آشنایی باقرآن کریم(کلیاتی پیرامون شناخت قرآن کریم)

بسم الله الرحمن الرحیم
آشنایی باقرآن کریم(کلیاتی پیرامون شناخت قرآن کریم) 
قرآن کریم کتاب انسان‌سازی
قرآن مجید، کتابی است آسمانی که در گذر زمان هرگز دچار تغییر یا کاستی و فزونی نگردیده است. آنچه در آن است از سوی خداوند یکتا بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرود آمده است. هدف آن نیز رهایی انسان از وادی جهل و غفلت و راهنمایی او به سوی نور و تعالی و تکامل است؛ 
«هُوَ الَّذی یُنَزَّلُ عَلی عُبدِهِ آیات بَیِّناتٍ لِیُخرِجَکُم مِنَ الظُّلُماتِ الَی النُّورِ…» (حدید، 9) 
او کسی است که آیات روشنی بر بنده‌اش (محمد) نازل می‌کند تا شما را از تاریکی‌ها به سوی نور ببرد. 
در قرآن کریم، مطالب فراوانی وجود دارد که پیش از نزول قرآن، در دنیا یافت نشده و پس از آن نیز کسی مانند آن را نخواهد آورد. دلیل این حقیقت نیز آشکار است؛ قرآن سخن خدا است، مگر کسی می‌تواند خدا سخن بگوید؟ 
از سوی دیگر محتوای معارف قرآنی به اندازه‌ای عمیق و پرمایه است که جز پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت عصمت علیهم السلام، هیچ مغز متفکری توان درک همه حقایق آن را ندارد. این کتاب الهی سفره پهن و گسترده معنویاتی است که همه تشنگان علم و عرفان را سیراب و سرشار می‌کند بدون آنکه هرگز از طراوت، نشاط و شکوفایی آن کاسته شود. 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

آشنایی باقرآن کریم(کلیاتی پیرامون شناخت قرآن کریم)

قرآن کریم کتاب انسان‌سازی

قرآن مجید، کتابی است آسمانی که در گذر زمان هرگز دچار تغییر یا کاستی و فزونی نگردیده است. آنچه در آن است از سوی خداوند یکتا بر حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرود آمده است. هدف آن نیز رهایی انسان از وادی جهل و غفلت و راهنمایی او به سوی نور و تعالی و تکامل است؛

«هُوَ الَّذی یُنَزَّلُ عَلی عُبدِهِ آیات بَیِّناتٍ لِیُخرِجَکُم مِنَ الظُّلُماتِ الَی النُّورِ…» (حدید، 9)

او کسی است که آیات روشنی بر بنده‌اش (محمد) نازل می‌کند تا شما را از تاریکی‌ها به سوی نور ببرد.

در قرآن کریم، مطالب فراوانی وجود دارد که پیش از نزول قرآن، در دنیا یافت نشده و پس از آن نیز کسی مانند آن را نخواهد آورد. دلیل این حقیقت نیز آشکار است؛ قرآن سخن خدا است، مگر کسی می‌تواند خدا سخن بگوید؟

از سوی دیگر محتوای معارف قرآنی به اندازه‌ای عمیق و پرمایه است که جز پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت عصمت علیهم السلام، هیچ مغز متفکری توان درک همه حقایق آن را ندارد. این کتاب الهی سفره پهن و گسترده معنویاتی است که همه تشنگان علم و عرفان را سیراب و سرشار می‌کند بدون آنکه هرگز از طراوت، نشاط و شکوفایی آن کاسته شود.

شناخت قرآن و ارتباط با آن برای یک مسلمان لازم و ضروری است. قرآن کتاب آسمانی و برنامه هدایت و سعادت برای جهانیان است؛ باید آن را شناخت، پیامهایش را دریافت و به احکامش عمل کرد تا سعادت دنیا وآخرت تضمین شود. دانشمندان اسلام به پیروی از پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) از صدر اسلام تا کنون با گفتن و نوشتن تفسیر سعی در شناساندن قرآن به جامعه اسلامی داشته‌اند و از آنجا که بیشتر ایمان آوردنگان به قرآن، زبانشان غیر زبان قرآن بوده، این وظیفه را خطیر‌تر یافته و اهتمام بیشتر به خرج داده و سعی کرده‌اند تفسیر و ترجمه آیات را به زبان قوم خویش یا به زبان عربی بیان کرده و در اختیار مسلمانان قرار دهند، قرآن مجید که معجزه زنده و گواه رسالت رسول خدا (ص) و حاوی دستورات الهی و کلیات زندگی انسان است در ظرف بیست و سه سال تدریجاً و در مناسبت‌های مختلف نازل گشت. در حدود دوازده سال و نیم آن، از زمان بعثت تا هنگام هجرت، در مکه و تمام آیات و سوره‌هایی که در این فاصله نازل گردید «مکی» نام گرفت، از آغاز هجرت تا زمان رحلت آن بزرگوار، در مدینه و اطراف آن نازل گردیده است، این بخش از آیات «مدنی» نام دارد. سپس به دستور پیامبر (ص) و با نظارت دقیق آن حضرت به همین صورت امروزی، قرآن جمع آوری گردید.

آری، قرنها پیش در عصر حکومت خدایان ساخته دست بشر، در دوران گسترش فرهنگ سیاه شرک و بت پرستی بر سراسر گیتی، در کویر خشک و لم یزرع حجاز، از میان ملتی عقب افتاده که کج فکریها، اختلافات، تبعیض‌ها و گمراهی‌ها محور آداب و رسوم اجتماعی آنان بود، به درجه‌ای که زنده به گور کردن دختران بی‌گناه، مایه افتخار قرار می‌گرفت. در این شرایط و اوضاع سهمگین و پر اضطراب، مرد بزرگواری به امر خدای بزرگ، زنجیر و یوغ اسارت و بردگی را از افکار ناتوان جهانیان برداشت و با دستورات الهی خود توانست در کالبد امتی عقب افتاده و یا به عبارت دیگر ملتی مرده، روح تمدن، عظمت و آقای بدمد، تاریکی‌های ندانی و نارسایی‌های فکری را با مشعل ایمان و هدایت محو و نابود سازد و با گسترش علم و دانش، اجتماع مملو از جهل، انحراف، هرج و مرج، تعدی و طغیان و تبعیض‌های ناروا را به جامعه‌ای صالح و سعادتمند تبدیل نماید.

آری! آیین جاودانه او مکمل ادیان گذشته بود و تا قیامت پایدار خواهد ماند. و قرآن که منشور الهی و سند زنده و جاوید حقانیت اوست برای تامین سعادت دنیوی و اخروی مردم نازل گردید.

قرآن، علاوه بر محتوای علمی و هنری، فکری و عقلی، مادی و معنوی آن، معجزه آسمانی است زیرا رمز تحدی قرار گرفته و با ندای رسا و پر صلابت، مردم راه به آوردن مانند آن دعوت نمود، با آنکه مردم حجاز از چشمه لطافت ذوق و شیرینی بیان بهرمند بودند و فصاحت و بلاغت آن‌ها در جایگاهی بلند و مکانی عالی قرار داشت، قدرت رویارویی با قرآن را نداشتند. وگرنه هنگام بعثت و ظهور قرآن به جای برخوردهای خشن و مبارزات مسلحانه، بسیار ساده بود که با الفاظ زیبا و ترکیب جملات زبان مادری خویش به میدان آمده و با قرآن مقابله می‌کردند زیرا قرآن خود، مخالفین را به معارضه و مقابله ازن ظر گیرایی بیان، شیوایی جمله ها، برتری اسلوب و سطح عالی فصاحت و بلاغت دعوت می‌نمود، اما متخصصین فن ادب و شعرای بزرگ و خطبای نامی آن زمان که هنوز بر جهان ادبیات عرب سیطره‌ای شگفت‌آور دارند و از بزرگان و نوابغ این فن شمرده می‌شوندف پس از ملاحظه ترکیب زیبای قرآن که از حد و توان بشری خارج بود، شبانه سندهای افتخار خود را که با آب طلا بر پارچه‌های مصری نوشته و به نام «معلقات سبع» نامیده بودند که از استار کعبه جمع آوری نمودند، چون به روشنی دریافتند که بلیغ‌ترین مردمان نیز قدرت، بر ارائه نظیر آن را ندارند، دشمنان پر ستیز و پرخاشگر پیامبر، حسرت گرفتن یک اشتباه و لغزش ادبی را با خود به گور بردند.

و به گواهی تاریخ، دانشمندان ادب و نویسندگان نامی هر زمان، جرات برابری با قرآن را نداشته و به اعجاز قرآن اعتراف نموده اند.

آری، قرآن فروغی جاودانه است که راه هدایت انسان به سوی انسانیت، خوشبختی، سعادت و نجات را به استوارترین کیفیت نشان داده: «این قرآن مردم را به درست‌ترین و استوارترین راه، هدایت می‌کند و نیکوکاران شایسته و با ایمان را به دریافت پاداشی بزرگ بشارت می‌دهد». و به جهتی که قرآن این معجزه جاوید پیامبر تابشی است فروزنده و شعاعی است تابان و برخاسته از پرتو وحی و الهام الهی، این پدیده وحی هرگز به خاموشی نخواهد گرایید: «ما این قرآن را فرستادیم و به تحقیق ما نگهدار آن خواهیم بود».

شکی نیست که مسلمانان اهتمام خاصی به کتاب آسمانی خود دارند و این ناشی از علاقه و شیفتگی آنان نسبت به قرآن است.

در آغاز بعثت عنصر والا و مقام با ارزش اجتماعی در گرو فصاحت و بلاغت بود و قرآن هم از نظر این فن و هم از نظر محتوا و عظمت معانی به حدی بود که سخنوران عرب و متخصصین رشته ادب، درک می‌کند که این آیات با سروده‌های دوران جاهلی، معلقات، خطابه و سخنان دلپسند، قابل قیاس نیست، نه شکل ظاهری شعر را دارد و نه آن وزن و قافیه را به احسن وجه دارا است و می‌فهمیدند، آنچه که هست کاملاً بی‌سابقه بوده است، مشرکین نسبت سحر به قرآن و ساحر به پیامبر دادند تا با این ترفند مردم را از اطراف پیامبر (ص) دور کنند، اما با تمام این تبلیغات زهر آگین، شهرت دعوت پیامبر و آیات مبارکی که تلاوت می‌کرد روز به روز بیشتر می‌شد، حتی گروهی از کفار با آنکه به پیامبر ایمان نداشتند، برای تامین و فرو نشاندن عطش ذوق خود، پنهانی اطراف خانه پیامبر می‌نشستند و به آیاتی که آن حضرت تلاوت می‌فرمود گوش فرا می‌دادند.

آری! عوامل مصون بودن قرإن از تحریف بسیار است و از جمله همین عواملی است که آن‌ها را یادآور شدیم، بنابراین قرآن به دلیل نظارت دقیق و مستمر پیامبر (ص) در جمع آوری، ضبط و حفظ آن و همچنین عشق عجیب مسلمانان به آن و در اختیار همگان بودن، اصالت این کتاب جاودان آسمانی مسلم و پابرجاست، بر خلاف کتب عهدین که تورات حدود هزار سال و انجیل سیصد سال در دست مردم نبود و دستخوش حوادث و انقلابات سیاسی و نظامی قرار گرفت و بعد از گذشت سال‌ها گردآوری شد. اما کتاب آسمانی مسلمانان از هنگام نزول همین بوده و اکنون نیز به همان ترتیب می‌باشد و به هیچ وجه دستخوش نقص و یا زیادتی نشده و در زمان حیات پیامبر (ص) به همین کیفیت امروزی جمع آوری گردید، علمای بزرگ شیعه در طول تاریخ، با صراحت هرچه تمام‌تر اصالت، سندیت وعدم تحریف قرآن را بیان داشته اند، چنانچه محدث بزرگوار شیخ صدوق، فقیه نامدار شیخ مفید و بزرگانی چون سید مرتضی، شیخ الطائفه شیخ طوسی، مفسر کبیر شیخ طبرسی و سایر علمای مذهب تشیع با قاطعیت شبهه تحریف قرآن را رد کرده اند.

نتیجه بحث اینکه: قرآن، این کتاب آسمانی و معجزه جاوید (ص) هیچ گونه خللی در آن راه نیافته و آنچه که امروزه در دست ماست، همان قرآنی است که بر پیامبر اکرم (ص) نازل شده و از هرگونه تغییر و تحریفی مصون مانده است و پیشوایان معصوم ما نیز همین قرآن موجود در دست مسلمانان را، معیار شناسایی حق از باطل معرفی نموده‌اند و آنچه را با قرآن موافق نیست مردود دانسته، دستور العمل‌ها و سفارشات زیادی نسبت به این کتاب مقدس فرموده اند، از جمله: تاکید بر فراگیری قرآن، عمل به قرآن، گوش فرا دادن به قرآن و از همه بالاتر اهمیت دادن به پیاده کردن دستورات آسمانی قرآن است که بشر هرگز روی سعادت و خوشبختی را به خود نخواهد دید، مگر در سایه پیاده شدن دقیق آن در جزء جزء زندگی فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، سیاسی و اقتصادی و غیره. مسلمانان از مرد و زن، بزرگ و کوچک به حفظ قرآن می‌پرداختند و با تلاوت و تکرار آیات آسمانی، روح هیجان زده خود را آرامش می‌دادند و درس خوشبختی می‌آموختند، نتیجه آنکه از ابتدای بعثت، مخالفو موافق، دوست و دشمن، آیات قرآن را می‌شنیدند و بسیاری حفظ می‌کردند، بنابراین قرآن در انحصار گروه خاصی نبود، از همان آغاز همه مسلمانان به آن دسترسی داشتند، آیاتش را در نماز و غیر نماز می‌خواندند، به آن‌ها استدلال می‌کردند و به یکدیگر تعلیم می‌دادند، به صورتی که هر آیه‌ای را یکی دو روز پس از نزولش، بیشتر اصحاب حفظ کرده بودند. از طرفی گروه قابل توجهی از یاران و پیروان پیامبر (ص) به حفظ و قرائت قرآن اشتغال داشتند و به عنوان «قراء» در بین مسلمانان معروف بودند.

گروه دیگری نیز که در راس آن‌ها امیر المومنین (ع) قرار داشت به عنوان «کتاب وحی» و نویسندگان آیات قرآن مشهور بودند و آنچه را از قران مجید نازل می‌شد، با حضور پیامبر (ص) و به دستور حضرتش به ترتیبی که امر می‌فرمود در الواح مخصوص می‌نوشتند، این امر تحت نظارت و مواظبت دقیق شخص پیامبر (ص) انجام می‌گرفت که حتی پس از نوشته شدن آیات، می‌فرمود بر ایشان بخوانند تا به طور صحیح نگارش یافته باشد.

بدون تردید نام بیشتر سوره‌های قرآن، در زمان پیامبر معروف بود و شخص پیامبر، محل هر سوره و هر آیه‌ای را تعیین می‌فرمودند، حتی دسته‌بندی سوره‌ها ماندن سور طوال، مئین و مثانی نیز در آن زمان معمول شده بود، حضرت نام سوره‌های قرآن را برده و ثواب قرائت هر کدام را فرموده بودند. و عبدالله بن مسعود، ابی بن کعب و دیگران چندین مرتبه قرآن را خدمت پیامبر (ص) ختم کرده و تمام آن را خوانده بودند. از طرفی آنچه از قرآن نازل می‌گشت در الواح، کتابت می‌شد در جای مخصوصی از مسجد قرار می‌گرفت تا مسلمانان از روی آن بنویسیند و بدین وسیله قرآن در دسترس همگان بود.

 

لفظ قرآن

 

قرآن: این لفظ در اصل مصدر است به معنی خواندن. چنانکه در بعضی از آیات معنای مصدری مراد است مثل «اِنَّ عَلَینا جَمعَهُ وَ قُرآنَهُ فَاِذا قَرَاناهُ فَاتَبِع قُرآنَهُ» قیامه: 17-18. قرآن در اینجا مصدر است مثل فرقان و رجحان و هر دو ضمیر راجع بوحی‌اند یعنی در قرآن عجله نکن زیرا جمع کردن آنچه وحی می‌کنیم و خواندن آن بر عهده ماست… و چون آن را خواندیم از خواندنش پیروی کن و بخوان.

سپس قرآن علم است بکتاب حاضر که بر حضرت رسول (ع) نازل شده به اعتبار آنکه خواندنی است و آن مصدر از برای مفعول (مقر و) است، قرآن کتابی است خواندنی باید آن را خواند و در معانیش دقت و تد بر نمود بنظر نگارنده همان خواندن سبب تسمیه این کتاب عظیم به این نام است. چنانکه خود قرآن بخواندن آن کاملاً اهمیت می‌دهد وَ اَن أَتلُوَ القُرآنَ» نمل: 92. «وَرَتِّلِ القُرآنَ ترتیلاً» مزمل: 4. «فَاقرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ القُرآنِ» مزمل: 20.

بعضی‌ها قرآن را در اصل بمعنی جمع گرفته‌اند که اصل قرا به معنی جمع است در این صورت می‌توانند بگویند که: آن مصدر از برای فاعل است قرآن یعنی جامع حقایق و فرموده‌های الهی. ولی با ملاحظه آنچه گذشت معنای اول مقبول‌تر بلکه منحصر به فرد است. المیزان نیز آن را اختیار کرده است.

 

تاریخ بعثت رسول خدا

 

در تاریخ بعثت رسول خدا نوشته‌اند که آن حضرت روز دوشنبه هفدهم رمضان یا بیست و هفتم رجب (دوازده سال پیش از هجرت به مدینه) مطابق ششم اگوست یا اول فوریه 610 میلادی به هنگامی که چهل سال و شش ماه و هشت روز سال قمری و یا سی و نه سال و سه ماه و هشت روز شمسی از عمر شریفش می‌گذشت، به مقام نبوت رسیدند.

قرآن کریم در سلسله‌ی طولی سه مرحله از نزول را طی کرد تا در اختیار مردم قرار گرفت. 1. نزول در لوح محفوظ (لوح محفوظ ظرف قرآن است.) 2. نزول در بیعت العزه آسمان دنیا 3. نزول تدریجی آن به وسیله جبرئیل بر پیامبر اسلام (ع) وحی در اصل به معنی اشاره سریع است و به اعتبار سرعت گفته‌اند «امر وحی» یعنی کار سریع. وحی در قرآن به معانی گوناگونی آمده است از جمله: 1. الهام فطری به انسان مانند الهام خداوند به مادر موسی. 2. الهام غریزی به حیوان از قبیل الهام خداوند به زنبور در ساختن لانه‌ی خود. 3. اشاره سریع به مرموز چنان که خداوند در مورد زکریای پیامبر (ص) می‌فرماید: 4. القای امری به فرشتگان تا آن را فوراً فرمان برند. 5. سخن گفتن خداوند با انبیا.

در حدیثی که در طرق روایات شیعه و اهل سنت دیده می‌شود، آمده است: حارث بن از پیامبر گرامی (ص) پرسید: وحی چگونه بر شما نازل می‌شود؟ رسول اکرم (ص) فرمود: گاه صدایی مانند صدای جرس (زنگ) به گوش من می‌رسید و وحیی که بدین صورت بر من نازل می‌شد، سخت بر من گران و سنگین بود، سپس این صداها قطع می‌شد و آن چه را جبرئیل می‌گفت، فرا می‌گرفتم و گاهی جبرئیل به صورت مردی بر من فرود می‌آمد و سپس با من سخن می‌گفت و من گفته‌های او را حفظ و از بر می‌کردم.

پیامبر اکرم (ص) در مورد کیفیت نزول اولین آیات قرآنی می‌فرماید: «در غار حرا در خواب به سر می‌بردم که جبرئیل بر من وارد شد و برایم پاره‌ای از دیبا که کتابی و نوشته‌ای در آن بود، آورد و گفت بخوان… تا سه بار این وضع تکرار شد و در آخرین بار به من گفت: بخوان. گفتم: چه چیزی بخوانم؟ گفت: « اِقرَأ بِاسمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ الاِنسانَ مِن عَلَقٍ اِقرَأ وَ رَبُّکَ الأَکرَمُ الَّذی عَلَّمَ بِالقَلَمِ عَلَّمَ الاِنسانَ مالَم یَعلَم».

پس از آن، جبرئیل از کنارم دور شد و من بیدار شدم؛ چنان که گویی کتابی در قلبم نوشته شد. از غار بیرون آمدم و به نیمه راه کوه رسیدم، در این اثنا ندایی به گوشم رسید که می‌گفت: ای محمد! تو رسول خدایی و من جبرئیلم. » به راه خود ادامه دادم و هر گامی که بر می‌داشتم با ترس و بیم آمیخته بود تا به خانه رسیدم.

 

کیفیت نزول وحی

 

روایت نموده‌اند که: حارث بن هشام از پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد (ص) پرسید: وحی چگونه بر شما نازل می‌شود؟ حضرت فرمود: گاهی صدایی همانند صدای جرس (زنگ) به گوش من می‌رسید و وحیی که بدین صورت نبر من نازل می‌شد، سخت بر من گران و سنگین (ثقیل) بود، سپس این صداها قطع می‌شد و آن چه جبرئیل می‌گفت، فرا می‌گرفتم و گاهی نیز جبرئیل به صورت مردی بر من فرود می‌آمد و سپس با من سخن می‌گفت و من گفته‌های او را از بر می‌کردم.

 

نزول قرآن و شیون شیطان

 

امیر بیان حضرت امیر المومنین امام علی بن ابیطالب- علیه صلوات الله الملک الغالب- در کتاب شریف نهج البلاغه در اواخر خطبه‌ای طولانی که «قاصعه» نامیده می‌شود، می‌فرمایند: من در خردسالی، بزرگان عرب را به خاک افکندم و شجاعان دو قبیله معروف «ربیعه» و «مضر» را در هم شکستم. شما موقعیت مرا نسبت به رسول خدا در خویشاوندی نزدیک در مقام و منزلت ویژه می‌دانید. پیامبر مرا در اتاق خویش می‌نشاند در حالی که کودک بودم مرا در آغوش خود می‌گرفت و در بستر مخصوص خود می‌خوابانید بدنش را به بدن من می‌چسباند و بوی پاکیزه خود را به من می‌بویاند و گاهی غذایی را لقمه، لقمه در دهانم می‌گذارد. هرگز دروغی در گفتار من و اشتباهی در کردارم نیافت. از همان لحظه‌ای که پیامبر را از شیر گرفتند خداوند بزرگترین فرشته خود (یعنی جبرئیل) را مامور تربیت پیامبر کرد تا شب و روز، او را به راه‌های بزرگواری و راستی و اخلاق نیکو راهنمایی کند و من همواره با پیامبر بودم، چونان فرزند که همواره با مادر است. پیامبر هر روز نشانه تازه‌ای از اخلاق نیکو را برایم آشکار می‌فرمود و به من فرمان داد که به او اقتدا نمایم. پیامبر چند ماه از سال را در غار حراء می‌گذراند. تنها من او را مشاهده می‌کردم و کسی جز مهن او را نمی‌دید. در آن روزها در هیچ خانه اسلام راه نیافت جز خانه رسول خدا که خدیجه هم در آن بود و من سومین آنان بودم من نور وحی و رسالت را می‌دیدم و بوی نبوت را می‌بوییدم. من هنگامی که وحی بر پیامبر فرود می‌آمد، ناله شیطان را شنیدم، گفتم: ای رسول خدا! این ناله کیست؟ گفت: شیطان است که از پرستش خویش مایوس گردید و فرمود: یا علی! تو آنچه را من می‌شنوم، می‌شنوی و آنچه را که من می‌بینم، می‌بینی جز این که تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر من هستی و به راه خیر می‌روی.

 

معنی لغوی قرآن

 

قرآن در اصل مصدر است به معنی خواندن. چنان که در بعضی از آیات معنای مصدری مراد است مثل (اِنَّ عَلَینا جَمعَهُ وَ قُرانَهُ فِاِذا قَرَاناهُ فَاتَّبع قُرانَهُ)

سپس قرآن علم است (اسم خاص) برای کتاب حاضر که بر حضرت رسول (ص) نازل شده است به اعتبار آن که خواندنی است. قرآن کتابی است خواندنی باید آن را خواند و در معانیش دقت و تدبر نمود. بعضی‌ها قرآن را در اصل به معنی جمع گفته‌اند که اصل «قرء» به معنی جمع است در این صورت می‌توانند بگویند قرآن یعنی جامع حقایق و فرموده‌های الهی. و نیز گفته‌اند از آن جهت قرآن نامیده می‌شود که سوره‌ها را جمع نموده و آن‌ها را به یکدیگر پیوند می‌دهد.

 

معنی لغوی آیه

 

این کلمه دارای معانی گوناگونی است که از جمله:

1- علامت و نشانه

2- جماعت

3- امر عجیب و شگفت‌آور

آیه قرآن به تناسب هر یک از معانی فوق، آیه نامیده شده است؛ از آن جهت که:

الف- هر آیه‌ای در قرآن، نشانه صدق و راستی آورنده آن، و علامت عجز و ناتوانی مخالفان و حاکی از انقطاع و جدایی آن از ما قبل و مابعد آن است.

ب- آیه از جماعتی حروف و کلمات و یا جمله‌ها تشکیل شده است.

ج- هر آیه در همان حد کوتاه محدود خود، از نظر لفظ و مدلول در حد اعجاز قرآن دارد و عجیب و شگفت‌آور است.

و در تعریف آیه می‌توان گفت: آیه عبارت از بخشی از حروف و یا کلمات و یا جمله‌هایی است که از طریق نقل و روایت، حدود آن مشخص شده است.

 

معنی لغوی سوره

 

برای این کلمه معانی گوناگونی ذکر کرده‌اند از جمله:

1. برخی آن را مخفف و تهسیل یافته «سُؤرَه» و مهموز می‌دانند که عبارت از باقی مانده آشامیدنی در ظرف می‌باشد و چون سوره قرآن قطعه و قسمیت از آن است، بدین جهت سوره‌اش نامیدند.

2. سوره از سور، به معنی حصار، دیوار باره شهر است و چون سوره قرآن پیرامون آیاتی را احاطه کرده و آن‌ها را گرد هم به صورت واحدی در آورده و نیز همچون باره‌ی شهر، بلند مرتبت و رفیع است، آن را سوره می‌نامند.

3. سوره از سوار که معرب دستواره (دستبند) می‌باشد و چون سوره قرآن مانند دستواره‌ای آیاتی از قرآن را در بر گرفته است، سوره نامیده شد.

4. مقام و منزلت رفیع

5. سوره از ماده تَسَوُّر (تصاعد و ترکیب) است و از کلمه «تَسوَّرُوا» در آیه «اِذ تَسَوَّرُوا و المِحرابَ» همین معنی اراده شده است و چون سوره‌های قرآن بر روی هم قرار گرفته اند؛ از این رو آن‌ها را سوره می‌نامند.

 

قرآن در بیان قرآن

 

1-منم کتابی که دارای تمامی تذکرات لازم هستم.

(ص وَ القُرآنِ ذِی الذِّکرِ)

سوگند به قرآن که صاحب تذکر است

2- منم کتابی که شرح همه آنچه را که نمی‌دانید بیان می‌نمایم.

(وَ یَومَ نَبعَثُ فی کُلِّ اُمَّهٍ شهیداً عَلَیهِم من أَنفُسِهِم و جِء نابِکَ شهیداً علی هولاء و نزَّلنا علیکَ الکتاب تبیاناً شیءٍ و هدیً و رحمه و بُشری لِلمسلِمینَ)

و ما این را بر تو فرستادیم که توضیح همه چیز است و هدایت و رحمت و مژده‌ای برای مسلمانان است.

3- منم کتابی که هیچگونه دروغی به آن نسبت داده نمی‌شود.

(و ماکان هذا القرآنُ أَن یُفتَری مِن دونِ اللهِ و لکِن تَصدیقَ الَّذی بَینَ یَدَیهِ و تَفصیلَ الکِتاب لارَیبَ فیه مِن رَبِّ العالَمینَ)

این قرآن که درشان آن نیست که دروغی از جانب غیر خدا باشد؛ بلکه آنچه پیش از آن بوده را تصدیق می‌کند و کتاب را شرح می‌دهد و شکی در آن نیست که از جانب پروردگار جهانیان است.

4- منم کتابی که جزء به جزء به رسول اکرم (ص) نازل گردیدم.

(وَ قُرآناً فَرَقناهُ لِتَقرَأَهُ عَلَی الناسِ عَلی مُکثٍ وَ نَزَّلناهُ تنزیلاً)

و قرآنی را جزء به جزء بر تو فرستادیم که تو نیز بر امت بتدریج قرائت کنی و یقیناً این قرآن را ما نازل کرده ایم.

5- منم کتابی که مطالبم بدون هیچ گونه انحرافی می‌باشد.

(قُرآناً عَرَبیاً غَیرَ ذی عِوَجٍ لَعَلَّهُم یَتَّقُونَ)

قرآنی که عربی و بدون انحراف است، تا شاید پرهیزکار شوید.

6- منم کتابی که برای مردم عامل به علم مفید می‌باشم.

(کِتابٌ فُصِّلَت آیاتُهُ قُرآناً لِقَومٍ یَعلَمونَ)

کتابی است که آیاتش جامع است و به زبان فصیح عربی برای مردمی که می‌دانند.

7- منم کتابی که دارای مجد و عظمت و مورد احترام می‌باشم.

(ق وَ القُرانِ المَجیدِ)

سوگند به قرآن مجد و عظمت

8- منم کتابی که تذکراتم آسان و قابل فهم است.

(وَ لَقَد یَسَّرنا القُرآنَ لِلذِّکرِ فَهَل من مُدَّکِرٍ)

قرآن را برای وعظ و اندرز به فهم آسان کردیم کیست که از آن پند بگیرد؟

9- منم کتابی که حتی کوه‌های سخت در مقابل عظمت من تعظیم می‌نمایند.

(لَو أَنزَلنا هذَال القُرآنَ عَلی جَبَلٍ لرَأَیتَهُ خاشِعاً مُتَصدِّعاً مِن خَشیَهِ اللهِ وَ تِلکَ الأمثالُ نَضرِبُها لِلناس لَعَلَّهُم یَتَفَکَّرُونَ)

اگر ما این قرآن را بر کوه نازل می‌کردیم مشاهده می‌کردی که از ترس خدا خاشع و متلاشی می‌گشت و این امثال را برای مردم بیان می‌کنیم تا شاید که اهل فکرت شوند.

10- منم کتابی که کلام آن را باید با بهترین صورت تلاوت نمایید.

(اَو زِد عَلَیهِ وَ رَتِّلِ القُرآنَ ترتیلاً)

یا چیزی بر نصف بیفزا و به تلاوت قرآن با توجه کامل مشغول باش.

11- منم کتابیک ه در حد توان همه باید آن را تلاوت نمایند.

(فَاقرؤا ما تَیَسَّرَ مِنَ القرآنِ عِلمَ أَن سَیَکُونُ مِنکُم مَرضی و آخَرونَ)

لذا هر مقدار که می‌توانید قرآن بخوانید…

12- منم کتابی که شیطان دشمن همیشگی آن است.

(فَاِذا قَرَأتَ القُرآنَ فَاستَعِذ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیمِ)

هنگامی که قرآن می‌خوانی از شر شیطان رانده شده به خدا پناه ببر.

13- منم کتابیک ه مسیر هدایتم محکم‌ترین و معتدلترین هدایت‌ها است.

(اِنَّ هذَا القُرآنَ یَهدی لِلَّتی هِیَ أَقوَمُ و یُبَشِّرُ المؤمِنینش الَّذینَ یَعمَلُونَ الصّالِحات أَنَّ لَهُم أَجراً کَبیراً)

همانا این قرآن مردم را به صحیح‌ترین و استوارترین راه هدایت می‌کند…

14- منم کتابی که آیاتم مومن از غیر مومن را معین می‌نماید.

(وَ أِذا قَرَاتَ القُرآن جَعَلنا بَینَکَ وَ بَینَ الَّذینَ لا یُومِنُونَ بِالاخره حِجاباً مَستوراً)

و چون تو قرآن تلاوت کنی ما میان تو و آن‌ها که به آخرت ایمان ندارند حجابی مستور قرار می‌دهیم.

15- منم کتابی که به هنگام تلاوت آیات من همه باید گوش فرا دهند.

(وَ اِذا قُرِیءَ القُرآنُ فَاستَمِعوُا لَهُ وَ اَنصِتُوا لَعَلَّکم تُرحَمُونَ)

و چون قرآن قرائت می‌شود بدان گوش بسپارید و سکوت کنید، امید است که مورد رحمت قرار بگیرید.

16- منم کتابی که بیان کننده زیباترین و راست‌ترین قصه‌ها هستم.

(نَحنُ نَقُصُّ عَلَیکَ أَحسَنَ القَصَصِ بما أَوحَینا اِلیکَ هذَا القُرآنَ وَ ان کُنتَ مِن قَبلِه لَمِنَ الغافِلینَ)

ما بهترین داستان‌ها را به تو، با این قرآن که به تو وحی می‌کنیم، می‌گوییم؛ و هر چند پیش از این از آن آگاه نبودی.

17- منم کتابی که در ماه رمضان نازل گشته ام.

(شَهرُ رَمَضانَ الَّذی أُنزِلَ فیهِ القُرآنُ هُدیً لِناسِ وَ بَیِّنات مِنَ الهُدی وَ الفُرقانِ)

ماه رمضان ماهی است که قرآن در آن برای هدایت مردم و راهنمایی و امتیاز حق از باطل نازل شده است.

18- منم کتابی که باعث بهبودی جسم و روح انسانها هستم.

(وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَهٌ لِلمُؤمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظالِمینَ الاخساراً)

و ما آنچه از قرآن می‌فرستیم شفا و رحمت برای اهل ایمان است ولی ستمکاران را جز زیان نخواهد افزود.

19- منم کتابی که مثل و مانندی ندارم.

(قُل لَ ءِنِ اجتَمَعَتِ الانسُ وَ الجِنُّ علی أَن یَاتُوا بِمِثلِ هَذا القُرآن لا یَاتُونَ بمِثلِه وَ لَو کانَ بعضُهُم لِبَعض ظَهیراً)

بگو: اگر جن و انس متفق شوند تا کتابی مانند این قرآن بیاورند هرگز نتوانند، اگر چه همه پشتیبان یکدیگر باشند.

20- منم کتابی که دارای نمونه‌ها و مثلهای عبرت آموز برای شما هستم.

(وَ لَقَد صَرَّفنا فی هذا القُرآنِ لِلنّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٍ وَ کانَ الانسانُ أَکثَرَ شَی ءٍ جَدَلاً)

ما در این قرآن هر گونه مثال برای هدایت خلق آوردیم و لیکن انسان بیشتر از هر چیز به جدال بر می‌خیزد.

21- منم کتابی که شما را به رنج نمی‌افکنم.

(ما أَنزَلنا عَلَیکَ القُرآنَ لِتَشقی)

ما قرآن را بر تو نازل نکردیم تا خود را به رنج افکنی.

22- منم کتابی که آیات خدا را با دلایل روشن بیان نموده ام.

(ط س تِلکَ آیاتُ القُرآنِ وَ کِتابٍ مُبینِ)

این آیات قرآن و کتاب هویدای خداست

23- منم کتابی که از جانب خدایی که درکارهای خود حکیم و به خلق خود علیم است نازل شده ام.

(وَ اِنَّکَ لَتُلَقَّی القُرآنَ مِن لَدُن حَکیمٍ عَلیمٍ)

همانا قرآن از جانب خدای حکیم بر تو القا می‌شود.

24- منم کتابی که زبان گویای خدا هستم نه ساخته و پرداخته‌ای از ذهن بشر

(وَ ما عَلَّمناهُ الشِّعرَ وَ ما یَنبَغی لَهُ اِن هُوَ الا ذِکرٌ وَ قرآنٌ مُبینٌ)

و ما به پیامبر شعر نیاموختیم و شاعری هم شایسته او نیست و قرآن چیزی جز ذکر و قرآن آشکار نیست.

25- منم کتابی که کفار حتی از شنیدن آیات من بیمناک هستند.

(وَ قالَ الَّذینَ کَفَرَوُا لا تَسمَعُوا لِهذا القُرآنِ وَ الغَوا فیهِ لَعَلَّکُم تَغلِبُونَ)

و کافران به مردم گفتند به این قرآن گوش ندهید و سخنان لغو در هنگام تلاوت آن بگویید شاید غالب شوید.

26- منم کتابی که جن و انس از آیات من پند می‌گیرند.

(وَ اِذ صَرَفنا اِلیکَ نَفَراً مِنَ الجِنَّ یَستَمِعُونَ القُرآنِ فَلما حَضَرُوه قالُوا أَنصِتُوا فَلَمّا قٌضِیَ وَ لَّوا الی قَومِهِم مُنذرینَ)

به یادآور زمانی که گروهی از جنیان را به سوی تو متوجه کردیم تا قرآن را بشنوند پس زمانی که حضور یافتند با یکدیگر گفتند خاموش باشید و بشنوید و هنگامی که تمام شد بسوی ملت خود بازگشتند در حالی که بیم دهنده بودند.

27- منم کتابی که تصدیق کننده کتابهای الهی پیشین می‌باشم.

(نَزَّلَ عَلَیکَ الکِتابَ بِالحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَینَ یَدَیهِ وَ أَنزَلَ التَّوراهَ وَ الانجیلَ)

آن خدایی که قرآن را به سوی تو فرستاد که دلیل راستی کتب آسمانی پیش از آن باشد (تورات و انجیل)

28- منم کتابی که جوابگوی تمامی نیازهای بشر می‌باشم.

(هُوَ الَّذی أَنزَلَ عَلَیکَ الکِتابَ مِنهُ آیاتٌ محکماتٌ هنَّ أُمَّ الکِتاب وَ أُخَرَ مُتَشابِهاتٌ)

خدایی که قرآن را بر تو فرستاد که برخی از آن کتاب آیات محکم است که آن‌ها مرجع سایر آیات کتاب خواهد بود و برخی دیگر…

29- منم کتابی که اگر اعتقاد و ایمان به آن نداشته باشید گمراه می‌گردید.

(یا أَیُّها الَّذینَ آمنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِه و الکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلی رَسُولِه و الکتابِ الَّذی أَنزَلَ مِن قَبلُ و مِن یَکفُر بِاللهِ وَ مَلاءِکَتِه و رُسُلِه وَ الیَومِ الاخِرِ فَقَد ضَلَّ ضَلالاً بعیداً)

ای اهل ایمان به خدا و پیامبرش و کتابی که بر پیامبرش فرستاده و به کتابی که پیش از این فرستاد ایمان بیاورید و کسی که به خدا و فرشتگان او و کتابهای او و پیامبران او و روز قیامت کافر شود به تحقیق دچار گمراهی شده است.

30- منم کتابی که اعتقاد به آن از اعمال خیر و پسندیده می‌باشد.

(لَیسَ البِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَکُم قِبَلَ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ وَ لکِنَّ البِرَّ مَن امَنَ بِاللهِ وَ الیَومِ الاخِرِ وَ المَلاءِکَهِ وَ الکِتابِ وَ النَّبِینَ وَ آتی المالَ عَلی حُبِّه ذِوی القُربی)

نیکی آن نیست که روی به جانب مغرب و مشرق بگردانید لیکن نیکوکار کسی است که به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب و پیامبران ایمان آورد.

31- منم کتابی که به جهت ر فع اختلاف و ایجاد یکپارچگی و وحدت بین شما نازل گشته ام.

(أنزَلَ مَعَهُمُ الکِتابَ بِالحَقِّ لیَحکُمَ بَینَ الناسِ فی ما اختَلَفُوا فیه و مَا اختَلَفَ فیهِ اِلَّا الَّإین أُتُوهُ من)

و بیم دهنده را همراه با کتاب به حق فرستاد تا بین مردم در آنچه که اختلاف می‌کنند حکم کنند.

32- منم کتابی که نباید کسی آیات را سبک و بی‌ارزش بشمارد.

(لا تَتَّخِذُوا آیاتِ اللهِ هُزُواً وَ اذکُرُوا نِعمَهَ اللهِ عَلَیکُم و ما أَنزَلَ عَلَیکُم مِنَ الکِتابِ وَ الحِکمَهِ یَعِظُکُم بِه وَ اتَّقُوا اللهَ وَ اعلَمُوا أَنَّ اللهَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلیمٌ)

و آیات خدا را مسخره نگیرید و نعمت‌هایی را که به شما داده و آنچه از کتاب و حکمت برای اندرز شما فرستاده را به یاد آورید…

33- منم کتابی که هیچ شکی در حقیقت آن نیست.

(ذلِکَ الکِتابُ لا رَیبَ فیه هُدیً لِلمُتَّقین)

این کتاب بی‌هیچ شک راهنمای پرهیزکاران است.

34- منم کتابی که باید به تمامی آیات آن ایمان آورید تا عذاب خدا شامل حال شما نگردد.

(أَفَتُومِنُونَ بِبَعضِ الکتابِ وَ تَکفُرونَ بِبَعضٍ فما جَزاءُ مَن یَفعَلُ ذلِکَ الّا ذلِکَ خِزیٌ فِی الحَیاهِ الدُّنیا و یَومَ القِیامَهِ یُرَدُّونَ اِلی أَشَدِّ العَذابِ وَ ما اللهُ بِغافِلٍ عن ما تَعمَلُونَ)

چرا به برخی از کتاب ایمان می‌آورید و به بعضی دیگر کافر می‌شوید؟ پس جزای کسی از شما که چنین کند جز ذلت در دنیا نیست و به سخت‌ترین عذاب در روز قیامت باز گردانده می‌شود.

35- منم کتابی که اگر در آیاتش با هم اختلاف کنید از هدایت دور می‌شوید.

(ذلِکَ بِاَنَّ اللهَ نَزَّلَ الکِتابَ بِالحَقِّ وَ اِنَّ الَّذینَ اختَلَفُوا فِی الکِتابِ لَفی شِقاقٍ بَعیدٍ)

کسانی که در کتاب خدا اختلاف کردند در ستیزی دور از حق هستند.

 

قرآن کریم در بیان معصومین علیهم السلام

 

پیامبر اکرم (ص)

من اولین کسی هستم که با قرآن و اهل بیتم در روز قیامت بر خدای عزیز و جبار وارد می‌شوم.

ابن مسعود! قرآن بخوان

پیامبر اکرم (ص) به ابن مسعود فرمود: قران بخوان!

او گفت: یا رسول الله من قرآن بخوانم در حالیکه قرآن بر تو نازل شده است؟

پیامبر (ص) فرمود: دوست دارم قرآن را از غیر خودم بشنوم.

ابن مسعود شروع به خواندن قرآن کرد و همین طور که قرائت می‌کرد اشک از چشمان رسول خدا (ص) فرو می‌ریخت. آنگاه فرمود:

(مَن اُستَمَعَ اِلی آیَهٍ مِن کِتابِ اللهِ عَزَّوجَلَّ کانَت لَهُ نُوراً یَومَ القِیامَهِ)

کسی که به یک آیه از کتاب خدای عزوجل گوش فرا دهد این آیه در قیامت برای او نوری خواهد بود.

نتیجه: چه نیکو که همه پیروان قران با استماع آیات الهی حالات درونی آن‌ها تفاوت کند به گونه‌ای که همواره تفاوت بین استماع قرآن و غیر قرآن در وجود آن‌ها کاملاً آشکار و محسوس باشد.

این آیه پیامبر (ص) را دگرگون کرد

وقتی آیه (وَجِی ءَ یَومَئِذٍ بِجَهَنَّمَ…) (و آن روز جهنم را بیاورند)

نازل شد رنگ چهره مبارک رسول خدا (ص) دگرگون گشت. این حالت بر اصحاب گران آمد. ب عضی به سراغ علی (ع) رفتند و ماجرا را بیان کردند. علی (ع) آمد و میان دو شانه پیامبر (ص) را بوسید و گفت: ای رسول خدا، پدر و مادرم فدایت باد، چه حادثه‌ای روی داده است؟ فرمود: جبرئیل این آیه را بر من تلاوت کرد: «وجی یومئذ بجهنم…»

علی (ع) گفت: چگونه جهنم را می‌آورند؟

فرمود: هفتاد هزار فرشته آن را با هفتاد هزار مهار می‌کشند و می‌آورند و ان در حال سرکشی است که اگر او را رها کنند همه را آتش می‌زند، سپس من در برابر جهنم قرار می‌گیرم و او می‌گوید: ای محمد! مرا با تو کاری نیست، خداوند گوشت تو را بر من حرام کرده است؟

علی (ع) می‌فرماید: در آن روز هر کس در فکر خویش است. اما محمد (ص) می‌گوید: (رَبِّ اُمَّتِی رَبِّ اُمَّتِی)

پروردگارا امتم! پروردگارا امتم

تکرار از شب تا به صبح این آیه

ابوذر غفاری صحابی بزرگ پیامبر اکرم (ص) می‌گوید: شبی رسول خدا (ص) ما را برای عبادت بپاداشت و آن حضرت شب خود را با تکرار این آیه به پایان برد:

(اِن تُعَذِّبهُم فَاِنَّهُم عِبادُکَ وَ اِن تَغفِرلَهُم فَاِنَّکَ اَنتَ العزیزُ الحَکیمُ)

اگر آن‌ها را عذاب کنی بندگان تو هستند و اگر ببخشایی توانا و درست کرداری

برخی از اهل قرآن نیز بر تکرار آیاتی که تمایل قلبی به تکرار آن‌ها را داشتند همت می‌گماردند چنانکه سعید بن جبیر یک شب تا صبح را به قرائت بسر برد و تنها این آیه را تکرار کرد:

(وَامتازُوا الیَومَ اَیُّهَا المُجرِمُونَ)

ای بدکاران از صف نیکوکاران جدا شوید

نتیجه: تکرار با توجه به آیات، حالات و معارف معنوی خاصی را برای تلاوت کننده به همراه دارد.

به سوره الرحمن جواب دهید!

جابربن عبدالله می‌گوید وقتی رسول خدا (ص) سوره «الرحمن» را در جمع مردم قرائت کرد، آن‌ها سکوت کردند و بعد از شنیدن چیزی به زبان نمی‌آوردند. رسول خدا (ص) فرمود: جن‌ها بهتر از شما جواب می‌دهند.

وقتی این آیه را بر آن‌ها قرائت کردم:

(فَبِاَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ)

پس کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب می‌کنید؟

جواب دادند: «لاولا بشیءٍ مِن آلاء ربنا نکذّب»

نه ما هرگز چیزی از نعمت‌های پروردگارمان را تکذیب نمی‌کنیم

امام صادق (ع) فرمود: هر گاه آیه (فَبِایِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ) را خواندید بعد از آن بگویید: (لا بِشَیءٍ من آلائِکَ رَبِّ اُکَذِّبُ)

پروردگارا چیزی از نعمتهایت را تکذیب نمی‌کنم.

این سوره مرا پیر کرد

بعضی از اصحاب رسول خدا (ص) که پیری زودرس را در چهره او مشاهده کردند به آن حضرت عرض کردند: یا رسول الله! پیری به سوی تو شتافته است. آن حضرت فرمود: (شیَّبَتنِی سُورهُ هُودٍ)

سوره هود مرا پیر کرد

ابن عباس می‌گوید: آیه‌ای سخت‌تر از این آیه سوره هود بر پیامبر (ص) نازل نگردید (فَاستَقِم کَما اُمِرتَ وَ مَن تابَ مَعَکَ وَ لا تَطغَوا اِنَّهُ بِما تَعمَلُونَ بَصیرٌ)

ای پیامبر آنگونه که امر شدی پایداری و استقامت کن و کسی که با تو به خدا رجوع کرد از حدود الهی تجاوز نکنید که خدا به آنچه انجام می‌دهید آگاه است.

 

اخلاق پیامبر (ص) قرآن بود

 

سعد بن هشام علاقمند بود بداند اخلاق پیامبر (ص) چگونه بوده است، اما پیامبر خدا (ص) به لقاء پروردگار خود شتافته بود. تصمیم گرفت نزد عایشه همسر پیامبر (ص) برود تا از او در این باره سوال کند. سعد گوید: بر عایشه وارد شدم و از اخلاق رسول خدا (ص) سوال کردم، او در جواب گفت (اما تقرأ القرآن؟) آیا قرآن خوانده ای؟

جواب داد: آری، گفت «کان خلق رسول الله (ص) القرآن»

«خلق رسول خدا قرآن بود».

قرآن کریم در بیان امیر المومنین حضرت علی علیه السلام

تَعَلَّمُوا القُرآنَ فَاِنَّهُ أَحسَنُ الحَدیثِ وَ تَفَقَّهُوا فیهِ فَاِنَّهُ رَبیعُ القُلُوبِ

قرآن را بیاموزید که بهترین گفته هاست و در آن تفقه کنید که آن بهار قلوبهاست.

اِعلَمُوا! اَنَّهُ القُرآنَ شافِعُ مُشَبَّعٌ و قائِلٌ مُصَدَّقٌ

آگاه باشید قرآن شفاعت کننده‌ای است که شفاعتش پذیرفته و گوینده‌ای است که سخنش تصدیق شد.

اللهَ اللهَ فِی القُرآنِ لا یَسبِقُکُم بِالعَمَلِ بِهِ غَیرُکُم

قسم به خدا درباره قرآن مبادا دیگران در عمل به آن بر شما پیشی گیرند.

کِتابُ اللهِ بَینَ أَظهِرُکُم ناطِقٌ لا یَعیا لِسانُهُ وَ بَیتٌ لا تُهدَمُ أَرکانُهُ وَ عِزٌّ لا تُهزَمُ اَعوانُهُ.

کتاب خدا در میان شما سخنگویی است که هرگز زبانش خسته نمی‌شود و خانه‌ای است که هیچ گاه پایه‌های آن در هم نمی‌ریزد و نیرومندی است که یارانش شکست نمی‌خورند.

اِنَّما بَدعُ وُقُوعِ الفِتَنِ أَهواءُ تُتَّبَعُ وَ اَحکامٌ تُبتَدَعُ یُخالَفُ فی‌ها کِتابُ اللهِ

همانا سرآغاز فتنه‌ها پیروی از هوای نفس و حکم‌های خلاف شرع است که کتاب خدا با آن‌ها مخالفت می‌ورزد.

کِتابَ رَبِّکُم فیکُم مُبَبِّناً حلالَهُ وَ حَرامَهُ وَ فَرائِضَهُ وَ فَضائِلَهُ وَ ناسِخَهُ وَ مَنسُوخَهُ وَ رُخَصَهُ وَ عَزائِمَهُ وَ خاصَّهُ وَ عامَّهُ و عِبَرَهُ وَ أَمثالَهُ وَ مُرسَلَهُ وَ مَحدُودَهُ و مُحکَمَهُ وَ مُتَشابِهَهُ

کتاب پروردگار شما در میان شماست حلال و حرام آن آشکار واجبات و مستحبات ناسخ و منسوخ مباح و ممنوع خاص و عام پندها و مثل‌ها مطلق و محدودها و محکمات و متشابهات آن همه معلوم است.

مَن قَرَأَ القُرآنَ فَماتَ فَدَخَلَ النّارَ فَهُوَ مِمَّن کانَ یَتَّخِذُ آیاتِ اللهِ هُزُواً.

کسی که قرآن خوانده سپس از دنیا رفته وارد جهنم شود او از کسانی است که آیات خدا را به تمسخر و استهزاء گرفته است.

هذَا القُرآنُ اِنَّما هُوَ خَطٌّ مَستُورٌ بَینَ الذَّفَّتَینِ لا یَنطِقُ بِلِسانٍ وَ لا بُدَّ لَهُ مِن تَرجُمانٍ.

این قران خطی است نوشته شده میان دو جمله که به زبان سخن نمی‌گوید و ترجمان و مفسری می‌خواهد.

اِنَّ القُرآنَ ظاهِرُهُ أَنیقٌ وَ باطِنُهُ عَمیقٌ.

قرآن دارای ظاهری شگفت‌انگیز و باطنی عمیق است.

قال علی (ع):

وَ اعلَمُوا اَنَّ هذا القُرآنَ هُوَ النّاصِحٌ الَّذی لا یَغُشُ وَ الهادِی الَّذی لا یُضِلُّ وَ المُحَدِّثُ الَّذی لا یَکذِبُ.

بدانید که این قرآن خیر خواهی است که خیانت نمی‌کند هدایت کننده‌ای است که گمراه نمی‌سازد و محدثی است که دروغ نمی‌گوید.

امام باقر (ع) از جمله علومی که به ما (ائمه) داده شد تفسیر قرآن و احکام آن است.

گریه بلند امیر المومنین (ع)

زربن خبیش گوید: از اول تا آخر قرآن را در مسجد کوفه بر امیر المومنین علی بن ابیطالب خواندم.

وقتی به حوامیم (هفت سوره‌ای که اول آن‌ها با حم آغاز می‌شود) رسیدم فرمود: به عروسهای قرآن رسیدی.

وقتی به این آیه رسیدم:

(وَالَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ فی رُوضاِتِ الجَنّاتِ لَهُم ما یَشاؤُنَ عِندَ رَبِّهِم ذلِکَ هُوَ الفَضلُ الکَبیرُ)

کسانی که به خدا ایمان آوردند و نیکوکار شدند، در باغ‌های بهشت منزل یافته و هر چه خواهند در نزد خدا برای آن‌ها آماده است و این همان فضل بزرگ الهی است. امیر المومنین (ع) گریه کرد تا اینکه صدای گریه او بلند شد. آنگاه سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: ای «زر» بر دعای من آمین بگو د عا کرد.

پیامبر اکرم (ص) فرمود: (اِقرَؤُا القُرآنَ وَ ابکُوا، فَاِن لَم تَبکُوا فَتَباکوُا)

قرآن را بخوانید و گریه کنید و اگر گریه نکردید خود را به گریه در آورید.

 

سینه امام (ع) کتاب خدا

 

یکی از اصحاب امام باقر (ع) ابابصیر است که روایات فراوانی را از آن حضرت نقل کرده است. یک بار که به حضور امام (ع) رسید، حضرت این آیه را قرائت کرد:

(بَل هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فی صُدُورِ الَّذینَ اُوتُوا العِلمَ…)

بلکه قرآن آیه‌هایی است روشن در سینه کسانی که به آن‌ها علم داده شده است و فرمود: به خدا‌ای ابا محمد (کنیه دیگر ابابصیر) خدا نفرموده قرآن آیه‌هایی است میان دو جلد قرآن (تا بعضی بگویند قرآن همین است که در دست ما است و نیازی به دیگری نداریم).

عرض کردم: فدایت شوم چه کسانی هستند که قرآن در سینه آن‌ها جا گرفته است؟

حضرت فرمود: انتظار می‌رود جز ما چه کسانی باشند؟

نتیجه: مردم در فهم قرآن از ائمه (ع) بی‌نیاز نیستند چرا که حقیقت قرآن در نزد آن‌هاست و خود، قرآن ناطق و مفسر اصلی و حقیقی قرآن کریم هستند.

 

تاثیر تکرار قرآن

 

زهری گوید: وقتی امام سجاد (ع) سوره حمد را قرائت می‌کرد و به آیه (مالِکِ یَومِ الدّینِ) می‌رسید به اندازه‌ای این آیه را تکرار می‌کرد که نزدیک بود بمیرد و می‌فرمود: اگر همه مردم بین مشرق و مغرب بمیرند من از تنهایی وحشت ندارم بعد از آنکه قرآن با من باشد.

 

قرآن از بهترین مخلوق خبر می‌دهد

 

جابربن عبدالله انصاری می‌گوید: ما در کنار خانه خدا در حضور پیامبر اکرم (ص) نشسته بودیم که علی (ع) به سوی ما آمد. وقتی چشم پیامبر (ص) به او افتاد فرمود: برادرم به سراغ شما می‌آید. سپس رو به کعبه کرد و گفت: به خدای این کعبه قسم که این مرد و شیعیانش در قیامت رستگارند.

بعد رو به ما کرد و فرمود: او قبل از همه شما به خدا ایمان آورد، قیام او به فرمان خدا بشس از همه شما است، وفایش به عهد الهی از همه بیشتر، قضاوتش به حکم خدا افزونتر، مساواتش در تقسیم بیت المال از همه زیادتر، عدالتش درباره مردم از همه بیشتر و مقامش نزد خدا از همه بالاتر است.

جابر گفت: در اینجا بود که این آیه نازل شد:

(اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ اُولئکٍ هُم خَیرُ البَرِیَّهِ)

کسانی که ایمان آوردند و عمل نیکو انجام دادند اینها بهترین مردمند.

از آن به بعد هر گاه علی (ع) می‌آمد اصحاب پیامبر (ص) می‌گفتند: بهترین مخلوق خدا بعد از رسول الله آمد.

 

درسهایی از قرائت امام رضا (ع)

 

وقتی امام رضا (ع) به خراسان سفر کرد «رجاء» با او همراه بود، می‌گوید: آن حضرت شبها بسیار تلاوت قرآن می‌کرد، و هرگاه به آیه‌ای می‌رسید که در آن سختی از بهشت یا جهنم بود گریه می‌کرد و بهشت را از خداوند درخواست می‌کرد و از آتش جهنم به او پناه می‌برد و همواره «بسم الله الرحمن الرحیم» را در نمازهای شبانه روزی خود بلند قرائت می‌کرد و هر گاه «قل هو الله احد» (بگو خدا یکتا است) را می‌خواند، آهسته می‌فرمود «الله احد» (خدا یکتاست) و چون به پایان این سوره می‌رسید سه مرتبه «کذلک الله ربی» می‌گفت.

هرگاه سوره «جحد» را می‌خواند با قرائت «قل یا ای‌ها الکافرون» (بگو‌ای کافران) آهسته می‌گفت: «یا ای‌ها الکافرون» (‌ای کافران) و چون به پایان سوره و آیه «لکم دینکم ولی دین» (دین شما برای شما و دین من برای من) می‌رسید سه مرتبه می‌فرمود: «ربی الله و دینی الاسلام» (پروردگار من الله و دین من اسلام است).

و هر گاه سوره «تین» را قرائت می‌کرد، در پایان آیه «الیس الله باحکم الحاکمین» (آیا خداوند مقتدرترین و حکم کننده‌ترین حکم فرمایان نیست) می‌گفت: «بلی و انا علی ذالک من الشاهدین» (بله و من بر این امر از شهادت دهندگانم) و وقتی سوره «قیامت» را قرائت می‌کرد، در پایان آیه «الیس الله ذلک بقادر علی ان یحیی الموتی» (آیا چنین خدای مقتدری نمی‌تواند مرده‌ها را زنده کند) می‌گفت: «سبحانک اللهم و بلی» (منزهی‌ای خدای من، بله قادر است).

و در سوره جمعه می‌خواند «قل ما عند الله خیر من اللهو و من التجاره (للذین اتقوا) و الله خیر الرازقین»

و هر گاه از سوره حمد فارغ می‌شد «الحمدلله رب العالمین» می‌گفت. و وقتی سوره «قیامت» را قرائت می‌کرد، در پایان آیه «الیس الله ذلک بقادر علی ان یحیی الموتی» (آیا چنین خدای مقتدری نمی‌تواند مرده‌ها را زنده کند) می‌گفت: «سبحانک اللهم و بلی» (منزهی‌ای خدای من، بله قادر است).

و در سوره جمعه می‌خواند «قل ما عند الله خیر من اللهو و من التجاره (للذین اتقوا) و الله خیر الرازقین».

و هر گاه از سوره حمد فارغ می‌شد «الحمد الله رب العالمین» می‌گفت.

و وقتی «سبح اسم ربک الاعلی» (پروردار بلند مرتبه خود را تسبیح گو) را قرائت می‌کرد، آهسته می‌گفت «سبحان ربی الاعلی» (منزه است پروردگار بلند مرتبه من)

و چون (یا ایُّها الَّذینَ آمَنُوا) (‌ای کسانی که ایمان آورده اید) را قرائت می‌کرد آهسته می‌گفت: (لَبَّیکَ اللهُمَّ لَبِّیکَ)

 

قرائت بدون ولایت ائمه (ع)

 

«میسر» یکی از شیعیان امام صادق (ع) است. او می‌گوید به حضور آن حضرت رسیدم و عرض کردم فدایت شوم من همسایه‌ای مدارم که از خواب بیدار نمی‌شوم مگر به صورت قرآن او که آیات قرآن را مکرر می‌خواند و گریه می‌کند یا مناجات و دعا می‌کند. آشکار و پنهان درباره او سوال کردم گفته می‌شود از همه گناهان پرهیز دارد.

امام صادق (ع) فرمود: ای میسر! آیا آنچه تو از ولایت ما اعتقاد داری اعتقاد دارد؟

عرض کردم: خدا بهتر می‌داند

سال بعد موسم حج فرا رسید و قبل از رفتن به مکه درباره او تحقیق کردم و فهمیدم که او به امامت ائمه اطهار اعتقاد ندارد. در مکه به حضور امام (ع) رسیدم و دوباره از او به نیکی تعریف کردم. امام نیز سوال قبلی خود را تکرار کرد که آیا همانند تو به امامت و ولایت ما اعتقاد دارد؟

عرض کردم: خیر

امام (ع) فرمود: ای میسر! کدامیک از قطعه‌های زمین احترام بیشتری دارد؟

عرض کردم: خدا و رسول و فرزند او بهتر می‌دانند.

فرمود: ای میسر بین رکن و مقام (بین حجر الاسود و مقام ابراهیم) باغی از باغهای بهشت است و بین قبر و منبر پیامبر (ص) بوستانی از بوستانهای بهشت است. اگر خداوند به بنده‌ای عمر طولانی دهد تا در بین رکن و مقام و قبر و منبر هزار سال عبادت خدا کند و سپس مثل گوسفند مظلومانه سر بریده شود و خدای عزو جل را بدون داشتن ولایت ما ملاقات کند حق است که خدای عزوجل او را به رو در آتش جهنم افکند.

قرآن خوانده ای؟

وقتی کاروان اسرای کربلا را به شام بردند، پیر مردی که تحت تاثیر تبلیغات سوء دستگاه ظالمانه یزید قرار گرفته بود، به جلو آمد و آن‌ها را مورد بدگویی خود قرار داد. چون سخنش به پایان رسید، امام سجاد (ع) به او فرمود: آیا قرآن خوانده ای؟

جواب داد: آری، فرمود: این آیه را خوانده ای؟

(قُل لا اَسئَلُکُم عَلَیهِ اجراً اِلَّا لمَوَدَّهَ فِی القُربی)

بگو من برای رسالت خود پاداشی نمی‌خواهم جز دوستی خویشانم.

جواب داد: آری، فرمود ما همان خویشانمی. سپس فرمود: این آیه را خوانده ای؟

(وَ آتِ ذِی القُربی حَقَّهُ)

حق خویشان را ادا کن.

گفت: آری

فرمود: خویشان پیامبر (ص) ما هستیم و ادامه داد: این آیه را خوانده ای؟

(اِنَّما یُریدُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیراً)

خداوند اراده کرده است تا ناپاکی را از شما اهل بیت ببرد و پاکتان گرداند. گفت: آری

فرمود: ما همان اهل بیت هستیم.

پیر مرد شامی دو دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! من از دشمنان آل محود و کشندگان آنان به تو بیزاری می‌جویم، من همیشه قرآن می‌خواندم و تا امروز این نکته را دریافت نکرده بودم.

ختم قرآن برای هر یک از معصومین

مغیره از جمله کسانی است که بطور مکرر قرآن را ختم می‌کرده است. فرزندش علی بن مغیره می‌گیود: به امام کاظم (ع) عرض کردم: من هم بعد از پدرم با توجه به فرصت، شغل، نشاط و کسالت خود گاهی بیشتر و گاهی کمتر از او قر ان را در ماه مبارک رمضان ختم می‌کنم و هنگایم که عید فطر فرا می‌رسد یک ختم آن را برای رسول خدا (ص) قرار می‌دهم و یک ختم برای علی (ع) و یک ختم برای فاطمه (ع) و سپس برای هر یک از ائمه تا به شما منتهی شود یک ختم قرآن اهدا می‌کنم. چه اجری برای این عمل من وجود دارد؟

امام کاظم (ع) فرمود: اجر تو این است که در قیامت با آن‌ها خواهی بود.

گفتم: «الله اکبر» یک چنین اجری دارم.

سه مرتبه فرمود: آری.

 

کربلا تجلیگاه تلاوت قرآن امام حسین (ع)

 

یکی از قطعه‌های مهم تاریخ، شب و روز عاشورا بود که امام حسین (ع) و یارانش در آن به تلاوت قرآن پرداختند. شب عاشورا اردوگاه حسین بن علی (ع) و اصحابش تجلی گاه تلاوت قرآن کریم بود. جملگی شب را به نماز و استغفار و تلاوت قرآن و دعا و زاری به پایان بردند. هنگامی که یک دسته نگهبان سواره دشمن بر آن‌ها عبور می‌کردند امام حسین (ع) این آیات را تلاوت می‌کرد:

(وَلا یَحسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا نُملی لَهُم خَیرٌ لِاَنفُسِهِم اِنَّما نُملی لَهم لِیَزدادُ و اِثماً وَ لَهُم عَذابٌ مُهینٌ ما کانَ اللهُ لِِِیَذَرَ المُومِنینَ عَلی ما اَنتُم عَلَیهِ حَتی یَمیزا الخَبیثَ مِنَ الطیِّبِ)

گمان نبرند که مهلتی را که به آن‌ها دادیم به خیر آن‌ها باشد بلکه مهلت می‌دهیم تا بر گناه و سرکشی خود بیفزایند و برای آن‌ها عذابی خوارکننده است. خداوند هرگز مومنان را به حال کنونی وانگذارد تا در آزمایش خود، بد سرشت را از پاک طینت جدا کند.

در آن شب سی دو نفر از لشکر عمر بن سعد به سوی امام حسین (ع) برگشتند. تلاوت قرآن یاران امام حسین (ع) در شب شهادت به گونه خاصی بود، آن‌ها همانند زنبوران عسل قرآن را تلاوت می‌کردند.

دیگر این قرآن را نخواهید دید

وقتی رسول خدا (ص) رحلت فرمود، امیر المومنین (ع) در منزل ماند و بیرون نیامد. چند نفر از صحابه پیامبر (ص) به خدمت آن حضرت رسیدند و پرسیدند چرا بیرون نمی‌آیید؟ چرا به مسجد نمی‌آیید و به جماعت مسلمین ملحق نمی‌شوید؟

حضرت فرمود: من قسم خورده‌ام که قبل از پایان تنظیم قرآن و تفسیر و تاویل آن عبا بر دوش نگذارم و از منزل خارج نشوم. شش ماه به طول انجامید و حضرت قرآن را به ترتیب نزول منظم و مرتب فرمود، به این صورت که سوره «اقرء باسم ربک الذی خلق» را در اول قرار دادند و آخرین سوره‌ای که بر رسول الله (ص) نازل شده بود مثل سوره مائده، در آخر قرآن قرار دادند. وشان نزول آیات و برخی از جهات تفسیری و تاویلی آیات را مشخص کردند و به نزد صحابه در مسجد بردند و فرمودند: این است قرآن شما که من جمع آوری کرده ام.

عمر به حضرت عرض کرد: ما به قرآن شما احتیاجی نداریم حضرت هم به منزل رفتند و فرمودند: تا قیامت (ظهور حضرت مهدی علیه السلام) این قرآن را نخواهید دید.

مقصود از علوم قرآنی، علومی است که برای فهم و درک معانی کلام خدا، قبل از آن به عنوان مقدمه باید آموخته شود. تعدادی از علمای اسلام به شرح مباحث علوم قرآنی پرداخته و این علوم را به تفکیک مورد بحث قرار داده اند. در شمارش این علوم برخی، عناوین کلی را ذکر کرده و برخی با احصای جزئیات، گاهی آن علوم را تا 80 مورد نیز دانسته اند. ما برای رعایت اختصار به تعدادی از عناوین مهم آن اشاره می‌کنیم:

1- نزول قرآن: در این مبحث، درباره معنای وحی و الهام، کیفیت نزول وحی و زمان شروع نزول قرآن مانند آن بحث می‌شود.

2- مکی و مدنی: بحثی است در مورد مکان نزول آیات؛ که چه آیاتی در مکه و چه آیاتی در مدینه نازل شده و اصلاً ملاک مکی و مدنی بودن آیات در چیست؟

3- شناخت سوره و آیه: بحث‌هایی در مورد تعداد آیات و سور و حروف و کلمات قرآن، تقدیم و تاخر سوره ها، علت نامگذاری سوره ها، شناخت اولین و آخرین آیات نازل شده و…

4- جمع و تدوین قرآن: شامل بررسی زمان جمع آوری آیات و تالیف آن‌ها، تدوین قرآن در زمان رسول اکرم (ص) نقش خلفا در تالیف قرآن و جمع آوری مصاحف مختلف و به مناسبت از حافظان و کاتبان وحی سخن به میان می‌آید.

5- رسم الخط و کتابت قرآن: بحث‌هایی در مورد سرگذشت رسم الخطهای مختلف قرآن، نسخه‌شناسی قرآن، تاریخ نقطه‌گذاری و اعراب‌گذاری در قرآن.

6- قرائات و تجوید: بحث درباره به وجود آمدن قرائت‌های مختلف و علل آن، بحث از جایز بودن یا نبودن این قرائت‌ها و روش صحیح خوانی قرآن و توضیحاتی پیرامون قرائت‌های هفتگانه و رعایت نکات تجویدی، شامل موارد وقف و ابتدا، انواع ادغام و…

7- غریب القرآن: مراد از این بحث، بحث درباره لغات مشکل قرآن و یا برخی از ترکیباتی است که افراد بحسب معلومات و سابقه ذهنی خود، هر یک به نحوی از آن تعبیر می‌کنند.

8- ناسخ و منسوخ: در مورد این که دانسته شود که چه آیاتی، حکم آیات دیگر را نسخ کرده و خود جایگزین آن‌ها شده اند.

9- اسباب نزول: بیان شرح وقاعی و اتفاقهایی است که آیات به مناسبت آن‌ها نازل شده است.

10- محکم و متشابه: برای شناخت آیات متشابه و ارجاع آن‌ها به آیات محکم است.

11- اعجاز قرآن: بحث پیرامون جهات مختلف معجزه بودن قرآن است چه از لحاظ ادبی و چه از لحاظ پیش گویی‌های تاریخی، علمی و…

 

تاریخچه تدوین علوم قرآنی

 

در صدر اسلام اصحاب پیامبر (ص) قرآن و معارف آن را به طور مستقیم از ایشان فرا می‌گرفتند و نیازی به تدوین نبود، ولی بعد از رحلت آن بزرگوار هر چه از زمان نزول آیات دورتر می‌شدند، هم کنایه ها، مثال‌ها و استعاره‌های قرآن ناشناخته می‌ماند و هم زمان و مکان و موقعیت‌های ورود و نزول آیات از نظر‌ها فراموش می‌شد؛ در نتیجه فهم و درک قرآن دشوار می‌گشت. از این رو، عده‌ای از اصحاب، تابعین و سپس شاگردان تابعین با تلاش فراوان به بررسی جزء جزء مسائل قرآن پرداختند و علاوه بر علم اسباب نزول، ناسخ و منسوخ و غریب قرآن، علومی دیگر از قبیل اعراب قرآن، مبهمات قرآن، مجاز قرآن، قرائت‌های قرآن و… را به وجود آوردند و دانشمندان هر قرن نیز با تحقیق و تفحص و تدوین کتابهای مختلف بر شکوفایی آن افزودند و در اختیار نسلهای بعدی قرار دادند. البته تعیین اولین کتاب تدوین شده در زمینه علوم قرانی کار دشواری است، هر چند برخی کتاب «الحاوی فی علوم قرآن» تالیف محمد بن خلف بن مرزبان در قرن سوم را به عنوان اولین اثر مدون در این رشته دانسته‌اند و معتقدند که او اولین بار اصطلاح علوم قرآنی را به کار برده است. اما آنچه مسلم است بحث از علوم قرآنی همانگونه که گفته شد از صدر اسلام مطرح بوده و چنانکه مشهور است حضرت علی (ع)، ابوالاسود دوئلی را مامور تنظیم علم نحو نمود تا بدین وسیله از اشتباه قرائت کلمات قرآنی جلوگیری شود و این خود مقدمه بوجود آمدن علم اعراب قرآن گردید.

 

کتب علوم قرآنی

 

در رابطه با علوم قرآنی، کتابهای ارزشمند زیادی توسط دانشمندان اسلامی نوشته شده است. در اینجا به تعدادی از کتب مشهور اشاره می‌شود:

1- «البرهان فی علوم قرآن» نوشته بدر الدین زرکشی: نویسنده این کتاب، علوم قرآنی را به 47 نوع تقسیم کرده و هر کدام را بطور مفصل مورد بحث و بررسی قرار داده است. کتاب یاد شده در قرن هشتم ه. ق تدوین شده است.

2- «الاتقان فی علوم قرآن» نوشته جلال الدین سیوطی: مولف این کتاب هشتاد نوع از علوم مربوط به قرآن را مورد بررسی قرار داده که مورد استفاده مفسران، محققان و پژوهشگران علوم قرآنی و تفسیر می‌باشد. این کتاب در قرن نهم ه. ق در دو جلد تدوین شده است.

3- «مناهل العرفان فی علوم قرآن» نوشته محمد عبدالعظیم زرقانی: این کتاب در دو جلد و شامل هفده مبحث است که در هر یک بخشی از علوم قرآنی مورد بحث قرار گرفته و نتایج خوبی را به دست می‌دهد.

4- «پژوهی در تاریخ قرآن کریم» نوشته سید محمد باقر حجتی: این کتاب به زبان فارسی نوشته شده و شامل بحث‌هایی به شرح زیر است: اسامی قرآن: معنای وحی و الهام، کیفیت نزول قرآن، نخستین و آخرین آیات نازل شده، تعداد آیات، سوره‌های مکی و مدنی، حروف مقطعه، تعداد حروف و کلمات قرآن، تاریخ نگارش قرآن و جمع و تدوین آن، بحث‌هایی پیرامون اختلاف قراءات قرآن و قراء قرآن کریم و…

5- «التمهید فی علوم القرآن» نوشته آیت الله محمد هادی معرفت: التمهید کتابی است جامع و مستدل که به زبان عربی نگارش یافته و علوم قرآن را در 6 جلد بطور مفصل مورد بررسی قرار داده است. و مهمترین بحث‌های آن به قرار زیر است:

بحث بسیار مفید و مفصلی پیرامون وحی و زمان و مکان نزولی قرآن، تاریخ قرآن (شامل جمع آوری قرآن و نقطه‌گذاری آن)، قرائت‌ها و قاریان و طبقات آن‌ها، آیات ناسخ و منسوخ و دسته‌بندی آن‌ها به ترتیب سوره ها، آیات محکم و متشابه و بحث‌های گسترده‌ای پیرامون جهات اعجاز قرآن.

6- «تاریخ قرآن» نوشته محمد رامیار: این کتاب نیز یک نوشته تحقیقی است و بحث‌های مهم آن عبارت است از: نامهای قرآن، بحثی پیرامون وحی و نزول قرآن، گردآوری قرآن در زمان پیامبر اکرم (ص) و نیز در زمان ابوبکر و عثمان، خط قرآن و نقطه‌گذاری آن و شناسایی آیات و سوره ها، مکی و مدنی آن‌ها و

 

بحثی در مورد ترجمه قرآن (مقدماتی)

 

طرز کار با قرآن

از دو راه می‌توان روی قرآن کار کرد 1- کار موضوعی 2- کار قطعه‌ای

در کار موضوعی گاهی یک واژه را مورد بررسی قرار می‌دهیم و مثلاً می‌خواهیم ببینیم واژه آخرت یا نار یا جهنم یا غیب و غیره در قرآن به چه معناست و گاهی یک مطلب و بحث را می‌خواهیم بررسی کنیم مثلاً نظر قرآن در ارتباط با آن‌ها که منکر مبدا آفرینش و خلقتند چیست؟ یا نهایت آفرینش که هدایت اعلی است چه می‌باشد؟

در کار قطعه‌ای یک سوره را مورد دقت قرار می‌دهیم تا منظور سوره را بفهمیم.

بنابراین سه نحوه کار داریم قطعه ای، موضوعی و واژه‌ای. برای تحقیق در یک واژه قرآنی باید ابتدا معنای لغوی و عرفی آن واژه را در کتابهای معتبر لغت و عرف عرب استخراج نمود. برای تحقیق این کار می‌توانیم از معادل کلمه مزبور در زبان خودمان نیز کمک بگیریم (در صورتی که مطمئن شویم که حتماً این کلمه معادل آن واژه می‌باشد). کتابهای لغت مختلفند. برخی کتابهیا لغت برای توضیح لغات قرآن و حدیث نوشته شده‌اند مثل «مفردات راغب» اصفهانی و «مجمع البحرین» شیخ طریحی و «نهایه» ابن اثیر، در این کتابها توجه اصیل به معنای لغوی کلمه نیست بلکه منظور بیشتر تحقیق معنای کلمه در قرآن و حدیث است و بیشتر جنبه اجتهادی دارد. از موارد استعمالات و قرائن و بررسی ریشه لغت، معنای یک کلمه قرآنی و حدیثی استخراج شود. این گونه کتابها می‌توانند به ما کمک بسیاری بکنند و برای افراد ابتدایی کاملاً مفیدند، لیکن برای فرد محقق که خود بخواهد تحقیق کند و معنای کلمه را بداند مدرکیت و قاطعیت ندارد و پیروی از آن‌ها نوعی تقلید از اجتهاد و تحقیق آن‌ها می‌باشد. قسم دیگر کتب لغت، کتابهایی است که معنای لغت را در عرب می‌خواهند نه در متن خاص چون قرآن و حدیث، لیکن خودشان با دقت در استعمالات عرب اجتهاد می‌کنند و استنباط خود را در کتابی ذکر می‌کنند. البته که طبق قانون عقلانی رجوع به اهل خبره و متخصص، می‌توانیم به آن‌ها مراجعه نموده استفاده کنیم، لیکن برای یک فرد محقق که خود بخواهد معانی کلمات را استنباط کند این هم نوعی تقلید می‌باشد، نویسندگان این گونه کتابهای لغت از نظر دقت متفاوتند، برخی عمیق‌تر و برخی کم عمق‌تر هستند مثلاً «فیومی» نویسنده «مصباح المنیر» در مقایسه با «مجد» نویسنده «قاموس» عمیق‌تر می‌باشد. روش این گونه نویسندگان این بوده که موارد استعمال یک کلمه را از کتابهای پیشین لغت به دست آورده مورد دقت قرار می‌داده‌اند و از مقایسه آن‌ها معنای کلمه را می‌فهمیده‌اند و گاهی موارد استعمال را مستقیماً از خود عرب به دست آورده‌اند و گاهی مستقیماً خود معنای حقیقی و اصلی کلمه را از عرب یا از لغت دانهای پیشین می‌گرفته‌اند در گرفتن موارد استعمال و معنای کلی کلمه خیلی دقت می‌کرده‌اند و به هر عربی و یا هر لغت دانی اعتماد نمی‌کرده‌اند عربهایی که به نوعی با شهر نشینان ارتباط داشته و احیاناً در شهر نشینی هضم می‌شده‌اند و با سایر زبانها تماسم پیدا می‌کرده‌اند مورد توجه آن‌ها نبوده‌اند بیشترین ماخذ برای لغت دانها از میان قبایل عرب قبایل قیس و تمیم و اسد بوده‌اند اینها مورد اعتماد بوده‌اند و حتی در لغات نامانوس و غریب به این‌ها اعتماد می‌شده است و نیز در اعراب و مشتقات کلمه. پس از این‌ها «هذیل» و سپس گروهی از کنانه و طائی ها، و به دیگر قبایل عرب اعتنایی نمی‌کرده اند. از شهری‌ها و از بیابانهایی که نزدیک شهر بوده ان دو با زبانهای دیگر همسایه بوده‌اند چیزی اخذ نمی‌کرده اند، مثلاً از قبیله «لخم» و نیز «جذام» چیزی نمی‌گرفته‌اند چون با مصری‌ها تماس داشته‌اند و زبان قبطی‌ها در آن‌ها تاثیر داشته است.

از قبیله «قضاعه» و نیز «غسان» و «ایاد» چیزی نمی‌گرفته‌اند چون با شامی‌ها در تماس بوده‌اند که بیشترشان مسیحی بوده‌اند و به زبان عبرانی می‌خوانده اند. از «تغلب» نمی‌گرفته اند، چون در تماس با یونانی‌ها بوده اند. و همین طور به اهل «بکر» و «عبدالقیس» و «ازد» عمان و یمنی‌ها و «بنی حنیفه» و اهمل یمامه و ثقیف و طائف اعتماد نمی‌کرده‌اند چون (به ترتیب) باقبطیان و فارسیان، و هندیان و فارسیان، و هندیان و حبشه ای‌ها، و تجار یمنی در تماس بوده‌اند و از آن‌ها رنگ گرفته اند، شهرنشینان حجاز هم هنگام برخورد با نویسندگان کتابهای لغت اصالت زبانشان به هم خورده است. نویسندگان اولیه کتابهای لغت هم کوفی‌ها و اهل بصره بوده اند.

کتابهایی که مستقیماً موارد استعمال کلمه را برای ما از عرب نقل می‌کنند بیشتر به درد تحقیق می‌خوردند، ما خودمان موارد استعمال را از آن‌ها می‌گیریم و پس از دقت در لغت به این معنی که گفتیم هیچ مانعی ندارد، بلکه بهترین راه تحقیق معنای کلمه می‌باشد.

اجتهاد باطل در لغت این است که در برابر استعمالات و تصریحات اهل لسان آن‌ها را طرد کنیم و خودمان معنایی برای کلمه ذکر کنیم (نه به معنای جعل اصطلاح تازه که آن مانعی ندارد) نه آن طور که گفتیم که معنای منظور اهل زبان را از استعمالات خودشان به دست آوریم.

به هر حال کتابهایی که موارد استعمال را ذکر می‌کنند (البته معنای کلمه را هم ضمناً طبق نظر خود می‌گویند) چون «لسان العرب» به قلم ابن منظور که مجلدات زیادی است و در دسترس می‌باشد و هم چنین «تاج العروس» تالیف زبیدی. اقرب الموارد شرتونی نیز مقداری موارد استعمال کلمه را ذکر می‌کند و کمتر از آن قاموس مجد.

گفتیم که برای پیدا کردن معنای یک واژه قرآنی باید ابتدا به کتابهای لغت رجوع کرد تا معنای لغوی و عرفی کلمه به دست بیاید. پس از آن باید آیات قرآنی که واژه مورد نظر در آن‌ها به کار رفته است جمع آوری نمود تا در جمع‌بندی و مقایسه آن‌ها پس از درک معنای لغوی معنای کامل به دست بیاید حتماً روایات اهل بیت (ع) را هم باید مورد نظر قرار داد تا اگر قرائنی راهنما در آن‌ها باشد غفلت نشود.

باز هم تاکید می‌شود که مشکلات تحقیق کامل نباید افراد را از اصل کار منصرف کند هر کسی به هر مقداری کار کند می‌تواند بهره‌ای ببرد، لیکن لازم است نظریات خود را به متخصصین عرضه بدارد و مغرورانه به نظر خود مطمئن نشود.

 

قرآن سند نبوت

 

بزرگترین پشتوانه‌ای که پیغمبر اکرم آن را سند نبوت معرفی کرد و برای اصول و فروع معارف اسلامی مصدر و مدرک و به عبارت دیگر تکیه گاه قرار دارد؛ کتاب آسمانی آن حضرت است که قرآن نامیده می‌شود.

قرآن کریم کلام خدای متعال؛ و خطاباتی است که از مصدر عزت و مقام کبریا و عظمت پیغمبر اکرم (ص) نازل گشته و به وسیله آن راه سعادت نشان داده شده است.

قرآن کریم یک سلسله مواد علمی و عملی به جهان انسان نشان می‌دهد که آدمی با بکار بستن آن‌ها به سعادت این جهان و آن جهان نائل خواهد شد. قرآن کریم معجزه نبوت پیغمبر اکرم (ص) و یک حجت و مدرکی است که خصم را از هر جهت عاجز و زبون می‌کند و راه هر عذر و اعتراض و مناقشه و معارضه را بر وی می‌بندد و مقاصد خود را به روشنترین وجهی اثبات می‌کند.

قرآن کریم در میان مقاصد خود بی‌آنکه مردم را به تقلید کور کورانه دعوت نماید با ایشان با زبان عادی و منطق خدادادی خودشان سخن می‌گوید و یک رشته معلومات را که انسان خواه ناخواه با فطرت خود درک می‌کند یادآور شده تذکر می‌دهد که هرگز انسان نمی‌تواند از پذیرفتن آن‌ها شانه خالی نماید و از اعتراف با آن‌ها سر باز زند.

خدای متعال می‌فرماید:

(انه لقول فصل و ماهو بالهزل)

سوره طارق آیه 14 خلاصه ترجمه:

قرآن کریم سخنی است که جدا کننده حق از باطل است؛ کلامی نیست که بیهوده و سرسری گفته شده باشد.

مطلبی را که بیان می‌کند تا آنجا که شعاع دلالتش پیش می‌رود برای همیشه نسبت به همه کس زند هو پاینده است؛ نه مانند سخنان معمولی مردم که از جهاتی چند که فهم و تفکر می‌تواند احاطه کند سنجیده می‌شود و از بقیه جهات غفلت و اهمال در آن راه داشته باشد، بلکه کلام خدایی است که بهر پیدا و پنهان محیط و ازهر مصلحت و مفسده با خبر می‌باشد.

از این رو بر هر فرد مسلمان لازم است که چشم واقع بینی خود را بگشاید و پیوسته متذکر این دو آیه شریفه بوده کلام خدا را زنده و پاینده تلقی نماید، و به آنچه دیگران فهمیده و گفته‌اند قناعت نورزد، و در تفکر آزاد را که یگانه سرمایه اختصاصی انسانیت است، و قرآن کریم آنهمه تاکید در بکار انداختن آن می‌نماید بر وی خود نبندد، زیرا کتاب خدا برای همیشه نسبت به همه کس قول و فصل و حجتی زنده است و چنین کتابی بفهم دسته معینی منحصر نخواهد شد.

خداوند متعال می‌فرماید:

(ولا یکونو کالذین اوتوا الکتاب من قبلهم فطال علیهم الامد فقست قلوبهم)

مسلمانان مانند اهل کتاب نباشند که به آنان کتاب داده شد و در اثر طول مدت دلهایشان سخت شده معارف الهی را نپذیرفتند.

قرآن کریم از مردم می‌خواهد که به فطرت خود مراجعه کرده حق را بپذیرند یعنی اولاد خود را برای قبول بی‌قید و شرط حق آماده سازند و آنچه را که دیدند حق است و خیر و نفع دنیا و آخرتشان در ان است بی‌اینکه به وسوسه‌های شیطان و ندای هوی و هوس گوش دهند قبول نمایند.

پس از آن معارف اسلامی را به شعور زنده خود عرضه دارند؛ اگر دیدند حق است و مصلحت و آسودگی واقعی آنان را در پذیرفتن و بکار بستن آن‌ها ست تسلیم آن‌ها شوند؛ و البته در این صورت روش زندگی انسان و آیینی که در جامعه بشری معمول می‌شود مقررات و دستورهایی خواهد بود که انسان با خواست غریزی و تمایل فطری خود آن‌ها را می‌خواهد.

و بالاخره روش یکنواختی خواهد بود که همه اجزاء و مواد آن با ساختمان ویژه انسانی توافق کامل داشته باشد و از تضاد و تناقض بکلی دور ماند؛ نه روش متضادی که در جایی از معنویات سر چشمه گیرد، و در جایی از مادیات و در موردی موافق با عقل سلیم، و در موردی تابع هوی و هوس.

خدای متعال در وصف قرآن کریم می‌فرماید:

(یهدی الی خلق و الی طریق مستقیم)

«قرآن کریم راهنمایی می‌کند به سوی مطلق حق، و راهمایی می‌کند به سوی یک راه و روشی که یکنواخت و از هر گونه تضاد و تناقض دور باشد.

و باز می‌فرماید:

(ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم)

« بدرستی این قرآن به سوید ین و آیین رهنمایی می‌کند که در اداره و رهبری زندگی انسان از سایر روش‌ها و آیین‌ها تواناتر است و ایستادگی بیشتری دارد.

در آیه دیگر سبب این توانایی اسلام را همان مطابقت اسلام با آفرینش انسان معرفی می‌کند، زیرا پر روشن است که روش و راهی که خواسته‌های فطری و نیازمندیهای واقعی انسان را پاسخ می‌دهد به بهترین وجهی انسان را کامیاب و خوشبخت خواهد ساخت:

(فأقم وجهک للدین حنیفاً فطره الله التی فطر الناس علی‌ها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم)

« برای پذیرفتن دین استوار باش با رعایت میانه روی. دینی که با آفرینش مخصوص انسانی که هرگز قابل تغییر و تبدیل نیست توافق کامل دارد، چنین دینی است که می‌تواند جامعه انسانی را اداره نماید و بسر منزلت سعادت برساند

و باز می‌فرماید

(کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الی النور)

کتابی است که بتو نازل کردیم که مردم را از تاریکی‌ها بسوی روشنایی بیرون آوری

قرآن کریم مردم را به راه روشنی دعوت می‌کند که روشن باشد و سر منزل مقصود را به روشنی نشان دهد، این راه ناگزیر راهی خواهد بود که بخواست‌های فطری انسان که همان نیازمندیهای واقعی او است پاسخ درست بدهد و با نظری که عقل سلیم می‌دهد توافق داشته باشد؛ و آن همان دین فطری است که اسلام نامیده می‌شود.

اما روشی که بر اساس هوی و هوس و ارضاء داعیه شهوت و غضب جامعه یا افراد با نفوذ جامعه گذاشته شده؛ و همچین نراه و روشی که با تقلید کور کورانه از پدران و نیاکان اتخاذ گردیده، و همچنین راه و روشی که یک ملت عقب مانده و ناتوان از یک ملت توانا و نیرومند گرفته باشد و بی‌اینکه بررسی کرده با منطق عقل سلیم تطبیق نمایند هر چه پیش آنان یافتند بی‌چون وچرا پذیرفته خود را با ایشان تشبیه کنند، این گونه روش‌ها جز فرو رفتن در تاریکی نیست و در حقیقت پیمودن راهی است که به هیچ وجه رسیدن به مقصد را تضمین نمی‌کند چنانکه خدای متعال می‌فرماید: « اومن‌کان میتافاً حییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها» سوره انعام آیه 122

خلاصه معنی: آیا کسی که مرده بود و ما او را (به وسیله هدایت به سوی دین) زنده کردیم و بوی روشنایی دادیم که با راهنمایی آن در میان مردم راه زندگی را می‌پیماید مانند کسی است که در تاریکیهای گوناگون فرورفته و از آن‌ها بیرون نخواهد آمد؟

 

اهمیت قرآن مجید

 

قرآن کریم کتابی است آسمانی که پشتوانه آئین جهانی و همیشگی اسلام است و کلیات معارف اسلام در آن با بیانی جذاب ذکر شده است و از این نظر ارزش آن مساوی با ارزش دین خدا است، و دین که سعادت واقعی و نیکبختی حقیقی بشر بسته به آن است از هر چیزی پر ارزشتر و مهمتر و بالاتر است بلکه هیچ چیز که در ارزش قابل سنجش با آن نیست. گذشته از این قرآن کریم سخن خدا و معجزه باقیه پیغمبر اکرم (ص) می‌باشد.

 

اعجاز قرآن

 

معنی اعجاز قرآن آن است که بشر از آوردن نظیر آن عاجز و ناتوان است، قرآن از اول نزول پیوسته این مطلب را یادآوری کرده و گوید: بشر از آوردن نظیر من ناتوان است.

و اگر عاجز نیست یک سوره مانند مرا بیاورد این حریف طلبی قرآن و آن زبونی اهل سخن و خاصه فصحای عرب دلیل بارز اعجاز آن است.

1- «قُل لَاِن اجتَمَعَتِ الاِنسُ وَ الجِنُّ علی اَن یاتُوا هذا القُرآنَ لا یَاتُونَ بِمِثلِهِ وَ لَو کانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظهیراً» اسراء: 88. بگو اگر انس و جن جمع شوند که نظیر این قرآن را بیاورند نمی‌توانند هر چند با همدیگر همکاری کنند.

2- «اَم یَقُولُونَ تَقَّوَلَهُ… فَلیَأتُوا بِحَدیثٍ مِثلِهِ اِن کانُوا صادِقینَ» طور: 34.

3- «وَ اِن کُنتُم فی رَیبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلی عَبدِنا فَأتُوا بِسورَهٍ مِن مِثلِهِ… فَاِن لَم تَفعَلُوا وَ لَن تَفغَلُوا فَاتَّقُوا النّارَ…» بقره: 22 و 23.

آیه در مقام تعجیز انسان حتی از آوردن یک سوره است و با نفی ادبی می‌گوید «وَلَن تَفعَلُوا» و هرگز نمی‌تواند و آن دلیل است که در آینده نیز این کار امکان نخواهد داشت ایضا آیه «اَم یَقُولُونَ افتَراهُ قُل فَأتُوا بِسُورَهٍ مِثلِهِ…» یونس: 38. در مقام تعجیز است.

4- «اَی یَقُولُونَ افتَراهُ قُل فَأتُوا بَعشرِ سُوَر مِثلِهِ مُفتَریاتٍ… فَان لَم یَستَجیبُوا لَکُم فَاعلَمُوا اَنَّما اُنزِلَ بِعِلمِ اللهِ…»

هود: 13 و 14. در اینجا صحبت از آوردن ده سوره است و جمله «اَنَّما اُنزِلَ بِعِلمِ اللهِ» روشن می‌کند که خدا علم قرآن‌سازی را به بشر نداده است.

آیه اول در مقام تعجیز شامل یک آیه هم می‌شود زیرا کلمه قرآن به همه قرآن و با بعاض آن اطلاق می‌شود، و آیه اول از آیات مکی است، آن وقت همه قرآن نازل نشده بود. ولی باز فرموده «هذا القُرآن» با وجود این به نظر نگارنده منظور قرآن از مبارزه طلبی مجموع قرآن یا چند سوره یا یک سوره یا چند آیه است نه نسبت به فرد فرد آیات مثل «اِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ» مثلاً و در قرآن «فأتُوا بِآیَهٍ مِن مِثلِهِ» نیامده است.

وجوه اعجاز قرآن

درباره جهات اعجاز قرآن که اجتماع آن‌ها بشر را از آوردن مثل آن عاجز کرده در المنار وجوه زیر را نقل می‌کند:

1- اشتمال قرآن بر نظم و وزن عجیب و اسلوبیکه غیر از اسلوب بلغاء و فصاحست اسلوبیکه در آن زمان معمول نبود و کاملاً بدیع و بی‌سابقه است.

2- بلاغت قرآن که بلاغت و فصاحت سخن سرایان هیچ وقت به بلاغت آن نرسید واحدی از اهل بیان در این مطلب شک نکردند. (قرآن با بلاغتی القاء مطلب می‌کند که دیگران ازا لقاء مطلب با آن بیان عاجزاند.)

3- اشتمال قرآن بر اخبار غیبی نسبت به گذشتگان و نسبت به آینده. مثل خبر از غلبه روم بر فارس که بعداً تحقق یافت و اخبار از وضع و آینده منافقان که مو به مو جای خویش را می‌گرفت.

4- سلامت قرآن از اختلاف و تعارض و تناقض در طول مدت 23 سال. «وَ لَو کانَ مِن عِندِ اللهِ لَوَجَدُوا فیهِ اختلافاً کثیراً» نساء: 82. (درباه این مطلب توضیح بیشتری خواهیم داد.)

5- اشتمال قرآن بر علوم الهیه و عقائد دینیه، و احکام و فضائل و اخلاق و قواعد سیاسی و مدنی.

6- اینکه هیچ یک از گفته‌ای قرآن قابل نقض و ابطال نیست و هرچه گفته همیشه حق و صدق بوده و خواهد بود.

7- در قرآن مسائلی مطرح و تحقیق شده که بر بشر آن روز مجهول بود مثل «وَ اَرسَلنا الرِیاحَ لَواقِعَ- اَنَّ السَّمواتِ وَ الارضَ کانَتارَتقاً فَفَتَقناهُما وَ جَعَلنا مِنَ الماءِ کُلَ شَیءٍ حَیٍّ – ثُّمَ استَوی اِلی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ- وَ مِن کُّلِ شَیءٍ خَلَقنا زَوجَینِ» و امثال اینها (المنار ذیل آیه 23 بقره به اختصار)

در المیزان از وجوه گذشته وجه دوم، سوم، چهارم و پنجم را به طور مشروح ذکر و بررسی می‌کند و وجه دیگری می‌افزاید و آن اینکه آوردن چنین قرآنی از کسی که درس نخوانده و معلم ندیده غیر ممکن است. مرحوم مجلسی در بحار ج 17 صفحه 159 ببعد اقوال را در این باره بطور مبسوط جمع کرده است.

ناگفته نماند: خلاصه آنچه تا اینجا در وجه اعجاز گفته شد این است که قرآن مجموعاً معجزه است و بشر از آوردن مثل آن ناتوان می‌باشد، این از هر جهت قابل قبول است زیرا با ملاحظه وجوهی که مجملاً نقل شد آوردن نظیر قرآن از بشر ساخته نیست.

ولی قرآن همانطور که نسبت به تمام آن اعجاز است و مبارزه طلبی کرده نسبت به ده سوره (بعشر سور) و حتی بیک سوره نیز مبارزطلبی کرده است «فَأتُوا بِسُورَهٍ مِثلِهِ» اما وجوهیکه از المنار و المیزان نقل شد همه را در سوره کوثر مثلا نمی‌توان یافت با آنکه این سوره هم معجزه است.

با استفاده از خود قرآن می‌شود گفت وجوه عمده اعجاز دو چیز است یکی ترکیب آن گونه الفاظ با حفظ آن گونه معانی. دیگری‌عدم وجود اختلاف در آن. اینک این دو وجه را بررسی می‌کنیم:

1- ما در آوردن نظیر قرآن اگر نظم و اسلوب الفاظ را در نظر بگیریم و بخواهیم الفاظی در نظم و ترتیب قرآن بسازیم معانی از دست خواهد رفت یعنی معانی خیلی سبک و خنده‌آور خواهد شد و اگر معانی خوب را در نظر بگیریم الفاظ را در اسلوب قرآن نتوانیم جمع کرد.

مثلاً از میلمه کذاب لعنه الله در تاریخ کامل ج 2 ص 244 و سفینه البحار نقل شده که در مقابله با سوره مرسلات و ذاریات گفت: «و المبدیات زرعاً. و الحاصدات حصداً. و الذاریات قمحاً. و الطاحنات طحناً. والخابزات خبزاً. و الثاردات ثرداً. و اللاقمات لقماً…

این فرومایه به تقلید از سبک قرآن الفاظی چند قالب زده ولی معنی آن‌ها چنین در آمده: قسم به آشکار کنندگان کشت، قسم بدروگران، قسم به پاشندگان گندم، قسم به آرد کنندگان، قسم به نانواها، قسم به آبگوشت پزان، قسم به آنانکه لقمه بردهان می‌گذارند…

در تنظیم الفاظ آنچه قدرت داشته بکار برده ولی ملاحظه می‌شود که معانی چقدر مضحک و سند رسوایی گوینده است و همه کارهای بالا را به زنان مختص کرده است.

این راجع به الفاظ و اگر معانی خوب در نظر گرفته شود قهراً الفاظ در اسلوب قرآن جمع نخواهد شد ظاهراً روی این حساب است که فرموده: « فَاتُوا بِسُورَهٍ مِن مثلِهِ» یعنی حتی یک سوره کوچک مثل سوره کوثر هم قدرت آوردن ندارید و با جمله «وَلَن تَفعَلُا» روشن می‌کند که این کار از بشر ساخته نیست و نخواهد بود و با جمله «فَاعلَمُوا اَنَّما اُنزِلَ بِعِلمِ اللهِ» بیان می‌کند که این زائیده علم خداست و شما آن علم را ندارید «وَ ما اوُتیتُم مِنَ العِلمِ اِلا قَلیلاً».

از اینجاست که نگارنده احتمال میدهم نظر قرآن در تعجیز بیشتر با سلوب کلام با حفظ معانی صحیح و حقیقی آن است گرچه وجوه نقل شده از المنار و المیزان نیز کاملاً واقعی و مقبول است، ولی چنانکه گفته شده آن وجوه راجع به مجموع قرآن است نه هر سوره.

2- «اَفَلا یَتَدَّبَرُونَ القُرآنَ وَ لَو کانَ مِن عِندِ اللهِ لَوَجَدُوا فیهِ اختِلافاً کثیراً» نساء: 82. این آیه راجع به مجموع قرآن و در عین حال قابل دقت است، توضیح اینکه بشر از اول ادراک تا آخر عمرش در یک حال، یک عقیده، و یک رای نمی‌ماند نظر او نسبت به دوران عمر و نسبت به پیشامدها تغییر می‌یابد، بزرگان عالم و سیاستمداران دنیا را می‌بینیم که هر چند روز یا چند ماه یا لااقل چند سال در عقاید و تصمیمات خویش تجدید نظر می‌کنند و آنچه دیروز حق و مطابق واقع می‌دیدند امروز تخطئه می‌کنند وبر آن خط بطلان می‌کشند، نهر و نخست وزیر متوفی هندوستان نامه‌های متعددی به دخترش نوشت روزی که خواستند آن‌ها را به صورت کتاب به نام نگاهی به تاریخ جهان چاپ کنند راضی شد و گفت: ولی اگر امروز آن‌ها را می‌نوشتم طور دیگری می‌نوشتم ولی من دیگر آن فرصت را ندارم.

کسی اگر کتابی بنویسد و بیست سال بعد بخواهد آن کتاب را بار دیگر بنویسد و چاپ کند ناممکن است تغییری در آن ندهد و بگوید همانطور که بیت سال قبل نوشته‌ام احتیاج به تجدید نظر ندارد، همین طور است هر فرد فرد بشر نسبت به کارها و افکار خویش در دوران زندگی پس بشر نمی‌تواند از خود رویه‌هایی راجع به همه شئون زندگی و غیره، ایجاد کرده و تا آخر عمر در آن‌ها ثابت و یکنواخت بماند حتماً مقدار کثیری از آن‌ها و یا همه آن‌ها را تغییر خواهد داد، حال اگر بشری پیدا شد و در عرض 23 سال عقایدی و روش‌هایی نسبت به همه شئون زندگی اظهار کرد و تا پای جان از آن‌ها دفاع نمود و از هیچ یک هم در آن مدت برنگشت خواهیم دانست که آن‌ها از خودش نیست وگرنه بشر چنین ساخته نشده است. «وَ لَو کانَ مِن عِندِ غَیرِ اللهِ لَوَجَدُوا فیهِ اختلافاً کَثیراً.»

وجه دیگر

کتاب‌هایی که در دنیا نوشته می‌شود از حیث مطالب سبک بخصوصی دارند مثلاً آنکه در جغرافیا نوشته می‌شود از اول تا آخر جغرافیا است و آنچه در تاریخ نوشته می‌شود همه‌اش تاریخ است و اگر مثلا در دو رشته باشد در دو بخش جداگانه نوشته می‌شود ولی قرآن طوری نازل شده که آمیخته است در یک آیه و یک سوره می‌بینی هم مطلب علمی است هم اشاره به معاد، هم فضیلت اخلاقی و هم تهدید ظالمان و غیره و آوردن چنین کتابی با این طرز از طاقت بشر خارج است «فَاتُوا بِسُورهٍ» با اطاقش به این حقیقت نیز شامل می‌باشد.

مسلم است که لغت عربی زبانی است نیرومند و پهناور که می‌تواند مقاصد درونی انسان را به روشنترین و دقیق‌ترین وجهی ادا کند و در این خصوص کاملترین زبانها است.

از راه تاریخ ثابت شده است که اعراب جاهلیت (پیش از اسلام) که اغلب چادرنشین و از رسوم مدنیت بی‌بهره و از بیشتر مزایای زندگی کاملا محروم بوده‌اند در قدرت بیان و بلاغت کلام، موقع و مقام بزرگی داشته‌اند چنانکه در صفات تاریخ هرگز نمی‌توان برای انان رقیبی پیدا کرد.

در بازار ادبیات عرب، سخن شیوا بالاترین ارزش‌ها را داشت و سخنان زیبا و ادیبانه را بسیار احترا می‌گذارشتند. و همانطور که بت‌ها و خدایان خویش را در خانه کعبه نصب می‌کردند اشعار دلربا و دلنشین سخنوران و شعرای درجه یک را به دیوار کعبه می‌آویختند. و با آنکه زبانی به آن پهناوریو با آن همه علائم و دستورهای دقیق را بدون کمترین غلط و کوچکترین اشتباهی بکار می‌بردند و در آرایش و پیرایش کلام بیداد می‌کردند، در روزهای نخستین که آیاتی از قرآن کریم به پیغمبر اکرم (ص) نازل گردید و برای مردم تلاوت شد غلغله‌ای در میان اعراب و سخنوران آن قوم انداخت و بیان جذاب و پر معنی قرآن چنان در قلبها جای کرده و صاحبدلان را شیفته خود ساخت که هر سخن شیوایی را فراموش کرده و شعرهای آبداری که از استادان سخن به نام (معلقات) به کعبه آویخته شده بود پایین آوردند.

این سخنان خدایی با زیبایی و دلربایی بی‌پایان خود هر دلی را مجذوب می‌ساخت و با نظم شیرین خود مهر خاموشی بدهان شیرین زبانها می‌زد.

ولی از سوی دیگر برای اقوام مشرک و بت پرست بسیار تلخ و ناگوار بود زیرا با بیان رسا و حجت قاطع خود آیین توحید را مبرهن مدلل می‌ساخت و روش شرک و بت پرستی را نکوهش می‌کرد و بتهایی را که مردم، خدایان می‌نامیدند و دست نیاز به سوی آن‌ها دراز می‌کردند و در پیشگاه آن‌ها قربانی‌ها می‌نمودند و بالاخره آن‌ها را می‌پرستیدند بدگویی کرده و آن‌ها را مجسمه سنگی و چوبی بیجان و بدون اثر و ثمر معرفی می‌نمودند اعراب وحشی را که کبر و نخوت سراپایی آنان را فرا گرفته و زندگانی خود را بر اساس خونخواری و راهزنی بنا نهاده بودند به آیین حق پرستی و احترام عدالت و انسانیت دعوت می‌کرد این بود که اعراب از راه ستیز و مبارزه پیش آمدند و برای خاموش کردن این مشعل هدایت بهر وسیله‌ای دست میزدند ولی هرگز از کوشش نابکارانه خود جز نومیدی سودی نمی‌بردند. در اوایل بعثت، پیغمبر اکرم (ص) را پیش یکی از فصحا بنام ولید که از سخن‌شناسان معروف بود بردند آن حضرت آیاتی چند از اول سوره «حم سجده» تلاوت نمود. ولید با کبر و نخوتی که داشت به دقت گوش می‌داد تا آن حضرت به آیه شریفه «فان اعرضوا فقل انذرتکم صاعقه مثل صاعقه عاد و ثمود» رسید همین که این آیه را تلاوت فرمود حال ولید دگرگون گردیده لرزه بر اندامش افتاد چنانکه از خود بیخود گردید و مجلس بهم خورده جماعت متفرق شدند.

بعد از آن عده‌ای پیش ولید آمده گله آغاز کردند که ما را پیش محمد سر افکنده و رسوا کردی گفت: نه بخدا قسم شما می‌دانید که من از کسی نمی‌ترسم و طمعی نیز ندارم و می‌دانید که سخن شناسم، سخنانی که از محمد شنیدم شباهتی به سخنان مردم ندارد سخنانی است جذاب و دلفریب، نه شعرش می‌توان نامید نه نثر، پر مغز و ریشه دار است و اگر من ناگزیرم که در این باره قضاوتی کرده سخن بگویم سه روز مهلتم دهید تا فکری بنمایم پس از سه روز که نزد وی آمدند ولید گفت: سخنان محمد سحر و جادو است که دل‌ها را فریفته خود می‌سازد.

مشرکان به راهنمایی ولید قرآن را سحر و جادو نامید از شنیدن آن پرهیز می‌کردند و مردم را نیز از گوش دادن به آن منع می‌نمودند. و گاهی که پیغمبر اکرم (ص) در مسجد الحرام به تلاوت قرآن می‌پرداخت آوازها را بلند کرد هکف می‌زدند تا دیگران صدای آن حضرت را نشوند.

با این همه چون در برابر بیان شیوا و دلربای قرآن دل داده بودند بیشتر اوقات آرام نمی‌گرفتند و از تاریکی شب استفاده کرده پشت دیوار خانه آن حضرت جمع شده به تلاوت قرآن گوش می‌دادند آنگاه آهسته به یکدیگر می‌گفتند این سخن را سخن مخلوق نمی‌توان گفت. خدای متعال به این معنی اشاره نموده می‌فرماید:

«نحن اعلم بما یستمعون به اذ یستمعون الیک و اذهم نجوی اذ یقول الظالمون ان تتبعون الارجلا مسحورا» شوره اسرای آیه 47 خلاصه ترجمه: ما بهتر می‌دانیم که آنان وقتی که بتلاوت تو گوش می‌دهند قرآن را با چه گوشی می‌شنوند و بهتر می‌دانیم که این ستمکاران می‌گویند این مرد جادو زده است آن وقت بر گشته آهسته به گوش همدیگر چه می‌گویند.

گاهی که پیغمبرا کرم (ص) نزد کعبه به تلاوت قرآن دعوت مردم می‌پرداخت سخنوران عرب که می‌خواستند از جلو آن حضرت بگذرند خم می‌شدند که دیده و شناخته نشوند چنانکه خدای متعال می‌فرماید:

«الا انهم یثنون صدورهم لیستخفوامنه» سوره هود آیه 5 خلاصه ترجمه: آنان خم می‌شوند که خود را از پیغمبر اکرم (ص) پنهان کنند.

 

در قرآن حداقل بیست نوع اعجاز وجود دارد که عبارتند از:

 

1. اعجاز از نظر بلاغت و معانی و حسن عبارت که مجموعاً به فصاحت بیان تعبیر می‌شود.

2. اعجاز قرآن از نظر معانی، قرآن معانی بلند و مطالب پیچیده را در یک عبارت کوتاه بیان فرموده که هیچ کس قادر به بیان آن نیست و آیات قرآن همه دلیل بر صحت این ادعاست و انتخاب آیه‌ای از بین آن‌ها ترجیح آن بر سایر آیات امکان ندارد مگر اینکه از نظر کمیت ذکر شود مانند:

«وَ قیلَ یا أَرضُ ابلَعی ماءَکِ» و سایر آیات نظیر آیه‌ی مذکور.

3. اعجاز از نظر شیوه و اسلوب و حفظ اعتدال

4. اعجاز قرآن از نظر کثرت معانی که بشر قادر به ایراد آن نیست.

5. اعجاز قرآن از نظر جمع علوم که بشر به آن احاطه ندارد.

6. اعجاز قرآن از نظر برهان و دلیل بر توحید. تمام آیات الهی در قرآن دال بر توحید و یگانه پرستی است.

7. اعجاز قرآن از نظر اخبار گذشته و آینده و قصص امت‌های گذشته.

8. اعجاز قرآن از نظر علم غیب و احاطه بر اخبار و منویات و اندیشه و افکار انسان ها.

9. اعجاز قرآن از نظر خبر دادن از ضمائر قلوب مردم که جز خدا کسی را بر آن وقوف نیست.

10. اعجاز قرآن از نظر متانت الفاظ که جمع بین حزیل (پیچیده) و سهل کرده.

11. اعجاز قرآن از نظر تلاوت و پنج خصلت در آن

12. اعجاز قرآن از نظر نقل الفاظ منزله و معانی مختلف و نزدیکی معانی، که فرشته از خدا گرفته و رسول خدا تلفظ کرده و به امت ابلاغ فرموده است.

13. اعجاز قرآن از نظر معانی مختلف و نزدیکی معانی به منظور و مقصود و اقران نظایر آن صور مختلف مانند: وعدو و عید، ترغیب و ترهیب، ماضی و مستقبل، قصص ومثل، حکم و جدل، مطلوب و غیر متنافر.

14. اعجاز قرآن در اختلاف آیات کوتاه و بلند که در عین بلندی یا کوتاهی از اسلوب و اعتدال خارج نشده و در وزن کلام منظوم و عبارات منثور اعتدال لفظ و معنی و کلمات و آیات از دست داده نشده است.

15. اعجاز قرآن از نظر کثرت تلاوت، که هر اندازه قرآن بیشتر تلاوت گردد نه از فصاحت آن در ذوق سلیم کسر می‌شود و نه ملامت می‌آورد و هر چند بیشتر قرائت شود طبع بشر مایل‌تر به تلاوت و فهم آن است. گویا هر دفعه که یک آیه تلاوت شود بارقه‌ای از نور علم و دانش بر قلب قاری تابش می‌کند که در سابق نظیر نداشته است.

16. اعجاز قرآن از نظر تسهیل قرائت در همه زبان‌ها و لهجه‌های متنوع.

17. اعجاز قرآن از نظر ترتیب کلامف، در سخن گفتن نثر، در قدرت هر گوینده هست و مرتبه شعر بالاتر است. کمتر کسی می‌تواند سخن فصیح منثور بگوید. قرآن در حال نثر و بیان مطالب ساده به قدری دارای انسجام و استحکام الفاظ و معانی و جملات و حفظ ارتباط و اعتدال است که نظیری برای آن، متصور نیست.

18. اعجاز قرآن از نظر زیادی الفاظ و تغییر کلمات و گوناگون آوردن الفاظ از همه مشتقات ادبی.

19. اعجاز قرآن از نظر عجز معارضه (ناتوانی مقابله کردن) ملل گوناگون با آن که هر چند کوشش و پشیمانی از یکدیگر کردند نتوانستند حتی یک آیه نظیر آن بیاورند.

20. اعجاز قرآن از نظر انصراف معارضه (مقابله کردن) بشر با آن، همین که فصحا خود را قادر به مقابله با قرآن ندانستند و تسلیم شدند.

نظر علامه طباطبایی (ع) در مورد اعجاز قرآن

ایشان می‌فرمایند: «در قرآن کریم برای اهل ادب، بلاغت در کلام و برای فیلسوف در فلسفه و الهیات و برای دانشمند در علم مربوطه‌اش و برای جامعه‌شناس در علم الاجتماع و برای قانونگذار در وضع قوانین و برای سیاستمدار در فن سیاست و برای حکومت‌ها در مورد جهانداری و بالاخره برای جهانیان در همه شئون زندگی، اعجاز بزرگ و بهت آوری است.»

 

خبرهای غیبی قرآن

 

یکی از وجوه جالب اعجاز قرآن، بحث خبرهای غیبی قرآن است که به چند نمونه از آن، اشاره می‌کنیم:

1. خبر پیروزی مسلمانان در جنگ بدر، چندین سال قبل از وقوع در مکه. (أَم یَقُولُونَ نَحنُ جَمیعٌ مُنتَصِرٌ سَیُهزَمُ الجَمعُ وَ یُوَلُّونَ الدُّبُرَ). یا می‌گویند ما جماعتی پیروزیم ولی بدانند بزودی شکست می‌خورند و به شما پشت می‌کنند!

2. خبر پیروزی روم بر مجوس که نه سال بعد از نزول آیه واقع شد. (غُلِبَتِ الرُّومُ فی أَدنَی الارضِ وهُم مِن بَعدِ غَلَبِهِم سَیَغلِبُونَ)

3. خبر حج رفتن مسلمانان بیش از یک سال قبل از وقوع. (لَتَد خُلُنَّ المَسجِدَ الحَرامَ اِن شاءَ اللهُ آمِنینَ)؛ به خواست خداوند همگی در امنیت کامل وارد مسجد الحرام خواهید شد!

 

اعجاز واژگانی قرآن

 

قرآن کریم معجزه‌ی جاویدان رسول خدا حضرت محمد بن عبد الله (ص) تا روز قیامت است. این معجزه، بر خلاف تمامی معجزات انبیاء الهی که خاص زمانی معین و مکانی مشخص هستند، معجزه‌ای است که تمای افراد بشر را تا روز قیامت از معارف خود غنی می‌سازد.

سخن در شیوه‌های اعجاز این آخرین کتاب آسمانی، اعجاز در مفهوم، اعجاز در آینده نگری، اعجاز در فصاحت، اعجاز در بلاغت، اعجاز در تطابق با عصر و زمان، اعجاز در تناسب جمل و کلمات، اعجاز در چینش حروف، اعجاز در انتخاب زبان و… عناوینی هستند که بحث‌هایی دقیق را می‌طلبند.

نکته‌ای که اکنون به تناسب بحث اشاره به آن لازم است، استفاده‌ی قرآن از واژه‌هایی است که نوعی زیر و بم طبیعی را در گوش قاری و مستمع ایجاد می‌کند.

زبان عربی یکی از زبان‌های رایج دنیا و دارای خصوصیاتی بس شگفت است. گستردگی ریشه‌های لغوی این زبان به حدی است که هم اکنون با توجه به پیچیدگی ارتباطات بین المللی، تعداد اندکی از ریشه‌های لغوی آن، مورد استفاده قرار می‌گیرد و بقیه ریشه‌ها متروک باقی مانده است.

کتاب‌های لغتی همچون صالح اللغه، لسان العرب، تاج العروس هر کدام چهل تا یکصد هزار ریشه لغوی را ضبط نموده‌اند و اشتقاقات بسیار گسترده‌ی هر ریشه را بیان کرده اند.

از سوی دیگر گوش، صداهایی را که فرکانس آن‌ها بین 20 تا 20000 هرتز است می‌شنود و اصوات مادون و مافوق این حدود برای گوش قابل فهم نیست؛ اما حالت خوشایند گوش این است که نه تنها فرکانس صوت در حد تعادل باشد، بلکه رابطه بین حروف در یک کلمه و یک جمله نیز تعادل خویش را حفظ کرده باشد؛ زیرا حتی در یک صدای یکنواخت، فرکانس تمامی حروف برابر نیست و هر حرفی فرکانس مخصوص خود را داراست.

به عنوان مثال پیک نیک در کنار یک آبشار تند که صدای بم سقوط آب را تولید می‌کند و یا در کنار چشمه‌ای غیر طبیعی که سنگ و شنی مانع حرکت آب نمی‌شود و اصلاً حرکت آب محسوس نیست، برای گوش آرامش مورد نظر را ایجاد نمی‌کند. این انبساط و فرح زمانی به وجود می‌آید که آب از روی سنگی بلغتد و صوتی را ایجاد کند، سپس ساکت شود و باز…

برخی زبان‌های رایج دنیا یکی از دو خصوصیت «بم» و «زیر» را دارا هستند، اما زبان عربی به خاطر در کنار هم قرار گرفتن حروفی کهلازم است با صفت استعلاء و استفال قرائت شوندف همان حالت سینوسی را در گوش ایجاد می‌کند که خوشایند آن است. مثلاً استعلای «صاد» و استفال «راء» و «الف» و سپس استعلای «طا» در کلمه‌ی «صراط»، طنینی ویژه ایجاد می‌کند که برای گوش نهایت لذت را می‌آفریند.

در نتیجه نزول قرآن به زبان عربی معجزه‌ای دیگر از اعجازهای کتاب وحی می‌باشد.

 

اعجاز عددی قرآن

 

تساوی عددی و هماهنگی رقمی و تناسب در موضوعات قرآن کریم چیزی است که قدرت بشری از ذکر آن به گونه‌ای فراگیر ناتوان است و از توضیح کامل و بیان شامل آن در می‌ماند و از این که بتواند حق این معجزه‌ی بزرگ را از لحاظ اعداد و ارقام و شرح و تفسیر کاملاً ادا کند ناتوان است. به عنوان نمونه تعدادی از تناسب‌های عددی آیات قرآن را جهت استفاده علاقه مندان می‌آوریم.

أَجر:

واژه‌ی اجر (مزد) 108 بار در قرآن آمده و به همین اندازه واژه‌ی فعل (کار) آمده است. و جزاء «کیفر- پاداش» 117 بار در قرآن به کار رفته و مَغفِرَت 334 بار، در نتیجه، مزد با کار و حساب با عدل و داد در قرآن برابر آمده است. ولی آمرزش دو برابر کیفر به کار رفته است و این از شگفتیهای تساوی و تناسب و توازن در آیات قرآن است.

أَلباب:

کلمه الباب (به معنی مغزها، خردها) 16 بار در قرآن آمده است که با کلمه أَلاءفئِدَه (دل ها) برابر است.

ابلیس: در قرآن لفظ ابلیس 11 بار آمده است و عیناً به همین تعداد یعنی 11 مرتبه فرمان به استعاذه (پناه بردن به خدا) تکرار شده است.

انفاق:

واژه انفاق و مشتقاتش 73 بار در قرآن آمده است که با لفظ رضا (خشنودی) و مشتقات آن برابر است.

أَصنام:

الفاظ اصنام (بت ها) و خَمر (شراب مست کننده) و خِنزیر (خوک) و بَغضاء (دشمنی شدید) و حَصَب (پاره سنگ است که به مردم گناهکار اصابت می‌کند و بدین وسیله عذاب می‌شوند.) و تَنکیل (تعذیب- عذاب کردن شدید) و حَسَد (رشک) و خِیبَت (ناکامی- نومیدی) هر کدام 5 بار در قرآن مجید به کار رفته، با وجود آن که به گونه‌ای پراکنده و دور از یکدیگر در سوره‌های قرآن واقع شده اند.

آیات:

واژه آیات 382 بار در قرآن آمده و با توجه به اینکه واژه الناس (مردم) 241 بار و الملائکه (فرشتگان) 86 بار و عالمین (جهانیان) 73 بار در قرآن به کار رفته، کلمه آیات (نشانه ها) به اندازه مجموع واژه ناس و ملائکه و عالمین به کار رفته است.

ایمان:

ایمان و مشتقات آن 118 بار در قرآن به کار رفته و لفظ علم و مشتقان آن 782 بار و مترادف علم یعنی کلمه معرفت با مشتقاتش 29 بار در قرآن کریم آمده است. در نتیجه علم و معرفت و مشتقات آن دو مجموعاً 811 بار تکرار شده‌اند که مساوی با لفظ ایمان به کار رفته اند.

الناس:

کلمه الناس و مشتقات و مترادفات آن 368 بار در قرآن آمده و این مساوی با واژه رسول می‌باشد که با مشتقاتش 368 بار در قرآن به کار رفته است.

بُخل:

کلمه بخل در قرآن کریم 12 مرتبه آمده که با لفظ حسرت (دریغ، اندوه) و طَمَع و جُحُود (انکار ورزیدن) برابر است.

بَصَر:

تعداد مواردی که در قرآن از (بَصَر و بَصیر) یاد شده 148 مرتبه می‌شود، که با تعداد مواردی که از (قلب و فواد) سخن رفته برابر است.

بَعث:

لفظ بَعث (زنده کردن مردگان) و مشتقات و مرادفات آن 45 بار در قرآن کریم آمده و درست به اندازه لفظ صراط است.

بِرّ

لفظ بِرّ (نیکی) و تمام مشتقاتش20 بار در قرآن آمده، که با واژه ثواب و مشتقاتش برابر است.

تِلاوَه:

کلمات تلاوت (خواندن، پیروی کردن) در قرآن 62 بار آمده و با موارد به کار رفته واژه صالحات برابر است.

جَحیم:

کلمه جحیم (دوزخ) 26 بار در قرآن تکرار شده، که برابر با لفظ عِقاب (کیفر) می‌باشد.

حِساب

کلمه حساب 29 بار در قرآن به کار رفته که درست به اندازه موارد به کار رفته واژه (عَدل و قِسط) می‌باشد. زیرا 14 بار واژه عدل و 15 بار واژه قسط در قرآن کریم به کار رفته است.

حَیاه:

کلمه حیات و مشتقاتش در آنجا که ویژه حیات انسان است به شمار می‌رود 145 بار در قرآن کریم آمده است و درست به همین اندازه واژه مرگ و مشتقاتش در قرآن به کار رفته است.

حَرث:

واژه حرث (کشت) 14 بار در قرآن آمده، و به همین اندازه واژه زراعت (کشاورزی) به کار رفته، جالب است که لفظ فاکهه (میوه) نیز به همین اندازه آمده است.

حَرب:

کلمه حرب (جنگ) و مشتقاتش 6 بار در قرآن آمده، و جالب این که تعداد واژه أسری (اسیران) نیز به همین اندازه به کار رفته است.

دُنیا و آخره:

کلمه دنیا در قرآن 115 بار به کار رفته، و واژه آخرت نیز عیناً 115 بار در قرآن آمده است. در صورتی که لفظ دنیا به تنهایی و جدا از لفظ آخرت و همچنین لفظ آخرت جدای از لفظ دنیا در آیاتی چند به کار رفته‌اند با این همه تعداد واژه دنیا و آخرت برابرند.

خِیانَه:

کلمه خیانت 16 بار در قرآن آمده که درست مساوی لفظ خُبث (ناپاک) می‌باشد.

دین:

کلمه دین و مشتقات آن 92 بار در قرآن به کار رفته است که با واژه‌ی مساجد و مشتقاتش که در قرآن آمده برابر است.

رُسُل:

واژه رسل 368 بار تکرار شده و واژه نبی 75 بار و بشیر 18 بار و نذیر 57 بار که مجموع ارقام مذکور 581 مرتبه است، جای شگفتی است که این عدد با تعداد مواردی که اسامی پیامبران آمده برابر است، یعنی اسامی پیامبران الهی (آدم، نوح، ابراهیم…) نیز 518 بار در قرآن به کار رفته است.

رحیم:

لفظ رحیم که از اسماء حسنی برای خداوند است 114 بار در قرآن آمده، در حالی که رحمان 57 بار آمده که در ست نصف لفظ رحیم می‌باشد. به علاوه رقم 114 همان عددی است که سوره‌های قرآن کریم به تعداد آن نازل شده است.

سَلام:

واژه سلام و مشتقاتش 50 بار در قرآن آمده و به همین اندازه واژه طیبات (پاکیزه ها) به کار رفته است.

شَهر:

خداوند در قرآن می‌فرماید: «اِنَّ عِدَّهَ الشُّهورِ عِندَ اللهِ اثنا عَشَرَ شَهراً فِی کِتابِ الله»؛ یعنی «تعداد ماه‌ها نزد خدا و در کتاب او دوازده ماه است» آنگاه می‌بینیم واژه شهر (ماه) 12 بار در قرآن مجید تکرار شده است، یعنی درست به اندازه ماه‌های سال و واژه یوم (روز) با سایر موارد 365 بار در قرآن آمده است که درست به تعداد روزهای سال است و نیز واژه یوم به صورت جمع یعنی (ایام) و مثنی (دو روز) و ایاماً جمعاً 30 بار به کار رفته که به اندازه‌ی روزهای ماه می‌باشد.

صالحات:

صالحات (کارهای درست) و همه مشتقات آن 167 بار در قرآن به کار رفته، و عیناً به همین تعداد لفظ (سیئات) یعنی بدی‌ها با تمام مشتقاتش به کار رفته است.

صَیف:

واژه صَیف و اَلحَرّ (تابستان و گرما) و اَلشِّتاء و اَلبَرد (زمستان و سرما) در قرآن کریم با یکدیگر برابرند و هر کدام 5 بار آمده است. با آن که جز در سوره قریش آیه 2 و 3 در جای دیگر از قرآن با یکدیگر به کار نرفته اند.

صِیام:

واژه صیام (روزه) و صبر (شکیبایی) و درجات و شفقت (بیمناکی، مهربانی) هر کدام 14 بار در قرآن آمده و با هم به طور مساوی به کار رفته اند.

صلاه:

واژه صلوه (نماز، دعا) 67 بار در قرآن به کار رفته، که با واژه نجات و ملائکه و قران برابر است.

طُهر:

واژه طهر (پاکی) و تمام مشتقاتش 31 بار در قرآن کریم آمده است که با موارد به کار رفته واژه اخلاص و تمام مشتقاتش برابر است.

عقل:

کلمه عقل و مشتقاتش 49 بار در قرآن آمده و با موارد به کار رفته واژه نور در قرآن برابر است.

فُجار:

واژه فجار (بدکاران) 3 بار در قرآن آمده، در حالی که لفظ ابرار (نیکوکاران) 6 مرتبه، یعنی دو برابر فجار آمده است.

لِسان:

کلمه لِسان (زبان) 25 بار در قرآن آمده که با تعداد مواردی که واژه موعظه (پند و اندرز) آمده برابر است.

مُحَمَّد:

نام شریف پیامبر اسلام (ص) یعنی (محمد) 4 بار در قرآن آمده و به لحاظ تعداد با واژه روح القدوس و ملکوت و سراج (چراغ) برابر است.

و نیز نام محمد (ص) با روح القدوس و ملکوت و سراج و شریعت برابر آمده است.

مُصیبه:

لفظ مصیبت (پیش آمد ناگوار) و مشتقات آن 75 بار در قرآن آمده که درست مساوی با تعداد به کار رفته واژه شکر می‌باشد.

مَحَبَّه:

واژه محبت و تمام مشتقاتش 83 بار در قرآن آمده، که با واژه طاعت (فرمانبرداری) برابر است.

مَصیر

واژه مصیر (بازگشت) 28 بار در قرآن آمده است که با همین تعداد 28 بار واژه أبد (همیشه) آمده است.

مُسملین:

کلمه مسلمین 41 بار در قرآن آمده است و جای شگفتی است که مساوی لفظ جهاد می‌باشد که در قرآن آمده به کار رفته است.

عدد هفت:

قرآن می‌فرماید: عدد آسمان‌ها 7 است و این حقیقت را هفت بار در آیات تکرار کرده است و نیز وقتی قرآن کریم از آفرینش آسمان‌ها و زمین در شش روز یاد می‌کند این حقیقت را نیز 7 بار در آیات می‌آورد و همچنین عرضه شدن آفریدگان بر خداوند را نیز 7 بار ذکر کرده است و نیز فرموده است: کسانی که اموال خود را در راه خدا انفاق می‌کنند عمل آن‌ها به این می‌ماند که دانه‌ای هفت خوشه بر آورد.

و در مورد کلمات خداوند که اگر هفت دریا مرکب آن شوند پایان نمی‌پذیرد، عدد هفت آمده و در مورد دوزخ نیز می‌فرماید: دوزخ هفت باب (در) دارد.

و باز نخستین سوره قرآن سوره فاتحه است که هفت آیه دارد و عدد کلمات شهادتین یعنی لا اله الا الله، محمدٌ رَسُولُ الله نیز هفت است.

 

متهم ساختن پیغمبر اکرم

 

کفارو مشرکین نه تنها قران کریم را سحر نامیدند بلکه به مطلق دعوت پیغمبر اکرم (ص) سحر می‌گفتند و هر وقت آن حضرت مردم را به راه خدا دعوت می‌نمود و حقایقی را به آنان گوشزد می‌فرمود یا پند و اندرز می‌داد می‌گفتند سحر می‌کند، در صورتیکه در همه احوال مسائلی را برایشان روشن می‌فرمود که با نهاد خدا دادی و شعور انسانی خود صحت آن‌ها را درک می‌نمودند و راه راست و روش روشنی را با آنان نشان می‌داد که سعادت و کامیابی جامعه بشری را عیناً در آن مشاهد می‌کردند و هیچ بهانه‌ای در پذیرفتن آن نداشنتد و چنین مطالبی را نمی‌توان سحر نام گذاشت.

آیا این سخن که «سنگ و چوبی را با دست خود می‌تراشید پرستش نکنید و فرزندان خود را قربانی آنان می‌نماید و پی خرافات مروید» جادو است؟ و آیا اخلاق پسندیده مانند راستی و درستی و خیر خواهی و انسان دوستی و صلح و صفا و عدالت و احترام حقوق انسانی را می‌توان سحر نامید؟

خدای متعال در کلام خود به این معنی اشاره نموده می‌فرماید:

«ولئن قلت انکم مبعوثون من بعد الموت قال الذین کرو ان هذا لسحر مبین»

سوره هود آیه 7 خلاصه ترجمه:

وقتی که بکفار می‌گویی پس از مرگ زنده خواهید شد می‌گویند سحر می‌کند.

قرآن مشرکان را به معارضه می‌طلبد:

کفار ومشرکان که آئین بت پرستی در زمین دلهایشان ریشه دوانیده بو دهرگز آماده نبودند که دعوت اسلامی را بپذیرند و در برابر حق و حقیقت سر تعظیم فرود آورند از این رو پیغمبر اکرم (ص) را تکذیب کرده می‌گفتند: دروغگو است و قرآنی را که به خدا نسبت می‌دهد سخن خودش می‌باشد.

برای رفع این تهمت قرآن کریم در مقام تحدی بر آمده جمعیتی را که پیشروان و یکه تازان میدان فصاحت وبلاغت بودند به مبارزه دعوت کرد و از ایشان خواست که اگر در تکذیب پیغمبر راست می‌گویند گفتاری همانند این گفتار بیاورند و از این راه بی‌اساس بودن دعوت اسلامی را ثابت کنند.

چنانکه خدای متعال می‌فرماید:

«‌ام یقولون تقوله بل لا یومنون فلیأتوا بحدیث مثله ان کانو صادقین»

سوره طور آیه 34 خلاصه ترجمه:

بلکه می‌گویند قرآن را خودش ساخته است. اگر راست می‌گویند آنان نیز کلامی مانند آن بیاورند.

و باز می‌فرماید:

«‌ام یقولون افتراه قل فأتوا بسوره من مثله و ادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین»

سوره یونس آیه 38 خلاصه ترجمه:

میگویند قرآن دروغی است که بخدا بسته شده (کلام محمد است نه کلام خدا) بگو اگر راست می‌گویید شما نیز سوره‌ای مانند یکی از سوره‌های قرآن بیاورید و در این باره از خدایان خود (بتها) و از هر کس که می‌توانید استمداد بجویید.

کفار و مشرکین عرب که استادان سخن و فرمانروایان ملک فصاحت وبلاغت بودند با آن همه کفر ونخوت و غرور که در سخنوری داشتند از اجابت این تکلیف سربازدند و از مسابقه چشم پوشیدند و ناگزیر معارضه گفتاری را تبدیل به مبارهز خونین نمودند؛ یعنی کشته شدن برایشان آسان‌تر از رسوایی معارضه بود.

سخنوران عرب از معارضه با قرآن عاجز شدند نه تنها آنان که در عصر نزول قرآن زندگی می‌کردند کسانی هم که پس از عصر نزول قرآن به وجود آمدند نتوانستند کاری انجام دهند و پس از زور آزمایی عقب نشینی کردند.

زیرا طبیعت بشر پیوسته متمایل به آن است که هر شاهکار یا هنری از دیگری ظاهر شود و توجه مردم را به خود جلب نماید اگرچه مانند مشت زنی و ریسمان بازی کمترین تاثیر مستقیمی در زندگی جامعه نداشته باشد گروهی از مردم به صدد آوردن مثل آن یا بهتر از آن در آمده بفکر مسابقه می‌افتند و از اینجا معلوم است پیوسته گروهی در کمین قرآن هستند و اگر راهی برای معارضه با این کتاب آسمانی بیابند از سلوک آن لحظه‌ای از پا ننشینند.

اینان از معارضه عاجز شدند و نتوانستند نام سحر وجادو را بهانه قرار داده بگویند قرآن سحر است زیرا سحر عملی است که بحسب خاصیت حق را باطل و یا باطل را حق جلوه می‌دهد، دروغ را راست یا راست را دروغ می‌نماید و اگر قرآن با لهجه زیبا و نظم شیوای ودب شکار دل‌ها می‌پردازد خاصیت زیبایی طبیعی او است و دخلی به عالم سحر ندارد و اگر از راه لفظ به سوی یک سلسله مقاصد دعوت می‌نماید و معارفی را به مردم یادآوری می‌کند با شعور انسانی و نهاد خدادادی خود واقعیت و حقانیت آن‌ها را می‌فهمند و مردم را به یک رشته رفتار و کردار مانند. حق‌شناسی و خیر خواهی و دادگری و انسان دوستی و امید دارد که عقل سلیم گزیری از پذیرفتن و ستودن آن‌ها ندارد.

جزئیات حقیقت چیزی نیست ایشان عاجز شدند و نتوانستند بگویند قرآن کلامی است که در اوج کلام بشر قرار گرفته و از این روی در زیبایی و دلربابی و بلاغت و دلنشینی رقیب ندارد و این دلیل نمی‌شود که کلام خدا است.

بعبارت دیگر هر صفتی یا صنعتی مانند جرات و شهامت و خواندن و نوشتن و نظایر آن‌ها که قابل پیشرفت است قهراً در تاریخ بشر یک نابغه‌ای که به منزله اول برنده مسابقه باشد خواهد داشت و چه مانع دارد که پیغمبر اکرم در تلکم عربی با نظم مخصوص در درجه اول بلاغت باشد و در این صورت کلام او با اینکه کلام بشری است معارضه نشدنی خواهد بود.

سخنوران معاصر پیغمبر اکرم (ص) این سخن را نگفتند از مدعیان قرآن نیز کسی نتوانسته بگوید یا به ثبوت رساند زیرا هر صفت و صنعتی که بدست یکی از نوابغ به اوج ترقی برسد هرچه باشد بالاخره امری است که از قابلیت و استعداد انسانی سر چشمه گرفته مولود طبیعت بشری است و از این رو برای دیگران نیز ممکن است راهی که به وسیله آن نابغه باز شده پیش گیرند و در اثر تلاش و کوشش لازم کاری همانند کارهای همان نابغه و از نوع آن با همان اسلوب بلکه بهتر از آن را اگر چه از هر جهت به او نرسد انجام دهند.

با این حال برای نابغه نامبرده که نخستین باز کننده راه است تنها سمت پیشوایی و پیشقدمی می‌ماند.

مثلا نمی‌توان در سخاوت بالادست حاتم طلایی نشست ولی می‌توان کاری همانند کارهای او کرد؛ نمی‌توان گوی سبقت را در خوش‌نویسی از دست می‌رود در نقاشی از دست مانی نقاش گرفت ولی در اثر تلاش و کوشش شایان می‌توان کلمه‌ای به شیوه میر نوشت یا تابلوی کوچکی را با اسلوب مانی نقاشی کرد.

بنا به همین قانون عمومی اگر قرآن کریم بلیغترین کلام بشری بود (نه کلام خدا) برای دیگران و خاصه سخنوران نامی جهان امکان داشت که درا ثر ورزیدگی در همین اسلوب کتابی و دست کم سوره‌ای شبیه و همانند یکی از سوره‌های قرآن بسازند.

قرآن کریم در مقام معارضه؛ کلامی همانند کلام خود از مردم خواسته نه بهتر از خود «فلیاتوا بحدیث مثله؛ فاتوا بسوره مثله فاتوا بعشر سور مثله مفتریات لایاتون بمثله و لوکان بعضهم لبعض ظهیرا».

 

تعلیمات قرآن

 

قرآن کریم در مدت بیست وسه سال زمان دعوت پیغمبر اکرم (ص) تدریجاً نازل شده و نیازمندیهای جامعه بشری را پاسخ گفته است.

قرآن کتابی است که در بیانات خود هدفی جز راهنمایی مردم بسوی سعادت ندارد. اعتقاد درست و خلق پسندیده و عمل شایسته را که پایه‌های سعادت فرد و جامعه انسانی است با کلامی رسا تعلیم می‌کند.

«و نزلنا الیک الکتاب تبیاناً لکل شیءٍ» سوره نحل آیه 89. کتابی که هر چیز را روشن می‌کند بسوی تو فرستادیم. قرآن معارف اسلامی را به اختصار بیان فرموده برای تفضیلات آن معارف مخصوصاً برای توضیحات مسائل فقهی مردم را به در خانه نبوت هدایت می‌کند چنانکه می‌فرماید: «وئ انزلنا الیک الذکرلتبین ما نزل الیهم من ربهم» سوره نحل آیه 64 خلاصه ترجمه: قرآن را فرستادیم تا آنچه را که از جانب خدا برای مردم فرستاده شده است برای آنان روشن سازی.

«و ما انزلنا الیک الکتاب الالتبین لهم الذی اختلفو فیه» سوره نحل آیه 64 خلاصه ترجمه: این کتاب را بدین منظور بسوی تو فرستادیم که اختلاف مردم را حل کرده حق را برای آنان روشن سازی.

و باید دانست که پیغمبر اکرم (ص) در تفسیر کتاب خدا و توضیح معارف دین، گفتار اهل بیت خود را مانند سخن دانسته و فرموده است که:

«قرآن و اله بیت من تا دامنه قیامت از یکدیگر جدا نمی‌شود و هر کس بخواهد از قرآن استفاده کند باید دست بدامن اهل بیت من بزند.»

 

دانش و نادانی از نظر قرآن

 

ستایشی که در قرآن کریم از علم و دانش شده و تشویقی که نسبت به تفکر و تعقل به عمل آمده در هیچ یک از کتب آسمانی دیگر یافت نمی‌شود و همچنین نکوهشی که از جهل و نادانی گردیده از مختصات قرآن است بطوریکه علم و دانش را زندگی و حیات و نادانی را مرگ نامیده و برای معرفی کامل محیط پر از فساد قبل از اسلام آن را محیط جاهلیت خوانده است.

در سوره زمر آیه 9 می‌فرماید «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون، ایا مردم دانا با مردم نادان برابرند؟ در سوره انعام آیه 122 می‌فرماید: « ارمن‌کان میتاً فأحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی الناس کمن مثله فی ظلمات لیس بخارج منها، آیا کسی که روان مرده یی داشت و ما او را زنده کردیم و برایش چراغی از معرفت و دانش ساختیم که با روشنایی آن میان مردم زندگی می‌کند مانند کسی است که با روان مرده برای همیشه در تاریکی جهل و نادانی فرو رفته است؟

« انها لا تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور» سروه حج آیه 56 خلاصه ترجمه: در حقیقت کور کسی است که از علم و فهم بی‌بهره است نه آن کس که چمشش نمی‌بیند.

«لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها ولهم آذان لا یسمعون بها» سوره اعراف آیه 179، آنانکه از روی جهل و ناانی سخن حق را نمی‌پذیرند دلهایشان آنچه را که باید نمی‌فهمد، چشمهایشان دیدنی‌ها را نمی‌بیند و گوش‌هایشان در برابر سخنان درست کر است؛ آنان مانند ستوران و چهارپایان بلکه گمراه‌تر از آن‌هایند (زیرا چهار پایان از وسائل فهم خود بهره برداری می‌کنند ولی اینان از وسائل ادراک خود استفاده نمی‌نمایند) آنان هستند که زندگی خود را با غفلت و بی‌خبری می‌گذرانند.

«و ما یستوی الاعمی و البصیر و لا الظلمات و النور و لا الضل و لا الحر و ما یستوی الحیاء و الا الاموات» سوره فاطر آیه 19-22 خلاصه ترجمه: نابینا و بینا- تاریکی و روشنی؛ سایه خنک و باد گرم و سوزان، زندگان و مرد یکسان نیستند.

خدای متعال در آیات بسیاری از کلام خود بشر را به تفکر و تدبر ترغیب و تشویق می‌فرماید و بندگان خود را دستور می‌دهد که در آفرینش آسمانها و زمین و پدیده‌های گوناگونی که در آن‌ها است بیندیشند و مخصوصاً در خلقت انسان تفکر کنند؛ و نیز توصیه می‌کند که در تاریخ ملت‌ها و امت‌های گذاشته و آثار و رسوم و عادات اطوار ایشان که در واقع علوم و فنون متفرقه انسانی است مطالعه کنند و از نتایج این مطالعات برای سعادت حقیقی خود استفاده نمایند و باید دانست که زیر و رو کردن نظرات فنی و مسائل علمی برای بهبود و ترقی زندگی چند روزه و محدود این جهان نیست بلکه باید بر اساس مطالعات علمی سعادت و آسایش حیات جاودانی بعدی را تامین کرده.

 

تعلیم قرآن نسبت به آفریدگار جهان

 

وجود آفریدگار:

«افی الله شک فاطر السماوات و الارض، سوره ابراهیم آیه 10 ترجمه: آیا در وجود خدائیکه آفریننده و پدید آورنده آسمانها و زمین است می‌شود شک کرد؟

توضیح: در روشنایی روز همه چیز بیش چشم نمایان است؛ خودمان، دیگران خانه؛ شهر، بیابان؛ کوه و جنگل و دریا را می‌بینیم اما وقتی که تاریکی شب محیط را فرا گرفت همه آن چیزهای روشن و پدیدار روشنی خود را از دست می‌دهند در آن وقت می‌فهمیم که آن روشنی از خودشان نبوده بلکه مربوط به خورشید بوده که به واسطه نوعی ارتباط آن‌ها را روشن می‌کرده است. خورشید خود روشن است و با تابش خود زمین و آنچه که در آن است روشن و آشکار می‌کند، اگر روشنی از خود این اشیاء بود هرگز آن را از دست نمی‌داد.

انسان و سایر حیوانات زنده با چشم و گوش و حواس دیگر خود اشیاء را درک می‌کنند با دست و پا و سایر اعضاء درونی و بیرونی بفعالیت می‌پردازند. ولی پس از چندی از حس و حرکت افتاد دیگر هیچ گونه جنبش و فعالیتی از خود بروز نمی‌دهند و به عبارت دیگر می‌میرند.

ما با مشاهده این صحنه قضاوت می‌کنیم که شعور و اراده و جنب وجوشی که از این جانداران بظهور می‌رسد از هیکل و کالبد آن‌ها نیست بلکه از روح و جانشان می‌باشد که با رفتن آن، زندگی و فعالیت خود را از دست می‌دهند.

اگر دیدن و شنیدن مثلا از چشم و گوش تنها بود تا این دو عضو وجود داشت لازم بود دیدن و شنیدن هم ادامه داشته باشد و حال اینکه این طور نیست.

همینطور جهان پهناور هستی که ما خود یکی از اجزاء آن می‌باشیم و هرگز نمی‌توانیم در هستی وجود آن تردید کنیم، این هستی و پیدایش غیر قابل تردید اگر از خودش و از آن خودش بود هرگز آن را از دست نمی‌داد و حال آنکه به چشم می‌بینیم که اجزاء آن یکی پس از دیگری وجود خود را از دست می‌دهند و پیوسته در حال دگرگونی و تغییر و تبدل بوده حالی را از دست می‌دهند و صورتی دیگر بخود می‌گیرند.

پس باید قضاوت قطعی نمود که هستی و پیدایش تمام موجودات از چیز دیگری سرچشمه می‌گیرد که آفریننده و پدید آورنده اوست. و همینکه رابطه آفرینش خود را با چیزی قطع کرد در نهانخانه نیستی و نابودی فرو رفته ناپیدا می‌شود.

 

احترام قرآن

 

گنجینه‌ای که مشتمل بر این معارف و احکام است همان کتاب آسمانی اسلام (قرآن کریم) است که خدای متعال از طریق وحی پیامبر گرامی خود نازل فرموده است.

قرآن کریم گرانبهاترین و پر ارزشترین پشتوانه زندگی مادی و معنوی مسلمانان جهان است و پیامبر اکرم بارها این کتاب را به همین عنوان بامت خود سپرده است.

و کراراً (به ویژه در آخرین روزهای زندگی خود) بمردم فرموده: « من پس از خود دو چیز گرانبها در میان شما می‌گذارم که تا قیامت از هم جدا نخواهد شد، و تا زمانیکه به آندو تمسک جویید هرگز گمراه نخواهید شد: یکی قرآن است و دیگری عترت من که بیان کننده قرآن می‌باشد» بنابر این تقدیس و احترام قرآن آن بر همه مسلمانان جهان واجب می‌باشد.

در لزوم تقدیس و احترام قرآن همین قدر بس که:

1- کلام خدا است.

2- سند قطعی و زنده پیامبر اسلام می‌باشد.

3- متضمن قانون اساسی اسلام است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می‌فرماید: از قرآن جدا مشوید زیرا گزارش پیشینیان و گذشتگان شما را در بر دارد و از وضح آینده شما خبر می‌دهد و در میان شما با عدل و داد حکومت می‌کند.

دستور قرآن بمجاهده و فداکاری در راه خدا:

روش‌های اجتماعی همگی چون درخت میوه‌ای است که برای شکوفه کردن و بارور شدن باید در زمین مناسبی نشانده شود و در آبیاری و پرورش آن کوشش به عمل آید تا در زمین ریشه دوانیده استوار گردد سپس نشور و نمای کافی نموده در فصل مناسب شکوفه باز کرده میوه دهد.

درخت اسلام که دینی صد در صد اجتماعی است برای آنکه اثر کامل خود را ببخشاید بپیمودن این مراحل نیازمند است:

1- از طرف مردم پذیرفته شود.

2- به وسیله آموزش نگهداری شود تا به زندگی خود ادامه دهد

3- از مخالفت علمی با مقرراتش جلوگیری به عمل آید، و از گزند حوادث نگهبانی شود تا آثار و فواید خود را در جامعه بشری بسط و گسترش دهد.

باید توجه داشت که قرآن تنها با شیوایی نظم خود دیگران را عاجز نکرده است بلکه از جهت اینکه بر پاسخ واقعی همه نیازمندیهای بشر مشتمل است و از جهت خبرهای غیبی که داده و از جهت حقایقی که بیان نموده و از سایر جهات که در این کتاب آسمانی جلوه می‌کند تحدی می‌نماید و به عموم بشر اعلان می‌کند که نخواهند توانست مثل آنرا بیاورند.

 

قرآن مجید کتابی است کامل

 

قرآن مجید مشتمل است بر هدف کامل انسانیت و آن را به کامل‌ترین وجهی بیان می‌کند زیرا هدف انسانیت که با واقع بینی سرشته شده جهان بینی کامل و بکار بستن اصول اخلاقی و قوانینی عملی است که مناسب و لازمه همان جهان بینی باشد و قرآن مجید تشریح کامل این مقصد را به عهده دارد.

خدای متعال در وصف آن می‌فرماید: «یَهدی اِلَی الحَقِّ وَ الی طریقٍ مُستَقیم» (ترجمه: هدایت می‌کند قرآن مجید به سوی حق- در اعتقاد- و به سوی راهی است – در عمل-) و باز درجایی دیگر پس از ذکر تورات و انجیل می‌فرماید: «وَ اَنزَلنا اِلَیکَ الکِتابَ بِالحَقِّ مُصَدِقاً لِما بَینَ یَدَیهِ مِنَ الکِتابِ وَ مُهَیمِناً عَلَیهِ» (ترجمه: و فرو فرستادیم این کتاب را به سوی تو بحق در حالیکه کتاب آسمانی را در برابر خود دارد تصدیق می‌نماید و مسلط و نگهبانست نسبت به آن).

و باز در اشتمال قرآن بحقیقت شرایع انبیاء گذشته می‌فرماید: «شَرَعَ لَکُم مِنَ الدّینِ ما وَصّی بِهِ نوحاً وَ الَّذی اَوحَینا اِلَیکَ وَ ما وَصَّینا بِهِ ابراهیمَ وَ مُوسی وَ عیسی» (ترجمه: تشریع کرد برای شما امت محمد آنچه را که به نوح سفارش کرد وآنچه را که به تو وحی کردیم و آنچه را که با ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم. »

و بطور جامع می‌فرماید: «وَ نَزَّلنا عَلَیکَ الکِتابَ تِبیاناً لِکُلِّ شَیءٍ» ( ترجمه: و تدریجاً فرو فرستادیم به سوی تو این کتاب را در حالی که بیان کننده هر چیزی است).

محصل آیات قبلی این است که قرآن مجید بحقیقت مقاصد همه کتب آسمانی مشتمل است و زیاده، و اینکه هر چیزی که بشر در پیمایش راه سعادت و خوشبختی از اعتقاد و عمل به آن نیازمند می‌باشد در این کتاب بطور تام و کامل بیان شده است.

 

قرآن مجید کتابی است همیشگی

 

بحثی که در فصل گذشته برگذار شد برای اثبات این مدعا کافی می‌باشد زیرا بیانی که نسبت به یک مقصد و مطلب بطور مطلق تام و کامل باشد اعتبار و صحتش محدود به وقت و مخصوص به زمان معین نخواهد بود، و قرآن مجید بیان خود را تام و کامل می‌داند و ماوراء کمال چیزی نیست، خدای متعال می‌فرماید: «اِنَّهُ لَقَولٌ فَصلٌ وَ ما هُوَ بِالهَزلِ» (ترجمه: قرآن سخنی است برنده- جدا کننده حق از باطل- و هزل و یاوه سرایی نیست).

و همچنین مهارف اعتقادی حقیقت خالص و واقعیت محض می‌باشد و اصول اخلاقی و قوانین عملی که بیان داشته نتایج و موالید واقعی همان حقایق ثابته است و چنین چیزی بطلان‌پذیر و به مرور زمان قابل نسخ نیست خدای متعال میفرماید: «وَ بِالحَقِّ اَنزَلناهُ وَ بِالحَقِّ نَزَلَ» (ترجمه: قرآن را به حق نازل کردیم او نیز به حق نازل شد- یعنی در حدوث و بقاء خود از حق جدا نشد-) و باز می‌فرماید: «فَماذا بَعدَ الحَقِّ اِلَّا الضَّلالُ» (ترجمه: جز ضلالت و گمراهی پس از حق چیزی هست؟ از حق که گذشتی جز ضلالت نمی‌ماند-) و در جایی دیگر از کلام خود بطور جامع می‌فرماید: «وَ اِنَّهُ لَکِتابٌ عَزیزٌ لایَءتیهِ الباطِلُ مِن بَینِ یَدَیهِ وَ لا مِن خَلفِهِ» (ترجمه: بدرستی قرآن کتابی است عزیز- منیع الجانب که هر تعددی را با قدرت از خود دفع می‌کند- باطل از پیش روی و از پشت سر به سوی او نمی‌آید- یعنی نه اکنون و نه در آینده بطلان و نسخ‌پذیر نیست).

البته بحث‌های زیادی در اطراف ابدیت احکام قرآنی کرده شده و میتوان کرد ولی از موضوع بحث این کتاب که موقعیت قرآن است پیش مسلمانا بطوری که خود قرآن دلالت دارد- بیرون است.

 

قرآن مجید در دلالت خود مستقل است

 

قرآن مجید که از نسخ اسلام است مانند سایر کلام‌های معمولی از معنی مراد خود کشف می‌کند و هرگز در دلالت خود گنگ نیست و از خارج نیز دلیلی وجود ندارد که مراد تحت اللفظی قرآن جز آن است که از لفظ عربیش فهمیده می‌شود.

اما اینکه خودش در دلالت خود گنگ نیست زیرا هر کس بلغت آشنایی داشته باشد از جملات آیات کریمه معنی آن‌ها را آشکارا می‌فهمد چنانکه از جملات هر کلام عربی دیگر معنی می‌فهمد.

علاوه بر این آیات بسیاری از قرآن بر می‌خوریم که در آن‌ها طایفه خاصی را مانند بنی اسرائیل و مومنین و کفار و گاهی عموم مردم را متعلق خطاب قرار داده مقاصد خود را به ایشان القاء می‌کند یا با آنان به احتجاج می‌پردازد یا به مقام تحدی برآمده از ایشان می‌خواهد که اگر شک و تردید دارند در اینکه قرآن کلام خداست مثل آن بیاورند و بدیهی است که تکلم با مردم با الفاظی که خاصیت تفهیم را واجد نیست معنی ندارد و همچنین تکلیف مردم به آوردن مثل چیزی که معنی محصلی از آن فهمیده نمی‌شود قابل قبول نیست.

علاوه بر این خدای متعال می‌فرماید: «اَفَلا یَتَدَبَّرون القُرانَ امٌ عَلی قُلُوبٍ اَقفالُها» (ترجمه: آیات قرآن را تدبر- پی گیری آیات با تامل نمی‌کنند یا بدلهایی قفلهاشان زده شده) و می‌فرماید: «اَفَلا یَتَدَبَّرونُ القُرانَ وَ لَو کانَ مِن عِندِ غَیرِ اللهِ لَوَجَدوا فیهِ اختلافاً کثیراً» (ترجمه آیه گذشت).

دلالت آیه‌ها بر اینکه قرآن تدبر را که خاصیت تفهم را دارد می‌پذیرد و همچنین تدبر اختلافات آیات را که در نظر سطحی و ابتدایی پیش می‌آید حل می‌کند روشن است و بدیهی است که اگر آیات در معانی خودشان ظهوری نداشتند تامل و تدبر در آن‌ها و همچنین حل اختلافات صوری آن‌ها به واسطه تامل و تدبر معنی نداشت.

و اما اینکه راجع بنفی حجیت ظواهر قرآن دلیلی از خارج نیست زیرا چنین دلیلی وجود ندارد.

جز اینکه برخی گفته‌اند در تفهیم مرادات قرآن به بیان تنها پیغمبر اکرم (ص) یا به بیان آن حضرت و بیان اهل بیت گرامش باید رجوع کرد.

ولی این سخن قابل قبول نیست زیرا حجیت بیان پیغمبر اکرم (ص) و امامان اهل بیت (ع) را تازه از قرآن باید استخراج کرد و بنابراین چگونه متصور است که حجیت دلالت قرآن به بیان ایشان متوقف باشد بلکه در اثبات اصل رسالت و امامت باید به دامن قرآن که سند نبوت است چنگ زد.

و البته آنچه گفته شد منافات ندارد با اینکه پیغمبر اکرم (ص) و ائمه اهل بیت (ع) عهده دار بیان جزئیات قوانین و تفاصیل احکام شریعت- که از ظواهر قرآن مجید به دست نمی‌آید- بوده اند.

و همچنین سمت معلمی معارف کتاب را داشته‌اند چنانکه از آیات ذیبل در می‌آید: «وَ اَنزَلنا اِلَیکَ الذِّکر لِتُبَیِّنَ لِلناسِ ما نُزِّلَ اِلَیهِم» (ترجمه: و فرو فرستادیم بتو ذکر- قرآن – را برای آنکه آنچه را به مردم نازل شده برایشان بیان و روشن کنی). «وَ ما اتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَها کُم عَنهُ فَانتَهُوا» (ترجمه: آنچه را پیغمبر برای شما آورد یعنی امر کرد بگیرید و بپذیرید و آنچه از آن نهی کرد خودداری کنید) «وَ ما اَرسَلنا مِن رَسُولِ اِلا لِیُطاعَ بِاِذنِ اللهِ» (ترجمه: ما هیچ پیغمبری را نفرستادیم مگر برای اینکه به اذن خدا اطاعتش کنند). «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الأُمِیِّینَ رَسولاً مِنهُم یَتلُوا عَلَیهِم ایاتِهِ وَ یُزَکّیهِم و یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَهَ» (ترجمه: خدا است آنکه در یمان جماعت امی از خودشان پیامبری بر انگیخت که آیات خدا را بر ایشان تلاوت می‌کند و آنان را تزکیه می‌نماید، و بر ایشان کتاب و حکمت را تعلیم می‌دهد).

به موجب این آیات پیغمبر اکرم (ص) مبین جزئیات و تفاصیل شریعت و معلم الهی قرآن مجید می‌باشد و به موجب حدیث متواتر ثقلین پیغمبر اکرم ائمه اهل بیت را در سمتهای نامبرده جانشینان خود قرار داده است. و این مطلب منافات ندارد با اینکه دیگران نیز با اعمال سلیقه‌ای که از معلمین حقیقی یاد گرفته‌اند مراد قرآن مجید را از ظواهر آیاتش بفهمند.

 

اوصاف قرآن

 

خداوند در قرآن، اوصافی برای قرآن ذکر می‌کند که مبین مقام شامخ این کتاب الهی است و موقعیت و عظمت آن را بطور واضح متجلی می‌سازد از قبیل:

1- «لارَیبَ فیهِ هُدًی لِلمُتَّقینَ» بقره: 2.

2- «هُدًی لِلنّاسِ» بقره: 185.

3- «قُرآن مُبینٍ» حجر: 1.

4- «وَ القُرآنَ العظیمَ» حجر: 87.

5- «اِنَّ هذَا القُرآنَ یَهدِ لِلَّتی هِیَ اَقوَمُ» اسراء: 9.

6- «شفاءٌ وَ رَحمَهٌ لِلمومِنینَ» اسراء: 82.

7- «وَ القُرآنِ الحَکیمِ» یس: 2.

8- «بَل هُوَ قُرآن مَجیدٌ» بروج: 21

9- «اِنَّهُ لَقُرآن کریمٌ» واقعه: 77.

10- «لایأتیهِ الباطِلُ مِن بَین یَدَیهِ وَ لا مِن خَلفِهِ تَنزیلٌ مِ حکیمٍ حمیدٍ» فصلت: 42.

11- «اِن هُوَ اِلا ذِکرٌ لِلعالَمینَ» تکویر: 27

12- «تِبیاناً لِکُلِّ شَیءٍ» نحل: 89

13- «وَ انَّهُ لَکِتابٌ عَزیزٌ» فصلت: 41

اینها نمونه‌ای از اوصاف حمیده قرآن مجید است، با توجه به آن‌ها خواهیم دید که این کتاب سبب سعادت هر دو جهان و رشحه‌ای از رحمت واسعه خدا بر بندگان است. مسلمانان باید در فرا گرفتن و عمل به آن آنچه می‌توانند سعی کنند تا سعادت هر دو جهان یابند.

 

عدم تحریف در قرآن

 

این مسئله که در قرآن تحریف هست یا نیست به اختلاف قرائت‌ها و اختلاف بعضی از کلمات و حرکات راجع نمی‌باشد که چنین چیزهایی هست و ضرری به قرآن مجید ندارد، موضوع عمده در این باره دو چیز است:

1- آیا در قرآن فعلی مطالب اضافه هست و مقداری از آن از کلام خداوند نیست بلکه بر آن اضافه شده است یا نه؟

2- آیا در قرآن فعلی نقیصه هست و مقداری از آن از بین رفته و آنچه در دست ماست قسمتی از قرآن اصلی است یا نه؟

تحریف به معنای اول به اجماع مسلمین باطل بلکه بطلانش ضروری است و قرآن فعلی همه‌اش کلام خداست بدون شبهه. در مقدمه مجمع البیان در فن پنجم فرموده به اجماع مسلمین در قرآن زیادت نیست، در المیزان ج 12 ص 111 فرموده: بر نفی زیادت با اجماع استدلال کرده اند، در البیان فرموده تحریف به معنی زیادت به اجماع مسلمین باطل بلکه بطلانش به ضرورت ثابت است.

اما تحریف به معنای دوم (وجود نقیصه در قرآن) متسالم علیه میان مسلمین آن است که این گونه تحریل در قرآن نیست و این قول حق است و دلائلش بعداً نقل خواهد شد.

در البیان ص 218 می‌گوید: معروف میان مسلمانان‌عدم وقوع تحریف در قرآن است و اینکه قرآن موجود در دست ما همه قرآن است که بر پیغمبر (ص) نازل شده، بسیاری از بزرگان بر این عقیده تصریح کرده‌اند از جمله صدوق محمد بن بابویه که قول بعدم تحریف را از معتقدات امامیه شمرده از جلمه شیخ طوسی در اول تفسیر «تبیان» و آن را از استادش علم الهدی با استدلال قاطع نقل می‌کند، هکذا مفسر شهیر طبرسی در مقدمه مجمع البیان، ایضاً شیخ جعفر کاشف الغظاء در بحث قرآن از کتاب «کشف الغطاء» و نیز علامه شهشهانی در بحث قرآن از کتاب «عروه وثفی» و نیز قول بعدم تحریف را به جمهور مجتهدین نسبت داده، از جمله محدث کاشانی در دو کتابش (وافی ج 5 ص 274 و علم الیقین ص 130) همچنین علامه شیخ محمد جواد بلاغی در مقدمه تفسیر «آلاء الرحمن».

نگارنده گوید: اگر درا قوال بزرگان اهل تفسیر و غیره تفحص کنیم کمتر کسی خواهیم یافت که قائل به تحریف به معنی نقیصه باشند مگر بعضی از آنان که خیلی سطحی و ساده‌اند ولی دانشمندان بزرگ اسلامی که عده‌ای از آن‌ها نام برده شد و بزرگانی همچون علامه طباطبایی در المیزان و غیره و علامه خویی در «البیان» و نویسندگانی امثال فوید وجدی در دائره المعارف و غیره و غیره به جنگ این گونه اشخاص نادر شتافته‌اند البته با دلایل قاطع که نقل خواهد شد.

عده‌ای از محدثین شیعه و جمعی از محدثان اهل سنت قائل شده‌اند که در قرآن تحریف وجود دارد و مقداری از آن حذف شده است، در مقدمه مجمع این قول را به جعی از علماء شیعه و عده‌ای از حشویه اهل سنت نسبت داده است، حشویه چنانکه در دایره المعارف و جدی است گروهی از معتزله هستند که به ظواهر قرآن تمسک کرده و قائل به جسم بودن خدا اند. منسوبند به حشو یعنی مردمان رذیل.

 

دلایل‌عدم تحریف

 

دلیل قائلین به وجود تحریف روایاتی است که از طرق شیعه و اهل سنت وارد شده که نقل و رد آن‌ها در این کتاب مهم نیست طالبان تفصیل به کتب مفصل رجوع کنند از جمله المیزان ج 12 ص 106 به بعد و البیان آیه الله خویی فصل «صیانه القرآن من التحریف» ولی مقداری از دلایل‌عدم تحریف به قرار ذیل است:

1- «اِنّا نَحنُ نَزَّلنا الذِکرَ وَ انا لَهُ لَخافِظونَ» حجر: 9. مراد از «الذکر» قرآن است و چند آیه قبل فرموده: «وَ قالو یا اَیُّهَا الَّذی نُزِّلَ عَلَیهِ الذِّکرُ اِنَّکَ لَمَجنُونٌ». در این آیه خداوند با قاطعیت تمام فرموده:

قرآن را ما نازل کرده‌ایم و ما حتماً حافظ و نگهدارنده آن هستیم با دو تاکید «ان» و «لام» پس مطمئناً خداوند آن را از نقصان و زیادت و از هر جهت دیگر محفوظ خواهد داشت. بعضی احتمال داده‌اند که ضمیر «له» به حضرت رسول (ص) راجع است ولی این قول بر خلاف ظاهر است و هر کس در آیه دقت کند یقین خواهد کرد که مراد از «لَهُ لَحافِضُونَ» حفظ قرآن و «له» بر قرآن راجع است.

2- «وَ اِنَّهُ لَکِتابٌ عَزیزٌ. لا یأتیهِ الباطِلُ مِن بَینِ یَدَیهِ وَ لا مِن خَلفِهِ تَنزیلٌ مِن حکیمٍ حمیدٍ.» فصلت: 41-42. مراد از «بینَ یَدَیهِ» زمان نزول و از «مِن خَلفِهِ» زمان بعد است یعنی او کتاب با عزتی است که نه حالا و نه در آینده باطل را بر آن راه ندارد تا به واسطه زیادت و یا نقصان و یا به هر شکل دیگری بر آن راه یافته و از حجیت بیاندازد.

این قولی است قطعی که خداوند قرآن را از راه یافتن باطل بر کنار کرده است و اگر نقصی در آن راه یابد بر خلاف آن خواهد بود.

3- حدیث ثقلین که فریقین به طور متواتر از رسول خدا (ص) نقل کرده‌اند فرمود: «اِنّی تاریکٌ فیکُمُ الثِّقلَینِ کِتابَ اللهِ وَ عِترَتی اَهلُ بَیتی ما اِن تَمَسَکتُم بِهِما لَن تَضِّلُوا اَبَداً اِنَّهُما لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَّیَ الحَوضَ» من در میان شما دو چیز مهم و گرانقدر می‌گذارم کتاب خدا و عترتم که اهل بیت من‌اند هر گاه به آن دو چنگ بزنید هرگز گمراه نخواهید بود آن دوهیچ گاه از هم جدا نمی‌شوند تا در حوض پیش من آیند. این حدیث وجب تمسک به قرآن را ایجاد می‌کند باید قرآن تحریف نشده باشد وگرنه تمسک به کتاب محرف معنایی ندارد و از ضلالت باز نمی‌دارد، جمله «اِنَّهُما لَن یَفتَرِقا» معین می‌کند که کتاب و اهل بتی تا قیامت باقی است پس تا قیامت باید اهل بیت و کتاب باشند و از هم جدا نشوند ولی بودن یکی از اهل بیت همواره ضروری نیست مخصوصاً در زمان غیبت بلکه بودن احادیث آن‌ها و بودن مجتهدین که حافظ و راوی احادیث‌اند کافی است و تمسک به قرآن میسر نیست مگر با وصول به قرآن، بدین طریق می‌دانیم که قرآن درست نخورده میان ما موجود است و زیادت و نقصانی در آن نیست.

هکذا سایر روایات که در بیان صحت و سقم اخبار تطبیق آن‌ها را با قرآن لازم دانسته است، ایضاً روایاتی که می‌گویند امامان علیهم السلام در استفاده از احکام و غیره بر قرآن موجود استناد کرده اند:

در آینده خواهیم گفت: قرآنی که امیرالمومنین (ع) نوشته فرقش با قرآن فعلی فقط در ترتیب سوره‌ها است، در البیان می‌گوید: اینهم باطل است که بگوییم قرآن در نزد امام غائی (ع) محفوظ و موجود است زیرا وجود واقعی آن در تمسک امت کافی نیست.

4- از جمله براهین که اقامه کرده‌اند این است: قرآن مجید اوصافی برای خود بیان می‌دارد که آن اوصاف در قرآن فعلی وجود دارد مثلا می‌گوید «اِنَّ هذا القُرآنَ یَهدِی لِلَّتی هِیَ اَقوَمُ» اسراء: 9. قرآن مردم را با استوارترین راه هدایت می‌کند. قرآن برای مومنان شفاست و کافران را جز خسران نیافزاید (اسراء: 82) اگر جن و انس جمع شوند قدرت آوردن چنین قرآنی را ندارند اسراء 88. قرآن به بنی اسرائیل بیشتر آنچه را که در آن اختلاف دارند حکایت می‌کند (نمل: 76) قرآن به تمام مردم هادی و راهنماست (بقره: 185) قرآن هدایت برای متقین است. (بقره: 2) آیا در قرآن تدبر نمی‌کنند یا در قلوبشان قفلهایی است (محمد: 24) از خداوند بر شما نور و کتاب روشن آمده است (مائده: 15) و صدها نظیر این آیات در مطالب دنیا و آخرت.

ما آن گاه که در قرآن موجود دقت می‌کنیم تمام این اوصاف را در آن می‌یابیم و در نتیجه می‌دانیم که از قرآن کم نشده است.

5- فریدو جدی در دایره المعارف اهتمام مسلمین را در حفظ و تالیف و تعلیم قرآن دلیل‌عدم تحریف آن دانسته و گوید اهتمامی که مسلمین بر قرآن داشتند احتمال نقصان آن را از میان بر می‌دارد. این همان دلیل متقنی است که مرحوم عل الهدی (بنابر آنچه در مقدمه مجمع البیان است) بدان تمسک جسته و فرماید: علم به صحت قرآن مانند علم به وجود شهرها و وقایع بزرگ… است… علماء مسلمین در حفظ و حمایت آن کوشیده اند… چطور ممکن است که با آن عنایت صادقه و ضبط شدید تغییری با نقصانی در آن راه یابد (مختصراً آنچه دو دانشمند فوق گفته اند) علامه طباطبایی در کتاب «قرآن در اسلام» ص 115 در این زمینه فرموده: آیات قرآنی در دست عامه مسلمانان بود و برای نگهداری آنچه داشتند کمال جدیت را به خرج می‌دادند علاوه بر آن گروه زیادی از صحابه و تابعین قاری قرآن بودند که کاری جز آن نداشتند و جمع آوری قرآن در یک مصحف جلو چشم همه انجام می‌گرفت و همگان مصحفی را که آماده نموده در دسترسشان گذاشتند پذیرفتند و نسخه‌هایی از آن برداشتند و رد و اعتراض نکردند… علی (ع) با اینکه خودش… قرآن مجید را به ترتیب نزول جمع آوری کرده بود و به جماعت نشان داده بود… مصحف دائر را پذیرفت و تا زنده بود حتی در زمان خلافت خود دم از خلافت نزد.

 

بیانی دیگر در دلایل‌عدم تحریف قرآن

 

قرآن تنها کتاب آسمانی است که از دسترس اغیار به دو مانده، و همان گونه که بر پیامبر اسلام (ص) نازل گردیده، در اختیار انسان‌ها قرار گرفته است، بر خلاف کتب انجیل و تورات و… که در طول زمان دچار تغییرات فراوان شده و گردآورندگان آن‌ها بسیاری از مطالب را به آن‌ها افزوده‌اند به طوری که کتب اهل کتاب (تورات، انجیل) پر است از مطالب ضد نقیض و بی‌اساس که از ساحت مقدس الهی به دور است و اما دلایل‌عدم تحریف قرآن عبارتند از:

1. آیه 9 سوه مبارکه حجر که می‌فرماید: «انّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ انا لَهُ لَحافِظُونَ)؛ « ما این قرآن را که مایه تذکر است، نازل کردیم و ما به طور قطع آن را حفظ خواهیم کرد.»

2. قرآن برای مسلمانان همه چیز بوده، قانون اساسی، دستور العمل زندگی، برنامه حکومت و… پس روشن می‌شود که اصولاً کم و زیاد در آن امکان داشته است. علاوه بر این مسلمانان همواره در نمازها در مسجد، خانه و میدان جنگ و به هنگام روبه رو شدن با دشمن به عنوان استدلال بر حقانیت مکتب، از آن استفاده می‌کردند.

3. وجود حافظان قرآن یکی از دلایل دیگرعدم تحریف قرآن می‌باشد. عدد حافظان قرآن به اندازه‌ای بود که در تواریخ می‌خوانیم: در یکی از جنگ‌ها که زمان ابوبکر واقع شد چهارصد ونفر از قاریان به قتل رسیدند و در داستان (بئر معونه) یکی از آبادی‌های نزدیک مدینه و جنگی که در آن منطقه در زمان حیات پیامبر اسلام (ص) اتفاق افتاد، عده زیادی از قاریان قرآن از اصحاب پیامبر (حدود 70 نفر) به شهادت رسیدند. مسئله حفظ به عنوان یک سنت و عبادت بزرگ همیشه در میان مسلمانان مطرح بوده و هست. پس قرآن یک کتاب متروک در گوشه خانه و یا مسجد که گرد و غبار فراموشی روی آن نشسته باشد نبوده تاکسی از آن کم و یا بر آن بیفزاید.

4. وجود نویسندگان وحی، یعنی کسانی که بعد از نزول آیات قرآن بر پیامبر آیات را یادداشت می‌کردند، که عدد آن‌ها را از چهارده تا چهل نفر نوشته اند.

5. دعوت همه پیشوایان اسلام به قرآن موجود، قابل توجه اینکه بررسی کلمات پیشوایان اسلام نشان می‌دهد که از همان آغاز اسلام همه یک زبان مردم را به تلاوت و بررسی و عمل به همین قرآن موجود دعوت می‌کردند و این خود نشان می‌دهد که این کتاب آسمانی به صورت یک مجموعه‌ی دست نخورده، در همه قرون نخستین اسلام بوده است.

6. روایات ثقلین که با طرق معتبر و متعدد از پیامبر اکرم (ص) نقل شده، خود دلیل دیگری بر اصالت قرآن و محفوظ بودن آن از هر گونه دگرگونی است؛ زیرا طبق این روایات پیامبر (ص) می‌فرماید: «من از میان شما می‌روم و دو چیز گرانمایه برای شما به یادگار می‌گذارم؛ نخست قرآن و دیگری اهل بیت من است که اگر دست از دامن این دو بر ندارید هرگز گمراه نخواهید شد.»

آیا این تعبیر در مورد کتابی که دست تحریف به دامان آن دراز شده، می‌تواند صحت داشته باشد؟!

7. علاوه بر همه اینها قرآن به عنوان یک معیار سنجش مطمئن اخبار صدق و کذب به مسلمانان معرفی شده است، و در روایات زیادی که در منابع اسلامی آمده می‌خوانیم که اگر در صدق و کذب هر حدیثی شک کردید، آن را به قرآن عرضه کنید. هر حدیثی موافق قرآن بود، حق است و هر حدیث مخالف آن، نادرست است.

اگر فرضاً تحریفی در قرآن حتی به صورت نقصان رخ داده بود، هرگز ممکن نبود به عنوان معیار سنجش حق از باطل و حدیث درست از نادرست معرفی گردد.

 

تحدی قرآن (مبارز طلبی)

 

قرآن خطاب به کافران می‌فرماید: هرگاه در آنچه بر بنده‌ی خود فرو فرستادیم در شک و تردید هستید، سوره‌ای چون آن بیاورید و اگر به نیاوردید- و هرگز نخواهید آورد- از آتشی که خداوند آن را برای کافران مهیا کرده است، بپرهیزید.

در دوره جاهلیت تحدی (هماورد خواهی، مبارز طلبی) در زمینه قصائد وخطب رسم بود و آن را وسیله‌ای بزرگی و شهرت در مجامع عرب می‌دانستند. قرآن در چنان جامعه‌ای که از لحاظ شعر و آوردن کلام بلیغ و فصیح بی‌نظیر بودند، همه مخالفان را به مبارزه و تحدی دعوت می‌کند که اگر می‌توانند حتی یک سوره- ول یک سطری مثل کوثر- مانند قرآن بیاورند تا برای همه‌ی ادوار تاریخ روشن شود که در محیطی که کانون فصحای عرب بود، از آوردن مانند آن عاجز بودند و عظمت و بزرگی و شکوه قرآن بر همگان آشکار و هویدا گردد.

 

آیات تحدی

آیات تحدی در قرآن مجید عبارت است از:

الف- آیه 23 سوره مبارکه بقره.

ب- آیه 38 سروه مبارکه یونس

ج- آیه 13 سوره مبارکه هود.

د- آیه 88 سوره مبارکه اسراء.

ه- آیه 49 سوره مبارکه قصص

و- آیه 34 سوره مبارکه طور

مولانا جلال الدین رومی می‌فرماید:

گفت اگر آسان نماید این به تو

این چنین آسان یکی سوره بگو

جنیان و انسیان و اهل کار

گو یکی آیت از این آسان بیار

 

در طول تاریخ هزار وا ندی ساله، پس از نزول قرآن مجید و براش آیات فرقان حمید، عده‌ای در صدد بر آمدند تا سخنان و گفته‌هایی همانند آیات و سوره‌های نورانی قرآن کریم بیاورند و در حقیقت به مبارزه با این کتاب آسمانی، مقدس و بی‌مانند بپا خیزند؛ اما هرچه بیشتر تلاش کردند، کمتر نتیجه گرفتند و با جملات سبکی که به هم بافتند، آبروی خود را باختند و در حقیقت به گسترش و تبلیغ بیش از پیش قرآن- برخلاف میلشان- کمک نمودند. یکی از این عده، مُسَیلمه کذاب است که در زمان پیامبر اکرم (ص) در یمامه میان طایفه بنی حنیفه مدعی نبوت و پیامبری گردید در صورتی که قبلا اسلام آورده بود. تمامی سخنان وی سبک و از لحاظ نظم مضطرب و دارای معانی مبتذل است که نه تنها یارای معارضه با قرآن عظیم را ندارد، بلکه به وضوح، کوچکی و حقارت دشمنان اسلام و قرآن و عظمت و شکوه و وقار اسلام را در عرصه تاریخ به نمایش می‌گذارد. اینک به چند نمونه از آیات ساختگی او توجه کنید:

 

سوره‌های ساختگی

 

جملات خنده آور، سبک وبی مغز او در معارضه با سوره مبارکه فیل چنین است: «اَلفیلُ مَا الفیلُ وَ ما أَدراکَ مَا الفیلُ؟! لَهُ ذَنَبٌ وَ بیلُ وَ خُرطومٌ طَویلٌ!».

هم او در معارضه به سوره مبارکه کوثر چنین گفته: «انّا أَعطَیناکَ الجَماهِرَ فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ جاهِر اِنَّ مُبغِضَکَ رَجُلٌ کافِرٌ»! و نیز در معارضه با سوره مبارکه ذاریات چنین به هم بافته است: «وَ المُبَذِّراتِ بَذراً وَ الحاصِداتِ حَصداً وَ الذارِیاتِ قَمحاً و الطّاحِناتِ طَحناً وَ العاجِناتِ عَجناً وَ الخابِزاتِ خُبزاً وَ الثارداتِ ثَرداً وَ اللاقِماتِ لَقماً اِهالَهً وَ سَمناً!

مسیلمه کذاب درباره قورباغه نیز آیاتی ساخته است! او خطاب به قورباغه خانم می‌گوید: « یا ضَفدَعُ بِنتَ ضَفدَعَینِ نَقَیِ ما تَنِقَینَ نِصفُکِ فِی الماءِ وَ نِصفُکِ فِی الطینِ اَاالماءَ تُکَدِّرینَ وَ لَاالشّارِبَ تَمنَعینَ!

گویند: یکی از آیاتی که مسیلمه کذاب و ورشکسته درباره مفلسان و ورشکستگان ساخته است این است: « اِنَّ الَّذینَ یَغسِلُونَ ثِابَهُم و لا یَجِدُونَ ما یَلبِسُونَ أُولئِکَ هُمُ المُفلِسُونَ»! عاقبت مسیلمه کذاب به دست «وحشی» - قاتل حضرت حمزه سید الشهدا عموی پیامبر اکرم- کشته شد. گویند: از یکی از اعراب که مسیلمه را دیده بود، پرسیدند: مسیلمه چگونه آدمی بود؟ گفت: «ما هوَ نَبِیُّ صادِقٌ وَ لا نَبِیٌّ حاذِقٌ».

 

کاتبان وحی

 

ابو عبدالله زنجانی در تاریخ قرآن می‌نویسد: مورخین عرب همه اتفاق دارند بر اینکه خط به واسطه حرب بن امیه بن عبد شمس به مکه داخل شده و آنرا این شخص در سفرهایی که نموده از چند تن فرا گرفته بود که از آن جمله بشر بن عبدالملک برا در اکیدر صاحب دومه الجندل بوده. بشر با حرب بن امیه در مکه حضور یافته و دختر او صهبارابزنی گرفت و به جمعی از اهل مکه خط آموخت و از دنیا رفت. جرجی یزدان در تاریخ آداب اللغه العربیه ج 1 ص 227 آنچه مرحوم زنجانی درباره بشر بن عبدالملک گفته نقل می‌کند بعد می‌گوید: پس عده‌ای کثیر از قریش در وقت ظهور اسلام نوشتن بلد بودند… اسلام آمد در حالیکه خط در حجاز معروف ولی غیر شایع بود و آن وقت در مکه فقط در حدود 14 نفر نوشتن بلد بودند که عبارت بودند از علی بن ابیطالب، عمر بن خطاب، طلحه بن عبیدالله، عثمان بن سعید، ابابن سعید، یزید بن ابی سفیان، حاطب بن عمرو، علاء بن حضرمی، ابوسلمه بن عبدالاشهل، عبدالله بن ابی سعد بن ابی سرح، حویطب بن عبدالعزی، ابوسفیان، معاویه، وجهیم بن صلت.

فرید و جدی در دائره المعارف ماده «خط» می‌گوید: خط تا نزدیکیهای ظهور اسلام در میان عرب حجاز نبود… بعضی از آن‌ها به عراق یا شام سفر کرده و خط نبطی و عبری و سریانی را یاد گرفتند و کلام عربی را با آن‌ها نوشتند، پس از آمدن اسلام از خط نبطی خط خسخ و از سریانی خط کوفی به وجود آمد، و جدی آنگاه به جریان بشر بن عبدالملک که گذشت اشاره کرده و گوید: وقت آمدن اسلام نوشتن را در عرب جز 14 نفر (بضغه عشر) نمی‌دانستند از جمله علی بن ابیطالب، عمر، عثمان، ابوسفیان، معاویه، طلحه و دیگران بودند.

ابوعبدالله زنجانی در تاریخ قرآن ص 44 ترجمه سحاب عدد نویسندگان وحی را که با خط نسخ معمول آن زمان در مکه و مدینه قرآن را به محض نزول می‌نوشتند چهل و سه نفر ذکر کرده و 29 نفر از مشهوران آن‌ها را نام برده از آن جمله علی بن ابیطالب (ع) زید بن ثابتف زبیربن عوام، عبدالله بن ارقم، عبدالله بن رواحه، ابی بن کعب ثابت بن قیس، ابوسفیان، معاویه، خالد بن ولید و عمرو بن عاص است.

ناگفته نماند خالد بن ولید و عمروبن عاص در سال هفتم هجرت شش ماه به فتح مکه مانده اسلام آوردند معاویه و پدرش ابوسفیان پس از فتح مکه با سلام داخل شدند، اینان تا قدرت داشتند با اسلام جنگیدند و آن گاه که صیت و غلبه اسلام را دیدند به آن روی آوردند و آن وقت فقط در حدود دو سال از عمر رسول خدا (ص) مانده بود، من احتمال نزدیک به یقین دارم که این روسیاهان که همواره نان را به قیمت روز می‌خوردند برای اینکه برای خود در میان مسلمانان جا باز کنند چند آیه یا سوره را نوشته و خود را کاتب وحی قلمداد کردند یعنی رسول خدا (ص) ما را هم به حساب گرفت هاست و گرنه اعتبار آن‌ها کمتر از آن بود که آن حضرت کتابت وحی را به ایشان محول کند و آنگهی آنوقت در حدود نود درصد قرآن نازل شده بود بنظر بعضی: معاویه فقط بعضی از نامه‌های آن حضرت را نوشته است.

در تاریخ قرآن آمده: از این نویسندگان دو نفر بیشتر ملازمت حضور و نوشتن قرآن را داشتند که آن دو علی بن ابیطالب (ع) و زید بن ثابت بود.

جرجی زیدان می‌گوید: در عهد رسول خدا از همه بیشتر علی بن ابیطالب، عبدالله بن مسعود، ابوالدرداء معاذ بن جبل، ثابت بن زید و ابی بن کعب… به تدوین قرآن عنایت داشتند (تاریخ آداب اللغه العربیه ج 1 ص 225) او این مطلب را در تاریخ تمدن اسلام ج 3 ص 83 ترجمه جواهر کلام نیز گفته است.

 

قرآن روی چه چیز نوشته می‌شد

 

جرجی زیدان در تاریخ تمدن اسلام می‌نویسد: قلم را از نی می‌ساختند و مرکب را که مداد می‌گفتند از گرد ذغال و یا گرد سیاه دیگری تهیه کرده مایع لزجی مثل صمغ و مانند آن به آن می‌افزودند. اما کاغذ اعراب در ابتدا پوست بود که آن را رق می‌گفتند گاه هم روی پارچه می‌نوشتند و مشهورترین آن، پارچه بافت مصر به نام قباطی بود و معلقات سبع پیش از اسلام بر روی همان پارچه نوشته شده بود، هر گاه پارچه یا پوست به دست نمی‌آوردند روی چوب یا استخوان یا سنگ یا سفال و مانند آن می‌نوشتند در ج 3 ص 83 همان کتاب هست: هر آیه و سوره که نازل می‌شد آن را کاتبان وحی روی تکه‌های پوست یا استخوان‌های پهن مانند کتف و دنده‌ها یا روی لیف خرما و یا روی سنگهای پهن سفید می‌نوشتند، در تاریخ قرآن ص 47 پارچه و حریر را اضافه کرده و گوید آن‌ها را صحف می‌گفتند، و یک کتاب از این گونه صحف برای پیغمبر نوشته و به او دادند که حضرت آن‌ها را در خانه خود می‌گذاشت.

از این نقل معلوم می‌شود که نویسندگان وحی یک نسخه هم به حضرت رسول (ص) می‌داده‌اند و آن حضرت آن‌ها را جمع می‌کرده است «و افی ج 5 ص 274در آخر کتاب صلوه از امام صادق (ع) نقل کرده که رسول خدا (ص) (در هنگام وفات) فرمود: یا علی قرآن در پشت سر خوابگاه من در صحیفه‌ها و حریر و قرطاسهاست آن‌ها را جمع کنید و نگذارید قرآن ضایع شود چنانکه یهود تورات را ضایع کردند علی (ع) قرآن را در پارچه‌ای زرد نوشت و در خانه‌اش با تمام رسانید و فرمود قرآن را جمع نکنم عبا بدوشم نخواهم انداخت گاهی شخصی می‌خواست دم در آن حضرت را ملاقات کند بدون عبا میامد تا قرآن را جمع نمود و بعد از وفات آن حضرت تالیف نمودند. محمد بن اسحق در فهرست می‌گوید جمع کنندگان قرآن در دوره رسول اکرم (ص) عبارت بودند از امیر المومنین علی بن ابیطالب، سعد بن عبید، ابو الدرداء، معاذ بن جبل بن اوس، ثابت بن زیدبن نعمان، ابی بن کعب، و زیدبن ثابت. در تاریخ قرآن بعد از نقل این سخن چند روایت از بخاری وا تقان سیوطی و از بیهقی و مناقب خوارزمی و غیره در این زمینه نقل کرده است.

ناگفته نماند: آنچه نباید تردید کرد این است که در زمان رسول خدا (ص) قرآن بدان گونه که گفته شد جمع گردید و حتی یک نسخه از آن در منزل آن حضرت بود که به علی (ع) سفارش آن را کرد، قطع نظر از حافظان قرآن که آن‌ها را قراء مکی گفتند و از آن گروه بود که چهل یا هفتاد نفر در واقعه بئر معونه یکجا شهید شدند.

در مجمع البیان از سید مرتضی علم الهدی نقل می‌کند: قرآن در عهد رسول خدا (ص) به صورتی که امروز هست تالیف شده بود به دلیل آن که: قرآن در آن روز درس خوانده می‌شد و همه‌اش را حفظ می‌کردند و آن را به رسول خدا نشان می‌دادند و به روی می‌خواندند و عده‌ای ماننده عبدالله بن مسعود و ابی بن کعب و دیگران آن را چندین بار بر پیغمبر خواندند (مجمع ج 1 ص15).

در تاریخ قرآن آمده: آمدی در کتاب الافکار الابکار می‌نویسد: قرآن‌های مشهور در دوره صحابه قرائت و بر پیغمبر عرض شده بود و مصحف عثمان بن عفان آخرین قرآن است که بر حضرت عرض شد…

پیفمبر جمعی از قراء را برای یاد دادن قرآن به مدینه فرستاد بخاری به اسناد خود از براء روایت کرده که گفت: اول کسی که از یاران پیغمبر پیش ما آمد مصعب بن عمیر و ابنا م مکتوم بود آن‌ها آمده شروع کردند که قرآن را به ما یاد دهند پس از آن عمار و بلال آمدند، وقتی که پیغمبر مکه را فتح نمود مغاذ بن جبل را برای تعلیم قرآن در آن جا گذاشت (تاریخ قرآن ص 42 ترجمه سحاب).

نگارنده گوید: در این که رسول خدا (ص) در کار تدوین و تعلیم قرآن دقت می‌فرمودند شکی نیست و نمایندگانی که برای تعلیم قرآن اعزام و منصوب می‌شدند هر یک آنچه از قرآن تا آن وقت نازل شده بود و یا مقداری از آن را می‌دانستند ولی ظاهراً جمع همه قرآن در یک پارچه و یا پوست‌ها بصورت کتاب بعد از رحلت آ« حضرت صورت گرفته و پیش از آن به صورت الواح و صحف در نزد کاتبان وحی و یک نسخه هم نزد خود آن حضرت بود.

 

قرآن پس از رحلت

 

پس از رحلت آن حضرت اولین کسی که به انزوا پرداخته قرآن را به ترتیب نزول در یک مصحف جمع آوری کرد علی بن ابیطالب (ع) و هنوز شش ماه از رحلت نگذشته بود که از نوشتن آن فراغت یافت.

این مطلب در گذشته از وافی نقل گردید و در تاریخ قرآن از اتقان سیوطی و شرح کافی ملاصالح قزوینی و در کتاب قرآن در اسلام از اتقان و مصحف سجستانی نقل شده است ابن ابی الحدید در مقدمه شرح نهج البلاغه در حالات علی (ع) گوید: « وَ هُوَ اَوَّلَ مَن جَمَعَ القُرآنَ».

پس از یک سال و خرده‌ای که از رحلت می‌گذشت جنگ یمامه اتفاق افتاد که در آن هزار و دویست نفر از مسلمین از جمله هفتصد تن از قراء قرآن کشته شدند در کتاب «قرآن در اسلام» عده آن‌ها را هفتاد تن نقل کرده ولی جرجی زیدان در تاریخ آداب اللغه العربیه و تاریخ تمدن اسلام آن‌ها را هفتصد نفر از مجموع 1200 تن نقل کرده است.

به هر حال مقام خلافت از کشته شدن قراء به وحشت افتاده به فکر جمع قرآن افتاد زیدبن ثابت را مامور این کار کردند که عده‌ای از صحابه تحت تصدی او سور و آیات قرآن را از الواح و شاخه‌های نخله خرما و قطعات سفید سنگ‌ها و از آنچه در خانه پیغمبر اکرم (ص) و در نزد صحابه بود جمع کرده و در یک مصحف قرار دادند. جرجی زیدان در دو کتاب فوق و ابن اثیر در تاریخ کامل وقایع سال 30 هجری گوید آن نسخه نزد ابوبکر بود پس از وی به عمر رسید و پس از عمر دخترش حفصه آن را نزد خود نگاه داشت ولی در «قرآن در اسلام ص 114» فرموده: نسخه‌هایی از آن به اطراف و اکناف فرستاده شد. در خلافت عثمان بن عفان بوی خبر دادند که مردم قرآن را با قرائت‌های مختلف می‌خوانند و با همان اختلاف استساخ می‌کنند اهل دمشق و حمص از مقداد، اهل کوفه از عبدالله مسعود و دیگران از دیگران قرائت‌های خویش را نقل می‌کنند حذیفه بن یمان که در جنگ ارمنیه و آذربایجان شرکت کرده بود دید میان مسلمین اختلاف قرآت زیاد شده چون به مدینه برگشت دستگاه خلافت را از این خطر مطلع ساخت.

خلیفه دستور داد قرآنی را که به دستور ابوبکر نوشته بودند و نزد حفصه دختر عمر بود به امانت گرفتند، پنج نفر از قراء را که یکی زید بن ثابت بود ماموریت داد تا نسخه‌هایی از آن بردارند تا اصل سایر نسخه‌ها قرار گیرد، چندین نسخه از روی آن نوشته بود، یکی در مدینه ماند، یکی را به مکه، یکی را به شام، یک را به کوفه، یک را به بصره و بقولی یکی را به یمن و یکی به بحرین فرستادند و این نسخه‌ها را مصحف امام می‌خواندند که اصل سایر نسخه‌ها بود آنگاه عثمان دستور داد سایر قرآن‌ها را که به دست مردم در ولایات بود جمع آوری کرده بود و هرچه به مدینه رسید سوزاندند.

در تاریخ قرآن هست: عثمان مصحف عبدالله بن مسعود و سالم مولی ابی حذیفه را گرفت و به آب شست و نیز نقل می‌کند که 12 نفر از صحابه در مجلس مشورت این کار شرکت داشته‌اند و نیز نقل می‌کند که ابی بن کعب و عبدالله بن مسعود و سالم با این کار مخالفت کردند ولی عثمان به رای علی بن ابیطالب (ع) این کار را کرد.

نگارنده گوید در تاریخ کامل ضمن حوادث سال 30 هجری نقل شده:

چون امیرالمومنین (ع) در زمان خلافت وارد کوفه شد مردی برخاست و از عثمان انتقاد کرد که مردم را بر یک مصحف وادار کرد امام (ع) صدا زد: ساکت شو در حضو ما و به رای ما آن کار کرد اگر بجای عثمان بودم من نیز همان کار را می‌کردم، معلوم می‌شود که امیر المومنین (ع) بصلاحیت این عمل رای داده و حق هم همان بوده است.

رجوع شود به تاریخ کامل، تاریخ قرآن، قرآن در اسلام، تاریخ آداب اللغه العربیه و تاریخ تمدن اسلام.

نزول اولین سوره

در مقدمه تفسیر بر همان ج 1 ص 29 از کلینی به اسنادش از امام صادق (ع) نقل کرده که فرمود: اولین چیزی که بر رسول خدا (ص) نازل شد «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ. اِقرءَ بِسمِ رَبِّکَ…» تا آخر و آخرین سوره که نازل شد «اِذا جاءَ نَصرُ اللهِ» بود. همین حدیث را از صدوق به اسنادش از حضرت امام رضا (ع) نیز نقثل کرده و فقط در آن «الی آخره» ندارد.

واحدی در مقدمه اسباب النزول ص 5 در حدود پنج حدیث نقل کرده که اولین نازل شده سوره «اِقرءَ بِاسمِ رَبِّکَ» است در بعضی‌ها تا آیه پنجم که «عَلَّمَ الاِنسانَ مالَم یَعلَم» است.

در مجمع در تفسیر سوره علق فرموده: اکثر مفسران قائل‌اند که اولین چیزی که نازل شد پنج آیه از اول سوره علق است و به قولی سوره مدثر و به قولی سوره حمد است.

ناگفته نماند: سوره نصر بنابر آنکه نقل شد آخرین سوره تمام است که نازل شده نه آخرین آیه وگرنه رسول خدا (ص) بعد از نزول آن دو سال زندگی کرده است.

المیزان نیز اول مانزل را سوره علق دانسته و بعید نمی‌داند که همه‌اش یکجا نازل شده باشد و در تفسیر سوره مدثر گفته: آیات سوره تکذیب می‌کند که اولین سوره باشد زیرا آیات صریح‌اند در اینکه قبل از این آن حضرت آیاتی بر مردم خوانده بود که تکذیب کرده بودند به عقیده اهل سنت ظاهراً آخرین سوره نازل شده سوره برائت است چنانکه واحدی در مقدمه اسباب النزول گفته و از بخاری نیز نقل کرده است.

آخرین آیه نازل شده

اهل سنت به روایت براء بن عازب آخرین آیه نازل شده را آیه «یَستَفتُونَکَ قُلِ اللهُ یُفتیکُم فِی الکَلالَهِ…» نساء: 176. به روایت ابن عباس «وَ اتَّقُوا یَوماً تُرجَعُونَ فیهِ اِلَی اللهِ…» بقره: 281. و به روایت ابی بن کعب «لَقَد جاءَکُم رَسُولٌ مِن اَنفُسِکُم عَزیزٌ عَلَیهِ ما عَنِّتُم. .» توبه: 128. می‌دانند چنانکه واحدی در مقدمه اسباب النزول ص 8 نقل کرده است.

در مجمع ذیل آیه «وَ اتَّقُوا یَوماً…» از ابن عباس و سدی نقل کرده که آخرین آیه قرآن این آیه است و چون نازل گردید جبرئیل گفت: آن را در راس آیه 280 (سوره) بقره بگذار، آن گاه از مفسران نقل کرده که این آخرین آیه نازل شده است رسول خدا (ص) پس از آن بیست و یک روز و به قول ابن جریح نه روز و به قول دیگران هفت شب در دنیا ماند.

در تفسیر برهان آن را از واحدی نقل کرده که آن حضرت بعد از نزول آیه، 21 روز در دنا ماندند، المیزان آن را از در المنثور نقل و پسندیده است. در کشاف نیز از ابن عباس نقل کرده و گوید: جبرئیل به آن حضرت گفت: آن را در راس آیه 280 بقره بگذار. ابن کثیر نیز آن را در تفسیر خود آورده است.

 

ترکیب سوره‌ها

 

باید دانست ترکیب سوره‌های قرآن به دستور رسول خدا (ص) بوده است چنانکه از مجمع و کشاف نقل شده که فرمود آیه «وَ اتَّقُوا یَوماً…» را آیه 281 سوره بقره گردانید حال آنکه بقره در اوایل هجرت نازل شده در مجمع گوید همه‌اش مدنی است مگر آیه 281 «وَ اتَّقُوا یوماً…» که در حجه الوداع نازل شد و اینکه قرآن فرموده «فَاتُوا بِسُورَهٍ مِثلِهِ- فَاتُوا بِعَشرِ سُوَرٍ مِثلِهِ» روشن می‌کند که سوره‌ها مفروض و جدا از هم بودند علامه طباطبایی فرموده: نمی‌شود انکار کرد که اکثر سور قرانی پیش از رحلت در میان مسلمانان دائر و معروف بودند، در ده‌ها و صدها حدیث… همچنین در وصف نمازهایی که خوانده و سیرتیکه در تلاوت قرآن داشتند نام این سوره‌ها آمده است و همچنین نام‌هایی که برای گروه گروه این سوره‌ها در صدر اسلام دائر بوده مانند سور طوال و مئین و مثانی و مفصلات در احادیثی که از زمان حیات پیغمبر اکرم (ص) حکایت می‌کنند به چشم می‌خورد (قرآن در اسلام ص 112).

شیخ طوسی در امالی نقل کرده: عبدالله بن مسعود هفتاد سوره از رسول اکرم و باقی را از علی بن ابیطالب یاد گرفته. بخاری از سلمه نقل نموده که گفت: عبدالله بن مسعود بر ما خطبه خواند و بعد گفت: به خدا قسم که من از دهان پیغمبر هفتاد و چند سوره گرفتم… (تاریخ قرآن ص 36).

ابن عباس می‌گوید: رسول خدا (ص) تمام شدن سوره را نمی‌دانست تا آنکه بِسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیمِ نازل می‌شد. ابن مسعود گوید میان دو سوره را آنوقت می‌دانستیم که بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ نازل می‌شد. (مقدمه اسباب النزول واحدی ص 9).

نتیجه اینکه ترکیب سوره‌ها و تعیین اول وآخر آن‌ها به راهنمایی حضرت رسول (ص) انجام می‌گرفت و کاتبان وحی ترکیب آن‌ها را حفظ می‌کردند لذا می‌بینیم بعضی از سوره‌ها آخر آیاتشان با نون، بعضی‌ها با الف، بعضی‌ها با میم و غیره ختم می‌شوند، بیشتر سوره‌های قرآن همه یکبار نازل می‌شد و اگر هم در نزول فاصله داشت حضرت جای آن‌ها را معین می‌فرمود چنانکه در آیه 281 سوره بقره دیدیم حال آنکه آن آیه با خود سوره از حیث نزول شاید 9 سال فاصله داشته است.

 

قرآن بر هفت حرف نازل شده و بطلان این قول

 

در بسیاری از روایات اهل سنت وارد شده که قر آن بر هفت حرف نازل شده است در صحیح بخاری و مسلم و ترمذی بابی تحت عنوان «قرآن بر هفت حرف نازل شده» منعقد کرده اند. رجوع کنید به صحیح بخاری مسلم ج 1 ص 325 کتاب صلوه و صحیح ترمذی ج ص 193 کتاب قراآت.

حدیث زیر در صحیح بخاری و مسلم هر دو آمده است «عَن ابنِ عَبّاسِ اَنَّ رَسُول اللهِ قالَ اَقرأَنی جِبرِئیل عَلی حَرفٍ فراجَعتُهِ اَزَل اَستَزیدُهُ وَ یَزیدُنُی حَتّی اِنتَهی اِلی سَبعَهِ اَحرُفٍ» جبرئیل قرآن را بر یک حرف بر من آموخت، من پیوسته زیادت می‌خواستم و او زیاد می‌کرد تا به هفت حرف رسید. در هر سه کتاب فوق آمده: عمر بن خطاب می‌گفت: هشام بن حکیم را شنیدم سوره فرقان را می‌خواند بقرائتش گوش کردم دیدم آن طور که رسول خدا بر من آموخته بر خلاف آن می‌خواند نزدیک بود در نماز بر او حمله کنم ولی صبر کردم تا سلام نماز را داد، از لباسش گرفته گفتم: کی تو را این سوره آموخت که می‌خواندی؟ گفت: رسول خدا. گفتم دروغ گفتی رسول خدا مرا غیر از این آموخته، او را پیش رسول خدا آوردم گفتم: این سوره فرقان را طوری می‌خواند که به من آنطور نیاموخته ای. فرمود: او را رها کن.

بعد فرمود: یا هشام بخوان او همان قرائت را خواند که در نماز خوانده بود حضرت فرمود: اینطور نازل شده است، بعد فرمود: عمر تو بخوان. من با قرائتی که به من آموخته خواندم، فرمود این طور نازل شده است قرآن بر هفت حرف نازل شده آنچه میسر باشد بخوانید (ترجمه صحیح بخاری).

در صحیح ترمذی آمده: «لَقِیَ رَسُولُ اللهِ جَبرَئیلَ فَقالَ یا جَبرَئیلُ اِنّی بُعِثتُ الی اُمَّهٍ اُمیّیّنَ: مِنهُمُ العَجُوزُ، وَ الشَّیخُ الکَبیرُ، وَ الغُلامُ وَ الجارَیهُ، وَ الرَّجُلُ الَّذی لَم یَقرَء کِتاباً قَطُّ قالَ: یا مُحَمَّدُ اِنَّ القُرآنَ اُنزِلَ عَلی سَبعَهِ اَحرُفٍ.»

در اینکه مراد از هفت حرف چیست اختلاف کرده اند. یک قول این است که قرآن را می‌شود با هفت لفظ خواند به شرط آنکه معنی متفاوت نباشد مثلا در آیه «فَاسعَوا الی ذِکرِ اللهِ» که در سوره جمعه است می‌شود «فَاسعَوا، فَامضُوا، فَاذهَبُوا» خواند که هر سه به معنی رفتن است و در آیه «هَلُمَّ اِلَینا» احزاب: 18. می‌شود «هَلُمَّ، تَعال، عَجِّل، اَسرِع» خواند که همه تقریباً به یک معنی اند.

این وجه در تاریخ قرآن از مقدمه تفسیر طبری نقل شده به دلیل آنچه گویند: عمر، عبدالله بن مسعود، ابی بن کعب در قرائت قرآن اختلفا لفظی داشتند نزد پیامبر آمدند قرائتهای مختلفه آن‌ها را تصویب فرمود در «البیان» گفته: این مختار طبری و جماعتی است و قرطبی در تفسیر خود گفته: مختار اکثر اهل علم همین است.

دوم اینکه مراد از هفت حرف هفت قسم است که در قران آمده: امر، نهی، حلال، حرام، محکم، متشابه، و امثال.

سوم اینکه مراد هفت لغت فصیح عرب است که قرآن مطابق آن‌ها نازل شده: لغت قریش، هذیل، هوازن، یمن، کنانه، تمیم، تقیف.

 

بطلان این قول

 

این روایات از نظر شیعه و محققین متاخرین از اهل سنت مردود و غیر قابل قبول است و این جز بازی با کلام خدا معنای دیگری ندارد که هر کس مطابق دلخواه خویش کلمات قرآن را عوض کند و شاید بعضی مسلمانان غیر عرب هم بگویند: ما کلمات ترکی، فارسی یا غیره را بجای کلمات عربی می‌گذاریم که در معنی یکی اند. بزرگان شیعه از قبیل شیخ طوسی و ابن طاوس و غیر هم بر بطلان آن تصریح کرده اند.

در حدیث صحیح از زراره از امام باقر (ع) منقول است: «اِنَّ القُرآنَ واحِدٌ نَزَلَ مِن عِندِ واحدٍ وَ لکِنَّ الاختِلافَ یجیءُ مِن قِبَلِ الرُّواهِ» و از فضیل بن یسار نقل شده که به امام صادق (ع) عرض کردم: مردم می‌گویند: قرآن بر هفت حرف نازل شده فرمود: دشمنان خدا دروغ می‌گویند، قرآن بر یک حرف نازل شده از جانب خدای واحد «کَذَبُوا اَعداءُ اللهِ وَ لکِنَّهُ نُزِّلَ عَلی حَرفٍ واحِدٍ مِن عِندِ الواحِدِ» (کافی، کتاب القرآن باب النوادر حدیث 12 و 13).

بهترین توجیه برای این روایات هفت حرف وجه سوم است چنانکه این اثیر در نهایه و فیروز آبادی در قاموس هر دو در لغت «حرف» حدیث را نقل کرده و گفته‌اند قرآن بر هفت لغت از لغات عرب نازل شده ولی مراد آن نیست که در یک حرف (کلمه) هفت وجه جایز است بلکه هفت لغات در مجموع قرآن به کار رفته است (تمام شد).

اما اشکال آن است که هفت حرف را هفت لغت معنی کردن صحیح نیست و آنگهی مضمون روایات مانع از آن است و با معنای اول بسیار می‌سازد که آن هم مردود است، از طرف دیگر از عمر نقل شده که قرآن به لغت مضر نازل شده و ابن مسعود چون «حتی حین» را «عَتّی حین» خواند عمر به وی نوشت: قرآن به لغت هذیل نازل نشده قرآن را به مردم با لغت قریش یاد بده نه لغت هذیل (البیان ص 302 نقل از تبیان) و در مفتاح کنوز السنه ماده «قرآن» از بخاری و ترمذی نقل شده که «اُنزِلَ القُرآنُ بِلُغَهِ قُرَیشٍ» در صحیح ترمذی آخرین حدیث از تفسیر سوره توبه آمده که به وقت نوشتن قرآن اختلاف کردند مثلاً «التابوت» بنویسند یا «التابوه» عثمان گفت: التابوت بنویسید که قرآن به لغت قریش نازل شده.

 

سوره‌های مکی و مدنی

 

دوران رسالت حضرت رسول (ص) بدو بخش تقسیم می‌شود: دوره اول سیزده سال است که در مکه مشغول تبلیغ بودند، دوره دوم ده سال است که به مدینه هجرت فرموده و در آن مدت دین خود را تکمیل فرمودند. آنچه از قرآن در دوره اول نازل شده آیات و سوره‌های مکی نامندخواه، در خود مکه نازل شده باشد یا نه، و آیات و سوره‌هایی که در عرض ده سال بعد نازل گشته مدنی نام دارند خواه در خود مدینه نازل گردیده‌اند یا در جاهای دیگر.

بیشتر قرآن در مکه در عرض سیزده سال مذکور نازلت شده است در تاریخ قرآن ص 66 از فهرست ابن ندیم از ابن عباس روایت شده:

در مکه 85 سوره و در مدینه 28 سوره نازل گشته اند.

ناگفته نماند مجموع آن 113 سوره می‌شود، در تعداد ابن عباس سوره حمد نیست و به آن جمع سور 114 می‌باشد در مجمع البیان ترتیب نزول سور مکی از ابن عباس به شرح ذیل نقل شده:

1- اِقرَء بِاسمِ رَبِّکَ (علق)

2- ن وَ القَلَمِ.

3- مُزَّمِل

4- مُدَّثِرُ

5- تَبَّت یَدا

6- اِذا الشَّمسُ کُوِّرَت

7- سَبِّح اسمَ رَبِّکَ الاعلی

8- وَ الَّیلِ اذا یَغشی

9- وَ الفَجرِ

10- وَ الضُّحی

11- اَلَم نَشرَحُ

12- وَ العَصرِ

13- وَ العادِیاتِ

14- اِنّا اَعطَیناکَ الکَوثَرَ

15- اَلهیکُمُ التَّکاثُرُ

16- اَرَأَیتَ الَّذی

17- اَلکافِرون

18- اَلَم تَرَکَیفَ فَعَلَ

19- قَل اَعُوذُ بِرَبِّ الفَلَق

20- قُل اَعُوذُ بِرَبِّ الناسِ

21- قُل هُو اللهُ اَحَدٌ

22- وَ النَّجم

23- عَبَسَ

24- اِنا اَنزَلنا

25- وَ الشَّمسِ

26- بُرُوج

27- وَ التّینِ

28- لِایلافِ

29- قارِعَه

30- قِیامَه

31- هُمَزَه

32- وَ المُرسَلاتِ

33- ق وَ القُرآنِ

34- لا اُقسِمُ بِهذا البَلَدِ

35- طارِق

36- اِقتَرَبَتِ السّاعَهُ

37- ص.

38- اَعراف

39- قُل اوحِیَ

40- یس

41- فرقان

42- مَلائِکه. (فاطِر)

43- کهیعص. (مریم)

44- طه.

45- واقِعه

46- شُعراء.

47- نَمل

48- قَصَص

49- بَنی اسرائیل. (اَلاِسراء)

50- یُونُس

51- هود

52- یُوسُف

53- حٌجر

54- انعام

55- صافات

56- لُقمان

57- قَمَر

58- سَبَاء

59- زُمَر

60- حم مُومِن. (غافر)

61- حم سجده (فصلت

62- حم عسق. ( شوری)

63- زخرف

64- دخان

65- جاثیه

66- احقاف

67-ذاریات

68- غاشیه

69- کهف

70- نحل

71- نوح (ع)

72- ابراهیم (ع)

73- انبیاء (ع)

74- مومنون

75- الم تنزیل

76- طور

77- ملک

78- حاقه

79- ذوالمَعارِج

80- عَمَّ یَتَسائَلُون

81- نازعات

82- انفطار

83- انشقاق

84- روم

85- عنکبوت

86- مطففین

این سوره‌ها در مکه نازل شده‌اند مرحوم طبرسی آن‌ها را 85 فرموده ولی 86 سوره‌اند و سور مدنی به قرار ذیل اند:

87- بقره

88- انفال

89- آل عمران

90- احزاب

91- ممتحنه

92- نساء

93- زلزال

94- حدید

95- محمد (ع)

96- رعد

97-رحمن

98- هَل اَتی (انسان- دهر)

99- طلاق

100- لَم یَکُن

101- حشر

102- نصر

103- نور

104- حج

105- منافقون

106- مجادله

107- حجرات

108- تحریم

109- تحریم.

110- تغابن

111- صف

112- مائده

113- توبه (برائه)

(مجمع البیان تفسیر هل اَتی).

اینها هم 27 سوره‌اند که در مجمع 28 (ثمان و عشرون) شمرده است. مجموع سور فوق صد و سیزده سوره است ولی سوره حمد در میان آن‌ها نیست و با اضافه سوره حمد مجموع عدد سوره‌ها 114 می‌شود چنانکه در قرآن‌های فعلی است در مجمع از علی بن ابیطالب (ع) نقل کرده: از رسول خدا (ص) از ثواب قرآن پرسیدم، از ثواب هر سوره بر نحویکه نازل شده خبرم داد پس اولین سوره که در مکه نازل شد فاتحه الکتاب (حمد) سپس اقرأ باسم… است. در تاریخ قرآن هست حمد بعد از مدثر نازل شده است.

دقت

این ترتیب که درباره سوره‌های مکی و مدنی نقل شد همان است که در تاریخ قرآن ص 93 به بعد از فهرست ابن ندیم و چند کتاب دیگر و در کتاب قرآن در اسلام ص 106 به بعد از اتقان سیوطی و در مقدمه تفسیر خازن (فصل جمع القرآن) با مختصر تفاوت از حیث پس و پیش و مکی و مدنی بودن نقل شده ولی نگارنده از مجمع البیان نقل کردم.

در مجمع از ابن عباس نقل شده:

اول هر سوره که درمکه نازل می‌شد در مکه نوشته می‌شد سپس خدا آنچه می‌خواست در مدینه بر آن میافزود، از این معلوم می‌شود مقدار بعضی از سوره‌ها در مکه نازل شده و بقیه در مدینه نازل گشته است.

ولی نقل این ترتیبات با بن عباس می‌رسد که سه سال پیش از هجرت به دنیا آمده و در رحلت رسول خدا (ص) سیزده یا چهارده‌ساله بوده و جز زمان اندکی از دوره آن حضرت را درک نکرده است و نیز در آن‌ها نام امثال عکرمه، عطا، مجاهد، ضحاک و غیره به چشم می‌خورد که نمی‌توان به نقل آن‌ها اعتماد کرد چنانکه خواهیم گفت.

در «قرآن در اسلام» ص 110 فرموده: این روایات نه ارزش روایات دینی دارند و نه ارزش نقل تاریخی: زیرا اتصال به پیغمبر ندارند تا ارزش روایت دینی داشته باشند و تازه روشن نیست که ابن عباس این ترتیب را از خود پیغمبر اکرم (ص) فرا گرفته یا از کسان دیگر که معلوم نیست چه کسانی بوده‌اند و یا از راه اجتهاد که تنها برای خودش حجیت دارد.

اما ارزش نقل تاریخی ندارند زیرا ابن عباس جز زمان ناچیزی از حیات پیغمر اکرم (ص) را درک نکرده و در نزول این همه سوره‌های قرآن حاضر نبوده است گذشته از این‌ها این روایات با فرض خبر واحد هستند و خبر واحد در غیر احکام شرعیه خالی از اعتبار است.

پس تنها راه برای تشخیص ترتیب سوره‌های قرآنی و مکی یا مدنی بودن آن‌ها تدبر در مضامین آن‌ها و تطبیق آن با اوضاع و احوال پیش از هجرت و پس از هجرت می‌باشد این روش برای تشخیص ترتیب سور و آیات قرآنی و مکی و مدنی بودن آن‌ها سودمند می‌باشد چنانکه مضامین سوره‌های انسان، عادیات و مطففین به مدنی بودن آن‌ها گواهی می‌دهد اگر چه برخی از این روایات آن‌ها را جزء سوره‌های مکی قرار می‌دهند. (باختصار)

مخفی نماند: موضوع مکی و مدنی بودن در دست عده‌ای دستاویز شده است مثلاً در آیه «قُل لا اَسئَلُکُم عَلَیه اَجراً اِلا المَوَّدَهَ فِی القُربی» شوری: 23. عده کثیری از اهل سنت من جمله ز مخشری در کشاف می‌نویسد از رسول خدا (ص) پرسیدند: «القُربی» که به دوستی و پیروی آن‌ها مامور شده‌ایم کدام اند؟ فرموده «عَلِیٌ وَ فاطِمَهَ وَ ابناهُما» یعنی ذی القربی علی و فاطمه و دو پسر آن‌ها (حسن و حسین) علیهم السلام اند.

آنکه حاضر به قبول حق حتی اگر مورد اتفاق فریقین باشد نیست، میگوید: این چطور می‌شود حال آنکه سوره شوری مکی است و آن روز علی وفاطمه ازدواج نکرده و فرزندی نداشتند.

یا مثلاً ده‌ها روایت در کتب شیعه و اهل سنت نقل شده که آیات اول سوره هل اتی درباره جریان نذر اهل بیت علیه السلام است که افطاریه خویش را به مسکین و یتیم و اسیر دادند می‌گوید: این چطور ممکن است حال آنکه به عقیده عطا چنانکه نقل شده سوره هل اتی مکی است و این در مدینه واقع شده است؟

در جواب می‌گوییم: مکی و مدنی بودن آیات و سوره‌ها نوعاً از ابن عباس نقل شده که گفته شد معلوم نیست از کدام شخص یاد گرفته و یا اجتهاد خودش بوده است و نیز از عطاء بن ابن رباح که تابعی است و زمان رسول خدا را درک نکرده و همان است که از طرف بنی امیه در مکه ندا می‌کردند: جز از عطاء بن ابی رباح از کسی فتوی نپرسید چنانکه در دائره المعارف و جدی است در جامع الرواه گفته او از اصحاب امیر المومنین (ع) و خلط کننده بود (ظاهراً در روایت یا دوستی اهل بیت را به دوستی بنی امیه) و ایضاً از عکرمه که غلام ابن عباس بود و حصین بن خبر او را به عبدالله بن عباس آن گاه که حکومت بصره داشت بخشید و هرچه آموخت از ابن عباس آموخت و زمان وحی را هرگز درک نکرد. در رجال اردبیلی از خلاصه علامه نقل شده «عَکرَمَه مُولی اِبنِ عَباسِ لَیسَ عَلی طَریقِنا وَ لا مِن اَصحابِنا» این شخص از خوارج و از دشمنان علی (ع) است رجوع شود به «اَهل البیت» در این کتاب.

و ضحاک بن مزاحم مفسر مشهور تابعی است در سال 102 از دنیا رفته و زمان وحی را اصلاً ندیده است.

حالا بیاییم در مکی و مدنی بودن ایات و سوره‌ها به اقوال اینان اعتماد کنیم بی‌آنکه دلیل متقنی در دست داشته باشیم.

به هر حال در تشخیص مکی و مدنی بودن باید به نظر صاحب «قرآن در اسلام» اعتماد کرد و نیز به روایات فریقین که در شأن نزول وارد شده به شرطی که قابل اعتماد باشد.

ج- اسباب نزول

بسیاری از سور و ایات قرآنی از جهت نزول با حوادث و وقایعی که در خلال مدت دعوت اتفاق افتاده ارتباط دارد مانند سوره بقره و سوره حشر و سوره عادیات یا نیازمندیهایی از جهت روشن شدن احکام و قوانین اسلام موجب نزول سور یا آیاتی شده که احکام مورد نیاز را بیان می‌کند مانند سوره نساء و انفال وطلاق ونظائر آن‌ها.

این زمینه‌ها را که موجب نزول سوره یا آیه مربوطه می‌باشد اسباب نزول می‌گویند و البته دانستن آن‌ها تا اندازه‌ای انسان را از مورد نزول و مضمونی که آیه نسبت بخصوص مورد نزول خود بدست می‌دهد روشن ساخته کمک می‌کند.

و از این روی گروه انبوهی از محدثین صحابه و تابعین درصدر اسلام به ضبط و روایت اسباب نزول همت گماشه بودند و اخبار بی‌شماری در این باره نقل نموده اند.

این روایات از طرق اهل سنت بسیار زیاد است و به چندین هزار روایت می‌رسد و از طرق شیعه کم و شاید از چند درصد بیشتر نباشد، البته همه روایات هم مسند و صحیح نیست بلکه بسیاری از آن‌ها غیر مسند و ضعیفند.

ولی تتبع این روایات و تامل کافی در اطراف آن‌ها انسان را نسبت به آن‌ها بدبین می‌کند:

اولا سیاق بسیاری از آن‌ها پیدا است که راوی ارتباط نزول آیه را در مورد حادثه و واقعه به عنوان مشافهه و تحمل و حفظ بدست نیاورده بلکه قصه را حکایت می‌کند سپس آیاتی را که از جهت معنی مناسب قصه است به قصه ارتباط می‌دهد و در نتیجه سبب نزولی که در حدیث ذکر شده سبب نظری و اجتهادی است نه سبب نزولی که از راه مشاهده و ضبط به دست آمده باشد.

و گواه این سخن اینکه در خلال این روایات تناقض بسیار به چشم می‌خود به این معنی که در بسیاری از آیات قرآنی در ذیل هر آیه چندین سبب نزول مناقض همدیگر نقل شده که هرگز با هم جمع نمی‌شوند حتی گاهی از یک شخص مانند ابن عباس یا غیر او در یک آیه معین چندین سبب نزول روایت شده.

ورود این اسباب نزول متناقض و متهافت یکی از دو محمل بیشتر ندارد یا باید گفت: این اسباب نزول نظری هستند نه نقلی محض و هر یک از روات روایات متناقضه ایه را به یکی از قصه‌های مناسب خوابانیده که غیر از قصه‌ای است که در روایت دیگر می‌باشد و همچنین، یا یک شخص مثلا که دو سبب نزول متخالف روایت می‌کند گرفتار دو نظر مخالف گردیده و پس از نظر اولی مثلا به سوی نظر دو یمی عدول نموده است و یا باید گفت همه روایات یا بعضی از آن‌ها جعل یا دس شده است.

با تحقق چنین احتمالاتی روایات اسباب نزول اعتبار خود را از دست خواهد داد و از این روی حتی صحیح بودن خبر از جهت سند سودی نمی‌بخشد زیرا صحت سند احتمال کذب رجال سند را از میان می‌برد یا تضعیف می‌نماید ولی احتمال دس یا اعمال نظر در جای خود باقی است.

و ثانیاً از راه نقل به ثبوت رسیده است که در صدر اسلام مقام خلافت از ثبت حدیث و کتابت آن شدیداً مانع بود و هر جا ورقه و لوحی که حدیثی در آن نوشته شده بود به دست می‌آوردند توقیف کرده می‌سوزانیدند و این قدغن تا آخر قرن اول هری یعنی تقریباً نود سال ادامه داشت.

این رویه راه نقل به معنی را بیشتر از حد ضرورت به روی روات و محدثین باز کرد و تغییرات ناچیز که در هر مرتبه نقل روایت پیش می‌آمد کم کم روی هر تراکم نموده گاهی اصل مطلب را از میان می‌برد و این معنی با مراجعه به مواردی که در یک قصه یا مطلب روایات از طرق مختلفه وارد شده است بسیار روشن است، انسان گاهی به روایاتی از طرق مختلفه وارد شده است بسیار روشن است، انسان گاهی به روایاتی بر می‌خورد که در قصه‌ای که مشترکاً به شرح آن می‌پردازند هیچ جهت جامعه ندارند البته شیوع نقل به معنی با این گل و گشادی اعتباری برای اسباب نزول باقی نمی‌گذارد یا دست کم از اعتبارشان می‌کاهد.

و وقتیکه شیوع جعل و دس و مخصوصاً دخول اسرائیلیات و آنچه از ناحیه منافقین که شخصاً شناخته نمی‌شدند ساخته شده و داخل روایات گردیده است به مسئله نقل به معنی و آنچه در اشکال اول ذکر شد اضافه شود اعتمادی به اسباب نزول باقی نخواهد ماند.

د- روشی که باید در اسباب نزول معمول داشت

چنانکه در فصل‌های گذشته روشن شد حدیث در اعتبار خود به تایید قرآن مجید نیازمند است و روی این اساس چنانکه در اخبار بسیاری از پیغمبر اکرم (ص) و ائمه اهل بیت (ع) وارد شده است باید حدیث را به قرآن عرضه داشت.

بنابراین سبب نزولی که در ذیل آیه‌ای وارد شده در صورتیکه متواتر یا خبر قطعی الصدور نباشد باید به آیه مرود بحث عرضه و تنها در صورتیکه مضمون آیه و قرائنی که در اطراف آیه موجود است به آن سازگار بود به سبب نزول نامبرده اعتماد شود و بالاخره روایت را باید به آیه تایید نمود و تصدیق کرد نه اینکه آیه را تحت حکومت روایت قرار داد.

به این ترتیب اگر چه مقدار زیادی از اسباب نزول سقوط می‌کند ولی آنچه از آن‌ها می‌ماند کسب اعتبار می‌کند و اساساً مقاصد عالیه قرآن مجید که معارفی جهانی و همیشگی می‌باشند (چنانکه خواهد آمد) در استفاده خود از آیات کریمه قرآن نیازی قابل توجه یا هیچ نیازی به روایات اسباب نزول ندارند.

 

عدد آیات قرآن

 

در مجمع البیان تفسیر (هَل اتی) از رسول خدا (ص) نقل شده فرمود: جمیع سوره‌های قرآن صدو چهارده سوره و جمیع آیات آن شش هزار و دویست و سی و شش (6236) آیه است و حروف قرآن سیصد و بیست و یک هزار و دویست و پنجاه (321250) حرف می‌باشد…

در وافی و مرآه العقول از تفسیر سید حیدر آملی عدد سور و آیات و کلمات و حروف و فتحه‌ها و ضمه‌ها و کسره‌ها و تشدیدها و الف‌ها و مدهای قرآن نیز نقل شده که نقل آن‌ها ضرور نیست ولی حاکی از کثرت اهتمام مسلمین به قرآن مجید است.

در «قرآن در اسلام» ص 128 از اتقان سیوطی از ابو عمر ودانی در عدد آیات قرآن شش قول نقل شده: مجموع قرآن شش هزار آیه است، به قولی شش هزار و دویست و چهار آیه به قولی شش هزار و دویست و چهارده آیه، به قولی شش هزار دویست و بیست و پنج آیه، و به قولی شش هزار و دویست و سی وشش ایه است، از این شش قول دو قول از آن قرّاء اهل مدینه و چهار قول از آن قرّاء… مکه و کوفه و بصره و شام می‌باشند.

ناگفته نماند اختلاف در عدد آیات ناشی از اختلاف قرّاء در تعداد آیات است که نسبت به نظر خویش مختلف شمرده‌اند مثلا در مجمع درباره سوره بقره فرموده: عدد آیات در تعداد کوفی که از علی (ع) نقل شده 288 و در عدد بصری 287 و در عدد حجازی 285 و در عدد شامی 284 است.

بدین طریق ملاحظه می‌شود که در تعداد آیات بقره مجموعاً چهار اختلاف دارند هکذا در سوره‌های دیگر.

علامه طباطبایی فرماید: تعداد آیات قرآنی به زمان پیغمبر اکرم می‌رسد و در روایاتی از آن حضرت آیات با عدد مانند ده آیه از آل عمران ذکر شده و حتی از آن حضرت شماره آیات برخی از سور قرآنی رسیده مانند اینکه سوره حمد هفت آیه و سوره ملک سی آیه است (قرآن در اسلام نقل از اتقان)

 

اعراب قرآن

 

قرآن مجید در زمان حضرت رسول (ص) با خط کوفه استنساخ می‌شد چنانکه در «قرآن در اسلام» از اتقان نقل شده و جرجی زیدان در تاریخ آداب اللغه العربیه ج 1 ص 228 می‌گوید: قرآن را با خط کوفی و نامه‌ها را با خط نبطی می‌نوشتند ولی صاحب تاریخ قرآن در ص 44 همان کتاب می‌نویسد: قرآن را با خط نسخی که در آن زمان معمول بود می‌نوشتند.

به هر حال خط آن زمان دارای نقطه و حرکه نبود و عربها بنا بر لغت خویش که ملکه ایشان بود ایات را درست و صحیح می‌خواندند و چون اسلام در ممالک غیر عربی منتشر گردید مسلمانان غیر عرب نتوانستند صحیح بخوانند لذا در زمان عبدالملک مروان توسط ابوالاسود دئلی که اصول علم نحورا از علی (ع) یاد گرفته بود، قرآن مجید نقطه‌گذاری شد و تا حدی ابهام خواندن آن رفع گردید. و بالاخره به دست خلیل بن احمد نحوی واضع علم عروض اشکالی از قبیل مد، فتحه، ضمه، کسره، تنوین و غیره وضع گردید و کلمات قرآن با آن‌ها علامت‌گذاری شده و بدین طریق ابهام تلفظ رفع گردید و پیش از آن مدتی با نقطه به حرکت الفاظ اشاره می‌شد و مثلاً به جای فتحه بالای حرف اول کلمه نقطه می‌گذاشتند و به جای کسره زیر حرف اول و به جای ضمه بالای حرف طرف آخر. رجوع شود به (تاریخ قرآن) فصل نهم و دهم و (قرآن در اسلام) ص 130.

 

نام‌های قرآن

 

بعضی از دانشمندان بیش از 90 نام برای قرآن ذکر کرده اند. جلال الدین سیوطی به نقل از کتاب «البرهان فی علوم القرآن» زرکشی می‌نویسد: قاضی شیذله پنجاه و پنج نامبرای قرآن یاد کرده است که عبارتند از:

قُرآن، کِتاب، مُبین، کَریم، نُور، هُدی، رَحمَه، فُرقان، شِفاء، مَوعِظَه، ذِکر، مُبارَک، مَرفُوعه، عَلِیّ، حِکمَه، حَکیم، حَبل، حَبل، مُطَهَّرِه، صِراط، مُستَقیم، قَیِّم، قَول، فَصل، نَبَأ، اَحسَنُ الحَدیث، مَثانی، مُتَشابِه، تَنزیل، رُوح، وَحی، عَرَبِیّ، بَصائِر، صُحٌف، بَیان، عِلم، حَقّ، مُکَرَّمه، هادی، عَجَب، تَذکِرَه، عُروَهُ الوُثقی، صِدق، عَدل، مُنادی، بُشری، مَجید، زَبُور، بَشیر، نَذیر، عَزیز، بَلاغ، قَصَص، کَلام، مُهَیمِن.

سوره‌هایی که بی‌از یک نام دارند

اولین نامی که ذکر می‌شود، نام مشهور و نام‌های دیگر غیر مشهورند.

1. اَلعَلَق، اِقرَء

2. اَلقَلَم، ن (نون)

3. اَلحَمد، الفاتحه، السَّبع المثانی، أُمّ القرآن، فاتحه الکتاب، الشَّفاء، أُمّ الکتاب، الشافیه، فاتحه القرآن، الوافیه، الکافیه، اَلأَساس، اَلصَّلاه، اَلکَنز.

4. المسد، تبّت، ابی لهب، لَهَب

5. التَّکویر، کُوّرت

6. اَلانشِراح، أَلَم نَشرح، شَرح

7. الماعُون، اَرَأَیتَ، اَلدّین

8. اَلکافِرون، جَحد

9. اَلفیل، أَلَم تَرَکَیفَ

10. اَلاخلاص، اَلتّوحید، الصَّمَد، نِسبَهُ الرَّب

11. عَبَس، السَّفَره، أَعمی

12. اَلقَدر، اِنا أَنزَلناهُ

13. اَلشَّمس، اَلنافه، صالح

14. قُرَیش، لایلاف

15. اَلهُمَزه، لُمَزَه

16. اَلمُرسَلات، العُرف

17. ق، اَلباسِقات

18. اَلقَمَر، اِقتَرَبَتِ السّاعَهُ

19. اَلاعراف، المص

20. الفاطِر، اَلمَلائِکَه

21. اِسراء، بَنی اسرائیل

22. یُوسُف، اَحسَنُ القَصَص

23. اَلزُّمَر، اَلغُرَف

24. الغافِر، اَلمُومِن، الطَّول

25. فُصِّلَت، حم السجده، المَصابیح

26. الشوری، حم عسق

27. الجاثیه، الشَّریعه

28. النَحل، النِعَم

29. السجده، اَلمَضاجِع، سجده، لقمان، جزر، الم تنزیل

30. اَلمُلک، اَلمُنحیه، اَلواقِعِیّه، تبارک

31. المعارج، سَأَلَ سائِلٌٌ

32. النَّبَأ، عَمّ، اَلتَّساؤُل، اَلمُعصِرات

33. اَلاِنفِطار، اِنفَطَرَت

34. اَلمُطَّفِفین، اَلتّطفیف

35. اَلبَقَرَه، فُسطاط القُرآن.

36. اَلمُمتَحِنه، اَلاِمتِحان، اَلمَوَدَّه

37. اَلزّلزال، اَلزَّلزَلَه.

38. مُحَمَّد، اَلقِتال

39. اَلدَّهر، الانسان، هَل أَتی، اَلأبرار.

40. اَلطَّلاق، اَلنِّساء القٌصری

41. اَلبَیِّنَه، اَلبَرِیَّه، لَم یَکُن، اَلقِیامَه

42. اَلمُجادِلَه، اَظِّهار

43. التَّحریم، یا أَیُّهَا النَّبِیّ

44. اَلصَّفّ، اَلحَواریّین، عیسی

45. اَلمائِدَه، اَلعُقُود، اَلمُنقِذَه

46. التَّوبَه، الفاضِحَه، المُنقِره، البحوث، بَراءَه، الحافِرَه

47. النَّصر، اَلتَّودیع

 

تلفظ غلط نام سوره‌ها

 

برخی از مردم نام بعضی از سوره‌ها را غلط تلفظ می‌کنند که در این فصل به شکل درست و نادرست آن، اشاره می‌کنیم تا دقت لازم را مبذول فرمایند:

تلفظ نادرست        تلفظ درست

آل عُمران            آل عِمران

اِنعام       اَنعام

اِعراف     اَعراف

یونِس     یونُس

یوسِف     یوسُف

حَجَر      حِجر

اُسَراء      اِسراء

کَهَف      کَهف

مَلِک      مُلک

مزمّل      مزّمّل

مدثّؤ       مدّثّر

هَمزه      هُمَزه

 

ناگفته نماند که تلفظ برخی از نام‌ها در واقع غلط به شمار نمی‌آید بلکه طبق لهجه‌ی فارسی درست است؛ مانند سوره‌های: بقره، مائده، تُوبِه، سجده، جاثیه، واقعه، مجادله، ممتحنه، جمعه، الحاقه، غاشیه، لیل، بینه، زلزله، قارعه، قریش، کوثر که تلفظ دقیق آن با لهجه‌ی عربی به ترتیب عبارت است از: بقره، مائده، توبه، سجده، جاثیه، واقعه، مجادله، ممتحنه، جمعه (جُمُعه)، الحاقه، غاشیه، لَیل، بینه، زلزله، قارعه، قریش، کَوثر.

 

مأخذ نامگذاری سوره‌های قرآن

 

1. سوره الحمد به معنی ستایش: ماخذ نام‌گذاری با حساب کردن بسم الله آیه دوم سوره است.

2. سوره البقره به معنی گاو- گاو مخصوصی که دستور ذبح آن از طرف خداوند به قوم بنی اسرائیل داده شد- مأخذ نامگذاری آیه‌ی 67 سوره بقره است.

3. سوره آل عمران به معنی عمران پدر حضرت مریم است، ماخذ نام‌گذاری آیه 33 سوره 33 سوره است.

4. سوره نساء به معنی زنان (‌ایم سوره مشتمل بر احکام و حقوق زنان می‌باشد) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

5. سوره مائده به معنی سفره آراسته از غذا (راجع به تقاضای حواریون عیسی است که از او خواستند سفره آراسته از غذا برای آنان نازل کند) ماخذ نام‌گذاری آیه 112 سوره است.

6. سوره انعام به معنی چهارپایان (در سوره حکم حلیت و حرمت آن بیان شده است) ماخذ نام‌گذاری آیه 136 سوره است.

7. سوره اعراف به معنی (محلی است میان بهشت و جهنم) ماخذ نم‌گذاری آیه 45 سوره است.

8. سوره انفال به معنی بهره ها، غنائم جنگ، ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

9. سوره توبه به معنی بازگشتن از گناه و کار بد (در این سوره شرح توبه متخلفین از جنگ تبوک آمده است، ماخذ نام‌گذاری آیه 105 سوره است.

10. سوره یونس نام یکی از پیامبران الهی ماخذ نام‌گذاری آیه 98 سوره است.

11. سوره هود نام یکی از پیامبران الهی، ماخذ نام‌گذاری آیه 53 سوره است.

12. سوره یوسف نام یکی از پیامبران الهی ماخذ نام‌گذاری آیه 4 سوره است.

13. سوره رعد صدای ابر و غرش آن، ماخذ نام‌گذاری آیه 13 سوره است.

14. سوره ابراهیم نام یکی از پیامبران الهی، ماخذ نام‌گذاری آیه 35 سوره است.

15. سوره حجر به نام شهری در شبه جزیره عربستان که قوم ثمود در آن جا ساکن بودند، ماخذ نام‌گذاری آیه 80 سوره است.

16. سوره نحل به معنی زنبور عسل، ماخذ نام‌گذاری آیه 38 سوره است.

17. سوره اسراء به معنی سیر در شب ( منظور معراج حضرت محمد از مسجد الحرام به مسجد اقصی و ما بعد آن است. ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

18. سوره کهف به معنی غاری که در کوه به وجود آمده باشد ( در این سوره از اصحاب کهف سخن رفته است) ماخذ نام‌گذاری آیه‌ی 9 سوره است.

19. سوره مریم مادر حضرت عیسی (ع) ماخذ نام‌گذاری آیه 27 سوره است.

20. سوره‌ی طه یکی از نام‌های حضرت محمد (ص) و یا رمزی میان خدا و پیامبرش (از حروف مقطعه است) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

21. سوره انبیاء به معنی پیامبران (در این سوره داستان زندگی بسیاری از پیامبران آمده است) ماخذ نام‌گذاری زندگی انبیاء است که در این سوره آمده است.

22. سوره حج یکی از عبادات مهم اسلام است. ماخذ نام‌گذاری آیه 27 سوره است.

23. سوره مومنون به معنی ایمان آورندگان (در این سوره اوصاف ایشان را ذکر کرده است.) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

24. سوره نور به معنی روشنایی، ماخذ نام‌گذاری آیه 35 سوره است.

25. سوره‌ی فرقان به معنی جدا کننده حق و باطل (یکی از نام‌های قرآن است) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

26. سوره‌ی شعرا به معنی کسانی که شعر می‌سرایند (در این سوره از شعرا سخن رفته است) ماخذ نام‌گذاری آیه 224 سوره است.

27. سوره نمل به معنی مورچه (واقعه برخورد لشکر سلیمان با مورچگان در این سوره آمده است.) ماخذ نام‌گذاری آیه 25 سوره است.

28. سوره‌ی قصص به معنی حکایت‌ها (در این سوره داستان حضرت موسی آمده است.) ماخذ نام‌گذاری آیه 25 است.

29. سوره عنکبوت نام حشره ای. ماخذ نم‌گذاری آیه 41 سوره است.

30. سوره‌ی روم منظور دولت امپراطوری روم است. ماخذ نام‌گذاری آیه دوم سوره است.

31. سوره لقمان به نام لقمان حکیم است. ماخذ نام‌گذاری آیه 12 سوره است.

32. سوره‌ی سجده به معنی عمل پیشانی بر زمین نهادن برای عبادت خداوند. ماخذ نام‌گذاری آیه 15 سوره است.

33. سوره‌ی احزاب به معنی فرقه ها، طایفه ها، لشکرها (منظور لشکرهای کفار مکه و سایر قبایل عرب است که برای جنگ با مسلمین به مدینه آمدند.) ماخذ نامگذاری آیه 20 سوره است.

34. سوره سبا نام قومی است ماخذ نام‌گذاری آیه 15 سوره است.

35. سوره فاطر به معنی پدید آورنده. ماخذ نام‌گذاری آیه‌ی اول سوره است.

36. سوره یس (یاسین) یکی از حروف مقطعه قرآن است. ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

37. سوره‌ی صافات به معنی صف کشندگان، فرشتگان صف کشیده، ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

38. سوره ص (صاد) یکی از حروف مقطعه، ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

39. سوره زُمَر به معنی گروه‌ها (گروه گروه از دوزخیان و فرشتگان.) ماخذ نام‌گذاری آیه 71 سوره است.

40. سوره غافر (مومن) به معنی آمرزنده (در این سوره از مومن آل فرعون سخن رفته است) ماخذ نام‌گذاری آیه سوم سوره است.

41. سوره فصلت (حم سجده) به معنی تفصیل داده شده (در آیات قرآن حق و باطل موشکافی شده است) و این که در این سوره سجده واجب وجود دارد (حم سجده) گفته شده است. ماخذ نام‌گذاری آیه سوم سوره است.

42. سوره‌ی شوری به معنی مشاوره، مشورت کردن. ماخذ نام‌گذاری آیه 38 سوره است.

43. سوره زخرُف به معنی زینت ها، طلا (در این سوره از نقره و طلا سخن رفته است.) ماخذ نام‌گذاری آیه 35 سوره است.

44. سوره دخان به معنی دود. ماخذ نام‌گذاری آیه 10 سوره است.

45. سوره‌ی جاثیه به معنی زانون در آمده (در روز قیامت مردم به زانو در می‌آیند.) ماخذ نام‌گذاری آیه 27 سوره است.

46. سوره احقاف به معنی سرزمین قوم هود می‌باشد که گرفتار عذاب الهی شدند. ماخذ نام‌گذاری آیه 21 سوره است.

47. سوره محمد نام پیامبر عظیم الشان اسلام. ماخذ نام‌گذاری آیه دو سوره است.

48. سوره فتح به معنی گشودن، پیروزی (منظور پیروزی پیامبر در انعقاد قرارداد صلح حدبیه است که راه را برای پیروزی‌های بعدی هموار کرد.) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

49. سوره‌ی حجرات به معنی حجره ها، خیمه‌ها (حجره‌های منزل پیامبر) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

50. سوره ق (قاف) از حروف مقطعه قرآن است. ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

51. سوره ذاریات به معنی پراکنده کنندگان مانند بادها ابرها، ملائکه. ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

52. سوره‌ی طور نام کوهی است. ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

53. سوره‌ی نجم به معنی ستاره. ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

54. سوره قمر به معنی ماه (در این سوره موضوع شق القمر بیان شده است.) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

55. سوره‌ی الرحمن از صفات خداوند، بسیار بخشنده. ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

56. سوره واقعه یکی از نام‌های قیامت است به معنی واقع شونده. ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

57. سوره حدید به معنی آهن. ماخذ نام‌گذاری آیه 25 سوره است.

58. سوره‌ی مجادله به معنی گفتگو کردن (در این سوره موضوع گفتگوی زنی با پیامبر در مورد شوهرش بیان شده است.) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

59. سوره‌ی حشر به معنی جمع کردن، راندن (موضوع راندن یهودیان بنی النضیر از حوالی مدینه در این سوره آمده است.) ماخذ نام‌گذاری آیه دوم سوره است.

60. سوره ممتحنه به معنی کسی که مورد آزمایش واقع شده، آزمایش شده (موضوع زنانی که مسلمان شده بودند و شوهران کافر خود را در مکه رها کرده و در مدینه به پیامبر اسلام (ص) پناهنده می‌شدند در این سوره آمده است. ) ماخذ نام‌گذاری آیه 10 سوره است.

61. سوره صف به معنی ردیف ایستاده، صف به صف ایستادن. ماخذ نام‌گذاری آیه 4 سوره است.

62. سوره جمعه (نماز جمعه در این سوره بیان شده است.) ماخذ نام‌گذاری آیه 9 سوره است.

63. سوره منافقون جمع منافق، آدم دورو (در این سوره از منافقان و توطئه آنان علیه مسلمانان سخن گفته است.) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

64. سوره تغابن به معنی پشیمانی، مغبون کردن. یکی از نام‌های قیامت است. ماخذ نام‌گذاری آیه 9 سوره است.

65. سوره طلاق (در این سوره قسمتی از احکام طلاق و سفارش درباره‌ی زنان آمده است.) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

66. سوره تحریم به معنی حرام کردن (و منظور از آن خطاب خداوند به پیامبر است که چرا چیزی را که خداوند بر تو حلال ساخته بر خود حرام می‌کنی.) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

67. سوره ملک به معنی پادشاهی، پادشاهی و اقتدار خداوند است؛ زیرا تصرف در کارها تنها به دست قدرت اوست. ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

68. سوره قلم (نون) به معنی قلم، ابزار نوشتن. ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

69. سوره حاقه به معنی حقانیت وقایع و به حق رسی. از نام‌های قیامت است (زیرا جمیع حوادث قیامت وقوعش واجب و حق است) و ماخذ نامگذاری آیه اول سوره است.

70. سوره معارج به معنی نردبان‌ها و جاهای بالا رفتن است. ماخذ نام‌گذاری آیه 3 سوره است.

71. سوره نوح نام یکی از پیامبران الهی است. مالخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

72. سوره‌ی جن به معنی موجودات ناپیدا (در این سوره موضوع ایمان آوردن عده‌ای از اجنه به پیامبر مطرح شده است.) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

73. سوره مزمل به معنی گلیم برخود پیچیده (منظور پیامبر اسلام است.) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

74. سوره مدّثّر به معنی ردا یا گلیم بر خود پیچیده (منظور پیامبر اسلام است.) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

75. سوره قیامه به معنی رستاخیز، ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

76. سوره‌ی انسان (دهر) به معنی روزگار، زمانه. ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

77. سوره مرسلات به معنی فرستاده شدگان (منظور ملائکه یا بادها است.) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

78. سوره نبا به معنی خبر (منظور خبر روز قیامت است.) ماخذ نام‌گذاری آیه دوم سوره است.

79. سوره نازعات به معنی فرشتگانی که مامور گرفتن جان‌ها هستند، کشندگان. ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

80. سوره‌ی عبس به معنی روی ترش نمودن (منظور شخص نابینایی است که حضور پیامبر آمد و شخصی روی در هم کشید که در این سوره آمده است.) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

81. سوره تکویر به معنی در هم پیچیدن (منظور این است که خداوند روشنایی را از خورشید می‌گیرد و این پیش در آمد قیامت است.) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

82. سوره انفطار به معنی شکافته شدن (منظور شکافته شدن و از هم گسستن آسمان است که پیش در آمد قیامت است.) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

83. سوره مطففین به معنی کم فروشان (در این سوره از کم فروشی نکوهش شده است.) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

84. سوره انشقاق به معنی شکافته شدن (از هم گسستن آسمان‌ها و جاذبه‌های آن است که خبر از قیامت می‌دهد.) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

85. سوره بروج به معنی برج‌ها یا ستاره‌های بزرگ، ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

86. سوره‌ی طارق به معنی ظاهر شونده، ستاره درخشان. ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

87. سوره‌ی اعلی به معنی برتر (یعنی پروردگار برتر است از هرچه که تصور شود.) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

88. سوره غاشیه به معنی فرو گیرنده، بیهوش کننده، همه گیر (یکی از نام‌های قیامت است.) ماخذ نام‌گذاری آیه‌ی اول سوره است.

89. سورهی فجر به معنی شکافته شدن، بامداد، صبح. ماخذ نام‌گذاری آیه‌ی اول سوره است.

90. سوره‌ی بلد به معنی شهر، منظور شهر مکه است. ماخذ نام‌گذاری آیه‌ی اول سوره است.

91. سوه‌ی شمس به معنی آفتاب، یا خورشید. ماخذ نام‌گذاری آیه‌ی اول سوره است.

92. سوره‌ی لیل به معنی شب. ماخذ نام‌گذاری آیه‌ی اول سوره است.

93. سوره‌ی ضحی به معنی صبحگاه، چاشتگاه. ماخذ نام‌گذاری آیه‌ی اول سوره است.

94. سوره‌ی انشراح به معنی گشاده شدن (منظور این است که خداوند سینه و دل پیامبر را گشاده نمود و وسعت بخشید.) ماخذ نام‌گذاری آیه‌ی اول سوره است.

95. سوره‌ی تین به معنی انجیر. ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

96. سوره‌ی علق به معنی خون بسته. ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

97. سوره‌ی قدر به معنی اندازه، شب قدر. ماخذ نام‌گذاری آیه‌ی اول سوره است.

98. سوره‌ی بینه به معنی دلیل آشکار. ماخذ نام‌گذاری آیه‌ی اول سوره است.

99. سوره‌ی زلزال به معنی لرزش زمین، تکان دادن که از علامت‌های قیامت نیز می‌باشد. ماخذ نام‌گذاری آیه‌ی اول سوره است.

100. سوره‌ی عادیات به معنی اسب‌های دونده. ممکن است اشاره باشد به رفتن حضرت علی (ع) به غزوه‌ی ذات السلاسل. ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

101. سوره‌ی قارعه به معنی کوبنده. یکی از نام‌های قیامت است. ماخذ نام‌گذاری آیه‌ی اول سوره است.

102. سوره‌ی تکاثر به معنی مباهات و خفر نمودن به مال بسیار و قوم بسیار (کفار قریش برای فخر فروشی به کثرت خویش، قبرهای قبیله‌ی خود را نیز می‌شمردند و به حساب می‌آوردند.) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

103. سوره‌ی عصر به معنی زمانه، نماز عصر، عصر و زمان امام عصر (امام زمان). ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

104. سوره‌ی همزه به معنی غماز و عیب جو. ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

105. سوره‌ی فیل به معنی فیل یا پیل (منظور سپاه ابرهه است که برای خراب کردن خانه‌ی خدا از یمن به طرف مکه حرکت کرد و نابود شد.) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

106. سوره‌ی قریش نام قبیله‌ای که حضرت محمد (ص) از آن قبیله بود. ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

107. سوره‌ی ماعون به معنی زکات. ماخذ نام‌گذاری آیه آخر سوره است.

108. سوره‌ی کوثر به معنی خیر کثیر، حوضی در بهشت یا فاطمه زهرا (ع). ماخذ نام‌گذاری آیه‌ی اول سوره است.

109. سوره‌ی کافرون مراد از کافران در این جا کافران قریش است که پیشنهادی به پیامبر (ص) دادند و پذیرفته نشد. ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

110. سوره‌ی نصر به معنی یاری کردن. ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

111. سوره‌ی مسد (تبت، ابولهب که از دشمنان پیامبر (ص) در مکه بود. ) ماخذ نام‌گذاری آیه اول سوره است.

112. سوره‌ی اخلاص به معنی پاک و خاص کردن (منظور پاک و خالص کردن معتقدات از هر گونه شرک.) ماخذ نام گذاری، اسم آن از معنای سوره گرفته شده است.

113. سوره‌ی فلق به معنی شکافتن، سپیده دم. ماخذ نام‌گذاری آیه‌ی اول سوره است.

114. سوره‌ی ناس به معنی مردم ماخذ نام‌گذاری از آیه‌ی اول سوره است.

 

نمونه اوصاف قرآن

در این قسمت چند نمونه از اوصافی که برای کلام خدای متعال در قرآن و روایات ذکر شده است را بیان می‌کنیم.

1. وصف قرآن در قرآن

«وَ نَزَّلنا عَلَیکَ تِبیاناً لِکُلِّ شَیءٍ و هُدًی وَ رَحمَهً وَ بُشری لِلمُسلِمینَ.»

«و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیان کننده همه چیز بوده و هدایت‌گر و رحمت و بشارت برای مسلمانان است.»

یک اشکال و پاسخ

ممکن است سوال شود که با توجه به تصریح قرآن مجید به این که «تِبیاناً لِکُلِّ شَیءٍ» (بیانگر همه چیز) است، چرا برخی علوم، در قرآن وجود ندارد. اگر همه چیز را بیان می‌کند، چرا از علومی مثل فیزیک و شیمی و… در قرآن خبری نیست. در پاسخ باید گفت: قرآن کریم علومی را که بشر به آن خواهد رسید، بیان نمی‌کند؛ چرا که دست‌یابی به این علوم قبل از تحقق زمینه‌های آن، جز اصطلاحات خشک و بی‌اثر چیزی نیست. این علوم بایستی ظرفیت‌های خود را تمام شده ببینند تا در طول زمان به وجود آیند. پس کتابی که همه‌ی علوم تجربی را بیان نماید از آن جهت که ظرفیت آن علوم، محقق نشده عبثت بوده و راه ترقی و پیشرفت انسان را سد می‌نماید.

قرآن کریم می‌بایست علومی را بیان کند که بشر با توجه به وسوسه‌های نفسانی و شیطانی خود، به سادگی امکان رسیدن به آن را ندارد. در این آیه ضمن بیان این نکته که قرآن بیان کننده‌ی همه‌ی نیازهای بشر است، به سه صفت «هدایتگر»، «رحمت» و «بشارت» نیز اشاره شده است.

ب- قرآن شفا و رحمت

«وَ نُنَزِّلُ مِنَ القُرآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحمَهٌ لِلمُومِنینَ وَ لا یَزیدُ الظّالِمینَ اِلاّ خَساراً».

و از قرآن، آنچه که شفا و رحمت است برای مومنان نازل می‌کنیم و ستمگران جز خسران چیزی بر آن‌ها افزوده نمی‌شود.

ج- قرآن و موعظه

آیه‌ای که در ابتدای بحث آمد نیز علاوه بر شفا و رحمت و هدایت، به یک وصف دیگر قرآن یعنی موعظه اشاره نموده است.

2. وصف قرآن در حدیث

در این قسمت چند نمونه از اوصافی که برای کلام خدای متعال در روایات ذکر شده است را بیان می‌کنیم.

الف- برتری قرآن از هر چیز

رسول خدا (ص) فرمودند: اَلقُرآنُ أَفضَلُ کُلِّ شَیءٍ دُونَ اللهِ.

«قرآن از هر چه هست غیر از خداوند، برتر می‌باشد.»

ب- قرآن دریایی بی‌کران

امام علی (ع) فرمودند: … بَحراً لا یُدرَکُ قَعرُهُ

«قرآن دریایی است که عمق آن را نتوان درک کرد.»

ج- قرآن مایه‌ی انس مومنان

امام علی بن الحسین (ع) فرمودند: لَو ماتَ بَینَ المَشرِقِ و المَغرِبِ لَما استَو حَشتُ بَعدَ أَن یَکُونَ القُرآنُ مَعی.

«اگر همه‌ی خلایق زمین بمیرند وحشتی نخواهم داشت وقتی که قرآن با من باشد.»

د- بهره وری همه از قرآن

امام علی بن الحسین زین العابدین (ع) فرمودند: کِتابُ اللهِ عَزَّوَ جَلَّ عَلی أَربَعَهِ أَشیاءَ عَلَی العِبارَهِ وَ الاِشارَهِ وَ اللَّطائِفِ وَ الحَقائِقِ فَالعِبارَهُ لِلعَوامِ وَ الاِشارَهُ لِلخَواصِ وَ الَّطائِفُ لِلأَولِیاءِ وَ الحَقائِقُ لِلأَنبیاءِ.

این قلب‌ها همانند آهن زنگ می‌زنند. اصحاب عرض کردند: چه چیز قلب را جحلا می‌دهد؟ فرمود: تلاوت قرآن.

و- قرآن برتر از هر سخن و موعظه

قرآن کتاب وحی و خطاب‌های خداوند به بندگان است، خدای متعال جهت ایجاد موجودی اشرف که بتواند جانشینی وی را در زمین به عهده بگیرد، قرآن هدایتگر را نازل فرموده است و از این رو حاوی بهترین قصه‌ها و بلیغ‌ترین مواعظ و احکام بوده و از هر سخنی برتر است.

رسول خدا (ص) فرمودند: فَضلُ القُرآنِ علی سائِرِ الکَلامِ کَفَضلِ اللهِ عَلی سائرِ خَلقِهِ.

«فضیلت و برتری قرآن بر سایر کلمات مانند برتری خداوند بر مخلوقات است.»

 

اسامی و القاب آیات

لقب آیه‌ی 3 سوره مبارکه مائده آیه‌ی «اِکمال دین» است.

لقب آیه‌ی 18 سوره مبارکه‌ی آل عمران آیه‌ی «شهادت» است.

آیه‌ی 61 سوره مبارکه‌ی آل عمران را آیه‌ی «مُباهِله» می‌نامند.

آیه‌ی 67 سوره‌ی مبارکه‌ی مائده به آیه‌ی «تبلیغ» شهرت یافته است.

آیه 255 سوره‌ی مبارکه بقره را «آیه الکرسی» می‌نامند.

آیه الکرسی را «سید» آیه‌های قرآن کریم نامیده اند.

آیه‌ی 34 سوره مبارکه‌ی توبه را آیه‌ی «کَنز» (گنج) می‌نامند.

آیه‌ی 207 سوره‌ی مبارکه‌ی بقره به آیه‌ی «لیله المَبیت»

آیه‌ی 23 سوره مبارکه‌ی اسراء به را آیه‌ی «تأفیف» می‌نامند.

آیه‌ی 31 سوره مبارکه‌ی نور را آیه‌ی «حجاب» می‌نامند.

آیه‌ی 23 سوره‌ی مبارکه شوری به آیه‌ی «مودت» شهرت یافته است.

آیات زیر را آیات «تحدّی» نامیده اند:

الف: آیه‌ی 23 سوره مبارکه بقره

ب: آیه 38 سوره مبارکه‌ی یونس

ج: آیه‌ی 13 سوره‌ی مبارکه هود.

د: آیه‌ی 88 سوره‌ی مبارکه اِسراء

ه: آیه‌ی 49 سوره‌ی مبارکه قصص

و: آیه‌ی 34 سوره‌ی مبارکه طور.

آیه‌ی 72 سوره‌ی مبارکه‌ی احزاب را آیه‌ی «امانت» می‌نامند.

آیه‌ی 52 سوره‌ی مبارکه حج را آیه‌ی «تمنّی» نامیده اند.

آیه‌ی 33 سوره مبارکه‌ی احزاب به آیه‌ی «تطهیر» شهرت یافته است.

آیه‌ی 106 سوره مبارکه‌ی بقره را آیه‌ی «نسخ» نامیده اند.

آیه‌ی 282 سوره‌ی مبارکه‌ی بقره را آیه‌ی «دَین» می‌نامند.

آیه‌ی 159 سوره‌ی مبارکه بقره را آیه‌ی «کِتمان» می‌نامند.

آیه‌ی 6 سوره مبارکه حجرات را آیه‌ی «نبا» می‌نامند.

آیه‌ی 61 سوره‌ی مبارکه توبه را آیه‌ی «تصدیق» می‌نامند.

آیه‌ی 156 سوره‌ی مبارکه بقره به آیه‌ی «استرجاع» شهرت یافته است.

آیه‌ی 12 سوره‌ی مبارکه‌ی مجادله را آیه‌ی «نجوی» می‌نامند.

بخشی از آیه‌ی 87 سوره‌ی مبارکه انبیاء به «ذکر یونُسیه» شهرت یافته است.

آیه‌ی 176 سوره‌ی مبارکه نساء را آیه‌ی «صَیف» نامیده اند.

آیه‌ی 39 سوره‌ی مبارکه حج به آیه «سَیف» مشهور شده است.

آیه‌ی 12 سوره‌ی مبارکه نساء را آیه «شتاء» نامیده اند.

آیه‌ی 172سوره‌ی مبارکه اعراف به آیه‌ی «میثاق» شهرت یافته است.

آیه‌ی 26 سوره‌ی مبارکه آل عمران را آیه‌ی «ملک» نامیده اند.

آیه‌ی 90 سوره‌ی مبارکه نحل را آیه‌ی «جماع التقوی» نامیده اند.

آیه‌ی 55 سوره‌ی مبارکه مائده را آیه «ولایت» می‌نامند.

آیه‌ی 141 سوره‌ی مبارکه نساء را آیه «نفی سبیل» نامیده اند.

آیه‌ی 111 (آخرین آیه) سوره‌ی مبارکه اسراء را آیه‌ی «عزت» می‌نامند.

آیه‌ی 191 سوره‌ی مبارکه‌ی آل عمران را آیه‌ی «تفکر» نامیده اند.

آیه‌ی 134 سوره‌ی مبارکه‌ی آل عمران را آیه‌ی «احسان» نامیده اند.

آیه‌ی 54 سوره‌ی مبارکه‌ی اعراف را آیه‌ی «سُخره» نامیده اند.

آیه‌ی 23 سوره‌ی مبارکه نساء را آیه‌ی «محارم» نامیده اند؛ زیرا در این آیه مبارکه اکثر قریب به اتفاق محارم- افرادی که با انسان محرم هستند- ذکر شده اند.

 

اسامی و القاب سوره‌ها

 

سوره‌های انفرادی

سوره‌ی مبارکه فجر را سوره‌ی «امام حسین (ع)» نیز نامیده اند.

سوره‌ی مبارکه نحل را سوره‌ی «نعمت ها» نیز نامیده اند.

سوره‌ی مبارکه‌ی بقره را «سید سوره‌های قرآن» نامیده اند.

سوره‌ی مبارکه‌ی اخلاص (توحید) را سوره‌ی «اَلأساس» نیز نامیده اند.

سوره مبارکه‌ی محمد را سوره‌ی «قتال» نیز نامیده اند.

سوره مبارکه‌ی اخلاص (توحید) را «نسبه الرب» نیز نامیده اند.

سوره‌ی مبارکه‌ی طلاق را «سوره النساء القُصری» نیز نامیده اند.

سوره مبارکه‌ی یس ملقب به «قلب قرآن» است.

سوره‌ی مبارکه الرحمن ملقب به «عروس قرآن» است.

سوره‌ی مبارکه نصر را سوره‌ی «التودیع» نامیده اند.

سوره‌ی مبارکه بقره ملقب به «فسطاط القرآن» (خیمه و چادر قرآن) است.

سوره‌ی مبارکه مائده را سوره «العقود» نیز نامیده اند.

سوره‌ی مبارکه فاطر را سوره‌ی «ملائکه» نیز نامیده اند.

سوره‌ی مبارکه سجده را سوره‌ی «المضاجِع» نیز نامیده اند.

سوره‌ی مبارکه مجادله را سوره‌ی «الظِهار» نامیده اند.

سوره‌ی مبارکه‌ی نمل را سوره‌ی «حضرت سلیمان» نیز نامیده اند.

سوره‌ی مبارکه مرسلات را سوره‌ی «العُرف» نیز نامیده اند.

سوره‌ی مبارکه حمد را سوره «المناجات» نیز نامیده اند.

سوره‌ی مبارکه‌ی شعراء به «الجامعه» نیز ملقب است.

سوره‌ی مبارکه‌ی ماعون به «الدین» نیز ملقب است.

سوره‌ی مبارکه‌ی ملک به «تبارک» نیز معروف است.

 

سوره‌ی مبارکه یس به «ریحانه القرآن» نیز ملقب است.

سوره‌ی مبارکه صف به «الحواریّین» نیز ملقب است.

سوره‌ی مبارکه نبا به «التساؤل» نیز ملقب است.

سوره‌ی مبارکه توبه به «الفاضحه» نیز ملقب است.

سوره‌ی مبارکه‌ی انفال به «بدر» نیز ملقب است.

 

سوره‌های گروهی

چهار سوره‌ی فصلت، نجم، علق و سجده (سوره‌های دارای سجده واجب) را سوره‌های «عزائم» می‌نامند.

دو سوره‌ی مبارکه‌ی بقره و آل عمران را «زَهراوان» نامیده اند. زهراوان مثنای کلمه زهراء (درخشان) است و چون این دو سوره از لحاظ اشتمال بر اسما و احکام الهی، درخشان است از این جهت «زهراوان» نامیده شده اند.

دو سوره‌ی مبارکه انفال و توبه را «قرینتان» نامیده اند. دلیل نامگذاری این دو سوره می‌تواند بدین سبب باشد که میانشان با بسمله فاصله ایجاد نشده است، پس این دو سوره قرین و نزدیک به هم هستند.

پنج سوره‌ی مبارکه اسراء، کهف، مریم، طه و انبیاء را سوره‌های «عتاق» نامیده اند. عتاق جمع کلمه‌ی عتیق است و یکی از معانی آن، کهنه و قدیم است و گویا از آن جهت که این سوره‌ها در آغاز امر، نزول یافته به «عتاق» موسوم گشته اند.

شانزده سوره‌ی مبارکه سجده، فتح، حجرات، مجادله، حشر، ممتحنه، صف، جمعه، منافقون، تغابن، طلاق، تحریم، ملک، قلم، نوح و جن را سوره‌های «ممتحنات» نامیده اند؛ زیرا در این سوره ها، سوره‌ی مبارکه «ممتحنه» قرار دارد و با هم مناسباتی دارند.

هفت سوره‌ی مبارکه‌ی اسراء، حدید، حشر، صف، جمعه، تغابن و اعلی را «مُسبَّحات» نامیده اند؛ زیرا این سوره‌ها با کلمه‌ای از ماده «سبح» شروع شده است.

هفت سوره‌ی مبارکه غافر، فصلت، شوری، زخرف، دخان، جاثیه و احقاف به «حوامیم» شهرت یافته اند؛ زیرا این سوره‌ها با حروف مقطعه‌ی «حم» آغاز می‌شود.

پنج سوره‌ی مبارکه حمد، انعام، کهف، سبأ و فاطر به «حامدات» شهرت یافته اند.

سیزده سوره‌ی مبارکه بقره، آل عمران، اعراف، یونس، هود، یوسف، رعد، ابراهیم، حجر، عنکبوت، روم، لقمان، سجده به «آل» شهرت یافته اند.

دو سوره‌ی مبارکه‌ی فلق و ناس به «معوَّذتین» مشهورند.

شصت و شش سوره‌ی قرآن یعنی سوره‌ی مبارکه‌ی حمد و سوره‌ی مبارکه‌ی ق تا پایان قرآن را «مفصلات» نامیده اند.

هفت سوره‌ی مبارکه واقعه، منافقون، تکویر، انفطار، انشقاق، زلزله و نصر (که با واژه‌ی «اذا» آغاز شده اند) را «زمانیه» نامیده اند.

سوره‌ی مبارکه حمد و سوره‌ی مبارکه زلزال تا سوره‌ی مبارکه ناس چه سوره‌هایی به «قِصار السُّور» مشهور شده اند.

پنج سوره‌ی مبارکه‌ی جن، کافرون، اخلاص، فلق و ناس را که با واژه «قل» آغاز شده اند، «مقولات» نامیده اند.

دو سوره‌ی مبارکه‌ی کافرون و اخلاص به «مُقَشقَشتان» مشهور گشته اند.

هفت سوره‌ی بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف، انفال و توبه (با هم) را «السَّبع الطُّوَل» نامیده اند.

سخاوی می‌گوید: «قوارع القرآن» آیاتی است که به وسیله آن‌ها، انسان در پناه خدا قرار می‌گیرد. (و از آن جهت آن را قوارع نامیدند، چون شیطان را بیم می‌دهد و شرش را دفع می‌نماید) مانند: آیه الکرسی و معوذتین (سوره‌های مبارکه فلق و ناس) و امثال آن‌ها.

عرائس القرآن سوره‌های حوامیم هستند (یعنی: غافر، فصلت، شوری، زخرف، دخان، جاثیه، احقاف)

سه سوره‌ی مبارکه شعراء، نمل و قصص را «طواسین» نامیده اند.

سوره‌ها و آیاتی که با حروف مقطعه‌ی الم آغاز می‌شود را «میادین القرآن» نامیده اند.

سوره‌هایی که با حروف مقطعه‌ی المر آغاز می‌شود را «بساتین القرآن» نامیده اند.

سوره‌های «حامدات» را «مقاصیر القرآن» نامیده اند.

 

قرآن برای همگان قابل فهم است

 

در اینکه فهم قران کریم به یک گروه معین مختص نمی‌باشد، کمترین تردیدی راه ندارد. بی‌شک قرآن برای استفاده همگان امده است و این مطلبی است که آیات قرآن روی آن تاکید فراوان دارد. قرآن همواره تاکید دارد که این کتاب، کتاب هدایت برای متقین است. این کتاب نور، روشنگر، مبین و آشکار کننده حقایق و وظایف است. خیلی روشن است که قرآن مستقیماً مورد استفاده کسانی قرار می‌گرفت که پیغمبر اکرم (ص) بر آن‌ها فرا می‌خواند. در داستان‌های تاریخی، مکرر داریم افرادی که مسلمان نبودند و حتی مخالف اسلام بودند چند آیه از قرآن را گوش می‌کردند، از همان معنایی که از آیات می‌فهمیدند شور و هیجان و عشقی شدید نسبت به اسلام پیدا می‌کردند و هدایت می‌شدند. وقتی حکمی نازل می‌شد، وقتی دستور جهادی می‌آمد و به صورت آیه بر پیغمبر نازل می‌شد، پیغمبر همان آیه را بر مردم می‌خواند و مردم از همان آیه تکلیف خود را می‌فهمیدند. در این که قسمت اساسی و اصلی قرآن، نه فقط قسمت‌های اندکی از آن، برای فهم همگان است کمترین تردیدی نیست. آیات قرآن و همه کسانی که با تاریخ و سیره آشنایی دارند، بر این معنی تصریح می‌کنند. بنابراین قسمت عمده قرآن برای فهم عموم مردم است نه برای فهمیدن گروهی خاص.

 

کلیدهای فهم قرآن

 

همین قسمت عمده قرآن که برای عموم قابل فهم است اولاً به زبان عربی است. ثانیاً به زبان عربی عصر پیغمبر است. ثالثاً به صورت القاء شفاهی یک مطلب است نه به صورت یک نوشته، یعنی مثل سخنی که همین الان می‌گویم؛ سخنی است که رویاروی که به تدریج به مناسبت‌های گوناگون، خطاب به مردم گفته شده، نه به صورت کتابی که مولف از اول تا به آخر تنظیم کرده باشد. مطلبی بر پیغمبر نازل می‌شد و پیغمبر هم آن را به مردم القاء می‌کرد، بعد این مطلبی را که پیغمبر به صورت شفاهی القاء می‌کرد در حافظه‌ها یا در نوشته‌ها یادداشت و ضبط می‌کردند.

 

پس این سه نکته باید مورد توجه قرار بگیرد: 1- قرآن به زبان عربی است. 2- به زبان عربی عصر پیغمبر است. 3- مطلبی است که به صورت شفاهی القاء شده و بعداً به صورت سینه به سینه ضبط شده و هم نوشته و ثبت شده است. توجه به این سه نکته مطالبی را پیش می‌آورد که همه کسانی که به فهم قرآن علاقه‌مند هستند باید به آن‌ها توجه فراوان کنند.

اول، لزوم آشنایی با زبان عربی است. گفتیم قرآن به زبان عربی است. بنابراین برای فهم یک متن عربی، بی‌شک مطالعه کننده باید زبان عربی را به خوبی فرا گیرد. یادگیری خوب زبان عربی شرط اول مراجعه مستقیم به قرآن کریم است. متاسفانه در میان دوستان بسیار خوب، دوست داشتنی و دارای حسن نیت، مکرر دیده‌ام کسانی را که بدون تسلط بر زبان عربی و صرفاً با آشنایی ابتدایی با صرف و نحو و با استفاده از کتاب‌های لغت و یا واژه نامه‌های قرآن که اخیراً عربی به فارسی تهیه شده، در صدد فهم معنی آیات بر می‌آیند و گاهی اشتباهاتی می‌کنند که واقعاً مضحک و خنده‌آور است اما چون این‌ها دوستان بسیار خوب و با حسن نیتی هستند هر وقت مراجعه کرده‌اند و به آن‌ها توضیح داده‌ایم که در کارشان چه نقص‌هایی وجود داشته، خیلی راحت قبول کرده اند.

برای فهم قرآن باید به زبان عربی تسلط کامل داشته باشیم. باید در حد یک فرد عرب با این زبان آشنا بود زیرا این کتاب به زبان عربی است. بنابراین آشنایی کافی با صرف و نحو و دانستن لغات لازم است. قدرت استفاده از کتاب‌های لغت با توجه به این نکته که گاهی یک واژه ممکن است چندین معنی داشته باشد و تشخیص این که در این جا کدام معنی مناسب است احتیاج به تسلط نسبی در استفاده از کتاب‌های لغت دارد.

دوم، قرآن به زبان عربی عصر پیغمبر است. همه کسانی که با زبان آشنا هستند می‌دانند که در میان همه ملت ها، زبان دچار تحول و تطور می‌شود. ممکن است یک لغت در 1300 سال قبل یک معنی خاصی داشته و امروز یک معنی جدید پیدا کرده باشد. یا اینکه امروز هم آن معنی و هم معانی جدید بکار رود. باید مراقب بود کلماتی که در آیات قرآن وجود دارد در عصر نزول آیات، معنای رایجش کدام بوده است. اگر کلمه‌ای بود که امروز یک معنی پیدا کرده و این معنی خوشایند ماست و ما دوست داریم که این کلمه در آیه این معنی را بدهد و حال آن که این معنی اصلاً در آن موقع نبوده، کاربرد این کلمه بر این معنی در عصر قرآن واقعاً غلط است. یکی از دوستان که در طبیعت‌شناسی قرآن کار می‌کرد آیاتی راجع به طبیعت قرآن استخراج کرده بود وبا تصاویر و توضیحاتی که بر آن‌ها اضافه کرده بود، برای من آورد تا من هم نظری بدهم، دیدم روی برخی از کلمات تکیه‌هایی کرده که اصلاً این جور تکیه کردن معنی ندارد مثلاً نوشته بود که آیه «أَلَم نَجعَلِ الارضَ کِفاتاً» به حرکت زمین اشاره دارد. او در مراجعه به فرهنگ لغت دیده بود که کفات به معنی پرنده تیز پرواز است و آیه را ترجمه کرده بود: «ایا ما زمین را به صورت یک موجود تیز پرواز قرار نداده ایم» و بعد استدلال کرده بود که از نظر قرآن زمین حرکت می‌کند. ملاحظه می‌کنید که این آقا به فرهنگ‌های لغت عربی مراجعه کرده و کفات را به معنی پرنده تیز پرواز یافته است. به او گفتم که اولاً باید دید آیا کفات در عصر قرآن و در محیط نزول قرآن هم به معنی پرنده تیز پرواز به کار رفته یا این یک معنایی است که به تدریج در ادوار بعدی پیدا کرده است. ثانیاً شما باید توجه کنید که این آیه متصل به آیه بعدی است. «الم نَجعَلِ الارضَ کفاتاً، اَحیاء و اَمواتاً» آیا زمین را برای اموات و احیاء کفات قرار نداده ایم؟ یعنی احیاءً و امواتاً دنباله کفاتا قرار می‌گیرد. بنابراین معنی پرنده تیز پرواز برای زنده‌ها و مرده‌ها چیست؟ آیا معنی روشنی دارد؟ با مراجعه به فرهنگ‌ها معلوم می‌شود که کفات در اصل عبارت است از زمینی که در بر گیرنده چیزهایی دیگر باشد آیا ما زمین را شیی ء در بر گیرنده قرار ندادیم؟ در بر گیرنده زنده‌ها و مرده ها؟ زنده‌هایی هستند که در زیر زمین لانه می‌سازند، مثل خرگوش و موجودات دیگر. و لاشه جانداران هم، معمولاً درون زمین دفن می‌شود یا لایه‌هایی از سیل می‌آید و روی پیکرهای مرده را می‌پوشاند و از همین‌ها سنگواره‌ها به وجود می‌آید. بنابراین، این که انسان ببیند کفات به معنی پرنده تیز پرواز به کار رفته و چون الان در پی این است که حرکت زمین را از آیه‌های قرآن استفاده کند، فوراً این را حمل بر این معنا بکند، شیوه درستی نیست و باید از آن خودداری شود. باید معلوم شود ایا کفات در عصر پیامبر (ص) هم به این معنی به کار می‌رفته یا این یک معنی جدید است؟ به خصوص که این معنی در کتاب‌های لغت پیشین وجود ندارد و این خود دلیلی است که این یک معنی جدید می‌باشد و در عصر پیغمبر (ص) نبوده است. بنده الان مشغول سخن گفتن هستم و از عبارات و کلماتی استفاده می‌کنم و این کلمات را به همان معنایی به کار می‌برم که امروز فهمیده می‌شود. حالا اگر سیصد سال دیگر عین این سخنرانی من وجود داشت و این کلماتی که من به کار می‌برم، آن روز در معنای دیگری به کار می‌رود، آیا کسی می‌تواند بگوید فلانی این منظور امروزی را می‌خواست بگوید؟ این که درست نیست. پس باید کلمات را به همان معانی به کار ببریم که در آن عصر به کار رفته است.

سوم، مطالب قرآنی به صورت شفاهی گفته شده است. هر مطلب شفاهی و حتی همه مطالب کتبی ناظر به شرایط محیطی و اجتماعی زمان خودش می‌باشد. یعنی نمی‌تواند ناظر به شرایط محیطی و اجتماعی زمان خود نباشد. زیرا در یک جو و فضایی سخن می‌گوید و یا در این جو و فضا دارد چیز می‌نویسد. بنابراین وقتی درون این جو دارد مطلبی می‌گوید یا می‌نویسد، یک سلسله قرائن هست که به فهم مقصود گوینده و نویسنده کمک می‌کند. صحنه جنگ «احد» است. آیاتی خطاب به جنگجویان نازل می‌شود. این جنگجویانی که در صحنه جنگ هستند و تمام مسائل را به چشم می‌بینند و حضور ذهن دارند فوراً با نزول آیه، مطلب و مقصود خدای متعال را درک می‌کنند. حالا من که در آن صحنه جنگی نیستم اگر بخواهم این مطلب را از همان آیه درک کنم چه باید کنم؟ باید با مطالعه تاریخ، خودم را در آن صحنه قرار بدهم. بنابراین فهم صحیح از مقصود آیات قرآن، کم و بیش به حضور در صحنه‌های نزول این آیات ارتباط دارد. این حضور برای مردم عصر پیغمبر مهیا بوده است اما برای مردم دیگری که در آن عصر و یا در عصرهای بعد زندگی می‌کردند و از صحنه دورمطالعه تاریخ. این است که یکی از شرایط فهم صحیح بسیاری از آیات قرآن، تحقیق تاریخی و مطالعه تاریخی و حضور از طریق تاریخ در شرایط نزول قرآن است. در این زمینه محققین گذشته کتاب‌های متعددی نوشته‌اند تحت عنوان اسباب النزول و دو کتاب از آن‌ها کتاب‌های بسیار خوبی است که معروف هم هست و مورد استفاده مفسران قرآن است. یکی اسباب النزول واحدی و دیگری اسباب النزول سیوطی. کتاب‌های دیگری هم در این زمینه هست ولی کافی نیست. به نظر بنده مطالعه دقیق یک دوره از تاریخ اسلام برای فهم بسیاری از قسمت‌های قرآن ضرورت دارد. بند دوم را خلاصه می‌کنم به این صورت که باید توجه کرد که قرآن در 13 یا 14 قرن قبل در محیطی به زبان عربی نوشته و یا بهتر است بگوییم گفته شده است و چون به زبان عربی است، کسی که امروز می‌خواهد آن را بفهمد باید زبان عربی را به خوبی بداند و چون زبان عربی 14 قرن قبل است باید به واژه نامه و معانی لغات در آن عصر اطلاع پیدا کند و معانی کلمات جدید را به حساب قرآن واریز نکند و چون در شرایط اجتماعی خاصی آیات نازل شده است باید از طریق تحقیق تاریخی، انسان خودش را در شرایط آن زمان قرار دهد.

 

ارتباط آیات قرآن

 

آیات قران با هم ارتباط دارند. گاهی این ارتباط خیلی روشن است و واضح است اما همان طور که گفتیم قرآن نوشته یی نیست که نویسنده به صورت یک کتاب تالیف کرده باشد بلکه مجموعه‌ای از آیات و سوره‌هایی است که طی مدت بیست و سه سال و به مناسبت‌های مختلف و با توجه به شرایط متنوع نازل شده و بعداً به صورت یک کتاب یا یک مجموعه در آمده است. آیات و سوره‌ها نیز به ترتیب تاریخ نزول وحی بر پیامبر در پی هم قرار نگرفته اند. با تحقیق پیرامون تاریخ نزول آیات به این نتیجه می‌رسیم که در برخی موارد چند آیه در ادامه‌ی سوره‌ای گذاشته شده که سال‌ها قبل نازل شده است. بنابراین اگر گاهی دیده می‌شود که معنی ظاهر و روشن یک آیه با مطلب آیات قبل یا بعد از آن ارتباط کامل ندارد، نباید دچار تردید شویم و در صدد آن بر آییم که یک معنی دیگر برای آن آیه دست و پا کنیم که با مطلب آیات قبلی یا بعدی کاملاً مربوط شود.

در بسیاری از آیات قرآن این وضع دیده می‌شود که کلمه اول آیه بعد متمم فعل یا صفتی است که در آیه قبل آمده است. به عبارت دیگر گاهی دو بخش از یک جمله طولانی به صورت دو آیه در آمده است. نظیر این وضع را در شعر نو یا بهتر بگوییم اشعار «سیلابی» فراوان می‌بینیم. در این اشعار پایان هر بند، پایان یک جمله نیست و چه با بند بعدی متمم بند قبل باشد. باید به این سبک قرآن توجه داشته باشیم که آیات، گاهی هم دیگر چنین ارتباط روشنی دارند. بی‌توجهی به این نکته می‌تواند منشا اشتباه در فهم قرآن شود. مثلاً در آیه‌ای که قبلاً به آن اشاره کردیم آیه «اَلَم نَجعَلِ الارضَ کفاتا، اَحیاءَ و اَمواتاً» آیه «احیاءَ و امواتاً» در این جا اصولاً یک جمله نیست، حتی یک جلمه ربطی هم نیست، دو کلمه است که بر یکدیگر عطف شده و دنباله جمله آیه الم نجعل الارض کفاتا است. با توجه به این ارتباط روشن می‌شود که کلمه «کفات» باید معنایی داشته باشد که از نظر قواعد دستوری بتواند با احیاءً و امواتاً که مربوط به آیه بعد است مرتبط باشد. اگر کفات را پرنده تیز پرواز معنی کنیم، از نظر دستوری یک «اسم» است و نمی‌تواند با احیاء و امواتاً رابطه دستوری داشته باشد، ولی اگر به معنی «در بر گیرنده» باشد، احیاء و امواتاً به آسانی می‌تواند با آن پیوند و معنایی داشته باشد و در حکم معقول برای این صفت باشد.

البته گاهی پیوند آیات خیلی هم صریح و روشن نیست. یک نوع انس و آشنایی با قرآن لازم است که انسان پیوند این آیات را با همدیگر بداند و این امر با مراجعه به تاریخ قرآن و بررسی تاریخ نزول آیات که منابع زیادی هم در این مورد وجود دارد، میسر می‌شود. مثلاً محقق متوجه می‌شود این چند آیه یا این دسته از آیات با هم آمده است. پس مجموعه آیات را باید مستقلاً بررسی کرد و گاهی بعضی از آیاتی که در پی هم می‌آیند لزوماً با هم ارتباطی ندارند. پس باید تک آیه و مجموعه آیه‌هایی که با هم نازل شده را به درستی شناسایی کرد تا رابطه‌ی بین آن‌ها به دقت مشخص شود.

 

پی بردن به احکام قطعی قرآن

 

در قرآن در مورد یک موضوع آیاتی می‌بینیم که در زمان‌های مختلف نازل شده، یک بار چند آیه آمده و دو سال بعد چند آیه دیگر آمده و چون شرایط تازه‌ای بوده، مطلب تازه‌ای را گفته و مطلب قبلی را تکمیل کرده است. هر گوینده یا نویسنده ای، این کار را می‌کند. اگر امروز بخواهیم بگوییم درباره فلان مطلب مراد قرآن و حکم اسلام چیست و یا قرآن چه چیزی بیان کرده، باید تمام آیات مربوط به آن مطلب را در قرآن بیابیم. این که گفته می‌شود «القرآن یفسر بعضه بعضاً» بیشتر ناظر به این بحث است.

تعمیم و گسترش آیات قرآن

در عین این که گفتیم قرآن کلامی است که در شرایط تاریخی خاص نازل شده و به مسائل آن زمان نظر دارد اما به حکم این که کتابی جاوید و جهانی است، هرگز نمی‌توان مقصود از آیات را به ان چه مربوط به شرایط ویژه آن زمان بوده است، محدود کرد. یعنی معنی آیات را باید به شرایط زمانی و مکانی دیگر، گسترش داد. گسترده بودن حکم و مقصود یک آیه و محدود نبودن آن در چهار چوب زمانی و مکانی خاص نزول آیات، امری روشن و مسلم است که از خود قرآن به دست می‌آید. وقتی قرآن پیغمبر را «نذیراً للعالمین» و «کافه الناس» معرفی می‌کند، وقتی می‌خواهد بگوید که قرآن باید همه جا و همه‌ی زمان‌ها را فرا گیرد، بنابراین نمی‌تواند مطالبش در آن چارچوب محصور باشد. بلکه مفاد و روح این مطلب به شرایط زمانی و مکانی دیگر گسترش پیدا می‌کند، یعنی قرآن مطلبی را به صورتی و با اسلوبی متناسب با شرایط زمانی و مکانی خاص بیان می‌کند. دیگر کاری بالاتر از فهم ساده قرآن است و به تسلط بیشتر بر فهم همه قرآن احتیاج دارد. بنابراین نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که هر فردی این کار را بتئاند انجام دهد. این همان اجتهاد و استنباط مجتهدانه از آیات و روایات است. یعنی حتی یک عرب زبان خوش فهم زمان پیغمبر نیز که در صحنه‌های آن زمان حضور دداشته، نمی‌توانسته به راحتی معانی گسترده آیاتی را که شامل زمان‌ها و مکان‌های دیگر می‌شود را به آسانی بفهمد. زیرا این یک کار فنی و تخصصی است. این که گفته می‌شود قرآن ظهری دارد و مطلبی و آن بطن دوباره مطلبی و بطن‌هایی دارد، ناظر بر این مسئله هست که فهم آن بطن‌ها به تخصص احتیاج دارد و این کار همه کس نیست.

برداشت افراد از قرآن متفاوت است

قرآن، کتابی ناظر بر انسان و بافت‌های تو در تو و گوناگون روح و روان و اندیشه و رفتار برخاسته از امیال و خواسته‌های آدمی است. به دلیل گوناگونی انسان‌ها و تنوع بی‌اندازه یی که در بافت‌های روانی و ذهنی و رفتاری بشر هست، تاثیر قرآن بر روی انسان ها، متفاوت است. مکرر تجربه کرده‌ایم که آیه‌ای بر فردی خوانده می‌شود و دل او را آتش می‌زند و او را به هیجان در می‌آورد. ولی همین آیه بر فرد دیگری خوانده می‌شود که به دلیل تفاوت روحیات این فرد با فرد اول، آیات تاثیر زیادی در او نمی‌کند.

برداشت‌ها و تفسیرهایی که افراد مختلف از یک آیه می‌کنند بسیار متفاوت است. گاهی یک جوان به دلیل آمادگی و تشنگی روحی اش، از یک آیه برداشت زنده و جالبی همراه با یک نوع جاذبه خاص دارد که چه بسا افراد خیلی متخصص که واجد این روحیات نیستند نیز نتوانند از این آیه برداشتی دلنشین و ناظر بر جنبه‌ها و نکته‌های ظریف روحی داشته باشند. این مسئله‌ای است که همواره باید در مورد قرآن و خیلی از متون دیگر دینی و انسانی بدان توجه داشت. یک شعر حافظ یا یک شعر ملای روم برای یک نفر یک معنا، برداشت اثری دارد که ممکن است برای دیگری آن معنا و مفهوم را نداشته باشد.

من به سهم خود از اینکه افراد، برداشت‌های زنده خود را از آیات بنویسند و تقریر و تنظیم کنند و ویژگی‌های خاص یک آیه یا یک جمله از یک آیه را که روح‌نشین و زنده کننده است بیان می‌کنند خیلی خوشحال می‌شوم ولی به یک شرط؛ به شرط این که با صراحت بگوید: «من از این آیه چنین برداشتی دارم» و اصرار نداشته باشد که حتماً مقصود از آیه همین برداشتی که من می‌کنم بوده است. چرا؟ چون اگر بخواهد بگوید این آیه منحصراً این معنی را می‌دهد، آن وقت کس دیگری هم پیدا می‌شود که روح او از این فرد مترقی تر، تشنه‌تر و بافت‌های اندیشه‌ای و رفتاریش فراتر است و ممکن است راه را بر برداشت و تعبیر او ببندد. آیا می‌توانیم راه را بر برداشت او ببندیم؟ خبر. پس کسی نباید راه را بر برداشت‌های دیگری ببندد ولی در عین حال تصریح نماید که این استفاده و برداشت را من شخصاً از قرآن کرده‌ام و آن را به اصل حساب قرآن واریز نکند. بگوید این آیه برای من چنین اثر روانی و برداشت زنده و حیات بخش داشته است. این مطلبی است که من خود بدان مقید بوده‌ام و در بحث‌های تفسیری که داشته ام، هر وقت می‌خواستم آیه‌ای را با برداشت نو معنی کنم، سعی می‌کردم برداشت شخصی‌ام را در ترجمه فارسی دخالت ندهم و بگویم ترجمه آیه این است و برداشت من از آیه چنین است. توصیه می‌کنم ترجمه آیات را از برداشت شخصی خود جدا کنید زیرا ممکن است برداشتی مترقی‌تر از برداشت شما هم وجود داشته باشد. به همان دلیلی که به برداشت خود اهمیت می‌دهیم، باید به برداشت دیگران هم اهمیت دهیم، همان برداشت‌های زنده را می‌گویم چون همان برداشت‌های زنده هم درجات مختلفی دارد.

 

قرآن را نباید تفسیر به رای کرد

 

در همین برداشت‌های زنده گاهی به انحراف‌های عجیب برخورد می‌کنیم یک نمونه از این انحراف‌های عجیب مربوط است به طلبه یی که مراحل تحصیلی معمولی را تا پایان سطح خوب گذرانده و در شهر خودش، سطح درس می‌دهد. ایشان یک نشوته تفسیر گونه‌ای دارد که این اواخر آورده بود تا من ببینم و می‌خواست آن را چاپ کند. می‌گفت ممکن است بعداً جنجال‌هایی به وجود بیاید، بهتر است قبلاً مسائلی که جنجال آفرین است به من تذکر داده شود تا اصلاح شود. این نوشته حدود 300 صفحه بود و سوره حمد و قسمتی از سوره بقره را تفسیر کرده بود. من حدود دوازده صحفه اول این نوشته را دیدم و مجبور شدم هفت صحفه بر آن دوازده صفحه نقد بنویسم. بعد خطاب به نوسینده نوشتم: «انصاف دهید که نمی‌شود انتظار داشت که یک منتقد برای 300 صفحه احیاناً 250 یا 500 صفحه نقد بنویسد. این نمونه‌ای است. حالا دیگر خود دانید. بعد نگاهی کردم به بحث‌های دیگر و به مطلبی برخوردم که برایتان نقل می‌کنم.

نویسنده می‌رسد به آیه اقیمو الصلوه و در ترجمه آیه می‌نویسد: بر پای دارید آتش انقلاب را و می‌گوید صلوه یعنی آتش انقلاب زیرا قرآن می‌گوید: « ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنکر» یعنی صلوه بازدارنده از زشتی‌ها و ناپسندی‌ها و تجاوزها و ظلم‌ها است. ما صدها میلیون مسلمان داریم که حداقل 300 میلیون از آن‌ها مرتب نماز می‌خوانند، اما آیا این نماز که می‌خوانند بازدارنده از فحشاء است؟ عملاً نه. ما می‌بینیم در میان این‌ها نماز هست، مسجد هست، بغی و فحشاء و منکر هم هست. پس معلوم می‌شود این نماز که الان ما می‌بینیم بازندارنده از فحشاء و منکر نیست اما قرآن با صراحت می‌گوید: ان الصلوه تنهی عن الفحشا و المنکر، اگر صلوه به معنی نماز باشد، این آیه از قرآن نباید درست باشد و قرآن یک ادعایی کرده که خلاف در آمده، برای این که ساحت قرآن کریم را از یک خلاف واقع گویی منزه نگه داریم باید بگوییم صلوه معنی دیگری دارد. یعنی تا حالا اشتباه می‌فهمیده‌اند که صلوه یعنی نماز، صلوه معنی دیگر دارد و آن اتش است، آتش انقلاب؛ بنابراین تمام آیاتی که می‌گوید اقیمو الصلوه یعنی بر پا دارید آتش انقلاب را. حالا معنی اقامه هم فهمیده می‌شود که چرا نگفته «صلوا» ولی می‌گوید اقم الصلوه چون صلوا غیراز اقم الصلوه است، اقم الصلوه یعنی بر پای دار آتش انقلاب را، یقیمون الصلوه نیز از بر پای دارندگان آتش انقلاب یاد می‌کند. اینان مومنین راستین‌اند که آتش انقلاب، بازدارنده آن‌ها از فحشا و منکر و بعی است و آیه قرآن خلاف واقع از آب در نمی‌آید. با این کشف مهم معلوم شده در طول این چهارده قرن از خود پیامبر خدا گرفته تا همه مردم دیگر، صلوه و اقامه صلواه را عوضی می‌فهمیده‌اند و لابد این آقا قد قامت الصلوه را که قبل از هر نماز می‌گوییم، چنین معنی می‌کند که: بر پا شد آتش انقلاب؟! خوب این همان تفسیر به رای است، این همان چیزی است که هر آدم منصف (نمی‌گویم هر آدم مسلمان، نمی‌گویم هر آدم معتقد به خدا و قرآن، می‌گویم هر آدم منصف) یک آدم غیر مسلمان و حتی غیر معتقد به این که قرآن کتاب وحی است اگر بیاید و ببیند با این متن و بر سر این متن این بلاها آورده می‌شود می‌گوید آقا دست بردارید برای خودتان نشسته‌اید و از قرآن معنی‌های متناسب با خواسته‌های خودتان درست می‌کنید.

به این آقا می‌گوییم: بله آقا، قرآن کتاب انقلاب است. اسلام آئین انقلاب است و آیات انقلابی قرآن بسیار فراوان است. ولی مگر آیات انقلاب در قرآن قحط است که ما برای نشان دادن چهره انقلابی اسلام اقیموا الصلوه را این گونه معنی کنیم. آقای من اگر می‌بینی 300 میلیون نمازخوان هست و نمازشان بازدارنده از فحشاء و منکر نیست چون نمازشان، نماز نیست. نمازشان صورت نماز است. قرآن می‌گوید نماز بازدارنده از فحشاء و منکر است؛ این که ماداریم صورت نماز است: اگر به راستی انسانی هر روز 5 بار نماز خواندنش تجدید ذکر الله و یاد خدا در درون او باشد و در دل و جان او یا دخدا زنده شود و خداشناسی‌اش درست باشد، و معرفتش از رابطه با خدا معرفت صحیحی باشد، هر بار که یاد خدا را در خود تجدید می‌کند در این که می‌تواند جلوی او را در فحشاء و منکر و بغی بگیرد شکی نیست و این نماز موثر است. نماز راستین بازدارنده از فحشاء، منکر و بغی است آن هم نه صد در صد. مگر آتش انقلاب صد در صد جلوی فحشاء و منکر و بغضی را گرفته؟ کدام کشور انقالبی را سراغ داریم که در آن صد در صد جلوی فحشاء و منکر و بغی گرفته شده باشد؟ نماز راستین نیز می‌تواند یکی از عوامل بازدارنده از فحشاء، منکر و بغی باشد.

اقامه صلوه هم معنایش معلوم است. ما در فارسی می‌گوییم مراسم جشن بر پا شد، مراسم نیایش بر پا شد. این یک اصطلاح است، در زبان انگلیسی به جای نماز خواندن to say the prayer (دعا گفتن) می‌گوییم. این یک اصطلاح است و در هر زبانی به صورتی بیان می‌شود که مسئله مهمی نیست. اگر شما در فارسی بگویید (آیا نمازتان را گفتید؟) خنده‌آور است. باید گفت آیا نمازتان را خواندید؟ در عربی هم اگر بگویید «هل قرات الصلوه» باز مسخره است، باید بگوییم: «هل صلیت» و این امر مربوط به اختلاف تعبیر در زبان‌های مختلف است.

علاوه بر این، قیام یکی از واجبات نماز است و قیام قبل از رکوع یکی از ارکان نماز است. بنابراین در عبادتی که قیام و بر پا بودن از واجبات اصلی آن است، تعبیر «بر پا دارند» و تعبیر «نماز بپا شد» تعبیری است طبیعی و به جا و دیگر نیازی نیست که نماز به معنی آتش، آن هم آتش انقلاب باشد، تا تعبیر «بر پا داشت» جور در آید.

به هر حال این نوع روبه رو شدن با آیات قران کریم همان تفسیر به رای است که سبب می‌شود این کتاب الهی از اصالت بیفتد. آیا هیچ یک از جوانان عزیز با ایمان و با صفای ما حاضرند آیات قرآن و عبارات قرآن به صورت یک سوم در بیاید که این موم نرم را به دست هر کس دادی به هر شکل که دلش خواست در بیاورد و به جای آن که قرآن به ما چهارچوب فکری، ابعاد فکری مشخص، جهان بینی وا یدئولوژی معین بدهد، به صورت چیزی در آید که هر کس، هر جور که دلش خواست، بتواند معنی کند؟

گاهی گفته می‌شود که زبان قرآن زبان رمز و سمبولیک است. باید روشن شود که مقصود از این جمله چیست. اگر کسی بخواهد بگوید زبان قرآن زبان رمز است مثل نامه‌های رمزی، اداری، سیاسی یا نظامی که رمزی نوشته و فرستاده یم شود و رمز هم کلیدی دارد که گیرنده نامه به آن مراجعه می‌کند تا معنی نامه را بفهمد، ما این را قبول نداریم و شما هم قبول ندارید. قرآن کتاب رمز نیست، کتاب مبین است با مفاهیمی روشن و روشنگر و قسمت عمده و اصل آن، آیات محکمات است با معانی استوار و قابل فهم برای همگان.

باید گفت که قسمتی از آیات قرآن متشابهات نامیده می‌شود و کم و بیش به صورت رمز است. اما این قسمت کمی از آیات را شامل می‌شود و نه همه قرآن را.

اما اگر این گفته که قرآن زبانی رمزگونه و سمبولیک دارد به این معنی باشد که قرآن کلامی است دارای سلسله معانی ساده و همه کس فهم، اما علاوه بر این معانی اشاراتی هم به مفاهیم و مطالب عالی‌تر دارد و کسانی می‌توانند آن را بهتر درک کنند که از نظر فکری یا از نظر اجتماعی و ضع بهتر و پیشرفته‌تری دارند، این درست است. عده‌ای این اشارات را بهتر می‌توانند درک کنند و این اشارات نیز ضد و نقیض آن معانی ساده نمی‌تواند باشد بلکه مرحله عالی‌تری است از آن معانی که همگان می‌فهمند. سمبولیک بودن قرآن به این معنی قابل قبول است.

 

فهم کامل قرآن نیاز به تخصص دارد

 

در سطوح بالاتر از سطح عمومی و همگانی، فهم قرآن نیاز به تخصص دارد و در برخی از سطوح نیاز به استفاده از سرچشمه وحی نیز لازم است.

یک درجه از فهم قرآن مخصوص پیامبر و ائمه علیهم السلام است و جز از طریق روایاتی که از آن‌ها به ما رسیده نمی‌توان بر آن دست یافت. این در مواردی صادق است که ارتباط معانی سمبولیک و رمزی یا ارتباط معانی گسترده‌تر با الفاظ و عبارات قرآن، به راحتی روشن نباشد. در این گونه موارد تنها پیامبر اکرم (ص) و ائمه (ع) هستند که می‌توانند از ارتباط این معانی یا آیات مورد نظر سخن گویند. زیرا پیامبر همان طور که آورنده اصل وحی است، آورنده این توضیحات استثنایی هم می‌باشد. این که در روایات آمده است که تفسیر آیات، مخصوص پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) است منظور این درجه از تفسیر است. یعنی این که ارتباط معنی با لفظ حتی بعد از توجه به مفهوم مورد نظر باز هم روشن نباشد. نوع دیگر از معنی سمبلیک بدین صورت است که ارتباط معنی با لفظ آن قدر ساده و روشن نیست که خیلی‌ها با دقت هم متوجه شوند اما بعد از آن که یک نفر فهمید و توضیح داد که از این آیه می‌توان این معنی را بدست آورد، دیگران هم متوجه می‌شوند و می‌پذیرند که این معنی تازه به آیه مورد نظر مربوط می‌شود. این تفسیر قرآن است ولی نه تفسیری که مخصوص پیامبر و ائمه باشد. بلکه در این نوع تفسیر باید سخت هشیار باشیم که تحت تاثیر هوی و هوس و خواسته و رای خودمان قرار نگیریم که اگر قرار گرفتیم معنایش این است که من دلم می‌خواهد این آیه این معنی را بدهد و پی آن می‌گردم که یک نفر پیدا شود و ادعا کند که این معنی از این آیه فهمیده می‌شود تا فوراً از او بپذیرم. اگر چنین باشد این خود یک نوع تفسیر به رای است که مذموم، مطرود و مردود است و در روایات رسیده از پیامبر (ص) و ائمه (ع) سخت با آن مخالفت شده است. نمونه‌اش همین مطلبی بود که در مرود صلوه مطرح کردم. آن آقا چون دلش می‌خواهد از آیات قرآن شواهدی بر انقلابی بودن قرآن به دست آورد، ذهنش متوجه معنایی می‌شود که افراد بی‌طرف می‌بینند که این معانی اصلاً ارتباطی با این لفظ ندارد.

در بخش مربوط به گسترش احکام و مطالب آیات نسبت به شرایط زمانی و مکانی نیز تذکر یک نکته ضرورت دارد و آن این است که درک این گستردگی غیر از تخصص علمی به کمال دیگری نیز احتیاج دارد و آن کمال امامت است. یعنی بسط و گسترش یک حکم از شرایط زمانی و مکانی معین به شرایط زمانی دیگر، ظرافیتی دارد که هر عالم و محققی نمی‌تواند درک کند و فقط یک امام آن را می‌فهمد. یک راهبر درک می‌کند. رهبر است که می‌تواند پیچیدگی‌ها را متوجه شود.

بنابراین گسترده کردن آیات در مدار و قلمرو امامت قرار می‌گیرد. اگر امامت مطلق و معصوم باشد می‌گوییم مخصوص امام معصوم است، و اگر در قلمرو امامت نسبی است، که غیر معصوم را هم شامل می‌شود، می‌گوییم از شئون امام نسبی است. اما یک عالم محقق که اصلا در مدار امامت نیست ولو علامت هم که باشد نمی‌توان این گستردگی را لمس کند.

 

درک کلمات رمز و آیات متشابه در قرآن

 

در قرآن، آیات متشابه وجود دارد. کلماتی هست که معانی آن‌ها خیلی روشن نیست مانند فواتح سور: «الم، یس، کهیعص و…» علاوه بر این‌ها در قرآن احیاناً کلمات و جملات دیگری هست که معنای خیلی روشنی ندارند و نوعی رمز می‌باشند. با این گونه جملات و کلمات بازی کردن و کلنجار رفتن و به دنبال کشف مطلب جدید بودن و از سر ذوق درباره این مطالب صحبت کردن، روش نادرستی است و سبب می‌شود مطالبی به حساب قرآن گذاشته شود که هیچ ارتباط روشن و مستندی به قرآن ندارد. گوینده‌ای رسماً اعلام می‌کند که در گفتارش اشاره ها، رمزها و کنایه‌هایی به کار رفته و کلید این رموز را در اختیار دیگران می‌گذارد. اما یک کتاب می‌خواهد این رموز باقی بماند ولی ما اصرار می‌کنیم که این رمز را کشف کنیم بدون آنکه کلیدش را داشته باشیم. هستند کسانی که از این قبیل تلاش‌ها در مورد «کهیعص و حم و حمعسق» و نظایر آن کرده و هر کس به سلیقه خود سخنی گفته است. یکی گفته به حساب ابجد «کهیعص» اشاره دارد به زمان ظهور امام زمان (عج) فردی توجیه دیگری دارد. این کارها واقعاً انحرافی است و باید از آن سخت خودداری شود.

در مورد آیات متشابه خود قرآن در سوره آل عمران می‌فرماید که این آیات را خداوند می‌داند و کسانی که از خدا گرفته باشند یعنی پیامبر و امام. بنابراین در مورد آیاتی که متشابه و چند پهلو هستند باید سخت محتاط باشیم.

تا آن جا که من برخورد کرده‌ام در قرآن دو نوع متشابه داریم:

1- متشابه کامل مثل الم و امثال آن.

2- متشابه نسبی، یعنی عبارتی که تا حدودی معنایش روشن است، ولی از یک حد فراتر، متشابه می‌شود. انسان گیج می‌شود. در هر جا که انسان می‌خواهد فراتر رود سردرگم می‌شود. در آنجا نیز قطعاً باید از تاویل خودداری کرد.

بنابراین در متشابهات کامل به طور کلی و در متشابهات نسبی تا حدودی باید از دست زدن به تاویل خودداری کرد. هر جا متشابه است یعنی هر جا انسان می‌بیند در استفاده معنی از عبارت تردید و تزلزل وجود دارد و عبارت طوری است که وقتی دو معنی متفاوت بر آن عرضه می‌کنیم ممکن است هر دو معنی از آن عبارت مستفاد گردد، باید در همان حد دلالت واقعی عبارت توقف کنیم و مطلبی را که نمی‌توان از خود الفاظ فهمید به حساب قرآن بگذاریم. ممکن است یک عبارت تا حدی رسا باشد ولی از این حد که فراتر رود دو پهلو یا چند پهلو شود. به این عبارت می‌گوییم متشابه نسبی. متشابه نسبی نسبت به عبارات رسا و یک پهلو محکم است و نسبت به فراتر از آن متشابه.

به هر حال باید از استناد به عبارت‌های چند پهلو در آن مرزی که دو پهلو یا چند پهلو می‌شود جداً خودداری کرد و این توصیه موکدی است که خود قرآن می‌کند. زیرا مستمسک قرار دادن این عبارت‌های چند پهلو، جز فتنه و اختلاف ثمره دیگری ندارد. این است که قرآن می‌فرماید «فَأَما الذین فی قُلُوبِهم زَیغٌ ما تَشابَه مِنهُ ابتِغاءَ الفتنَهِ و ابتِغاءَ تأویله» آنان که در دلهاشان انحرافی هست به دنبال بخش‌های متشابه قرآن می‌روند تا فتنه‌گری کنند با این عنوان که می‌خواهیم تاأویل و سرانجام آیات قرآن و معانی عمیق آن‌ها را بدانیم، در صورتی که «ما یعلَمُ تاویلَهُ ال اللهُ و الراسخونَ فی العِلمِ» سرانجامش را جز خدا نمی‌داند، خدا و کسانی که از خدا گرفته باشند یعنی پیامبر و ائمه طاهرین. آن هم به اعتبار این که می‌توانند تاویل و سرانجام آن‌ها را از خدای متعال بگیرند، بنابراین می‌توانند آیات را تاویل کنند.

بنابراین ما مثل اخباری‌ها نیستیم که فهم قرآن را یکسره مخصوص پیامبر و امامان بدانیم و بگوییم برای فهم هر آیه‌ای باید به روایاتی که پیرامون آن آیه آمده مراجعه کرد. ما می‌گوییم مقداری از آیات را که آیات بینات و محکمات قرآن هستند همه مردم می‌توانند بفهمند به شرط آن که عربی بدانند، آن هم عربی عصر قرآن و به شرط آن که با شرایط نزول آیات آشنا باشند و به شرط این که از آن حدی که به روشنی می‌فهمند فراتر نروند و اگر خواستند فراتر روند تمام آن قیودی را که گفتیم رعایت کنند.

 

چگونگی استفاده از روایات تفسیری

 

بعضی افراد تا روایتی در تفسیر قرآن پیدا می‌کنند، می‌گویند «این را امام یا پیامبر فرموده» و همان سخن را قطعی تلقی می‌کنند. آقای من چه کسی گفت هر روایتی که در هر کتابی به نام پیامبر و امام است واقعا از پیامبر و امام هست؟ بله اگر ما بدانیم که پیامبر و امام درباره این آیه مطلب را فرموده، بی‌شک بالای چشم ماست اما به شرط آن که اثبات شد این روایات واقعاً گفته پیامبر یا امام است.

بدیهی است که در فهم قرآن نقش تعیین کننده دارد. اما چه مقدار از این روایات تفسیری را می‌توانیم اثبات کنیم که قطعاً از پیامبر و ائمه است؟ بی‌شک بسیاری از این روایات که در تفسیرها آمده از نظر سند مخدوش است، تازه اگر از نظر سند مخدوش نباشد خبر واحد است و نمی‌تواند دلیل قطعی باشد.

بنابراین در برخورد با روایات تفسیری موضع ما مشخص است. یعنی موضعی که مورد تایید عموم علمای بزرگ نیز هست. وضع ما این است که اگر روایتی از نظر سند و از نظر دلالت قطعی باشد، این روایت ردیف و مطابق قرآن است. همان کتاب، سنت و عترت است. اما اگر روایت یا سندش مخدوش یا ظنی باشد یعنی قطعی نباشد یا دلالت عبارت قطعی نباشد، حق نداریم به آن‌ها نقش تعیین کننده در فهم قرآن بدهیم.

این موضعی که اعلام می‌کنم موضعی قطعی است و این موضع شخصی نیست. موضع عمومی محققین ماست و آن این است که هر روایت که استنادش به پیامبر و امام علیم السلام قطعی باشد و خود روایت از نظر عبارت، مبهم و تو در تو نباشد و معنی روشنی به دست دهد، در تفسیر قرآن نقش قطعی و تعیین کننده دارد، ولی مادون آن هیچ گونه نقش تعیین کننده ندارد. مثل تاریخ است. چیزی در ردیف همان مطالعه تاریخی است. اکثر روایات تفسری استنادش قطعی نیست و بسیاری از آن‌ها نیز از نظر معنی چندان روشن نیستند.

در مورد روایاتی که در تفسیر علی بن ابراهیم و در تفسیر منسوب به امام حسن عسگری آمده، بحث‌ها هست. حتی در مورد روایات تفسیری که در کتاب کافی آمده بحث‌هایی وجود دارد. کدام عالم و فقیه است که امروز با همه روایات کافی در فقه قطعی برخورد کند؟ مرحوم آیت الله بروجردی در تدریس فقه‌شان مکرر در مکرر روی روایات کافی بحث می‌کردند. روایاتی را رد می‌کردند و کنار می‌زدند. در خود کافی روایات متضادی هست، ناچاریم تعدادی از آن‌ها را کنار بزنیم. بنابراین در فقه چنین است که باید در رویارویی و مواجهه با روایات سخت دقیق باشیم و به روایاتی که اصطلاحاً «مو لای درزش نمی‌رود» اهمیت بیشتری دهیم. ارزش روایات صحیح را با اهمیت و اعتبار نابجایی که به هر عبارت منسوب به پیامبر و ائمه طاهرین (سلام… علیهم اجمعین) داده می‌شود عوضی نگیریم.

در همین کتاب‌های حدیث مشاهده می‌کنیم که پیامبر (ص) در زمان خود می‌فرماید که دروغگویان زیادی هستند که از زبان من برای شما مطلب کذب نقل می‌کنند، هر چیزی را از آن‌ها قبول نکنید. هر چه از زبان من نقل کردند بر کتاب الله، عرضه کنید. آن چیزی که مطابق با قرآن باشد قابل قبول است و هر چه مخالف قرآن باشد قبول نکنید. این امر روشنیا ست که امروز و دیروز و اسلام و غیر اسلام ندارد. قبل از اسلام و در همه ادیان، مکاتب و در همه اجتماعات بوده، همه جا دروغ سازهایی که خبر جعل می‌کنند بوده اند. کتاب کافی و امثال آن مورد احترام ماست، ارزش هم دارد ولی کاملاً و دربست قطعی نیست. یعنی کافی پا به پای قرآن نیست. مرحوم تثه الاسلام کلینی از نظر ما عالمی جلیل القدری است ولی آیا کافی پا به پای قرآن است؟ نهج البلاغه هم پا به پای قرآن نیست. کتاب‌های مرحوم صدوق هم پا به پای قرآن نیست. خلاصه هیچکدام پا به پای قرآن نیستند. این‌ها کتاب‌هایی هستند که باید مورد بررسی قرار گیرند.

قرآن از آن جهت که استنادش به پیامبر اکرم قطعی است، معیار اصلی ماست. حدیث قطعی از پیامبر و ائمه علیهم السلام هم مثل عدل و پا به پای قرآن است، البته به شرط آن که قطعی باشد.

بنابراین استفاده از احادیث و ورایات در فهم قرآن حرفه‌ای است بسیار ظریف و بسیار دقیق و یک کار کاملاً فنی و تخصصی است. چرا؟ برای این که بخش از این احادیث جعلی است، احادیث غیر معتبری وجود دارد که انسان را به اشتباه می‌افکند.

کسانی که به ظرایف مسائل اجتماعی و اخلاقی و مسائل عرفانی و معنوی انسان آشنا هستند طبعاً در رویارویی با قرآن کریم برداشت‌هایی زنده و ارزنده دارند. هرگز نباید ارزش آن‌ها را نادیده گرفت اما به شرط این که به حد تفسیر به رای و به حد تحمیل عقاید دلخواه به قرآن نرسد. روایات جالبی در تفسیر قرآن هست که بسیار مفید است ولی به شرط این که نقش تذکر دهنده به آن‌ها بدهیم نه نقش تعیین کننده. نقش تعیین کننده را تنها به روایتی می‌توانیم بدهیم که استناد آن‌ها به پیامبر (ص) و امام (ع) قطعی باشد. قطعی می‌گوییم نه مظنون و نه حتی خبر صحیح. خبری که در اصطلاح علم الحدیث به آن خبر صحیح می‌گوییم و در فقه هم استناد به آن را تجویز می‌کنیم که اگر قطعی نباشد در تفسیر قرآن نقش تعین کننده ندارد. خبر صحیح به خبری می‌گوییم که راویان آن شیعه و عادل باشند. این گونه خبر همیشه قطعیت ایجاد نمی‌کند، یقین ایجاد نمی‌کند، خبر غیر یقینی است که یک آدم مورد اعتماد گفته است. این نوع خبر ممکن است در فقه حجت باشد ولی در تفسیر حجت نیست. در تفسیر فقط خبر یقینی، آن هم در حدود دلالت روشن و یقینی است که می‌تواند نقش تعیین کننده داشته باشد و روایات دیگر فقط نقش تذکر دهنده دارند. امیدوارم که با رعایت این معیارها بتوانیم در استفاده از قرآن که کتاب من الله است و نور است و هدی هست و مبین است در راه است قرار گیریم. «یا اهل الکتاب… قد جائکُم مِنَ اللهِ نورٌ و کتابٌ مبینٌ یهدی بِهِ الله مَنِ اتَبَعَ رضوانهُ سُبُلَ السلام». واقعاً امیدوارم که همه ما بتوانیم به آن چه در آیات کریمه آمده اهتمام بورزیم. از جانب خدا، نور، روشنی، چراغ فروزان، کتاب روشنگر وآشکار کننده نازل شده که خداوند انسان‌هایی را که دنبال رضای او باشند نه دنبال هواهای خویش، به وسیله این کتاب به راه‌های سلام و سلامت، امن امان و سعادت، هدایت می‌کند.

 

پرسش ها)چند سئوال مهم)

 

سوال: در تاویل و تفسیر به رای، پرسشی مطرح است بدین صورت که تا آن جا که اطلاع دارم، معمولاً مفسرینی که الان از آن‌ها آثاری هست در گذشته در ابعاد مختلف فلسفی یا عرفانی مسائلی را مطرح کرده‌اند و متاسفانه کمتر با نقش تعین کننده اجتماعی به قرآن نگاه کرده اند. شاید افراطی که در این زمینه الال به وجود آمده یک انگیزه‌اش این باشد که به هر حال از آن تفاسیر نتوانسته‌اند استفاده کنند و دیده‌اند آن چه حق اسلام بوده و آن چه در اسلام بوده ادا نشده است. بر ایمان روشن است که اسلام توانسته انسان‌هایی با بینش و منش جهانگیر بسازد و رهبری کند، در این تفاسیر انعکاسی از بینش اجتماعی قرآن نیامده است. در نتیجه در این طرف نیز افراط‌هایی به وجود آمده که همه مسائل را به مسائل اجتماعی و انقلابی مربوط می‌سازد. سوال من این است که اولاًَآیا این نوع برداشت‌های فلسفی که یک فیلسوف از قرآن دارد یا برداشت‌های عرفانی که یک عارف مطرح می‌کند رای داشت؟

 

پاسخ: پاسخ به این سوال و امثال آن در مطالب به روشنی آمده است. آنچه که یک فیلسوف یا عارف یا سالک درباره آیات قرآن می‌گوید، مشمول همین نقطه نظرهاست که در این بحث آمده است. ممکن است یک فیلسوف یا عارف به دلیل این که در اندیشه، اخلاق و عمل به کمال برتری رسیده بتواند اشاره‌ای را از قرآن درک کند ولی کسانی که پایین ترند درک نکند. نباید فوراً برداشت او را تخطئه کنید و تفسیر به رای بنامید. اگر این برداشت او به عبارت آیه بچسبد یعنی اگر ارتباط الفاظ و کلمات و عبارت آیه با این معنی و برداشت تازه برای ما روشن باشد می‌توانیم آن را به حساب قرآن بپذیریم والا به حساب قرآن نباید پذیرفت. حداکثر این است که بگوید این آیه در من یک چنین برداشتی ایجاد کرده است بدون این که به حساب قرآن گذاشته شود. بنابراین نباید این برداشت‌ها را یکسره تخطئه کنیم یا یکسره بپذیریم، که این هر دو غلط است. به دلیل این که صاحب فلان تفسیر، فیلسوف ارزنده یا عارف برجسته و با اخلاقی بوده است نمی‌توانیم ظاهراً هر چیزی را که درباره آیات می‌گوید بپذیریم. باید همه ضوابطی که عرض شد رعایت شود و گفته هر کس با رعایت این ضوابط نقادی گردد تا بتوانیم بگوییم که برداشتی که او می‌کند تا چه حد می‌تواند دارای اعتبار و ارزش باشد. اگر این فیلسوف یا عارف یا اخلاقی، مطلبی را گفته است که می‌خواهد آن را به حساب قرآن واریز کند و ما می‌یابیم که با الفاظ قرآن پیوند و رابطه چندانی ندارد، باید به او هشدار بدهیم که آقا شما هم در معرض خطر تفسیر به رای هستید.

اتفاقاً من در کتاب «خدا از دیدگاه قرآن» یک نمونه‌اش را در آیه‌ای که هم ابن سینا و هم صدر المتالهین (ملاصدرا) و هم خواجه نصیر در یک مطلب فلسفی- عرفانی مورد استفاده قرار داده‌اند نقادی کرده‌ام و مفصل بر آن انتقاد نوشته و مسئله را روشن نموده ام. اصولاً ارتباط آیه مورد نظر با آن مطلبی که آن‌ها گفته‌اند و برخی از صاحب نظران و مفسرین قبل از آن‌ها هم گفته‌اند به صورتی نیست که بتوانیم آن را به حساب قرآن بپذیریم. مثلاً به این آیه توجه کنید:

«سَنُریهِم آیاتنا فی الافاقِ وَ فی النفُسِهِم حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُم أَنهُ الحق اَوَلَم یَکفِ بِرَبِکَ اَنَّهُ علی کَلِّ شَیءٍ شَهیدٌ» این صاحب نظران معنی این آیه را طوری بیان می‌کنند که ضمیر «انه الحق» به خدا برگردد. در صورتی که ضمیر بر حسب ظواهر قرآن به خود قرآن بر می‌گردد. بنابراین تمام آن مطالبی که چندین صفحه مرحوم ملاصدرا و مقداری مرحوم ابن سینا و خواجه نصیر در شرح اشارات دارند به آیه مربوط نمی‌شود. عظمت و احترامی که من برای ابن سینا و خواجه نصیر و ملاصدرا قائل هستم مانع از انتقاد من نشده و انتقادی کردم که به سبک قرآنی است نه به سبک فلسفی. مطلب در فلسفه هر چه می‌خواهد باشد ولی این مطلب فلسفی از این آیه استفاده نمی‌شود. اما در سوال شما یک نکته دیگر بود و آن این که در دوره‌های گذشته مبالغه شده روی نوعی اندیشه تکامل یافته فلسفی، عرفانی و اخلاقی؛ بنابراین بازار برداشت‌های فلسفی، اخلاقی، عرفانی و سیر و سلوک از قرآن پر رونق بوده، آن هم همراه با بی‌رونقی برداشت‌های اجتماعی از قرآن، در حالی که اسلام آئین انسان‌سازی است و انسان تک بعدی نمی‌سازد، بکله انسان دارای قدرت تکامل در ابعاد گوناگون می‌سازد و ساختن انسان چند بعدی، نه تک بعدی، نیاز فراوان دارد به این که در هیچ دوره‌ای از اهمیت مسائل اجتماعی قرآن نکاهیم و غفلت نکنیم.

هم اکنون ما در عصری هستیم که نیاز فراوان داریم به این که بدانیم موضع قرآن در برابر مسائل و نیازهای اجتماعی چیست. کوشش‌های گذشتگان چون در این بعد نبوده خیلی به ما یاری نمی‌کند و باید در این زمینه خیلی تلاش کنیم. همانطور که قبلاً عرض کردم برای این که انسان اشارت قرآن را در این زمینه‌ها درک کند باید به موضوع این مطالب یعنی انسان آشنا باشد. باید به بافت‌های اجتماعی انسان، همان بافت‌هایی که خود قرآن اسم برده آشنا باشد تا بتواند آیات انسان ساز و جامعه ساز قرآن را بهتر درک کند. بنابراین همان طوری که صاحب نظرانی که در اندیشه‌های فلسفی، عرفانی، اختلاقی و سیر و سلوک درجه بالایی از تکامل را داشتند می‌توانستند اشارات قرآن را در آن زمینه‌ها بهتر درک کنند، مطالعه کنندگان قرآن در امروز نیز باید در زمینه‌های اجتماعی انسان مطالعات گسترده‌ای داشته باشند و با حضور ذهن سعنی کنند آن اشارات ارزنده قرآن را در این زمینه‌ها درک و بر دیگران عرضه کنند. البته به شرط رعایت همه نکاتی که قبلاً مطرح شد و به شرط این که باز برداشت خود را بر قرآن تحمیل نکنند و به حساب قر ان واریز ننمایند، و به شرط این که اعتراف کنند که این تنها برداشت ممکن از این آیات نیست و برداشت‌های دیگری هم می‌توان داشت.

 

سوال: در برداشت‌ها و تفسیرهای قرآن روش مقایسه‌ای که به کار می‌گیریم به چه صورتی مجاز است؟ مثلاً شما بحثی درباره اگزیستانسیالیسم در رابطه با اسلام داشتید که بسیار جالب بود، با توجه به این که مکتب‌های انسانی و اجتماعی جدیدی در دنیا به وجود آمده و ما نیاز داریم مسائل ایدئولوژیک اسلام را در رابطه با این مکتب‌ها و مسائلی که مطرح کرده‌اند بفهمیم تا چه حد مجاز هستیم برداشت‌های آن‌ها را در زمینه‌های مختلف با برداشتهایمان از آیات قرآن مقایسه کنیم؟

 

پاسخ: به طور کلی شک نیست که برای پیروان هر مکتب در برخورد با آراء و عقاید دیگران سوالاتی مطرح شود و پاسخ آن‌ها را از مکتب خود بخواهند. کاری که من در مورد اگزیستانسیالیسم و مکتب‌های دیگر در ارتباط با قرآن، منطقی و معقول می‌دانم این است که نخست به سراغ خود این مکتب‌ها برویم تا این مکتب‌ها را خوب بشناسیم و پس از فهم این مکتب‌ها با مسائل تازه یی آشنا شویم که این مکتب‌ها بدان پاسخ‌ها داده اند. آن گاه به قرآن مراجعه کنیم تا ببینیم قرآن بدان‌ها چه پاسخی داده است. بی‌آنکه بخواهیم همان پاسخی را که آن مکتب داده است از قرآن هم به دست آوریم. این اشتباه است که به اگزیستانسیالیسم مراجعه کنیم و آراء و افکار و اندیشه‌های این مکتب و موضع گیری‌هایش را درباره مسائل نو دریابیم و بپذیریم و بعد سراغ قرآن برویم تا برای این فکر پذیرفته خودمان پشتوانه قرآنی پیدا کنیم، این روش بسیار خطرناک و منشا تحریف در فهم قرآن است. روش صحیح این است که به اگزیستانسیالیسم مراجعه کنیم و ببینیم در آنجا مسائلی مطرح شده و این مکتب درباره آن‌ها نظریه‌هایی دارد، بعد به قرآن مراجعه کنیم تا ببینیم قرآن درباره این مسائل چه نظری داده است، خواه نظر قرآن موافق با نظر اگزیستانسیالیسم باشد، خواه مخالف. ما می‌خواهیم واقعاً نظر قرآن را بیابیم بدون التزام به یک فکر و اندیشه و بدون این که در صدد این امر باشیم که برای یک اندیشه پیش پذیرفته شده، پشتوانه قرآنی دست و پا کنیم. بسیارند کسانی که در زمینه اسلام و مکتب‌ها این اصل را رعایت نکرده اند. کسانی را می‌بینیم که در زمینه مارکسیسم مطالعاتی دارند. این‌ها می‌گویند این مکتب با بیان و با استدلال فلسفی، اقتصادی، اجتماعی‌اش می‌گوید مالکیت شخصی از مهمترین عوامل الیناسیون و یا خود بیگانگی و مسخ شدن انسانیت انسان است، و اگر بخواهیم عوارض ناشی از این نوع خود بیگانگی و الیناسیون را از بین ببریم، یک راه بیشتر وجود ندارد و آن این که مالکیت شخصی به هر عنوان که باشد از بین برود. اصلاً مالکیت شخصی مستلزم یک نوع تنزل انسان از مقام شامخ انسانیت است، این یک دید عرفانی، اخلاقی، اجتماعی و اقتصادی است که به هم آمیخته و این اندیشه را در مارکسیسم به وجود آورده است. این رای مارکسیسم است. کسانی هستند که این نظر را می‌پسندند و با این پسند سراغ قرآن می‌روند و می‌خواهند از آیات قرآن پشتوانه‌ای برای این رای به دست آورند و بگویند بله آقا اسلام هم مالکیت شخصی را نفی می‌کند. این‌ها به آیاتی از قبیل «والله ما فی السماوات و الارض» برخورد کرده و استناد می‌کنند و می‌گویند هرچه در آسمان و زمین است ملک خداست پس ملک هیچ کس دیگر نیست.

این همان برداشت تاویلی انحرافی است. وقتی کسی نفی مالکیت را بپذیرد و به قرآن مراجعه کند تا پشتوانه‌ای برای آن پیدا کند، خود به خود دچار انحراف می‌شود. اما اگر بگوید موضع مارکسیسم در برابر مالکیت شخصی این است که به طور کلی آن را منفی و مردود می‌داند، آیا قرآن هم آن را منفی می‌داند یا نه؟ اگر با این روحیه سراغ قرآن برود که چنانچه قرآن آن را منفی می‌داند قبول کند و اگر آن را منفی نمی‌داند و ماکلیت شخصی و خصوصی را تایید کند، باز هم آن را بپذیرد، آن وقت می‌تواند بگوید که به راستی در پی شناخت قرآن است. اگر ما با این روحیه سراغ قرآن برویم اشکالی ندارد ولی متاسفانه می‌بینیم اغلب، کسانی با آن روحیه پیش گفته به سراغ قرآن می‌روند و می‌خواهند مسائل مختلف را آن طور که پذیرفته‌اند تفسیر کنند یعنی به منظور یافتن پشتوانه برای اندیشه پذیرفته شده خویش به طرف قرآن می‌روند. ما بدون شک می‌توانیم مکتب‌های فلسفی، عرفانی، اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی و تربیتی را مطالعه کنیم و بعد ببینیم این مکتب‌ها در زمینه چه مسائلی سخن گفته‌اند و مطالب آن‌ها و طبعاً در این مطالعه به مسائل تازه و موضع گیری‌های تازه برخورد کنیم، و این طبیعی است که بخواهیم ببینیم مکتب ما در آن زمینه‌ها چه می‌گوید. پس مراجعه می‌کنیم به قرآن بی‌آنکه حتماً انتظار داشته باشیم قرآن این امور را رد یا تایید می‌کند بی‌آنکه تصمیم قبلی گرفته باشیم که برای آن چیز که خودمان پسندیده‌ایم از قرآن پشتوانه درست کنیم. اگر با این روحیه به قرآن مراجعه کنیم بسیار خوب است و در این مقایسه چه بسا برسیم به این نتیجه که فلان مطلب را که امروز فلان مکتب گفته، فلان آیه قرآن در 14 قرن قبل گفته است. اما اگر صرفاً بخواهیم به عنوان دستیابی به پشتوانه‌های قرآنی به مطالب انتخاب شده قرآن مراجعه کنیم، خطرناک است و عالباً ما را به انحراف می‌کشاند.

 

سوال: در مورد رهبری معصوم یا رهبری غیر معصوم فرمودید که حق دارد از قرآن استنباط بکند. در رهبری غیر معصوم این مسئله چگونه است؟ فرض کنید که یک رهبر، رهبری اجتماعی باشد و خیلی هم مسلط به قرآن باشد و قرآن را خوب بفهمد. آیا هر نوع برداشتی که این رهبر بکند قابل قبول است؟ درجه این رهبر غیر معصوم تا چه حد است؟ در حد نایب امام است یا در حد یک لیدر مذهبی ساده هم می‌تواند باشد؟

 

پاسخ: این سوال مستقیماً به بحث ما ارتباطی ندارد و به مسئله امامت و رهبری در اسلام از دید شیعه در عصر حضور و در عصر غیبت بر می‌گردد. در بحث‌های تفسیری مکتب قرآن مفصلاً در این زمینه بحث کرده‌ام و فعلاً به طور خلاصه توضیح می‌دهم. در هر نوع رهبری اجتماعی اگر لازم باشد کسی مستقلاً رهبری کند، نه این که زیر نظر یک رهبر بالاتر، باید صاحب نظر، مجتهد و عادل باشد و علاوه بر اجتهاد و صاحب نظریو ایدئولوژیک بودن و عدالت، باید برای رتق و فتق و تدبیر کارها ورزیدگی و مهارت و لیاقت داشته باشد. این‌ها شرایط اصلی است. بنابراین در عصر غیبت برای چنین کسانی امکان برداشت‌هایی از آیات قرآن که مربوط به سمت و نقش رهبری آن‌ها می‌باشد طبعاً بیشتر است و آن‌ها نسبت به کسانی که از این مدار خارجند بهتر می‌توانند اشارات قرآن را در این زمینه درک کنند. اما کسانی که زیر نظر یک رهبر ایفای وظیفه می‌کنند، لازم نیست مجتهد باشند زیرا در موارد نیاز از او نظر خواهی می‌کنند.

 

سوال: چون قرآن و جهان هر دو مخلوق خدا هستند از این جهت شباهتی بین قرآن و جهان هست. بدین معنی که همان طور که در شناخت جهان هر چه بشر جلوتر می‌رود پرده جهلش بیشتر کنار می‌رود، گرچه اصول و قوانین کلی حاکم بر جهان جاودانی است و تغییر نمی‌کند و این شناخت بشر است که هر چه جلوتر می‌رود دقیق‌تر جهان را می‌شناسد، آیات قرآن هم که یک اعجاز جاویدان برای همه عصرها و نسل‌ها است این چنین است و از این نظر به جهان شباهت دارد؟

 

پاسخ: روشن است که در قرآن اشاره‌هایی هست که فهم آن‌ها با تکامل اندیشه بشری ارتباط مستقیم دارد. ولی این بدان معنی نیست که قرآن‌شناسی در همه موارد پا به پای طبیعت‌شناسی جلو می‌رود.

سوال: با توجه به این که بعضی مسائل وجود دارد که در قرآن هیچ اشاره‌ای به آن‌ها نشده مثل این که رکعات نماز چه مقدار باشد، دو رکعتی بودن نماز صبح و سه رکعتی بودن نماز مغرب و امثال این‌ها و مسائلی دیگر از احکام اسلامی که همین گونه است، آیا این امر خود به خود اشاره ندارد به این که ما فقط به این محدود نشویم که همه چیز را از قرآن در بیاوریم بلکه باید به سنت و شیوه پیامبر وامام هم مراجعه کنیم؟

پاسخ: این سوال شما هم مستقیماً به بحث ما مربوط نمی‌شود اما از آن جایی که یکی از مسائل روز است از این فرصت استفاده می‌کنم و خیلی فشرده جواب می‌دهم.

در حقیقت این سوال متوجه کسانی است که «حسبنا کتاب الله» شعار آن‌ها است و عملاً می‌خواهند فقط اسلام را از قرآن بشناسند. بنابراین درباره ارتباط کتاب با سنت به چند نکته باید توجه شود. یکی این که کتاب دو بخش دارد:

1- بخشی که بدون سنت قابل فهم است.

2- بخشی که بدون سنت قابل فهم نیست و فهم روشن آن متوقف بر سنت است. پس این یکی از علل و عوامل این موضوع است که اسلام‌شناسی همان طور که بر کتاب تکیه دارد، بر سنت نیز تکیه دارد.

دیگر آن که بسیاری از احکام را ما نمی‌توانیم از کتاب به دست آوریم. به عبارت دیگر تشریع و قانون‌گذاری و بیان شریعت و معارف الهی منحصراً در چارچوب قرآن نبوده است.

در این جا یک مسئله هست و آن این که آیا آن چه پیامبر به عنوان وحی دریافت می‌کرده فقط قرآن است یا علاوه بر قرآن، پیامبر وحی دیگری هم دریافت می‌کرده است. در تحقیقات قرآنی که اخیر، مفصلاً فیش‌ها و یادداشت‌هایی از منابع مختلف شیعه و سنی جمع آوری شده و این‌ها خیلی روشن اثبات می‌کند که غیر از وحی قرآنی قطعاً پیامبر وحی دیگری نیز دریافت می‌کرده است.

پس معلوم می‌شود که همه آنچه بر پیامبر وحی شده در قرآن جمع آوری نگردیده است. چرا؟ چون آن چه در قرآن آمده تنها آن قسمت از وحی است که کیفیت بیانش معجزه آساست. یعنی قرآن وحی است با یک صفت خاص و آن این که با اسلوبی معجزه آسا بیان شده است. وحی دیگری هم هست که عبارت آن معجزه آسا نیست. آن هم وحی است اما قرآن نیست. قرآن وحی است ولی هر وحی قرآن نیست و پیامبر غیر از قرآن باز هم وحی داشته است و ما در شناخت دیدن خدا باید به هر دو بخش وحی استناد کنیم.

 

قرآن و کتب آسمانی

 

فلسفه نزول کتاب‌های آسمانی

 

ما معتقدیم: خداوند برای هدایت نوع بشر کتابهای آسمانی متعددی فرستاده، از جمله «صحف» ابراهیم و نوح، و «تورات» و «انجیل» و از همه جامعتر «قرآن مجید» است، و اگر این کتابها نازل نمی‌شد، انسان در مسیر خداشناسی و عبادت پروردگار گرفتار خطا می‌شد و از اصول تقوا و اخلاق و تربیت، و قوانین اجتماعی مورد نیازش دور می‌ماند.

این کتب آسمانی همچون باران رحمتی بر صفحه دل‌ها فرو ریخت و بذرهای تقوا و اخلاق و معرفه الله و علم و حکمت را در نهاد انسان‌ها پرورش داد و شکوفا ساخت.

«اَمَنَ الرَّسُولُ بِما اُنزِلَ اِلَیهِ مِن رَبِّهِ وَ المُومِنُونَ کُلّ آمَنَ بِاللهِ وَ مَلائِکِتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ؛ پیامبر به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده ایمان آورده و همه مومنان (نیز) به خدا و فرشتگان او و تمام کتابها و فرستدگانش ایمان آورده اند»

هر چند متاسفانه بر اثر گذشت زمان و دخالت جاهلان و نا اهلان، بسیاری از کتب آسمانی مورد تحریف قرار گرفت و با افکار نادرستی آمیخته شد، ولی قرآن مجید با دلایلی که خواهد آمد دست نخورده باقی مانده است و همچون آفتابی در همه اعصار و قرون می‌درخشد و دل‌ها را روشن می‌سازدم.

«قَد جاءَکُم مِنَ اللهِ نُور وَ کتابَ مُبین یَهدی بِهِ اللهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضوانَه سُبُلَ السَّلامِ؛ از سوی خدا نور و کتاب آشکاری به سوی شما آمده خداوند به برکت آن، کسانی را که از خشنودی او پیروی دارند، به راه‌های سلامت (و سعادت) هدایت می‌کند.»

 

قرآن برترین معجزه پیامبر اسلام (ص)

 

ما معتقدیم: قرآن مهمترین معجزات پیامبر اسلام (ص) است، نه تنها از نظر فصاحت و بلاغت، و شیرینی بیان و رسا بودن معانی، بلکه از جهات مختلف دیگر نیز دارای اعجاز است که شرح آن در کتب عقاید و کلام داده شده است.

به همین دلیل معتقدیم: هیچ کس نمی‌تواند مانند آن، و حتی مانند یک سوره آن را بیاورد، قرآن بارها همه کسانی را که در شک و تردید بودند بارها به این امر دعوت کرد ولی آن‌ها هرگز توان مقابله با آن را پیدا نکردند: «قُل لَئِنِ اجتَمَعَتِ الاِنسُ و الجِنُّ عَلی ان یَاتُوا بِمِثلِ هذا القُرآنِ لایَاتُونَ بِمِثلِهِ وَ لَو کانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهیرا؛ بگو اگر انسان‌ها و پریان (جن و انس) اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند همانند آن را نخواهند آورد، هر چند یکدیگر را در این کار یاری کنند.»

«وَ اِن کُنتُم فی رَیبِ مما نَزَّلنا علی عَبدِنا فَاتُوا بِسورَهٍ مِن مِثلِهِ وَادعُوا شُهَدائَکُم مِن دونِ اللهِ ان کُنتُم صادقینَ؛ اگر درباره آنچه بر بنده خود (پیامبر اسلام) نازل کرده ایم، شک و تردید دارید (دست کم) یک سوره همانند آن بیاورید، و گواهان خود غیر خدا را برای این کار فرا خوانید اگر راست می‌گویید»

و عقیده دارم که قرآن با گذشت زمان، نه تنها کهنه نمی‌شود، بلکه نکات اعجازآمیز آن، آشکارتر، و عظمت محتوایش بر جهانیان روشنتر می‌شود.

در حدیثی از امام صادق (ع) می‌خوانیم که فرمود: «اِنَّ اللهَ تبارکَ وَ تعالی لَم یَجعَلهُ لِزمانِ دُونَ زمانِ وَلناسٍ دُونَ ناسٍ فَهُوَ فی کُلِّ زَمانٍ جدید و عندَ کُلَّ قومِ غُصّ الی یَومِ القیامه، خداوند متعال قرآن را برای زمان خاص یا گروه معینی قرار نداده به همین دلیل در هر زمانی تازه، و نزد هر گروهی تا روز قیامت پر طراوت کرد.»

ما معتقدیم: قرآنی که امروز در دست مسلمین جهان است همان است که بر پیامبر اسلام (ص) نازل شد، نه چیزی از آن کاسته شد و نه چیزی بر آن افزوده گشته است!

از همان روزهای نخست گروه بزرگی از کاتبان وحی، آیات قران را پس از نزول می‌نوشتند، و مسلمانان موظف بودند شب و روز آن را بخوانند، و در نمازهای پنجگانه خود آن را تکرار کنند، گروه عظیمی آیات قرآن را به خاطر می‌سپردند و حفظ می‌کردند، حافظان قرآن و قاریان، همیشه در جوامع اسلامی موقعیت و مقام ویژه‌ای داشته و دارند.

مجموعه این امور و جهات دیگر سبب شد که کمترین تغییر و تحریفی در قرآن راه نیابد.

افزون بر این، خداوند حفظ آن تا پایان جهان تضمین کرده است و با وجود این تضمین الهی، تغییر و تحریف آن غیر ممکن است: «اِنا نَحنُ نَزَّلنا الذِّکرَ وَ اِنا لَهُ لَحافِظونَ؛ ما قرآن را نازل کردیم و بطور واقع از آن پاسداری می‌کنیم.»

همه محققان و علمای بزرگ اسلام- اعم از شیعه و اهل سنت- در این امر متفقند که هیچ گونه دست تحریف به سوی قرآن دراز نشده است، تنها افراد اندکی از هر دو گروه قول به تحریف را به خاطر پاره‌ای از روایات دنبال کرده اند، ولی آگاهان دو گروه، این نظر را به طور واقع رد می‌کنند، و روایات مزبور را (مجعول) دانسته و یا ناظر به «تحریف معنوی» (یعنی تفسیر نادرست برای آیات قرآن) یا اشتباه «تفسیر قرآن» به «متن قران» می‌دانند- دقت کنید.

کوته فکرانی که اصرار دارند، اعتقاد به تحریف قرآن را که مخالف صریح کلامت علمای معروف و بزرگ شیعه و اهل سنت است به گروهی از شیعه یا غیر شیعه نسبت دهند، نا آگاهانه به قرآن ضربه می‌زنند و به خاطر اعمال تعصبهای ناروا، اعتبار این کتاب بزرگ آسمانی را زیر سوال می‌برند وآب به آسیاب دشمن می‌ریزند.

مطالعه سیر تاریخی جمع آوری قرآن از عصر پیامبر (ص) و اهتمام فوق العاده، مسلمین به کتابت و حفظ و تلاوت و نگهداری آن مخصوصاً وجود گروه کاتبان و حی از روز نخست، این حقیقت را برای همه روشن می‌سازد که باز شدن دست تحریف به قرآن غیر ممکن بوده است. و نیز غیر از این قرآن معروف قرآن دیگری وجود ندارد، دلیل آن بسیار روشن است و راه تحقیق به روی همه باز است زیرا امروز قرآن در تمام خانه‌های ما، و همه مساجد وعموم کتابخانه‌های سراسر کشور ما وجود دارد، حتی قرآن‌های خطی که قرنها پیش نوشته شده و در موزه‌های ما نگهداری می‌شود، همه نشان می‌دهد که عین قرآن‌هایی است که در سایر کشورهای اسلامی وجود دارد، و اگر در گذشته راخت تحقیق برای این مسائل وجود نداشت، امروز درهای تحقیق به روی همه گشوده است و با مختصر تحقیقی، بی‌اساس بودن این نسبتهای ناروا آشکار می‌گردد.

«فَبَشِّر عبادِ الَّذینَ یَستَمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعونَ احسَنَهُ؛ بندگان مرا بشارت ده- که سخنان را می‌شنوند و از نیکوترین آن پیوری می‌کنند».

در حوزه‌های علمیه ما امروز علوم قرآنی، به صورت گسترده تدریس می‌شود، و یکی از مباحث مهمی که در این دروس مطرح است، بحث عدمت حریف و دگرگونی قرآن می‌باشد.

قرآن و نیازهای مادی و معنوی انسان‌ها

 

ما معتقدیم: آنچه مورد نیاز انسان برای زندگی معنوی و مادی است، اصول آن در قرآن مجید بیان شده است، برای اداره حکومت و مسائل سیاسی، روابط با جوامع دیگر، اصول همزیستی، جنگ و صلح، مسائل قضایی واقتصادی و غیر آن ضوابط و قواعد کلیه‌ای بیان شده که به کار بستن آن‌ها، فضای زندگی ما را روشن می‌سازد.

«وَ نَزَّلنا عَلَیکَ الکِتابَ تِبیاناً لِکُلَّ شَیءٍ وَ هُدًِ وَ رَحمَهً وَ بُشری لِلمُسلمینَ؛ ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز و مایه هدایت و رحمت و بشارت برای پیروان اسلام است».

به همین دلیل اعتقاد ما این است که هرگز «اسلام» از «حکومت و سیاست» جدا نمی‌باشد و به مسلمانان دستور می‌دهد زمام حکومت خود را در دست گیرند، و ارزشهای والای اسلام را به کمک آن زنده کنند و جامعه اسلامی چنان تربیت شود که عموم مردم در مسیر عدالت و قسط قرار گیرند و حتی عدالت را درباره دوست و دشمن اجرا کنند.

«یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا کُونُو قَوامینَ بِالقسطِ شُهَداءَ لِلهِ وَ لَو علی اَنفُسِکُم او الوالِدَینِ و الاَقرَبینَ؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، کاملا قیام به عدالت کنید و برای خدا شهادت دهید هر چند (این گواهی) به زیان خود شما یا پدر و مادر و نزدیکان شما بوده باشد».

«ولا یجرِمَنَّکُم شَنَئانُ قومِ علی اَن لا تَعدِلوا اِعدِلُوا هُوَ اقرَبُ لِلتَّقوی؛ هرگز دشمنی با جمعیتی شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند، عدالت کنید که به تقوا و پرهیزکاری نزدیکتر است».

 

تلاوت، تدبر، عمل

 

ما معتقدیم: تلاوت قرآن از افضل عبادات است و کمتر عبادتی به پایه آن می‌رسد، چرا که این تلاوت الهامبخش اندیشه در قران، و اندیشه و فکر، سرچشمه اعمال صالح است.

قرآن خطاب به پیامبر اسلام (ص) می‌گوید: «قُمِ اللَّیلَ الا قلیلاً* نِصفَهُ اَوِ انقُص مِنهُ قلیلاً* اَوزِد عَلَیهِ وَرَتِّلِ القُرآنَ تَرتیلاً؛ … شب را جز کمی بپاخیز، نیمی از شب را (بیدار باش) یا کمی از آن کم کن، یا بر آن بیفزا، و قرآن را با دقت و تامل بخوان!»

و خطاب به همه مسلمانان می‌گوید: «فَاقرَؤُا ما تَیَسَّؤَ مِنَ القُرآنِ؛ آنچه برای شما میسر است قرآن بخوانید!»

ولی همان گونه که گفته شد تلاوت قرآن باید به وسیله‌ای برای تفکر و تدبر درمعنی و محتوای آن باشد، و تفکر واندیشه نیز باید، مقدمه عمل به قران گردد: «اَفَلا یَتَدَبَّرون القُرآنَ اَم عَلی قُلُوبٍ اَقفالُها؛ آیا آن‌ها در قرآن تدبر نمی‌کنند یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است».

«وَ لَقَد یَسَّرنا القُرآنَ لِلذِّکرِ فَهَل مِن مُدَّکِرٍ؛ ما قرآن را برای تذکر آسان ساختیم آیا کسی هست که متذکر شود (و عمل کند)!»

«هذا کتاب اَنزلناهُ مُبارک فَاتَّبِعُوهُ؛ این کتابی است که پر برکت که (بر تو) نازل کردیم، پس از آن پیروی کنید!»

بنابراین آن‌ها که به تلاوت و حفظ قرآن قناعت می‌کنند، و از «تدبر» و «عمل» به قرآن خبری ندارند، گرچه یکی از سه رکن را انجام داده ولی دو رکن مهمتر را از دست داده‌اند و گرفتار خسارت عظیمی شده اند.

 

بحث‌های انحرافی

 

ما معتقدیم: همیشه برای منصرف ساختن مسلمانان از تدبر در آیات قرآن و عمل به آن، دستهایی در کار بودها ست؛ یک روز در عصر حکام بنی امیه و بنی عباس قدیم بودن کلام الله یا حادث بودن آن را دامن زدند، و مسلمانان را به دو گروه تقسیم نموده و به جان هم انداختند، و خونهای بسیاری در این راه ریختند. در حالی که امروز می‌دانیم این بحث اصلاً مفهوم صحیحی که در خور نزاع باشد ندارد، چرا که اگر منظور از کلام الله، حروف و نقوش و کتابت و کاغذ آن باشد، بدون شک اینها امور حادثی است و اگر منظور معانی آن در علم پروردگار باشد، بی‌شک علم خدا همچون ذات او قدیم و ازلی است. ولی حکام جائر و خلقای ظالم سال‌ها مردم مسلمان را به این مسئله مشغول ساختند و امروز نیز دستهای دیگری در کار است که مسلمین را به گون‌های دیگرا ز تدبر و عمل به آیات قرآن باز دارد.

 

ضوابط تفسیر قرآن (چند مطلب)

 

ما معتقدیم: الفاظ قرآن را باید بر همان مفاهیم عرفی و لغوی آن حمل کرد، مگر این که قرینه‌ای از عقل یا نقل، در درون یا بیرون آیات وجود داشته باشد که دلالت بر معانی دیگری کند، (ولی از تکیه کردن بر قرائن مشکوک باید پرهیز کرد، و آیات قرآن را با حدس و گمان تفسیر ننمود).

مثلاً هنگامی که قرآن می‌گوید: «وَ من کانَ فی هذه اعمی فهوم فی الاخِرهِ اَعمی، کسی که در این جهان نابینا بوده است در آخرت نیز نابینا و گمراهتر است»!

یقین داریم که منظور از «اعمی» درا ین جا نابینایی ظاهری که معنی لغوی آن است نمی‌باشد، چرا که در بسیاری از نیکان و پاکان ظاهراً نابینا بوده اند، بلکه منظور کوردلی و نابینایی باطن است.

در این جا وجود قرینه عقلیه سبب چنین تفسیری است.

همچنین قرآن درباره گروهی از دشمنان اسلام می‌گوید: «صُمّ بُکم عُمی فَهُم لا یَعقِلُونَ؛ آن‌ها کر و لال و نابینا هستند و به همین دلیل چیزی نمی‌فهمند».

بدیهی است آن‌ها از نظر ظاهر، کر و لال و نابینا نبودند بلکه این صفات باطنی آن‌ها بود (این تفسیر را ما به خاطر قرائن حالیه‌ای که در دست داریم برای این آیه ذکر می‌کنیم.)

بنابراین هنگامی که قران درباره خدا می‌گوید: «بَل یَداهُ مبسُوطَتانِ؛ هر دو دست خداوند گشاده است». یا می‌فرماید: «وَاصنَعِ الفُلکَ بِاَعیُننا؛ ای نوح در برابر دیدگان ما کشتی بساز».

هرگز مفهوم این آیات، وجود اعضای جسمانی چشم و گوش و دست برای خدا نیست، چرا که هر جسمی دارای اجزایی است و نیاز به زمان و مکان و جهت دارد، و سرانجام فانی می‌وشد، و خداوند برتر از آن است که این صفات را دارا باشد، پس منظور از «یداهُ» (دستها) همان قدرت کامله الهی است که سراسر جهان را زیر نفوذ خود قرار داده، و منظور از «اعین» (چشمها) علم وآگاهی اوست نسبت به همه چیز.

بنابراین ما هرگز جمود بر تعبیرات فوق- چه در باب صفات خدا و چه در غیر آن- و نادیده گرفتن قرائن عقلی ونقلی را نمی‌پذیریم، زیرا روش تمام سخنوران عالم تکیه به این گونه قرائن است و قرآن این روش را به رسمیت شناخته: «وَ ما ارسَلنا مِن رَسولٍ الا بِلِسان قومهِ؛ ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر به زبان قومش» ولی همانطور که گفته شده قرائن باید قطعی و روشن باشد.

 

خطرات تفسیر به رای

 

ما معتقدیم: تفسیر به رای یکی از خطرناکترین برنامه‌ها در مورد قرآن مجید است که در ورایات اسلامی، یکی از گناهان کبیره شمرده شده و مایه سقوط از درگاه قرب پروردگار است، در حدیث آمده است که خداوند می‌فرماید: «ما آمَنَ بی‌مَن فَسَّرَ بِراَیِهِ کَلامی؛ آن کس که سخن مرا به میل خود (و بر طبق هوای نفس خویش) تفسیر کند به من ایمان نیاورده است». بدیهی است اگر ایمان صحیحی داشت کلام خدا را آنچنان که هست می‌پذیرفت نه آن گونه که مطابق میل اوست.

در بسیاری از کتب معرفو (از جمله صحیح ترمذی و نسایی و ابی داود) این حدیث از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است: «مَن قالَ فی القُرآنِ بِرایِهِ او بمالا یَعلَمُ فَلیَتَبَوَّء مَقعَدَهُ مِنَ النار؛ کسی که قرآن را به میل خویش تفسیر کند یا ناآگاهانه چیزی درباره آن بگوید باید آماده شود که در جایگاه خویش در دوزخ قرار گیرد».

منظور از تفسیر به رای ان است، قرآن را مطابق تمایلات و عقیده شخصی یا گروهی خویش معنی کند، و بر آن تطبیق نماید، بی‌آنکه قرینه و شاهدی بر آن باشد، چنین کسی در واقع تابع قرآن نیست، بلکه می‌خواهد قرآن را تابع خویش گرداند، و اگر ایمان کاملی به قرآن داشت هرگز چنین نمی‌کرد.

به یقین اگر باب «تفسیر به رای» در قرآن گشوده شود، قرآن مجید بکلی از اعتبار خواهد افتاد و هر کس آن را مطابق میل خویش معنی می‌کند و هر عقیده باطلی را بر قرآن تطبیق می‌نماید.

بنابراین تفسیر به رای یعنی تفسیر قرآن بر خلاف موازین علم لغت و ادبیات عرب و فهم اهل زبان و تطبیق دادن آن بر پندارها و خیالات باطل و تمایلات شخصی وگروهی، موجب تحریف معنوی قرآن است.

تفسیر به رای شاخه‌های متعددی دارد، از جمله برخورد گزینشی به آیات قرآن است، به این معنی که انسان مثلاً در بحث «شفاعت» و «توحید» و «امامت» و غیر آن، تنها به سراغ آیاتی برود که در مسیر پیشداوریهای اوست، و آیات دیگری را که با افکار او هماهنگ نیست، و می‌تواند مفسر آیات دیگر باشد، نادیده بگیرد، و یا بی‌اعتنا از کنار آن به سادگی بگذرد.

کوتاه سخن این که: همانطور که جمود بر الفاظ قرآن مجید وعدم توجه به قرائن عقلی و نقلی معتبر، نوعی انحراف است، تفسیر به رای نیز انحراف دیگری محسوب می‌شود، و هر دو مایه دور افتادن از تعلیمات والای قرآن و ارزشهای آن است- دقت کنید.

 

سنت، برخاسته از «کتاب الله» است

 

ما معتقدیم: هیچ کس نمی‌تواند «کفانا کتاب الله» بگوید و احادیث و سنت نبوی را که در مورد تفسیر و تبیین حقایق قرآن و فهم ناسخ و منسوخ خاص و عام قران است یا مربوط به تعلیمات اسلام در اصول و فروع دین می‌باشد نادیده بگیرد. زیرا آیات قرآن مجید، سنت پیغمبر اکرم (ص) و کلمات و افعال او را برای مسلمین حجت شمرده، و آن را از منابع اصلی فهم اسلام و استنباط احکام قرار داده است: «و ما آتیکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُم عنهُ فَانتَهوا؛ آنچه را رسول خدا (ص) برای شما آورده (و به شما دستور داده) بگیرید و (عمل کنید) و آنچه را نهی کرده خودداری نمایید».

«وَ ماکان لِمُومِنٍ و لا مُؤمِنَهٍ اذا قَضی اللهُ وَ رَسُولُهُ امراً ان یکونَ لَهُمُ الخِیَرَهُ مِن امرِهِم وَ مَن یَعصِ اللهَ وَ رَسُولَهُ فَقَد ضَلَّ ضلالاً مُبیناً؛ هیچ مرد یا زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشند، و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را کند گرفتار گمراهی آشکاری شده است.»

آن‌ها که به سنت پیامبر (ص) بی‌اعتنا هستند در واقع قرآن را نادیده گرفته اند، ولی بدیهی است که سنت پیامبر (ص) باید از طرق معتبر ثابت گردد و هر سخنی را هر کس به آن بزرگوار نسبت دهد نمی‌توان پذیرفت. علی (ع) در یکی از سخنانش می‌فرماید: «وَلَقَد کُذِبَ علی رَسولِ اللهِ – صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وآلِهِ وَ سَلَّم- حَتی قامَ خَطیبا فَقالَ: مَن کَذَبَ عَلیَّ مُتَعَمَّدا فَلیَتَبَوّا مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ؛ در زمان حیات پیامبر (ص) دروغهایی به آن حضرت بستند تا آنجا که برخاست و خطبه‌ای خواند و فرمود: هر کس عمداً دروغی به من ببندد باید آماده قرار گرفتن در جایگاه خود در آتش باشد».

شبیه همین معنی در صحیح بخاری نیز آمده است.

 

سنت امامان اهل بیت (علیهم السلام)

 

و نیز ما معتقدیم: احادیث ائمه اهل بیت- علیهم السلام- نیز به دستور پیغمبر اکرم (ص) واجب الاطاعه است، زیرا «اولاً» در حدیث معروف متواتری که در اغلب کتب مشهور حدیث اهل سنت و شیعه نقل شده است به این معنی تصریح شده، در صحیح «ترمذی» آمده است که پیامبر (ص) فرمود: «یا اَیُّها النّاسُ اِنّی قَد تَرَکتُ فیکُم ما اِن اَخَذتگُم بِهِ لَن تَضِلُّوا، کِتابَ اللهِ وَ عِترَتی اَهل بَیتی؛ ای مردم! من در میان شما چیزی گذاردم که اگر دست به دامن آن‌ها زنید هرگز گمراه نخواهید شد کتاب خدا و عترتم، یعنی اهل بیتم!»

ثانیاً امامان اهل بیت- علیهم السلام- تمام احادیث خود را از پیغمبر اکرم (ص) نقل کرده اند، و گفته‌اند آنچه ما می‌گوییم از پدرانمان از پیامبر (ص) به ما رسیده است.

آری پیامبر (ص) آینده مسلمین و مشکلات آن‌ها را به خوبی می‌دیده و راه حل مشکلات فزاینده آن‌ها را تا پایان جهان در پیروی از قرآن و ائمه اهل بیت- علیهم اسلام- شمرده است.

آیا می‌توان حدیثی را با این اهمیت و این محتوا و این اسناد قوی نادیده گرفت و به سادگی از کنار آن گذشت؟! به همین دلیل متعقدیم: اگر نسبت به این مسئله توجه بیشتری می‌شد، بعضی از مشکلات که مسلمانان امروز در مسائل عقاید و تفسیر و مسائل فقهمی با آن رو به رو هستند وجود نداشت.

 

نمونه احکام شرعی قرآن

 

آیه محارم

آیه‌ی 23 مبارکه نساء آیه‌ای است که در آن، اکثر قریب به اتفاق محارم ذکر شده اند. محارم نسبی و سببی مذکور در این آیه به ترتیب عبارتند از: 1. مادر (شامل مادر بزرگ و جده پدری و مادری نیز می‌شود. 2. دختر( شامل دختر پسر و دخترِ دختر نیز می‌شود). 3. خواهر (اگر چه تنها از ناحیه پدر و یا تنها از ناحیه مادر مشترک باشند). 4. عمه (شامل عمه پدر و مادر و خاله پدر بزرگ و مادر بزرگ نیز می‌شود). 5. خاله (شامل خاله پدر و مادر و خاله پدر بزرگ و مادر بزرگ نیز می‌شود). 6. دخترِ برادر (شامل دخترِ دختر برادر نیز می‌شود). 7. دختر خواهر (شامل دخترِ دختر خواهر نیز می‌شود.) 8. مادر رضاعی 9. خواهر رضاعی 10. مادر زن (شامل مادرِ زن نیز می‌شود). 11. ربیبه (دختر زن) به شرط آن که شوهر، با زن (مادر ربیبه) آمیزش نموده باشد. 12. عروس (زنِ پسر واقعی و صلبی نه پسر خوانده)، شامل زن نوه‌ی انسان نیز می‌شود. همچنین زن پسر رضاعی نیز محرم است.

 

شرط ارث بردن نصف مجموع مال

 

با توجه به آیات قرآن در صورتی دختر نصف مجموع مال را به ارث می‌برد که در میان وراث تنها یک دختر باشد (وَ اِن کانَت واحِدَهً فَلَها النِّصفُ).

شرط پرداخت سهم الارث وراث

قرآن کریم پرداخت سهم الارث وراثت را در صورتی جایز می‌داند که وصیت انجام شده و دیون متوفی پرداخت گردد.

 

استنباط چهار حکم از آیه 43 سوره نساء

 

از آیه‌ی 43 سوره مبارکه‌ی نساء چهار حکم فقهمی اتنباط می‌شود:

1. باطل بودن نماز در حال مستی. 2. باطل بودن نماز در حال جنابت 3. جواز نماز خواندن یا عبور از مسجد در صورت غسل کردن 4. تیمم برای معذورین

 

کفاره قسم

اگر کسی به نام خدا قسم یاد کند، واجب است به قسم خود عمل کند و اگر ان را شکست، کفاره دارد؛ کفاره چنین قسمی بر اساس آیات سوره‌ی مبارکه‌ی مائده عبارت است از: اطعام ده مسکین و یا پوشاندن لباس بر ده مسکین و یا آزاد کردن یک برده و یا سه روز روزه گرفتن.

 

موارد هشت گانه‌ی مصرف زکات

طبق آیات قرآن کریم موارد هشت گانه‌ی مصرف زکات عبارت است از: 1. فقیران 2. مسکینان 3. عاملان و جمع آوری کنندگان زکات 4. کسانی که برای جلب محبتشان اقدام می‌شود5. در راه آزاد ساختن بردگان 6. ادای دین بدهکاران 7. در راه خدا 8. واماندگان در راه.

 

موارد دوازده‌گانه آشکار کردن زینت زنان

بر اساس آیات قرآن مجید زنان نباید زینت خود را آشکار سازند جز در دوازده مورد، آن دوازده مورد عبارت است از: برای شوهرانشان یا پدرانشان یا پدر شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران همسرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان هم کیشان یا بردگانشان یا مردان سفیهی که تمایلی به زن ندارند یا کودکانی که از امور جنسی مربوط به زنان آگاه نیستند.

 

بیشترین احکام ارث

بیشترین احکام ارث در سوره‌ی مبارکه‌ی نساء مطرح شده است. (به ویژه آیات 11 و 12 این سوره)

 

قرآن معجزه جاوید پیامبر (ص)

 

تا زمانی خاتم پیامبران، حضرت محمد (ص) هر پیامبری که مبعوث شد، معجزه یا معجزاتی را برای اثبات پیامبری خویش ارائه کرد ولی هیچ کدام از آن‌ها پایدار و جاوید نماند و پیروان آن‌ها به همان سبب رابطه پیامبران با خدا را تصدیق کردند و به آن‌ها ایمان آوردند ولی آیندگان خود شاهد آن معجزات نبوده و فقط شنیده اند؛ اما پیامبر اسلام (ص) علاوه بر ارائه معجزات مقطعی و گذرا قرآن را به جهانیان هدیه کرد تا پایان عمر بشر برای همگی قابل رویت و مشاهده باشد. قرآن کتابی است آسمانی که خود را معجزه خواند، و با صدای رسا همه انسانها را به همانند آوری دعوت کرده است:

«وَ اِن کُنتُم فی رَیبٍ مِمّا نَزَّلنا علی عَبدِنا فَاتوُا بِسُورَهٍ مِن مِثلِهِ وَ ادعُوا شُهَداءَکُم اِن کُنتُم صادِقین»

و اگر در (وحی بودن) آنچه بر بنده خود نازل کردیم شک دارید، یک سوره مثل آن آورده و گواهانشان را بخوانید اگر راست می‌گویید.

 

کتاب موعظه

 

هدف انسان در زندگی چیزی جز رسیدن به کمال، خوشبختی و سعادت واقعی نیست و همه افراد بشر بدون استثنا به سوی این هدف روانند. از طرف دیگر، فعالیت نسان هیچ گاه بدون برنامه نیست. هر کس برای رسیدن به سعادت، فعالیت‌های خود را بر اساس برنامه‌ای تنظیم می‌کند که آن برنامه یا مطابق تعالیم الهی پیامبران و یا برگرفته از فکار متفکران صاحب مکتب است.

در میان این برنامه‌ها تنها، برنامه آدمی را به سعادت می‌رساند که مطابق فطرت بشر تنظیم شده باشد و هر برنامه‌ای غیر از آن ناقص و گمراه کننده است. به همین جهت قرآن مجید که نازل شده از طرف خالق فطرت است، تضمین کننده سعادت بشر و حاوی دستور العملهای هدایتگر به سوی کاملترین عقاید، پاکترین اخلاق و صالح‌ترین اعمال است. قران کتاب موعظه حق است برای نجات انسان از منجلاب فساد، تباهی و گمراهی:

«یا اَیُّهَا النّاسُ قد جاءَتکُم مَوعِظَهٌ مِن رَبِّکُم»

ای مردم شما را (کتاب) موعظه‌ای از جانب خدایتان آمد.

 

سند معتبر

 

گفتیم که قرآن سخن خداست و معجزه جاوید پیامبر اکرم (ص)، این سند معتبر بدون تحریف و دستبرد، به خواست و اراده حق تعالی، از صدر اسلام تا کنون محفوظ مانده و تا قیامت هم محفوظ خواهد ماند و معتبرترین منبع برای شناخت اسلام است.

اعتبار این کتاب شریف به حدی است که اگر روایاتی نقل شده باشد ولی مضمون آن‌ها با ظاهر قرآن مخالف باشد، در صورت امکان، باید آن‌ها را به وجهی حمل کنیم که تعارض برداشته شود و در صورتی که چنین امکانی نباشد، آن روایات قابل قبول نیست و باید معتقد شویم که از امامان علیهم السلام صادر نشده است.

 

کتاب هدایت جهانیان

 

قرآن برای نجات بشر و هدایت همه انسانها از هر نژاد و رنگ نازل شده است:

«شَهرُ رَمَضان الَّذی اُنزِلَ فیهِ القُرآنُ هُدیً لِلناسِ»

ماه رمضان که در آن قرآن برای هدایت مردم نازل شده است.

مخاطب قرآن نیز همه انسانها هستند:

«یا اَیُّها الاِنسانُ…» «یا بنی آدَمَ…» «یا اَیُّها النّاسُ…»

البته کسانی از هدایت قرآن بهره‌مند می‌شوند و به سعادت می‌رسند که بدان ایمان بیاورند. آن را امام خویش قرار می‌دهند و به فرامینش گردن نهند و عمل کنند. با توجه به این مطلب است که در آیاتی هدایت قرآن به مومنان، محسنان و با تقوایان اختصاص داده شده است.

جالب اینجاست که در این آیات نیز مخاطب عموم انسان‌ها هستند نه ملت، نژاد، قبیله، اهل مملکت یا اهل شهری خاص، بلکه همه انسانهایی که به تقوا، ایمان و احسان متصف شده اند.

مخاطب قرآن انسانهای همه زمانها و مکانها هستند و قرآن برای به سعادت رساندن همه بشریت از زمان نزول تا آخر جهان نازل شده است و کتابی جهانی و جاوید است.

 

پناهگاه مطمئن

 

در جهان پرفتنه و آشوب کنونی، قرآن بهترین پناهگاه است. پیامبر اسلام (ص) به مسلمانان سفارش فرموده‌اند که به هنگام هجوم ابرهای سیاه و تاریک فتنه، به قرآن پناه ببرند. زیرا قرآن شفیعی است که شفاعاتش پذیرفته شدنی و گزارش دهنده‌ای است که صداقتش گواهی شده و هر کس ان را پیشوا قرار دهد، به سوی بهشت هدایتش می‌کند و هر کس آن را پشت سر افکند، به سوی جهنم سوقش می‌دهد.

 

کتاب کامل

 

انسان در پرتو داشتن فکر، عقیده، اخلاق و عمل صحیح نشات گرفته از آن می‌تواند به سعادت برسد. قرآن کریم، همه راه‌های سعادت را بطور کامل و با بهترین وجه ارائه داده، بطوری که حقایق مکتب آسمانی پیشین را هم شامل می‌شود. قرآن کتابی است که می‌تواند تمام نیازهای بشری را تامین نماید و در هر زمینه‌ای را ارائه دهد.

«اِنَّ هذا القُرآنَ یَهدی لِلَّتی هِیَ اقوَمُ»

این قرآن، به راهی که استوارترین راه هاست، هدایت می‌کند.

علامه طباطبایی ذیل این آیه می‌نویسد:

«توصیف قرآن به « اقوم بودن» یا در مقایسه با سایر ملتهاست یا در مقایسه با سایر شریعتها؛ در صورت اول بدین معناست که اگر در بین ملت‌ها سننی رایج است که به عمل گرفته‌اند تا در زندگی منشا سودشان باشد، ولی در عمل بعضی از این سنت‌ها مفید است و بعضی مضر، ولی اسلام تنها سنتی است که تامین کنده تمامی مصالح اوست و هیچ چیزی را از او سلب نمی‌کند و اگر در مقایسه با سایر شرایع آسمانی باشد، بدین معناست که این دین از سایر ادیان پیشین کامل ترا ست، زیرا تمام معارف دینی در حد وسع فهم بشر و احکام لازم برای زندگی را بیان کرده و هیچ چیز مهمل نگذاشته است. »

مظهر تجلی خداوند

قرآن جلوه گاه خداوند است و در آن انوار حق برای شایستگان آشکار می‌شود، امیر مومنان (ع) در این زمینه می‌فرماید:

«فَتَجَلّی لَهُم سُبحانَهُ فی کِتابِهِ مِن غیر اَن یَکونُوا رَأَوهُ بما آراهُم من قُدرَتِهِ»

خداوند پاک در کتاب خویش با آیاتی که برای انسانها فرستاده، بر آنان تجلی کرده است بدون اینکه او را ببینند.

 

ثقل اکبر و هدایت افضل

 

بر اساس حدیث ثقلین، قرآن ثقل اکبر و امامان معصوم (ع) ثقل کبیر هستند و امام علی (ع) فرمود:

«القُرآن اَفضَلُ الهِدایَتَین»

قرآن، افضل دو هدایتگر (قرآن و ائمه) است

قرآن هدایت افضل است. بنابراین ما باید با کمک اهل بیت و با استمداد از هدایت آنان به قران متمسک شویم و از این ثقل اکبر و هدایت افضل بهره برگیریم.

 

درمان دردهای روحی بشر

 

اگرچه روح را نمی‌بینم ولی برتری، اصالت وحاکمیت روح بر بدن مورد قبول همگان است، بر این اساس بیماریهای روحی، هم ناپیدا و هم بسیار مهلک‌تر و خطرناک‌تر از بیماری‌های جسمی هستند؛ از این رو مداوای آن‌ها نیز مشکل‌تر و حساستر است. انبیاء و اهل بیت (ع) طبیبان امراض روحی بشر هستند. حضرت محمد (ص) قرآن را به عنوان مایه شفا و درمان درد بشر، به انسانها هدیه کرد. قرآن مجید می‌فرماید:

«قَد جاءَتکُم مَوعِظَهٌ مِن رَبِّکُم وَ شِفاءٌ لما فی الصُّدورِ»

برای شما موعظه‌ای از جانب پروردگارتان و شفای دردهای روحی و درونی‌تان آمد.

امام علی می‌فرماید:

«قرآن شفای بزرگترین بیماریهاست که عبارتند از: کفر، نفاق، ستمگری و گمراهی»

البته عمل به قرآن هم متضمن سلامتی روح است و هم سلامتی جسمی؛ همچنان که روایات متعددی ایات و سوره‌های مختلف قرآن را درمان دردهای جسمی معرفی می‌کند؛ ولی آنجه که از اهمیت بیشتری برخوردار است بیماریهای روحی است و به همین جهت امام علی (ع) بیماری روحی را بزرگترین بیماری‌ها نامیده است.

با توجه به آنچه که از اوصاف قرآن بیان می‌شد معلوم می‌شود که قرآن تنها کتابی است که در جامعه امروز نیز صلاحیت هدایت و رهبری جامعه به سوی فلاح را دارد و می‌تواند به واقع هدایتگر بشر باشد و آنان را به قله‌های کمال برساند.

 

جمع قرآن مجید در یک مصحف (قرآن پیش از رحلت)

 

قرآن مجید که سوره سوره و آیه آیه نازل می‌شد، به سبب بلاغت و فصاحت خارق عادتی که داشت آوازه‌اش در میان اعراب که عنایت شگفت آوری به بلاغت و فصاحت کلام داشته و شیفته آن بودند روز به روز بلندتر می‌شد و برای شنیدن چند آیه از آن از راه‌های دور پیش پیغمبر اکرم (ص) آمده چند آیه‌ای می‌شنیدند و فرا می‌گرفتند.

و همچنین بزرگان مکه و متنفذین قریش که بت پرست و دشمنان سر سخت دعوت اسلامی بودند و تا می‌توانستند مردم را از نزدیک شدن به پیغمبر اکرم (ص) صرف می‌کردند و به عنوان اینکه سحر است اعراب را از گوش دادن و شنیدن آن ترسانیده کنار می‌زدند.

با این همه در شبهای تاریک از ظلمت شب استفاده نموده پنهان از همدیگر و از بستگان و زیردستان خود می‌آمدند و در نزدیکی خانه پیغمبر اکرم (ص) در جایی نشسته به قرآنی که آن حضرت تلاوت می‌کرد گوش می‌دادند.

البته مسلمانان نیز از این روی که قران مجید را کلام خدا و یگانه مدرک دینی خود می‌دانستند و هم از این روی که در فریضه نماز سوره حمد و مقداری از سایر قرآن را می‌بایست بخوانند و هم از این روی که پیغمبر اکرم (ص) ماموریت داشت که قرآن مجید و احکام اسلام را با آنان یاد دهد، در یاد گرفتن سور و آیات قرآنی و حفظ و ضبط آن‌ها نهایت جدیت به خرج می‌داد.

این روش پس از آنکه پیغمبر اکرم به مدینه هجرت فرمود و جامعه مستقل اسلامی تشکیل داد منظم‌تر و متشکل‌تر گردید و به دستور پیغمبر اکرم جمعیت قابل توجهی از یاران وی به قرائت قرآن و تعلیم و تعلم احکام اسلام که روز به روز نازل و تکمیل می‌شد موظف شدند و حتی طبق دستور صریح قرآن از شرکت در جنگ و جهاد معذور شدند.

وچون بیشتر یاران پیغمبر اکرم (ص) و مخصوصاً صحابه که از مکه به مدینه مهاجرت کرده بودند بی‌سواد بوده بخواندن و نوشتن آشنایی نداشتند به دستور پیغمبر اکرم (ص) از اسیران یهود برای یاد گرفتن خط که آن زمان بسیار ساده و آسان بود استفاده می‌شد و بدین ترتیب گروهی با سواد به وجود آمد.

از این جماعت کسانی که به قرائت قرآن و حفظ و ضبط سور و آیات آن مشغول بودند قراء نامیده می‌شدند و از این گروه بود که در وقعه بئرمعونه چهل تن یا هفتاد تن یکجا شهید شدند.

و آنچه از قرآن مجید نازل شده بود و نیز تدریجاً نازل می‌شد درالواح و استخوان شانه شتر و سعف خرما و نظایر آن‌ها نوشته و ضبط می‌شد.

آنچه هرگز قابل تردید نیست و نمی‌شود انکار کرد این است که اکثر سور قرآنی پیش از رحلت در میان مسلمانان دائر و معروف بوده اند، در ده‌ها و صدها حدیث از طرق اهل سنت و شیعه در وصف تبلیغ پیغمبر اکرم (ص) یا یارانش پیش از رحلت و همچنین در وصف نمازهایی که خوانده و سیرتی که در تلاوت قران داشته نام این سوره‌ها آمده است.

و همچنین نامهایی که برای گروه گروه این سوره‌ها در صدر اسلام دائر بوده مانند سور طوال و مئین و مثانی و مفصلات در احادیثی که از زمان حیات پیغمبر اکرم حکایت می‌کند بسیار به چشم می‌خورد.

 

پس از رحلت

 

پس از رحلت پیغمبر اکرم (ص) علی (ع) که بنص قطعی و تصدیق پیغمبر اکرم (ص) از همه مردم به قرآن مجید آشنا‌تر بود، در خانه خود بانزوا پرداخته قرآن مجید را به ترتیب نزول در یک مصحف جمع فرمود و هنوز شش ماه از رحلت نگذشته بود که فراغت یافت و مصحفی که نوشته بود بشتری بار کرده پیش مردم آورده نشان داد.

و پس از یکسال و خرده‌ای که از رحلت گذشته بود جنگ یمامه در گرفت و در این جنگ هفتاد نفر از قراء کشته شدند مقام خلافت از ترس اینکه ممکن است جنگ دیگری برای مسلمانان پیش آمد کند و بقیه قراء کشته شوند و در اثر از بین رفتن حمله قران خود قرآن از بین برود به فکر افتاد که سور و آیات قرآنی را در یک مصحف جمع آوری کند.

بدستور مقام خلافت جماعتی از قراء صاحبه با تصدی مستقیم زیدبن ثابت صحابی سوره و آیات قرآنی را از الواح وسعف‌ها و کتف‌ها که در خانه پیغمبر اکرم (ص) بخط کتاب وحی یا پیش قراء صحابه بود جمع آوری کرده و در یک مصحف قرار دادند و نسخه هائی از آن باطراف و اکناف فرستاده شد.

پس از چندی در زمان خلافت خلیفه سوم باطلاع خلیفه رسانیدند که در اثر مساهله و مسامحه‌ای که مردم در استنساخ و قرائت قرآن کرده‌اند اختلافاتی بوجود آمده و ازین راه کتاب خدا با تحریف و تغییر بشدت تهدید می‌شود.

مقام خلافت برای جلوگیری ازین خطر دستور داد که مصحفی را که برای اولین بار بامر خلیفه اول نوشته شده بود و پیش حفصه زوجه پیغمبر اکرم (ص) و دختر خلیفه دوم بود بامانت گرفتند و پنج نفر از قراء صحابه را که یکی از ایشان باز زیدبن ثابت متصدی جمع آوری مصحف اول بود مأموریت داد که نسخه هائی از آن بردارند که اصل سایر نسخ قرار گیرد و دستور داد که قرآن‌هایی که در ولایات در دست مردم است جمع آوری شده به مدینه فرستاده شود، ازین قرآن‌ها هر چه به مدینه می‌رسید بامر خلیفه می‌سوزانیدند (یا بقول برخی از مورخین می‌جوشانیدند).

بالاخره نسخه چندی نوشته شد که یکی از آن‌ها را در مدینه نگهداشتند و یکی از آن‌ها را به مکه و یکی به شام و یکی به کوفه و یکی به بصره فرستادند و گفته می‌شود که غیر از این پنج نسخه یک نسخه نیز به یمن و یک نسخه به بحرین فرستاده‌اند و این نسخه‌ها است که مصحف امام نامیده می‌شوند و اصل سایر نسخه‌ها می‌باشند.

اختلافی که این نسخه‌ها با مصحف اولی در ترتیب دارند تنها اینست که در مصحف اول سوره برائت در میان مئین گذاشته شده بود و سوره انفال نیز در میان مثانی جای داشت و در مصحف امام سوره انفال و برائت را یکجا در میان سوره اعراف و سوره یونس ثبت کردند.

 

اهتمام مسلمین در امر قرآن مجید

 

چنانکه پیشتر اشاره شد در زمان جمع آوری قرآن برای بار اول و بار دو سور و آیات قرآنی در دست عامه مسلمانان بود و برای نگهداری آنچه داشتند کمال جدیت بخرج می‌دادند علاوه بر آن گروه زیادی از صحابه و تابعین قاری قرآن که کاری جز آن نداشتند و جمع آوری قرآن در یک مصحف جلو چشم همه انجام می‌گرفت و همگان مصحفی را که آماده نموده در دسترسشان گذاشتند پذیرفتند و نسخه هائی از آن برداشتند و رد و اعتراض نکردند.

و حتی در جمع عثمانی (جمع دوم) می‌خواستند آیه کریمه «وَالَّذینَ یَکنِزَُونَ الذَّهَبَ وَالفِضَّهَ» سوره توبه آیه 34 را در مصحف بدون و او ثبت کنند مانع شدند و ابی بن کعب صحابی در مقام تهدید سوگند یاد کرد که اگر و او را اسقاط کنند شمشیر کشیده با ایشان خواهد جنگید و بالاخره و او را ثبت کردند.

خلیفة دوم در زمان خلافت خود روزی جمله «وَ الَّذینَ اتَّبَعوُهُم باحسانٍ» را در آیه «وَ السَّابِقوُن الأَوَّلوُنَ مِنَ المُهاجِرینَ وَ الأَنصارِ و الَّذینَ اتَّبَعُوهُم بِاِحسانٍ» بدون و او عطف خواند باوی به مقام مخاصمه برآمدند تا بالاخره خلیفه را وادار کردند که با و او بخواند.

علی (ع) با اینکه خودش پیش از آن قرآن مجید را بترتیب نزول جمع آوری کرده بود و بجماعت نشان داده بود و مورد پذیرش نشده بود و در هیچ یک از جمع اول و دوم وی را شرکت نداده بودند با این حال هیچ گونه مخالفت و مقاومت بخرج نداد و مصحف دائر را پذیرفت و تا زنده بود حتی در زمان خلافت خود دم از خلاف نزد.

و همچنین ائمه اهل بیت که جانشینان و فرزندان آن حضرتند هرگز در اعتبار قرآن مجید و حتی بخواص شیعیان خود حرفی نزده‌اند بلکه پیوسته در بیانات خود استناد به آن جسته‌اند و شیعیان خود را امر کرده‌اند که از قرائت مردم پیروی کنند و به جرأت می‌توان گفت که سکوت علی (ع) با اینکه مصحف معمولی با مصحف او در ترتیب اختلاف داشت از این جهت بوده که در مذاق اهل بیت تفسیر قرآن بقرآن معتبر است و در این روش ترتیب سور و آیات مکی و مدنی نسبت به مقاصد عالیه قرآن تأثیری ندارد و در تفسیر هر آیه مجموع آیات قرآنی باید در نظر گرفته شود زیرا کلامی که جهانی و همیشگی باشد در کلیات مقاصد و مطالب آن خصوصیات زمان و مکان و حوادث وقت نزول که اسباب نزول نامیده می‌شوند نباید مؤثر باشد.

آری در دانستن این خصوصیات فوائدی را از قبیل روشن شدن تاریخ پیدایش معارف و احکام و قصص جزئی که مقارن نزول بوده‌اند و چگونگی پیشرفت دعوت اسلامی در مدت بیست و سه سال روزگار بعثت و نظایر آن‌ها می‌توان بدست آورد.

ولی حفظ وحدت اسلامی (چنانکه پیوسته منظور ائمه اهل بیت بوده) از این فوائد جزئیه مهمتر می‌باشد.

 

قرآن مجید کتابی است جهانی

 

قرآن مجید در مطالب خود اختصاص بامتی از امم مانند امت عرب یا طائفه‌ای از طوائف مانند مسلمانان ندارد، بلکه با طوائف خارج از اسلام سخن می‌گوید چنانکه با مسلمانان می‌گوید، بدلیل خطایات بسیاری که بعنوان کفار و مشرکین و اهل کتاب و یهود و بنی اسرائیل و نصاری دارد و با هر طائفه‌ای از این طوائف باجتجاج پرداخته آنان را به سوی معارف حقه خود دعوت می‌کند.

و همچنین قرآن مجید با هر یک از این طوائف باحتجاج و دعوت می‌پردازد و هرگز خطاب خود را مقید بعرب بودن آنان نمی‌کند چنانکه در مورد مشترکین بت پرستان می‌فرماید: «فَاِن تابُوا و اَقامُوا الصَّلوهَ وَ آتُوا الزَّکوهَ فَاِخوانُکُم فِی الدّینِ» و در مورد اهل کتاب – یهود و نصاری و مجوس نیز که از اهل کتاب محسوبند – می‌فرماید:

«قُل یا اَهلَ الکِتابِ تَعالَوا اِلی کَلِمَهٍ سَواءٍ بَینَنا وَ بَینَکُم اَن لا نَعبُدَ اِلاَّ اللهَ وَ لانُشرِکَ بِهِ شَیئأ وَ لا یَتَّخِذَ بَعضُنا بَعضاً اَرباباً مِن دُونِ اللهِ»

(ترجمه: بگو‌ای اهل کتاب بیائید بسوی کلمهای که در میان ما و شما به طور مساوی پذیرفته شود و آن اینست که جز خدای متعال کسی را نپرستم و انبازی برای وی قرار ندهیم و برخی از ما برخی دیگر را خدایان خود اتخاذ نکنند) چنانکه می‌بینیم هرگز نفرموده: اگر مشرکین عرب توبه کنند و نفرموده: ای اهل کتابی که از نژاد عرب می‌باشید.

آری در بدو طلوع اسلام که دعوت از جزیره العرب به بیرون تجاوز نکرده بود طبعاً خطابات قرآنی بامت عرب القا می‌شد ولی از سال شش هجرت که دعوت به بیرون شبه جزیره راه یافت هیچ موجبی برای توهم اختصاص نبود.

گذشته از این آیات آیات دیگری دلالت بر عموم دعوت می‌کند مانند آیة کریمه: «وَ اوحِیَ اِلَیَّ هذَا القُرآنُ لُِأُنذِرَکُم بِهِ وَ مَن بَلَغَ» (ترجمه: وحی شده است بر من این قرآن برای اینکه شما را انذار کرده بترسانم و هر که را که این قرآن – یا انذار – بوی برسد).

و آیه کریمه: «وَ ما هُوَ اِلّا ذِکرٌ لِلعالَمینَ» و آیه: «اِن هُوَ اِلاّ ذِکرٌ لِلعالَمینَ»

(ترجمه: نیست قرآن مگر یادآوری برای همه جهانیان).

و آیه کریمه: «اِنَّها لَأ حدَی الکُبَرِ نَذیر لِلبَشَرِ» (ترجمه: بدرستی این آیه یکی از بزرگترین آیات می‌باشد در حالی که ترساننده بشر است).

بحسب تاریخ نیز، اسلام عده‌ای از ارباب مذاهب مختلفه مانند بت پرستان و یهود و نصاری و همچنین از امت‌های گوناگونی مانند سلمان فارسی و صهیب رومی و بلال حبشی بثبوت رسیده است.

خدای تعالی به من ایمان ندارد کسی که کلام مرا به رأی خود تفسیر کند

 

نمونه‌هایی از حرکت‌های مخالف قرآن

 

شکست مبارزه با قرآن

 

هشام بن حکم که از یاران و شاگردان امام صادق و امام کاظم علیهم السلام است

می‌گوید:

«ابن ابی العوجا» و «ابوشاکردیصانی» و «عبدالملک بصری» و «ابن مقفع» (که از سران و بزرگان ادیبان و مادیگرایان زمام امام ششم بودند) نزدیک خانه خدا اجتماع کردند و زائرین خانه خدا را استهزاء می‌کردند و به قرآن طعن می‌زدند.

ابن ابوالعوجا به دوستان ما دیگرای خود پیشنهاد کرد: بیایید هر یک از ما یک چهارم قرآن را مورد نقض قرار دهیم و در سال آینده در همین جا گرد آییم و شکست قرآن که نتیجه مطالعه و دقت همه ما خواهد بود را در بین مردم مطرح کنیم. تا با این فعالیت گروهی باتمام قرآن مبارزه کرده و آن را به شکست بکشانیم وقتی قرآن شکست خورد و نقض گردید نبوت هم باطل می‌شود و در نتیجه اسلام به شکست می‌انجامد و هدف ما برآورده خواهد شد.

همگی پیشنهاد ابن ابی العوجا را پذیرفتند، ابن ابی العوجا که خود داوطلب پیشنهاد معارضه علمی و فکری با قرآن بود، سخن خود را آغاز کرد و گفت: من از وقتی که از یکدیگر جدا شدیم در این آیه فکر می‌کردم: فَلَمّا استَیأَ سَوامِنهُ خَلَصَوا نَجیّاً

وقتی برادران یوسف از بازگرداندن برادرشان بنیامین مأیوس شدند، با خود خلوت کردند و سر خود را به میان آوردند.

و هر چه اندیشیدم نتوانستم بر فصاحت و معانی این آیه چیزی بیفزایم و این آیه مرا از اندیشه در آیات دیگر باز داشت. عبدالمالک گفت: من هم از وقتی که از شما جدا شدم در این آیه فکر می‌کردم:

یا اَیُهَا النّاسُ ضُرِبَ مَثَلُ فَاستَمِعُوا لَهُ اِنَّ الَّذینَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللهِ لَن یَخلُقُوا ذُباباً وَ لَوِاجتَمَعُوا لَهُ وَ اِن یَسلُبهُمُ الُّذبابُ شَیئاً لا یَستَنقِذُوهُ مِنهُ ضَعُفَ الطّالِبُ وَ المَطلُوبُ

ای مردم! مثلی برای شما زده شده است آن را بشنوید. کسانی (بتنهایی) را که غیر از خدای یگانه معبود خود می‌خوانید هرگز توان آفرینش مگسی را ندارند اگر چه همگی بر انجام آن همکاری کنند و اگر مگس (ناتوان) چیزی را از آن‌ها بگیرد قدرت بازگرفتن آن را ندارند.

طالب و مطلوب (بت و مگسی که زعفران بر بت مالیده شده را بر می‌گیرد) هر دو ضعیفند.

و نتوانستم مثل آن را بیاورم.

ابوشاکر گفت: من هم از زمانی که از شما جدا شدم، در این آیه می‌اندیشیدم:

لَو کانَ فیهِما اَلِههُ اِلاً اللهُ لَفَسَدَتا

اگر در آسمان و زمین خدایانی جز خدای یکتا بودند آن‌ها را به تباهی و فساد می‌کشیدند.

و نتوانستم نظیر آن را بیاورم.

این مقفع خطاب به همفکرانش گفت: این قرآن از نوع سخن انسان نیست و من زمانی که از شما وداع کردم در این آیه فکر می‌کردم.

وَ قیلَ یا اَرضُ ابلَعی ماءَ کَ وَ یا سَماءُ اَقلِعی وَ غیضَ الماءُ وَ قُضِیَ الاَمرُ وَ استَوَت عَلَی الجُودِیَّ وَ قیلَ بُعداً لِلقَومِ الظّالِمینَ

خطاب شد این زمین آب خود را فرو بر و‌ای آسمان باران را قطع کن، آب کم گردید و به زمین فرو رفت و حکم خدا پایان یافت و کشتی نوح بر کوه جودی پهلو گرفت و گفته شد مرگ و لعنت بر ستمگران.

و به شناخت کامل آن دست نیافتم و نتوانستم همانند آن را بیاورم.

هشام گوید: در این هنگام که این چهار نفر اعتراف به ضعف خود کرده بودند، امام صادق علیه السلام که به حج آمده بود از کنار آن‌ها عبور کرد و این آیه را برای آن‌ها تلاوت فرمود:

قُل لَئِنِ اجتَمَعَتِ الاِنسُ وَ الجِنُّ عَلی اَن یَأتُوا بِمِثلِ هذَا القُرآنِ لا یَأتُونَ بِمِثلِهِ وَ لَو کانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهیراً

ای پیامبر! بگو اگر جن و انس جمع شوند که همانند این قرآن را بیاورند نمی‌توانند نظیر آن را بیاورند هر چند بعضی از آن‌ها به پشتیبانی برخی دیگر برخیزند.

بعضی از این چهار نفر به یکدیگر نگاه کردند و گفتند: اگر برای اسلام حقیقی وجود داشته باشد، وصایت و خلافت آن جز به جعفربن محمد منتهی نمی‌شود. ما یک مرتبه او را ندیدیم مگر اینکه پوست بدن ما از هیبت او جمع شد. سپس با اعتراف به عجز خود از یکدیگر جدا شدند.

 

از مخالفت با قرآن کناره گرفت

 

اسحاق بن کندی در زمان خود فیلسوف بزرگ عراق به شمار می‌رفت. وی دست به تألیف کتابی زد تا در آن تناقضات قرآن را به نظر خود جمع آوری کند. برای انجام این کار از مردم فاصله گرفت و در منزل خود با جدیت مشغول فعالیت شد.

روزی یکی از شاگردان او بر امام حسن عسگری علیه السلام وارد شد. امام علیه السلام به او فرمود: آیا یک مرد رشیدی در بین شما پیدا نمی‌شود که او را از کاری که در پیش گرفته است بازدارد؟

جواب داد: من از شاگردان او هستم چگونه در این مطلب با مسائل دیگر بر او اعتراض کنم؟

امام علیه السلام فرمود: هر چه بگویم به او می‌رسانی؟

جواب داد: آری.

امام علیه السلام فرمود: به نزد او برو و با وی به گرمی و صمیمیت برخورد نما و در کاری که پیش گرفته است کمک کن. وقتی انس و الفت، بین تو و او ایجاد شد، بگو مسئله‌ای برای من پیش آمده است که می‌خواهم دربارة آن از تو سؤال کنم. او آماده پاسخ به سؤال تو خواهد شد.

 

به او بگو کسی که به قرآن سخن گفته است می‌تواند بگوید. مرادش از سخنانش در قرآن غیر از آن معانی است که تو گمان کرده‌ای؟ در جواب خواهد گفت: بله مجاز است، زیرا اسحاق کندی مردی است که وقتی چیزی بشنود آن را می‌فهمد. وقتی این جواب را داد به او بگو: از کجا می‌دانی؟ شاید خداوند معانی دیگری غیر از آنچه تو گمان برده‌ای اراده کرده باشد.

شاگرد به سوی استاد رفت و با او گرم گرفت تا این سؤال را برای او مطرح کرد.

استاد گفت: سؤال خود را تکرار کن. دوباره برای او تکرار کرد.

فیلسوف عرب در تفکر فرو رفت و به این نتیجه رسید که احتمال می‌رود که گوینده مراد دیگری از سخن خود داشته باشد و در نتیجه تناقضی در قرآن نباشد. به شاگرد خود گفت: تو را قسم می‌دهم که به من بگویی چه کسی این سؤال را به تو آموخته است؟

شاگرد: به دلم خطور کرد.

استاد: این چنین نیست. این سؤال از همانند تو صادر نمی‌شود. بگو بدانم این سؤال از کیست؟

شاگرد: امام حسن عسگری علیه السلام

استاد: اکنون حقیقت را بیاهن کردی. این مطالب جز از این خانواده صادر نمی‌شود. سپس فیلسوف عرب آتشی تهیه کرد و آنچه را دربارة تناقضات قرآن تألیف کرده بود در آتش سوزاند.

 

حساسیت شیطان به نزول قرآن

 

امیر المؤمنین علیه السلام می‌فرماید: پیامبر (ص) مدتی از سال را در مجاورت کوه حرا بود. تنها من او را مشاهده می‌کردم، و کسی جز من او را نمی‌دید. من نور وحی و رسالت را می‌دیدم نسیم نبوت را استشمام می‌کردم. من صدای ناله شیطان را به هنگام نزول وحی بر پیامبر (ص) می‌شنیدم عرض کردم یا رسول الله! این ناله چیست؟

فرمود: این شیطان است که از پرستش خود مأیوس گشته است.

در این قاریان خیری نیست

یعقوب احمر گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم فدایت شوم من قرآن را خوانده‌ام اما از ذهنم رفته است، دعا کنید که خداوند آن را به من بیاموزد. گویا حضرت از سخن من ناراحت شد و فرمود: خداوند آن را به تو و ما همگی بیاموزد. (ما ده نفر بودیم که در حضور امام علیه السلام بودیم).

سپس حضرت فرمود: سوره‌ای که مردی آن را قرائت می‌کند با اوست تا آن را ترک کند. سپس در روز قیامت با زیباترین صورت نزد او می‌آید و بر وی سلام می‌کند. آن مرد می‌گوید: تو کیستی؟

در جواب می‌گوید: من فلان سوره‌ام و اگربه من تمسک کرده و مرا رها نکرده بودی تو را به این درجه می‌رساندم.

آن گاه حضرت فرمود: بر شما باد که با قرآن باشید. برخی از مردم قرآن می‌خوانند که گفته شود فلان کسی قاری قرآن است و برخی قرآن می‌خوانند تا به دنیا دست یابند. در اینها خیری نیست و بعضی قرآن می‌خوانند تا از آن در نماز استفاده کنند و دستوراتش را در شب و روز انجام دهند.

 

پاسخ فوری در بی‌احترامی به قرآن

 

روزی ولید بن یزید بن عبدالملک حاکم جبار اموی به قرآن تفأل می‌زد. اتفاقاً در آغاز صفحه این آیه قرار داشت:

وَ استَفتَحُوا وَ خابَ کُلُُُّ جَبَارٍ عَنیدٍ

رسولان الهی پیروز شدند و هر گردنکش کینه ورزی ناامید و هلاک گردید.

او فوق العاده وحشت کرد و عصبانی شد و قرآنی که در دستش بود را پاره کرد و خطاب به قرآن اشعاری را به این مضمون ایراد کرد:

آیا توئی که هر جبار عنید را تهدید می‌کنی؟ آری من همان جبار عنید هستم. هنگامی که پروردگارت را روز رستاخیز ملاقات کردی، بگو خداوندا ولید مرا پاره کرد!

چیزی نگذشت که بوسیله دشمنانش به بدترین صورتی کشته شد و سرش را بریدند و بر بام قصرش آویزان کردند و سپس از آنجا برداشته و بر دروازة شهر آویختند.

 

قاری ریا کار

 

پیامبر اکرم (ص) فرمود: روز قیامت که می‌شود آتش با سه گروه سخن می‌گوید: کسی که در دنیا سلطنت داشته است و کسی که قاری قرآن بوده است و آن که از مال و ثروت دنیا بهره‌مند بوده است.

به سلطان می‌گوید: ای کسی که خداوند به او سلطنت داد و عدالت نورزید و او را در خود فرو می‌دهد همانگونه که پرنده دانه کنجد را فرو می‌دهد.

و به قاری می‌گوید: ای کسی که صوت خود را برای مردم زیبا کرد و با ریاکاری به مخالفت و معصیت خدا پرداخت و او را در خود فرو می‌دهد.

و به دارندة مال و ثروت می‌گوید: ای کسی که خدا ثروت فراوان دنیا را به او داد و شخص تنگدستی از او طلب قرض کرد و از روی بخل از دادن قرض به او خودداری کرد و او را در خود فرو می‌برد.

 

سجده‌های واجب قرآن

 

پانزده آیه از قرآن مجید سجده دارد که در چهار آیه، واجب و در بقیه مستحب

می‌باشد. سوره‌هایی را که سجده‌ی واجب دارند، سوره‌های عزائم می‌نامند که عبارتند از:

1- آیه‌ی 15 سوره‌ی سجده.

2- آیه 37 سوره‌ی فصلت.

3- آخرین آیه‌ی سوره‌ی نجم.

4- آخرین آیهی سوره‌ی علق.

محل سجده در سوره‌ی فصلت

نکته‌ی مهم: درباره‌ی محل سجده در سوره‌ی فصلت اختلاف نظر وجود دارد.

عده‌ای مانند ابن مسعود، ابو عمروبن علا، شافعی و مالک، محل سجده را پایان آیه 37 (پس از کلمه تَعبُدُنَ) می‌دانند، ولی عده‌ی دیگر مانند ابن عباس، قتاده، ابن المسیب، ابوحنیفه و احمدبن حنبل، محل سجده را پایان آیه‌ی 38 (پس از کلمه‌ی لایَسأَمُونَ) می‌دانند، اما علمای شیعه، براساس روایات وارده از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام عقیده دارند که محل سجده در این سوره پایان آیه‌ی 37 (پس از کلمه تَعبُدُونَ) است.

حال باید توجه داشت که در قرآن‌های عثمان طه – به دلیل مبنا قرار نگرفتن مذهبی خاص- علامت گنبدی شکل محل سجده، در پایان آیه ی38 سوره‌ی فصلت (پس از کلمه‌ی لا یَسأَمُونَ) قرار داده شده است که تلاوت کنندگان قرآن می‌بایست متوجه به این نکته بوده و براساس فتاوای فق‌ها و مراجع عالیقدر، پس از قرائت آخرین کلمه در آیه‌ی 37، سجده نمایند.

ذکر سجده‌ی تلاوت

ذکر سجده‌ای که بعداز خواندن یا شنیدن این آیات باید گفت این است:

لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ حَقَاً حَقّاً لا إِلهَ إِلاَّ اللهُ ایماناً وَ تَصدیقاً لا إِلهَ إلاَّ اللهُ عُبُودِیَّهً وَ رِقّاً سَجَدتُّ لَکَ یا رَبِِّ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لا مُستَکبِراً وَ لا مُستَنکِفاً بَل أَنَا عَبدّ ذلیلٌ خائِفٌ مُستجیهُ.

 

تاریخ قرآن

 

تاریخ قرآن عنوان بخشی از علوم قرآنی است. این عنوان تا حدود یک قرن پیش – یعنی یکهزار و سیصدسال پس از نزول قرآن – سابقه نداشته است و در قرن اخیر رایج شده است. توضیح اینکه:

از قرن چهارم و پنجم هجری به این طرف، کتاب‌هایی در زمینه علوم قرآن نوشته شده است و علمای اسلامی تحت این عنوان به بررسی مطالب گوناگونی که از هر نظر با قرآن‌شناسی ارتباطی داشته است می‌پرداخته اند.

مهمترین کتب علوم قرآنی که از دیرباز مورد توجه محققان و صاحب نظران علوم اسلامی بوده است، یکی کتاب البرهان فی علوم القرآن تألیف بدرالدین زرکشی

(متوفای 794 هجری) است، و دیگری کتاب (الاتقان فی علوم القرآن) تألیف جلال الدین سیوطی است که در سال 872 هجری قمری تألیف آن را به پایان رسیده است. اما در این دو کتاب و دیگر کتاب‌های علوم قرآنی سخنی از تاریخ قرآن به میان نیامده است. همچنین مثلاً با مراجعه به فهرست ابن ندیم به نام متجاوز از 300 کتاب بر می‌خوریم که هیچ یک از آن‌ها چنین عنوانی را ندارد.

در قرن اخیر، عنوان «تاریخ قرآن» یا به تعبیر بعضی از محققان ایرانی «سرگذشت قرآن» برای نخستین بار توسط پروفسور نولد که آلمانی و استاد بلاشر فرانسوی پیشنهاد شده است.

اصرار خاورشناسان برای بکارگرفتن عنوان «تاریخ قرآن» این سؤال را پیش می‌آورد که مبادا این مستشرقان – ضمن خدمات چشمگیر و ارزنده در زمینه اسلام‌شناسی و قرآن‌شناسی – می‌خواسته‌اند چنین وانمود کنند که قرآن نیز مانند دیگر کتاب‌های آسمانی که فعلاً موجودند – از جمله انجیل – سال‌ها پس از وفات پیغمبر اسلام و آورنده قرآن گردآوری و تدوین شده است؟ و از قضا، هر چه بیشتر در آثار آنان سیر می‌کنیم بیشتر پی می‌بریم که در تحقیقات گسترده خود در رشته

«تاریخ قرآن» چنین نقطه نظری نیز داشته اند. گرچه خوشبختانه هر چه تلاش

کرده‌اند نتوانسته‌اند به ادله قاطعی بر این امر دست یابند چون وجود نداشته است – اما، دست کم توانسته‌اند با غواصی در اقیانوس بیکران روایات اسلامی که در عین در برداشتن گوهرهای گرانبها، آکنده از اسرائیلیات و فرآورده‌های برخوردهای مذهبی و حزبی و سیاسی نیز هست، روایاتی پیدا کنند و با ردیف کردن و بررسی و استتناج شتابزده از آن‌ها تا حدودی به مقصود نزدیک شوند.

بنا به نقل استاد معظم جناب آقای دکتر سید محمد باقرحجتی در مقدمه «پژوهشهایی درباره قرآن و تاریخ آن» آرتورجعفری که خود از خاورشناسان بنام است، در مقدمة کتاب «المصاحف» ابن ابی داود سجستانی از تحقیقات مستشرقین درباره قرآن خرده گیری می‌کند.

وی می‌نویسد: «اما، اهل تحقیق روش آن‌ها در تحقیق اینست که آراء و نظریات و حدس و تخمین‌ها و اوهام و تصورات پایه و اساس را گرد هم می‌آورند تا به فحص و اکتشاف بپردازند و حقایقی را باصطلاح استنتاج کنند. .»

استاد ارجمند پس از نقل این مطلب اضافه می‌فرمایند: اگر این خاورشناسان تحقیقات خود را با روش نقد و تحلیل احادیث بر حسب موازین دانشمندان اسلامی هماهنگ می‌ساختند و اخبار و احادیث مربوطه را طبق همان مقاییس به گزین

می‌کردند.

می‌توانستند در تاریخ قرآن کتاب‌های نمونه و الگویی بپردازند که لغزش و اشتباه در آن‌ها تقلیل یافته و به صواب نزدیکتر باشد، زیرا، آنان با بی‌غرضی و دور از تعصب مطالعات خود را آغاز کرده‌اند و از روش صحیح در تحقیق برخوردار هستند، ولی متأسفانه در غالب آثار خاورشناسان لغزش‌های غیر قابل اغماضی به چشم می‌خورد که این لغزش‌ها بازده‌عدم توجه آن‌ها به ضوابط تحقیق در مسائلی است که بر حدیث و نقل متکی است.

از سوی دیگر، با دقت در نظریه‌ای که ذیلاً از حکیم الهی و مفسر عالیقدر علامه طباطبائی نقل می‌کنیم (قرآن در اسلام، ص196 تا 199) درمی یابیم که اصولاً تاریخ قرآن عنوانی است که با وضع خاص و امتیازات قرآن کتاب آسمانی اسلام نمی‌تواند سازگاری داشته باشد.

تاریخ قرآن مجید از روز نزول تا امروز کاملاً روشن است، پیوسته سور و آیات قرآنی ورد زبان مسلمانان بوده و دست به دست می‌گشته است و همه می‌دانیم که قرآنی که در دست ما است همان قرآن است که چهارده قرن پیش به پیغمبر اکرم تدریجی نازل شده است.

با این وصف، نباید قرآن مجید در اعتبار و ثبوت واقعیت خود نیازمند تاریخ باشد، اگر چه تاریخی روشن هم هست، زیرا کتابی که مدعی است که کلام خدا است و در این دعوی به متن خودش استدلال می‌کند و به مقام تحدی بر آمده انس و جن را از آوردن مثل خود عاجز می‌داند، دیگر نمی‌شود در اثبات اینکه کلام خدا است و تحریف و تغییری به آن عارض نشده و چنانکه بوده می‌باشد نیاز به دلیلی یا شاهدی غیر از خودش پیدا کند، یا در ثبوت اعتبار به تصدیق و تأیید شخصی یا مقامی پناهنده شود.

آری، روشن‌ترین برهان بر اینکه قرآنی که امروزه در دست ما است همان قرآن است که به پیغمبر اکرم نازل شده و هیچ گونه تغییر و تحریفی بر نداشته، همین است که اوصاف و امتیازاتی که قرآن مجید برای خود بیان نموده هنوز هم باقی است و چنانکه بوده هست.

قرآن مجید می‌گوید: من کتاب نور و هدایتم و بشر را بسوی حق و حقیقت راهنمایی می‌کنم، می‌گوید: من کتابی هستم که بیان کنندة همه چیزم و هر چه را بشر در زندگی خود نیازمند آن است و فطرت انسان با آن سازگار است روشن می‌سازم. می‌گوید: من سخن خدا هستم و اگر بگویید کلام غیر خدا است. انس و جن جمع شوند و چنین کلامی بیاورند، یا از شخصی مانند پیغمبر اکرم که درس نخوانده و خط یاد نگرفته و در مثل محیط جاهلیت در حال یتیمی و نبودن مربی نشو و نما یافته است چنین کتابی بیاورند، یا در این کتاب مانند هر سخنی که بشر می‌گوید اختلاف و تفاوتی در اسلوبش یا در معارف و احکامی که بیان نموده پیدا کنند.

این اوصاف و امتیازات در قرآن مجید به حال خود باقی است، اما راجع به راهنمایی که قرآن مجید به سوی حق و حقیقت می‌کند، همین قرآن حاضری که در دسترس ما است با بیان شیوا و رسای خود یک دوره جهان بینی کامل را که مطابق دقیق‌ترین براهین عقلی است و تکیه گاه بهترین زندگی سعادتمندانه بشر می‌باشد، روشن می‌سازد و با کمال خیر اندیشی و عاقبت بینی مردم را بسوی ایمان به آن دعوت

می‌کند. و اما راجع به بیان همه نیازمندی‌های زندگی انسان، قرآن مجید با واقع بینی خود توحید خدای جهان را اساس اصلی خود قرار داده همه معارف اعتقادی را از آن نتیجه می‌گیرد و در این مرحله از کوچکترین نکته‌ای فروگذاری و غفلت نکرده است. پس از آن اخلاف فاضله انسانی را از این جمله نتیجه گرفته به روشن ساختن آن‌ها می‌پردازد. پس از آن به مرحله اعمال و افعال فردی و اجتماعی انسان پرداخته طبق آنچه فطرت و آفرینش انسان نشان می‌دهد کلیات وظایف انسان را بیان می‌کند و جزئیات و خصوصیات آن‌ها را به سنت پیغمبر اکرم احاله می‌دهد.

و از مجموع کتاب و سنت، دین وسیع اسلام با آن وسعت حیرت‌انگیز خودش بدست می‌آید. دینی که به همه دقایق و جهات فردی و اجتماعی زندگی انسان برای همه و برای همیشه رسیدگی نموده حکم مثبت صادر می‌کند بی‌اینکه کمترین تضاد و تدافعی در میان اجزاء و مواد آن پیش آید. دینی که تنها تصور فهرست مسائل آن از عده نیرومندترین حقوقدانان جهان در تمام مدت زندگانیش بیرون است.

 

روایات و نظریات پیرامون جمع و تدوین قرآن

 

درباره جمع و تدوین و ترتیب آیات و سوره‌های قرآن در کتاب‌های علوم قرآنی و کتب حدیث نظریات و روایات بسیاری وجود دارد که در موارد زیادی با یکدیگر اختلاف دارند و گاهی صددرصد ضد یکدیگرند. این روایات و نظریات را می‌توان در سه مجموعه دسته‌بندی کرد:

 

دسته اول: نظریات و روایاتی که می‌گویند هنگام رحلت پیغمبر اکرم (ص) هنوز قرآن بصورت یک کتاب کامل در نیامده و تدوین نشده بود و جمع و تدوین قرآن پس از وفات آن حضرت صورت گرفته است. در زمان پیغمبر، آیات قرآن بصورت پراکنده بر روی قطعات چوب درخت خرما و الواح ظریف سنگی و استخوان‌های کتف حیوانات و تخته‌های چرم و. . نوشته می‌شده است. و به این ترتیب، امکان جمع و تدوین آن‌ها در زمان پیغمبر نبوده است و پس از رحلت پیغمبر دست نوشته هر یک یا چند آیه از قرآن نزد فرد یا خانواده‌ای از مسلمانان پراکنده بوده و سند معتبر قرآن تنها سینه قاریان و حافظان قرآن بوده است که قرآن را از برداشته اند.

1-1 زهری از زیدبن ثابت روایت کرده است که پیغمبر اسلام از دنیا رفت و قرآن به هیچ شکلی جمع نشده بود.

سیوطی در کتاب «الاتقان فی علوم القرآن» در ذیل این روایت این توضیح را از خطابی نقل می‌کند. علت اینکه پیامبر اسلام قرآن را به صورت یک کتاب کامل در نیاورده بود، این بود که احتمال می‌داد بعضی از احکام یا آیات قرآن یا آیه جدیدی نسخ شود، و چون نزول قرآن با رحلت پیغمبر اکرم پایان پذیرفت، خداوند برای انجام وعده راستین خویش که نگهداری قرآن را ضمانت فرموده بود به خلفای راشیدن الهام فرمود که برای این کار کمرهمت ببندند و جمع و تدوین قرآن بکوشش ابوبکر و یا نظر عمر آغاز شد… اما روایتی که در صحیح مسلم از ابومسلم آمده است که پیغمبر اکرم به اصحاب، فرموده بود که جز آیات قرآن چیزی ننویسید این، منافات با سخنی که گفتیم ندارد. ما می‌گوییم تمام قرآن در زمان پیغمبر نوشته شده بود، اما بصورت یک کتاب کامل در نیامده بود و آیات و سوره‌های قرآن با نظم و ترتیب در کنار هم تدوین نشده بود.

 

2-1 در صحیح بخاری آمده است که زیدبن ثابت گفت: ابوبکر پس از جنگ یمامه مرا احضار کرد. نزد او رفتم. عمر بن خطاب نیز حضور داشت. ابوبکر گفت: عمر نزد من آمده است و می‌گوید: در جنگ یمامه عده زیادی از قاریان قرآن شهید شده‌اند و من می‌ترسم که در جنگ‌های آینده نیز بقیه آنان شهید شوند و قسمت عمده قرآن از میان برود. نظر من اینست که فرمان دهی قرآن را جمع و تدوین کنند. من به عمر گفتم: چگونه کاری را که رسول خدا انجام نداده است، انجام دهیم؟ عمر گفت: به خدا قسم کار خوبی است! و بالاخره آنقدر در این باره با من صحبت کرد تا خداوند تحمل این امر را برای من آسان ساخت و با عمر هم عقیده شدم. بعد، ابوبکر به من گفت: تو جوان خردمندی هستی و ما درباره تو هیچ گونه شکی نداریم.

تو کاتب وحی پیغمبر خدا بوده ای، دست نوشته‌های قرآن را جستجو کن و آن‌ها را گردآور، به خدا قسم اگر مرا فرمان داده بودند که کوهی را از جای برکنم و به نزد آنان بیاورم برایم دشوارتر از این کار نبود که از من خواسته بودند قرآن را جمع کنم.

گفتم: بخدا قسم کار خوبی است. و بالاخره آنقدر با من صحبت کرد تا خداوند همان طور که تحمل این امر را برای ابوبکر و عمر آسان ساخته بود بر من نیز آسان ساخت. شروع به جمع قرآن کردم و قرآن را از روی دست نوشته‌های روی چوب درخت خرما و الوایح ظریف سنگی و محفوظات سینه مردمان گردآوری کردم، تا دو آیه آخر سوره توبه را نزد ابوخزیمه انصاری یافتم و نزد دیگری جز او نیافتم. این قطعات قرآن را که من جمع آوری کردم نزد ابوبکر و پس از او نزد عمر و پس از وی نزد حفصه بهمان حال باقی ماند.

3-1 ابن شهاب ضمن حدیثی آورده است که وقتی کارگردآوری قرآن به پایان رسید، ابوبکر گفت: اسمی برایش بگذارید. بعضی گفتند سفر، بعضی دیگر گفتند: مُصحَف، که در حبشه به کتاب می‌گویند. ابوبکر قرآن را مُصحَف نام نهاد.

مظفری روایت دیگری نقل کرده است که ابوبکر گفت: اسمش را بگذارید، بعضی گفتند: نامش را انجیل بگذاریم اما مورد پسند واقع نشد. بعضی دیگر گفتند: نامش را سِفر بگذاریم، اما مورد پسند واقع نشد. ابن مسعود گفت: من در حبشه کتابی را دیدم که نام آن مُصحَف بود. همین نام را برای قرآن انتخاب کردند.

حدیث دیگری با همین عبارت در صحیح بخاری آمده است که می‌گوید: مجموعه قرآن تهیه شده در زمان ابوبکر را صحف نامیدند.

اولاً، پیشنهاد پیغمبر که نام قرآن را انجیل بگذارند بسی جای تردید است. ثانیاً، روایتی که می‌گوید در زمان ابوبکر قرآن را مُصحَف نامیده ند دلالت دارد بر اینکه این کلمه که بعدها شهرت پیدا کرد و نام مجموعه قرآن شده است برای اولین بار در زمان ابوبکر بکار برده شده است. ثالثاً، اینکه بعضی گفته‌اند کلمه مُصحَف غیر عربی است به نظر بسیار بعید می‌آید، زیرا این کلمه هم ریشه صَحیفَه و صُحُف است و کلمه صُحُف 8 بار در قرآن بکار رفته است.

4-1 ابو داود حدیث دیگری نقل کرده است که می‌گوید: عمر آگهی داد که هر کس از زبان رسول خدا چیزی از قرآن فرا گرفته و در اختیار دارد بیاورد. در زمان رسول خدا آیات قرآن را روی صحیفه‌ها و الواح و چوب‌های درخت خرما می‌نوشته اند.

هر کس قسمتی از قرآن را می‌آورد از او پذیرفته نمی‌شد مگر آنکه دو شاهد بر قرآن بودن آیاتی که آورده است داشته باشد.

5-1 ابن شهاب ضمن حدیث دیگری نقل کرده است که در جنگ یمامه مسلمانان شهدای بسیار دادند، ابوبکر سخت پریشان شد و ترسید که مبادا بخشی از قرآن از میان برود. مردم به ابوبکر روی آوردند و هر چه از قرآن در اختیار داشتند به نزد او آوردند و به دستور ابوبکر بر روی ورق نوشته شد. بنابراین ابوبکر نخستین کسی بود که قرآن را جمع کرد.

6-1 لیث بن سعد روایت کرده است که عمر آیه رجم را آورد ولی زید نپذیرفت و آن را در قرآن ننوشت. برای اینکه عمر شاهدی جز خودش نداشت.

7-1 عماره بن غزیّهَ روایت کرده است که زیدبن ثابت گفت: ابوبکر مرا مأمور جمع قرآن گردانید و من آیات قرآن را روی قطعات چرم و چوب خرما نوشتم، و پس از وفات ابوبکر در زمان خلافت عمر قرآن را در یک صحیفه نوشتم.

8-1 عکرمه روایت کرده است که علی بن ابی طالب پس از بیعت مردم با ابوبکر در خانه نشست. به ابوبکر گفتند: علی بیعت با تو را خوش نداشته است. ابوبکر نزد او فرستاد که آیا بیعت مرا ناپسند می‌داری؟ گفت: نه بخدا سوگند! گفت: پس به چه سبب در خانه نشسته‌ای؟ گفت: دیدم در کتاب خدا می‌افزایند با خود عهد کردم که جز برای نماز عبا بر دوش نیفکنم تا قرآن را جمع آوری کنم. ابوبکر گفت: درست اندیشیده‌ای.

9-1 ابن سیرین روایت کرده است که پس از رحلت پیغمبر علی گفت: سوگند یاد کرده‌ام که عبا بر دوش نیکفنم تا قرآن را جمع آوری کنم. علی قرآن را جمع کرد و در مصحف وی هم آیات ناسخ نوشته شده بود و هم آیات منسوخ.

10-1 ابوداود از علی بن ابیطالب روایت می‌کند که گفت: ابوبکر خدا رحتمش کند، از همه کس اجرش درباره قرآن بیشتر است. او نخستین کسی بود که کتاب خدا را گردآوری کرد.

11-1 ابن اَشته در کتاب المصاحف حدیثی نقل کرده است که در آن آمده است. نخستین کسی که پس از وفات پیغمبر مصحف فراهم آورد، سالم مولی حذیفه بود.

12-1 سیوطی در کتاب اتقان آورده است که ابن فارس که از علمای قرآن است گفته است: ترتیب سوره‌ها از جمله قرار دادن سبع طوال پیش از سوره‌های مئین کار صحابه بوده است.

سَبعِ طِوال هفت سورة بزرگ 2تا 8 قرآن و مِئین سوره‌هایی را گویند که صد یا صد و چند آیه دارند.

13-1 حاکم می‌گوید: جمع سوم قرآن عبارتست از مرتب کردن سوره‌ها و این کار در زمان عثمان انجام پذیرفته است.

در اینجا در مقام گردآوری همه روایات نیست. بلکه از هر دسته روایات، چند روایت را نقل می‌کند که هر کدام نمونه ده‌ها روایت مشابه هستند. امتیاز این روش اینست که گزارش تحقیقات گسترده و فراگیر خود را به صورت یک الگو که در عین

اختصار، کامل نیز هست، ارائه می‌شود.

 

دسته دوم: روایات بسیاری در کتب حدیث موجود است حاکی از اینکه مصحف بعضی صحابه از نظر ترتیب سوره‌ها با ترتیب قرآن فعلی تفاوت داشته است و در مصحف بعضی از آنان بعضی آیات و کلمات زائد بر قرآن فعلی وجود داشته است. وبعضی از این روایات به آیاتی اشاره می‌کنند که زمان پیغمبر اسلام رحلت فرمود قرآن هنوز گردآوری نشده و مرتب نشده، و بصورت یک کتاب کامل در نیامده بوده است.

1-2، سیوطی به نقل از کتب علمای قرآن و مصاحف روایت کرده است که ابی بن کعب و عبدالله بن مسعود که هر دو از صحابه پیغمبر و عالم قرآن بوده‌اند هر کدام برای خود مصحفی داشته‌اند و مصحف آن دو از نظر ترتیب سوره‌ها با یکدیگر فرق داشته و ترتیب هیچ کدام مطالب ترتیب مصحف عثمانی نبوده است، و یکی از این دو مصحف اضافاتی داشته است که آن دیگری نداشته است و این دو مصحف هر دو پس از وفات عثمان مدت‌ها در دست مردم بوده و خوانده می‌شده اند.

سیوطی ترتیب سوره‌های هر دو مصحف را از کتاب المصاحف ابن اشته نقل کرده است. مصحف ابی دو سوره کوچک اضافه داشته است که یکی از آن‌ها سوره حَفّد نام داشته و متن آن اینست:

اَللهُمَّ اِیّاکَ نَعبُد. وَلَکَ نُصَلّی وَ نَسجُد. وَاِلَیکَ نَسعی وَ نَحفَد. نَخشی عَذابَک. وَ نَرجُو رَحمَتَک. اِنَّ عَذابَکَ بِالکُفّارِ مُلحَق.

دومی نامش سوره خلع بوده و متن آن اینست:

اَللهُمَّ اِنّا نَستَعینُکَ وَ نَستَغفِرُک وَ نُثنی عَلَیکَ الخَیرَ وَ لا نَکفُرُک. وَ نَخلَعُ وَ نَترُکُ مَن یَفجُرُک.

2-2 سیوطی به روایت طبرانی بسند صحیح از ابواسحاق نقل کرده است که امیه بن خالد در خراسان در نماز جماعت دو سوره حفد و خلع را خواند. این خبر به چندین سال پس از وفات عثمان مربوط می‌شود.

3-2، سیوطی روایت کرده است که در مصحف ابی بن کعب دو سوره فیل و قریش یکی بوده است و دو سوره ضحی و انشراح در مصحف بعضی دیگر از صحابه یکی بوده اند.

4-2، دربارة مصحف ابن مسعود روایت شده است که سوره‌های فاتحه و معوذتین (فلق و ناس) را نداشته است و نیز روایت شده است که وی مُعوِّذَتَین را از

نسخه‌های قرآن پاک می‌کرده است و می‌گفته است اینها جزء کتاب خدا نیستند.

5-2، عبدالله بن زبیر غافقی روایت کرده است که عبدالملک بن مروان به او گفت: من می‌دانم که هیچ چیز تو را به محبت ابوتراب (علی بن ابیطالب) وادار نکرده است جز آنکه تو یک عرب بیابانی هستی! عبدالله بن زبیر گفت: بخدا قسم من قرآن را حفظ کرده بودم پیش از آنکه پدر و مادر تو هم بستر شوند. علی بن ابیطالب بمن دو سوره یاد داده است که او خود از شخص رسول خدا فرا گرفته بوده است و نه تو از آن خبر داری و نه پدرت، و آن دو سوره عبارتند از سوره‌های حفد و خلع.

6-2، بیهقی روایت کرده است که عمربن خطاب بعد از رکوع دست به قنوت برداشت و گفت: بِسّمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم و دو سوره حفد و خلع را خواند.

7-2 بیهقی به این روایت استناد کرده است که اینها دو سوره بوده‌اند چون دو بسم الله دارند.

سیوطی حدیثی از عایشه نقل کرده است به روایت عروه بن زبیر که در آن آمده است سوره احزاب در زمان پیغمبر 200 آیه بوده است و در زمان عثمان که مصحف‌های رسمی را نوشتند، بیش از این که فعلاً در دست است ننوشته اند.

8-2، سیوطی از ابی بن کعب روایت کرده است از زربن حبیش پرسیدم: سوره احزاب چند آیه دارد؟ گفت: 72 یا 73 آیه، و افزود: سوره احزاب باندازه سوره بقره بود و ما آیه رجم را در آن می‌خواندیم. گفتم: آیه رجم کدام است؟ گفته: اینست: اِذا زَنَی الشَیخُ وَ الشَّیخَهٌ فَارجمُوُهُما اَلبَتَّهَّ نَکالا مِنَ اللهِ وَ اللهُ عَزیزٌ حَکیمٌ.

این آیه که ارمغان خلیفه دوم است، مفادش اینست که کیفر پیرمرد و پیرزنی که زنا بکنند سنگسار است. و در نسخه بدل آیه ایشان که در روایت بعدی می‌آید فلسفه این حکم هم باین صورت بیان شده است: به خاطر لذتی که برده اند.

9-2، سیوطی از امامه بن سهل نقل کرده است که گفت: رسول خدا آیه رجم را این طور به ما یاد داد. اَلشَیخُ وَ الشَیخَهُ فَارجمُوُهُما اَلبَتَّهَ بِما قَضَیا مِنَ اللَّذَّهِ.

10-2، و نیز حدیثی بروایت مسلم از ابن عباس نقل کرده است که در آن آمده است، عمربن خطاب در خطبه‌ای خطاب به مردم گفت: می‌ترسم که پس از مدتی مردم بگویند. آیه رجم در کتاب خدا نیست. و به جهت ترک یکی از فرایض خداوند گمراه شوند. خداوند محمد را به حق مبعوث فرمود و بر او کتاب فرستاد و از جمله آیات کتاب خدا آیه رجم بود که ما آن را خواندیم و درک کردیم و رسول خدا سنگسار کرد و ما هم به همراهی او سنگسار کردیم.

توجه داشته باشید که رجم سزاوار زناکاری است که همسر داشته باشد، اگر شاهد وجود داشته باشد یا زن آبستنی شده باشد و یا اعتراف کند.

11-2، از لیث بن سعد روایت شده است که عمر آیه رجم را آورد ولی زید آن را ننوشت. زیرا غیر از خودش شاهد دیگری نداشت.

12-2، از حمیده دختر ابواویس نقل شده است که گفت: پدرم در هشتاد سالگی از مصحف عایشه این آیه را برای من خواند: اِنَّ اللهَ وَ مَلائکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِ یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلّوا عَلَیهِ وَ سَلّمِوُا تَسلیماً و بدنبال آن این جمله را اضافه داشت: وَ عَلَی الَّذینَ یُصَلُّونَ فِی الصُفُوفِ الاُولی و این موضوع پیش از آن بود که عثمان مصاحف را تغییر دهد.

ترجمة آیه با این اضافه چنین می‌شود…‌ای مؤمنان بر پیامبر درود و سلام بفرستید. و نیز بر کسانی که در صف‌های نخستین نماز می‌گزارند.

13-2، حاکم از ابی بن کعب روایت کرده است که گفت: رسول خدا به من فرمود: خداوند مرا فرمان داده است که برای تو قرآن بخوانم. و خواند: لَم یَکُنِ الَّذینَ

کَفَرُوا… تاآخر سوره و از جمله آیاتی که در آن سوره خواند این آیات بود. لَو اَنَّ ابنَ آدَمَ سَئَلَ وادِیاً مِن مالٍ فَاعطیهِ سَئَلَهُ ثانِیاً

واِن سَئَلَ ثانِیاً فَاعطیهِ سَئَلَهُ ثالِثاً وَ لا یَملَاءً جَوفَ ابّنِ آدَمَ اِلَّاالتَّرابَ. وَ یَتوبُ اللهُ عَلی مَن تابَ وَ اِنَّ ذاتَ الدینِ عِندَاللهِ الحَنَفِیَّهُ. غَیُر الیَهُودِیَّهِ وَ لَا النَّصرانیَّهُ. وَ من یَعفَل خَیرا فَلَن یُکَفَرَهُ.

نگاهی به احادیث قدسی معلوم می‌گرداند که راوی حدیث قدسی را با یک سوره قرآن در هم آمیخته است، آن هم با معانی سوره نه با عین عبارات آن، روایت بعدی نیز همین وضع را دارد.

14.2، از ابو واقد لیثی روایت شده است که هنگامی که به رسول خدا وحی می‌رسید نزد او می‌رفتیم و او آنچه را بر او وحی شده بود به ما یاد می‌داد. روزی نزد آن حضرت رفتم. فرمود: خداوند می‌فرماید:ِانّا اَنزَلناَ المالَ لِاِقامِ الصَّلاه وَ ایتاءِ الزّکاه. وَ لَو اَنَّ لِابن آدَمَ و ادِیًا لَاَحَبَّ اَن یَکُونَ اِلَیهِ الثانی. وَ لَو کانَ اِلیّه الثانی لَاَحَبَّ اَن یَکُونَ الثالثُ. وَ لا یَملَأٌ جَوفَ ابِن آدَمَ اِلَّا التُرابَ. وَ یَتُوبُ الله عَلی مَن تابَ.

15-2 از عدی بن عدی از عمر روایت شده است که گفت: ما این آیه را می‌خواندیم: لا تَرغَبُوا عَن آبائِکُمٌ فاِنَّه کُفَّرٌ بِکٌم. بعد روی به زیدبن ثابت کرد و گفت: همین طور است؟ گفت: آری.

این آیه یا نیم آیه دیگری است که خلیفه دوم بخاطر می‌آورند و ترجمه‌اش چنین می‌شود: از پدرانتان روی نگردانید که این کفر است.

16-2، از ابوسفیان کلاعی روایت شده است که مسلمه بن مخلد انصاری روزی به آنان گفت: بگویید ببینم آن دو آیه قرآن که در مصحف نوشته نشده‌اند کدامند؟ کسی پاسخ نداد. ابوالکنود سعد بن مالک آنجا بود. مسلمه گفت: اینهایند.ِانَّ الَّذَینَ آمَنُوا وَ هاجَروُا وَ جاهَدوُا فی سَبیلِ اللهِ بِاَموالِهِم وَ اَنفُسِهِم اَلا اَبشرُوا اَنتُمُ المُفلِحُونَ وَالذَّینَ آوَوهُم وَ نَصَرُوهُم وَ جادَلُوا عَنهَم القوُمَ الَّذینَ غَضِبَ اللهُ عَلَیهِم أولئِکَ لا تَعلَمَُنفسٌ ما اُخفِیَ لَهُمٌ مِن قُرِّهَ اَعیٌن جَراءًا بِما کانُوا یَعمَلوُنَ.

با مروری بر آیه 17 سوره 32 و آیات 72 و 74 سوره 8 قرآن معلوم می‌شود که این آیات در حافظه شخص مذکور در هم آمیخته و به این صورت در آمده است.

17.2، از مسعود بن محزمه روایت شده است که عبدالرحمن بن عوف از او پرسیده است: مگر در قرآن این آیه را نداشتیم جاهِدُوا کَما جاهَدتُم اَوَّلَ مَرَّهٍ؟ حالا چطور در قرآن نیست؟ و او جواب داده است. چرا به همراه آیات دیگری از قرآن افتاده است.

ظاهراً، عبارات آیه 13 سوره 9 قرآن به این صورت در ذهن او مانده بوده است.

18-2، از ابن عمر روایت کرده است که مبادا یکی از شما بگوید: همه قرآن را فراگرفته‌ام! چه می‌دانید تمام قرآن چقدر بوده است؟ قسمت عمده قرآن از دست رفته است. بگویید: آنچه از آیات قرآن آشکار است فرا گرفته ام.

19.2، از ابو موسی اشعری روایت شده است که گفت: ما سوره‌ای را می‌خواندیم که شبیه یکی از سوره‌های مسبحات بود ولی آن را از یاد برده‌ایم و من از آن سوره فقط این دو آیه را بخاطر دارم: یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوالِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفعَلوُنَ فَتکتَب لَکُم شَهادَهٌ فی اَعناقِکُم فَتُسئَلُونَ عَنها یَومَ الّقِیامَهِ.

راست گفته است که چنین آیه‌ای در یکی از سوره‌های مسبحات (سوره‌هایی که با تسبیح خداوند آغاز می‌شوند) وجود دارد (آیه 2 سوره 61) اما بعد، بجای آیه 3 سوره مذکور متن آیه 19 سوره 43 را بدنبال آن می‌افزاید با یک جمله توضیحی.

20.2، محمد صبیح در کتاب القرآن ص164 روایتی نقل کرده و مرجع آن را ذکر نکرده و در ان نام سوره النورین آمده است که بعضی خاورشناسان نظر داده‌اند که عثمان آن را از مصحف رسمی حذف کرده است و در مصحف علی بن ابیطالب بوده است متن سوره چنین است:

یا اَیُّهَا الذَّینَ آمَنُوا آمِنُوا بِالنُورَینِ اَنزَلَهُما یَتلُوانِ عَلَیکُم آیاتِی وَ یُحَذّرِانِکُم عَذابَ یَومٍ عَظیمٍ – نُور انِ بَعضُهُما مِن بَعضٍ وَ اَنَا السَمیعُ العَلیمُ 2 اِنَّ الَّذینَ یُوفُونَ بِعَهدِا اللهِ وَ رَسُولِهِ فی آیات لَهُم جَنّاتُ النَّعیمِ3 وَ الذَّینَ کَفَروُا مِن بَعد ما آمَنُوا بِنَقَّضِهِم میثاقَهُم وَ ما عاهَدُاوا الرَسُول عَلَیهِ یُقذَفُونَ فِی الجَحیمِ 4 ظَلَمُوا اَنفُسَهُم وَ عَصَواوَلِیَّ الرَّسُولِ اُولئِکَ یُسقَونَمِن حَمیم 5 اِنَّ اَللهَ الَّذی نَوَّرَ السَماواتِ وَ الاَرضَ بِما شاءَ وَ اصطَفی مِنَ المَلائِکَهِ وَ الرُسُل وَ جَعَلَِمِنَ المُؤمِنینَ 6 اُولئِکَ مِن خَلقهٍ یَفعَلُ اللهُ ما یَشاءُ لا اِلهَ الاّ هُوُ الرَّحمنُ الرَّحیمُ 7 قَدمَکَرَ الَّذینَ مِن قَبلهِمِ بِرُسُلهِمِ فَاَخَذتهُمُ بِمَکری اِنَّ اَخذی شَدیدٌ اَلیمٌ 8 یا اَیُّهَا الرَّسوُلُ بَلّغِ اِنذاریِ فَسَوف یَعلموُنَ 9 مَثَلُ الَّذینَ یُوفُونَ بِعَهدِکَ اِنّی جَزَیتهُمُ جَنّاتِ النَّعیمِ 10 وَ اِنَّ عَلِیّا لَمِنَ المُتَّقینَ 11 وَ لَقَد اَرسَلنا مُوسی وَ هاروُنَ بِمَا استَخلَفََفبَغَوا هاروُنَ فَصَبرٌ جَمیلٌ فَاصِبر فَسَوفَ یُبلوَنَ 12 وَ لَقَد آتَیناکَ الحُکمَ کَالَّذینَ مِن قَبلِکَ مِنَ المُرسَلینَ13 وَ جَعَلنالَکَ مِنهُم وَصِیّا لَعَلَّهُم یَرجِعُون 14 اِنَّ عَلِیّا قانِتا بِاللَّیلِ ساجِدا یَحذَرُ الاخِرَهَ وَ یَرّجُو رَحمَهَ رَبِّهِ قُل هَل یَستَوِی الذَّینَ ظَلَمُوا وُ هُم بِعَذابی یَعلَمُونَ 15.

برای اینکه از تدبر در مفاهیم عمیق (؟) این سوره که متن آن کاملاً ساختگی و تلفیق ناشیانه آیات چندی از قرآن با عبارات بی‌سر و ته و گاهی غلط است. محروم نباشیم ترجمه‌اش را ذیلاً می‌آوریم.

1-‌ای کسانی که ایمان آورده اید، ایمان نیاورید به آن دو نوری که آن دو را فرو فرستاده است (معلوم نیست چه کسی؟) آن دو آیات مرا بر شما می‌خوانند و از عذاب روز بزرگ شما را بر حذر می‌دارند.

2- دو نوری که یکی از دیگری است و من شنوای دانایم.

3- محققاً کسانی که وفا می‌کنند به پیمان خداوند و رسولش در آیات (؟) برای آنان است بهشت‌های پر نعمت.

4- و کسانی که کافر شدند پس از آنکه ایمان آوردند بواسطه شکستن پیمانشان و معاهداتی که با رسول داشته اند، پرتاب می‌شوند در دوزخ.

5- ستم کردند بر خودشان و سرپیچی کردند از ولی رسول، آنان نوشانیده می‌شوند از آب جوشان جهنم.

6- محققاً خداوندی که روشن گردانیده است آسمان‌ها و زمین را با آنچه خواسته است و برگزیده است از فرشتگان و رسولان و قرار داده است (؟) از مؤمنان.

7- آنان از آفریدگان او هستند، خداوند هر کاری بخواهد می‌کند. نیست خدایی جز او که رحمان و رحیم است.

8- کسانی که قبل از آنان بودند مکر کردند به رسولانشان پس من گرفتم آنان را به مکر خودم. محققاً گرفتن من سخت است و دردناک.

9- هان‌ای رسول. تبلیغ کن انذار مرا پس خواهند دانست.

10- مثل کسانی که وفا می‌کنند به عهد تو، محققاً من پاداششان دادم بهشت‌های پر نعمت.

11- و بدرستی که فرستادیم موسی و هارون را به آنچه هارون جانشین موسی گردید (؟) پس هارون را ستم کردند پس صبر جمیل باید. پس صبر کن پس آزموده خواهند شد.

13- و بدرستی که دادیم به تو حکم را همانند کسانی که پیش از تو بوده‌اند از فرستادگان.

14- و قرار دادیم برای تو از آنان (از پیامبران گذشته یا کسانی دیگر؟ معلوم نیست) جانشینی تا آنان باز گردند.

15- محققاً علی شبانگاه در حال قنوت است و سجود و از آخرت می‌ترسد و امیدوار است به رحمت پروردگارش، بگو آیا مساوی هستند کسانی که ظلم کردند و آنان به عذاب من علم دارند؟ (با چه کسانی مساویند یا مساوی نیستند؟ معلوم نیست).

21-2، در کتاب موطأ امام مالک از ابویونس مولی عایشه روایت شده است که گفت: عایشه به من دستور داد برایش مصحفی بنویسم و بمن سفارش کرد که وقتی به این آیه رسیدی: حافِظُوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَلاهِ الوُسطی…

مرا خبر کن، مشغول نوشتن شدم و وقتی به این آیه رسیدم به او خبر دادم. برای من این جمله را املا کرد تا دنبال آن بنویسم: وَ صَلاهِ العَصرِ بعد گفت: این جمله را از رسول خدا شنیدم.

در همین کتاب، حدیث دیگری از عمربن رافع آمده است که عبارتش عیناً عبارت همین روایت است ولی بجای عایشه نام حفصه در آن ذکر شده است.

مترجم: عبارت وصلاه العصر تفسیر مشهور صلاه وسطی است و جزو متن نبوده است.

22-2، از ابن عباس روایت شده که آیه 79 سوره کهف را با یک کلمه اضافه این طور می‌خوانده است… وَ کانَ وَراءَ هُم مَلِک یَأخُذُ کُلَّ سَفینَهٍ (صالِحهٍ) غَصباً و آیه 198 سور بقره را با یک جمله اضافه باین ترتیب می‌خوانده است. لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ اَنَّ تَبتَغُوا فَضّلا مِن رَبِّکُم (فِی المَواسِمِ) …

این دو کلمه اضافی هم توضیحی و تفسیری هستند و خود به خود واضحند و نیازی به ذکر آن‌ها نیست.

23.2، از ابن زبیر روایت شده است که آیه 104 سوره آل عمران را با یک جمله اضافه این طور می‌خوانده است: وَلتَکُن مِنکُم اُمَهَّ یَدعُونَ اِلَی الخَیر وَ یامُرُونَ بِالمعَروُفَِو یَنهَوّنَ عَنِ المُنکَرِ (وَ یَستَعینُونَ بِاللهِ عَلی ما اَصابَهُم) …

24.2، از عبدالله ابن مسعود روایت شده است که آیه 50 سوره آل عمران را با یک جمله اضافه این طور می‌خوانده است: وَجِئتکُمُ بِآیَهٍ مِن رَبّکُم فَاتَّقُوا اللهَ (مِن اَجلِ ماجِئتُکُمَّ بِه) وَ اَطیعُون و آیه 24 سوره نساء را با یک جمله اضافه این طور می‌خوانده است… فَمَا استَمتَعتُم بِه مِنهُنَّ (اِلی اَجُلٍ مُسَمًی) فَآتُوهُنَّ اجُوُرَهُنَّ… و آیه 6 سوره احزاب را با یک جمله اضافه این طور می‌خوانده است. اَلنَّبِیُّ اَولی بِالمُؤمِنینَ مِن اَنفُسِهِم (وَ هُوَأبٌ لَهُم) … و آیه 7 سوره مجادله را با یک جمله اضافه این طور

می‌خوانده است. . ما یَکُوُن مِن نَجوی ثَلاثَهٍ اِلّا هُوَرابِعهُم وَ لا خَمسَهٍ اِلاّ هُوَسادِسُهُم وَ لا اَدنی مِن ذلِکَ وَ لا اَکثَرَ اِلا هُوَ مَعَهُم (اِذا اَخَذُوابِالتَناجی) …

25.2، روایات متعددی حاکی از این هستند که بعضی از صحابه بجای برخی کلمات قرآن کلمه دیگری می‌خوانده اند، مانند: ایمانهما بجای ایدیهما در آیه 38 سوره مائده. نَسمَهُ عَن نَسمَهٍ بجای نَفسُ عَن نَفسٍ در آیات 48 و 123 سوره بقره، صفراء بجای بیضاء در آیه 46 سوره صافات. اِدراس به جای الیاس و ادراسین بجای الیاسین در آیات123 و 130 سوره صافات. سَکرَهُ الحَقِّ بِالمَوتِ بجای سَکَرهُ المَوت بِالحقّ در آیه 19 سوره ق. صَراطَ مَن بجای صِراط الذَّیَن در آیه 7 سوره فاتحه. اَلحَیُّ القَیّامُ بجای اَلحَیّ القَیّومُ در آیه 2 سوره آل عمران. یُقسِمُونَ بجای یُؤلُوَن در آیه 226 سوره بقره. نمله بجای ذره در آیه40 سوره نساء. وَ ارکَعی وَ اسجُدی مَعَ الساجدینَ به جای وَاسجُدی وَ ارکعی مَعَ الراکِعینَ در آیه 43 سوره آل عمران وَ خَیر الزادِ بجای فَاِنَّ خَیرَ الزادِ در آیه 197 سوره بقره… اِلَی البیَتِ بجای لِلّهِ در آیه196 سوره بقره. فی بَعضِ الاَمِر بجای فِی الاَمرِ در آیه 159 سوره آل عِمران و…

با مقایسه این کلمات جایگزین با متن آیات قرآن این سؤال پیش می‌آید که این اصحاب پیغمبر که این چنین کج سلیقه و بی‌اطلاع از فصاحت و بلاغت و ادب عرب بوده اند، چه کسانی بوده اند؟!

احادیث مربوط به نگارش مصاحف رسمی در زمان خلافت عثمان نیز قاعدتاً باید در همین مجموعه بیاید، زیرا محصل این روایات هم اینست که مسلمانان در قرائت قرآن اختلاف پیدا کرده بودند و عثمان دیگر بزرگان صحابه از این اختلافات نگران شدند و اشاره دارند به اینکه تا زمان عثمان هنوز قرآن بصورت کامل نوشته نشده بوده است تا جایی برای آن اختلافات نباشد:

26-2، بخاری حدیثی از انس بن مالک روایت کرده است که گفت: حذیفه بن یمان وقتی از فتح ارمنستان و آذربایجان بازگشت نزد عثمان شتافت و نگرانی خود را از اختلافاتی که در قرائت قرآن در شام مشاهده کرده بود برای او بیان کرد و به عثمان گفت: امت را دریاب پیش از آنکه مانند یهود و نصاری با یکدیگر اختلاف پیدا کنند. عثمان نزد حفصه فرستاد که صحف را نزد ما بفرست تا از روی آن چند مصحف بنویسیم و به تو باز گردانیم. حفصه آن صحف را نزد عثمان فرستاد. عثمان زیدبن ثابت و عبدالله بن زبیر و سعید بن عاص و عبدالرحمن بن حارث را دستور داد که چند نسخه از روی آن بنویسند و عثمان به آن 3 نفر که از قبیله قریش بودند، گفت: اگر در مورد نوشتن کلمه‌ای با زیدبن ثابت اختلاف پیدا کردید آن را مطابق لهجه

قریش بنویسید که قرآن به زبان قریش نازل شده است. همین کار را کردند و وقتی مصحف‌ها آماده شدند. عثمان صحف را به حفصه باز گردانید و به هراستان یکی از آن مصحف‌ها را فرستاد و دستور داد که به جز آن چند مصحف رسمی هر صحیفه یا مصحفی را که آیات قرآنی در آن نوشته بیابند بسوزانند.

27-2، ابن هشام می‌گوید: خارجه بن زید به من گفت که از زیدبن ثابت شنید که گفت: در اثنای نگارش مصحف، آیه‌ای از سوره احزاب را که از رسول خدا شنیده بودیم که می‌خواند، گم کردیم، جستجو کردیم و آن آیه را نزد خزیمه بن ثابت انصاری پیدا کردیم و سر جای خودش در مصحف نوشتیم و آیه این بود. مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوُا ما عَاهَدُوا اللهَ عَلَیهِ…

28.2، حدیث دیگری نیز از انس بن مالک روایت شده که در آن آمده است: مردم در زمان عثمان بر سر قرائت قرآن با یکدیگر اختلاف کردند و کار به جای کشید که شاگردان و معلمان قرآن با یکدیگر به زدو خورد پرداختند، خبر به عثمان رسید. گفت: شما که به ما نزدیک هستید این چنین قرآن را غلط می‌خوانید و بر خدا دروغ می‌بندید، پس آنان که از ما دورند قطعاً بیشتر با یکدیگر اختلاف دارند. ای یاران محمد! گرد هم آیید و برای مردم یک مصحف نمونه‌ای بنویسید. اصحاب پیغمبر جمع شدند و مصحف امام را نوشتند و هر گاه بر سر کلمه‌ای اختلاف پیدا می‌کردند و می‌گفتند: این آیه را رسول خدا به فلان کس یاد داده است، و اگر آن شخص در سه فرسخی مدینه زندگی می‌کرد، نزد او می‌فرستادند و از او می‌پرسیدند: رسول خدا این آیه را به تو چگونه یاد داده است؟ پاسخ می‌داد و بر مبنای پاسخ او آن کلمه مورد اختلاف را می‌نوشتند.

 

29.2، ابو داود حدیثی را بسند صحیح از سوید بن غفله نقل کرده است که گفت: علی به من گفت: درباره عثمان جز سخن نیک نگویید. بخدا قسم کاری که درباره مصاحف انجام داد در حضور همه ما انجام داد. عثمان به ما گفت: درباره قرائت قرآن چه می‌گویید؟ به من خبر رسیده است که بعضی مردم می‌گویند: قرائت من بهتر از قرائت تو است. و این با کفر چندان فاصله‌ای ندارد. گفتیم: نظر تو چیست؟ گفت: نظر من اینست که همه مردم را بر یک مصحف، متحد گردانیم تا تفرقه و اختلاف از میان برخیزد، گفتیم: نظر درستی است.

30-2، ابوداود حدیثی روایت کرده که در آن آمده است: هنگامی که عثمان خواست مصاحف امام را بنویسد دوازده نفر را از قریش و انصار احضار کرد و سپس فرستاد تا بسته‌ای را که در خانه عمر بود آوردند و…

 

دسته سوم: در کنار احادیث و نظریات و روایاتی که از نظر گذرانیدیم، احادیث دسته سومی نیز دیده می‌شوند که مفادشان آن است که قرآن در زمان پیغمبر تدوین شده و به صورت کتاب کامل در آمده و آیات و سوره‌های قرآن زیر نظر پیغمبر و با دستور مستقیم آن حضرت مرتب می‌شده است و ترتیب مصحف عثمانی نیز که هنوز به همان شکل در دست ما است عیناً همان ترتیب قرآن تدوین شده در زمان پیغمبر اکرم است:

1-3، حاکم در حدیثی به سند صحیح از زیدبن ثابت روایت کرده است که گفت: ما نزد رسول خدا اوراق قرآن را تألیف می‌کردیم.

بیهقی – بنا به نقل سیوطی در اتقان – در توضیح این حدیث می‌گوید: ظاهراً مراد از این سخن زید آن است که می‌خواهد بگوید آیاتی را که جدا جدا نازل می‌شده‌اند زیر نظر پیغمبر کنار هم می‌گذارده و سوره‌های قرآن را تدوین می‌کرده اند.

از این حدیث می‌توان استفاده کرد که هر قسمت از قرآن که به پیغمبر وحی می‌شده است روی اوراق جداگانه نوشته می‌شده است و بعد، آن اوراق پراکنده را به

صحیفه‌های بهم دوخته‌ای که برای این کار آماده کرده بوده‌اند منتقل می‌کرده‌اند و قسمت‌های مختلف قرآن را زیر نظر پیغمبر اکرم به یکدیگر متصل می‌کرده اند.

2-3، امام احمد و ابو داوُد و تَرمُذی و نِسائی و ابن حبّان و حاکم در حدیثی نقل کرده‌اند که ابن عباس گفت: به عثمان گفتم: به چه دلیل سوره انفال را که از مثانی است و سوره برائت را که از مئین است کنار هم قرار داده‌اید و میانشان بسم الله ننوشته‌اید و در ردیف سبع طوال نهاده اید؟ عثمان گفت: وقتی که چند آیه از یکی از سوره‌های طولانی بر پیغمبر نازل می‌شد بعضی از کاتبان وحی را فرا می‌خواند و می‌فرمود این آیات را در سوره‌ای که فلان موضوع در آن مذکور است قرار دهید. سوره انفال از نخستین آیاتی بود که در مدینه نازل شد و سوره برائت از آخرین آیاتی بود که نازل شد و موضوعات این دو سوره با هم شباهت داشتند. من به گمانم رسید که این دو سوره باید با هم یکی باشند. رسول خدا هم رحلت فرمود و در این مورد چیزی نفرمود. از این جهت من این دو سوره را در کنار هم قرار دادم و میانشان بسم الله ننوشتم و باعتبار مجموع تعداد آیاتشان در ردیف سبع الطوال جایشان دادم.

این حدیث می‌رساند که سوره انفال در زمان پیغمبر پیش از سوره برائت نوشته می‌شده است و بسم الله میان آن دو نبوده است و به همان حال در مصحف عثمانی نگاشته شده است و ترتیب فعلی قرآن همان ترتیب زمان رسول خدا است.

3-3، امام مسلم حدیثی از عمر آورده است که گفت: درباره هیچ چیز از پیغمبر اکرم باندازه کلاله سؤال نکردم. آن قدر اصرار کردم تا پیغمبر اسلام با انگشت به سینه من زد و فرمود: آیه آخر سوره نسا برایت بس است.

این حدیث می‌رساند که سوره نساء به همین ترتیب امروزی قرآن در زمان پیغمبر اسلام تدوین شده بوده است، دیگر اینکه، اگر این آیه بدستور پیغمبر در آخر سوره گذاشته نشده بود، قاعدتاً باید آن را در جای به ظاهر مناسبت‌تری از این سوره قرار می‌دادند.

4-3، امام بخاری در حدیثی از عبیداله بن زبیر روایت کرده است که به عثمان گفتم: آیه وَالذّینَ یُتَوَفَّونَ مِنکُم و یَذَروُنَ اَزواجاً… را آیه دیگری نسخ کرده است. می‌گویی آیه منسوخ را ننویسیم یا بحال خود واگذاریم؟ گفت: برادر زاده. من هیچ چیز را جا به جا نمی‌کنم.

با توجه به اینکه دو آیه ناسخ و منسوخ که در این روایت به آنان اشاره شده است هر دو در سوره بقره‌اند و آیه ناسخ (آیه 243) پیش از آیه منسوخ (240) قرار گرفته است. این جواب صریح عثمان گواه آن است که ترتیب آیات زیر نظر پیغمبر اکرم انجام گرفته است و عثمان روا نمی‌دانسته است که آیه‌ای را جا به جا کند.

5-3، امام احمد در حدیثی به سند حسن از عثمان بن ابی العاص نقل می‌کند که گفت: نزد رسول خدا نشسته بودم، یک چند دقیقه چشمانش را بالا خیره ماند و سپس به خود آمد و فرمود: جبرئیل نزد من آمد و مرا دستور داد که این آیه را در این موضع از این سوره قرار دهم: اِنَّ اللهَ یَامُر بِالعَدّلِ وَ الاِحسانِ وَایتاءِ ذِی القُربی…

از این حدیث استفاده می‌شود که پیغمبر اکرم از طریق وحی ترتیب آیات و

سوره‌های قرآن را هم معین می‌فرموده است و همان ترتیب آسمانی قرآن نیز عیناً بدست ما رسیده است.

6-3، بخاری از زیدبن ثابت روایت کرده است که رسول خدا بر من آیه قرآن را املا می‌کرد: لا یَستَوِی القاعِدُونَ مِنَ المُؤمِنینَ وَ المَجاهِدُونَ فی سَبیل اللهِ… ابن‌ام مکتوم که نابینا بود وارد شد و گفت: یا رسول الله! من اگر می‌توانستم جهاد کنم می‌کردم. در همان حال که وی در کنار رسول خدا نشسته بود و پای آن حضرت روی پای او بود حالت وحی به آن حضرت دست داد و پایش آن چنان سنگین شد که نزدیک بود پای او را بشکند، بعد بخود آمد و فرمود: اضافه کن. غَیرُُاُولِی الضرَرِ.

این حدیث بازگو کننده این حقیقت است که وقتی بر پیغمبر اکرم وحی نازل می‌شده است فوراً یکی از کاتبان وحی را وامی داشته است که آیات وحی شده را بنویسد.

7-3، بخاری در حدیث دیگری روایت کرده است که براء گفت: وقتی آیه لا یَستَویِ القاعِدُونَ… نازل شد، پیامبر فرمود: زید را فرا خوانید، زید با دوات و لوح یا استخوان کتف شتری آمد. پیغمبر فرمود: بنویس: لا یَستَویِ القاعِدوُنَ مِنَ المُؤمنینَ وَ المُجاهِدُونَ فی سَبیل اللهِ… بعد که وقت عزیمت به جهاد شد، پیغمبر ابن‌ام مکتوم را که نابینا بود بجای گذارد و برای جهاد همراه خویش نبرد، عرض کرد: یا رسول الله! من نابینا هستم! جمله: غَیرُاُولِی الضَّرَرِ نازل شد و آیه را کامل کرد.

8-3، حدیث زیدبن ثابت درباره جمع قرآن در زمان ابوبکر (2-1) مفهوم دیگرش اینست که ترتیب آیات سوره‌های قرآن در زمان حیات پیغمبر معلوم و مشخص بوده است، چون در آن روایت سخن از دو آیه سوره برائت است که دست نوشته آن نزد ابوخزیمه انصاری پیدا شد و سر جای خودش قرار داده شد و امروز هم در همان موضع قرار دارد.

9-3، حدیث بخاری درباره نگارش مصاحف در زمان عثمان (27-2) نیز می‌رساند که آیه 23 سوره احزاب را وقتی نزد خزیمه بن ثابت انصاری پیدا کردند آن را در همان موضعی که در زمان پیغمبر اکرم قرار داشت گذاشتند و امروز هم در همان موضع قرار دارد.

10-3، بخاری از ابن عباس نقل کرده است که آخرین آیه‌ای که بر پیغمبر نازل شد آیه ربا بود (آیه 287 سوره بقره).

نسائی از ابن عباس روایت کرده است که آخرین آیه‌ای که از قرآن نازل شد این آیه بود: وَ اتَّقُوا یَوماً تُرجَعُونَ فیه اِلَی اللهِ… (آیه 281 سوره بقره)

ابن شهاب از سعید بن مسیب روایت کرده است که آیه دین (بزرگترین آیه قرآن، آیه 282 سوره بقره) آخرین آیه‌ای بود که از عرش الهی فرود آمد.

این سه روایت در عین اختلافی که با یکدیگر دارند، در یک چیز مشترکند و آن اینکه در هر سه روایت سخن از آیه‌ای از سوره بقره است و نشان می‌دهد که پیغمبر اسلام شخصاً در کار ترتیب آیات و سوره‌های قرآن نظارت می‌فرموده است.

زیرا وقتی آخرین آیه قرآن نازل شده است همه می‌دانسته‌اند که این آیه باید در سوره بقره قرار گیرد و همچنین می‌دانسته‌اند محل دقیق آن در سوره طولانی بقره کجاست.

11-3، در کتاب التبیان طوسی آمده است که ابن بن کعب و سعید بن جبیرو حسن بن قتاده روایت کرده‌اند که دو آیه آخر سوره توبه آخرین آیاتی هستند که از قرآن نازل شده اند.

مؤلف: این روایت می‌رساند که ترتیب آیات سوره‌ها در زمان پیغمبر معروف بوده و بدستور پیغمبر انجام می‌گرفته است.

12-3، علی بن ابراهیم از ابوبکر خضرمی از ابوعبدالله جعفربن محمد امام جعفر صادق روایت کرده است که رسول خدا به علی فرمود: یا علی! دست نوشته‌های قرآن در صحیفه و قرطاس و حریر پشت فراش من است. آن‌ها را فراهم آورید و نگذارید از میان بروند، چنانکه یهودیان تورات را از میان بردند، علی آن قطعات قرآن را در یک پارچه زرد پیچید و سربقچه را مهر کرد.

این روایت می‌رساند که قرآن روی نوشت‌افزار معمول آن زمان نوشته می‌شده است و در زمان پیغمبر بصورت کامل مدون شده بوده است و پیامبر در حفظ آن در خانه خویش می‌کوشیده است.

13-3، علمای حدیث این روایت را در بیشتر کتاب‌های مشهور حدیث نقل کرده‌اند که پیغمبر اکرم می‌فرمود: جز قرآن چیزی ننویسید مفهوم این سخن پیغمبر آن است که صحابه آیات قرآن را که بر پیغمبر نازل می‌شده است می‌نوشته اند.

14.3، ابو داود روایت کرده است که عمر اعلام کرد: هر کس نزد رسول خدا چیزی از قرآن فرا گرفته و در اختیار دارد بیاورد، و در زمان رسول خدا صحابه آیات قرآن را بر روی صحیفه‌ها و الواح و چوب خرمای نوشته اند.

این حدیث می‌رساند که قرآن را در زمان پیغمبر روی صحیفه هم می‌نوشته‌اند که قطعاً نوعی نوشت‌افزار معمولی بوده است.

15-3، وائله از پیغمبر روایت کرده است که فرمود: خداوند بجای تورات سبع طوال به من داده است و بجای زبور مئین و بجای انجیل مثانی و مفصل اضافه به من داده شده است.

مؤلف: ترتیب فعلی سوره‌های قرآن هم عیناً به همین ترتیب مذکور در این حدیث است.

یعنی هفت سوره طولانی بعد از سوره فاتحه و سوره‌های صد یا صد و چند آیه‌ای پس از آن‌ها و سوره‌های کمتر از صد آیه‌ای بدنبال آن‌ها و سوره‌های کوچک و کوچکتر در آخر قرار گرفته اند.

16-3، بخاری، از ابن مسعود روایت کرده است که پیامبر فرمود: سوره‌های بنی اسرائیل و کهف و مریم و طه و انبیاء… تا آخر روایت.

این سوره‌ها با همین ترتیبی که در این حدیث آمده‌اند در قرآن فعلی پشت سر هم قرار دارند.

17.3، امام احمدو ابو داود از ابن اوس که با گروهی به دیدار پیغمبر در مدینه آمده بود روایت کرده است که گفت: رسول خدا فرمود: یک حزب از قرآن برای من خوانده می‌شد، خواستم بیرون نیایم تا تمام شود. از اصحاب پیغمبر پرسیدیم: چگونه قرآن را حزب‌بندی می‌کنید؟ گفتند: 3 سوره و 5 سوره و 7 سوره و 9سوره و 11 سوره و 13 سوره و حزب مفصل از سوره قاف است تا آخر قرآن.

در قرآن موجود فعلی که به مصحف عثمانی معروف است سوره حجرات (قبل از سوره قاف) سوره چهل و نهم است و مجموع تعداد سوره‌ها که در حدیث نیز آمده است (13+11+9+7+5+3) باضافه سوره فاتحه الکتاب که داخل در حزب‌بندی مذکور در روایت نیست 49 است. بنابراین می‌توان اطمینان حاصل کرد که قرآن تدوین شده در زمان پیغمبر اکرم (ص) عینا به همین شکل و ترتیب قرآن موجود در دست ما بوده است.

18-3، حذیفه از پیغمبر روایت کرده است که آن حضرت سوره‌های بقره و آل عمران و نساء را یکی پس از دیگری خواند.

این روایت می‌رساند که این سه سوره را خود پیغمبر هم همین ترتیب که بدست ما رسیده است تعلیم می‌فرموده است.

19.3، بخاری از فاطمه روایت کرده است که پیغمبر مخفیانه به او فرمود: جبرئیل هر سال قرآن را برای من یکبار مرور می‌کرد و امسال دوبار قرآن را برای من باز خواند و من این موضوع را نشانه فرا رسیدن اجلم می‌بینم.

و نیز از ابوهریره نقل کرده است که قرآن سالی یکبار بر پیغمبر عرضه می‌شد و در سال آخر عمر آن حضرت دوبار بر او خوانده شد.

بغوی در شرح السنه گفته است که زیدبن ثابت آخرین بار که قرآن بر پیغمبر خوانده شد نزد آن حضرت بود و این بار آیات منسوخه و آیاتی که باید باقی بمانند مشخص شدند و زید قرآن را برای رسول خدا نوشت و نزد او خواند و تا آخر عمر به همان ترتیب قرآن را به مردم یاد می‌داد و به همین علت ابوبکر و عمر در کار جمع قرآن به او اعتماد کردند و عثمان نگارش مصاحف را بعهده او گذاشت.

این احادیث حاکی از آنند که پیغمبر سالی یکبار در ماه رمضان قرآن را مرور می‌کرده است و در ماه رمضان آخرین سال عمرش دوبار قرآن را مرور کرده است و مصحفی که زید در عهد ابوبکر نوشته است از نظر متن و ترتیب آیات و سوره‌ها مطابق همان قرآنی بوده است که در حضور پیغمبر برای آن حضرت نوشته و نزد آن حضرت خوانده بوده است.

20-3، نسائی در حدیثی از عبدالله بن عمر روایت کرده است که گفته: تمام قرآن را حفظ کردم و شبی یکبار آن را از اول تا آخر می‌خواندم. پیغمبر باخبر شد. به من فرمود: طوری بخوان که یک ماه طول بکشد، گفتم: می‌توانم در کمتر از این مدت بخوانم، فرمود: در 10 روز بخوان، گفتم: می‌توانم در کمتر از این مدت بخوانم، فرمود: در هفت روز بخوان نه کمتر.

21.3، از ابن مسعود روایت شده است که: قرآن را در کمتر از سه روز ختم نکنید.

22-3، از سعید بن منذر روایت کرده است که گفت: به رسول خدا عرض کردم: یا رسول الله، قرآن در مدت سه روز ختم بکنم؟ فرمود: آری. اگر می‌توانی.

23.3، در حدیثی از قیس بن صعصعه آمده است که گفتم: یا رسول الله، در چه مدت قرآن را ختم کنم؟ فرمود: 15 روز، گفتم. خود را تواناتر از این می‌بینم، فرمود: یک هفته.

24-3، روایاتی در دست است که نام عده‌ای از صحابه را که حافظ تمام قرآن

بوده‌اند ذکر می‌کنند، مانند ابوبکر و عمر و عثمان و علی بن ابیطالب و عبدالله بن مسعود و معاذبن جبل و سالم و ابن بن کعب و ابودرداء و زیدبن ثابت و طلحه و سعد و حذیفه و ابوهریره و عایشه و حفصه و‌ام سلمه و عباده بن صامت و مسلمه بن مخلد و عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس و سعید بن منذر و قیس بن صعصعه.

صورت اسامی که در این روایات آمده است ممکن است کامل هم نباشد.

25.3، در صحیح بخاری ضمن حدیثی راجع به شهدای بئرمعونه آمده است که بعضی از اعراب نزد پیغمبر آمدند و کمک خواستند، پیغمبر هفتاد تن از انصار را که در زمان خودشان قراء نامیده می‌شدند با آنان فرستاد.

در حدیث مربوط به جمع قرآن در عهد ابوبکر (2-1) به کشته شدن عده زیادی از قاریان و حافظان قرآن در جنگ یمامه و ترس از کشته شدن عده‌ای دیگر از آنان در جنگ‌های بعدی اشاره شده است.

این احادیث و روایات می‌رسانند که اولاً قرآن در سینه مسلمانان حافظ قرآن و هم در صحیفه‌های دست نوشته، آیات و سوره‌هایش ترتیب ثابتی داشته است، زیرا حفظ قرآن جز در این صورت امکان‌پذیر نیست. ثانیاً، عده‌ای از صحابه بعنوان عبادت و به منظور تفقه در دین به طور مداوم به تلاوت قرآن اشتغال داشته اند. ثالثاً، قاریان و حافظان قرآن در زمان پیغمبر اکرم و خلفای راشدین جمعیت بزرگی را تشکیل می‌داده اند.

26-3، حاکم از عبدالله بن قسطنطین نقل کرده است که قرآن را نزد عبدالله ابن کثیر که یکی از امامان قرائت و از تابعین بود می‌خواند. وقتی به سوره ضحی رسید گفت: از اینجا تا آخر قرآن در فاصله هر دو سوره بگو الله اکبر من قرآن را نزد مجاهد

می‌خواندم و او مرا به این کار توصیه کرد و ابن عباس گفت که قرآن را نزد ابی بن کعب می‌خواندم و او مرا به این کار دستور داد و به من گفت: وقتی قرآن را نزد پیغمبر می‌خواندم پیغمبر مرا چنین امر فرمود:

از امام شافعی روایت شده است که اگر تکبیر را ترک کردی سنتی از سنت‌های پیغمبر را ترک کرده ای.

این دو روایت می‌رسانند که سوره‌های قرآن در زمان پیغمبر به همین ترتیبی که امروزه در دست ما است مرتب بوده اند.

27-3، ابومنصور ارجانی در کتاب فضائل القرآن روایت کرده است که پیغمبر پس از ختم قرآن این دعا را می‌خواند. اللَّهُمَّ ارحَمنی بِالقُرآنِ وَ…

در این حدیث مانند چند روایت پیش از این، سخن از ختم قرآن است آن هم توسط خود پیغمبر اکرم (ص) که قاعدتاً باید قرآنی ختم شود که دارای ترتیب باشد و دلیلی نداریم که آن ترتیب غیر از ترتیب فعلی بوده باشد.

28-3، در مسند امام احمد در حدیثی از عبدالله بن مسعود روایت شده است که گفت: از دو لب پیامبر اکرم (ص) هفتاد و چند سوره قرآن را فرا گرفته ام.

این روایت می‌رساند که دست کم نزدیک به دو سوم سوره‌های قرآن در زمان پیغمبر مشخص و معین و مرتب بوده اند.

29-3، در حدیث بخاری آمده است که ابن عباس گفت: سوره‌های محکم را در عهد رسول خدا حفظ کردم. راوی پرسید: محکم یعنی چه؟ گفت: یعنی مفصل.

با توجه به اینکه ابن عباس – بنابر مشهور – در زمان پیغمبر اکرم کودک بوده است این حدیث می‌رساند که سوره‌های قرآن به همین ترتیب فعلی یعنی: سبع طوال، مئین، مثانی و مفصل در زمان پیغمبر اسلام نیز مرتب بوده اند، و همان گونه که امروز معمول است که کودکان سوره‌های کوچک قرآن را حفظ می‌کنند، ابن عباس هم در سنین کودکی سوره‌های کوچک قرآن (حزب مفصل: 17-3) را حفظ کرده بوده است.

30-3، حاکم در حدیث صحیح از ابن عباس روایت کرده است که پیامبر وقتی جبرئیل به نزدش می‌آمد و می‌خواند: بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ آن حضرت می‌فهمید که سوره دیگری آغاز شده است.

در حدیث دیگری از ابن عباس آمده است که مسلمانان پایان یافتن سوره را از نزول بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ در می‌یافتند.

بیهقی از ابن مسعود روایت کرده است که گفت: جدا شدن سوره‌ها را از آنجا

می‌فهمیدیم که بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ نازل می‌شد.

این احادیث نشان می‌دهند که در زمان پیغمبر سوره‌های قرآن یکایک مشخص

می‌شد و ترتیبشان نیز معلوم می‌گردیده است.

نظریاتی را که از این به بعد از علمای اسلامی نقل می‌کنیم سیوطی نقل کرده است. این نظریات می‌رسانند که این علمای بزرگ اجمالاً صحت مطالب و روایاتی را که در مجموعه سوم تا اینجا نقل کرده‌ایم قبول داشته اند.

31-3، در کتاب فهم السنن از حارث محاسبی نقل شده است که گفت: نگارش قرآن موضوع تازه‌ای نبوده است. پیغمبر اکرم شخصاً به کتابت قرآن فرمان می‌داد.

32-3، ابوبکر انباری گفته است: ترتیب سوره‌ها و آیات و حروف قرآن همه از جانب پیغمبر است و هر کس سوره‌های قرآن را پس و پیش کند نظم قرآن را بهم زده است.

33-3، ابن وهب روایت کرده است که امام مالک گفت: قرآن را به همان ترتیبی که از پیغمبر اکرم شنیده بودند تدوین کردند.

34.3، بیهقی گفته است: سوره‌ها و آیات قرآن در عهد رسول خدا به همین ترتیب فعلی مرتب بوده است.

35-3، بغوی در شرح السنه گفته است: صحابه قرآنی را که از جانب خداوند بر پیغمبر نازل شده بود بدون آنکه بر آن چیزی بیفزایند یا از آن چیزی کم کنند بین دو جلد قرار دادند، تا مبادا قسمتی از قرآن با وفات حافظان قرآن از میان برود. صحابه قرآن را همان گونه که از رسول خدا شنیده بودند نوشتند بدون آنکه چیزی را جلو یا غقب بیندازند یا ترتیبی بدهند که از پیغمبر اسلام تعلیم نگرفته باشند. رسول خدا قرآن را به اصحابش تلقین می‌فرمود و آیاتی را که بر او نازل می‌شد با همان ترتیبی که هم اکنون در مصاحف می‌بینیم با نظر جبرئیل به آنان یاد می‌داد.

36-3، ابن حصار گفته است: تعیین ترتیب سوره‌ها و جای یکایک آیات در سوره‌ها از طریق وحی صورت گرفته است و رسول خدا می‌فرموده است که فلان آیه را در فلان موضع قرار دهید و از طریق نقل متواتر ثابت شده است که ترتیب فعلی قرآن مستند به تلاوت رسول خدا است و صحابه بر این ترتیب فعلی قرآن اجماع داشته اند.

37-3، ابوبکر باقلانی در کتاب الکلمات الحسان می‌گوید: نظریه ما این است که تمام قرآنی که خداوند برای پیغمبر فرستاد و آن حضرت به ثبت و نگارش و ضبط آن پرداختند. هم همین کتابی است که بین دو جلد قرار دارد و نظم و ترتیب آن بر پایه همان نظم و ترتیبی است که رسول خدا از جانب خداوند آورده است نه قسمتی از آن را عقب برده‌اند و نه قسمتی دیگر را جلو انداخته اند. امت اسلام همان گونه که قرائت قرآن را از پیغمبر فرا گرفتند و ثبت و ضبط کردند، ترتیب یکایک سوره‌ها و جای هر آیه را در هر سوره نیز فرا گرفته و ثبت و ضبط کرده اند.

38-3، و نیز ابوبکر باقلانی در کتاب الانتصار آورده است که عثمان مانند ابوبکر قرآن را بین دو جلد نگذاشت. کاری که عثمان کرد فقط این بود که مردم را به قرائتی که در زمان پیغمبر معمول بوده و درست بوده است ملزم ساخت و بقیه قرائت‌ها را از رسمیت انداخت و خط قرآن را به همان یک رسم الخط و خواندن آن را به همان یک قرائت محدود ساخت تا مبادا فساد عقیده و شبهات در اطراف قرآن اوج گیرد و به دوران‌های بعدی سرایت کند.

مطالب مرتبط
تنظیمات
این پرونده را به اشتراک بگذارید :
Facebook Twitter Google LinkedIn