی تین»

رسول الله صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس این سوره ی را بخواند، خداوند دو نعمت را مادامی که در دنیا است به او می بخشد: سلامت و یقین. و هنگامی که از دنیا برود به تعداد تمام کسانی که این سوره را خوانده اند ثواب یک روز روزه به عنوان پاداش به او می بخشد.»

(مجمع البیان، ج10، ص 510)

* نکته ی 85: «سوره ی علق»

رسول الله صلّی الله علیه و آله فرمود: «مسلمانی که سوره ی علق را قرائت نماید، گویا کلیّه سوره های مفصّل قرآن را تلاوت کرده است.»

(تفسیر آسان، ج 18، ص 323)

* نکته ی 86: «سوره ی قدر»

رسول الله صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس سوره قدر را تلاوت کند مانند کسی است که ماه رمضان را روزه گرفته، و شب قدر را احیاء داشته است.»

(مجمع البیان، ج10، ص 516)

* نکته ی 87: «سوره ی بیّنه»

رسول اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: «اگر مردم می دانستند چه برکاتی سوره ی بیّنه دارد خانواده و اموال را رها کرده، به فرا گرفتن آن می پرداختند.»

(مجمع البیان، ج10، ص 512)

* نکته ی 88: «سوره ی زلزال»

رسول الله صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس این سوره را تلاوت کند گویی سوره ی بقره را قرائت کرده، و پاداش او به اندازه ی کسی است که یک چهارم قرآن را تلاوت کرده باشد.»

(مجمع البیان، ج10، ص 524)

* نکته ی 89: «سوره ی عادیات»

رسول الله صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس سوره عادیات را تلاوت کند، به عدد هر یک از حاجیانی که (شب عید قربان) در مزدلفه توقف می کنند و در آنجا حضور دارند، ده حسنه به او داده می شود.»

(تفسیر نمونه، ج 27، ص 227)

* نکته ی 90: «سوره ی قارعه»

امام باقر علیه السلام فرمود: «کسی که سوره ی قارعه را بخواند، خداوند متعال او را از فتنه ی دجّال و  ایمان آوردن به او حفظ می کند، و او را در قیامت از چرک جهنّم دور می دارد.»

(مجمع البیان، ج10، ص 530)

* نکته ی 91: «سوره ی تکاثر»

امام صادق علیه السلام  فرمود: «خواندن این سوره در نمازهای فریضه و نافله ثواب شهادت دارد.»

(مجمع البیان، ج10، ص 532)

* نکته ی 92: «سوره ی عصر»

امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کس این سوره را در نافله بخواند خداوند او را در قیامت برمی انگیزد در حالی که صورتش نورانی، چهره اش خندان و چشمش به نعمتهای الهی روشن است، تا داخل بهشت شود.»

(مجمع البیان، ج10، ص 545)

* نکته ی 93: «سوره ی همزه»

رسول اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس این سوره را تلاوت کند به عدد هر یک از کسانی که یارانش را استهزاء کردند ده حسنه به او داده می شود.»

(مجمع البیان، ج10، ص 536)

* نکته ی 94: «سوره ی فیل»

امام صادق علیه السلام  فرمود: «هر کسی که سوره ی فیل را در نماز واجب بخواند، در روز قیامت، هر کوه، زمین هموار و کلوخی برای او شهادت می دهند که او از نمازگزاران است و منادی صدا می زند: درباره ی بنده من راست گفتید، شهادت شما را به سود یا زیان او می پذیرم، بنده ام را بدون حساب داخل بهشت نمایید، او کسی است که من وی را دوست دارم و عملش را نیز دوست دارم.»

(تفسیر نمونه، ج 27، ص 326)

* نکته ی 95: «سوره ی قریش»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس بخواند به تعداد هر یک از کسانی که در گرد کعبه طواف کرده یا آنجا معتکف شده، ده حسنه به او می دهد.»

(مجمع البیان، ج10، ص 543)

* نکته ی 96: «سوره ی ماعون»

رسول الله صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس که سوره ی را بخواند، خداوند او را بیامرزد به شرط اینکه زکات سالش را داده باشد.»

(مجمع البیان، ج10، ص 546)

* نکته ی 97: «سوره ی کوثر»

امام صادق علیه السلام فرمود: «هر کس که در نمازهای واجب و مستحب، سوره ی کوثر را قرائت کند خداوند او را در قیامت از حوض کوثر سیراب فرماید و با رسول خدا زیر شجره ی طوبی، هم محفل گرداند.»

(ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص 285)

* نکته ی 98: «سوره ی مسد»

رسول الله صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کس سوره تبّت (مسد) را تلاوت کند، من امیدوارم خداوند او و ابولهب را در خانه ی واحدی جمع نکند (یعنی او اهل بهشت خواهد بود، در حالی  ک ابولهب اهل دوزخ).»

(تفسیر نمونه، ج 27، ص 412)

* نکته ی 99: «سوره ی کافرون»

رسول الله صلّی الله علیه و آله فرمود: «کسی که  این سوره را بخواند گویی ربع قرآن را خوانده، و شیاطین طغیانگر از او دور می شوند، و از شرک پاک می گردد، و از فزع روز قیامت در امان خواهد بود.»

(مجمع البیان، ج10، ص 551)

* نکته ی 100: «سوره ی نصر»

رسول الله صلّی الله علیه و آله فرمود: « کسی که  سوره نصر را تلاوت کند همانند این است که همراه پیغمبر صلّی الله علیه و آله در فتح مکه بوده است.»

(مجمع البیان، ج10، ص 553)

* نکته ی 101: «سوره ی اخلاص (توحید)»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «آیا کسی از شما عاجز است از اینکه یک سوم قرآن را در یک شب بخواند.»؟!

یکی از حاضران عرض کرد: ای رسول خدا! چه کسی توانایی این کار دارد؟!

پیامبر صلّی الله علیه و آله  فرمود: «سوره ی اخلاص را بخوانید.»

(مجمع البیان، ج10، ص 561)

* نکته ی 102: «سوره ی فلق و ناس»

رسول الله صلّی الله علیه و آله فرمود: «آیاتی بر من نازل شده که همانند آنها نازل نشده است، و آن دو سوره ی فلق و ناس است.»

(نورالثقلین، ج 5، ص 716)

* نکته ی 103: «زاد و توشه هنگام سفر»

رسول الله صلّی الله علیه و آله خطاب به جبیرین مطعم فرمود:

«آیا دوست داری هنگامی که به سفر می روی، از نظر زاد و توشه،از تمام یارانت بهتر باشی؟ گفت: آری یا رسول الله.

پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: این پنج سوره را بخوان: کافرون، نصر، توحید، فلق و ناس، و قرائت خود را با «(بسم الله الرحمن الرحیم)» آغاز کن.»

(تفسیر نمونه ج 27، ص 412)

* نکته ی 104: «قرآن شفای بزرگترین دردهاست.»

حضرت علی علیه السلام  فرمود: «از قرآن برای بیماری های خود شفا بطلبید، و به وسیله ی آن برای حلّ مشکلات یاری بجویید، به درستی که قرآن شفای بزرگترین دردهاست.»

(نهج البلاغه، خطبه 176)

* نکته ی 105: «درمان با قرآن»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر کسی که از قرآن درمان نخواهد، خداوند او را درمان نمی کند.»

(بحارالانوار، ج 89، ص 176)

* نکته ی 106: «شفیع بلند مرتبه»

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «هیچ شفیعی نه پیغمبر و نه ملک و غیر این ها، در روز قیامت، بلندمرتبه تر از قرآن نیست.»

(المحجّه البیضاء، ج 2، ص 210)

* نکته ی 107: «قرآن ریسمانی محکم»

امام علی علیه السلام  فرمود: «به کتاب خدا روی آورید، زیرا قرآن ریسمانی محکم، نوری آشکار و درمانی سودمند است.»

(نهج البلاغه، خطبه 156)

* نکته ی 108: «ضرب المثلهای قرآنی»

سوره صف، آیه 2. «لِمَ تَقُولُونَ مالا تَفعَلُونَ». چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید؟!

«به عمل، کار برآید، به سخن دانی نیست.»

* نکته ی 109: «از ما گفتن بود»

سوره مائده، آیه 99. «وَ ما عَلیَّ الرَّسُولِ اِلّا البَلاغُ». پیامبر وظیفه ای جز رسانیدن پیام (الهی) ندارد.

«از ما گفتن بود»

* نکته ی 110: «اندازه نگه دار که اندازه نکوست»

سوره اسراء، آیه 29. «وَ لاتَجعَل یَدَکَ مَغلُولَهً الی عُنُقِکَ وَ لاتَبسُطها کُلَّ البَسطِ». هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن، (و ترک انفاق و بخشش ننما) و بیش از حدّ دست خود را مگشای.

«اندازه نگه دار که اندازه نکوست.»

* نکته ی 111: «از پس هر گریه آخر خنده ای است.»

سوره انشراح، آیه 5. «فَاِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا». به یقین بعد از هر سختی، آسانی است.

«از پس هر گریه آخر خنده ای است.»

* نکته ی 112: «هر آن کس دندان دهد، نان دهد.»

سوره عنکبوت، آیه 6. «اَللهُ یَرزُقُها وَ اِیّاکُم». خداوند، او و شما را روزی می دهد.

«هر آن کس دندان دهد، نان دهد.»

* نکته ی 113: «فقط قرآن با من باشد...»

امام سجاد علیه السلام فرمود: «اگر همه کسانی که میان خاور و باخترند بمیرند و فقط قرآن با من باشد، از تنهایی وحشت نمی کنم.»

(اصول کافی، ج 2، ص 602.)

* نکته ی 114: «قرآن در بیان امام حسین علیه السلام »

امام حسین علیه السلام  فرمود: «کتاب خدای عزوجل دارای چهار بخش است: عبارتِ ظاهر، اشاره، لطایف و حقایق. عبارتِ ظاهر برای عوام، اشاره برای خواص، لطایف برای اولیاء و حقایق برای انبیاء است.»

(بحارالانوار، ج 92، ص 20)

* نکته ی 115: «نور هدایت»

امام سجاد علیه السلام فرمود: «قرآن ترازوی درستی است که زبانه اش از حق منحرف نمی شود، و نور هدایتی است که فروغ آن از چشم نگرندگان محو نمی گردد.»

(صحیفه سجادیّه، دعای 42.)

* نکته ی 116: «بوی معطّر و طعم لذیذ»

امام صادق علیه السلام فرمود: «قرآن به منزله ی ترنجی است که بوی آن معطّر و طعم آن لذیذ است.»

(اصول کافی، ترجمه ی آیت الله کمرهای، ج 6، ص 403)

* نکته ی 117: «بیت المعمور»

حضرت علی علیه السلام فرمود: «بیت المعمور آن خانه ای است در آسمان چهارم در مقابل کعبه، که فرشتگان با عبادت خود  آن را معمور و آباد می کنند، هر روز هفتاد هزار فرشته وارد می شوند و تا ابد از آن باز نمی گردند.»

(مجمع البیان، ج9، ص 247)

* نکته ی 118: «حق فرزند بر پدر»

حضرت علی علیه السلام فرمود: «حق فرزند بر پدر این است که نام نیکو برای او بگذارد، خوب تربیتش کند و قرآن تعلیمش نماید.»

(نهج البلاغه، حکمت 391.)

* نکته ی 119: «بزرگان امّت رسول الله صلّی الله علیه و آله »

امام صادق علیه السلام فرمود: «بزرگان امّت من، قاریان و حافظان قرآن و شب زنده دارانند.»

(بحارالانوار، ج 92، ص177)

* نکته ی 120: «آرایش قرآن »

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر چیزی را آرایشی است، و آرایش قرآن صوت نیکو است.»

(وسایل الشیعه، ج 4، ص 859)

* نکته ی 121: «راه قرآن را پاکیزه سازید »

امام صادق علیه السلام فرمود: «راه قرآن را پاکیزه سازید! چون پرسیدند که ای پیامبر! راه قرآن چیست؟ گفت دهانهای شما، پرسیدند: به چه پاکیزه کنیم؟ گفت: به مسواک زدن.»

(بحارالانوار، ج 76، ص 131)

* نکته ی 122: «قرآن را با ترتیل بخوان »

سوره مزمل، آیه 4 «وَ رَتِّلِ القُرآنَ تَرتیلاً» قرآن را با ترتیل و شمرده شمرده بخوان.

امام صادق علیه السلام  فرمود: «یعنی این که در خواندن آن درنگ کنی و صوتت را نیکو سازی.»

* نکته ی 123: «قرآن به زبان فصیح عربی »

امام صادق علیه السلام فرمود: قرآن را (فصیح و با لحن) عربی بخوانید، زیرا قرآن به زبان عربی است.

(اصول کافی، ج 2، ص 450)

* نکته ی 124: «حضور قلب »

رسول الله صلّی الله علیه و آله فرمود: «مادامی که حضور قلب دارید و اعضایتان در برابر قرآن خشوع دارند، قرآن بخوانید و هر گاه حضور قلب ندارید قرائت شما، قرائت واقعی نخواهد بود.»

(مستدرک، ج 1، ص 288)

* نکته ی 125: «هر آیه ده حسنه »

امام صادق علیه السلام فرمود: «چرا تاجری که در بازار مشغول تجارت است، بعد از بازگشت به خانه اش و پیش از خوابیدن، یک سوره از قرآن را نمی خواند، تا در برابر هر آیه ی خوانده شده، ده حسنه برای او نوشته شود و ده گناه او محو گردد.»

(اصول کافی، فصل القرآن، ح 2)

* نکته ی 126: «خالی ترین و فقیرترین خانه ها »

رسول اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: «خالی ترین و فقیرترین خانه ها، خانه ای است که در آن قرآن نباشد.»

(عده الداعی، ص 212)

* نکته ی 127: «دفع بلای آخرت »

رسول الله صلّی الله علیه و آله فرمود: «از خواننده ی قرآن، بلای آخرت دفع می شود.»

(بحار الانوار، ج 92، ص 19)

* نکته ی 128: «من همان قرآنم »

رسول الله صلّی الله علیه و آله فرمود: «قرآن بیاموزید، که قرآن در روز قیامت به صورت جوانی زیبارو ظاهر خواهد شد، و به تلاوت کننده ی قرآن خواهد گفت: من همان قرآنم که تو شبها بیدار می ماندی و با من به سر می بردی...»

(شرح فصوص الحکم، ص 14)

* نکته ی 129: «جلای دلها »

رسول اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: «دلها همانند آهن زنگ می زنند.»

شخصی عرض کرد: ای رسول خدا صلّی الله علیه و آله، جلای آن به چه چیز است؟

فرمود: تلاوت قرآن و یاد مرگ.

* نکته ی 130: «قرآن در مسجد »

رسول الله صلّی الله علیه و آله فرمود: «مسجدها را برای قرآن خواندن ساخته اند.».

(وسایل الشیعه، ج 3، ص 493)

* نکته ی 131: «ختم قرآن در مکه »

امام باقر علیه السلام فرمود: «هر کس که قرآن را در مکه ختم کند، نمی میرد تا اینکه رسول خدا و جایگاه خود در بهشت را ببیند.»

(بحارالانوار، ج 89، ص 205)

* نکته ی 132: «شکایت سه چیز از سه گروه »

امام صادق علیه السلام فرمود: « در پیشگاه خداوند سه چیز از سه گروه شکایت می کنند: مسجدی که همسایگانش در آن نماز نخوانند. عالمی که بین ناآگاهان باشد و از علم او استفاده نکنند. قرآنی که غبار گرفته و خوانده نشود.»

(اصول کافی، ج 2، ص 449)

* نکته ی 133: «به وسیله ی قرآن، فروتنی با مردم »

امام صادق علیه السلام فرمود: «با صدای بلند به حافظ گفته می شود: ای حافظ قرآن، به وسیله ی، قرآن، در برابر مردم فروتن باش، تا خداوند، عزیزت گرداند و از فخر و تکبّر بپرهیز تا ذلیل و خوارت نسازد.»

(اصول کافی، ج 4، ص 406)

* نکته ی 134: «فقیر و غنی »

علی علیه السلام فرمود: «هیچ کس با داشتن قرآن، فقیرنیست و هیچ کس بدون قرآن، غنی و بی نیاز نخواهد بود.» (نهج البلاغه، خطبه 110)

 

 

نمونۀ لطائف و ظرایف و نکات و حکایات

بسم الله الرحمن الرحیم

بهشت و پیرزنان

صفیه که دختر عبدالمطلب و عمۀ رسول خدا بود، به پیامبر گفت: «دعا کنید که من از بهشتیان باشم». پیامبر فرمود: «هیچ پیرزنی در بهشت نخواهد بود». صفیه ناراحت شد و گریه کرد. پیامبر تبسمی کرد و فرمود: «پیرزن ها ابتدا جوان می شوند، سپس به بهشت می روند، چرا که خداوند فرموده است: اِنّا اَنشَأناهُنَّ اِنشاءً فَجَعَلناهُنَّ اَبکاراً؛ ما زنان بهشتی را دوباره آفریدیم و آنان را دوشیزه گرداندیم[2]».[3]

اشکال بر قرآن

ولید بن عقبه که از مشرکان بود، به قرآن ایراد گرفت و گفت: «سه کلمۀ اُستُهزِءَ و عُجابٌ[4] و کُبّار[5] که در قرآن آمده است، فصیح نیستند».

یک بار که پیامبر با شماری از یاران خود در کنار کعبه نشسته بودند، ولید وارد شد. پیامبر به احترام او برخاست و نشست. ولید که انتظار چنین علمی را نداشت، گمان کرد که پیامبر او را مسخره می کند. ناراحت شد و به پیامبر گفت: «أَتَستهزِتُنی وَ أَنا مِن کُبّارِ القُرَیشِ وَ اِنَّ هذا لَشَیءُ عُجابٌ؛ آیا مرا مسرخه می کنی؟ در حالی که من از بزرگان قریش هستم. این کار تو شگفت آور است». و با این حرف، هر سه موردی را که بر قرآن ایراد گرفته بود، در کلام خود به کار بست.[6]

ظریفه

به قول کتاب خدا: «اَلخَبیثاتُ لِلخَبیثینَ وَ الخَبیثونَ وَ الطَّیِّیاتُ لِلطَّیِّبینَ وَ الطَّیِّبونَ لِلطَّیِّباتِ؛ زن های ناپاک، سزاوار مردان ناپاک می باشند و مردان ناپاک، سزاوار زنا ناپاکند. زن های پاکدامن نیز، شایستۀ مردان پاکدامن هستند و مردان پاکدامن، شایستۀ زنان پاکدامن می باشند[7]». و به قول بندۀ خدا:

کبوتر با کبوتر، باز با باز

کند همجنس با همجنس پرواز

جنابت و تلاوت

عبدالله بن رواحه از یاران پیامبر بود. یک شب همسر عبدالله از خواب بیدار شد و او را در کنار خود ندید. به دنبال عبدالله گشت و او را در اتاق هوویش پیدا کرد. برگشت و چوبی برداشت و به سراغ عبدالله رفت.

تا عبدالله همسرش را دید، از اتاق خارج شد و به طرف او رقت و پرسید: « چرا آشفته هستی؟». گفت: «تو چرا با آن زن خلوت کرده بود؟». عبدالله گفت: «من با وجود تو، هیچ گاه با او خلوت نمی کنم».

زن گفت: «ولی من خودم دیدم!». عبدالله گفت: «خواب آلود بوده ای و اشتباه کرده ای».

زن گفت: « باید ثابت کنی». عبدالله گفت: «تو می دانی که پیامبر، از خواندن قرآن در حال جنابت، نهی کرده است. حال اگر من قرآن بخوانم، تو قبول می کنی که من با او نبوده ام و جنب نیستم؟». زن گفت : «آری». و عبدالله این اشعار را خواند:

اتانا رسول الله یتلو کتابه

کما لاح مشهور من الصبح ساطع

أتی بالهدی بعد العمی فقلوبنا

به موقنات انّ ما قال واقع

یبیت یجافی جنبه عن فراشه

ادا اشتغلت بالکافرین المضاجع

یعنی: «پیامبر خدا در حالی که کتابش را تلاوت می فرمودف به سوی ما آمد. گویا خورشید پرفروغ در سپیده دم نمایان شد. او با روشنگری آمد که پس از  کوربختی ما بود. دل های ما در اعتقاد به او استوار است. آنچه او بگوید، تحقق می پذیرد. او شب را در حالی سپری می کند که بسترش از او تهی است؛ در آن هنگام که بستر خواب، کافران را به خود مشغول کرده است».

زن قبول کرد و عذرخوای نمود. روز بعد، عبدالله پیش پیامبر رفت و جریان را برای ایشان تعریف کرد. پیامبر از گفتار او چنان خندید که دندان های مبارکش نمایان شد.[8]

ظریفه

به قول کتاب خدا: «اِن اَحسَنتُم اَحسَنتُم لاَنفُسِکُم وَ اِن اَسَأتُم فَلَها؛ اگر خوبی کنید، به خود خوبی کرده اید و اگر بدی کنیدف به خود بدی کرده اید[9]». و به قول بندۀ خدا:

هر چه کنی به خود کنی                                         گر همه خوب و بد کنی

برتر از پیامبران

مقدس اردبیلی در عالم خواب، پیامبر – صلی الله علیه و آله – را دید که با حضرت موسی – علیه السلام- گرم صحبت است. مقدس اردبیلی نزد آنان رفت و سلام کرد. حضرت موسی اسمش را پرسید.

مقدس اردبیلی گفت: «اسمم احمد است و فرزند محمد می باشم. در اردبیل به دنیا آمده ام و در فلان محله و فلان کوچه ساکن هستم».

حضرت موسی گفت: «من فقط اسمت را پرسیدم. دیگر چه نیازی است که این همه طول  تفصیل بدهی!».

مقدس گفت: «وقتی خداوند ر کوه طور از تو پرسید: "وَ ما تِلکَ بِیَمینِکَ یا موسی؛ ای موسی! آن چیست که در دست تو است؟[10]چه لزومی داشت که آن همه طول و تفصیل بدهی و بگویی: هِیَ عَصایَ اَتَوَکَّوُا عَلَیها وَ اَهُشُّ بِها عَلی غَنَمی وَ لِِیَ فیها مارِبُ اُخری؛ این عصای من است. بر آن تکیه می کنم و با آن برای گوسفندانم برگ درخت می ریزم و کاربردهای دیگری نیز برایم دارد"[11].

یک کلمه می گفتی این عصای من است و ساکت می شدی».

حضرت موسی رو به پیامبر اسلام کرد و گفت: «واقعاً راست گفته ای که علمای امت من، برتر از پیامبران بنی اسراییل هستند».[12]

بی حساب شدن

عقیل بن ابی طالب پس از رنجیده خاطر شدن از برادرش امیرمؤمنان – صلوات الله علیه- به شام رفت و مدتی را در نزد معاویه به سر برد.

یک روز که سرکردگان و بزرگان شام و حچاز و عراق، در قصر معاویه گرد هم آمده بودند، معاویه برای اینکه عقیل را سرزنش کند، گفت: «ای اهل مجلس؛ ای بزرگان شام و عراق و حجاز! آیا این آیه را شنیده اید  که می گوید: "تَبَّت یَدا اَبی لَهَبٍ وَ تَبّ؛ بریده باد دستان ابولهب[13]». همه گفتند: «آری؛ شنیده ایم». معاویه گفت: «ابولهب، عموی همین عقیل است».

عقیل گفت: «ای اهل مجلس؛ ای اشراف شام و حجاز و عراق! آیا این آیه را خوانده اید که می فرماید: " وَ امرَأَتُهُ حَمّالَهَ الحَطَبِ فی جیدِها حَبلٌ مِن مَسَدٍ؛ زن ابولهب، در حالی که بر گردنش ریسمانی از لیف خرما است، هیزم کش جهنم است[14]». گفتند: «آری». عقیل گفت:«زن ابولهب، عمۀ همین معاویه است. پس من و معاویه، بی حساب هستیم».

فتنه جو

مردی پیش خلیفۀ دوم گفت: « من فتنه را دوست دارم و از حق بیزارم و به چیزی که ندیده ام گواهی می دهم». خلیفه نیز بدون هیچ سؤال و جوابی، او را زندانی کرد.

وقتی حضرت علی – صلوات الله علیه- از جریان آگاه شد، از خلیفه خواست که او را آزاد کند. خلیفه علت را پرسید.

فرمود: « فتنه ای که دوست دارد، مال و فرزند است که خدا می فرماید: "اِنَّما اَموالُکُم وَ اَولادُکُم فِتنَهٌ؛ اموال و فرزندانتان، وسیلۀ فتنه و آزمایش شما هستند[15]".  و حقی که او از آن بیزار می باشد، مرگ است که خداوند می فرماید: "جاءَت سَکرَتُ المَوتِ بِالحَقِّ؛ سختی مرگ که حق است، خواهد آمد[16]". و چیزی که ندیده به آن گواهی می دهد، خداوند است».[17]

ظریفه

به قول کتاب خدا: «هَل یَستَوِی الَّذینَ وَ الَّذینَ لایَعلَمون؛ آیا آنان که می دانند و آنان که نمی دانند، برابرند؟[18]». و به قول بندۀ خدا:

عزیزان زآموختن چاره نیست

که گوید، که دانا و نادان یکی است؟

رویش ریش

عمرو عاص از امام حسین – صلوات الله علیه – پرسید: «چرا ریش شما این قدر پُرپشت و پُرمو است و صورت ما کم پشت و کم مو؟».

حضرت فرمود: «اَلبَلَدُ الطَّیّبُ یَخرُجُ نَباتُهُ بِأِذنِ رَبِّهِ وَ الَّذی خَبُثَ لایَخرُجُ اِلاّ نَکِداً؛ گیاه زمینی که خوب و پاک است، به اذن پروردگارش خوب می روید و در زمین ناپاک، چیزی جز گیاه ناچیز و بی ارزش نمی روید[19]».[20]

جواب جاهل

مردی از بنی العباس به مأمون گفت: «علی را در خواب دیدم و به او گفتم: "تو ادعا می کنی که امیر و امام و خلیفۀ راستین مردم، تو هستی. اما بدان که اکنون، خلاقت در دست ما است و ما به آن سزاوارتریم". او هیچ پاسخی نداد و فقط گفت: "سَلاماً سَلاماً».

مأمون گفت: «اِذا خاطَبَهُمُ الجاهِلونَ قالوا سَلاماً؛ بندگان خوب خدا، وقتی از طرف افراد نادان، مورد خطاب قرار می گیرند، سلام می دهند[21]».[22]

پاداش نیرنگ

مردم بحرین، چندین بار از دست مغیره که والی آن سرزمین بود، به خلیفۀ دوم شکایت کردند تا او را عزل کند، اما او به شکایت آنان ترتیب اثر نداد. تا اینکه مغیره برای چند روزی، به مدینه رفت.

پیرمردی از اهالی بحرین، مردم را جمع کرد و به آنان گفت: «اگر صد هزار سکۀ نقره به من بدهید، کار مغیره را یکسره می کنم».

مردم آن مبلغ را تهیه کردند و او راهی مدینه شد و نزد خلیفه رفت و گفت: «مغیره، این صد هزار سکه را اختلاس کرده و به اموال مسلمین، خیانت نموده است. او آنها را نزد من به امانت گذاشته بود تا بعدها به او بازگردانم».

مغیره گفت: «ای خلیفه! من دویست هزار سکه به او داده بودم. او صد هزار سکۀ دیگر را برای خود برداشته و می خواهد آنها را بالا بکشد». پیرمرد، متحیر و پریشان شد و گفت: «به خدا قسم، او هیچ امانتی به من نسپرده بود و من دروغ می گفتم».

پس از روشن شدن قضیه، خلیفه به مغیره گفت: «اگر این سکه ها برای تو نیست، پس چرا به دروغ گفتی که دویست هزار سکه بوده است؟». مغیره گفت: «جَزاءُ سَئِّئَهٍ سَیِّئَهٌ مِثلُها؛ پاداش بدی، بدی کردن است[23]».[24]

ظریفه

به قول کتاب خدا: «ما نَنسَخ مِن آیَهٍ اَو نُنسِها نَأتِ بِخَیرٍ مِنها اَو مِثلَها؛ ما هر آیه و نشانه ای را که باطل یا متروک سازیم، بهتر از آن یا مثل آن را می آوریم[25]». و به قول بندۀ خدا:

چو ایزد ببندد زحکمت دری

ز رحمت گشاید در دیگری

و چه بسا صحیح تر این باشد که: «ز رحمت زند قفل محکم تری».

زیباترین آفریده

منصور، خلیفۀ عباسی با همسرش مشغول عشقبازی بود که به او گفت:« تو زیباتر و بهتر از ماه و خورشیدی». همسرش گفت: «مبالغه می کنی؟». منصور گفت : «به هیچ وجه مبالغه نمی کنم. به خدا قسم اگر تو بهتر از ماه و خورشید نبودی، تو را سه طلاقه می کردم».

زن بی درنگ لباسش را پوشید و گفت: «من دیگر بر تو حرام شدم، چون هیچ انسانی بهتر از ماه و خورشید نمی شود». منصور، آشفته و پریشان شد و از دانشمندان دینی فتوا و نظر خواست. همه فتوا دادند که طلاق صورت گرفته است.

یکی از دانشمندان گفت: «طلاق صحیح نیست؛ زیار خود خداوند فرموده است: «لَقَد خَلَقنا الانسانَ فی اَحسَنِ تَقویم؛ ما انسان را در بهترین صورت و ترکیب آفریدیم[26]». بنابراین، او بهتر از ماه و خورشید می باشد و خلیفه، سوگند ناحقّی نخورده است.

خواباندن فتنه

القادر بالله که از خلفای عباسی بود، بیمار شد و مرضش طول کشید. در همه جا شایع شد که او مرده است و شهر به هم ریخت.

القادر در روز جمعه به مسجد رفت و پس از خواندن نماز، خطاب به ابوالعباس حاجب که از درباریان بود، این آیه را خواند: «لَئِن لَم یَنتَهِ المُنافِقونَ وَالَّذینَ فی قُلوبِهِم مَرَضٌ وَ المُرجِفونَ فِی المَدینَهِ لَنُغِریَتَّکَ بِهِم ثُمَّ لا یُجاوِرونَکَ فیها اِلاّ قَلیلاً. مَلعونینَ اَینَما ثُقِفوا اُخِذوا وَ قُتِّلوا تَقتیلاً؛ انسان های مریض و دورویی که در شهر، اراجیف و شایعات پخش می کنند، اگر از کارشان دست برندارند، تو را بر آنان مسلط خواهم ساخت؛ به گونه ای که در اندک زمانی فراری شوند و تعداد کمی در اطراف تو باقی بمانند. این ملعون ها را در هر کجا که پیدا کردید، بگیرید و بکشید[27]». اندک زمانی پس از این سخنرانی، شهر آرام شد و فتنه ها خوابید.[28]

ظریفه

به قول کتاب خدا: «أَتَأمُرونَ النّاسَ بِالبِرِّ وَ تَنسَونَ اَنفُسَکُم وَ اَنتُم تَتلونَ الکِتابَ؛ آیا مردم را به نیکی سفارش می کنید و خود را فراموش می نمایید؟ در حالی که شما کتاب خدا را خوانده اید و اهل علم هستید![29]». و به قول بندۀ خدا:

واعظان کین جلوه بر محراب و منبر می کنند

چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند

گوییا باور نمی دارند روز داوری

کین همه قلب و دغل در کار داور می کنند

پرسشی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس

توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر می کنند

سه جرم به یک جرم

خلیفۀ دوم از جایی عبور می کرد که صدایی شنید. از بالای دیوار خانه، سرک کشید و دید زن و مردی با هم خلوت کرده اند. خلیفه فریاد زد: «ای دشمن خدا! گمان کردی که مرتکب گناه می شود و خداوند، گناه تو را پنهان نگه می دارد؟».

مرد گفت: « ای خلیفه! اگر من فقط یک گناه کردم، تو مرتکب سه گناه شدی. چون خداوند فرموده است: «لاتَجَسَّسوا؛ تجسس نکنید[30] و تو تجسس کردی. و فرموده: "و آتوا البُیوتَ مِن اَبوابِها؛ از درِ خانه ها وارد شوید[31]" و تو از دیوار وارد شدی. همچنین خداوند دستور داده است: "اِذا دَخَلتُم بُیوتاً فَسَلِّموا؛ هر گاه خواستید وارد خانه ای شوید، سلام کنید" تا اهل خانه آماده شوند. اما تو سلام نکردی و بدون اینکه ما آمادگی داشته باشیم، وارد شدی و ما را در این حال دیدی، خلیفه حق را به او داد و از خطای او گذشت.[32]*

شعر پیامبرانه

مردی که ادعای شعر و شاعری داشت، شعرش را پیش ادیبی خواند و از او نظر خواست. ادیب گفت: «من کمتر از آن هستم که در مورد پیامبران نظر بهم». شاعر گفت: «اما من پیغمبر نیستم». ادیب گفت: «تو پیامبر هستی و خودت نمی دانی». شاعر گفت: «به چه دلیل این حرف را می گویی؟».

ادیب گفت: «به خاطر اینکه خداوند در مورد پیامبرش فرموده است: "  و ما عَلَّمناه الشِعر وش ما یَنبَغی لَه؛ ما به پیامبر خود، شعر و شاعری نیاموختیم و شعر گفتن شایستۀ او نیست[33]". گویا تو نیز از پیامبرانی و از شعر و شاعری، بهره ای نبرده ای».[34]

ظریفه

به قول کتاب خدا: «وَ ما عَلَی الرَّسولِ اِلاّ البَلاغ؛ فرستادۀ خدا، وظیفه ای جز رساندن پیام ندارد[35]». و به قول بندۀ  خدا:

من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم

تو خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال

و همچنین: «حافظ! وظیفۀ تو سخن گفتن است و بس».

دوستی با مسیحیان

زرقان ادیب، ابوالعینای شاعر را دید که با مردی مسیحی گرم صحبت است. برای سرزنش و طعنه زدن به ابوالعینا گفت: «یا اَیُّها الذینَ آمَنوا لاتَتَّخِذوا و النَصاری اَولِیاء؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! با یهودیان و مسیحیان، دوست نشوید[36]».

ابوالعینا بی درنگ به او جواب داد: «لایَنهکُمُِ اللهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقاتِلوکُم فِی الدّینِ وَ لَم نُخرِجوکُم مِن دِیارِکُم اَن تَبَرّهُم وَ تُقسِطوا اِلَیهِم؛ خداوند از نیکی کردن و عدالت ورزیدن به کسانی که در مورد دین، با شما نجنگیده اند و شما را از شهرهایتان بیرون نکرده اند، نهی نکرده است[37] »[38].

نماز پرغلط

یحیی بن خالد مشغول خواندن نماز بود و چند نفر به او اتقدا کرده بودند. یحیی نماز را بسیار بلند، طولانی و پرغلط خواند. بعد از نماز، یکی از مأمومین گفت: «اَکثَرَ یحیی غَلَطاً فی قُل هُو اللهُ أحد؛ یحیی در قل هو الله احد، غلط فراوانی داشت ».

دوّمی گفت: «قَامَ یُصَلّی دائِباً حَتّی اِذا اَعیی قَعَد؛ نماز را با رنج و مشقت خواند تا اینکه از پا درآمد و نشست ». سومی گفت: «کَاَنَّما لِسانُهُ سُدَّ بِحَبلٍ مِن مَسَد؛ گویا زبانش به وسیلۀ طنابی بسته شده بود ».

چهارمی گفت: «یَزحَرُ فی مِحرابِه زَحیرَ حُبلی لِلوَلَد »؛ او همچون زن آبستنی که از درد بنالد، در محراب می نالید».

ظریفه

به قول کتاب خدا: «لَو بَسَطَ اللهُ الرّزقَ لِعِبادِه لَبَغَوا فِی الاَرض؛ اگر خداوند رزق و روزی را بر بندگانش گسترش دهد، آنان در زمین، گردن کشی و نافرمانی می کنند[39] ». و به قول بندۀ خدا: « خدا خر را شناخت و شاخش نداد». و به قول دیگر: «مور همان بِه که نباشد پرش». اما قول شاعرانه تر این که:

 آن دو شاخ گاو اگر خر داشتی

یک شکم در آدمی نگذاشتی

آیۀ مهمانی

یونس نحوی[40]، وارد قبیله ای شد. همۀ مردان قبیله جهت انجام کار، بیرون رفته بودند. یونس که گرنه و بی پول بود، بای پر کردن شکم، ترفندی زد و به زن ها گفت: «وقت نماز است. اگر بخواهید، با هم نماز جماعت بخوانیم». زن ها قبول کردند و نماز جماعت برگزار شد.

یونس بعد از خواندن سورۀ حمد، گفت: «یَا اَیَّها الَّذینَ امَنواۀ اذا انزلل بِکُم الضَیفُ، فَلتَقُم رَبَّه البیتِ فَتَملَأ قَعباً زَبَداً و قَعباً تَمراً. فَانَّ ذلک خَیرٌ و اَعظمُ اجراً؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر مهمانی برای شما آمد، کدبانوی خانه ظرفی پر از سرشیر و ظرفی پر از خرما برای مهمان بیاورد. به راستی که این کار، کاری خوب و پسندیده است و اجر و پاداش فراوانی دارد[41]».

بعد از تمام شدن نماز، زن ها بی درنگ به خانه رفته و ظرف های پر از غذا آوردند و یونس از انواع غذاهای رنگارنگ و لذیذ تناول کرد.

شب که مردها بازگشتند، یکی از زن ها، جریان را برای شوهرش نقل کرد و گفت: «هیچ گاه آیه ای به زیبایی آیۀ امروز نشنیده بودم». مرد گفت: «خداوند نسبت به بندگانش دلسوز و مهربان است و هر روز آیۀ جدیدی نازل می کند تا ما را به مکارم انسانی راهنمایی نماید»[42]*

آیات دوست داشتنی

از بنان طفیلی که پرخور و شکم پرور بود، پرسیدند: «کدام آیۀ قرآن را دوست داری؟». «ما لَکُم اَلاّ تَأکُلُوا؛ چرا نمی خورید؟[43]».

پرسیدند: « کدام آیه را بیشتر به کار می بندی؟». گفت: «کُلُوا و اشرَبوا؛ بخورید و بیاشامید[44]». پرسیدند: «کدام آیه ورد زبانت می باشد؟». گفت: «رَبَّنا اَنزِل عَلَینا مائِدَهً مِنَ السَّماء؛ پروردگارا! برای ما سفره ای آراسته به طعام های رنگارنگ، از آسمان فرو فرست[45]». گفتند: « به کدام حدیث پایبندی؟». گفت: «به حدیث پیامبر که فرموده است: «لو دُعیتُ اِلی کُراعٍ لَاُجیب؛ اگر به خوردن کله پاچه دعوت شوم، حتماً اجابت می کنم».[46]

ظریفه

به قول کتاب خدا: «لاتَجعَل یَدَکَ مَغلولَهً الی عنقک ولا تبسطها کل البسط؛ هرگز دست بسته نباش و بخل نورز و بیش از حد نیاز گشاده دستی نکن[47]». و به قول بندۀ خدا:

نه چندان بخور کز دهانت برآید

نه چندان که از ضعف جانت درآید

تکلم با قرآن

عبدالله بن مبارک می گوید: در سفر حج، از کاروان دور افتادم و به زنی برخوردم و از او پرسیدم: «کیستی؟». گفت: «قُل سَلامٌ فَسَوفَ یعلَمون؛ سلام کن، سپس ...[48]». سلام کردم و او در جواب سلام من گفت: «سلامٌ قولاً من رَبّّ رحیمٍ؛ سلامی از جانب خداوند مهربان[49]».

گفتم: «در این بیابان چه می کنی؟». گفت: «مَن یُضلِلِ اللهُ فَلا هادیَ لَهُ؛ کسی را که خداوند گمراه کرده باشد، هدایت گری ندارد[50]». فهمیدم گم شده است.

پرسیدم: «از کجا می آیی؟». گفت: «یُنادَونَ مِن مَکانٍ بعیدٍ؛ از جایی دور ندا می دهند[51]». گفتم: «به کجا می روی؟». گفت: «للهِ علی الناسِ حجُّ البَیت؛ به خاطر خدا، زیارت کعبه بر مردم واجب است[52]». دانستم به مکه می رود.

پرسیدم: «چه مدت در این بیابان بودی؟». گفت: «ثَلاثَ لَیالٍ سَویّاً؛ سه شب تمام[53] ». گفتم: «غذا می خوری؟». گفت: «و ما جَعَلناهم جَسَداً لا یَأکُلونَ الطَّعام؛ آنان را به گونه ای نیافریدیم که غذا نخورند[54]».

مقداری غذا ب او دادم و پرسیدم: «در این سه روز، آّ و غذا از کجا می آوردی؟». گفت: «هُوَ یُطعمنی و یسقین؛ خداوند مرا سیر و سیراب می گرداند[55]».

گفتم: «چرا به وسیلۀ آیات قرآن سخن می گویی؟». گفت: «ما یَلفظُ من قَولٍ الاّ لَدَیه رقیبٌ عتیدُ؛ انسان هیچ سخنی بر زبان نمی راند مگر اینکه مراقبی آمادۀ ثبت آن است[56]».

گفتم: «بشتاب تا به کاروان برسیم». گفت: «لا یُکَلّفُ اللهُ نَفَساً الاّ وُسعَها؛ خداوند، بیش از توان کسی، از او کار نمی خواهد[57]».

گفتم: «پشت سر من، بر شتر سوار شو ». گفت: «لَو کان فیهما الههٌ الا اللهُ لَفَسَدَتا؛ اگر در زمین و آسمان، خدایی جز خداوند یگانه بود، به تباهی کشیده می شدند[58] ».

شتر را خواباندم تا او سوار شود. گفت: «قل للمومنین یغضُّوا من ابصارهم؛ به مردان با ایمان بگو چشم های خود را فرو نهند[59] ». چشمم را به زمین دوختم تا سوار شود. هنگام سوار شدن گفت: «سبحانَ الذی سخَّرَ لنا هذا؛ پاک و منزه است خدایی که ما را بر این چیره ساخت[60] ».

مهار شتر راگرفتم و در حال خواندن آواز، به سرعت آن را راندم. گفت: «وَ اقصد ی مشیک واعضضُ من صوتک؛ در راه رفتن، میانه رو باش و صدایت را آهسته کن[61] ». ساکت شدم و از سرعتم کاستم.

مقداری که راه رفتیم، از او پرسیدم: «شوهر داری؟» گفت: «لا تَسألوا عَن اشیاءَ اِن تُبدَ لَکُم تَسؤکُم؛ از چیزهایی که اگر آشکار گردد موجب ناراحتی شما می شود، نپرسید[62]». متوجه شدم که سؤال بی موردی کرده ام. به همین جهت ساکت شدم و به راه خود ادامه دادم.

وقتی به قافله رسیدیم، پرسید: «کسی را در این قافله داری؟». گفت: «اَلمالُ وَ البتونَ زینهُ الحیاهِ الدُّنیا؛ مال و پسران، زیور زندگی دنیا هستند[63]». فهمیدم پسرانش در قافله اند.

پرسیدم: «نامشان چیست؟».  گفت: «یا داوُودُ اِنّا جَعَلناکَ خلیفَهً فی الاَرضِ[64]. وَ ما مُحمَّدُ اِ لّا رَ سول[65]. یا یَحیی خُذِ الکِتابَ[66]. یا موسی اِنّی اَنَا رَبُّکَ[67]؛ فهمیدم نامشان، داود، محمد، یحیی و موسی است.

پرسیدم: «کارشان چیست؟». گفت: «وش عَلاماتٍ وَ بِالنَّجمِ هُم یَهتَدونَ؛ به وسیلۀ نشانه ها و ستارگان، راه یابی می  کنند[68]». دانستم پسرانش راهنمای قافله هستنند.

پسرها را با همان نام هایی که گفته بود، صدا زدم. همه حاضر شدند. زن به آنها گفت «فَبعَثوا اَحَدَکم بِوَرَقِکُم هذِهِ اِلَی المَدینَهِ فَلیَنظُرَ اَیُّها اَزکی طَعاماً فَلیَأتِکُم بِرِزقٍ مِنهٌ؛ یک نفر از خودمان را به شهر بفرستید تا با این پول، بهترین غذا را تهیه کرده و بیارود[69]». یکی از آن جوانان رفت و غذایی آورد.

پس از خوردن غذا، به یکی از پسرها گفت: «اِستَأجِرهُ اِنَّ خَیرَ مَن اِستَأجَرتَ القَوِیُّ الاِمینُ؛ به او اجرت بده. او بهترین کسی است که استخدام کرده ای و نیرومند و مورد اعتماد است[70]».

پسرها هدیه ای آوردند. زن گفت: «وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَن یَشاء؛ خداوند برای هر کس که بخواهد، چند برابر می کند[71]». پسرها رفتند و هدیه های بیشتری آوردند.

از آن پسرها پرسیدم: « این زن کیست که هم، پرسش ها را با قرآن پاسخ می دهد؟». گفتند: « او فِضّه، کنیز حضرت زهرا- صلوات الله علیها- است که بیست سال است فقط با آیات قرآن، سخن می گوید».[72]

ظریفه

به قول کتاب خدا: «اِذا خاطَبَهُمُ الجاهِلونَ قالوا سَلاماً؛ هنگامی که افراد نادان، ایشان را مورد خطاب قرار می دند، آنان سلام می کنند[73]». و به قول بندۀ خدا: «جواب ابلهان خاموشی است».

ظرف بخیلان

بخیلی دستور داد بر روی ظرف غذایش بنویسند: «وَمَن لَم یَطعَمهُ فَاِنَّهُ مِنّی؛ هر کس از آن نخورد، از من است[74]». و بر روی کوزه اش نوشته شود: «فَمَن شَرِبَ مِنهُ فَلَیسَ مِنّی؛ هر کس از آن بنوشد، از من نیست[75]».

دوستی با گمراهان

متوکل عباسی از ابوالعینا پرسید: «نظرت در مورد ابن مکرم و عباس بن رستم چیست؟». گفت: «اِثمُهُما اَ کبَرُ مِن نَفعِهِما؛ ضررشان بیش از نفعشان است[76] ».[77]

خداوند عزیز

اصمعی مشغول خواندن قرآن بود که گفت: «اَلسارِقُ وَ السّارِقَهُ فَاقطَعُوا اَیدِیَهُما جَزاءً بِما کَسَبا نَکالاً مِنَ اللهِ[78] وَ اللهُ غَفورٌ رَحیمٌ؛ دست های مرد و زن دزد را به خاطر کیفر عملشان و عقوبتی که خداوند بر آنان مقرر داشته است، قطع کنید. خداوند، بخشنده و مهربان است ».

عرب بیابان گردی که در کنار او نشسته بود، پرسید: «این کلام کیست؟». اصمعی گفت: «کلام خدا است». عرب گفت: «دوباره بخوان ». او دوباره خواند. عرب گفت: «این کلام خدا نیست».

اصمعی متوجه اشتباهش شد و به جای «والله غفور رحیم»، گفت: «والله عزیز حکیم؛ خداوند، عزیز و حکیم است». عرب گفت: «حالا درست شد».

اصمعی تعجب کرد و پرسید: «مگر تو همۀ قرآن را حفظ هستی؟». گفت: «نه» پرسید: «پس از کجا فهمیدی که من اشتباه خواندم؟».

عرب گفت: «ای مرد ساده دل! خدا عزیز است که به بریدن دست، حکم می کند. اگر بخشنده و مهربان بود که چنین حکمی نمی کرد».[79]

ظریفه

به قول کتاب خدا: «اَّلَکُمُ الذَّکَرُ وَ لَهُ الانثی، تِلکَ اِذاً قِسمَهٌ ضیزی؛ آیا مردها و پسرها برای شما باشند و زن ها و دخترها برای او؟ این، تقسیمی ناعادلانه است[80]». و به قول بندۀ خدا:

آن گربۀ مصاحب بابا از آن تو

و آن قاطر چموش لگدزن از آن من

از سقف خانه تا به ثرّیا از آن تو

از صحن خانه تا به لب بام از آن من

 

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

کسی که فاتحه الکتاب را بخواند گویا تورات، انجیل، زبور و قرآن را خوانده است.[81]

سوره بقره او را نجات داد

جوانی نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و به دزدی خود اعتراف کرد تا مورد اجرای حد قرار گیرد و از این گناه پاک گردد و در نتیجه از مشکلات آخرتی آن نجات یابد.

(با توجه به اینکه او جوان بود و متنبه شده بود و از طرفی جز اقرار خود، دلیل و بینه ای بر علیه او اقامه نشده بود و در چنی موردی امام مسلمنین می تواند عفو کند، امیرالمؤمنین علیه السلام تمایل به اجرای حد سرقت بر او نداشت).

حضرت به او فرمود: تو جوان هستی و اقرار و امادگی تو را برای اجرای د به حساب نمی آورم و از او سؤال کرد: از قرائت قرآن چیزی می دانی؟ عرض کرد: آری، سورۀ بقره دستت را به تو بخشیدم (و به خاطر دزدی قطع نخواهم کرد)[82].

تکرار آیات سوره کافرون

ابوشاکر دیصانی یکی از مادیگرایان عصر امام صادق علیه السلام از ابوجعفر اَحوَل دلیل تکرار آیات سورۀ کافرون را سؤال کرد، و گفت آیا ممکن است شخص حکیم این چنین تکراری در کلامش باشد؟

ابوجعفر پاسخی نداشت، چیزی نگفت تا وارد مدینه شد و این سؤال را از امام صادق علیه السلام پرسید.

حضرت فرمود: علّت تکرار این بود که قریش به رسول خدا صلی الله علیه و آله پیشنهاد کردند که یک سال تو خدایان ما را بپرست، سال دیگر ما خدای تو را می پرستیم، و دوباره سال بعد تو خدایان ما را پرستش کن و سال چهارم ما خدای تو را می پرستیم و چون آنها تکرار کردند خداوند هم در پاسخ سخن آنها ایات را مکرّر فرمود.

هنگامی که ابوجعفر این پاسخ را برای ابوشاکر بیان کرد او گفت: این سخن تو نیست بلکه از امام صادق علیه السلام است.[83]

 

حکایتی از سورۀ زلزال

راوی گوید: «ابوامید» را دیدم که در هر موضع از مسجدالحرام دو رکعت نماز می خواند. سؤال کردم این چه کاری است؟ چرا در یک جا نماز نمی گزاری؟

 جواب دد: زیرا مکان هایی که در آنها نماز می گزارم در قیامت برای من گواهی می دهند و  این آیه را قرائت کرد (یَومَئِذٍ تُحَدِّتُ اَخبارَها)

روزی که زمین به حوادث خود خبر می دهد[84].

نتیجه: زمین همانند نوار ضبط صوت که با چرخش خود صدا را ضبط می کند. صداها و اعمال و حوادث را روی خود ضبط می کند تا در صحنۀ قیامت آنها را پخش می کند و بدکاران را افشا و نیکوکاران را شادمان می کند و هر اندازه قطعات بیشتری از زمین به نفع مؤمن شهادت دهند مسرّت بیشتری دارد.

 

گفته ام سورۀ واقعه را بخوانند

عبدالله بن مسعود صحابی مشهور رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که در زمان عثمان بیمار شد و در آن بیماری از دنیا رفت. عثمان به هنگام بیماری به عیادت او رفت و او را اندوهگین یافت. سؤال کرد: از چه ناراحتی؟ جواب داد: از گناهانم.

چه درخواستی داری؟ خواستار رحمت پروردگار خویشم.

طبیب را دعوت نکنم؟

طبیب بیمارم کرده است.

عثمان گفت دستور بدهم از بیت المال به تو چیزی بدهند؟

ابن مسعود گفت: آن روز که نیازمند بودم چیزی ندادی، امروز که نیازمند نیستم می خواهی عطا  کنی؟

عثمان گفت: این بخشش از آندخترانت باشد.

ابن مسعود گفت: آنها هم نیازمند نیستند چرا  که به آنها گفته ام «سورۀ واقعه» را در هر شب بخوانید، و شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: کسی که سورۀ واقعه را در هر شب بخواند هرگز گرفتار تنگدستی نمی شود.[85]

چه کسی هر روز قرآن را ختم می کند؟

امام صادق علیه السلام فرمود: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله به اصحابش فرمود: کدامیک از شما همواره روزه دار است؟

سلمان عرض کرد: من یا رسول الله

حضتر فرمود: کدامیک از شما شب زنده داری می کند؟

سلمان عرض کرد: من یا رسول الله

حضرت فرمود: کدامیک از شما هر روز قرآن را ختم می کند؟

سلمان عرض کرد: من یا رسول الله

یکی از اصحاب ناراحت شد و گت: یا رسول الله! سلمان مردی فارس است که می خواهد بر گروه قریش فخر ورزد. فرمودید: کدامیک از شما همواره روزه می گیرد؟ گفت: من، در حالی که در اکثر روزها می خورد و فرمودید کدامیک از شما شب زنده داری می کند؟ گفت: من، در حالی که اکثر شب را خواب است و فرمودید کدامیک از شما هر روز قرآن را ختم می کند؟ گفت من، در حالی که اکثر روز را سکوت می کند.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ساکت باش ای فلان! کجا مثل لقمان حکیم پیدا می کنی؟ از او سؤال کن به تو پاسخ می دهد.

آن مرد به سلمان گفت: ای اباعبدالله! آیا گمان بردی که همواره روز داری؟

سلمان گفت: آنطور که تو گمان برده ای نیست. من در ماه سه روز روزه می گیرم و خدای عزّوجلّ فرمود: «کسی که کار نیکویی انجام دهد ده برابر آن اجر می گیرد» و من روزه ماه شعبان را به ماه رمضان متّصل می کنم و این روزۀ همیشگی است.

آن مرد گفت: آیا نگفتی شب را احیا می کنی؟

سلمان: آری

آن مرد: اما تو در اکثر شب خوابیده ای .

سلمان گفت: آنطور که گمان برده ای نیست. من شنیدم که حبیبم که رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرمادید: کسی ک با طهارت بخوابد مثل این است که همه شب را احیاء کرده است، و من با طهارت می خوابم.

آن مرد گفت: آیا گمان نبردی همه روز قرآن را ختم می کنی؟

سلمان جواب داد: آری

اما تو در بیشتر روزها سکوت کرده ای.

سلمان گفت: آنطور که گمان برده ای نیست. من شنیدم حبیبم، رسول خدا صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: یا اباالحسن مَثَل تو در امت من مَثَل قل هو الله احد است. پس هر کسی که یکبار ان را بخواند یک سوم قرآن را خوانده است و کسی که دوبار آن را بخواند دو سوم قرآن را خوانده است و کسی که سه بار آن را بخواند قرآن را ختم کرده است. پس کسی که تو را به زبان دوست داشته باشد یک سوم ایمانش کامل شدها ست، و کسی که تو را به زبان و قلب دوست داشته باشد، دو سوم ایمانش کامل شده است، و کسی که تو را به زبان و قلب دوست داشته باشد و به دست یاری کند، ایمانش را کامل کرده است. به خدایی که مرا برانگیخت، ای علی اگر تمام اهل زمین همانند اهل آسمان تو را دوست داشته باشند، کسی به آتش عذاب نخواهد شد و من «قل هو الله احد» را روزی سه بار می خوانم.

آن مرد از مجلس رفت و مثل اینکه سنگ در دهان او گذاشته شده بود.(کنایه از این است که در مجادله شکست خورده بود».[86]

محبت به سوره توحید

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گروهی را به جنگ فرستاد و حضرت علی علیه السلام را فرماندۀ آنها قرار داد. وقتی برگشتند پیامبر علیه السلام دربارۀ آنچه روی داده بود سؤال کرد. آنها در جواب گفتند: همه چیز به خیر و خوبی گذشت، جز اینکه او در همۀ نمازهای جماعت سورۀ توحید را قرائت می کرد.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: یا علی! چرا در همۀ نمازهای جماعت سورۀ توحید را قرائت کردی؟ حضرت در جواب عرض کرد: بخاطر محبّتی که به «قل هوالله احد» داشتم.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به این سوره محبّت نورزیدی مگر اینکه خدا به تو محبت ورزید.[87]

 

 

 

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

ترسناک ترین آیه قرآن، آیۀ : فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره و ... است.[88]

ایرانیها در این آیه

اما باقر علیه السلام فرمود: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این آیه را قرائت کرد.

(وَ آخَرینَ مِنهُم لَمّا یَلحَقُوا بّهِم وَ هُوَ العَزیزُ الحَکیم)[89]

«پیامبر صلی الله علیه و آله برای تعلیم و تزکیۀ عدۀ دیگری برگزیده شده است که به مؤمنین می پیوندند و خداوند توانا و آگاه است».

شخصی به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد اینها چه کسانی هستند؟

حضرت دست خود را بر شانه سلمان گذاشت و فرمود:

(لَوکانَ الاِیمانُ فِی الثُّرَیا لَنا لَتهُ رِجالٌ مِن هَؤُلاءِ)

«اگر ایمان در ستارۀ ثریّا (پروین) باشد مردانی از طایفه همین سلمان به آن دست می یابند».[90]

توضیح: تاریخ اسلام ثابت کرده است که ایرانیان بیش از دیگران مورد تعلیم و تزکیۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله واقع شده اند و به ایمان دست یافته اند و خدمات عظیمی هم به اسلام کرده اند که در تاریخ ثبت است.

قاری قرآن آمرزیده شد

وقتی نصر بن احمد وارد نیشابور شد تاج بر سر گذارد و مردم به حضور  او می رسیدند. در این هنگام چیزی (خیالات غرور آمیز) به قلبش خطور کرد، به حاضرین گفت: کسی هست که آیه ای از قرآن بخواند؟

مردی شروع به خواندن قرآن کرد، تا به این آیه رسید:

(لِمَنِ المُلکُ الیَومَ)

«در آن روز (قیامت) سلطنت از کیست؟»

امیر از تخت خود پائین آمد، تاج را از سر برداشت و برای خدای تعالی سر به سجده گذارد و گفت: «لک الملک لالی» (خدایا ملک و سلطنت از آن تو است نه برای من).[91]

نتیجه: انتخاب آیات مناسب با مستمعین از جمله اموری است که قاری قرآن می تواند بوسیلۀ آن تأثیر قرائت خود را به گونه ای قابل توجه افزایش دهد.

قرآنی که به دریا افتاد

امام باقر علیه السلام فرمود: قرآنی به دریا افتاد و (پس از مدّتی که) آنرا به دست آوردند، دیدند تمام نوشته هایش پاک شده است و تنها این آیه باقی مانده است:

 

(اَلا اِلَی الله ِ تَصیرِ الاُمُورُ)[92]

آگاه باشید که همه کارها به خدا باز می گردد[93].

این آیه همه را کفایت می کند

ابوذر  غفاری صحابی بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله می گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: در قرآن آیه ای است که اگر مردم آن را به کار بندند برای همه کفایت می کند. آنگاه این آیه را قرائت کرد و تکرار فرمود:

(وَ مَن یَتَّقِ اللهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجاً وَ یَرزُقهَ مِن حَیثُ لا یَحتَسِب)[94]

کسی که تقوا و پرهیزکاری پیشه کند، خداوند برای او راه خروج (از مشکلات و فتنه ها) را قرار می دهد و از آن جایی که گمان نمی برد به او روزی می دهد.[95]

همه طب در این آیه جمع است

امیرالمؤمنین علیه السلام به فرزندش اما حسن علیه السلام فرمود: فرزندم! میل دارای چهار توصیه به تو داشته باشم تا از طبّ بی نیاز شوی؟

عرض کرد: آری

فرمود: 1- طعام نخور مگر این که گرسنه باشی 2- غذا نخور مگر این که به آن اشتها داشته باشی 3- جویدن غذا را بطور کامل انجام ده 4- قبل از خواب با رفتن به مستراح خود را تخلیه نما.

هر گاه به این چهار مورد عمل کردی از طب بی نیاز خواهی شد.

در قرآن آیه ای وجود دارد که همه طب را در بردارد و آن قول خدای تعالی است که فرمود:

(کُلُوا وَاشرَبُوا وَ لا تُسرِفُوا)[96]

بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید[97].

آیه تکان دهنده

رسول خدا صلی الله علیه و آله در مجلسی که بود این آیات را از سورۀ زلزال قرائت فرمود:

(فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ خیراً یَرَهُ وَ مَن یَعمَل مُثقالَ ذَرَّهٍ شَرَاً یَرَهُ)

هر کس اندکی عمل خیر انجام دهد آن را می بیند و هرکسی اندکی عمل بد انجام دهد آن را می بیند، یک ذره را هم حساب می کنند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آری

بادیه نشین برخاست و می گفت: وای بر آشکار شدن بدی و گریه می کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این بادیه نشین دلش از ایمن به خدا برخوردار است.

و همچنین وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله این سوره را قرائت کرد و صعصعه آن را شنید گفت: همین آیه را که از قرآن شنیدم برای من کافی است.[98]

امیدبخش ترین آیه قرآن

علی علیه السلام فرمود: روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: روز قیامت، من در موقف شفاعت می ایستم و آنقدر گنهکاران را شفاعت می کنم ک خداوند می فرماید: آیا راضی شدی ای محمد؟ من می گویم: راضی شدم! راضی شدم!

سپس حضرت علی علیه السلام فرمود: امیدبخش ترین آیات قرآن این آیه است:

(وَ لَسَوفَ یُعطیکَ رَبُّکَ فَتَرضی)

و بزودی پروردگارت آن اندازه به تو عطا کند که راضی شوی[99]

 

حکایات قرآنی[100]

امام علی علیه السلام

قرآن بهترین کر است که سینه ها به آن گشاده و قلبها نورانی می شود[101].

حکایتی جالب از سیدقطب

سیُد قطب مفسر معروف مصری می گوید: ما شش نفر از مسلمانان بودیک که با کشتی مصری، اقیانوس اطلس را به سوی نیویورک می پیمودیم. مسافران کشتی 120 مرد و زن بودند و کسی در میان مسافران جز ما مسلمان نبود. روز جمعه به این فکر افتادیم که نماز جمعه را در قلب اقیانوس و بر روی کشتی به جا آوریم و علاوه بر اقامه فریضۀ مذهبی مایل بودیم یک حماسه اسلامی در مقابل یک مبلغ مسیحی که در داخل کشتی نیز دست از برنامه تبلیغاتی خود بر نمی داشت، بیافرینیم، بخصوص که او حتی مایل بود ما را هم به مسیحیت بکشاند.

من بخ خواندن خطبه نماز جمعه و امامت پرداختم و جالب اینکه مسافران غیرمسلمان اطراف ما حلقه زده بودند و با دقت مراقب انجام این فریضه اسلامی بودند.

پس از پایان نماز گروه زیادی از آنها نزد ما آمدند و این موفقیت را به ما تبریک گفتند اما در میان این گروه خانمی بود که بعد فهمیدیم یک زن مسیحی یوگلساوی است که از جهنم تیتو و کمونیسم او فرار کرده است! او فوق العاده تحت تأثیر نماز ما قرار گرفته بود به حدیِ که اشک از چشمانش سرازیر بود و قادر به کنترل خویش نبود. او به زبان انگلیسی ساده و آمیتخته با تاثر شدید و خضووع و خشوع خاصی سخن می گفت، و از جمله سخنانش این بود: بگویید روحانی شما به چه زبانی با شما سخن می گفت؟ ما به او فهماندیم که این برنامه اسلامی یعنی نماز را هر مسلمان با امیانی می تواند انجام دهد، و سرانجام به او گفتیم که با زبان عربی صحبت می کردیم.

او گتف: اگر چه من یک کلمه از مطالب شما رانفهمیدم اما به خوبی فهمیدم که در لابلای خطبۀ شما جمله هیی وجود داشت که از بقیه ممتاز بود و دارای آهنگ فوق العاده موثر و عمیقی بودند آن چنان که لرزه بر اندام من می انداخت و فکر می کنم امام شما هنگامی که این جمله ها را ادا می کرد مملُو از روح القدس شده بود!

ما کمی فکر کردیم و متوجه شدیم این جمله ها همان آیاتی از قرآن بود که من در اثناء خطبه و در نماز، آنها را می خواندم. این موضوع آن چنان ما را تکان داد و متوجه این نکته ساخت که آهنگ مخصوص قرآن آن گونه موثر است که حتی بانویی را که یک کلمه مفهوم آن را نمی فهمد تحت تاثیر شدید خود قرار می دهد.[102]

گریۀ وزیر

زمانی «موفق» وزیر عراق بود. او نماز را پشت سر امام جماعتی بجا می آورد. یک بار که در نماز جماعت شرکت کرده بود، امام جماعت این آیه را در نماز تلاوت کرد:

(والا تَرکَنوا اِلَی الذینَ ظَلمُوا فَتَمَسِّکُمُ النّارُ)[103]

«به ستمگران تمایل پیدا نکنید که آتش دوزخ شما را خواهد گرفت».

وزیر که خود را متمایل به شاه ستمگر و بلکه خد را ظالم می دانست از خوف الهی بی هوش شد و به زمین افتاد او را به هوش آوردند و علت حادثه را سؤال کردند؟

در جواب گفت: این آیه دربارۀ کسی است که میل به ستمگر کند، پس حال ظالم چگونه خواهد بود؟[104]

نتیجه: وقتی قرآن این گونه بر دل های ستمگران عافل تاثیر می گذارد، سزاوار است مؤمنین که اهل توجه به خدا و قیامت هستند با قرائت و شنیدن قرآن از تاثیرات معنوی قرآن بهره مند باشند چه اینکه خداوند در وصف مؤمنین فرموده است: وقتی آیات خدای رحمان بر آنهاتلاوت شود، با گریه به سجده می افتند.[105]

نفوذ قرآندر قلب دشمنان بزرگ اسلام

ابوسفیان و ا بوجهل و اخنس بن شریق (دشمنان بزرگ اسلام) یک شب بدون اطلاع ازیکدیگر از خانه های خود بیرون آمدند و راه خانه پیامبر صلی الله علیه و آله را پیش گرفتند و هر کدام در گوشه ای پنهان شدند. هدف آنها این بود که قرآن «محمد صلی الله علیه و آله» را که شبها در نماز خود با آهنگ دلنشین می خواند بشنوند، هر سه بدون اطلاع از وضع یکدیگر تا صبحگاهان در آنجا ماندند و قرآن را استماع کردند و سپیده دم مجبور شدند که به سوی خانه های خود بازگردند، هر سه نفر در نیمه راه به یکدیگر رسیدند و همدیگر را سرزنش کردند و گفتند که هر گاه افراد ساده لوح از وضع کار ما آگاه گردند دربارۀ ما چه می گویند؟

شب دوم نیز جریان به همین وضع تکرار گردید، گویی یک جاذبه و کشش درونی آنان را به سوی خانۀ پیامبر اسلام می کشاند. موقع مراجعت باز هر سه نفر به همدیگر رسیدند و سرزنش ها را از سر گرفتند و تصمیم گرفتند که این عمل را تکرا نکنند، ولی جذبۀ قرآن پیامبر صلی الله علیه و آله برای بار سوم باعث شد که هر سه نفر مجدداً بدون اطلاع دیگری در اطراف خانه پیامبر صلی الله علیه و آله جای گرفتند و تا صبح قرآن او را استماع نمودند، هر آنی ترس آنها زیادتر می گشت و با خود می گفتند که هر گاه وعده و وعید «محمد» راست باشد، در زندگی خود خطاکارند.

هوا روشن گردید، از ترس ساده لوحان خانه پیامبر صلی الله علیه و آلهرا ترک گفتند و این دفعه مانند دو دفعه قبل در بازگشت با یکدیگر ملاقات نمودند و همگی اقرار کردند که در برابر جذابیّت دعوت و آیین قرآن او تاب مقاومت ندارند.[106]

تاثیر شگفت انگیز قرائت پیامبر صلی الله علیه و آله

رسول خدا صلی الله علیه و آله از مکه به بازار عکاظ در طائف آمد تا مردم را به اسلام دعوت کند اما کسی به دعوت او پاسخ مثبت نداد، حضرت به ناچار به سوی مکه بازگشت تا به محلّی رسید که آنجا را وادی جن می نامیدند.

حضرت در دل شب در آن محل به تلاوت قرآن پرداخت. جمعی از طایفه جن از آنجا می گذشتند، هنگامی که قرائت قرآن پیامبر صلی الله علیه و آله را شنیدند به یکدیگر گفتن ساکت باشید و هنگامی که تلاوت حضرت پایان یافت ایمان آوردند  و به عنوان مبلّغان اسلام به سوی قوم خود آمدند و آنان را به سوی اسلام دعوت کردند، گروهی از آنها ایمان آوردند و با هم به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدند و حضرت تعلیمات اسلامی را به آنها آموخت.[107]

این آیه مرا به گریه آورده است

عبدالله بن رواحه از اصحاب جلیل القدر پیامبر صلی الله علیه و آله بود که در جنگ موته در سرزمین موته که از نواحی شام و در قلمرو حاکمیّت روم آن زمان بود به درجۀ بزرگ شهادت رسید.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عبدالله را همراه با سه هزار نفر به جنگ موته اعزام فرمود. وقتی او با دوستان و یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله وداع می کرد گریه کرد.

سؤال کردند ای عبدالله! چه چیز تو را به گریه آورده است؟

گفت: به خدا سوگند من محبّتی به دنیا ندارم اما آنچه سبب گریه من شدهاست این است که من آیه ای را درباره جهنم از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرماید:

(وَاِن مِنکُم اِلا وارِدها عَلی رَبِّکَ حَتماً مًقصِیاً ثُمَّ ننجِّی الِّذینَ اتَّقَوا وَ نَذَرُ الظالمینَ فیها جِثِیّاً)[108]

همۀ شما وارد جهنّم می شوید و این یک امر قطعی است. سپس کسانی که تقوا پیشه کردند را نجات میدهیم و ستمگران را در حالی که به زانو درآمده اند در آن وا می گذاریم.

حال من نمی دانم بعد از آنکه در جهنم (پل صرا که برجهنم کشیده شدهاستوباید همه از آن عبور کنند) وارد شدم چگونه خارج می شوم؟

مسلمانان گفتند: خداوند شما را یار ونگهدار باشد وبلا را از شما دور کند و به گونه ای شایسته به ما برگرداند. اما عبدالهل که بدنبال شهادت در راه خدا بود، سه بیت شعر به این مضمون خواند:

اما من از خدا دو چیز می طلبم: امرزش گناهان و ضربه ای جدّی و فراگیر که کف بر لب آورد و به شهادتم رساند، یا سر نیزه ای تیز و موثّر در دست کسی که تشنۀ کشتن من است که در درون دل و جگرم نفوذ کند، تا وقتی بر قبرم عبور می کنند بگویند آفرین بر این جنگجو که به رشد وسعادت رسید.[109]

تأثیر قرآن بر فضیل بن عیاض

فضیل از زهّاد معروف می باشد که در پایان عمر در جوار کعبه می زیست و همان جا در روز عاشورا بدرود حیات گفت.

او در آغاز کار راهزنی خطرناک بود که همۀ مردم از او وحشت داشتند.

یک شب فضیل از دیوار منزلی بالا می رفت تا به مقصود خود برسد در این هنگام در یک از خانه های اطراف شخص بیدار دلی مشغول تلاوت قرآن بود و به این آیه رسید:

(اَلَم یَأنِ آمَنُوا اَن تَخشَعَ قُلُوبُهُم لِذِکرِ الله و ما نَزَۀَ مِنَ الحَقِّ ...)[110]

آیا وقت آن نرسیده است که دل های مؤمنان در برابر ذکر خدا و آنچه از حق نازل شده است خاشع گردد ...

این آیه همچون تیری بر قلب آلوده فصیل نشست، درد و سوزی در درون دل احساس کرد، تکان عجیبی خورد، اندکی در فکر فرو رفت، این کیست؟ که سخن می گوید؟ و به چه کسی این پیام را می دهد؟ به من می گوید ای فصیل! آیا وقت آن نرسیده است که بیدار شوی، از این راه خطا بگرردی، توبه کنی... ناگهان صدای فصیل بلند شد و پیوسته می گفت: «بلی والله قد آن، بلی والله قد آن».

«آری به خدا سوگند وقت آن رسیده است، آری به خدا سوگند وقت آن رسیده است»

اوتصمیم خود را گرفته بود و با یک جهتش برق آسا از صف شقاوتمندان بیرون آمد و در صف نیکان جای گرفت، به عقب برگشت و از دیوار بام فرود آمد و به خرابه ای وارد شد دید جمعی از کاروانیان آنجا هستند و برای حرکت به سوی مقصد با یکدیگر مشورت می کنند و می گیوند: فصیل و دار و دسته اش در راهند، اگر برویم ثروت ما را غارت می کنند، فصیل تکانی خورد و خود را سخت ملامت کرد و گفت جه بد مردی هستم، در دل شب به قصد گناه بیرون آمده ام و گروهی مسلمان از ترس من به کنج این خرابه گریته اند! رو به سوی آسمان کرد و از صمیم قلب توبه کرد و مجاورت خانه خدا در مکّه را برگزید و از جمله اولیاء خدا شد.[111]

قرآن حکیم عرب را می لرزاند

ولید از قضات عرب بود، بسیاری از مشکلات عرب به دست او حل می گردید. ثروت فراوانی داشت، گروهی از قریش برای حل مشکلا نفوذ اسلام در تمام خانه های آنها به نزد او رفتند و جریان را برای او بیان کردند و خواستار قضاوت او درباره قرآن «محمد» شدند و گفتند آی قرآن «محمد» سحر و جادو است، یا کهانت[112] است، یا خطبه و سخنرانیهائی است که او ساخته است؟ دانای عرب از آنها مهلت خواست تا نظر خود را پس از شنیدن قرآن بیان کند. سپس از جای خود بلند شد و آمد در حجر اسماعیل در کنار پیامبر نشست و گفت: پاره ای از اشعارت را بخوان.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آنچه من می گویم شعر نیست بلکه کلام خداست که آنرا برای هدایت شما فرو فرستاده است.

ولید تقاضا کرد آنرا تلاوت کند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله سیزده آیه ا آیات آغاز سوۀ «فصّلت» را تلاوت نمود. هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله به این آیه رسید:

(فَاِن اَعرَضوا فَقِل اَنذرتُکُم صاعِقَهً مِثلَ صاعِقَهِ عادٍ و ثَمودَ)

هر گاه روی برگردانند بگو من شما را از صاعقه های مانند صاعقه عاد و ثمو برحذر می دارم.

ولید سخت بر خود لرزید، تمام موهای او بر بدنش راست شد و با یک حالت بهت زده ای از جای خود بلند شد و راه خانه را پیش گرفت و چند روزی از خانه بیرون نیامد، به طوری که قریش او را به باد مسخره گرفتند، و می گفتند: ولید راه نیاکان خود را ترک کرده است و راه «محمد» را پیش گرفته است.[113]

تاثیر قرآن در بزرگ قریش

عُتبه بن ربیعه از بزرگان قریش بود. در روزهایی که «حمزه» اسلام آورده بود، سراسر محفل قریش را غم و اندوه فرا گرفته بود و سران آنها بیم آن داشتند که دامنۀ اسلام بیش از این توسعه یابد. و در آن میان «عتبه» گفت: من به سوی «محمد» می روم و مطالبی را پیشنهاد می کنم، شاید او یکی از آنها را بپذیرد و دست از آیین جدید بردارد. سران جمعیت نظر او را تصویب کردند. او برخاست و به سوی پیامبر صلی الله علیه و آله که در مسجد نشسته بود آمد و او را با جمله هایی ستود، و اموری را از قبیل ثروت، ریاست و طبابت پیشنهاد کرد. هنگامی که سخنان او پایان یافت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آیا سخنان تو خاتمه یافت؟ عرض کرد: آری.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: این آیات را بشنو که پاسخ تمام پرسشهای تو است:

(بسمِ اللهِ الرَحمنِ الرحیم، حم تَنزیلُ مِنَ الرّحمنِ الرحیم کِتابُ فُصّّلَت آیاتُهُ قُرآناً عَرَبیّاً لِقَومٍ یَعلَمونَ، بَشیراً و نَذیراً فَاَعرَضَ اَکثَرُهُم فَهُم لا یَسمَعُون)[114]

به نام خداوند بخشنده مهربان، حاء میم، اینکه از جانب خدای بخشنده و مهربان نازل گردیده است کتابی است که آیه های آن برای گروهی که دانا هستند توضیح داده شده است. قرآنی است عربی، بشارت دهنده و ترساننده است، اما بیشتر آنها روی گردانیده اند و گوش نمی دهند.

پیامبر صلی الله علیه و آله آیاتی چند از این سوره خواند، وقتی به آیه 37 رسید، سجده کرد، پس از سجده رو به «عتبه» کرد و فرمود: ای «اباولید» پیام خدا را شنیدی؟

عتبه به قدری مجذوب کلام خدا شده بود که در همان حالی که دست های خود را پشت سر نهاده بود و بر آنها تکیه زده بود، مدتی به همین حالت به صورت پیامبر صلی الله علیه و آله نگاه کرد، گویا قدرت سخن گفتن را از دست داده بود. سپس از جای خود برخاستو مرک تجمّع قریش را در پیش گرفت، سران قریش از پیش از وضع و قیافه او احساس کردند که تحت تاثیر کلام «محمد» واقع شده است و با حالت شکستگی بازگشته است. تمام چشم ها به چهرۀ عتبه دوخته شده بود، همگی گفتند چه واقعه ای رخ داده است؟ گفت: به خدا سوگند کلامی از «محمد» شنیدم که تاکنون از کسی نشنیده بودم. به خدا قسم نه شعر است و نه سحر است، نه کهانت. من چنین صلاح می بینم که او را رها کنیم تا در میان قبایل تبلیغ کند هر گاه پیروز گردد و ملک و ریاست و سلطنتی به دست آورد از افتخار شما محسوب می گردد و شما هم از آن بهره مند می شوید و اگر مغلوب گردد دیگران او راکشته اند و شما را نیز راحت کرده اند.

قریش نظرات عتبه را به باد مسخره گرفتند و گفتند: از کلام «محمد» سحر زده شده است.[115]

تأثیر قرآن در هیأت اعزامی مسیحیان

بر اثر تبلیغات مهاجران مسلمان، یک هیأت تحقیقی از مرکز روحانیت مسیحیان حبشه وارد مکه گردید و با رسول خدا صلی الله علیه و آله در مسجد ملاقات کرد و از او سؤالاتی کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله به پرسشهای آنها پاسخ داد و آنها را به آیین اسلام دعوت فرمود و آیاتی چند از قرآن تلاوت کرد.

آیات قرآن آن چنان روحیه آنها را عوض کرد که بی اختیار اشک از دیدگان آنها سرازیر شد و همگی نبوت او را تصدیق کردند و نشانه هایی را که در کتابِ انجیل  برای پیامبران موعود خوانده بودند در او یافتند.[116]

گریه بعد از نزول آیه

یکی از آیات مؤثر و هشدار دهنده قرآن آیه 6 از سوره تحریم می باشد که خداوند فرموده است:

(یا اَیَّهَا الَذین آمَنُوا قُوا انفُسَکُم وَ اَهلِیکُم ناراً وَ قُودُهَا النّاسُ وَ الحِجارَهُ ...)[117]

«ای کسانی که ایمان آورده اید خود و اهل خویش را از آتشی که هیزم آن مردم و سنگ آتشین است نگهدارید».

وقتی این آیه نازل گردید، یکی از مردان مسلمان نشست و شروع به گریه کرد و گفت: من از نگهداری خود ناتوان هستم، با این آیه به نگهداری از اهل و بستگانم هم موظف گردیدم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: همین اندازه کافی است که همان گونه که خود را به نیکیها امر می کنی و از بدیها باز می داری، آنان را امر به نیکیها و نهی از بدیها کنی.[118]

مستمع نمونه قرآن

عبدالله بن حنظله فرزند حنظله غسیل الملائکه است که در پایان مراسم شب زفاف که تنها یک شب را با همسر خویش گذرانده بود، خود را به لشکریان اسلام رساند و در رکاب رسول خدا به درجه شهادت رسید.

فرزندش عبدالله همانند پدر شهیدش انسانی صالح، فاضل و بلندمرتبه بود و از ایمانی محکم به اسلام و قرآن برخوردار بود. یک بار صدای قرآن به گوشش رسید، و خبر از اهل جهنّم می داد، از شنیدن آیه به گریه افتاد و آن قدر به گریه ادامه داد که گمان کردند نزدیک است جان سپارد.

پس از گریه زیاد برخاست. به او گفتند بنشین.

جواب داد: یاد جهنّم مرا از نشستن باز داشته است، زیرا از کجا معلوم که من یکی از آنان نباشم.[119]

نتیجه: ای عزیز! در این داستان تامل کن و به حال خود بنگر و بعد از مقایسه به نتایج آن تفکر کن که جه باید کرد و نقطۀ شروع کجاست و در این راه از خداوند رحمان استعانت جو که بهترین یاور است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

سرور هر سخن قرآن است.[120]

قرائت قرآن از سر بریده

شیخ مفید گوید: ابن زیاد فرمان داد تا سر امام حسین علیه السلام را در میان کوچه های کوفه و همه قبایل گردانیدند.

زیدبن ارقم گوید: من در بالا خانه ای بودم که سر را بر بالای نیزه عبور می دادند. وقتی سر امام حسین علیه السلام برابرم رسید شنیدم این آیه را تلاوت می کند:

(اَم حَسّبتَ اَنَّ اَصحابَ الکَهفِ وَ الرّّقیمِ کانُوا مِن آیاتِنا عَجَبًا)[121]

آیا می پنداری قصه اصحاب کهف و رقیم از آیات عجیب ما هستند؟

با شنیدن این آیه از سر بریدۀ حضرت، مو بر بدنم راست شد و فریاد کشیدم: یابن رسول الله سرّ تو و کار تو عجیب تر است و عجیب تر![122]

نتیجه: این معجزه بیانگر گوشه ای از عظمت حسین بن علی علیه السلام در جّو انحرافی جامعه یزیدی آن زمان است تا بیشتر معلوم گردد مخالف آنها چه شخصیت بزرگ الهی بوده است و آنها چه اشخاص منحرف و فاسدی هستند.

نور دهان قاریان جبهه را روشن کرده بود

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله لشکری را به سوی قومی از کفار که در نهایت عداوت با مسلمین بودند گسیل داشت، خبری از آنها ترسید پیامبر صلی الله علیه و آله در فکر آنها فرو رفت و فرمود: ای کاش کسی ما را از احوال و جریان ایشان آگاه می کرد.

در این هنگام پیک بشارت رسید که آنها بر دشمنان پیروز شدند و آنها را کشته و یا مجروح کردند و یا به اسارت گرفتند، اموالشان را به غنیمت گرفتند و اعضای خانواده آنها را نیز اسیر کردند.

چون سپاه در بازگشت خود به مدینه نزدیک شد، رسول خدا صلی الله علیه و آله همراه با اصحاب خود با آنها روبرو گردید. وقتی زیدبن حارثه که فرمانده سپاه بود چشمش به رسول الله افتاد، از شتر خود پیاده شد و به سوی آن حضرت آمد و دست و پای پیامبر صلی الله علیه و آله را بوسید.

رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز او را در آغوش گرفت و سرش را بوسید.

سپس عبدالله بن رواحه از شترش پیاده شد و دست و پای رسول خدا صلی الله علیه و آله را بوسید و پیامبر صلی الله علیه و آله وی را به سینه چسبانید. پس از آن قیس بن عاصم مِنقَری پیاده شد و دست و پای رسول خدا صلی الله علیه و آله را بوسید و پیامبر صلی الله علیه و آله او را نیز در آغوش گرفت.

بدنبال آنها بقیه سپاه نیز پیاده شدند و در برابر آن حضرت ایستادند و به درود و صلوات بر او مشغول شدند و پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخ آنان را به نیکی داد. و سپس فرمود: اینک شما از اخبار و احوال خود با دشمنانتان به من خبر بدهید؟

در حالی که اسیران دشمن و عیال و اموال آنها از طلا و نقره و انواع کالاها به مقار بسیاری بود عرض کردند: یا رسول الله اگر از گزارشات ما مطلع می شدید تعجب شما بیشتر می شد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: من هیچ از این جریان خبر نداشتم تا جبرئیل علیه السلام به من خبر داد، و من هیچ چیز را از کتاب خدا و از دین او نمی دانم مگر اینکه پروردگار من به من تعلیم دهد همچنانکه می فرماید:

(وَ کَذلِکَ اَوحَینا اِلَیکَ رُوحاً مِن اَمرِنا ما کُنتَ تَدری مَاالکِتابُ وَ لاَ ایِمانُ وَلکِن جَعَلناهُ نُوراً نَهدی بِه مَن نَشاءُ مِن عِبادِنا وَ اِنَّکَ لَتَهدی اِلی صِراطٍ مُستَقیمٍ)[123]

اما آنچه را که در این سفر بدان برخورد کردید برای این برادران مؤمن خود بازگو کنید، تا من هم بر گفتار شما گواهی دهم زیرا جبرئیل علیه السلام به صدق گفتار شما مرا مطلعه گردانیده است.

گفتند: یا رسول الله! وقتی ما به دشمن نزدیک شدیم جاسوسی را فرستادیم تا ما را از تعداد و مسائل آنها آگاه کند. وقتی برگشت خبر داد: تعداد آنها هزار نفر است و اما سه هزار نفر در داخل شهر آماده کرده اند و به ما می نمایانند که هزار نفرند و در بین خود می گفتند ما هزار نفریم و آنان دو هزار نفرند و ما توان درگیری با آنها را نداریم و راهی جز سنگرگیری در شهر خود را نداریم تا آنها از اقامت ما در منازل خود و طولانی شدن آن خسته شود و برگردند. امّا اینها همه توطئه بود تا ما را غافل کنند.

دشمنان داخل شهر شدند و راههای ورودی شهر را بستند و ما در محل منزلگاه آنها در خارج از شهر توقف کردیم. وقتی تاریکی شب همه جا را فرا گرفت و شب به نیمه های خود رسید، دروازه های شهر را گشودند و ما بدون اطلاع از توطئه آنها در خواب بودیم و تنها چهارنفر بیدار بودند. اول زید بن حارثه بود که در گوشه ای از سپاه نماز می خواند و مشغول قرائت قرآن بود.

دوم عبدالله بن رواحه بود که در جانب دیگری از سپاه نماز می خواند و مشغول قرائت قرآن در نماز بود. سوم قتاده بن نعمان بود ک در جای دیگر نماز می خواند و به خواندن قرآن در نماز مشغول بود. چهارم قیس بن عاصم بود که در جای دیگر نماز می گزارد و مشغول خواندن قرآن در نماز بود.

دشمنان در نیمه شب تاریک از شهر خود بیرون آمدند و بر ما شبیخون زدند، و با تیرهای خود مار ا تیرباران کردند، زیرا آنها در شهر و محیط خود بودند و به راهها و جایگاههای آن مطلع بودند و ما بی اطلاع بودیم. با خود گفتیم مصیبت بزرگی بر ما وارد شد و در دام دشمن افتادیم و توان دفاع از خود در این شب ظلمانی را نداریم زیرا ما بدون دید تیرهای خود را رها می کردیم.

در همین اثناء که تیر از همه طرف بر ما می بارید، ناگهان دیدیم یک قطعه نوری از دهان قیس بن عاصم خارج شد که همانند شعله آتش فروزان بود. و نوری از دهان قتاده بن نعمان خارج شد که مانند تابش ستاره زهره و مشتری بود. و نوری از دهان عبدالله بن رواحه بیرون آمد که مانند شعاع ماه در شب تاریک درخشان بود، و نوری از دهان زید بن حارثه ساطع شد که از خورشید طالع درخشان تر بود. این نورها از چهار طرف لشکر آن چنان لشکرگاه را روشن کردند که از روز روشن تر شد و دشمنان ما در ظلمت شدید بودند و ما آنها را می دیدیم و آنها ما را نمی دیدند. زیدبن حارثه که سمت راست سپاه را به عهده داشت ما را در میان دشمنان پخش کرد و ما گرداگردشان درآمده و آنها را محاصره نمودیم. ما آن ها را می دیدیم بدون آنکه آنها ما را ببینند، ما همگی دارای چشم و بینائی بودیم و آنان کورهای در تاریکی. شمشیرهای برهنه را در میانشان نهادیم، یک عده کشته، جمعی مجروح و گروهی اسیر شدند و سپس وارد شهرشان شدیم و همۀ سکنه آن را به اسارت و ا موالشان را به غنیمت آوردیم که مشاهده می کنید.

ای رسول خدا! ما از این نورهایی که از دهان این چهار نفر خارج شد و تاریکی را به دشمن بازگرداند تا ما بر آنها مسلط شدیم عجیب تر ندیدیم.[124]

تفألی شگفت آور به قرآن

سلطان سلیمان از پادشاهان آل عثمان بود که از کربلا می آمد و به زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام مشرف می گردید وقتی در نجف به بارگاه و حرم مطهر نزدیک گردید پیاده شد و تصمیم گرفت به احترام آن حضرت تا قبه نورانی او پیاده حرکت کند.

قاضی عسگر که مفتی مردم و از دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام بود، سلطان را همراهی می کرد. وقتی از تصمیم او آگاه گردید با حالت خشم به حضور سلطان آمد و گفت: تو سلطان زنده ای و علی ابن ابیطالب سلطان مرده است، چگونه عزم بر پیاده روی در زیارت او داری؟

سلطان و قاضی عسکر در این باره با یکدیگر سخنانی داشتند تا اینکه او به سلطان پیشنهاد کرد که اگر در سخن او تردید دارد که پیاده رفتن شاه سبب کسر شأن سلطان است به قرآن تفأل جوید تا حقیقت امر معلوم شود. سلطان گفته او را پذیرفت و پس از آن که قرآن را گشود این آیه آمد:

(فَاخلَع نَعلَیکَ اِنَّکَ بِالوادِ المُقَدَّسِ طُویً)[125]

نعلین از پا درآور که اکنون در وادی مقدس قدم گذارده ای

سلطان به قاضی رو کرد و گفت: پیشنهاد تو برهنگی پای ما را بر پیاده روی اضافه کرد. پس کفشهای خود را از پا بیرون آورد و با پای برهنه تا روضه منوره امیرالمؤمنین علیه السلام پیاده رفت.[126]

قرآن سخن می گوید

امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی مؤمن را در قیامت فرا می خوانند تا به حساب او رسیدگی کنند، قرآن با بهترین چهره در پیش رویش حاضر می شود و می گوید: پروردگارا من قرآنم و این بندۀ مؤمن تو است ک خود را برای خواندن من زحمت می انداخت، و شب خود را با آهنگ خوش خواندن من دراز می کرد و دیدگانش در هنگام تهجد و عبادت شب اشک ریزان بود. پس همانگونه که مرا خشنود ساختی او را خشنود فرما!

سپس خدای عزیز جبار می فرماید: ای بنده من دست راست خود را باز کن و آنرا از رضوان خود دست چپش را از رحمت خویش بر می کند و به او گفته می شود: این بهشت برای تو مباح است. پس با خواندن هر آیه یک درجه بالاتر می رود.[127]

قصّه های قرآن، الفبای و حروف ابجد علم کتاب الهی است

خداوند با حکمت بالغه ی خود واژه هایی را گلچین نموده و آن را با پیامی خاص در قرآن حکیم آورده است. از مباحث پیچیده ی توحید گرفته تا قصّه های شیرین، جذّاب و درس آموز که انسان را در عین مجذوب کردن، متعجّب کرده و به فکر وا می دارد.

آری! قصّه های قرآن صرفاً قصّه ای برای بازگو کردن در جمع دوستانه و یا طرح آن برای مردم یا خواباندن بچه ها نیست، بلکه جدی از همه ی این ها، عبرت از تاریخ است که سبب نجات یا سقوط افراد می شود؛ مثلاً چه عاملی سبب شد که عدّه ای از طوفان زمان حضرت نوح نجات پیدا کنند و عدّه ای دیگر نابود شوند.

قصّه های قرآن به طور کلی سه نوع هستند:

 نوع او: «قصه ی پیامبران» نوع دوم: «قصه ی اقوام و اصحاب» و نوع سوم: «قصّه ی افراد».

قصّه یعنی چه؟

قصّه در لغت به معنای جست و جو کردن اثر است. در ماجرای به دریا افکندن حضرت موسی توسط مادرش در قرآن مجید می خوانیم:

وَقالَت لِاُختِهِ قُصّیهِ[128]

قصّه در اصطلاح عبارت است از بیان کرد مطلب به همان صورتی که اتفاق افتاده است. پس وقتی گفته می شود : «قصّ علیه الخبرَ و الرؤیا» یعنی خبر و خوابی را که اتفاق افتاده بود، بیان کرد. در آیه شریفه «نحن نقصّ علیک أحسن القصص» نیز معنای قصّه آمده است؛ یعنی ما برای تود (ای پیامبر) بهترین حکایت ها را بیان خواهیم کرد.

بنابراین قصّه، افسانه یا خیال نیست؛ بلکه بیان کردن جریانی است که اتفاق افتاده و عدّه ای نیز شاهد آن بوده اند.

قصّه های قرآن به چه منظوری آمده اند؟

این که چرا خدای متعال بخشی از گفته های خود را در قرآن به قصّه و داستان اختصاص داده امری است که نیاز به تفکّر و اندیشه دارد.

به طورکلّی می توان امور زیر را از اهّم اهداف حضرت باری تعالی دانست:

چون بیشتر مسلمانان با تفسیر قرآن آشنایی ندارند و فهم آن برای آنها سخت است، برای جلوگیری از این امر، در لابه لای آن مباحث، داستان هایی ذکر شده است و به عبارتی دیگر مسلمانانی هستند که موقع خواندن قرآن یا ترجمۀ آن، مباحثش را سنگین می دانند؛ ولی با رسیدن به آیات مربوط به داستانهای پیشینیان، آن حالت را فراموش کرده و ضمن علاقه مندی شدید نسبت به قرآن مطالب دیگر را هم تعقیب کرده و برای فهم آنها به مفسران یا کتاب های تفسیری مراجعه می کنند و در واقع مباحث سخت قرآنی با قصّه های شیرین، روشن می شود.

داستان های قرآن در واقع ترسیم عملی از نکته های اخلاقی است که در آن، گروهی با فضائل اخلاقی به درجات عالیه رسیده و از عذاب الهی در امان ماندند و گروهی دیگر با انجام رذائل اخلاقی در ورطۀ نابودی قرار گرفته و نابود شدند. پس قرآن، هم صوتی است و هم تصویری. صوتی از این جهت که معارف الهی را بیان می کند و تصویری نیز ار آن جهت که همان معارف را به تصویر می کشد.

خدای متعال با این قصّه ها می خواهد حقّانیت قرآن را به همه ثابت کند؛ چون داستان های قرآنی در انجیل و تورات نیز وارد شده است و آنها نیز این قصّه ها را انکار یا تحریف نکرده اند. پس یهودیان یا مسیحیان با خواندن این قصّه ها در کتاب های خود و دیدن آن قصّه ها در قرآن پی به حقّانیت این کتاب آسمانی خواهند برد.

ویژگی قصّه های قرآن

قرآن در زمینه ی قصّه و داستان نیز متنوع عمل کرده و به چند صورت وارد شده است:

الف) قصّه پیامبران: در قرآن نام بیست و پنج پیامبر وارد شده و به سرگذشت تعدادی از آنها پرداخته و در مورد بعضی از پیامبران به صورت گسترده حرف زده است.

ب) قصّه اقوام و اصحاب، سرگذشت تعدادی از اقوام و اصحاب در زمان پیامبران بیان شده است؛ مثل قوم بنی اسرائیل و اصحاب کهف و ....

ج) قصّه افراد: نام افراد به صورت پراکنده در قرآن آمده و توضیحاتی پیرامون آنها داده شده است؛ مثل هابیل و قابیل، یأجوج و مأجوج و ....

فواتح سوره ها[129]

پنج سوره با «اَلحَمدُلِلّه» شروع می شوند:

سوره های حمد، اَنعام، کهف، سبأ و فاطر.

هفت سوره با «تسبیح» شروع می شوند:

سوره های إسراء، اعلی، تغابن، جمعه، صفّ، حشر و حدید.

سه سوره با «یا أیّها النبیّ» شروع می شوند:

سوره های احزاب، طلاق و تحریم.

دو سوره با «یا أَیُّهَا المُزمَّلُ و یا أَیُّهَا المُدَّثِّر» شروع می شوند:

سوره های مزّمّل و مدّثّر.

سه سوره با «یا أیّها الّذین آمنوا» شروع می شوند:

سوره های مائده، حجرات و ممتحنه.

دو سوره با «یا أَیُّهَا النّاس» شروع می شوند:

سوره های نساء و حج.

پنج سوره با «قُل» شروع می شوند:

سوره های جنَ، کافرون، توحید، فلق و ناس.

چهار سوره با «إنّا» شروع می شوند:

سوره های فتح، نوح، قدر و کوثر.

بیست سوره با صیغه ی قسم شروع می شوند:

سوره های عصر، عادیات، تین، ضحی، شمس، بلد، فجر، طارق، بروج، نازعات، مرسَلات، قیامت، نجم، طور، ذاریات، صافّات، نَ (قلم)، صَ، قَ و لیل.

10. شش سوره با «اَلَم» شروع می شوند:

سوره های بقره، آل عِمران، عنکبوت، روم، لقمان و سجده.

11. پنج سوره با «اَلر» شروع می شوند:

سوره های یونُس، هود، یوسُف، ابراهیم و حِجر.

12. یک سوره با «اَلَمَر» شروع می شود:

سوره رعد.

13. شش سوره با «حمَ» شروع می شوند:

سوره های غافر (مؤمن)، فصّلت، زخرف، دخان، جاثیه و اَحقاف.

14. یک سوره با «حمَ عَسَقَ» شروع می شود:

سوره ی شوری.

15. دو سوره با «طسَمَ» شروع می شوند:

سوره ی شعراء و قصص.

16. یک سوره با «طسَ» شروع می شود:

سوره ی نمل.

17. یک سوره با «المَصَ» شروع می شود:

سوره ی اَعراف.

18. یک سوره با «کَهیعَصَ» شروع می شود:

سوره ی مریم.

19. یک سوره با «یسَ» شروع می شود:

سوره یَس (یاسین).

20. یک سوره با «طه» شروع می شود:

سوره طه.

21. یک سوره با «صَ» شروع می شود:

سوره صَ.

22. یک سوره با «قَ» شروع می شود:

سوره ی قَ (قاف).

23. یک سوره با «نَ» شروع می شود:

سوره ی نَ (نون)

24. هفت سوره با «إذا» شروع می شوند:

سوره های واقعه، منافقون، تکویر، انفطار، انشقاق، زلزال و نصر.

25. دو سوره با «أَلَم» شروع می شوند:

سوره های شرح (انشراح) و فیل.

26. دو سوره با «إقتَرَبَ» شروع می شوند:

سوره های انبیاء و قمر.

27. دو سوره با «قَد» شروع می شوند:

سوره های مؤمنون و مجادله.

28. دو سوره با «هَل» شروع می شوند:

سوره های انسان (دهر) و غاشیه.

29. دو سوره با «وَیل» شروع می شوند:

سوره های مطفّفین و هُمَزه.

30. دو سوره با «تَبارَکَ الَّذی» شروع می شوند:

سوره های فرقان و مُلک.

31. هجده سوره نیز به شرح زیر شروع می شوند:

سوره توبه با «بَرائَهٌ» - نَمل با «أَتی» -نور با «سُورَهٌ أَنزَلنا» - رَحمن با «اَلرَّحمن» - حاقّه با «ألحاقَّه»- مَعارِج با «سَأَلَ سائِلٌ» نَبَأ با «عَمَّ» - عَبَس با «عَبَسَ» عَلَق با «اِقرَأ»- بَیِّنَه با «لَم یَکُنِ الَّذینَ» - قارِعه با «اَلقارِعَه» - تَکاثُر با «اَلهیکُمُ» - قریش با «لایِلافِ» - ماعون با «أَرَأَیتَ» - لَهَب با «تَبَّت» - زُمَر با «تَنزیلُ الکِتابِ» - مُحَمَّمد با «اَلَّذینَ» - أَنفال با «یَسأَلُونَکَ».

تعلیم قرآن مجید

در بیان ثواب تعلیم و تعلّم و فضلیت آیات قرآن

در باب فضیلت تعلیم و تعلّم و تلاوت قرآن کریم در قرآن و روایات و احادیث معصومین علیهم السّلام سخنان بسیاری آمده که مسلمانان را به تلاوت آن سفارش نموده است. از جمله آثاری که بر تلاوت و اُنس با قرآن بیان شده عبارتند از : کثرت عمر- وسعت رزق- آمرزش گناهان- گشایش امور- توفیق بیکران و هزاران اثر مطلوب دیگر که ما دراین اثر از باب تبرّک این اوراق و نورانیت دلها به ذکر چند نمونه اکتفا می کنیم چرا که گفتهاند:

آب دریا را اگر نتوان کشید                                    هم بقدر تشنگی باید چشید

مولوی رومی

آیۀ 20 سورۀ مزَّمَّل:

«فَاقرؤُا ما یَتَسَّرَ مِنَ القرآنِ» یعنی: «از قرآن هر چه میّسر است بخوانید.»

آیۀ 9 سورۀ اَسراء:

«اِنَّ هذَا القُرآنَ یَهدی لِلَّتی هِیَ اَقوامُ» یعنی: «بدرستی که این قرآن (مردم را) بر استوارترین (راه) هدایت می کند.»

قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):

«خَیرُکُم مَن تَعَلَّمَ القُرآنَ وَ عَلَّمَهُ» یعنی : بهترین شما کسانی هستند که قرآن را آموخته و آن را به دیگران تعلیم دهد.»

(نهج الفصاحه- 1524)

قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):

«اَفضَلُ العِبادَهِ قِراءَهُ القُرانِ» یعنی: «بهترین عبادت، خواندن قرآن است.»

(مجمع البیان – ج 1)

قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):

« نَوِّروُا بُیوتَکُم بِتِلاوَهِ القُرآنِ» یعنی: «خانه های خودتان را با تلاوت قرآن نورانی کنید.»

(اصول کافی – ج 4- باب فضل قرآن)

قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):

« اَلقُرانُ هُوَ الدَّوا یعنی: «خواندن و (عمل کردن به قرآن)، داوری دردهاست..»

(نهج الفصاحه- 2108)

قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):

« اِقرَؤُا القُرانَ فَاِنَّ اللهَ تَعالی لایُعَذِّبُ قَلباً وَعَی القُرانَ یعنی: قرآن را بخوانید زیرا خداوند دلی را که قرآن را دریافته عذاب نمی کند..»

(نهج الفصاحه- 426)

قالَ عَلِیٌّ علیه السلام:

«اَللهَ اَللهَ فِی القُرانِ، لا یَسبِقُکُم بِالعَمَلِ بِهِ غیرُکُم. یعنی: «خدا را خدا بیاد شما می آورم دربارۀ قرآن مبادا دیگران در عمل به آن از شما سبقت گیرند.»

(نهج البلاغه – نامۀ شمارۀ 47)

قالَ عَلِیٌّ (ع):

«حَقُّ الوَلَدِ عَلیَ الوالِدِ اَن یُحسِّنَ اِسمَهُ وَ یُحَسَّنَ اَدَبَهُ وَ یُعَلَّمَهُ القُرانَ» یعنی: «وظیفۀ هر پدر نسبت به فرزندش این است که او را نام نیک و پسندیده نامگذاری نماید و به نحو نیکو تربیت نماید و قرآن را به او تعلیم دهد.»

(نهج البلاغه فیض الاسلام- ص 1274)

10.قالَ عَلِیٌّ علیه السلام:

«تَعَلَّمُوا القُرانَ فَاِنَّهُ رَبیعُ القلوُبِ» یعنی: «قرآن را فرا گیرید زیرا که قرآن بهار دلهاست.»

(غرورالحکم – صفحۀ 353)

11.قالَ الاِمام الصّادِق (ع):

«یَنبَغی لِلمُوُمِنِ اَن لایَمُوتَ حَتّی یَتَعَلَّمَ القُرانَ اَویَکُونَ فی تَعلیمهِ». یعنی: «شایسته است که مؤمن نمیرد مگر آنکه قرآن را فرا گیرد و یا در مسیر فراگیری قرآن باشد.»

(کافی- ج 4- باب فضل قرآن)

12.قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):

«رُبَّ تالٍ للقُرانِ وَ القُرانِ یَلعَنُهُ» یعنی : «بسا خوانندگان قرآنند در حالیکه قرآن آنان را لعنت و نفرین می کند.»

(محجه البیضاء – ج 2- ص 218)

(خواندن قرآن و عمل ننمودن به دستورات آن همراه با ارتکاب گناهان باعث می شود که انسان مورد طعن و لعنت قرآن قرار گیرد).

13.قالَ الصّادِق (ع):

« مَنَّ قَرَأَ القُرانَ وَ هُوَ شابٌّ مُؤمِنًَ اِختَلَطَ القُرانُ بلَحمِهِ وَ دَمِهِ». یعنی: «کسی که قرآن بخواند در حالی که جوان باایمان باشد، قرآن با گوشت و خونش آمیخته می شود.»

(اصول کافی- ج 4- ص 405)

14. قالَ الصّادِق (ع):

«حَمَلَهُ القُرانِ عُرَفاءُ اَهلِ الجَنَّهِ» یعنی: «قاریان قرآن عرفای اهل بهشتند.»

(کافی- ج 4- باب فضل قرآن)

15.قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):

« اَشرابُ اُمَّتی حَمَلَهُ القُرانِ وَ اَصحابُ اللَّیل» یعنی: شریف ترین کسان امّت من حاملین قرآن و شب زنده دارانند.»

(من لایحضره الفقیه ج 2- ص 351)

16.قالَ الصّادِق (ع):

« مَن شُدَّدَ علیِ فی القُؤانِ کان لَهُ اَجرانِ وَ مَن یُسَّرَ لَهُ کانَ مَعَ الاَوَّلین» یعنی: «هر که قرآن را به زحمت و سختی یاد بگیرد برای او ثواب مضاعف باشد، و هر که آن را به آسانی یاد بگیرد با کاروان «أولین» خواهد بود.»

(کافی- ج2- ص 444)

17. قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):

«اِنَّ حُسنَ الصَّوتِ زِینَهُ القُرانِ» یعنی: «بدرستی که زینت قرآن صورت نیکوست.»

نام کتاب از این حدیث اقتباس شده است).

(مستدرک – ج 1- ص 295)

18. قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):

«مَن قَرَءَ عَشرَ ایاتٍ فی لَیلَهٍ لَم یُکتَب مسنَ الغافِلینَ» یعنی: «کسی که در یک شب 10 آیه از قرآن بخواند، از بیخبران و غافلان به حساب نمی آید.»

 (اصول کافی – ج 4- ص 415)

19. قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):

«لِکُلَّ شَی ءٍ حِلتَهً القُرانِ الصَّوتُ الحَسَنِ» یعنی: «هر چیزی زینتی دارد و زینت قرآن صوت خوش است.»

 (کافی- ج 2- ص 614)

20. قالَ الامام الباقِر (ع):

«لِکُلِّ شَی ءٍ رَبیعٌ القُرانِ شَهرُ رَمَضان» یعنی: «برای هر چیزی بهاری است و بهار قرآن ماه رمضان است.»

 (امالی صدوق – ص 36)

21. قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):

«اَقضَلُ العِبادَهِ اُمَّتی تِلاوَهُ القُرانِ نَظَراً» یعنی: «بهترین عبادت امت من، خواندن قرآن از روی آن است.»

 (آداب المتعلمین – ص 151)

22. قالَ رَسُولُ اللهِ (ص):

«نِعمَ الشَّفیعُ القُرانُ لِصاحِبِهِ یَومَ القِیامَهِ» یعنی: «چه نیکو شفیعی است قرآن در روز قیامت برای کسی که قرآن خوانده باشد.»

 (نهج الفصاحه- 3134)

 

نمونه ای از اعتراف کفار به حقایق قرآن:

الفَضلٌ ما شَهِدَت بِهِ الاَعدادُ

آلبرت انیشتاین فیزیکدان آلمانی (1879-1955 م) می گوید: قرآن کتاب جبر یا هندسه یا حساب نیست، بلکه مجموعه ای از قوانین است که بشر را به راه راست، راهی که بزرگترین فلاسفۀ دنیا از تعریف و تعیین آن عاجزند هدایت می کند.

لئون تولستوی نویسندۀ روسی (1828-190 م) می گوید: هر کس که بخواهد سادگی و بی پیرایه بودن اسلام را دریابد باید قرآن مجید را مورد مطالعه قرار دهد، در آنجا قوانین و تعلیماتی بر مبنای حقایق روشن و آشکار صادر و احکام آنسان و ساده برای عموم بیان شده است، در این کتاب آیات فراوانی است که بخوبی بر مقام عالی دین اسلام و پاکی روح آورندۀ آن گواهی می دهد.

ناپلئون بناپارت (1769- 1821 م) می گوید: قرآن به تنهائی عهده دار سعادت بشر است امیدوارم آن زمان دور نباشد که من بتوانم همۀ دانشمندان و تحصیل کردگان همه کشورها را بایکدگیر متّحد کنم و نظام یکنواختی فقط براساس و اصول قرآن مجید که اصالت و حقیقت دارد، و می تواند مردم را به سعادت رهبری کند. من هم امیدوارام در طول زمان نزدیکی جشن اتّحاد، و نظامی را براساس قرآن برقرا کنم. کجاست آن روزی که ما مجمع و هیئتی بزرگ از سیاستمداران و علماء حقوق دنیا تشکیل دهمی. قرآن کلام الهی و متین ترین قوانین محّمدی (ص) همان نتسحه پرافتخار بیشری را پیش رو گذاریم و از روی آن قوانین و سعادت حقیقی بشر را تنظیم و تنسیق نمائیم.

گوستاولبون مورّخ واسلام شناس فرانسوی (1841-1631 م) می گوید: تعالیم اخلاقی که قرآن آورده است چکیدۀ آداب عالیه و خلاصه مبادی اخلاق فاضله است و بر بساری از آداب انجیل برتری دارد.

دکتر بنوه «علی سلمان» کاتولیک فرانسوی گوید: همین که با بعضی از آیات روح بخش قرآن کریم، آشنا شدم، دریافتم که تمام تعالیم آن موافق عقل و منطق بوده و با علوم و معارف عصری، نیز سازگار است از این رو دانستم که اسلام یک دین آسمانی است که سزاوار است از آن پیروی نمایم روی این اصل از مسیحیت جدا شده و اسلام اختیار کردم، و جملۀ دوم شهادتین (اَشهَدّ اَنَّ مُحَّمداً رُسوُلُ اللهِ «ص») را نیز گفتم و از جان و دل، آئین پاک آسمانی محمد(ص) یعنی اسلام را برگزیدم.

پرفوسرهانری کربن اسلام شناس معاصر فرانسوی گوید: اگر اندیشۀ محمد (ص) خرافی بود و اگر قرآن او وحی الهی نبود هرگز جرأت نمی کرد بشر را به علم دعوت کند. هیچ بشری و هیچ طرز فکری به اندازه محمّد و قرآن به دانش دعوت نکرده اند تا آنجا که در قرآن نهصد و پنجاه بار از علم و فکر و عقل سخن به میان آورده است.

شارلس فرانسیز آمریکائی گوید: انجیل کتابی است که در آمریکا، کسی او را نمی شناسد، ولی قرآن کتابی است که هر مسلمانی، با آن آشنا است و این ادعا گزارف نیست، بلکه یک واقعیتی است، ولی باید گفت، نشناختن انجیل، از خوش شانسی مذهب مسیحیت است.

امید آن است که ما بتوانیم بیش از بیش با این کتاب آسمانی آشنا شده و به دستورات عالی آن عمل نمائیم.

از جمله روشهای متداول در آموزش ترجمه و مفاهیم قرآن کریم:

روش هایی که تاکنون ارائه شده است به قرار زیر می باشند:

آوردن تعدادی از لغات قرآن کریم همراه با معنای آنها در آغاز درس به همراه آیاتی متناسب با آن کلمات با ترجمۀ آنها؛ سپس اضافه نمودن آیاتی به عنوان تمرین درسی و درخواست از دانشجو که آنها را معنا نماید؛

 استفاده از آمار و تکرار لغات و آوردن قواعد به صورت محدود؛[130]

دسته بندی کردن آیات در موضوعات مختلف (صلوه، جهاد ...) و ترجمۀ لغات مربوط به هر دسته و آوردن آیات مربوط به آنها؛ تا خواننده (فراگیر) بتواند از راهِ موضوعِ مشخص به مفهوم آیات دسترسی پیدا کند.

روش کتاب آموزش ترجمه قرآن پژوهشکده تحقیقات ایران (مقدمه کتاب):

کتاب حاضر علاوه بر داشتن بعضی از مزایای روشهای بالا از ویژگی جدیدی برخوردار است  که می توان گفت یک برنامۀ تکمیلی و ابتکاری در نوع خود می باشد.

این جزوه ضمن تأکید بر اصول ادبیات، به گونه ای طراحی گردید که هدف اصلی، آموزش ترجمۀ قرآن باشد به طوری که استاد و دانش پژوه با اطمینان بیشتری به درس بپردازند.

توضیح اینکه با مقایسۀ ریشه های اصلی به کار رفته در قرآن (1771عدد)[131] و واژه های متشق از آنها (58218 عدد)[132] به این نتیجه رسیدیم که می توانیم با یاد دادن برخی قواعد و اصول صرف و نحو[133] همراه با آمارگیری از چگونگی به کارگیری لغات در قرآن، به شکلی نو طرح آموزشی جدیدی را پی ریزی نماییم.

با آماربرداری از ریشه های اصلی لغات قرآن، چگونگی به کارگیری آنها را معین و مشخص نموده، سپس در مرحلۀ بعد با استفاده از نتایج به دست آمده، تدوین درسها را شروع نمودیم.

مجموع لغات آموزش داده شده در  کتاب 34203 عدد م یابشد که با مشابه سازی در مجموع می توان گفت که دانش پژوه توانایی ترجمۀ هفتاد درصد آیات قرآن را داار می شود. دانش پژوه بعد از فراگیری این کتاب می تواند با انجام تمرینهای کارردی و مرور ترجمۀ آیات و درسها درصدد تقویت خود در این زمینه باشد و باید گفت که دسترسی به موفقیت، زمانی امکان پذیر خواهد شد که علاوه بر مطالب کتاب، تمرینهای مکرر نیز انجام شود.

مربی می تواند با آوردن مثالهای متنوع و ارائه تمرینهای مختلف زمینۀ موفقیت دانش پژوهان را بیشتر نماید؛ به طور مثال با مبنا قرار دادن لغات اصلی و بعضی از لغات الحاقی، آیاتی را از معجم های قرآنی استخراج نموده و با تنظیم آنها به صورت تمرینهای گوناگون، میزان یادگیری دانش پژوهان قرآنی را افزایش دهد.

موارد زیر در تنظیم درسها مدّنظر قرار گرفته است:

هدف اصلی تعلیم، ترجمه باشد نه آموزش صرف و نحو.

آیاتی انتخاب شود که کمتر لغات الحاقی داشته باشد، مگر در موارد ضروری.

در ترجمۀ آیات روش لفظ به لفظ مدّنظر قرار گرفته است به جز در مواردی که ناچار به تغییر آن بوده ایم.

اختصاص بخشی از کتاب به آموزش «نحو» به شکل ساده تا علاوه بر تنوّع به شیرینی درس ها افزوده گردد.

تدوین متن به صورت سؤالهای تستی که امر آموزش و تدریس را ساده نماید.

در نشانی آیات شمارۀ اول مربوط به سوره و شمارۀ دوم مربوط به آیۀ مورد نظر می باشد: سوره، آیه/ 2/14.

آمارها

مهمترین نکته ها در اعلام آمارها، ایجاد انگیزه ای قوی برای استمرار و ادامۀ راه تعلیم و تدریس ترجمۀ قرآن مجید می باشد. فراگیر با گذراندن 34 درس و با توجه به توانایی ترجمۀ لغات مشابه دیگر، تعداد 53271 لغات از کلمات قرآن مجید را ترجمه خواهد نمود. از ماقیسه عدد فوق با آمار کل کلمات قرآن مجید (77807 عدد) دانشجوی با انگیزه، مشتاق مطالعهو تعلّم این کتاب خواهد شد. (ان شاء الله)

جدول و کلیات آماری: در اول هر درس جهت مشخص شدن تعداد بکارگیری و کلمات و افعال استعمال شده آمار و جدولی دارای عناوین زیر دیده می شد:

الف- کلمات اصلی: کلماتی است که نقطه نظر اصلی تدریس بوده و براساس آنها آیات انتخاب شده اند.

ب- کلمات الحاقی: کلماتی هستند که به تبع، معانی آنها (و بعضاً آمر آنها) مدّ نظر قرار گرفته است.

ج- باقیمانده: منظور حاصل تفاضل کلمات بکار رفته در درس[134] از آمار کل کلمات به کار رفته در قرآن مجید است که دانش پژوه می تواند تشخیص دهد چقدر از راه را طی نموده و باقیماندۀ کلماتی که باید یاد بگیرد، چه تعداد می باشد.

د- ورود کل: در جدول غیر از تعداد کلمۀ بکارگیری شده از فعل مورد تدریس، آمار دیگری تحت عنوان «ورود کل» دیده می شد که شناخت آنها از جهانی مفید است.[135]

سخنی با اساتید و مربیان

هدف ترجمۀ قرآن می باشد. این هدف ممکن است از راههای مختلفی تأمین گردد. با بررسی کوششهایی که در این زمینه صورت پذیرفته و روشهای مختلفی که بکار گرفته شده، به نظر رسید روشی مرکب از روش تستی، واژه ای و صرف و نحوی بهتر می تواند تأمین کنندۀ هدف مذکور باشد.

امیدواریم با آموزش این متن دانش پژوهان با ترجمۀ حدود 70% آیات و وازه های قرآن آشنا شوند و بتوانند معنا و مفهوم آیات را به هنگام تلاوت دریابند.

با توجه به توضیح فوق کوشش استاد[136] (مربی) بایستی در حول محور متمرکز شود و به نکات مهم زیر توجه کفی داشته باشد:

الف- مطلع هر درس با گزیده ای از آیات منتخب شروع شده است که نوع کلمات مورد نظر تدریس در آنها مشخص شده اند.

ب- درسها را از ضمایر شروع کرده ایم تا از بار لغات لاحاقی تا حدودی کاسته شود.

ج- ملاک انتخاب لغات اصلی هر درس ابتدا کثرت آماری (در حد موضوع نظر) و سپس سادگی آن بوده است.

د- برای رفع هر گونه اشتباه در آمارگیری کلی آمار افعال را در جدول لغات الحاقی نیاوردیم.[137]

ه- در برخی از درسها تعداد لغات الحاقی زیاد به نظر می رسد. این موضوع با توجه به اینکه تعدادی از آنها برای سطح دیپلم مأنوس و آشناست،مشکلی ایجاد نخواهد کرد.[138]

و- ممکن است ترجمۀ چند لغت را به ناچار و به دلیل نبودن آیۀ مناسب پیش از موعد آورده باشیم که ترجمۀ برخی از آنها به صورت پاورقی آمده است.

اصول و مواردی که باید در تدریس هر درس رعایت شود، به طور خلاصه عبارتند از:

در اول هر درس، ذکر آمارها در جهت تقویت انگیزۀ دانش پژوهان مورد توجه قرار گیرد.

آموزش قواعد صرف و نحو به روش «حفظ و تکرار» صورت پذیرد.

متن درس با روش سخنرانی (همراه با طرح درس) انجام گیرد.

حل تمرینهای کلاس با روش «پرسش و پاسخ» انجام شود.

مرور درس و پرسش و پاسخ در زمینۀ لغات اصلی و الحاقی در اول و آخر هر درس انجام پذیرد.

دانش پژوهان به حل تمرینهای منزل ترغیب شوند و در هر کلاس توس استاد(مربی) کنترل گردد.

زمان لازم و مناسب برای هر جلسۀ درس حداقل 60 دقیقۀ کامل می باشد.

 

ایمان،نفاق وکفر ازدیگاه حضرت علی علیه السلام

معنای اسلام و ایمان[139]

ابان بن ابی عیاش از سلیم بن قیس نقل می کند که گفت: از علی بن ابی طالب (ع) شنیدم در حالیکه مردی از آن حضرت درباره ایمان سوال کرد و گفت: یا امیر المومنین، مرا از ایمان خبر ده طوری که از غیر تو و بعد از تو کسی در این باره سوال نکنم.

امیر المومنین (ع) فرمود: مردی خدمت پیامبر (ص) آمد و مثل همین که از من پرسیدی از آن حضرت سوال کرد و مثل سخن ترا گفت. پیامبر (ص) با ان مردم شغول صحبت شد و به او فرمود: بنشین. آن مرد عرض کرد: ایمان آوردم.

سپس علی (ع) رو به آن مرد کرد و فرمود: هیچ میدانی که جبرئیل به صورت انسانی نزد پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: اسلام چیست؟ فرمود : « شهادت به اینکه خدایی جز الله نیست و اینکه محمد پیامبر خدا است و بپا داشتن نماز و دادن زکات و حج خانه خدا و روزه ماه رمضان و غسل جنابت». عرض کرد: ایمان چیست؟ فرمود: به خدا و ملائکه اش و کتابهایش و پیامبرانش و به زندگی بعد از مرگ و به همه مقدرات – خیر و شر آن و شیرین و تلخ آن- ایمان بیاوری.[140] وقتی آن مرد برخاست پیامبر (ص) فرمود: این جبرئیل بود، آمده بود تا دینتان را به شما بیاموزد. و چنین بود که هرگاه پیامبر (ص) به او مطلبی می فرمود او می گفت: « درست می گویی». پرسید: روز قیامت چه زمانی است؟ فرمود : سوال شونده از سوال کننده ( در این باره) عالم تر نیست. گفت: راست گفتی.

پایه های ایمان

امیر المومنین (ع) بعد آنکه از کلمه « راست گفتی» جبرئیل فراغت یافت چنین فرمود: بدانید که ایمان بر چهار پایه بنا شده است: یقین و صبر و عدل و جهاد.

یقین

یقین بر چهار شعبه است: شوق و ترس و زهد و انتظار[141].

هر کس مشتاق بهشت باشد شهوارت را از یاد می برد، و هر کس از آتش بترسد از محرمات پرهیز می کند، و هر کس نسبت به دنیا زهد و بی اعتنایی کند مصیبتها بر او آسان می شود[142]، و هر کس به انتظار مرگ باشد در خیرات می شتابد.

صبر

صبر بر چهار شعبه است: بصیرت در فهم و درک [143]، تاویل و تبیین حکمت، شناخت عبرتها[144]، سنن پیشینان.

هر کس در فهم و درک بصیرت داشته باشد در حکمت و جستجو و تبیین می کند، و هر کس در حکمت تبیین کند عبرتها را می شناسد، و هر کس عبرت را بشناسد حکمت را تاویل و تفسیر می کند، و هر کس حکمت را تفسیر کند عبرت را می بیند، و هر کس عبرت را ببیند گویا همراه پیشینیان بوده است.

عدل

عدل بر چهار شعبه است: پیچیده های فهم، و پوشش علم و شکوفه حکمتها و باغ حلم.

هرکس بفهمد جمله های علم را تفسیر می کند، و هر کس علم داشته باشد شرایع حکمت بر او عرضه می شود، و هر کس بردباری کند در کارش افراط نمی کند و به وسیله آن در بین مردم ستوده زندگی می کند.

جهاد

جهاد بر چهار شعبه است: امر به معروف و نهی از منکر، و راستگویی در جاهای مختلف، و غضب بخاطر خداوند، و بغض و عداوت با فاسقین.

هر کس امر به معروف کند کمر مومن را محکم می کند، و هر کس نهی از منکر کند بینی فاسق را [145] به خاک می مالد، و هر کس در جاهای مختلف راست بگوید وظیفه ای که بر عهده اش بوده انجام داده است، و هر کس با فاسقین عداوت داشته باشد وبه خاطر خداوند غضب کند خداوند بخاطر او غضب می نماید.[146]

و این است ایمان و پایه ها و شعبه های آن.

کمترین درجه ایمان و کفر و گمراهی

آن مرد گفت[147]: یا امیر المومنین، کمترین چیزی که شخص با آن مومن می شود، و کمترین چیزی که با آن کافر می شود، و کمترین چیزی که با آن گمراه می شود چیست؟

حضرت فرمود: سوال کردی جواب را بشنو:

کمترین چیزی که شخص با آن مومن می شود آن است که خداوند خود را به او بشناسد، و او به پروردگاری و یگانگی خداوند اقرار نماید، و پیامبرش را به او بشناسد و او به نبوت و ابلاغ ( رسالت او) اقرار نماید، و حجت خود در زمین و شاهد برخلقش را به او بشناسد و او به اطاعتش اقرار کند[148].

عرض کرد: یا امیر المومنین، اگر چه نسبت به همه چیز- غیر آنچه توضیح دادی- جاهل باشد؟ فرمود: آری، ( فقط) هرگاه به او دستور داده شد اطاعت کند و هر گاه نهی شد بپذیرد.

کمترین چیزی که شخص باآن کافر می شود آن است[149] که چیزی را به عنوان دین بپذیرد و گمان کند که خداوند او را به آن امر کرده- از چیزهایی که خداوند نهی کرده است- بعد آن را دین خود قرار دهد و بر اساس آن تبری و تولی داشته باشد و گمان کند خدایی را که به او امر کرده می پرستد.

کمترین چیزی که شخص با آن گمراه می شود آن است که حجت خدا در زمین و شاهد او بر خلقش را که امر به اطاعت او نموده و ولایتش را واجب کرده نشناسد.

دوازده امام حجت های الهی

( آن مرد) عرض کرد: یا امیر المومنین ، آنان را برایم نام ببر. فرمود: کسانی که خداوند ایشان را با خود و پیامبرش قرین نموده[150] و فرموده است: « اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَمرِ مِنکُم»[151] یعنی: « از خدا و پیامبر و اولی الامرتان پیروی کنید».

عرض کرد: برایم روشن نمایید. فرمود: آنانکه پیامبر (ص) در آخرین خطبه ای که خواند و همان روز از دنیا رفت چنین فرمود:« من در میان شما دو چیز باقی گذاردم که تا به حال ان دو تمسک کرده اید هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خداوند و اهل بیتم. خداوند لطیف خبیربا من عهد کرده است که آن دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا برسر حوض کوثر بر من وارد شوند مانن این دو – و حضرت به دو انگشت سبابه و وسط اشاره کردند- زیرا یکی از این دو جلوتر از دیگری است[152]. پس به این دو تمسک کنید تا گمراه نشوید، و از آنان پیشی نگیرید که هلاک می شوید، و از آنان عقب نمایند که متفرق می شوید[153] و به آنان چیزی یاد ندهید که از شما عالم ترند.

عرض کرد: یا امیر المومنین، او رابرایم نام ببر. فرمود: کسی که پیامبر (ص) او را در غدیر خم نصب کرد و به آنان خبر داد که او نسبت به آنان صاحب اختیار از خودشان است، و سپس به آنان دستور داد تا حاضران غائبان را آگاه نمایند.

عرض کرد: یا امیر المومنین، آن شما هستید؟ فرمود: من اول و افضل آنها هستم. سپس پسرم حسن بعد از من نسبت به مومنین صاحب اختیار تر از خودشان است. سپس پسرم حسین بعد از او نسبت به مومنین صاحب اختیارتر از خودشان است. و سپس جانشینان پیامبر (ص) هستند تا بر سر حوض کوثر یکی پس از دیگری به خدمت او وارد شوند.

آن مرد نزد علی (ع) رفت و سر حضرت را بوسید و سپس عرض کرد: برایم روشن کردی و مشکلم را حل کردی و هر مشکلی در قلبم بود از بین بردی.

پایه های کفر

چهار پایه کفر

سلیم از امیر المومنین (ع) نقل می کند که فرمود[154]

کفر بر چهار پایه بنا شده است: فسق و غلو و شک و شبهه.

شعبه های فسق

فسق بر چهار شعبه است: جفا و کور دلی و غفلت و تجاوزکاری.

هر کس جفا کند حق را کوچک می شمرد[155] و عالمان دین را شدیداً مبغوض می دارد و بر گناه بزرگ اصرار می ورزد.

هر کس کوردل باشد یاد خدا را فراموش کند و در پی گمان می رود[156] و با خالق خود به مبارزه بر می خیزد و شیطان بر او الحاح می کند و بدون توبه و خضوع و غافل شدن از گناه [157] طلب مغفرت می کند. هر کس غفلت کند بر نفس خود جنایت کرده و کارش معکوس و منقلب می شود و گمراهی خود را هدایت می پندارد و آرزوها او را فریب می دهد، و هنگامی حسرت و پشیمانی او را می گیرد که وقت آن گذشته و پرده از او برداشته شده و آنچه گمانش را نمی کرد برایش ظاهر شده باشد.

هر کس از امر خداوند تجاوز کند شک می کند، و هر کس شک کند خداوند بر او برتری نشان می دهد و او را به قدرت خویشس ذلیل می گرداند و بجلالت خود او را کوچک می کند، همچنانکه به پروردگار کریم خود مغرور شده و در کار خود[158] افراط نموده است.

شعبه های غلو[159]

غلو بر چهار شعبه است: تعمق و فرو رفتن در نظریه و منازعه در آن و انحراف و لجاجت. هر کس ( بیش از حد) تعمق کند[160] به حق باز نمی گردد و جز غرق شدن در امور پیچیده چیزی برایش زیاد نمی شود، و فتنه ای از او رفع نمی شود مگر آنکه فتنه دیگری او را در خود فرو می برد، و دینش از هم گسیخته می شود و در مسئله ای بهم پیچیده فرو می رود. هر کس در نظریه منازعه و مخاصمه کند، در اثر لجاجت طولانی به احمق بودن مشهور می شود.[161]

هر کس انحراف پیدا کند نیکی به چشم او قبیح می آید و بدی به چشم او نیک می آید[162].

هر کس لجاجت کند راهها بر او کور می شود و کارش مورد اعتراض قرار می گیرد و بیرون آمدن از آن برایش مشکل می شود آنگاه که تابع راه مومنان نباشد.

شعبه های شک

شک بر چهار شعبه است: جدل و هوای نفس و تردد و تسلیم شدن[163]. و این همان کلام خداوند عزوجل است که می فرماید: « فَبِایِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَماری»[164] ، « پس به کدامیک از نعمتهای پروردگارت مجادله می کنی».

هر کس از آنچه نزد اوست وحشت کند به عقب برخواهد گشت.

و هر کس در دین مجادله کند در شک و تردید می افتد، و اولین از مومنان از او سبقت می گیرند و آخرین از آنان به او می رسند[165] و سمهای شیطان او را زیر پا می گذارند.

هر کس در مقابل هلاکت دنیا وآخرت تسلیم شود بین این دو هلاک می شود، و هر کس از آن نجات پیدا کند از زیادی یقین است[166]، و خداوند مخلوقی کمتر از یقین خلق نکرده است.

شعبه های شبهه

شبهه بر چهار شعبه است: اعجاب و خوش آمدن از زینت، و فریب دادن نفس، و توجیه کجروی ها و پوشاندن حق به باطل.

به این صورت که زینت از دلیل منحرف می کند و فریب دادن نفس را به شهوت می اندازد، و کجروی صاحبش را به انحراف عظیمی می اندازد، و پوشاندن حق به باطل ظلماتی روی هم است.

و اینها، کفرو پایه ها و شعبه های آن است.

پایه های نفاق

چهار پایه نفاق

امیر المومنین (ع) فرمود: نفاق بر چهار پایه است: هوای نفس و سازشکاری و غضب و طعم.

شعبه های هوای نفس

هوای نفس بر چهار شعبه است: ظلم و دشمنی و شهوت و طغیان

کسی که ظلم کند امور پیچیده اش زیاد می شود و مردم او را رها می کنند و بر علیه او کمک می کنند.

هر کس تجاوز کند مردم از شر او در امان نیستند[167] و قلب او سلامت نمی ماند و درشهوات نمی تواند نفس خود را کنترل کند.

هر کس نفس خود را در شهوات ملامت نکند در امور خبیث فرو می رود.[168]

و هر کس طغیان کند عمداً و بدون دلیل گمراه میشود.[169]

شعبه های سازشکاری

ساز شکاری بر چهار شعبه است: بر مغرور شدن و آرزو و بر حذر بودن و عقب انداختن وعده ها

و این بدان صورت است که بر حذر بودن از حق باز می دارد، و عقب انداختن وعده ها موجب تفریط در عمل تا هنگام اجل می شود و اگر آرزو نبود انسان حساب آنچه در آن است را می دانست، و اگر انسان حساب آنچه در آن است را می دانست بطور ناگهانی از وحشت و ترس می مرد. و مغرور شدن باعث کوتاهی انسان در عمل می شود.[170]

شعبه های غضب[171]

غضب بر چهار شعبه است: تکبر و فخر و غیرت کاذب و تعصب

هر کس خود را بالا بگیرد به حق پشت می کند. و هر کس فخر کند به فسق و فجور مبتلا می شود، و هر کس غیرت کاذب نشان دهد بر گناهان اصرار می ورزد، و هر کس را تعصب بگیرد ظلم می کند. و چه بد چیزی است در پل صراط کاری که بین پشت کردن به حق و فسق و فجور و اصرار بر گناهان و ظلم باشد.

شعبه های طعم

طمع چهار شعبه است: خوشحالی و شادی بیش از حد و لجاجت و روی هم انباشتن[172].

خوشحالی نزد خداوند پسندیده نیست، شادی بیش از حد عجب است، و لجاجت بلایی است برای کسی که او را مجبور به کشیدن بار گناهان کرده است. و روی هم انباشتن[173] لهو و بازی و مشغولیت است و تبدیل کردن چیزی که پست تر است به چیزی بهتر می باشد.

و اینها،نفاق و پایه ها و شعبه های آن است.

سنن الهی و توبه به درگاه خدا

خداوند بر بندگانش قاهر است. یاد او بلند و وجه او با جلالت است و هر چه خلق کرده زیبا خلق کرده است. دو دست او باز و رحمت او هرچیزی را گرفته است و امر او ظاهر و نور او نور دهنده است وبرکت جوشان است و حکمت او نور می دهد. کتابش شاهد و حجت او غالب و دین او خالص است. سلطان او ظاهر و کلمه او بر حق و میزان او از روی عدل است و پیامبران او ابلاغ کرده اند.

خداوند بدی را گناه و گناه را فتنه، و فتنه را آلودگی قرار داده است. نیکی را رضایت[174] و رضایت را توبه، و توبه را پاک کننده قرار داده است.

هر کس توبه کند هدایت می یابد، و هر کس به فتنه بیفتد گمراه می شود تا مادامی که به درگاه خدا توبه نکرده و به گناه خود اعتراف ننموده است[175] هیچکس جز هلاک شونده بر علیه امر خداوند حرص و طمع نمی کند.

الله! الله! چه وسعت دارد آنچه از توبه و رحمت و بشارت و حلم عظیم نزد خداوند است و چه ترسناک است[176] آنچه از قیدها و جهنم و بالاهای شدید که نزد خداوند است. هر کس به اطاعت او دست یابد کرامت او را به خود جلب می کند، و هر کس در معصیت او وارد شود و بال عقاب او را خواهد چشید، و بزودی پشیمان می شوند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                          آيات مربوط به موسيقي وغنا

 

                      "سوره اسراء رديف 17 آيه 64"

"وَاسْتَفْزِزْمَنِاسْتَطَعْتَمِنْهُمْبِصَوْتِكَوَأَجْلِبْعَلَيْهِمْبِخَيْلِكَوَرَجِلِكَوَشارِكْهُمْفِيالْأَمْوالِوَالْأَوْلادِوَعِدْهُمْوَمايَعِدُهُمُالشَّيْطانُإِلاَّغُرُورا"ً

اين بانگ ، تبليغ ، موسيقي وآواز خواني همه را شامل مي شود استفزار بمعناي لغزاندن بسرعت وتردستي وهل دادن است0

                 "سوره حج رديف 22آيه 30"

"ذلِكَوَمَنْيُعَظِّمْحُرُماتِاللَّهِفَهُوَخَيْرٌلَهُعِنْدَرَبِّهِوَأُحِلَّتْلَكُمُالْأَنْعامُإِلاَّمايُتْلى‏عَلَيْكُمْفَاجْتَنِبُواالرِّجْسَمِنَالْأَوْثانِوَاجْتَنِبُواقَوْلَالزُّور"

از حضرت صادق عليه السلام است كه"الرجس من الاوثان" شطرنج است و"قول زور" سازوآواز باشد ونيز از آن حضرت آمده" قول زور" سخن باطل است سخن مردي است كه به كسي كه آواز مي خواند مي گويد احسنت ،آفرين

                         سوره لقمان رديف 31آيه 6

"وَمِنَالنَّاسِمَنْيَشْتَرِيلَهْوَالْحَدِيثِلِيُضِلَّعَنْسَبِيلِاللَّهِبِغَيْرِعِلْمٍوَيَتَّخِذَهاهُزُواًأُولئِكَلَهُمْعَذابٌمُهِين"‏

بعضي از مردم خريدار سخن بيهوده اند تا به ناداني مردم را از راه خدا گمراه كنند فيلم ها ونوارها ومجلات وكتابهايي منحرف ، مسلم است كه اينها انسان را از آيات خدا دور مي كنند "ويتخذها هزوا" قرآن را مسخره مي كنندد ازامام باقر عليه السلام است كه: غنا از چيزهائيست كه خداوند به مرتكب آن وعده آتش داده است سپس اين آيه را خواند0

از امام صادق عليه السلام است كه مجلس غنا مجلسي است كه خدا به اهل آن نظر نمي كند آنگاه اين آيه را خواند 0

از رسول خدا صلوات الله عليه وآله تعليم دادن زنان مغنيه وخريدن آنها حلال نيست وپولي كه در آنها گرفته مي شود حرام است وخداوند در كتاب خود به آن تاكيد دارد وسپس آيه را تلاوت فرمود0

امام صادق عليه السلام فرمود :در خانه اي كه غنا باشد از پيش آمدن يك امر نا گوار ايمن نيست ودعا در آنجا مستجاب نمي شود وملك به آن داخل نمي شود ونيز در حديث ديگر آمده غنا مورث نفاق است ونتيجه اش فقر است0

معلوم مي شود حكمت تحريم غنا در شريعت اسلام همان حكمت تحريم شراب وقمار است زيراهميشه اينها مردم را از ياد خدا باز مي دارد وسبب پديد آمدن دشمنيها ونفاقها مي شود0

از پيغمبر صلوات الله عليه وآله غنا نفاق را در دلها مي روياند همان گونه كه آب سبزه را مي روياند فساد وميل جنسي را بر مي انگيزاند0

غناهم مانند مخدرات ومسكرات برشبكه اعصاب تاثير بد مي گذارد وباعث بيماريهاي عصبي مي شود بعضي از انسانها با شنيدن سخنان باطل وشهوت انگيز يك آواز خوان، غيرت خودرا نا ديده مي گيرند ودر دنياي بي تفاوتي به سر مي برند0

 انسان امروز با همه پيشرفت در صنعت در آتش غفلت مي سوزد آري غفلت از خدا انسان را تا مرزحيوانيت بلكه پايين تر از آن پيش مي برد "اولئك كالانعام بل هم اضل اولئك هم الغافلون "

امروز استعمارگران براي سرگرم كردن وتخد ير نسل جوان از همه امكانات از جمله ترويج آهنگهاي مبتذل از طريق امواج وسايل براي اهداف استعماري خود سود مي برند 0

پايان زندگي وفرجام بد نوازندگان آلات موسيقي وگرفتاريهاي آنها به انواع بيماريها ي رواني وسكته هاي ناگهاني وبيماريهاي قلبي وعروقي وبالاخره كوتاهي عمر آنان بر كسي پوشيده نيست 0

از علي عليه السلام آمده است :لا خير في لذه بعدها النار

 در حديثي از معصومين عليهم السلام :من تلذذ بمعاصي الله اورده الله ذلا كسيكه لذت از گناهان ببرد خوار وذليل مي شود0    ( برگرفته از جلسات و آثار حضرت آیت آلله سید جواد سید  فاطمی دام)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تربیت اسلامی خانواده

خانواده، کانون پرورش انسانهای شایسته

 

«تربيت دينى» از دو كلمه «تربيت» و «دين» تشکیل شده است. «تربيت» در لغت به معناى پرورانيدن يا پرورش آمده است.[177] اين واژه در آيات و احاديث كم‏تر استفاده شده، ولى در مقابل واژه تزكيه و تأديب بيش‏تر به كار رفته است. تزكيه و تربيت يك معنا دارند؛ زيرا تزكيه نيز مانند تربيت به معناى پرورش است.

براى تربيت تعريفهاى متعددى ارائه شده است كه در عين تعدّد، همگى تربيت را فرآيندى مى‏دانند كه با استفاده از استعدادهاى فرد تغييراتى در او مى‏آفريند. حال اگر عنصرى هدفمند به اين فرآيند افزوده شود، مى‏توان گفت كه تربيت عبارت است از: «فراهم كردن زمينه‏ها و عوامل براى به فعليت رساندن و شكوفا كردن استعدادهاى انسان در جهت مطلوب».[178]

واژه «دين» در لغت به معناى آيين، طريقت و شريعت[179] و در اصطلاح عبارت است از مجموعه اصول، قواعد، احكام و دستوراتى كه از سوى خداوند به انسان داده شده است. به عبارت ديگر دين، شامل گزاره‏هاى توصيفى و تجويزى است و سه عنصر اساسى دارد:

الف. شناخت: نخستين عنصر مؤثر در ديندارى و تديّن، علم به اصول و قواعد ضرورى دين است. فرد متديّن بايد گزاره‏هاى دينى را از طريق‏ استدلال و برهان عقلى دريافت كند؛ مانند توصيف اينكه «اللّه آفريننده جهان است» يا «خدا يكى است.»

ب. ايمان: عنصر دوم در دين، التزام قلبى انسان به باورها و اصول مسلّم دينى است. به كسى كه به خداوند اعتقاد قلبى ندارد، متديّن نمى‏گويند.

ريشه تمام ارزشهاى اخلاقى، ايمان به گزاره‏هاى دينى است، و ايمان مبتنى بر شناخت و معرفت است؛ به گونه‏اى كه هر چه معرفت كامل‏تر شود، ايمان قوى‏تر مى‏گردد. البته علم و شناخت، شرط كافى براى ايمان نيست، بلكه شرط لازم آن است. عنصر اراده و گرايش باطنى به باورهاى دينى جزء ديگرى از ايمان است.

ج. عمل: عنصر سوم دين، عمل به گزاره‏هاى تجويزى و احكام دينى است؛ يعنى فرد، باورهاى دينى‏اش را در مرحله عمل نيز آشكار سازد.

عملى از نظر اسلام ارزشمند است كه ناشى از ايمان راسخ به اصول دين و ارزشهاى مذهبى است.[180]

از آنچه درباره تربيت و دين گفته شد، برمى‏آيد كه مفهوم «تربيت دينى» در پيوند با سه محور شناخت، ايمان و عمل قابل تحقق است. بنابراين، مى‏توان گفت:

تربيت دينى فرآيندى است كه از طريق اعطاى بينش، التزام قلبى و عملى به فرد، هماهنگ با فطرت و به دور از جبر و فشار، به منظور نيل به سعادت دنيوى و اخروى انجام مى‏گيرد.[181]

براساس اين تعريف، مهم‏ترين وظيفه والدين و مربيان تربيتى اين است كه متربّى را در محيط خانواده و مدرسه در سه بُعد شناخت، ايمان و عمل به بايدها و نبايدها پرورش دهند.

 

ضرورت و اهميت تربيت دينى‏

شايد كمتر كسى درباره ضرورت و لزوم تربيت دينى شك كند؛ زيرا با اندكى تفكر روشن مى‏شود كه سعادت انسان در گرو تربيت دينى است. تربيت دينى مى‏تواند ارتباط آفريده با آفريدگار را مستحكم‏تر كند و او را به پذيرش تعهّد و قبول مسئوليت وادارد. انگيزه بعثت انبيا نيز در اصل بر همين هدف استوار است.

در اهميت تربيت دينى همين بس كه انگيزه بعثت انبيا در اصل بر همين هدف استوار است و قرآن كريم كه كتاب هدايت و انسان سازى است در پاره‏اى از آيات به طور صريح به تربيت دينى فرزندان پرداخته، مى‏فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ .... (تحريم: 6)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم آن انسانها و سنگها است نگه داريد.

در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد:

قُلْ إِنَّ ا لْخاسِر ينَ الَّذِينَ خَسِروْا أَنفُسَهمْ وَأَهْلِيهمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ (زمر: 15)

بگو: زيانكاران واقعى آنان‏اند كه سرمايه وجود خويش و خانواده [بستگانشان‏] را در روز قيامت از دست داده‏اند.

اولياى گرامى اسلام نيز بر تربيت به طور عام و تربيت دينى فرزندان به‏

طور خاص تأكيد و توصيه كرده‏اند. رسول خدا (ص) مى‏فرمايد:

فرزندانتان را با سه ويژگى تربيت كنيد: دوستى پيامبرتان، دوستى اهل بيت او و قرائت قرآن.[182]

همان حضرت مى‏فرمايد:

به كودكان خود در هفت سالگى امر كنيد كه نماز بگزارند.[183]

امام صادق (ع) نيز از پدر بزرگوارش نقل مى‏كند كه فرمود:

ما [اهل بيت‏] فرزندانمان را در پنج سالگى به نماز وامى‏داريم، ولى شما فرزندانتان را در هفت سالگى به نماز وادار سازيد.[184]

در حديثى ديگر مى‏فرمايد:

پسر بچه هفت سال بايد بازى كند، هفت سال نوشتن بياموزد و هفت سال نيز حلال و حرام را بياموزد.[185]

 

ديدگاهاسلامراجع به فرزند

1.فرزندزينتزندگىدنياست: الْمالُوَالْبَنُونَزينَةُالْحَياةِالدُّنْيا.     كهف/46

2.فرزندمايهامتحانانساناست: إِنَّماأَمْوالُكمْوَأَوْلادُكمْفِتْنَةٌ.     تغابن/15

3.بعضىازفرزنداندشمنانسانهستند: إِنَّمِنْأَزْواجِكمْوَأَوْلادِكمْعَدُوًّالَكمْفَاحْذَرُوهُمْ. تغابن/14

4.ازهزينهومخارجفرزندنبايدنگرانبود:وَلاتَقْتُلُواأَوْلادَكمْمِنْإِمْلاقٍنَحْنُنَرْزُقُكمْوَإِياهُمْ.      انعام/151

:5.بهزيادىفرزندنبايدافتخاركرد

وَقالُوانَحْنُأَكثَرُأَمْوالاًوَأَوْلاداً.    سبأ/35

:6.فرزند (غيرصالح) درقيامتسودمندنخواهدبود

لَنْتَنْفَعَكمْأَرْحامُكمْوَلاأَوْلادُكمْيوْمَالْقِيامَةِ .      ممتحنه/3

7.فرزندنبايدمانعيادخداوندشود:

ياأَيهَاالَّذينَآمَنُوالاتُلْهِكمْأَمْوالُكمْوَلاأَوْلادُكمْعَنْذِكرِاللّهِ   . منافقون/9

شَغَلَتْناأَمْوالُناوَأَهْلُونا.        فتح/11

:8.بعضىازفرزنداننورچشمانسانهستند

وَالَّذينَيقُولُونَرَبَّناهَبْلَنامِنْأَزْواجِناوَذُرِّياتِناقُرَّةَأَعْينٍ.   فرقان/74

 

مسئوليتوالدين

1.دعا:رَبِّاجْعَلْنِيمُقِيمَالصَّلاةِوَمِنْذُرِّيتِي.     ابراهيم/40

2.غذاىحلال: قَالَالصَّادِقُ(ع):كسْبُالْحَرَامِيبِينُفِيالذُّرِّيةِ[186]

3.غذاىكامل:وَالْوالِداتُيرْضِعْنَأَوْلادَهُنَّحَوْلَينِكامِلَينِ.     بقره/233

4.آموزش:عَلِّمُواأَوْلَادَكمُ ....

5.موعظه:قالَلُقْمانُلاِبْنِهِوَهُوَيعِظُهُ.      لقمان/13

6.عدالت:إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ .    نحل/90

7.تزويج:إِنِّيأُرِيدُأَنْأُنْكحَك.     قصص/27

8.پايدارىدرتربيت:وَأْمُرْأَهْلَكبِالصَّلاةِوَاصْطَبِرْعَلَيها.       طه/132

9.غافلنشدنازحق:لاتُلْهِكمْأَمْوالُكمْوَلاأَوْلادُكمْعَنْذِكرِاللّهِ.      منافقون/9

10.وظيفهپدرومادربنده‏پرورىاستنهبچه‏پرورى:تَفاخُرٌبَينَكمْوَتَكاثُرٌفِيالأَْمْوالِوَالأَْوْلادِحديد/20  نَحْنُأَكثَرُأَمْوالاًوَأَوْلاداًسبأ/35 لَنْتُغْنِيعَنْهُمْأَمْوالُهُمْوَلاأَوْلادُهُمْآلعمران/10

كودكاننمونه[187]

1.حضرتعيسى(ع) ازهمانگهوارهگفت:

إِنِّيعَبْدُاللّهِآتانِيالْكتابَوَجَعَلَنينَبِيا.      مريم/30

2.ائمهماگاهىلحظه‏اىپسازتولدبهسجدهرفتهوذكرخدامى‏گفتندوبعضىدرشكممادرذكرخدامى‏گفتند .

3.حضرتيحيى:يايحْيىخُذِالْكتابَبِقُوَّةٍوَآتَيناهُالْحُكمَصَبِيا.    مريم/12

قرآن کریم نام زکریا، فرزندش یحیی و همسرش را برده و از آنان به عنوان خانواده ای نمونه یاد کرده و این گونه می ستاید:

وَ زَكَرِيَّا إِذْ نادى‏ رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْني‏ فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثينَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ وَهَبْنا لَهُ يَحْيى‏ وَ أَصْلَحْنا لَهُ زَوْجَهُ إِنَّهُمْ كانُوا يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ يَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كانُوا لَنا خاشِعينَ (انبیا:89-90)

و زكريّا را ياد كن، آن گاه كه پروردگارش را ندا داد: اى پروردگار من، مرا تنها وامگذار. و تو بهترين وارثانى. دعايش را مستجاب كرديم و به او يحيى را بخشيديم و زنش را برايش شايسته گردانيديم. اينان در كارهاى نيك شتاب مى‏كردند و با بيم و اميد ما را مى‏خواندند و در برابر ما خاشع بودند.

4.كودكشاهددرداستانحضرتيوسف(ع):شَهِدَشاهِدٌمِنْأَهْلِهاإِنْكانَقَميصُهُقُدَّمِنْقُبُلٍفَصَدَقَتْوَهُوَمِنَالْكاذِبينيوسف/26

حضرتيوسف(ع): موقعىكهحضرتيوسفراازچاهخارجكردندوبهغلامىفروختند،يكىازحضارگفت: نسبتبهاينطفلغريب،نيكىكنيد. حضرتيوسف(ع)گفت:منكانمعاللهفليسلهغربة[188]

5.حضرتمحمد(ص): درسهسالگىكهمى‏خواهدبههمراهبرادرانشبرايچراىگوسفندانبهصحرابرودحليمهسعديهاوراآمادهساختويكمهرهيمانىبراىمحافظتشبهگردنشآويخت. حضرتمحمد(ص)مهرهراازگردنكندوفرمودند:فَإِنَّمَعِيمَنْيحْفَظُنِي[189]

6.حضرت ابراهیم(ع): إِذْقالَلِأَبيهِياأَبَتِلِمَتَعْبُدُمالايسْمَعُوَلايبْصِرُوَلايغْنيعَنْكشَيئاًياأَبَتِإِنِّيقَدْجاءَنيمِنَالْعِلْمِمالَمْيأْتِكفَاتَّبِعْنيأَهْدِكصِراطاًسَوِياياأَبَتِلاتَعْبُدِالشَّيطانَإِنَّالشَّيطانَكانَلِلرَّحْمنِعَصِياياأَبَتِإِنِّيأَخافُأَنْيمَسَّكعَذابٌمِنَالرَّحْمنِفَتَكونَلِلشَّيطانِوَلِيامريم/45-42

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عوامل مؤثر در تربيت دينى‏

 

برخی از عوامل زمینه ساز در تربيت دينى فرزندان عبارتند از:

1. وراثت‏

وراثت از نظر اسلام قانونى پذيرفته شده است. قرآن كريم در داستان حضرت نوح (ع)، درخواست آن حضرت را از پروردگارش اين گونه نقل كرده است:

وَقَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّاراً إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَايَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً كَفَّاراً. (نوح: 26- 27)

نوح گفت: پروردگارا! هيچ‏يك از كافران را بر روى زمين باقى مگذار؛ چرا كه اگر آنها را باقى گذارى بندگانت را گمراه مى‏كنند و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمى‏آورند.

براساس اين آيه فرزندان ويژگيهاى معنوى و حالات روحى را همانند ويژگيهاى جسمى از والدین خود ارث مى‏برند.

قانون وراثت و تأثيرگذارى آن در تربيت، مورد تأييد روايات معصومين (ع) نيز هست و واژه‏هاى «عِرْق» و «اعْراق» كه امروز در محافل علمى جهان از آن به «ژن» تعبير مى‏شود، عامل وراثت معرفى شده است.

توصيه رسول خدا (ص) اين است كه:

تزوجوا في الحجز الصالح فإن العرق دساس[190]

از خانواده‏هاى صالح‏ زن بگيريد؛ زيرا ويژگيهاى پدران و مادران به ارث مى‏رسد.

وراثت به سه قسم تقسیم می شود:

الف. جسمانی

در این وراثت، ویژگیهای مربوط به جسم از نسل پیشین به نسلهای بعدی منتقل می شود؛ امام صادق(ع) می فرماید:

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِذَا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ خَلْقاً جَمَعَ كُلَّ صُورَةٍ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ أَبِيهِ إِلَى آدَمَ ثُمَّ خَلَقَهُ عَلَى صُورَةِ أَحَدِهِمْ فَلَا يَقُولَنَّ أَحَدٌ هَذَا لَا يُشْبِهُنِي وَ لَا يُشْبِهُ شَيْئاً مِنْ آبَائِي[191]

وقتی خداوند متعال اراده کند مخلوقی بیافریند، همه صورتها میان او و پدرش تا حضرت آدم را جمع می کند او را بر صورت یکی از آنان می آفریند، بنابراین کسی(به صرف عدم شباهت فرزند به والدین و نیاکان نزدیک) نگوید: این فرزند به من و پدرانم شباهت ندارد.

 

 

ب. عقلانی

در این وراثت، خصوصیات از قبیل هوش و ذکاوت و مانند آن از نسل پیشین به نسلهای بعدی منتقل می شود؛ از این رو در روایات اسلامی از پیوند زناشویی با افرادی که از نظر قوای عقلانی و تجزیه و تحلیل ضعیف یا بی بهره اند، نهی شده است. رسول خدا(ص) می فرماید:

إِيَّاكُمْ وَ تَزْوِيجَ الْحَمْقَاءِ فَإِنَّ صُحْبَتَهَا بَلَاءٌ وَ وُلْدَهَا ضِيَاعٌ[192]

از ازدواج با زنان احمق بپرهيزيد؛ زيرا هم‏نشينى با آنان بلا (ومايه اندوه) و فرزندش نيز تباه(و بدبخت) است.

ج. اخلاقی

در این نوع، ویژگیهای اخلاقی از طریق وراثت به فرزندان منتقل می شود و زمینه هایی را در آنها فراهم می سازد. نقش وراثت در اخلاق و ساماندهى خويها و رفتارهاى آدمى در حكمتهاى علوى اين‏گونه بيان شده است:

- اذا كَرُمَ اصْلُ الرَّجُلِ كَرُمَ مَغيبُهُ وَ مَحْضَرهُ[193]

وقتى اصل و ريشه انسان شريف باشد، نهان و آشكارش خوب و شريف مى‏شود.

- حُسْنُ الْاخْلاقِ بُرْهانُ كَرَمِ الْاعْراقِ[194]

نيكويى اخلاق، دليل پاكى و فضيلت ريشه خانوادگى است.

اسلام به معیار ایمان و اخلاق در همسرگزینی فراوان توصیه کرده و ازدواج با افراد فاسق، شرابخوار، بد اخلاق و مانند آن را ناپسند شمرده است. بشار واسطى می گوید:

كَتَبْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَنَّ لِي قَرَابَةً قَدْ خَطَبَ إِلَيَّ وَ فِي خُلُقِهِ شَيْ‏ءٌ فَقَالَ لَا تُزَوِّجْهُ إِنْ كَانَ سَيِّئَ الْخُلُقِ[195]

به حضرت رضا (ع) نامه‏اى نوشتم كه يكى از بستگانم درخواست وصلت با من دارد، ولى بد اخلاق است. حضرت در جواب فرمود اگر اخلاقش بد است با او وصلت نكن.

2. محيط

قرآن کریم می فرماید:

يا عِبادِيَ الَّذينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضي‏ واسِعَةٌ فَإِيَّايَ فَاعْبُدُونِ(عنكبوت:56)

اى بندگان من كه به من ايمان آورده‏ايد، زمين من فراخ است، پس تنها مرا بپرستيد.

امام‌ باقر ‌عليه‌ ‌السلام‌ در تفسیر این ‌آيه‌ فرمود:

لَا تُطِيعُوا أَهْلَ الْفِسْقِ مِنَ الْمُلُوكِ فَإِنْ خِفْتُمُوهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ فَإِنَّ أَرْضِي وَاسِعَةٌ[196]

 ‌از‌ حاكم‌ فاسق‌ پيروي‌ نكنيد و ‌اگر‌ ترسيديد ‌که‌ آنان‌ سبب‌ فتنه‌ و انحراف‌ ‌در‌ دين‌ ‌شما‌ شوند، هجرت‌ كنيد؛ زیرا زمین خداوند فراخ است .

پیام آیه این است که:

1. ‌براي‌ حفظ دين‌ و نجات‌ ‌از‌ طاغوت‌ها هجرت‌ كنيم‌. «أَرضِي‌ واسِعَةٌ فَإِيّاي‌َ فَاعبُدُون‌ِ»

2. هجرتي‌ ارزش‌ دارد ‌که‌ ‌در‌ سايه‌ ايمان‌ ‌باشد‌. «الَّذِين‌َ آمَنُوا إِن‌َّ أَرضِي‌ واسِعَةٌ»

3. كساني‌ ‌که‌ ‌به‌ خاطر وابستگي‌ ‌به‌ مكان‌ ‌ يا ‌ منطقه‌اي‌، منحرف‌ مي‌شوند، عذرشان‌ پذيرفته‌ نيست‌، زيرا همواره‌ ‌در‌ زمين‌، فضايي‌ مناسب‌ ‌براي‌ انجام‌ تكاليف‌ ديني‌ هست‌. «أَرضِي‌ واسِعَةٌ فَإِيّاي‌َ فَاعبُدُون‌ِ»

در آیه دیگر می فرماید:

وَ جاوَزْنا بِبَني‏ إِسْرائيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلى‏ قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلى‏ أَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا يا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً كَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ (اعراف:138)

و بنى اسرائيل را از دريا گذرانيديم. و بر قومى گذشتند كه به پرستش بتهاى خود دل بسته بودند. گفتند: اى موسى، همان طور كه آنها را خدايانى است براى ما هم خدايى بساز. گفت: شما مردمى بى‏خرد هستيد.

پیام آیه این است که:

محيط جبرآور نيست‌، ولي‌ تأثيرگذار هست‌. «فَأَتَوا عَلي‌ قَوم‌ٍ ...» ‌پس‌ ‌تا‌ ‌در‌ اعتقاد و ايمان‌ قوي‌ نشده‌ايم‌، ‌از‌ محيط و فرهنگ‌ فاسد دوري‌ كنيم‌، زيرا گاهي‌ مشاهده‌ي‌ يك‌ صحنه‌ (‌از‌ فيلم‌، عكس‌، ماهواره‌ و ‌ يا ‌ اجتماع‌) چنان‌ ‌در‌ انسان‌ تأثيرگذار ‌است‌ ‌که‌ تمام‌ زحمات‌ تربيتي‌ رهبران‌ ‌را‌ متزلزل‌ و خراب‌ مي‌كند.[197]

3. تغذيه‏

تأثير غذا بر رفتار و تربيت دينى و اخلاقى انسان، جاى انكار نيست. از اين رو، دين اسلام براى جلوگيرى از پيامدهاى ناگوار آن درباره تغذيه مادران و فرزندان، توصيه‏هاى فراوانى دارد كه اگر به خوبى اجرا شود، از بروز بسيارى از مشكلات تربيتى پيشگيرى خواهد شد.

رسول خدا (ص) درباره زنان باردار فرمود:

أَطْعِمُوا الْمَرْأَةَ فِي شَهْرِهَا الَّذِي تَلِدُ فِيهِ التَّمْرَ فَإِنَّ وَلَدَهَا يَكُونُ حَلِيماً نَقِيّاً[198]

به زنان باردار در آخرين ماههاى حاملگى خرما بخورانيد تا فرزندان شما بردبار و متقى شوند.

امام على (ع) فرمود:

لَيْسَ لِلصَّبِيِّ خَيْرٌ مِنْ لَبَنِ أُمِّهِ[199]

چيزى براى كودك سودمندتر و پربركت‏تر از شير مادر نيست.

در باره انتخاب دايه نيز فرمود:

تَخَيَّرُوا لِلرَّضَاعِ كَمَا تَخَيَّرُونَ لِلنِّكَاحِ فَإِنَّ الرَّضَاعَ يُغَيِّرُ الطِّبَاعَ[200]

در انتخاب دايه چنان تلاش و دقت كنيد كه در ازدواج دقت مى‏نماييد؛ زيرا شير، طبيعت كودك را دگرگون مى‏سازد.

و نيز فرمود:

تَوَقَّوْا عَلَى أَوْلَادِكُمْ لَبَنَ الْبَغِيَّةِ وَ الْمَجْنُونَةِ فَإِنَّ اللَّبَنَ يُعْدِي[201]

از شير زنان بدكاره و ديوانه به فرزندانتان ندهيد؛ زيرا شير به اخلاق كودك سرايت مى‏كند.

از مجموع روايات برمى‏آيد كه تغذيه حلال و مطلوب، اعم از شير مادر و غذا، در دوره كودكى بر تربيت دينى كودك تأثير فراوان دارد..

4. سختيها و شدايد

ديگر از عوامل مؤثر در تربيت انسان، سختيها و شدايد است كه موجب صيقل خوردن گوهر وجود آدمى و شكوفايى استعدادها و كسب كمالات مى‏شود. امام باقر(ع) می فرماید:

 إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَيَتَعَاهَدُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلَاءِ كَمَا يَتَعَاهَدُ الرَّجُلُ أَهْلَهُ بِالْهَدِيَّةِ مِنَ الْغَيْبَة[202]

خداوند بزرگ بنده مؤمن را به وسيله سختى نوازش مى‏كند؛ همان گونه كه مرد وقتى در سفر است با فرستادن هديه خانواده خود را ياد مى‏كند و مورد محبت و نوازش قرار مى‏دهد.

اما صادق(ع) خطاب به سدیر فرمود:

 إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَحَبَّ عَبْداً غَتَّهُ بِالْبَلَاءِ غَتّاً وَ إِنَّا وَ إِيَّاكُمْ يَا سَدِيرُ لَنُصْبِحُ بِهِ وَ نُمْسِي[203]

چون خداوند بنده‏اى را دوست بدارد، او را در بلا غرق مى‏كند و من و شماها شبانه روزمان را با بلا سر می کنیم.

طفل از اول بايد با سختى و شدت آشنا شود. بديهى است كه نوازشهاى بى‏حساب، مانع برخورد با سختى مى‏شود و فرزندان را بيچاره و ناتوان بار مى‏آورد و آنها را در صحنه زندگى خلع سلاح مى‏كند؛ چنان كه كوچك‏ترين حادثه ناملايمى آنان را از پا در مى‏آورد و كم‏ترين تغيير وضعى سبب نابوديشان مى‏گردد.

امام کاظم(ع) می فرماید:

 يُسْتَحَبُّ غَرَامَةُ الْغُلَامِ فِي صِغَرِهِ لِيَكُونَ حَلِيماً فِي كِبَرِهِ[204]

بهتر آنست كه طفل در كودكى با سختى و مشكلات اجتناب‏ناپذير حيات كه غرامت زندگى است روبرو شود تا در جوانى و بزرگسالى، بردبار و صبور باشد.

ژان ژاك روسو در كتاب اميل درباره اين‏گونه تربيتها مى‏گويد:

اگر جسم زياد در آسايش باشد، روح فاسد مى‏شود. كسى كه درد و رنج را نشناسد، نه لذّت شفقت را مى‏شناسد و نه حلاوت ترحم را. چنين كسى قلبش از هيچ چيز متأثر نخواهد شد و بدين سبب قابل معاشرت نبوده، مانند ديوى خواهد بود در ميان آدمى.[205]

5. اراده‏

در ميان عوامل مؤثر در تربيت، اراده مهم‏ترين نقش را در تربيت انسان دارد. سعادت و شقاوت آدمى به دست خود اوست و چنانچه خود در سعادت حقيقى‏اش تلاش نكند، ديگر عوامل نمى‏تواند او را به سعادت برساند. انسان فرزند اراده و تلاش خويش است. قرآن کریم می فرماید:

- وَ مَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَ سَعى‏ لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكُوراً (اسراء:19)

و هر كه خواهان آخرت باشد و در طلب آن سعى كند و مؤمن باشد، جزاى سعيش داده خواهد شد

- مَنْ كانَ يُريدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ في‏ حَرْثِهِ وَ مَنْ كانَ يُريدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ نَصيبٍ (شوری:20)

هر كس كشت آخرت را بخواهد به كشته‏اش مى‏افزاييم و هر كس كشت دنيا را بخواهد به او عطا مى‏كنيم، ولى ديگر در كشت آخرتش نصيبى نيست.

براساس اين عامل تربيتى، بايد عنصر اراده را در كودكان پرورانيد و تقويت كرد. براى اين كار بايد كودك را به گونه‏اى پرورش داد كه احساس كند آزاد است و مى‏تواند تصميم بگيرد و انتخاب كند.

خانم فريده مصطفوى درباره سيره تربيتى امام خمينى (ره) مى‏گويد:

زمانى همسرم از روى عادت خانوادگى، صبحها، دخترم را از خواب شيرين بيدار مى‏كرد كه نماز بخواند، امام كه در جريان قرار گرفتند، برايش پيغام فرستادند: «شيرينى اسلام را به مذاق بچه تلخ نكن» و چقدر اين حرف به جا بود؛ چرا كه تأثير عميقى بر روحيه دخترم گذاشت، به طورى كه بعد از آن خودش سفارش مى‏كرد كه براى نماز صبح حتماً بيدارش كنيم و معناى «لا اكراه فى الدين» را آن موقع فهميدم.[206]

در روايات اسلامى نيز توصيه شده است كه دلها را از ناحيه ميل و رغبت آنها به دست آوريد، قلب و دل اگر در «اكراه و اجبار قرار گيرد كور مى‏شود.»

6. دعا

رسول خدا(ص) می فرماید: دُعَاءُ الْوَالِدِ لِوَلَدِهِ كَدُعَاءِ النَّبِيِّ لِأُمَّتِه[207]

دعاى پدر براى فرزند مانند دعاى پيغمبر براى امت مى‏باشد.

همچنین فرمود: أَرْبَعَةٌ لَا تُرَدُّ لَهُمْ دَعْوَةٌ وَ تُفَتَّحُ لَهَا أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ تَصِيرُ إِلَى الْعَرْشِ دُعَاءُ الْوَالِدِ لِوَلَدِهِ[208]

 دعاى چهار كس رد ندارد و درهاى آسمان برابر آن گشاده است تا بعرش رسد یکی از آنها دعاى پدر براى فرزندش است.

امام صادق(ع) نیز فرمود:

ثَلَاثُ دَعَوَاتٍ لَا يُحْجَبْنَ عَنِ اللَّهِ تَعَالَى دُعَاءُ الْوَالِدِ لِوَلَدِهِ إِذَا بَرَّهُ وَ دَعْوَتُهُ عَلَيْهِ إِذَا عَقَّه[209]

سه چیز از خداى تعالى در پرده نمانند: یکی از آنها دعاى پدر است براى فرزندى كه به او نيكى كرده، و نفرينش بر او كه ناسپاسى كرده‏.

براساس اين عامل تربيتى، شايسته آن است كه والدين در تربيت دينى فرزندان خود از استمداد جويى از عوامل غيبى، دعا، نيايش، توسل، ذكر و مناجات به درگاه قاضى الحاجات غافل نشوند.

درس سوم

اهداف درس:

در این درس انتظار می رود که فراگیر:

1. با روش الگویی، گفتاری، موعظه و محبت آشنا شده و اهمیت آنها در تربیت را درک کند.

2. در جهت الگوی مطلوب شدن برای فرزندان خود تلاش کند.

3. نسبت به آموزش معارف دینی به فرزندانش اشتیاق نشان دهد.

4. با بکارگیری روشهای بیان شده در درس به فرزندان خود در تربیت دینی آنان کمک کنند.

5. به جایگاه ویژه روش محبت پی برود و برای سیراب کردن فرزندان خود از محبت معقول و منطقی تلاش کند.

 

راهکارهاى مؤثر در تربيت دينى‏(1)

برخى از مهم‏ترين راهکارها و شيوه‏هاى تربيتى عبارت‏اند از:

روش الگويى‏

در ميان روشهاى تربيت دينى، روش الگويى، به دليل عينى و كاربردى بودن، از نفوذ و تأثيرگذارى فراوانى برخوردار است. ازطریق ارائه الگو، به سرعت می توان مسائل مذهبی را به كودكان یاد داد و آنان را بهعمل واداشت؛ مخصوصاً از آن بابت كه حس تقلید در كودكان بسیار قوی است.

برخی از آیاتی که به تربيت بهوسيلهالگو اشاره دارد، عبارت است از:

الف. دسته ای از آیات به الگوبودن پیامبران در سنین کودکی، نوجوانی یا جوانی پرداخته است مانند:

- حضرت یوسف(ع) : إِذْقالَيوسُفُلِأَبيهِياأَبَتِإِنِّيرَأَيتُأَحَدَعَشَرَكوْكباًيوسف/4

- حضرت ابراهیم(ع) :  إِذْقالَلِأَبيهِياأَبَتِلِمَتَعْبُدُمالايسْمَعُوَلايبْصِرُوَلايغْنيعَنْكشَيئاًمريم/40

- اطاعت حضرت اسماعیل(ع) در برابر فرمان الهی که به پدرش گفت: ياأَبَتِافْعَلْماتُؤمَرُصافات/102

ب. دسته ای دیگر از آیات نیز به الگوبودن پیامبران و مؤمنان در سنین بالاترپرداخته است مانند:

- اسوه بودن پیامبر(ص): لَقَدْكانَلَكمْفيرَسُولِاللّهِأُسْوَةٌحَسَنَةٌاحزاب/21

- اسوه بودن پیامبر(ص) و اصحاب و یاران او : محمد رسول الله وَالَّذينَمَعَهُأَشِدّاءُعَلَىالْكفّارِ ... فتح/29

- اسوه بودن مؤمنان شب زنده دار: كانُواقَليلاًمِنَاللَّيلِمايهْجَعُونوَبِالْأَسْحارِهُمْيسْتَغْفِرُونَذاريات/-17-18

- اسوه بودن انصار: وَالَّذينَتَبَوَّؤاالدّارَ ... وَيؤثِرُونَعَلىأَنْفُسِهِمْحشر/9

- اسوه بودن مؤمنان مجاهد: مِنَالْمُؤمِنينَرِجالٌصَدَقُواماعاهَدُوااللّهَعَلَيهاحزاب/23

پدر و مادر، اطرافيان، همبازيها، دوستان و همنشينان، معلّمان و مربيان الگوهاى تأثيرگذار در تربيت دينى كودكان‏اند، ولى در این میان نقش پدر و مادر بيش‏تر از دیگران است. از اين رو، همواره دين ، اخلاق و گرايشهاى آنان را مى‏پذيرند. پيغمبر اكرم (ص) می فرماید:

هر مولودى بر فطرت الهى زاده مى‏شود، مگر اینکه والدينش او را يهودى، نصرانى يا مجوسى كنند.[210]

در الگودهى والدين رعايت نكات زير ضرورى است:

1. پدر و مادر بايستى متديّن و عامل به دستورات دينى باشند؛ زیرا كودك به طور معمول، در سخن گفتن، آداب معاشرت، رعايت نظم يا بى‏نظمى، امانت‏دارى يا خيانت، راست‏گويى يا دروغ‏گويى، خيرخواهى يا بدخواهى و آداب و سنن دينى از آنان الگو می گيرد.

2.با توجه به اینکه مدرسه، محیط الگوگیری از معلّمان و مربيان و دانش آموزان است والدين باید در انتخاب مدرسه، معلمان و مربيان فرزندان خود دقت نمايند.

3.با توجه به اینکه دوستان و همنشينان از الگوهاى رفتارى و تربيتى هستند ، والدين وظيفه دارند، با منطقى مستدل و روشن آنها را از رفاقت با افراد ناصالح برحذر دارند و خطر رفقاى ناباب و ضررهاى ناشى از دوستى با آنان را براى آنها توضيح دهند.

4. والدين مى‏توانند در زمینهمعرفی و شناساندن الگوهاى سالم به فرزندان خود، آنان را به مطالعات دينى و سرگذشت بزرگان دين ترغيب نمايند. كتابهاى مفيد و داستانهاى شيرين و خواندنى را تهيه و به فرزندان خود هديه كنند و آنها را به سمت الگوگیری ازالگوهاى سالم سوق دهند  .

روش گفتارى‏

گفتار والدين در شكل‏گيرى افكار و انديشه‏ها و رفتار دينى كودك تأثير چشمگيرى دارد؛ زيرا كودك وابستگى فراوانى به والدين خود دارد، به آنان با ديده مثبت مى‏نگرد و هرچه از آنان دريافت كند، مى‏پذيرد و به آن عمل مى‏كند. روش گفتاری به شیوه های زیر تحقق می یابد:

الف. حكمتواستدلال:لَوْكانَفيهِماآلِهَةٌإِلاَّاللّهُلَفَسَدَتاانبياء/22

ب. داستان‏گويىوپنددهى:فَاقْصُصِالْقَصَصَلَعَلَّهُمْيتَفَكرُونَاعراف/176

ج. ذكرغايتونتايجوخيمكارها:وَلاتَنازَعُوافَتَفْشَلُوا و ... انفال/46

د. ذكرنتايجخوبكارهاىشايسته:إِنَّاللّهَاشْتَرىمِنَالْمُومِنينَأَنْفُسَهُمْوَأَمْوالَهُمْبِأَنَّلَهُمُالْجَنَّةَتوبه/111

ه. تمثيلوتشبيه:وَتِلْكالْأَمْثالُنَضْرِبُهالِلنّاسِلَعَلَّهُمْيتَفَكرُونَحشر/21

 

روش امر به معروف و نهى از منكر

 قرآن كريم مى‏فرمايد:

يا ايُّهَا الَّذينَ امَنُوا قُوا انْفُسَكُمْ وَ اهْليكُمْ ناراً (تحريم: 6)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! خود و خانواده‏تان را از آتش جهنّم حفظ كنيد.

در روايتى ابوبصير از امام صادق (ع) پرسيد: چگونه مى‏توانم طبق اين آيه، خانواده‏ام را از آتش حفظ كنم؟ امام پاسخ داد:

آنان را به اوامر الهى فراخوان و از نواهى‏اش باز دار كه در اين صورت اگر از تو اطاعت كردند، آنها را حفظ كرده‏اى و اگر اعتنايى نكردند، تكليف خود را در حقشان انجام داده‏اى.[211]

قرآن كريم حضرت اسماعيل (ع) را اين گونه مى‏ستايد:

وَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلوَةِ وَالزَّكوةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً (مريم: 55)

خانواده‏اش را به نماز و زكات فرمان مى‏داد و نزد پروردگارش پسنديده بود.

امام صادق (ع) از پدر گرامى‏اش روايت مى‏فرمايد:

ما كودكانمان را در پنج سالگى به نماز امر مى‏كنيم؛ ولى شما كودكانتان را وقتى به هفت سالگى رسيدند به نماز فرمان بدهيد.[212]

بديهى است كه امر به معروف و نهى از منكر درباره كودكان از حساسيت‏ ويژه‏اى برخوردار است، و ممكن است كوچك‏ترين اشتباه و برخورد نادرست، آثار زيانبارى در پى داشته باشد. از اين رو، بايد نكات زير را در نظر داشت:

1. امر و نهى با عطوفت و مهربانى عجين باشد.

2. امر و نهى‏ها با تشويق و ترغيب ، پذيرفتنى گردد؛

3. پدر و مادر در فرمانهايى كه به فرزندان خود مى‏دهند، بايستى هماهنگ عمل كنند و آنان را دچار سرگردانى و تزلزل در باورها نسازند.

4. هرگاه كارى را از فرزندان خود مى‏خواهند، خود نيز به آن عمل نمايند تا گفتارشان در فرزندان مؤثر افتد.

روش موعظه

قرآن کریم مى‏فرمايد:

وَ إِذْ قالَ لُقْمانُ لاِبْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ *...  يا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما أَصابَكَ إِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ * وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ * وَ اقْصِدْ في‏ مَشْيِكَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَميرِ (لقمان:13و17-19)

و لقمان به پسرش گفت- و او را پند مى‏داد- كه: اى پسرك من، به خدا شرك مياور، زيرا شرك ستمى است بزرگ. ... فرزندم! نماز را به پا دار و به كار پسنديده امر كن و از كار ناپسند نهى كن و بر آسيبى كه بر تو وارد آمده است، شكيبا باش ... از مردم [به نخوت‏] رخ بر متاب و در زمين خرامان راه مرو كه خدا خودپسندِ لاف‏زن را دوست نمى‏دارد و در راه رفتنِ خود ميانه‏رو باش و صدايت را آهسته ساز كه بدترين آوازها بانگ خران است.

در سيره معصومين (ع) نيز مواعظ موجز و مؤثر فراوان وجود دارد كه هركدام به نوبه خود تأثيرى شگرف در صيقل دادن جان آدمى دارد.

كودكان و نوجوانان بايد همواره تحت تأثير تلقين پند و اندرزهاى مشفقانه والدين خود قرار گيرند؛ زيرا در شنيدن اثرى هست كه در دانستن نيست.

 روش محبت‏

اهمیت محبت

1.سفارشپيامبر (ص)استکه فرمود:

احِبُّوا الصِّبْيانَ وَارْحَمُوهُمْ، وَ اذا وَعَدْتُمُوهُم شَيْئاً فَفُوالَهُمْ، انَّ اللَّهَ لا يَغْضَبُ لِشَىْ‏ءٍ كَغَضِبِهِ لِلنّساءِ وَالصِّبْيانِ[213]

كودكان خود را دوست بداريد و به آنها رحم آوريد و به وعده‏اى كه مى‏دهيد، وفا كنيد. خداوند آن‏گونه كه براى زنان و كودكان خشم مى‏گيرد بر هيچ چيزى خشم نمى‏گيرد.

2.موجبرحمتخداست : امام صادق(ع) مى‏فرمايد: خداوند به بنده‏اى كه فرزندش را بسيار دوست مى‏دارد، ترحم می کند.[214]

3.سنتپيامبر:  آن حضرت همواره نسبت به کودکان مهربان بود. جابر می گوید:

منعادةالرسول (ص) التلطفبالصبيان[215]

4.بهتريناعمال است: امام صادق (ع) مى‏فرمايد: حضرت موسى (ع) به خداوند عرض كرد:

يارَبِّأَيالْأَعْمَالِأَفْضَلُعِنْدَكقَالَ حُبُّ الْاطْفالِ، فَانّى‏ فَطَرْتُهُمْ عَلى‏ تَوْحيدى‏ ....[216]

پروردگارا! كدام عمل نزد تو برتر است؟ خداوند متعال پاسخ داد:

دوست داشتن كودكان؛ چرا كه من آنها را بر فطرت توحيد سرشته‏ام.

برخى از راههای مهرورزى به فرزندان عبارت است از:

1.نگاهمحبت آمیز: پيامبر(ص)مى‏فرمايد:

نَظَرُالْوَالِدِإِلَىوَلَدِهِحُبّاًلَهُعِبَادَةٌ[217]

نگاهبامحبتپدر بهفرزندشعبادتاست.

2. دست نوازش بر سر كودك كشيدن‏: در سيره عملى پيغمبر اكرم (ص) نقل شده است كه آن حضرت هر روز صبح بر سر فرزندان خود دست نوازش مى‏كشيد.[218]

3. در آغوش گرفتن:‏ على (ع) مى‏فرمايد:

طفل خردسالى بودم. پيغمبر مرا به دامان خود مى‏نشاند. در آغوشم مى‏گرفت. به سينه خود مى‏چسبانيد. گاه مرا در بستر خواب خود مى‏خوابانيد و از مودّت، صورت بر صورتم مى‏ساييد و مرا به استشمام بوى لطيف خود، موفق مى‏داشت.[219]

4. بوسيدن‏: رسول اكرم (ص) مى‏فرمايد:

أَكثِرُوامِنْقُبْلَةِأَوْلَادِكمْفَإِنَّلَكمْبِكلِّقُبْلَةٍدَرَجَةًفِيالْجَنَّةِ مَسِيرَةَخَمْسِمِائَةِعَامٍ[220]

فرزندان خود را فراوان ببوسيد؛ زيرا با هر بوسه، براى شما، مقام و مرتبتى در بهشت فراهم مى‏شود كه فاصله ميان هر مقام، پانصد سال است.

 

5. شادكردن

شاد کردن ممکن است با وفا کردن به وعده‏ها، هديه دادن، برگزارى جشن تولد و مراسم جشن تكليف، گردش و تفريح و مانند آن تحقق یابد. 

راهکارهای مؤثر در تربیت دینی(2)

6. احترام به فرزندان‏

از سرمايه‏هاى فطرى كه براساس مشيت حكيمانه الهى در باطن هر كس نهاده شده است، غريزه حبّ ذات است. اين غريزه يكى از پايه‏هاى ثابت تربيت كودك است. والدين مى‏توانند از اين سرمايه فطرى در تربيت دينى و اخلاقى فرزندان خود به خوبى استفاده كنند و در پرتو آن بسيارى از ارزشهاى دينى و سجاياى اخلاقى و صفات پسنديده را در فرزندان خود بپرورانند.

از راههاى ارضاى غريزه حبّ ذات، احترام به فرزندان و توجه به شخصيت آنهاست. افرادی كه به قدر كافى در خانواده از مورد احترام قرار نمی گیرند و غريزه حبّ ذات آنان به شايستگى ارضا مى‏شود، روحيه‏اى طبيعى و روانى متعادل و زمينه مناسب‏ترى براى پذيرش تربيت دينى و اخلاقى دارند.

برعكس، فرزندانى كه از پدر و مادر، اكرام و احترام نمى‏بينند و در محيط خانواده، خواهش طبيعى حبّ ذات آنان ارضا نمى‏شود، در خود احساس پستى و حقارت مى‏كنند و روحى شكست خورده و روانى افسرده دارند و مشكل است در آينده بتوانند در جامعه، فعّال و منشأ اثر باشند.

اين گونه فرزندان، معمولًا در رفتارهاى اجتماعى ناتوان و كم جرئت، در اجراى اوامر الهى، بى‏اراده و در ارتكاب معاصى، بى‏پروا و متهوّرند.

رسول اكرم (ص) به پيروان خود دستور داده است:

 أَكْرِمُوا أَوْلَادَكُمْ وَ أَحْسِنُوا آدَابَهُمْ يُغْفَرْ لَكُمْ[221]

فرزندان خود را احترام كنيد و آداب آنان را نيكو گردانيد تا آمرزيده شويد.

راههاى احترام به شخصيت‏ فرزندان

1. خطاب نيكو

پيامبر اكرم (ص) مى‏فرمايد:

بادِرُوا اوْلادَكُمْ بِالْكُنى‏ قَبْلَ انْ تَغْلِبَ عَلَيْهِمُ الْالْقابُ[222]

پيش از آنكه لقبهاى زشت بر فرزندانتان غلبه يابد كنيه‏ها و لقبهاى خوب بر آنان بگذاريد.

2. سلام كردن‏

امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) نقل كرده كه مى‏فرمود:

خَمْسٌ لَسْتُ بِتَارِكِهِنَّ حَتَّى الْمَمَاتِ ... وَ تَسْلِيمِي عَلَى الصِّبْيَانِ لِتَكُونَ سُنَّةً مِنْ بَعْدِي[223]

پنج چيز است كه تا لحظه مرگ آنها را ترك نمى‏كنم. يكى از آنها سلام گفتن به كودكان است. بر انجام دادن اين عمل مراقبت مى‏كنم تا بعد از من به صورت يك سنّت بين مسلمانان بماند و همه، بدان عمل كنند.

3. مشورت‏

مشورت با فرزندان در امور خانواده به ويژه در دوران نوجوانى سبب مى‏شود كه آنها احساس كنند در خانواده به حساب مى‏آيند و به نظراتشان توجه مى‏شود. لازم است والدين از پيشنهادهاى صحيح نوجوانان استقبال كنند و در صورتى كه در پيشنهادهاى آنان خطايى مى‏بينند، با دليل و منطق آنها را به اشتباه خود متوجه سازند.[224]

4. به حساب آوردن كودكان‏

كودكان و نوجوانان را بايد به حساب آورد، به عنوان يك فرد به آنها توجه كرد، در سفر برايشان صندلى مخصوص تهيه كرد، در مهمانيها بشقاب و چنگال و سرويس مستقل براى آنها گذاشته شود، هنگام خواب، رختخواب جداگانه براى آنها پهن كرد، وقتى وارد مجلسى مى‏شوند براى آنها جا باز كرد و ....

5. پاسخ مناسب به ابراز وجود كودكان‏

كودكان در هر موقعيتى به صورتى ابراز وجود مى‏كنند و دوست دارند بزرگ‏ترها به آنان توجه كنند و پاسخى مناسب به آنها بدهند. گاهى پدر و مادر در حال نماز و عبادات‏اند و فرزندشان شيرين‏كارى مى‏كند و در حال سجده بر شانه‏هاى آنها سوار مى‏شود. خوب است پدر و مادر به احترام كودك خود سجده را طولانى كنند. گاهى لازم است كودك تحسين و تشويق شود و بدين وسيله غريزه حبّ ذات او ارضا گردد.

7.روش تشويق

اهميتتشويق

بيشازچندصدآيهقرآندربارهتشويقاست

1.تمامآياتىكهدربارهمدحانبياء(ع)آمده:نِعْمَالْعَبْدص/30

2.آياتىكهحاكىازمحبّتخداونداست: إِنَّاللّهَيحِبُّالْمُتَّقينَآلعمران/76

إِنَّاللّهَيحِبُّالتَّوّابينَوَيحِبُّالْمُتَطَهِّرينَبقره/222

3.پاداش‏هاووعده‏هاىالهىدرسراسرقرآن،تشويقاست.

4.علی(ع):لَايكونَنَّالْمُحْسِنُوَالْمُسِيءُعِنْدَكبِمَنْزِلَةٍسَوَاءٍ[225]

5.امامصادق(ع)هرگاههشامبن حکم واردمى‏شدبااين‏كهنوجوانبود،ازاوتجليلكرده،مى‏فرمود:

هَذَانَاصِرُنَابِقَلْبِهِوَلِسَانِهِوَيدِه[226]

این(نوجوان)یاور ماست؛ با دلش، زبانش و دستش ما را یاری می کند.

آدابوروشهايتشويق

1.بهدنبالتكليف،تشويقكنيد:خُذْمِنْأَمْوالِهِمْصَدَقَةًتُطَهِّرُهُمْوَتُزَكيهِمْبِهاوَصَلِّعَلَيهِمْإِنَّصَلاتَكسَكنٌلَهُمْوَاللّهُسَميعٌعَليمٌ(توبه:103)

2.تشويقِبه‏جاتنبيهىاستبراىخلافكار: قَالَأَمِيرُالْمُومِنِينَ(ع):ازْجُرِالْمُسِيءَبِثَوَابِالْمُحْسِنِ[227]

3.تشويقبيشازحدچاپلوسىوتشويقكمترازحد،حسادتاست.

4.تشويقنبايدتنهاجنبهمالىداشتهباشد.

5. نبايد در استفاده از تشويق زياده‏روى كرد، بلكه بايد گاهى از آن بهره گرفت تا شخصيت كودك شكل گيرد؛

6. دليل تشويق بايد روشن باشد و بايد كارى كه كودك برای آن تشويق شده روشن شود تا اثر تربيتى داشته باشد؛

7. تشويق بايد با عمل كودك متناسب باشد؛

8. تشويق نبايد حالت رشوه به خود بگيرد؛

9. والدين بايد به هر وعده‏اى كه به فرزند خود مى‏دهند عمل كنند و هيچ گاه وعده دروغ ندهند. در غير اين صورت اعتماد فرزندان به آنان از ميان مى‏رود و بذر دروغگويى در ضميرشان پاشيده مى‏شود؛

10. كودكان را نبايد به جايزه‏هاى گرانبها عادت داد و لوكس‏گرايى و تجمل‏پرستى را در آنها پديد آورد.

11. تشويق بايد بيدرنگ پس از كار مورد نظر صورت گيرد.

12. در تشويق و پاداش دادن نبايد بين فرزندان تبعيض قائل شد.

8.روش تنبيه‏

امام على (ع) فرمود:

إِنَّ الْعَاقِلَ يَتَّعِظُ بِالْأَدَبِ وَ الْبَهَائِمَ لَا يَتَّعِظُ إِلَّا بِالضَّرْب[228]

خردمند به‏ادب (درس و تعليم) پندمى‏گيرد. ولى چارپايان جز به زدن پند نمى‏گيرند.

كسى از دست پسرش نزد امام كاظم (ع) شكايت كرد.

حضرت فرمود:

لَا تَضْرِبْهُ وَ اهْجُرْهُ وَ لَا تُطِلْ[229]

او را نزن. از او دورى كن، ولى دورى و قهر تو طول نكشد.

در تنبيه كودكان لازم است به نكات زير توجه كنيم:

1. تنبيه بايد به عنوان آخرين روش تربيتى به كار گرفته شود؛

2. تنبيه بدنى باید درحداقلو باوسيلهبسيارسادهصورت گیرد؛

4.تنبيهبدنىتكرارنشود

5.تنبيهبدنىدربرابرديگراننباشد

6.تنبيهبدنىحالتانتقامگرفتننداشتهباشد

7.تنبيهبدنىبركسيكهادبمى‏شودقابلتوجيهباشدوبداندچراتنبيهمى‏شود

8.تنبيهبدنىبهمرزسرخشدنياكبودوسياهشدننرسد

4. در تنبيه، بايد عمل كودك نكوهش شود نه شخصيت او؛

6. نبايد در تنبيه زياده‏روى كرد كه اثر خود را از دست مى‏دهد؛

8. كودك بايد علت تنبيه را بداند تا از آن كار دورى كند؛

9. تنبيه نبايد براى انتقام و تشفى خاطر انجام پذيرد؛

10. يكى از راه‏هاى تنبيه براى نوجوانى كه گرايشهاى مذهبى دارد، اين است كه به او بفهمانيم خداوند از تخلف او خشنود نيست؛

11. اگر كودك از كار خود پشيمان شده و از رفتارش بازگشته است، بايد او را با مهر و نوازش پذيرفت.

 

 

 

آسيبهاى تربيت دينى‏

منظور از آسيبها، آن دسته عوامل مهم و مؤثرى است كه در روند تربيت دينى و اخلاقی، اختلال ايجاد مى‏كنند و آن را دچار مشكل مى‏سازند. مهم‏ترين این آسيبها عبارتند از:

1. سهل‏انگارى خانواده‏ها

واقعيت تلخ اين است كه بخش مهمى از آسيبهاى ديندارى نوجوانان و جوانان در عصر حاضر، معلول سهل‏انگارى والدين و در پيش گرفتن روش تساهل و تسامح غير منطقى است. متأسفانه امروزه والدين براى تربيت فرزندان خويش چندان احساس مسئوليت نمى‏كنند. روزى رسول خدا (ص) بعضی از کودکان را دید و فرمود:

وَيْلٌ لِأَطْفَالِ آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِمْ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مِنْ آبَائِهِمُ الْمُشْرِكِينَ فَقَالَ لَا مِنْ آبَائِهِمُ الْمُؤْمِنِينَ لَا يُعَلِّمُونَهُمْ شَيْئاً مِنَ الْفَرَائِضِ وَ إِذَا تَعَلَّمُوا أَوْلَادُهُمْ مَنَعُوهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُمْ بِعَرَضٍ يَسِيرٍ مِنَ الدُّنْيَا فَأَنَا مِنْهُمْ بَرِي‏ءٌ وَ هُمْ مِنِّي بِرَاءٌ[230]

«واى از پدران آخرالزمان!» پرسيدند: «پدرانى كه مشرك اند؟» فرمود: «نه؛ پدران مؤمنى كه خود واجبات دينى را به فرزندانشان نمى‏آموزند و اگر آنان خود بخواهند بياموزند، مانع مى‏شوند و براى فرزندان خود به متاع ناچيز دنيوى رضا مى‏دهند. من و چنين پدرانى از يكديگر بيزاريم.»

برخى از خانواده‏ها براى فراگيرى زبان انگليسى، رايانه و امور هنرى، هزينه فراوان مى‏كنند؛ اما حاضر نيستند با فرستادن فرزندان خود به كلاس قرآن، خريد كتاب، مجلات و نرم‏افزارهاى دينى و مذهبى سطح بينش و معرفت دينى فرزندانشان را افزايش دهند و مانع آسيب‏پذيرى آنان در بزرگسالى شوند. روشن است كه چنين سياستى، فقر فرهنگى و معرفتى در حوزه معارف دينى را در بزرگسالى همراه دارد و زمينه آسيب‏پذيرى را فراهم مى‏آورد.

2. دوگانگى رفتار با گفتار

با توجه به اينكه منش‏ها و باورهاى دينى و اخلاقى كودكان و نوجوانان در محيط خانه شكل مى‏گيرد، دوگانگى گفتار و رفتار والدين در روند تربيت آنان اختلال مى‏آفريند. چنانچه گفتار والدين و ديگر مربيان تربيتى با عمل آنان همراه نشود، چندان اثرى نخواهد داشت.

قرآن كريم مى‏فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتاً عِندَاللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَاتَفْعَلُونَ. (صف: 2- 3)

اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! چرا سخنى مى‏گوييد كه عمل نمى‏كنيد؟ نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخنى بگوييد كه عمل نمى‏كنيد.

در آيه‏اى ديگر مى‏فرمايد:

أَتَأْمُرُونَ الْنَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ. (بقره: 44)

آيا مردم را به نيكى دعوت مى‏كنيد؛ اما خود را فراموش مى‏نماييد، با اينكه شما خودتان كتاب [آسمانى‏] را مى‏خوانيد؟ آيا هيچ فكر نمى‏كنيد؟

امام صادق (ع) مى‏فرمايد:

إِنَّ الْعَالِمَ إِذَا لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ كَمَا يَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفَا[231]

عالمى كه به دانسته‏هايش عمل نكند، اندرزش از دلها مى‏لغزد؛ چنان‏كه باران از روى سنگ مى‏لغزد.

البته مراد از اينكه گفتار بى‏عمل اثر ندارد، اين است كه اثر مثبت ندارد، وگرنه در جهت عكس، بسيار مؤثر است و به ديگر سخن، اين گفتار آسيبهاى فراوانى بر تربيت فرزندان دارد؛ از جمله اينكه در باور فرزندان تزلزل مى‏آفريند و به اعتماد آنان ضربه مى‏زند و اين بى‏اعتمادى به ابعاد ديگر زندگى آنان سرايت مى‏كند، باورهاى انسانى و دينى آنها را خدشه‏دار مى‏سازد، والدين را نزد آنان از اعتبار مى‏اندازد، در آنان تنفر ايجاد مى‏نمايد و آنان را بر گناه و دروغگويى جرئت مى‏بخشد و دورويى و نفاق مى‏آورد.[232]

 

3. افراط و تفریط در محبت

الف.افراط

اسلام، پيروانش را از افراط در محبت و نازپرورده كردن فرزندان برحذر داشته است. آنان كه در مهرورزى و محبت فرزندان، زياده‏روى مى‏كنند و با روش ناپسند خود آنان را به بيمارى خودپسندى مبتلا مى‏سازند، در تعاليم اسلامى نكوهش شده‏اند؛ چنان كه امام باقر (ع) مى‏فرمايد:

شَرُّ الْآباءِ مَنْ دَعاهُ الْبِرُّ الَى الْافْراطِ.[233]

بدترين پدران كسى است كه در نيكى به فرزند زياده‏روى كند.

از اين رو، والدين نبايد فرزندان خود را در رفاه بى‏حدّ و حصر قرار دهند، بلكه بايد آنان را با كار و زحمت و سختى و شدّت آشنا سازند.

 

خطرات افراط در محبت

بهگوشه‏اىازخطراتافراط در محبت لوسبار آمدن فرزندانتوجهكنيد:

1. ازپدرباجمى‏خواهد

2. بهخواهرانوبرادرانزورمى‏گويد

3. فردادرمدرسهازمعلمومديرتوقعنابجادارد

4. دركارهاىاجتماعىاززيربارتكليفشانهخالىمى‏كند

5. بهجاىتوكلبرخدا،توقعازمردمدارد

6. درحوادثشكستمى‏خورد. آرىدرختانىكهدائماآبمى‏خورندچوب محكمىندارند

7. اگربهقدرترسيدمستبدمىشود

8. لوسحاضربهپذيرفتنموعظهوانتقادورأىمخالفنيست

ب.تفريط

كانَالنَّبِي (ص) يقَبِّلُالْحَسَنَفَقَالَالْأَقْرَعُبْنُحَابِسٍإِنَّلِيعَشَرَةًمِنَالْوَلَدِمَا قَبَّلْتُأَحَداًمِنْهُمْفَقَالَ (ص):" مَنْلَايرْحَمْلَايرْحَمْ"[234]

قَالَالصَّادِقُ(ع):جَاءَرَجُلٌإِلَىالنَّبِي (ص) فَقَالَمَاقَبَّلْتُصَبِياًقَطُّفَلَمَّاوَلَّىقَالَ رَسُولُاللَّهِهَذَارَجُلٌعِنْدِيأَنَّهُمِنْأَهْلِالنَّارِ[235]

پيامبر(ص)حسنوحسين(ع)رابوسيد،....

قَبَّلَرَسُولُاللَّهِ (ص) الْحَسَنَوَالْحُسَينَ (ع) فَقَالَالْأَقْرَعُبْنُحَابِسٍ: إِنَّلِيعَشَرَةًمِنَالْأَوْلَادِمَاقَبَّلْتُوَاحِداًمِنْهُمْفَقَالَ:" مَاعَلَيإِنْنَزَعَاللَّهُالرَّحْمَةَمِنْكأَوْ كلِمَةًنَحْوَهَا"[236]

 

 رفتارهاى تحقيرآميز

در برخى خانواده‏ها، پدر يا مادر با ملامت کردن، به كار بردن الفاظ طعن‏آميز و گاه زشت و ركيك، فرزندان خود را تحقير مى‏كنند. چنين خانواده‏هايى به دست خود شالوده شخصيت فرزندان خود را ويران مى‏كنند و آنان را به وادى انحراف و انحطاط مى‏كشانند. رسول خدا(ص) می فرماید:

لَا تُحَقِّرَنَّ أَحَداً مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَإِنَّ صَغِيرَهُمْ عِنْدَ اللَّهِ كَبِير[237]

هيچ يك از مسلمين را تحقير نكنيد و كوچك نشماريد زيرا مسلمانى كه در نظر شما كوچك است نزد خداوند بزرگ است.

شهیدمطهری می گوید:

خيلى افراد در تربيت فرزند اين اشتباه را مرتكب مى‏شوند، دائماً بچه را ملامت مى‏كنند و سركوفت مى‏زنند: اى خاك بر سرت، فلان بچه هم هم سنّ توست، ببين او چطور پيش رفته، تو خيلى بى‏عرضه و نالايق هستى، من كه ديگر به تو اميدى ندارم. خيال مى‏كنند با اين ملامتها غيرت بچه تحريك مى‏شود در صورتى كه در اين موارد، اگر ملامت از حدش بگذرد، عكس العمل خلاف ايجاد مى‏كند؛ روح او حالت انقباض و فرار پيدا مى‏كند و او از نظر روحى بيمار مى‏شود و محال است كه دنبال آن كار برود.[238]

 

4. اجبار و اكراه

قرآن كريم می فرماید:

لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ. (بقره: 256)

در قبول دين، اكراهى نيست؛ [زيرا] راه درست از راه انحرافى، روشن شده است.

علامه طباطبايى در تفسير اين آيه مى‏فرمايد:

اين آيه «دين اجبارى» را نفى مى‏كند؛ زيرا دين مجموعه‏اى از معارف علمى است كه معارفى عملى را در پى دارد و جامع همه آنها اعتقادات است و اعتقاد و ايمان از امور قلبى است كه اكراه و اجبار در آن راه ندارد؛ زيرا اكراه تنها در افعال ظاهرى و حركات مادى و جسمانى مؤثر است و اما اعتقاد قلبى براى خود، علتها و سببهاى قلبى ديگر دارد كه از سنخ اعتقاد و ادراك است و محال است كه براى مثال، جهل، علم را نتيجه دهد و يا مقدمه‏هاى غير علمى، تصديقى علمى را در پى داشته باشد.[239]

تربيت عبارت است از، ايجاد اعتقاد و باور و نشاندن ايمان در دل فرزندان و به گفته شهيد مطهرى: «ايمان و اعتقاد را كه با زور نمى‏شود ايجاد كرد؛ علاقه و مهر و محبت را نمى‏شود با زور ايجاد كرد؛ گرايش باطنى را كه به زور نمى‏شود ايجاد كرد ... بله؛ مى‏شود آن قدر كتكش زد تا بگويد فلانى را دوست دارم؛ يعنى حرفش را به دروغ بگويد؛ اما اگر تمام چوبهاى دنيا را به بدن او خرد بكنند، آيا ممكن است كه با چوب، دوستى ايجاد شود؟ چنين چيزى محال است. آن، راه ديگرى دارد. راه آن حكمت است. «الموعظة الحسنه» است و جادِلْهُمْ بِالَّتى‏ هِىَ احْسَنُ است.»[240]

تربيت دينى و اخلاقى، زمانى تحقق مى‏يابد كه برنامه‏هاى تربيتى با اقبال قلبى فرزندان رو به رو شود. اگر چنين اقبالى صورت نگيرد و برنامه‏هاى تربيتى با روى گردانى و بى‏توجهى رو به رو گردد، تربيت ناكام خواهد ماند.

 

5. خشونت و سخت‏گيرى بيجا

خداوند به پيغمبر اكرم (ص) مى‏فرمايد:

لَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ. (آل عمران: 159)

اگر تو بر مردم سخت‏گير بودى، از پيرامونت پراكنده مى‏شدند.

از اين آيه بر مى‏آيد كه اگر پيامبر اكرم (ص) در برخورد با مردم و در اصلاح آنان خشن و سخت‏گير مى‏بود و مدارا نمى‏كرد، قادر نبود آنان را اصلاح كند و باعث مى‏شد كه مردم از پذيرش اسلام سر باز زنند و از نعمت هدايت محروم گردند.

بى‏گمان، اين حقيقت را مى‏توان در خانواده و تربيت فرزندان نيز يافت.

چه بسا افرادى كه قربانى خشونت والدين و به ويژه پدر شده و از تربيت سالم محروم گشته‏اند. اين‏گونه افراد به علّت برخوردهاى خشن و مستبدّانه، گرفتار عقده حقارت‏اند و همين عقده حقارت، سرچشمه بسيارى از رفتارهاى نادرست آنهاست.

رفتار خشونت‏آميز پدر يا مادر فضاى خانه را از صميميت و همدلى عارى مى‏سازد و بذر كينه و دشمنى را در ضمير فرزندان مى‏پاشد. كودكان يا نوجوانان مفرّى ندارند و ممكن است در برابر خشونت تسليم شوند؛ امّا آيا اين وضع براى هميشه مى‏پايد؟ آيا فرزندى كه همواره از سخت‏گيريهاى بى‏مورد و خشونت بيجاى پدر و مادر در رنج است، مى‏تواند رابطه روحى و پيوند عاطفى با آنها برقرار كند و براى هميشه در كنارشان بماند؟[241]

 

6. تبعيض و بى‏عدالتى

روزى مردى در حضور پيامبر اكرم (ص) يكى از دو پسر خود را بوسيد. پيامبر (ص) اعتراض كرد و فرمود:   چرا ميان آنان به مساوات رفتار نمى‏كنى؟![242]

والدين بايد بكوشند نه تنها از نظر تشويق و تنبيه، بلكه از نظر ميزان توجه نيز با فرزندان خود به عدالت رفتار كنند. اگر بنا به علّتى يكى از فرزندان را بيش‏تر دوست دارند، نبايد علاقه خود را آشكار سازند. فرزندان به اين مسئله بسيار حساس‏اند و تحمّل آن برايشان دشوار است.

 7. آسيبهاى اجتماعی

پاره‏اى از آسيبهاى تربيت دينى و اخلاقى که از عوامل اجتماعی ناشى مى‏شوندعبارتنداز:

الف.دوستان و معاشران ناباب : قرآن کریم می فرماید:

وَيَوْمَ يَعَـضُّ الظّالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَـقُوْلُ يالَـيْتَنِى اتَّـخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبيلا * يا وَيْلَتى لَيْتَنى لَمْ اَتَّخِذْ فُلاناً خَليلا * لَقَدْ اَضَلَّنى عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ اِذْجآءَنى وَكانَ الشَّيطانُ لِلاِْنْسانِ خَذُوْلا ( فرقان، 27 - 29.)

در آيات مورد بحث، سخن از تأسّف و تأثّر عميق ستمگران در قيامت است كه از انتخاب دوستان ناباب تأسّف مى خورند; چرا كه عامل اصلى بدبختى خود را در رفاقت با آنان مى بينند.

پيغمبر اكرم(ص) مى فرمايد:  اَلْمَرءُ عَلى دينِ خَليلِهِ وَقَرينِهِ[243]

انسان بر همان دينى است كه دوست و رفيقش از آن پيروى مى كند;

امام علىّ بن ابى طالب(عليه السلام) در باره تأثير متقابل دوستیها مى فرمايد:

مُجَالَسَةُ الْأَخْيَارِ تُلْحِقُ الْأَشْرَارَ بِالْأَخْيَارِ وَ مُجَالَسَةُ الْأَبْرَارِ لِلْفُجَّارِ تُلْحِقُ الْفُجَّارَ بِالْأَبْرَارِ فَمَنِ اشْتَبَهَ عَلَيْكُمْ أَمْرُهُ وَ لَمْ تَعْرِفُوا دِينَهُ فَانْظُرُوا إِلَى خُلَطَائِه[244]

همنشينى با خوبان، بدان را به خوبان ملحق مى كند; و همنشينى نيكان با بدان، نيكان را به بدان ملحق مى سازد! كسى كه وضع او بر شما مبهم باشد، و از دين او آگاه نباشيد، نگاه به دوستان و همنشينانش كنيد (اگر همنشين با دوستان خداست او را از مؤمنان بدانيد; و اگر با دشمنان حق است، او را از بدان بدانيد!)

ب. اعتياد به مواد مخدر

ج.ماهواره‏

د.رايانه.

و..

 

 

 


[1]- برخی از مردم کلمه ی کافِر را به شکل کافَر تلفظ می کنند که این کار غلط است.

[2]- واقعه، 34.

[3]- لطایف الطوایف، ص 21.

[4]- رعد، 32.

[5]- نوح، ص 22.

[6]- سرگذشتهای تلخ و شیرین قرآن، ج 2، ص 224.

[7]- نور، 26.

[8]- عبدالرحمن محمدی هیدجی، اندیشه های روشن، ص 63

[9]- اسراء، 7.

[10]- طه، ص 17.

[11]- صه، ص 18.

[12]- قصص العلما، ص 345.

[13]- مسد، 1.

[14]- مسد، 4 و 5.

[15]-  تغابن، ص 15.

[16]- ق، ص 19.

[17]- سرگذشت های تلخ و شیرین قرآن، ج 1، ص 142.

[18]- زمر، 9.

[19]- اعراف، 58.

[20]- کنز الدقایق، ذیل آیۀ 58 سورۀ اعراف.

[21]- فرقان، 63.

[22]. سفینه البحار، ج 1، ص 79.

[23]- شوری، 42

[24]- جوامع الحکایات، ص 143.

[25]- بقره، 106.

[26]- تین، 4.

[27]- احزاب، 60.

[28]- بزم ایران، ص 298.

[29]- بقره، 44.

[30]- حجرات، 12.

[31]- بقره، 189.

[32]- زهر الربیع، ص 16.

4- قابل توجه کسانی که برای انجام امر به معروف و نهی ز منکر، در زندگی دیگران تحسس می کنند؛ آبروها می برند؛ با فاش کردن گناه دیگران، اشاعۀ فحشا می کنند؛ از  غیبت و تهمت و دروغ و افترا، باکی ندارند و این فریضۀ بزرگ الهی را، نه برای خشنودی پروردگار، بلکه برای ارضای هواهای نفسانی و پاسخگویی به عقده های درونی و اغراض شخصی و شوم و شیطانی انجام می دهند.

[33]- یس، 69

[34]- بزم ایران، ص 235.

[35]- مائده، 99.

[36]- مائده، 51.

[37]- ممتحنه، 8.

[38]- بزم ایران، ص 84.

[39]- شوری، 27.

[40]- در سال 80 ه.ق به دنیا آمد و سال 182 ه.ق در 102 سالگی درگذشت.

[41]- در واقع، این آیۀ قرآن نیست؛ بلکه ساخته و پرداختۀ خود یونس است.

[42]- اندیشه های روشن، ص 61

*- اگر چه آگاهی مردم این عصر تا حد زیادی بالا رفته و هر کس و ناکسی این هنر را ندارد که آیه ای بسازد و برای رسیدن به مطامع دنیوی خود، آن را به کار بندد، اما هنوز هم کسانی پیدا می شوند که با زیرکی تمام، آیات  و روایات معصومین را به هر شکل ممکن، تأویل و توجیه نمایند و برای اغراض سوء و شیطانی استفاده کنند.

[43]- انعام، 119.

[44]- بقره، 60.

[45]- مائده، 114.

[46]- لطایف الطوایف، ص 149

[47]- اسراء، 29

[48]- اسراء، 29.

[49]- یس، 58.

[50]- اعراف، 16.

[51]- فصلت، 44.

[52]- آل عمران، 97.

[53]- مریم، 10.

[54]- انبیاء، 8.

[55]-شعرا، 79.

[56]- قٍ 18.

[57]- بقره، 286.

[58]- انبیاء، 22.

[59]- نور، 30.

[60]- زخرف، 13.

[61]-لقمان، 19.

[62]- مائده، 101.

[63]- کهف، 42.

[64]- ص، 26.

[65]- آل عمران، 144.

[66]- مریم، 12.

[67]- طه، 11.

[68]- نحل، 16.

[69]- کهف، 16.

[70]- قصص، 26

[71]- بقره، 261.

[72]- بحار الانوار، ج 43، اعلام النساء المؤمنات.

[73]- فرقان، 63.

[74]- فرقان، 63.

[75]- بقره، 249.

[76]- مطففین، 29.

[77]- بزم ایران، ص 83.

[78]- مائده، 38.

[79]- کشکول شیخ بهایی، ج1، ص 456.

[80]- نجم، 22.

[81]- درِّالمنثور، ج 1، ص 4

[82]. وسائل الشیعه، ج 18، ص 488.

[83]- تفسیر نمونه، ج 27، ص 388.

[84]. تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 12، ص 146

[85]- مجمع البیان، ج 9، ص 212

[86]- بحار الانوار، ج 92، ص 345.

[87]- وسائل الشیعه ج 4، ص 740

[88]- کنزالعمّال: خ 25391

[89]- جمعه: 3.

[90]- مجمع البیان ج 10، ص 284.

[91]- نمونۀ تاثیر ونفوذ آیات، ص 141 به نقل از تفسیر نیشابوریف ج 3، ذیل تفسیر آیه.

[92]- شورا: 53

[93]- اصول کافی کتاب فضل قرآن، باب نوادر.

[94]- طلاق: 2 و 3

[95]- تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 11، ص 184.

[96]- اعراف:3.

[97]- بحارالانوار، ج 62، ص 267.

[98]- تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 12، ص 147.

[99]- تفسیر نمونه، ج 27، ص 99.

[100]- قصه های قرآن

[101]غرورالحکم

[102]- تفسیر نمونه ج 8، ص 292.

[103]- هود: 113.

[104]- منهج الصادقین ج 4، 460.

[105]- مریم: 51.

[106]- فروغ ابدیت ج 1 ، ص 270.

[107]- تفسیر نمونه، ج 21، ص 365

[108]- مریم: 71 و 72

[109]- سیره ابن هشام، ج 4، ص 15.

[110]- حدید: 16

[111]- تفسیر نمونه، ج 22، ص 345.

[112]- غیبگوئی

[113]- فروغ ابدیت، ج 1، ص 239

[114]- سوره فصلت: آیات 1و 2و 3.

[115]- فروغ ابدیت، ج 1، ص 241.

[116]- فروغ ابدیت، ج 1، ص 258.

[117]- تحریم: 6

[118]- وسائل الشیعه ج 11، ص 471.

[119]- اسدالغابه فی معرفه الصحابه، ج 3، ص 148

[120]- تفسیرابوالفتوح رازی، ج 2، ص 319

[121]- کهف : 9.

[122]- در کربلا گذشت، ص چه 532.

[123]- شورا: 52

[124]- انوار الملکوت علامه محمدحسین تهرانی، ج 1، ص 216

[125]- طه: 11

[126]- حکایات علما با سلاطین، ص 16 به نقل از رنگارنگ.

[127]- اصول کافی: کتاب فضل قرآن حدیث 12.

[128]- قصص/ 11. و (مادر موسی) به خواهر او گفت که از پی طفلم برو.

[129]- سوره های قرآن با کلمات و جملاتی آغاز می شوند. مثلاً سوره ی حمد بااَلحَمد و سوره ی توحید با قل هو الله ... این کلمات و جملات که سوره با آنها شروع می شود، فواتح سُوَر نامیده می شوند.

[130]- کلیدهای فهم زبان قرآن، شجاعی و همکاران، ارائه شده در مجلات مکتب انقلاب. گفتنی است که این روش ترجمه با کوشش چند نفر از افراد خوش ذوق، ادامه یافت و کتاب «آموزش ترجمه قرآن» برای سطح راهنمایی نوشته شد.

[131]- البته تعداد ریشه ای اصلی مورد استفاده در کتاب 233 عدد می باشد.

[132]- آمارها به طور کلی از کتاب «المعجم الاحصابی لالفاظ القرآن الکریم» تألیف دکتر محمود روحانی استفاده گردیده است. البته تهیه آمار تفکیکی «افعال» به عهدۀ نویسنده و همکاران بوده است.

[133]- البته تا جایی که آموزش ترجمۀ قرآن در حاشیه قرار نگیرد.

[134]- یعنی در درس اول کلمات اصلی و الحاقی (با توجه به تکرار آنها) از تعداد کل کلمات قرآن کم می شود و باقیمانده مشخّص می گردد و در درس بعد تعداد کلّ کلمات آن درس از این باقیمانده کسر می شود.

[135]- از مقایسۀ ستون «تعداد» و ستون «ورود کل» به این نتیجه می توان رسید که این عداد مشتقّ که در آن درس تدریس شده، قسمتی از تمامی مشتقّات استعمال شده از آن ریشۀ خاص در کل قرآن می باشد.

[136]- یعنی در درس اول کلمات اصلی و الحاقی (با توجه به تکرار آنها) از تعداد کل کلمات قرآن کم می شود و باقیمانده مشخّص می گردد و در درس بعد تعداد کلّ کلمات آن درس از این باقیمانده کسر می شود.

[137]- به جای ذکر تعداد برخی از فعلها در جدولهای الحقی ستاره (*) آمده و آمارشان مورد محاسبه قرار نگرفته است.

[138]- طبق یک محاسبه اجمالی صد مورد از (دویست و شش عدد) لغات الحاقی برای سطح دیپلم آشنا و ساده می باشد و ذکر آنها بیشتر به دلیل تکمیل بودن و دقّت آماری بوده است.

[139]- در این حدیث درباره ایمان و اسلام نکات ظریفی ذکر شده که احتیاج به تفسیر و توضیح دارد. در مواردی که مفاهیم پیچیده است به بحار : ج 68 ص 356 مراجعه شود.

[140]- « به مقدرات ایمان بیاوری» یعنی: همه را از جانب خداوند بدانی.

[141]-  هر یک از شعبه ها در جمله های بعد توضیح داده می شود.

[142]- «ب»: مصیبتها را آسان می شمارد.

[143]- «ب»: نظر با حجت

[144]- « د»: نصیحت گرفتن از عبرتها

[145]- «ب» : منافقین را.

[146]- «د»: هر کس با فاسقین عداوت داشته باشد برای خدا غضب می کند و هر کس برای خدا غضب کند خدا برای او غضب می کند.

[147]- در کتاب کافی و معانی الاخبار، سلیم می گوید: من پرسیدم.

[148]- این عبارت در کتاب کافی چنین است... خداوند تبارک و تعالی خود را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید، و پیامبرش را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید و امام و حجت خود در زمین و شاهد برخلقش را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید.

[149]- این عبارت در کافی چنین است: کمترین چیزی که بنده به آن کافر می شود این است که کسی گمان کند چیزی را که خدا از آن نهی فرموده، خدا به آن امر کرده است، و آن را دین خود قرار دهد و طبق آن پایه دوستی خود را قرار دهد، و گمان کند خدایی را که به آن دستور داده را عبادت کند، در حالیکه شیطان را عبادت می کند.

[150]- « د» : کسانی که خداوند اطاعت ایشان را با اطاعت خود و پیامبرش قرین قرار داده است.

[151]- سوره نساء: آیه 59

[152]- یعنی حضرت دو انگشت سبابه از دو دست را کنار یکدیگر قرار دادند اشاره به اینکه قرآن و عترت اینگونه مساوی و قرین یکدیگرند، و بعد انگشت سبابه و وسط از یک دست را نشان دادند و اشاره کردند که نسبت اهل بیت و قرآن مانند این دو نیست که یکی از دیگری مهمتر یا مقدم تر باشد.

[153]- « ب» : که از دین بر می گردید.

[154]-  یادآور می شود: این حدیث شامل معانی پیچیده و مشکلی است که احتیاج به تفسیر دارد ودر حدیث 8 همین کتاب قسمت اول این حدیث در پایه های ایمان ذکر شد. در آنجا یادآور شدیم که علامه مجلسی در جلد 86 بحار: ص 365 به تفسیر و توضیح عبارت مشکل این حدیث پرداخته است.

[155]- در کتاب تحف العقول: مومن را کوچک می کند.

[156]- در کتاب تحف العقول: اخلاقش زشت می شود.

[157]- کلمه « غفلت» در انیجا به صورت فوق معنی شد.

[158]- در کتاب تحف العقول: در زندگی خود.

[159]- « غلو» در اینجا ظاهراً به معنای بالا گرفتن خود در مسائل علمی است.

[160]- معنای تعمق در انیجا کاملاً روشن نیست. معنای متن تا حدی تقریب ذهنی است.

[161]- در کتاب تحف العقول: هر کس منازعه و مخاصمه کند سستی بین آنان را قطع می کند، و از طول لجاجت کارشان به گرفتاری می کشد.

[162]- در کتاب تحف العقول این جمله را اضافه دارد: و به مستی ضلالت دچار می شود.

[163]- خ ل: جدل و ترس از حق و تردد و تسلیم در مقابل جهل و اهل آن.

[164]- سوره نجم : آیه 55

[165]- در کتاب تحف العقول عبارت چنین است: هر کس در دینش تردد داشته باشد اولین از او سبقت می گیرند و آخرین به او می رسند.

[166]- این جمله را می توان اینطور معنی کرد : از برکت یقین است.

[167]- در کتاب تحف العقول: از کسی که به او اطمینان کند خود را در امان نمی بیند.

[168]- در کتاب تحف العقول: در حسرتها فرو می رود و در آن شناور می شود.

[169]- در کتاب تحف العقول: بدون عذر و دلیل گمراه می شود.

[170]- در کتاب تحف العقول عبارت چنین است: و مغرور شدن به دنیا و تفریط در آخرت و تفریط در عقب انداختن وعده ها به کوردلی می کشاند. و اگر عمل نبود انسان به حساب آنچه در آن است را نمی دانست.

[171]- کلمه « حفیظه» به دو معنی آمده است: 1- غضب. 2- تعصب در حفاظت چیزی.

[172]- در تحف العقول : تکبر.

[173]- در تحف العقول: تکبر

[174]- در کتاب تحف العقول: غنیمت

[175]- در کتاب تحف العقول در اینجا اضافه دارد: و نیکی را تصدیق کند.

[176]- در کتاب تحف العقول: چه زشت است.

[177]. لغت نامه، علی اکبر دهخدا، واژه تربیت.

[178]. تعلیم و تربیت اسلامی، تربیت معلم، ص4.

[179]. لغت نامه، علی اکبر دهخدا، واژه دین.

[180]. مجله معرفت، ش23، مقاله تربیت دینی خانواده، محمد احسانی.

[181]. همان.

[182]. میزان الحکمه، ج10، ص722.

[183]. همان، ص722.

[184]. وسائل الشیعه، ج3، ص12.

[185]. همان، ص247.

[186].الكافى،ج5،ص124.

[187]. ر.ک: نرم افزار توشه تبلیغ، حجه الاسلام قرائتی.

[188]. مجموعه‏ورام،ج1،ص33.

[189]. بحارالأنوار،ج15،ص392.

 

[190]. مكارم‏الأخلاق، ص197.

 

[191]. بحارالأنوار، ج57 ، ص 340.

[192]. الكافي، ج 5 ، ص354.

[193]. شرح غررالحکم، ج3، ص188.

[194]. همان، ص392.

[195]. الكافي، ج 5 ، ص563

[196]. بحارالأنوار، ج 19 ، ص 38

[197]. ر.ک: تفسیر نور.

[198]. مستدرك‏الوسائل، ج 16 ، ص384.

[199]. وسائل‏الشيعة، ج 21 ، ص468.

[200].همان.

[201]. بحارالأنوار، ج101 ، ص96

[202]. الكافي، ج 2 ، ص255.

[203].همان، ص253.

[204]. وسائل‏الشيعة، ج 21 ، ص479.

[205]. ر.ک: مجموعه آثار شهید مطهری، ج23، ص756

[206]. ر.ک:نگرشی نو به تربیت دینی کودکان و نوجوانان، سید محمدرضا علاءالدین، ص102.

[207]. مشكاة الأنوار في غرر الأخبار،ص 162   .

[208]. أمالي الصدوق،ص265.

[209]. بحار الأنوار،  ج‏72 ، ص310.

[210]. بحارالانوار، ج3، ص281.

[211]. همان.

[212]. همان، ج2، ص12.

[213]. محجه البیضاء، ج2، ص237.

[214]. منلايحضره‏الفقيه،ج3،ص482.

[215]. محجة البیضاء،ج3،ص369.

[216]. المحاسن،ج1،ص293

[217]. مستدرك‏الوسائل،ج15،ص170.

[218]. بحارالانوار، ج23، ص114.

[219]. نهج البلاغه، خطبه234.

[220]. روضه‏الواعظين،ج2،ص369.

[221]. بحارالأنوار، ج101 ، ص94.

[222]. کنز العمال، ج16،ص419.

[223]. وسائل‏الشيعة، ج 12 ، ص63

[224]. ر.ک: رفتار والدین با فرزندان، محمدعلی سادات، ص43.

[225].نهج‏البلاغه،نامه 53.

[226]. بحارالأنوار، ج 10 ، ص295.

[227]. نهج‏البلاغه،حكمت 177.

[228]. شرح غرر الحکم، ج2، ص552.

[229]. بحارالأنوار، ج101 ، ص 99.

[230]. مستدرك‏الوسائل، ج 15 ،ص164.

 

[231]. الكافي، ج‏1، ص 44

[232] . ر.ک. روشهای آسیب زا در تربیت از منظر تربیت اسلامی، محمدرضا قائمی مقدم، ص124-128.

[233] . تاریخ یعقوبی، ج3، ص53.

[234]. المناقب،ج4،ص25.

[235]. كافى،ج6،ص50.

[236]. مكارم‏الأخلاق،ص220.

[237]. مجموعة ورام(تنبيه الخواطر)، ج‏1 ، ص31 .

 

[238]. مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏16 ، ص160.

 

[239] . ر.ک. المیزان، علامه طباطبایی، ج2، ص342.

[240] . سیره نبوی، شهید مطهری، ص225.

[241] . ر.ک. رفتار والدین با فرزندان، ص46-47.

[242] . وسائل الشیعه، ج15، ص204.

[243]. الكافي، ج 2 ، ص375.

[244]. مستدرك‏الوسائل، ج8 ، ص328.

 

مطالب مرتبط
تنظیمات
این پرونده را به اشتراک بگذارید :
Facebook Twitter Google LinkedIn