معنی اسلام و ایمان دربیان امام علی علیه السلام

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

معنی اسلام و ایمان

اللهم عجل لویک الفرج

 

آخرین سخن پیامبر (ص) درباره شیعیان

ناشنوا شدن عایشه و حفصه هنگام رحلت پیامبر (ص)

ابان از سلیم نقل می کند که گفت: از علی (ع) شنیدم که می فرمود: پیامبر (ص) در روزی که از دنیا رفت با من عهدی کرد، و این در حالی بود که من آن حضرت را به سینه ام تکیه داده بودم و سر مبارکش نزدیک گوشم بود.

آن دو زن ( عایشه و حفصه) هم گوش فرا داده بودند تا صحبت را بشنوند.[1]

پیامبر فرمود : خدایا، گوشهای آنان را ببند.

دو آیه قرآن درباره شیعیان و دشمنان علی (ع)

سپس به من فرمود: یا علی، آیا سخن خداوند تبارک و تعالی را دیده ای، که می فرماید : « اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اولئِکَ هُم خَیرُ البَرِیَّهِ»[2] یعنی: « آنانکه ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، آنان بهترین مردم اند»، آیا می دانی اینان کیانند؟ حضرت می فرماید: عرض کردم : خدا و رسولش بهتر می دانند.

فرمود: اینان شیعیان تو[3] و یارانت هستند. وعده من با آنان حوض کوثر در روز قیامت است، هنگامی که امتها بر زانو می نشینند و خداوند تبارک و تعالی تصمیم به عرضه کردن خلق به پیشگاه خود می گیرد و مردم به آنچه که چاره ای از آن نیست خوانده می شوند. تو و شیعیانت را فرا می خواند، و شما با پیشانی نورانی و مسرور و سیر و سیراب می آیید.

ای علی، آیه « اِنَّ الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِ الکِتابِ وَ المُشرِکینَ فی نار جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها اُولئِکَ هُم شَرُّ البَرِیَّهِ»[4]، یعنی « آنانکهاز اهل کتاب و مشرکین کافر شدند در آتش جهنم دائمی خواهند بود و آنان بدترین مردم اند». اینان یهود و بنی امیه و شیعیانشان هستند که روز قیامت شقی و گرسنه و تشنه به صورتهای سیاه مبعوث می شوند.

دستور حفظ کتاب تا ظهور حق[5]

ای جابر، این کتاب را حفظ کن[6]، پادشاهی از آن بنی عباس است تا هنگامی[7]که صاحب چشم دیگر بر بندگان خدا ختم کند، و ندا کننده ای در حجاز ظاهر شود و مسجد جامع کوفه و آنچه دومی در فرات بنا کرده[8] خراب شود.

آنگاه که پادشاه ترک هلاک شود زبان شام به اضطراب می افتد و پادشاهان زیاد می شوند و حق ظاهر می شود[9]، و الحمدلله.

( روایت از کتاب سلیم: 1. بحار: ج 22 ص 498 ح 45 روایت از غیر سلیم: 1. کتاب طرف ابن طاووس : ص47  2. ما نزل من القرآن فی اهل بیت (ع) بنقل تفسیر برهان: ج 4 ص 489 و 490. 3. امالی شیخ طوسی: بنقل تفسیر برهان: ج 4 ص 490 و 491 . 4. مناقب ابن شهر آشوب: به نقل تفسیر برهان: ج 4 ص 491   5. مناقب خوارزمی، بنقل تفسیر برهان: ج 4 ص 492  6. شواهد التنزیل، بنقل تفسیر برهان : ج4 ص 492)

 

معنای اسلام و ایمان[10]

ابان بن ابی عیاش از سلیم بن قیس نقل می کند که گفت: از علی بن ابی طالب (ع) شنیدم در حالیکه مردی از آن حضرت درباره ایمان سوال کرد و گفت: یا امیر المومنین، مرا از ایمان خبر ده طوری که از غیر تو و بعد از تو کسی در این باره سوال نکنم.

امیر المومنین (ع) فرمود: مردی خدمت پیامبر (ص) آمد و مثل همین که از من پرسیدی از آن حضرت سوال کرد و مثل سخن ترا گفت. پیامبر (ص) با ان مردم شغول صحبت شد و به او فرمود: بنشین. آن مرد عرض کرد: ایمان آوردم.

سپس علی (ع) رو به آن مرد کرد و فرمود: هیچ میدانی که جبرئیل به صورت انسانی نزد پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: اسلام چیست؟ فرمود : « شهادت به اینکه خدایی جز الله نیست و اینکه محمد پیامبر خدا است و بپا داشتن نماز و دادن زکات و حج خانه خدا و روزه ماه رمضان و غسل جنابت». عرض کرد: ایمان چیست؟ فرمود: به خدا و ملائکه اش و کتابهایش و پیامبرانش و به زندگی بعد از مرگ و به همه مقدرات – خیر و شر آن و شیرین و تلخ آن- ایمان بیاوری.[11] وقتی آن مرد برخاست پیامبر (ص) فرمود: این جبرئیل بود، آمده بود تا دینتان را به شما بیاموزد. و چنین بود که هرگاه پیامبر (ص) به او مطلبی می فرمود او می گفت: « درست می گویی». پرسید: روز قیامت چه زمانی است؟ فرمود : سوال شونده از سوال کننده ( در این باره) عالم تر نیست. گفت: راست گفتی.

پایه های ایمان

امیر المومنین (ع) بعد آنکه از کلمه « راست گفتی» جبرئیل فراغت یافت چنین فرمود: بدانید که ایمان بر چهار پایه بنا شده است: یقین و صبر و عدل و جهاد.

یقین

یقین بر چهار شعبه است: شوق و ترس و زهد و انتظار[12].

هر کس مشتاق بهشت باشد شهوارت را از یاد می برد، و هر کس از آتش بترسد از محرمات پرهیز می کند، و هر کس نسبت به دنیا زهد و بی اعتنایی کند مصیبتها بر او آسان می شود[13]، و هر کس به انتظار مرگ باشد در خیرات می شتابد.

 

صبر

صبر بر چهار شعبه است: بصیرت در فهم و درک [14]، تاویل و تبیین حکمت، شناخت عبرتها[15]، سنن پیشینان.

هر کس در فهم و درک بصیرت داشته باشد در حکمت و جستجو و تبیین می کند، و هر کس در حکمت تبیین کند عبرتها را می شناسد، و هر کس عبرت را بشناسد حکمت را تاویل و تفسیر می کند، و هر کس حکمت را تفسیر کند عبرت را می بیند، و هر کس عبرت را ببیند گویا همراه پیشینیان بوده است.

عدل

عدل بر چهار شعبه است: پیچیده های فهم، و پوشش علم و شکوفه حکمتها و باغ حلم.

هرکس بفهمد جمله های علم را تفسیر می کند، و هر کس علم داشته باشد شرایع حکمت بر او عرضه می شود، و هر کس بردباری کند در کارش افراط نمی کند و به وسیله آن در بین مردم ستوده زندگی می کند.

جهاد

جهاد بر چهار شعبه است: امر به معروف و نهی از منکر، و راستگویی در جاهای مختلف، و غضب بخاطر خداوند، و بغض و عداوت با فاسقین.

هر کس امر به معروف کند کمر مومن را محکم می کند، و هر کس نهی از منکر کند بینی فاسق را [16] به خاک می مالد، و هر کس در جاهای مختلف راست بگوید وظیفه ای که بر عهده اش بوده انجام داده است، و هر کس با فاسقین عداوت داشته باشد وبه خاطر خداوند غضب کند خداوند بخاطر او غضب می نماید.[17]

و این است ایمان و پایه ها و شعبه های آن.

کمترین درجه ایمان و کفر و گمراهی

آن مرد گفت[18]: یا امیر المومنین، کمترین چیزی که شخص با آن مومن می شود، و کمترین چیزی که با آن کافر می شود، و کمترین چیزی که با آن گمراه می شود چیست؟

حضرت فرمود: سوال کردی جواب را بشنو:

کمترین چیزی که شخص با آن مومن می شود آن است که خداوند خود را به او بشناسد، و او به پروردگاری و یگانگی خداوند اقرار نماید، و پیامبرش را به او بشناسد و او به نبوت و ابلاغ ( رسالت او) اقرار نماید، و حجت خود در زمین و شاهد برخلقش را به او بشناسد و او به اطاعتش اقرار کند[19].

عرض کرد: یا امیر المومنین، اگر چه نسبت به همه چیز- غیر آنچه توضیح دادی- جاهل باشد؟ فرمود: آری، ( فقط) هرگاه به او دستور داده شد اطاعت کند و هر گاه نهی شد بپذیرد.

کمترین چیزی که شخص باآن کافر می شود آن است[20] که چیزی را به عنوان دین بپذیرد و گمان کند که خداوند او را به آن امر کرده- از چیزهایی که خداوند نهی کرده است- بعد آن را دین خود قرار دهد و بر اساس آن تبری و تولی داشته باشد و گمان کند خدایی را که به او امر کرده می پرستد.

کمترین چیزی که شخص با آن گمراه می شود آن است که حجت خدا در زمین و شاهد او بر خلقش را که امر به اطاعت او نموده و ولایتش را واجب کرده نشناسد.

دوازده امام حجت های الهی

( آن مرد) عرض کرد: یا امیر المومنین ، آنان را برایم نام ببر. فرمود: کسانی که خداوند ایشان را با خود و پیامبرش قرین نموده[21] و فرموده است: « اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَمرِ مِنکُم»[22] یعنی: « از خدا و پیامبر و اولی الامرتان پیروی کنید».

عرض کرد: برایم روشن نمایید. فرمود: آنانکه پیامبر (ص) در آخرین خطبه ای که خواند و همان روز از دنیا رفت چنین فرمود:« من در میان شما دو چیز باقی گذاردم که تا به حال ان دو تمسک کرده اید هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خداوند و اهل بیتم. خداوند لطیف خبیربا من عهد کرده است که آن دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا برسر حوض کوثر بر من وارد شوند مانن این دو – و حضرت به دو انگشت سبابه و وسط اشاره کردند- زیرا یکی از این دو جلوتر از دیگری است[23]. پس به این دو تمسک کنید تا گمراه نشوید، و از آنان پیشی نگیرید که هلاک می شوید، و از آنان عقب نمایند که متفرق می شوید[24] و به آنان چیزی یاد ندهید که از شما عالم ترند.

عرض کرد: یا امیر المومنین، او رابرایم نام ببر. فرمود: کسی که پیامبر (ص) او را در غدیر خم نصب کرد و به آنان خبر داد که او نسبت به آنان صاحب اختیار از خودشان است، و سپس به آنان دستور داد تا حاضران غائبان را آگاه نمایند.

عرض کرد: یا امیر المومنین، آن شما هستید؟ فرمود: من اول و افضل آنها هستم. سپس پسرم حسن بعد از من نسبت به مومنین صاحب اختیار تر از خودشان است. سپس پسرم حسین بعد از او نسبت به مومنین صاحب اختیارتر از خودشان است. و سپس جانشینان پیامبر (ص) هستند تا بر سر حوض کوثر یکی پس از دیگری به خدمت او وارد شوند.

آن مرد نزد علی (ع) رفت و سر حضرت را بوسید و سپس عرض کرد: برایم روشن کردی و مشکلم را حل کردی و هر مشکلی در قلبم بود از بین بردی.

پایه های کفر

چهار پایه کفر

سلیم از امیر المومنین (ع) نقل می کند که فرمود[25]

کفر بر چهار پایه بنا شده است: فسق و غلو و شک و شبهه.

شعبه های فسق

فسق بر چهار شعبه است: جفا و کور دلی و غفلت و تجاوزکاری.

هر کس جفا کند حق را کوچک می شمرد[26] و عالمان دین را شدیداً مبغوض می دارد و بر گناه بزرگ اصرار می ورزد.

هر کس کوردل باشد یاد خدا را فراموش کند و در پی گمان می رود[27] و با خالق خود به مبارزه بر می خیزد و شیطان بر او الحاح می کند و بدون توبه و خضوع و غافل شدن از گناه [28] طلب مغفرت می کند. هر کس غفلت کند بر نفس خود جنایت کرده و کارش معکوس و منقلب می شود و گمراهی خود را هدایت می پندارد و آرزوها او را فریب می دهد، و هنگامی حسرت و پشیمانی او را می گیرد که وقت آن گذشته و پرده از او برداشته شده و آنچه گمانش را نمی کرد برایش ظاهر شده باشد.

هر کس از امر خداوند تجاوز کند شک می کند، و هر کس شک کند خداوند بر او برتری نشان می دهد و او را به قدرت خویشس ذلیل می گرداند و بجلالت خود او را کوچک می کند، همچنانکه به پروردگار کریم خود مغرور شده و در کار خود[29] افراط نموده است.

شعبه های غلو[30]

غلو بر چهار شعبه است: تعمق و فرو رفتن در نظریه و منازعه در آن و انحراف و لجاجت. هر کس ( بیش از حد) تعمق کند[31] به حق باز نمی گردد و جز غرق شدن در امور پیچیده چیزی برایش زیاد نمی شود، و فتنه ای از او رفع نمی شود مگر آنکه فتنه دیگری او را در خود فرو می برد، و دینش از هم گسیخته می شود و در مسئله ای بهم پیچیده فرو می رود. هر کس در نظریه منازعه و مخاصمه کند، در اثر لجاجت طولانی به احمق بودن مشهور می شود.[32]

هر کس انحراف پیدا کند نیکی به چشم او قبیح می آید و بدی به چشم او نیک می آید[33].

هر کس لجاجت کند راهها بر او کور می شود و کارش مورد اعتراض قرار می گیرد و بیرون آمدن از آن برایش مشکل می شود آنگاه که تابع راه مومنان نباشد.

شعبه های شک

شک بر چهار شعبه است: جدل و هوای نفس و تردد و تسلیم شدن[34]. و این همان کلام خداوند عزوجل است که می فرماید: « فَبِایِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَماری»[35] ، « پس به کدامیک از نعمتهای پروردگارت مجادله می کنی».

هر کس از آنچه نزد اوست وحشت کند به عقب برخواهد گشت.

و هر کس در دین مجادله کند در شک و تردید می افتد، و اولین از مومنان از او سبقت می گیرند و آخرین از آنان به او می رسند[36] و سمهای شیطان او را زیر پا می گذارند.

هر کس در مقابل هلاکت دنیا وآخرت تسلیم شود بین این دو هلاک می شود، و هر کس از آن نجات پیدا کند از زیادی یقین است[37]، و خداوند مخلوقی کمتر از یقین خلق نکرده است.

شعبه های شبهه

شبهه بر چهار شعبه است: اعجاب و خوش آمدن از زینت، و فریب دادن نفس، و توجیه کجروی ها و پوشاندن حق به باطل.

به این صورت که زینت از دلیل منحرف می کند و فریب دادن نفس را به شهوت می اندازد، و کجروی صاحبش را به انحراف عظیمی می اندازد، و پوشاندن حق به باطل ظلماتی روی هم است.

و اینها، کفرو پایه ها و شعبه های آن است.

پایه های نفاق

چهار پایه نفاق

امیر المومنین (ع) فرمود: نفاق بر چهار پایه است: هوای نفس و سازشکاری و غضب و طعم.

شعبه های هوای نفس

هوای نفس بر چهار شعبه است: ظلم و دشمنی و شهوت و طغیان

کسی که ظلم کند امور پیچیده اش زیاد می شود و مردم او را رها می کنند و بر علیه او کمک می کنند.

هر کس تجاوز کند مردم از شر او در امان نیستند[38] و قلب او سلامت نمی ماند و درشهوات نمی تواند نفس خود را کنترل کند.

هر کس نفس خود را در شهوات ملامت نکند در امور خبیث فرو می رود.[39]

و هر کس طغیان کند عمداً و بدون دلیل گمراه میشود.[40]

شعبه های سازشکاری

ساز شکاری بر چهار شعبه است: بر مغرور شدن و آرزو و بر حذر بودن و عقب انداختن وعده ها

و این بدان صورت است که بر حذر بودن از حق باز می دارد، و عقب انداختن وعده ها موجب تفریط در عمل تا هنگام اجل می شود و اگر آرزو نبود انسان حساب آنچه در آن است را می دانست، و اگر انسان حساب آنچه در آن است را می دانست بطور ناگهانی از وحشت و ترس می مرد. و مغرور شدن باعث کوتاهی انسان در عمل می شود.[41]

شعبه های غضب[42]

غضب بر چهار شعبه است: تکبر و فخر و غیرت کاذب و تعصب

هر کس خود را بالا بگیرد به حق پشت می کند. و هر کس فخر کند به فسق و فجور مبتلا می شود، و هر کس غیرت کاذب نشان دهد بر گناهان اصرار می ورزد، و هر کس را تعصب بگیرد ظلم می کند. و چه بد چیزی است در پل صراط کاری که بین پشت کردن به حق و فسق و فجور و اصرار بر گناهان و ظلم باشد.

شعبه های طعم

طمع چهار شعبه است: خوشحالی و شادی بیش از حد و لجاجت و روی هم انباشتن[43].

خوشحالی نزد خداوند پسندیده نیست، شادی بیش از حد عجب است، و لجاجت بلایی است برای کسی که او را مجبور به کشیدن بار گناهان کرده است. و روی هم انباشتن[44] لهو و بازی و مشغولیت است و تبدیل کردن چیزی که پست تر است به چیزی بهتر می باشد.

و اینها،نفاق و پایه ها و شعبه های آن است.

سنن الهی و توبه به درگاه خدا

خداوند بر بندگانش قاهر است. یاد او بلند و وجه او با جلالت است و هر چه خلق کرده زیبا خلق کرده است. دو دست او باز و رحمت او هرچیزی را گرفته است و امر او ظاهر و نور او نور دهنده است وبرکت جوشان است و حکمت او نور می دهد. کتابش شاهد و حجت او غالب و دین او خالص است. سلطان او ظاهر و کلمه او بر حق و میزان او از روی عدل است و پیامبران او ابلاغ کرده اند.

خداوند بدی را گناه و گناه را فتنه، و فتنه را آلودگی قرار داده است. نیکی را رضایت[45] و رضایت را توبه، و توبه را پاک کننده قرار داده است.

هر کس توبه کند هدایت می یابد، و هر کس به فتنه بیفتد گمراه می شود تا مادامی که به درگاه خدا توبه نکرده و به گناه خود اعتراف ننموده است[46] هیچکس جز هلاک شونده بر علیه امر خداوند حرص و طمع نمی کند.

الله! الله! چه وسعت دارد آنچه از توبه و رحمت و بشارت و حلم عظیم نزد خداوند است و چه ترسناک است[47] آنچه از قیدها و جهنم و بالاهای شدید که نزد خداوند است. هر کس به اطاعت او دست یابد کرامت او را به خود جلب می کند، و هر کس در معصیت او وارد شود و بال عقاب او را خواهد چشید، و بزودی پشیمان می شوند.

وحدت اسلام و عوامل تحریف اسلام

خداوند بزرگ به مقتضای خالقیت خود، انسان را خلق کرد، و برای اینکه انسانها به سعادت دنیا و آخرت برسند، و به درجه کمال انسانی نائل آیند، دین را به بشریت اهدا کرد، و آن را به واسطه پیامبران و سفیران الهی به بشریت ابلاغ کرد.

در بین تمام ادیان، کاملترین و خاتم آنها اسلام است که به وسیله خاتم پیامبران حضرت محمد مصطفی (ص) به بشریت ابلاغ و ارسال شد. خداوند، اسلام را به عنوان دین کامل و برگزیده انتخاب کرد[48] و امر کرد که همه بعد از آمدن حضرت رسول (ص) به اسلام بگروند؛ زیرا با آمدن اسلام و قرآن تمام کتب آسمانی و ادیان الهی فسخ شده اند[49].

 از زمانی که حضرت آدم- اولین پیامبرا لهی- خلق شد تا حضرت رسول (ص) هر زمانی که رسولی چشم از دنیا فرو می بست، قدرتمندان مادی، پادشاهان و اشراف آن ادوار دست به مخالفت و تحریف ادیان می زدند[50].

چون دین را مخالف آمان و هواهای نفسانی خویش می دیدند به همین علت به هر نحوی و به هر وسیله ای که می توانستند قوانین ادیان الهی را به نفع خویش تغییر می دادند، و با این روش قوانینی را به نام دین جایگزین دینهای الهی می کردند، و بدین وسیله مردم را زیر یوغ حکمت خود می بردند، و تا می توانستند از آنها استفاده می کردند.

این سیر در طول تاریخ از ابتدا وجود داشته و تا حال نیز ادامه دارد، و به همین منوال این شیوه در زمان بنوت حضرت رسول (ص) بود، هنگامی که حضرت رسول (ص) از دنیا رفتند قضیه سقیفهرا به وجود آوردند و حق امیرالمومنین علی (ع) – که حضرت رسول (ص) در غدیر خم آن حضرت را به خلافت بعد از خودشان برگزیده بودند[51]

نیست؟ آیا این تحریف اسلام نیست؟ آیا کسانی که حق علی (ع) را غصب کردند شامل این آیات نمی شوند؟ هر عقل سلیم و با منطقی به این سوال پاسخ مثبت می دهد.

سقیفه خط انحرافی بود که در اسلام توسط زورمندان و ثروتمندان به وجود آمد.

حضرت زهرا (ع) در تبیین خط انحراف و اینکه مردم بعد از غدیر، کلام رسول اله (ص) را فراموش کردند و به انحراف کشیده شدند، در بحث و مناظره ای با دشمنان، آن را بدینگونه افشا کردند که:

« لا عهدً بقومً حضروا أسوءَ محضرٍ منکم، ترکتم رسول الله (ص) جنازهً بین أیدیننا، و قطعتُکم امرکم فیما بینکم، لم تستأمرونَنا، و لم تَرُدُّوا لنا حقّاً، کانک لم تعلموا ما قال یوم غدیر خُمٍّ واللهِ لقد عقد له ( ای لعلی بن ابی طالب (ع)) یومئذٍ الولاءَ لَیَقطعَ منکم  بذالک منها الرَّجاءَ ولکنکم قطعتُم الاسبابَ بینَکم و بین نبیّکم، واللهُ بینَنا و بینکم فی الدنیا و الاخره[52]».

من ملتی را مثل شما نمی شناسم که اینگونه عهد شکن و بدبرخورد باشند، جنازه رسول خدا (ص) را در دست ما گذاشته رها کردید و عهد و پیمانهای میانتان را بریده فراموش نمودید، و ولایت و رهبری امام علی (ع) و ما اهلبیت را انکار کردید، و حق مسلم ما را باز نگرداندید، گویا از حادثه روز غدیر خم آگاهی ندارید؟ سوگند به خدا که رسول گرامی اسلام در آن روز ولایت و رهبری امام علی را مطرح کرد و از مردم بیعت گرفت تا امید شما فرصت طلبان تشنه قدرت را قطع نماید ولی رشته های پیوند معنوی میان پیامبر (ص) و خودتان را پاره کردید، این را بدانید که خداوند در دنیا و آخرت بین ما و شما داوری خواهد کرد.

دشمنان ولایت چه جوابی می توانستند بدهند در صورتیکه حماسه غدیر راه هر گونه عذر تراشی و بهانه جویی را بسته بود؟

لذا بعضی از مسلمانان به وسیله این حیله گران به گمراهی افتادند.

عوامل تحریف اسلام

دو عامل داخلی و خارجی هستند که در تحریف و شکاف و بیشتر شدن اختلافات دخالت داشتند. عوامل داخلی عبارتند از : 1- ثروت طلبی، 2- قدرت طلبی، 3- جهالت بعضی از مسلمانان. این عوامل سه گانه هر کدام به شکلی در جامعه اسلامی پدیدار شدند و شکل گرفتند، و باعث حرکت به سوی دوری از اسلام ناب محمدی شدند، اثران این سه عامل عبارتند از:

1- کنار گذاشتن وصایای نبی اکرم (ص)

پیامبر، سخنان و وصایای فراوانی را برای مسلمانان بیان کردند که مسلمانان آنها را به دست فراموشی سپردند، از مهمترین وصیتهای پیامبر، بحث خلافت بعد از خودشان بود که در چند صفحه گذشته بیان نمودیم که پیامبر اکرم (ص) امیر مومنان علی (ع) را به عنوان خلیفه در غدیر خم برگزیدند و مسلمین این وصیت پیامبر را ترک کرده و فراموش کردند.

دومین وصیت مهم پیامبر (ص) بحث تمسک به قرآن و عترت پاکشان بود که آن را چنین بیان نمودند:

« انی تارک فیکم الثَّقلین؛ کتاب الله و عترتی اهل بیتی، ما ان تمسکتم بهما لن تضلّوا ابداً ، و انّهما لن یفترقا حتی یردا عَلَی الحوض»[53]. همانا من دو یادگار گرانبها را بین شما باقی می گذارم؛ یکی کتاب خداست و آن دیگر عترت من، تا زمانی که به این دو چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد، و این دو از یکدیگر جدا نخواهند شد تا بر حوض کوثر بر من وارد شوند. این وصیت مهم پیامبر (ص) نیز به باد فراموشی سپرده شد.

2- رنگ باختن معنویت

دومین اثر، رنگ باختن معنویت و امور ارزشی در بین مسلمین بود که بعد از پیامبر، امور معنوی و ارزشی جای خود را به بی دینی داد، و امور ناپسند و منکر بصورت ارزش درآمد. از جمله امور معنوی که در بین مسلمانان کم رنگ شد عبارتند از: تقوا، ایمان، جهاد و امور بی ارزشی همانند ثروت طلبی، شهرت طلبی، بی بند و باری و ... ارزش شد.

3- افول غیرت دینی

یکی دیگر از اثرات این سه عامل این بود که غیرت دینی در بین مردم کم شد و از بین رفت. تمام چهره غیره دینی همانا امر به معروف و نهی از منکر است. امام حسین (ع) در این باره که مردم امر به معروف و نهی از منکر را ترک کرده اند، در موسم حج در حالی که عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر آن حضرت را همراهی می کردند، فرمودند: « خداوند فرمان جلوگیری از منکرات و باز داشتن مردم از آنها را داده است، ولی شما از آن غافلید»[54]

امر به معروف و نهی از منکر از احکام مهم اسلامی، و بر همه مسلمین واجب است. امیر المومنین علی (ع) آن را از شعبه های جهاد خوانده و در این زمینه می فرمایند: « الجهاد منها علی اربع شعب؛ علی الامر بالمعروف و النهی عن المنکر»[55]

و جهاد بر چهار شعبه است؛ بر امر نمودن به کار نیک و نهی کردن از کار زشت و ...

و نیز می فرمایند:

« من امر بالمعروف شد ظهور المومنین، و من نهی عن المنکر ارغم انوف المنافقین»[56].

پس آن کسی که امر به کار نیک کرد، پشت مومنان را استوار داشته است، و آن که از کار زشت منع فرمود، بینی منافقان را به خاک مالیده است.

در قرآن، خداوند بهترین امتها را امتهایی می داند که امر به معروف و نهی از منکر می کنند: «شما بهترین امتی بودید که در بین مردم ظهور نمود؛ ( چه اینکه) امر به معروف می کنید و نهی از منکر می نمایید»[57]

امر به معروف و نهی از منکر آنقدر مهم است که امام حسین (ع) بخاطر آن به شهادت رسیدند. حضرت در بیان اهداف قیام خود، در وصیتنامه ای خطاب به برادرش محمد حنیفه نوشت:

«... من نه از روزی خودخواهی و سرکشی و هوسرانی ( از مدینه) خارج می گردم، و نه برای ایجاد فساد و ستمگری، بلکه هدف من از حرکت، اصلاح مفاسد امت جدم، و منظورم امر به معروف و نهی از منکر است، و می خواهم سیره جدم ( پیامبر) و پدرم علی بن ابی طالب را در پیش گیرم، هر کس در این باره به پاس احترام حق از من پیروی کند، راه خود را در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و این قوم داوری کند که او بهترین داوران است»[58].

عوامل خارجی

اکثر این تحریفها و تحرکات نیز با حمایت خارجی ها مواجه بوده و حمایت شده است. علامه سید مرتضی عسگری در کتاب شریف « معالم المدرستین» در بیان عوامل خارجی می فرمایند:

« از علل و اسباب خرابکاری و تحریف و دگرگونی ماخذ مطالعات اسلامی- کتابهای حدیث و سیره و تفسیر- می توان عوامل خارجی ذیل را بیان کرد:

اول- اخبار اهل کتاب که در ماخذ تحقیقاتی اسلامی از سوی کسانی مانند کعب الاحبار و تمیم داری منتشر شده است.

دوم: روایتها و اخباری که منحرفانی چون ابن ابی العوجاء و سیف بن عمر ساخته اند و در ماخذ راه یافته است.

سوم: در سالهای اخیر از هنگامی که نیروهای کفار ( استعمارگران) به کشورهای اسلامی تاخته و با فیجع ترین سلاحها با اسلام به نبرد پرداخته اند، آنجا که مروجان، دانشمندان یهودی و مسیحی، کسانی را که مستشرق خوانده می شوند بر آن داشته که به جستجوی نقاط ضعف در ماخذ تحقیقات اسلامی برخیزند و بدان وسیله با اسلام به ستیز بپردازند، اینان با نظم و روشی چشمگیر به تدوین فرستهای گوناگون و تنظیم و مرتب سازی و نشر آثار همت بگمارند و بدین بیان بر همه مواد و محتوای آثار، اشرف و آگاهی پیدا کرده و از میان آن همه خبر ساختگی و نادرستی که سیمای اسلام را مشوه می سازد همچون افسانه غرانیق و مانند آنها را از کتابها بیرون کشیده و از این اخبار کتابهایی با روش عصری و نوین همچون « دائره المعارف الاسلامیه» و « محمد النبی السیاسی» تالید کرده اند.

و این پیکارگران استعماری در مقابله با اسلام کار خطرناکتری هم انجام داده اند آنجا که در کشورهای اسلامی دست پروردگان آن مستشاران و فارغ التحصیلات مکاتب فکری و دعوتگران اندیشه و مبلغان تمدن خود را تحمیل کرده و آنان را به نام مصلحان اسلامی و روشنفکران و پیشگامان ترقی معرفی نموده اند، و اینان حاصل اندیشه های آنها را در کشورهای اسلامی گسترش داده اند، و همه اینها را با وسایل و نامهای گوناگون و عنوان های دل انگیز منتشر کرده اند.

سید احمد، موسس دانشگاه علیگره و احمد لطفی استاد قرن، و قاسم امین نصیر المراه در مصر از آن گروه بوده اند، هم چنین در عراق و ایران و دیگر کشورهای اسلامی فعالیت داشته اند. ( اینان و نظایر اینها دعوتگران غربی در کشورهای اسلامی و ویران کنندگان مبانی و احکام اسلامند) و طبیعی است که بین این گروه و نگاهبانان اندیشه اصیل اسلامی پیکار و ستیزی باشد که استعمارگران در این پیکار دست پروردگان خویش را یاری می کنند»[59].

اینان با دامن زدن به اختلاف های بین مسلمین باعث ایجاد تفرقه و گمراهی افراد سست ایمان و در نتیجه بروز جنگ و به وجود آمدن فرقه های جدید در بین مسلمانان می شوند.

علمای جهان اسلام، دلسوزان مکتب علوی و جعفری، مبارزات بسیاری با این به اصطلاح روشنفکران- که همه از استعمار تغذیه می شوند- انجام داده و می دهند. در این بین راهکارهای زیادی برای جلوگیری این روند پیشنهاد شده که مهمترین و مفیدترین آنها عبارتند از:

1- ایجاد وحدت بین مسلمین

2- بیان آراء بطور صحیح و منطقی در فضای به دور از کشمکش

3- شناسایی افرادی که به عنوان روشنفکر مبانی اسلام را زیر سوال برده و ویران می کنند.

4- معرفی و مبارزه اصولی با این افراد

البته وحدت در این میان مهمترین عامل جلوگیری از تفرقه است که تمام موارد دیگر زیر مجموعه آن هستند، و با ایجاد وحدت موارد دیگر خودبخود تحقق پیدا خواهد کرد: چو صد آید نود هم پیش ماست. حضرت علامه سید مرتضی عسگری نیز در « معالم المدرستین» در بیان وحدت اسلامی می فرمایند که : برای ایجاد وحدت باید آراء و عقاید بیان شود. ایشان در مورد بیان آراء و نظرات مسلمین می فرماید:

« مسائلی که ذکر کردیم عقایدی بوده که در مسلمانان رسوخ پیدا کرده و سکوت در برابر چنین پندارهایی تا کنون نتوانسته به وحدت و تفاهم مسلمانان هم کمک کند، بلکه همواره زخم اختلاف را بازتر، و زمان ناراحتی آن را بیشتر نموده است».

با این بیانات دانسته شد که سکوت برای ایجاد وحدت و بیان نکردن صحیح آراء بدون تهمت و دروغ فایده ای ندارد. علامه امینی نیز قائل به بیان صحیح آراء برای ایجاد وحدت اسلامی و مقابله کردن با دروغ پردازیهای روشنفکران به ظاهر متدین هستند، لذا ایشان « الغدیر» و کتابهای دیگر را برای رفع شبهه و جواب دروغ پردازیهای به اصطلاح روشنفکران نوشتند .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بسم الله

معنى الاسلام والدين

 

آخر أقوال الرسول صلى الله عليه وسلم عن الشيعة

أصمت عائشة وحفصة الصمم في وفاة الرسول صلى الله عليه وسلم

ونقلت أبان عن سليم قوله: سمعت عليّ (ع) يقول: عاهدني النبي صلى الله عليه وسلم يوم وفاته ، وكان هذا وأنا متكئًا عليه على صدري ، وكان رأسه السعيد قريبًا. على أذني.

كما استمعت السيدتان (عائشة وحفصة) لسماع المحادثة.

قال النبي: اللهم أغلق آذانهم.

آيتان من القرآن عن الشيعة وأعداء علي (ع).

ثم قال لي: يا علي أرأيت كلام الله تبارك وتعالى القائل: أتدري من هم؟ يقول حضرة: قلت: الله ورسوله أعلم.

قال: هؤلاء هم شيعتك وأصحابك. وعدي لهم بركة كوثر يوم القيامة ، حينما تجلس الأمم على ركبها ويقرر الله تعالى أن يقدم الناس لنفسه والناس مدعوون إلى ما لا خيار فيه. يناديك أنت وشيعتك ، وتأتي بجبهة مشرقة وسعيدة مملوءة بالماء.

يا علي آية "الذين كفروا من أهل الكتاب والمشركين في نار جهنم. هؤلاء هم اليهود والأمويون وشيعتهم الذين سيرسلون بالسواد يوم القيامة جياع وعطش.

تأمر بحفظ الكتاب حتى مجيء الحق

يا جابر احفظ هذا الكتاب فهو مملكة بني عباس حتى ينتهي صاحب عين أخرى على عباد الله ويظهر منادي في الحجاز والجامع الكبير بالكوفة وما شيده هذا الأخير على نهر الفرات. .

عندما يهلك الملك التركي يهتم لسان المساء ويزداد الملوك ويظهر الحق والحمد لله.

(رواه من كتاب سالم: 1. بيهار: المجلد 22 ، ص 498 هـ ، 45 رواه عن غير سليم: 1. كتاب ابن طاوس: ص 490. 3. أمالي الشيخ الطوسي: تفسير برهان. : المجلد 4 ، ص 490 و 491. 4. مناقب بن شهر عشوب: حسب تفسير برهان: المجلد 4 ، ص. دليل الاختزال ، وفقًا لتفسير الحجة: المجلد 4 ، ص 492)

 

معنى الاسلام والدين

نقل أبان بن أبي عياش عن سليم بن قيس قال: سمعت عن علي بن أبي طالب عليه السلام حين سأله رجل عن الإيمان فقال: يا أمير المؤمنين بلغني الإيمان حتى لا غيرك و لن أسأل أحدا عن هذا بعدك.

قال أمير المؤمنين (ع): جاء رجل في خدمة النبي صلى الله عليه وسلم فلما سألتني سأل ذلك الإمام فكلم مثلك. خاطب النبي صلى الله عليه وسلم هؤلاء المشغولين وقال له: اجلس. قال الرجل: صدقت.

ثم التفت علي (ع) إلى الرجل فقال: ما من حقل جاء فيه جبريل إلى النبي صلى الله عليه وسلم كبشر فقال: ما الإسلام؟ قال: يشهد أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله ويؤدي الصلاة ويخرج الزكاة والحج لبيت الله ويصوم شهر رمضان ويغتسل الجنابة. قال: ما هو الإيمان؟ قال: آمنوا بالله وملائكته وكتبه وأنبيائه وبالحياة بعد الموت وفي كل مصائرها خير وشرها وحلوها مر. فلما قام الرجل قال النبي صلى الله عليه وسلم: هذا جبريل جاء ليعلمك دينك. وكان أنه كلما قال له النبي صلى الله عليه وسلم شيئًا ، كان يقول: "أنت على حق". قال: ما هو يوم القيامة؟ قال: ليس السائل أعلم من السائل. قال: كنت على حق.

أسس الإيمان

قال جبرائيل أمير المؤمنين عليه السلام بعد تخرجه من لفظ أنتم على حق: اعلموا أن الإيمان يقوم على أربعة أركان: اليقين والصبر والعدل والجهاد.

السياقات

لليقين أربعة فروع: الحماس ، والخوف ، والزهد ، والانتظار.

من اشتاق إلى الجنة نسي شهوته ، ومن خاف النار امتنع عن المحرمات ، ومن زهد العالم وتجاهله ، كانت المصائب سهلة عليه ، ومن ينتظر الموت في الصدقة فهو مستعجل.

 

الصبر

للصبر أربعة فروع: البصيرة في فهم الحكمة وتفسيرها وتفسيرها ، ومعرفة الدروس ، وتقاليد القدماء.

من لديه بصيرة في الفهم ، ويسعى ويشرح في الحكمة ، ومن يشرح في الحكمة يعرف الدروس ، ومن يعرف الدرس يفسر الحكمة ، ومن يفسر الحكمة ببطء يرى الدرس ، ومن يرى الدرس يبدو أنه كان معه. سلف.

عدالة

للعدالة أربعة فروع: تعقيدات الفهم ، وشمولية العلم ، وازدهار الحكمة ، وجنة الأحلام.

من يفهم جمل العلم ، ومن له علم يُعرض عليه شرائع الحكمة ، ومن صابر لن يتطرف في عمله ، وسيعيش معه بين أهل الثناء.

الجهاد

للجهاد أربعة فروع: الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر ، والصدق في مواضع مختلفة ، والغضب في سبيل الله ، وبغض الأشرار وعداوته.

من يأمر بالمعروف يقوي ظهر المؤمن ، ومن نهى عن المنكر يفرك أنف الشرير ، ومن قال الحق في مواضع مختلفة فقد قام بواجبه ، ومن يعادي الشرير ويغضب. في سبيل الله يغضب الله عليه.

وهذا هو الإيمان وأصوله وفروعه.

أدنى درجات الإيمان والكفر والضلال

قال الرجل: يا أمير المؤمنين ما هو أقل ما يؤمن به الإنسان ، وأقل ما يصير به كافرا ، وأقل ما يضل به؟

قال حضرة: سألت جوااستمع إلى B:

أقل ما يمكن للإنسان أن يؤمن به أن الله يعرفه ، ويقر بربوبية الله ووحدانيته ، ويعلم نبيه ، ويقر بنبوته ورسالته ، وحجته ليعلم نفسه في الأرض ويشهد خلقه. له فيعترف بطاعته.

قال: يا أمير المؤمنين وهو جاهل بكل شيء إلا ما بينته؟ قَالَ: بَلْ: بِحَيْثٍ أُمِرَ بِكُلِّ سُرُورٍ وَكُلَّ نَهِيَّ.

أقل ما يمكن للإنسان أن يكفر به هو أن يتقبل شيئاً كدين ويظن أن الله أمره بفعله - مما حرمه الله - ثم جعله دينه ، وعليه فنسخه وهو. يجب أن يكون له ابن ويعتقد أنه يعبد الإله الذي أمره.

وأقل ما يضل به الإنسان أنه لا يعترف بسلطان الله على الأرض وشهادته على قومه الذين أمروا بطاعته وجعلوا ولايته واجبة.

اثنا عشر إماماً من البراهين السماوية

قال: يا أمير المؤمنين سمهم لي. فقال: من أنسب الله إلى نفسه ورسوله فقال: أطاعوا الله وأطيعوا الرسول وأول أمري ، أي: اتبعوا الله والنبي وأول أمركم.

قال: أنورني. قال: قال من قرأه النبي صلى الله عليه وسلم في آخر خطبته ومات في ذلك اليوم: لقد وعدني الله تعالى أن لا ينفصل الاثنان عن بعضهما حتى يدخلا بركة كوثر علي ، مثل هذين - وأشار الإمام إلى سبابتين وإصبعين - لأن أحدهما متقدم على الآخر. فتشبث بهما حتى لا تضللا ، ولا تتعداهما فتهلك ، وابتعد عنهما حتى تتفرق ، ولا تعلمهما شيئًا أعلم منك.

قال: يا أمير المؤمنين ، سمّه لي. قال: من نصبه الرسول صلى الله عليه وسلم في غدير خم وأخبرهم أن له سلطان عليهم ، ثم أمرهم بإبلاغ الحاضرين الغائبين.

قال: يا أمير المؤمنين أهذا أنت؟ قال: أنا أولهم وأفضلهم. ثم ابني حسن بعدي له سلطان على المؤمنين أكثر من سلطانه على نفسه. ثم ابني الحسين من بعده له سلطة على المؤمنين أكثر من سلطتهم على أنفسهم. ثم هم خلفاء الرسول صلى الله عليه وسلم لدخول خدمة كوثر الواحد تلو الآخر فوق البركة.

ذهب الرجل إلى علي (ع) وقبل رأسه ثم قال: أوضحت لي وحلت مشكلتي وأزلت أي مشكلة في قلبي.

أسس الكفر

أصول الكفر الأربع

نقل سالم عن أمير المؤمنين (ع) قوله:

والكفر أربعة أركان: الفجور ، والمبالغة ، والشك ، والريبة.

فروع الفسق

للزنا أربعة فروع: الاضطهاد ، والعمى ، والإهمال ، والعدوان.

ومن يضطهد يحتقر الحق ويكره علماء الدين بشدة ويصر على ذنب عظيم.

من كان كورديل ينسى ذكر الله ويطلب الريبة ويحارب خالقه ويحييه الشيطان ويغفر للخاطئ بلا توبة وخضوع وجهل. من أهمل يرتكب جرما في حقه ، فتم عكس عمله ، ويظن أنه يهتدي بضله ، وتخدعه شهواته ، ويأسف ويندم على مضي الوقت ، وخلع الحجاب عنه. وما لم يعتقده ظهر له.

من يخالف وصية الله يشكه ، ومن يشك في الله يتفوق عليه ويذله بقوته ويذله بمجده ، فهو فخور بربه المجيد ، وقد ذهب في عمله إلى أقصى الحدود.

الفروع المبالغ فيها

للمبالغة أربعة فروع: التأمل والانغماس في النظرية والجدل فيه ، والانحراف والعناد. من يتأمل (أكثر من اللازم) لن يرجع إلى الحقيقة ، ولا يضاف إليه شيء إلا الغرق في الأمور المعقدة ، ولا يزول عنه فتنة ما لم تبتلعه فتنة أخرى ، وينهار دينه منه ويغرق فيه. قضية معقدة. من المعروف أن أي شخص يجادل من الناحية النظرية يكون غبيًا لعناده الطويل.

ومن انحرف فالخير قبيح في عينيه والشر طيب في عينيه.

ومن كان عنيداً تعمى عنه الدروب ويحتج على عمله ، ويصعب عليه الخروج منه إذا لم يسير في طريق المؤمنين.

فروع الشك

للشك أربعة فروع: جدل الروح والحركة والاستسلام. وهذا كلام الله تعالى في قوله:

من يخاف مما عنده سيرجع.

ومن جادل في الدين وقع عليه الشك ، وسيدركه أول المؤمنين ، ويصل إليه آخرهم ، ويدوسه سم الشيطان.

ومن استسلم لدمار الدنيا والآخرة يهلك بينهما ، ومن نجا منها فهو يقين ، ولم يخلق الله مخلوقا أقل من يقين.

الفروع المشبوهة

للشك أربعة فروع: العجب والترحيب من الزينة ، وخداع النفس ، وتبرير الانحرافات ، وستر الصواب من الباطل.

وبهذه الطريقة تبتعد الزينة عن العقل ، وتخدع النفس في شهوة ، وانحراف صاحبها يؤدي إلى انحراف كبير ، وستر الحق في الظلم ظلمة فوق بعضها البعض.

وهذه هي الأساسيات وفروعها.

اصول النفاق

أركان النفاق الأربعة

قال أمير المؤمنين ع: النفاق أربع أركان: هواء الروح ، والتوفيق ، والغضب ، والذوق.

تنفيس فروع الهواء

هواء التنفس على أربعة فروع: استمع إلى B:

أقل ما يمكن للإنسان أن يؤمن به أن الله يعرفه ، ويقر بربوبية الله ووحدانيته ، ويعلم نبيه ، ويقر بنبوته ورسالته ، وحجته ليعلم نفسه في الأرض ويشهد خلقه. له فيعترف بطاعته.

قال: يا أمير المؤمنين وهو جاهل بكل شيء إلا ما بينته؟ قَالَ: بَلْ: بِحَيْثٍ أُمِرَ بِكُلِّ سُرُورٍ وَكُلَّ نَهِيَّ.

أقل ما يمكن للإنسان أن يكفر به هو أن يتقبل شيئاً كدين ويظن أن الله أمره بفعله - مما حرمه الله - ثم جعله دينه ، وعليه فنسخه وهو. يجب أن يكون له ابن ويعتقد أنه يعبد الإله الذي أمره.

وأقل ما يضل به الإنسان أنه لا يعترف بسلطان الله على الأرض وشهادته على قومه الذين أمروا بطاعته وجعلوا ولايته واجبة.

اثنا عشر إماماً من البراهين السماوية

قال: يا أمير المؤمنين سمهم لي. فقال: من أنسب الله إلى نفسه ورسوله فقال: أطاعوا الله وأطيعوا الرسول وأول أمري ، أي: اتبعوا الله والنبي وأول أمركم.

قال: أنورني. قال: قال من قرأه النبي صلى الله عليه وسلم في آخر خطبته ومات في ذلك اليوم: لقد وعدني الله تعالى أن لا ينفصل الاثنان عن بعضهما حتى يدخلا بركة كوثر علي ، مثل هذين - وأشار الإمام إلى سبابتين وإصبعين - لأن أحدهما متقدم على الآخر. فتشبث بهما حتى لا تضللا ، ولا تتعداهما فتهلك ، وابتعد عنهما حتى تتفرق ، ولا تعلمهما شيئًا أعلم منك.

قال: يا أمير المؤمنين ، سمّه لي. قال: من نصبه الرسول صلى الله عليه وسلم في غدير خم وأخبرهم أن له سلطان عليهم ، ثم أمرهم بإبلاغ الحاضرين الغائبين.

قال: يا أمير المؤمنين أهذا أنت؟ قال: أنا أولهم وأفضلهم. ثم ابني حسن بعدي له سلطان على المؤمنين أكثر من سلطانه على نفسه. ثم ابني الحسين من بعده له سلطة على المؤمنين أكثر من سلطتهم على أنفسهم. ثم هم خلفاء الرسول صلى الله عليه وسلم لدخول خدمة كوثر الواحد تلو الآخر فوق البركة.

ذهب الرجل إلى علي (ع) وقبل رأسه ثم قال: أوضحت لي وحلت مشكلتي وأزلت أي مشكلة في قلبي.

أسس الكفر

أصول الكفر الأربع

نقل سالم عن أمير المؤمنين (ع) قوله:

والكفر أربعة أركان: الفجور ، والمبالغة ، والشك ، والريبة.

فروع الفسق

للزنا أربعة فروع: الاضطهاد ، والعمى ، والإهمال ، والعدوان.

ومن يضطهد يحتقر الحق ويكره علماء الدين بشدة ويصر على ذنب عظيم.

من كان كورديل ينسى ذكر الله ويطلب الريبة ويحارب خالقه ويحييه الشيطان ويغفر للخاطئ بلا توبة وخضوع وجهل. من أهمل يرتكب جرما في حقه ، فتم عكس عمله ، ويظن أنه يهتدي بضله ، وتخدعه شهواته ، ويأسف ويندم على مضي الوقت ، وخلع الحجاب عنه. وما لم يعتقده ظهر له.

من يخالف وصية الله يشكه ، ومن يشك في الله يتفوق عليه ويذله بقوته ويذله بمجده ، فهو فخور بربه المجيد ، وقد ذهب في عمله إلى أقصى الحدود.

الفروع المبالغ فيها

للمبالغة أربعة فروع: التأمل والانغماس في النظرية والجدل فيه ، والانحراف والعناد. من يتأمل (أكثر من اللازم) لن يرجع إلى الحقيقة ، ولا يضاف إليه شيء إلا الغرق في الأمور المعقدة ، ولا يزول عنه فتنة ما لم تبتلعه فتنة أخرى ، وينهار دينه منه ويغرق فيه. قضية معقدة. من المعروف أن أي شخص يجادل من الناحية النظرية يكون غبيًا لعناده الطويل.

ومن انحرف فالخير قبيح في عينيه والشر طيب في عينيه.

ومن كان عنيداً تعمى عنه الدروب ويحتج على عمله ، ويصعب عليه الخروج منه إذا لم يسير في طريق المؤمنين.

فروع الشك

للشك أربعة فروع: جدل الروح والحركة والاستسلام. وهذا كلام الله تعالى في قوله:

من يخاف مما عنده سيرجع.

ومن جادل في الدين وقع عليه الشك ، وسيدركه أول المؤمنين ، ويصل إليه آخرهم ، ويدوسه سم الشيطان.

ومن استسلم لدمار الدنيا والآخرة يهلك بينهما ، ومن نجا منها فهو يقين ، ولم يخلق الله مخلوقا أقل من يقين.

الفروع المشبوهة

للشك أربعة فروع: العجب والترحيب من الزينة ، وخداع النفس ، وتبرير الانحرافات ، وستر الصواب من الباطل.

وبهذه الطريقة تبتعد الزينة عن العقل ، وتخدع النفس في شهوة ، وانحراف صاحبها يؤدي إلى انحراف كبير ، وستر الحق في الظلم ظلمة فوق بعضها البعض.

وهذه هي الأساسيات وفروعها.

اصول النفاق

أركان النفاق الأربعة

قال أمير المؤمنين ع: النفاق أربع أركان: هواء الروح ، والتوفيق ، والغضب ، والذوق.

تنفيس فروع الهواء

هواء التنفس على أربعة فروع: الخوف والعداوة والشهوة والتمرد

والمضطهد تزداد أموره المعقدة ويتخلى عنه الناس ويساعدونه.

من اغتصب الناس ليسوا في مأمن منه وقلبه لا يصح ولا يستطيع أن يسيطر على روحه في الشهوات.

من لا يلوم نفسه على الشهوات يغرق في السيئات.

وكل من يتمرد سيتم تضليله عمدا.

الفروع التسوية

ولآلة الصيد أربعة فروع: الغطرسة والشهوة والحذر والمماطلة.

وهذا بمعنى أنه يمنع المرء من الحذر من الحق ، وتأجيل المواعيد يسبب انحرافًا في العمل حتى وقت الزوال ، وإذا لم يرغب فيعرف الإنسان ما فيه ، وإذا أراد الإنسان أن يعرف ما فيه. تعرف ما بداخلها. عرف أنه يموت فجأة من الخوف. والغرور يجعل الإنسان يقصر في العمل.

فروع الغضب

للغضب أربعة فروع: الغطرسة والكبرياء والغيرة الباطلة والتحيز

من يرفع رأسه يدير ظهره عن اليمين. ومن يتكبر يسقط في الزنا ومن يظهر غيرة كاذبة يدوس الاثم. وما العيب في جسر البر ، وهو بين التراجع عن البر والفسق والإصرار على الذنوب والظلم.

تذوق الفروع

للجشع أربعة فروع: السعادة المفرطة والعناد والتكدس.

السعادة لا ترضي الله ، والفرح عجيبة للغاية ، والعناد مصيبة لمن أجبر على تحمل ثقل الذنوب. وهو تراكم المرح واللعب والاحتلال وتحويل الشيء الأدنى إلى شيء أفضل.

وهذه هي النفاق وأسسه وفروعه.

التقاليد الإلهية والتوبة إلى الله

الله جبار على عباده. ذاكرته عالية ووجهه مجيد وقد خلق كل ما خلقه جميلًا. يداه مفتوحتان ، ورحمته أخذت كل شيء ، وأمره ينير منظره ونوره ، وبركته تغلي ، وحكمته تنير. كتابه دليل وحجته سائدة ودينه طاهر. سلطانه ظهوره وكلمته على حقيقته وقياس العدل وقد أعلن أنبيائه.

جعل الله الشر إثم والخطيئة فتنة والفتنة تلوثا. وقد جعل الصلاح القناعة والتوبة القناعة والتوبة المطهر.

من تاب يهتدي ، ومن وقع في الفتنة ضل ، ما دام لم يتوب إلى الله ويعترف بخطيئته ، فلن يطمع أحد في أمر الله إلا من يهلك.

الله! الله! ما شاسعة ما عند الله من التوبة والرحمة والبشارة والصبر العظيم ، وما رهيبة ما عند الله من قيود وجحيم ومرتفعات. من بلغ طاعته ينال كرامته ، ومن دخل في ذنبه وذاق جناحيه النسر ، وسرعان ما يندمون عليه.

وحدة الإسلام وعوامل تحريف الإسلام

خلق الله تعالى الإنسان على خلقه ، ولكي يصل الإنسان إلى سعادة الدنيا والآخرة ، ويبلغ درجة كمال الإنسان ، أنعم الدين على الإنسانية ، ونقله إلى الإنسانية من خلال الأنبياء والسفراء. کرد.

ومن بين جميع الأديان ، فإن الإسلام هو أكملها ونهايتها ، وقد أرسله آخر الأنبياء محمد مصطفى (عليه الصلاة والسلام) إلى البشرية. اختار الله الإسلام على أنه الدين المثالي المختار وأمر الجميع بالاعتناق بعد مجيء الرسول صلى الله عليه وسلم. لأنه مع ظهور الإسلام والقرآن ألغيت جميع الكتب السماوية والديانات السماوية.

 من وقت خلق آدم (أول نبي إلهي) حتى زمن النبي (صلى الله عليه وسلم) ، كلما توفي النبي صلى الله عليه وسلم ، عارضت القوى المادية والملوك والنبلاء في تلك الأوقات الأديان وشوهتها.

لأنهم رأوا الدين على عكس رغباتهم الجسدية ، قاموا بتغيير قوانين الأديان السماوية لصالحهم بأي طريقة وبأي وسيلة ممكنة ، وبهذه الطريقة استبدلوا الأديان السماوية بقوانين باسم الدين. وبذلك قاد الناس تحت نير حكمتهم ، واستخدموها قدر استطاعتهم.

هذه الدورة موجودة عبر التاريخ منذ البداية وتستمر حتى يومنا هذا ، وبنفس الطريقة كانت هذه الطريقة في زمن أولاد النبي ، فعند وفاة الرسول صلى الله عليه وسلم خلقوا مسألة السقف والحق. من أمير المؤمنين علي (ع) - أن الرسول الكريم صلى الله عليه وسلم في غدير خم قد اختاره الخليفة التالي.

ليس؟ أليس هذا تحريف للإسلام؟ أليس من اغتصب حق علي (ع) يشمل هذه الآيات؟ كل إجابة منطقية ومنطقية على هذا السؤال إيجابية.

كانت سقيفة خطًا منحرفًا أنشأه الأقوياء والأغنياء في الإسلام.

نزل حضرة الزهراء (ع) في شرح خط الانحراف وأن الناس بعد غدير نسوا كلام الرسول صلى الله عليه وسلم وضلوا في نقاش مع الأعداء على النحو التالي:

"ميثاق الشعب موجود في حضرتك. أبي طالب (ع) يوم القيامة لن يقطعك الرب عني ، لأكون من المراجعين ، ولكني سأقطع. بينك وبين نبيي والله بيننا وبينك في الدنيا والآخرة.

لا أعرف أمة مثلك تنقض هذا العهد وتسيء التصرف ، لقد أنكرت ولم ترد حقنا الثابت ، كأنك لست على علم بالحادثة يوم غدير خوم؟ أقسم بالله أن نبي الإسلام الكريم في ذلك اليوم قدم ولاية الإمام علي وقيادته وأخذ مبايعة الناس لقطع رجالك عن الانتهازيين المتعطشين للسلطة ، لكن أوتار الاتصال

لقد مزقت بين النبي صلى الله عليه وسلم وبين نفسك ، فاعلم أن الله سيحكم بيننا وبينك في الدنيا والآخرة.

ما هو الجواب الذي يمكن أن يقدمه أعداء المحافظة إذا كانت ملحمة الغدير قد قطعت الطريق أمام أي عذر أو عذر؟

لذلك خدع هؤلاء المحتالون بعض المسلمين.

عوامل تحريف الإسلام

هناك نوعان من العوامل الداخلية والخارجية التي كانت متورطة في التشويه والانقسام وزيادة الخلافات. العوامل الداخلية هي: 1- طلب المال ، 2- طلب القوة ، 3- جهل بعض المسلمين. وقد ظهر كل من هذه العوامل الثلاثة وتبلور في المجتمع الإسلامي ، وأدى إلى الابتعاد عن الإسلام الإسلامي الخالص ، وتأثير هذه العوامل الثلاثة هي:

1- ترك وصية الرسول الكريم صلى الله عليه وسلم.

وقد نطق النبي صلى الله عليه وسلم بأقوال ووصايا كثيرة للمسلمين نسيها المسلمون ، ومن أهم وصايا النبي صلى الله عليه وسلم الخلافة من بعدهم. انتخب خليفة في الغدير وهجر المسلمون ونسوا هذه وصية الرسول.

أما الوصية المهمة الثانية للنبي صلى الله عليه وسلم فهي مناقشة التمسك بالقرآن ونسبهم الطاهر ، والتي عبروا عنها على النحو التالي:

«انی تارک فیکم الثَّقلین؛ كتاب الله وآل آل البيت ، لا نعتمد عليهم إطلاقاً ، ولا يغادرون حتى لو ذهبوا إلى البركة. في الواقع ، أترك اثنتين من الذخائر الثمينة بينكما ؛ أحدهما كتاب الله والآخر ذريتي ، طالما أنك تتشبث بهذين الاثنين فلن تضل أبدًا ، ولن ينفصل الاثنان عن بعضهما البعض للدخول إلى بركة كوثر علي. كما تم نسيان هذه الوصية الهامة للنبي صلى الله عليه وسلم.

2- فقدان الروحانيات

وكان الأثر الثاني هو تلطيخ الروحانيات والقيم بين المسلمين ، مما أدى بعد النبي إلى إفساح المجال للروحانية والقيمية ، وأصبحت الأمور السيئة والسلبية قيماً. ومن الأمور الروحية التي تناقصت عند المسلمين: التقوى ، والإيمان ، والجهاد ، وما لا قيمة له من طلب المال ، وطلب الشهرة ، والحرية ، ونحو ذلك.

3- تراجع الغيرة الدينية

تأثير آخر لهذه العوامل الثلاثة هو أن الحماسة الدينية بين الناس تضاءلت وتختفي. كل الوجوه الدينية الأخرى تأمر بالمعروف وتنهى عن المنكر. قال الإمام الحسين (ع) عن تخلي الناس عن وصية الخير ونهي المنكر في موسم الحج وصحبه عبد الله بن عباس وعبد الله بن جعفر: "أمر الله بمنع المنكر". "وقد دفع الناس عنهم ، لكنك لست على علم بذلك".

الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر قواعد إسلامية مهمة ، وواجبة على جميع المسلمين. سماها أمير المؤمنين علي (ع) بأحد فروع الجهاد وقال في هذا الصدد: في أمر الخير ونهي المنكر »

والجهاد له أربعة فروع. الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر و ...

ويقولون أيضًا:

"أمرت بظهور المؤمنين ونهيت المنكر رغم رياء المنافقين".

فالذي أمر بالحسن ثبّت ظهور المؤمنين ، ومن نهى عن القبح يفرك أنوف المنافقين.

في القرآن يعتبر الله أن خير الأمم هم الذين يأمرون بالخير وينهون عن المنكر: "كنتم خير أمة ظهرت بين الناس. "(ما) تأمر بالصواب وتنهى عن المنكر".

إن الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر أمر بالغ الأهمية لدرجة أن الإمام الحسين (ع) استشهد من أجله. في تعبيره عن أهداف انتفاضته ، كتب حضرة في وصية موجهة إلى شقيقه محمد حنيفة:

"... لن أترك يوم الأنانية والعصيان والشهوة (من المدينة) ، ولا لأخلق الفساد والقمع ، ولكن هدفي في التحرك هو تصحيح فساد أمتي الأجداد ، وأعني الأمر بالخير والظلم. نهى عن المنكر ، وأريد أن أتبع سيرة جدي (الرسول) وأبي علي بن أبي طالب ، من يتبعني في هذا الصدد احتراما للحق ، سأسلك طريقي لعل الله. احكم بيني وبين هذا الشعب "هو خير قاضي".

أسباب خارجية

معظم هذه التشويهات والحركات كانت مدعومة من قبل الأجانب. يقول العلامة السيد مرتضى أصغري في كتابه الكريم "معلم المدراستين" في التعبير عن العوامل الخارجية:

"يمكن ذكر العوامل الخارجية التالية كأسباب تخريب وتشويه وتحويل مصدر الدراسات الإسلامية - كتب الحديث والسيرة والتعليق:

أولاً ، خبر أهل الكتاب الذي نشره في مصدر البحث الإسلامي أناس مثل كعب الأحبار وتميمداري.

الثاني: الروايات والأخبار التي أدلى بها المنحرفون مثل ابن أبي العوجة وسيف بن عمر ووجدت في المصدر.

ثالثًا ، في السنوات الأخيرة ، منذ أن غزت قوات الكفار (المستعمرون) البلاد الإسلامية وحاربوا الإسلام بأبشع الأسلحة ، قاد الدعاة والعلماء اليهود والمسيحيون من يسمون بالمستشرقين للبحث عن نقاط الضعف في مصدر البحث الإسلامي. وبالتالي محاربة الإسلام ، وجد واستخرج من كل الأخبار المفبركة وغير الدقيقة التي تخلط بين صورة الإسلام ، مثل أسطورة غرانيق ونحوها ، ومن هذه الأخبار كتب بأساليب حديثة وحديثة مثل "الموسوعة الإسلامية". و "محمد النبي السياسي" قلدوا.

وقد قام هؤلاء المقاتلون الاستعماريون بأعمال أكثر خطورة ضد الإسلام ، حيث فرضهم في البلدان الإسلامية أسيادهم ومستشاروهم وخريجو مدارسهم ودعاة الفكر ودعاة حضارتهم باسم الإصلاحيين والمفكرين والرواد الإسلاميين. من التقدملقد مزقت بين النبي صلى الله عليه وسلم وبين نفسك ، فاعلم أن الله سيحكم بيننا وبينك في الدنيا والآخرة.

ما هو الجواب الذي يمكن أن يقدمه أعداء المحافظة إذا كانت ملحمة الغدير قد قطعت الطريق أمام أي عذر أو عذر؟

لذلك خدع هؤلاء المحتالون بعض المسلمين.

عوامل تحريف الإسلام

هناك نوعان من العوامل الداخلية والخارجية التي كانت متورطة في التشويه والانقسام وزيادة الخلافات. العوامل الداخلية هي: 1- طلب المال ، 2- طلب القوة ، 3- جهل بعض المسلمين. وقد ظهر كل من هذه العوامل الثلاثة وتبلور في المجتمع الإسلامي ، وأدى إلى الابتعاد عن الإسلام الإسلامي الخالص ، وتأثير هذه العوامل الثلاثة هي:

1- ترك وصية الرسول الكريم صلى الله عليه وسلم.

وقد نطق النبي صلى الله عليه وسلم بأقوال ووصايا كثيرة للمسلمين نسيها المسلمون ، ومن أهم وصايا النبي صلى الله عليه وسلم الخلافة من بعدهم. انتخب خليفة في الغدير وهجر المسلمون ونسوا هذه وصية الرسول.

أما الوصية المهمة الثانية للنبي صلى الله عليه وسلم فهي مناقشة التمسك بالقرآن ونسبهم الطاهر ، والتي عبروا عنها على النحو التالي:

«انی تارک فیکم الثَّقلین؛ كتاب الله وآل آل البيت ، لا نعتمد عليهم إطلاقاً ، ولا يغادرون حتى لو ذهبوا إلى البركة. في الواقع ، أترك اثنتين من الذخائر الثمينة بينكما ؛ أحدهما كتاب الله والآخر ذريتي ، طالما أنك تتشبث بهذين الاثنين فلن تضل أبدًا ، ولن ينفصل الاثنان عن بعضهما البعض للدخول إلى بركة كوثر علي. كما تم نسيان هذه الوصية الهامة للنبي صلى الله عليه وسلم.

2- فقدان الروحانيات

وكان الأثر الثاني هو تلطيخ الروحانيات والقيم بين المسلمين ، مما أدى بعد النبي إلى إفساح المجال للروحانية والقيمية ، وأصبحت الأمور السيئة والسلبية قيماً. ومن الأمور الروحية التي تناقصت عند المسلمين: التقوى ، والإيمان ، والجهاد ، وما لا قيمة له من طلب المال ، وطلب الشهرة ، والحرية ، ونحو ذلك.

3- تراجع الغيرة الدينية

تأثير آخر لهذه العوامل الثلاثة هو أن الحماسة الدينية بين الناس تضاءلت وتختفي. كل الوجوه الدينية الأخرى تأمر بالمعروف وتنهى عن المنكر. قال الإمام الحسين (ع) عن تخلي الناس عن وصية الخير ونهي المنكر في موسم الحج وصحبه عبد الله بن عباس وعبد الله بن جعفر: "أمر الله بمنع المنكر". "وقد دفع الناس عنهم ، لكنك لست على علم بذلك".

الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر قواعد إسلامية مهمة ، وواجبة على جميع المسلمين. سماها أمير المؤمنين علي (ع) بأحد فروع الجهاد وقال في هذا الصدد: في أمر الخير ونهي المنكر »

والجهاد له أربعة فروع. الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر و ...

ويقولون أيضًا:

"أمرت بظهور المؤمنين ونهيت المنكر رغم رياء المنافقين".

فالذي أمر بالحسن ثبّت ظهور المؤمنين ، ومن نهى عن القبح يفرك أنوف المنافقين.

في القرآن يعتبر الله أن خير الأمم هم الذين يأمرون بالخير وينهون عن المنكر: "كنتم خير أمة ظهرت بين الناس. "(ما) تأمر بالصواب وتنهى عن المنكر".

إن الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر أمر بالغ الأهمية لدرجة أن الإمام الحسين (ع) استشهد من أجله. في تعبيره عن أهداف انتفاضته ، كتب حضرة في وصية موجهة إلى شقيقه محمد حنيفة:

"... لن أترك يوم الأنانية والعصيان والشهوة (من المدينة) ، ولا لأخلق الفساد والقمع ، ولكن هدفي في التحرك هو تصحيح فساد أمتي الأجداد ، وأعني الأمر بالخير والظلم. نهى عن المنكر ، وأريد أن أتبع سيرة جدي (الرسول) وأبي علي بن أبي طالب ، من يتبعني في هذا الصدد احتراما للحق ، سأسلك طريقي لعل الله. احكم بيني وبين هذا الشعب "هو خير قاضي".

أسباب خارجية

معظم هذه التشويهات والحركات كانت مدعومة من قبل الأجانب. يقول العلامة السيد مرتضى أصغري في كتابه الكريم "معلم المدراستين" في التعبير عن العوامل الخارجية:

"يمكن ذكر العوامل الخارجية التالية كأسباب تخريب وتشويه وتحويل مصدر الدراسات الإسلامية - كتب الحديث والسيرة والتعليق:

أولاً ، خبر أهل الكتاب الذي نشره في مصدر البحث الإسلامي أناس مثل كعب الأحبار وتميمداري.

الثاني: الروايات والأخبار التي أدلى بها المنحرفون مثل ابن أبي العوجة وسيف بن عمر ووجدت في المصدر.

ثالثًا ، في السنوات الأخيرة ، منذ أن غزت قوات الكفار (المستعمرون) البلاد الإسلامية وحاربوا الإسلام بأبشع الأسلحة ، قاد الدعاة والعلماء اليهود والمسيحيون من يسمون بالمستشرقين للبحث عن نقاط الضعف في مصدر البحث الإسلامي. وبالتالي محاربة الإسلام ، وجد واستخرج من كل الأخبار المفبركة وغير الدقيقة التي تخلط بين صورة الإسلام ، مثل أسطورة غرانيق ونحوها ، ومن هذه الأخبار كتب بأساليب حديثة وحديثة مثل "الموسوعة الإسلامية". و "محمد النبي السياسي" قلدوا.

وقد قام هؤلاء المقاتلون الاستعماريون بأعمال أكثر خطورة ضد الإسلام ، حيث فرضهم في البلدان الإسلامية أسيادهم ومستشاروهم وخريجو مدارسهم ودعاة الفكر ودعاة حضارتهم باسم الإصلاحيين والمفكرين والرواد الإسلاميين. من التقدم

 

 

ترجمه انگلیسی

in the name of God

The meaning of Islam and faith

 

The last words of the Prophet (PBUH) about the Shiites

Aisha and Hafsa became deaf during the death of the Prophet (PBUH)

Aban quotes Salim as saying: I heard Ali (AS) say: The Prophet (PBUH) made a covenant with me on the day he passed away, and this was while I was leaning on him on my chest. And his happy head was close to my ear.

The two women (Aisha and Hafsa) also listened to hear the conversation.

The Prophet said: O God, close their ears.

Two verses of the Quran about Shiites and enemies of Ali (AS)

Then he said to me: O Ali, have you seen the word of God, the Blessed and Exalted, who says: Do you know who they are? Hazrat says: I said: God and His Messenger know better.

He said: These are your Shiites and your companions. My promise to them is the pool of Kowsar on the Day of Judgment, when the nations sit on their knees and God Almighty decides to offer the people to Himself and the people are called to what there is no choice. He calls you and your Shiites, and you come with a bright and happy forehead, full of water.

O Ali, the verse "Those who disbelieve are among the People of the Book and the polytheists in the Fire of Hell. These are the Jews and the Umayyads and their Shiites who will be sent in black on the Day of Judgment, hungry and thirsty.

Order to keep the book until the advent of the right

O Jabir, preserve this book, it is the kingdom of Bani Abbas until the owner of another eye ends on the servants of God, and a caller appears in the Hejaz and the Grand Mosque of Kufa and what the latter built on the Euphrates is destroyed.

When the Turkish king perishes, the tongue of the evening becomes anxious and the kings increase and the truth appears, and praise be to God.

(Narrated from the book of Salim: 1. Bihar: vol. 22, p. 498 AH, 45 narrated from non-Salim: 1. The book by Ibn Tawus: p. 47 2. 490. 3. Amali Sheikh Tusi: According to Tafsir Borhan: vol. 4, pp. 490 and 491. 4. Manaqib Ibn Shahr Ashob: According to Tafsir Borhan: vol. 4, p. Evidence of reduction, according to the interpretation of the argument: vol. 4, p. 492)

 

The meaning of Islam and faith

Aban ibn Abi Ayash quotes from Salim ibn Qays who said: I heard from Ali ibn Abi Talib (AS) while a man asked him about faith and said: O Amir al-Mu'minin, inform me of faith so that other than you And I will not ask anyone about this after you.

Amir al-mu'minin (AS) said: A man came to the service of the Prophet (PBUH) and as soon as you asked me, he asked that Imam and spoke like you. The Prophet (PBUH) talked to those busy people and said to him: Sit down. The man said: I believed.

Then Ali (AS) turned to the man and said: No field where Gabriel came to the Prophet (PBUH) as a human being and said: What is Islam? He said: "Testifying that there is no god but God and that Muhammad is the Prophet of God and performing prayers and giving zakat and Hajj to the house of God and fasting the month of Ramadan and ghusl of janabah." He said: What is faith? He said: Believe in God and His angels and His books and His prophets and in the life after death and in all its destinies - its good and evil and its sweet and bitter. When the man got up, the Prophet (PBUH) said: This was Gabriel, he had come to teach you your religion. And so it was that whenever the Prophet (PBUH) said something to him, he would say: "You are right". He asked: When is the Day of Judgment? He said: The questioner is not more knowledgeable than the questioner (in this regard). He said: You were right.

The foundations of faith

Amir al-mu'minin (AS) after graduating from the word "you are right" Gabriel said: Know that faith is based on four pillars: certainty, patience, justice and jihad.

Certainty

Certainty has four branches: enthusiasm, fear, asceticism and waiting.

Whoever longs for paradise forgets his lust, and whoever fears the fire abstains from forbidden things, and whoever asceticizes and disregards the world, calamities will be easy for him, and whoever is waiting for death in Charity is in a hurry.

 

Patience

Patience has four branches: insight in understanding, interpretation and explanation of wisdom, knowledge of lessons, traditions of the ancients.

Whoever has insight in understanding, seeks and explains in wisdom, and whoever explains in wisdom knows the lessons, and whoever knows the lesson interprets wisdom, and whoever interprets wisdom Slowly he sees the lesson, and whoever sees the lesson seems to have been with his predecessors.

Justice

Justice has four branches: the complexities of understanding, and the coverage of science and the blossoming of wisdom and the Garden of Dreams.

Whoever understands interprets the sentences of science, and whoever has knowledge, the laws of wisdom are offered to him, and whoever is patient does not exaggerate in his work and by it lives among the praiseworthy people.

Jihad

Jihad has four branches: enjoining the good and forbidding the evil, and truthfulness in various places, and anger for the sake of God, and hatred and enmity with the wicked.

Whoever enjoins what is good strengthens the back of the believer, and whoever forbids what is evil rubs the nose of the wicked, and whoever tells the truth in different places has done his duty, and whoever To have enmity with the wicked and to be angry for the sake of God, God is angry for him.

And this is faith and its foundations and branches.

The lowest degree of faith and disbelief and misguidance

The man said: O Amir al-mu'minin, what is the least thing with which a person becomes a believer, and the least thing with which he becomes an infidel, and the least thing with which he goes astray?

Hazrat said: You asked JoeListen to B:

The least that a person can believe in is that God knows him, and he acknowledges the Lordship and Oneness of God, and knows his Prophet, and he acknowledges his prophecy and message, and his argument Let him know himself on earth and witness his creation to him and let him confess his obedience.

He said: O Amir al-mu'minin, even though he is ignorant of everything except what you have explained? He said: Yes, (only) whenever he was ordered to obey and whenever he was forbidden to accept.

The least that a person can disbelieve in is to accept something as a religion and think that God has commanded him to do it - from the things that God has forbidden - then to make it his religion and to abhor it accordingly. He has a son and thinks that he worships the god he has commanded.

The least that a person is misled by is that he does not recognize the authority of God on earth and his witness over his people who commanded his obedience and made his guardianship obligatory.

Twelve Imams of Divine Proofs

(The man) said: O Amir al-mu'minin, name them for me. He said: Those whom God has associated with Himself and His Prophet and said: "Obey God and obey the Messenger and the first of my affairs" means: "Follow God and the Prophet and the first of your command."

He said: Enlighten me. He said: Those whom the Prophet (PBUH) recited in his last sermon and passed away on the same day, said: . God Almighty has promised me that the two will not be separated from each other until they enter the pool of Kowsar on me, like these two - and the Imam pointed to two index and middle fingers - because one of them is ahead of the other. So cling to these two so that you do not go astray, and do not overtake them that you will perish, and hold back from them that you will be scattered, and do not teach them anything that is more knowledgeable than you.

He said: O Amir al-mu'minin, name him for me. He said: The one whom the Prophet (PBUH) installed in Ghadir Khum and informed them that he has authority over them, and then ordered them to inform the absentees.

He said: O Amir al-Mu'minin, is that you? He said: I am the first and the best of them. Then my son Hassan, after me, has more authority over the believers than themselves. Then my son Hussein after him has more authority over the believers than themselves. And then they are the successors of the Prophet (PBUH) to enter the service of Kowsar one after another over the pool.

The man went to Ali (AS) and kissed his head and then said: You have clarified for me and you have solved my problem and you have eliminated any problem in my heart.

Bases of infidelity

The four bases of disbelief

Salim quotes Amir al-Mu'minin (AS) as saying:

Infidelity is based on four pillars: immorality, exaggeration, doubt and suspicion.

Branches of immorality

Fornication has four branches: persecution, blindness, negligence and aggression.

Whoever persecutes despises the truth, and strongly hates the religious scholars, and insists on a great sin.

Whoever is a Cordell forgets the remembrance of God and seeks suspicion and fights with his Creator and the devil greets him and forgives the sinner without repentance, submission and ignorance. Whoever neglects commits a crime against himself, and his deeds are reversed, and he thinks that he is guided by his misguidance, and his desires deceive him, and he regrets and regrets when the time has passed and the veil has been removed from him. And what he did not think had appeared to him.

Whoever transgresses the command of God doubts, and whoever doubts God shows superiority over him and humiliates him to His power and humiliates him with His glory, as he is proud of his glorious Lord and in His work has gone to extremes.

Exaggerated branches

Exaggeration has four branches: contemplation and immersion in theory and controversy in it, and deviation and stubbornness. Whoever meditates (too much) will not return to the truth, and nothing will be added to him except drowning in complicated matters, and no sedition will be removed from him unless another sedition engulfs him, and his religion from It breaks down and sinks into a complex issue. Anyone who argues in theory is known to be stupid for his long stubbornness.

Whoever deviates, good is ugly in his eyes and bad is good in his eyes.

Whoever is stubborn, the paths will be blinded for him and his work will be protested, and it will be difficult for him to get out of it when he does not follow the path of the believers.

Branches of doubt

Doubt is based on four branches: the controversy and the air of breath and traffic and surrender. And this is the word of God Almighty, who says:

Whoever is afraid of what he has will go back.

And whoever argues in religion, he will fall into doubt, and the first of the believers will overtake him, and the last of them will reach him, and the poison of Satan will trample him.

Whoever surrenders to the destruction of this world and the Hereafter will perish between the two, and whoever is saved from it is of certainty, and God has not created a creature less than certainty.

Suspicious branches

Doubt has four branches: wonder and welcome from adornment, and deceiving the soul, and justifying perversions and covering right from wrong.

In this way, adornment deviates from reason and deceives the soul into lust, and the perversion of its owner leads to a great deviation, and covering the right to the wrong is darkness on top of each other.

And these are the basics and its branches.

The bases of hypocrisy

The four pillars of hypocrisy

Amir al-mu'minin (AS) said: Hypocrisy is based on four pillars: the air of the soul, compromise, anger and taste.

Breathing air branches

The air of the breath is on four branches: Fear and enmity and lust and rebellion

The one who oppresses, his complicated affairs increase and the people abandon him and help him.

Whoever rapes, people are not safe from him and his heart does not stay healthy and he cannot control his soul in lusts.

Whoever does not blame his soul for lusts will sink into evil deeds.

And whoever rebels will be deliberately misled.

Compromise branches

The hunting instrument has four branches: arrogance and desire, and caution and procrastination.

And this is in the sense that it prevents one from being wary of the truth, and postponing the promises causes deviation in action until the time of expiration, and if one did not wish, man would know what is in it, and if man would know what is in it. He knew he was dying suddenly of fear. And arrogance causes man to fall short in action.

Branches of Wrath

Anger has four branches: arrogance, pride, false zeal and prejudice

Whoever raises his head turns his back on the right. And whosoever is proud shall fall into immorality, and whosoever shall show false zeal, he shall tread iniquity; And what is wrong with the bridge of righteousness, which is between turning one's back on righteousness, immorality, and insisting on sins and oppression.

Tasting branches

Greed has four branches: excessive happiness and stubbornness and stacking.

Happiness is not pleasing to God, joy is too wonderful, and stubbornness is a calamity for one who has been forced to bear the burden of sins. And it is the accumulation of fun and play and occupation and turning something that is lower into something better.

And these are the hypocrisy and its foundations and branches.

Divine traditions and repentance to God

God is mighty over His servants. His memory is high and his face is glorious and he has created everything he has created beautiful. His hands are open and His mercy has taken everything, and His command illuminates His appearance and light, and His blessing is boiling, and His wisdom illuminates. His book is evidence and his argument is dominant and his religion is pure. His sultan is his appearance and his word is based on his truth and measure from justice, and his prophets have announced.

God has made evil a sin and sin a sedition, and sedition a pollution. He has made goodness contentment and contentment repentance, and repentance purifier.

Whoever repents will be guided, and whoever falls into sedition will go astray, so long as he does not repent to God and confess his sin, no one will be greedy against the command of God except the one who perishes.

Allah! Allah! How vast is that which is with God of repentance, mercy, good news, and great patience, and how terrible is that which is with God of restraints, hell, and extreme heights. Whoever attains his obedience will attain his dignity, and whoever enters into his sin and tastes his eagle wings, and they will soon regret it.

The unity of Islam and the factors that distort Islam

God the Almighty created man in accordance with His creation, and in order for human beings to reach the happiness of this world and the hereafter, and to achieve the degree of human perfection, He bestowed religion on humanity, and communicated it to humanity through the prophets and divine ambassadors. کرد.

Among all religions, the most complete and final of them is Islam, which was communicated and sent to humanity by the last of the prophets, Muhammad Mustafa (PBUH). God chose Islam as the perfect and chosen religion and ordered everyone to convert to Islam after the coming of the Prophet (PBUH); Because with the advent of Islam and the Qur'an, all the divine books and divine religions have been abolished.

 From the time of the creation of Adam - the first prophet of God - to the Prophet (PBUH), whenever the Prophet passed away, the material powers, kings and nobles of those times began to oppose and distort religions.

Because they saw religion as opposed to their own carnal airs, they changed the laws of the divine religions in their favor in any way and by any means they could, and in this way replaced the divine religions in the name of religion. , And thereby led the people under the yoke of their wisdom, and used them as much as they could.

This course has existed throughout history from the beginning and continues to this day, and in the same way this method was in the time of the Prophet's children, when the Prophet (pbuh) passed away, they created the issue of the roof and the right of the Amir al-mu'minin. Ali (AS) - that the Holy Prophet (PBUH) in Ghadir Khum had chosen him as the next caliph

is not? Isn't this a distortion of Islam? Do not those who usurped the right of Ali (AS) include these verses? Every common sense and logical answer to this question is positive.

The roof was a deviant line created in Islam by the powerful and the rich.

Hazrat Zahra (AS) in explaining the line of deviation and that the people after Ghadir forgot the words of the Prophet (PBUH) and were led astray, in a discussion with the enemies, revealed it as follows:

"The covenant of the people is not present in the presence of you, the Messenger of God (PBUH) left a corpse between our believers, and you cut off your commands between us, we did not test you, and you did not hesitate to tell us the truth, Abi Talib (AS) on the Day of Resurrection, he will not cut you off from me, so that I may be one of the hopefuls, but I will cut off the causes between you and between my Prophet, and God between us and between you in this world and the hereafter.

I do not know a nation like yours that breaks such a covenant and misbehaves. You denied, and did not return our inalienable right, as if you are not aware of the incident on the day of Ghadir Khum? I swear by God that the Holy Prophet of Islam on that day raised the guardianship and leadership of Imam Ali and took allegiance from the people to cut off your hope for power-hungry opportunists, but the strings of connectionYou tore between the Prophet (PBUH) and yourself, know that God will judge between us and you in this world and the hereafter.

What answer could the enemies of the province give if the epic of Ghadir had blocked the way for any excuse and excuse?

Therefore, some Muslims were misled by these tricksters.

Factors distorting Islam

There are two internal and external factors that were involved in the distortion and division and the increase of differences. Internal factors are: 1- Seeking wealth, 2- Seeking power, 3- Ignorance of some Muslims. Each of these three factors emerged and took shape in Islamic society, and led to a move away from pure Muhammadan Islam. The effects of these three factors are:

1- Leaving aside the wills of the Holy Prophet (PBUH)

The Prophet (peace and blessings of Allaah be upon him) uttered many words and wills for the Muslims, which the Muslims forgot. One of the most important commandments of the Prophet (peace and blessings of Allaah be upon him) was the caliphate after them. Was elected caliph in Ghadir, and the Muslims abandoned and forgot this will of the Prophet.

The second important testament of the Prophet (PBUH) was the discussion of adherence to the Qur'an and their pure lineage, which they expressed as follows:

«انی تارک فیکم الثَّقلین; The book of God and the family of Ahl al-Bayt, we do not rely on them at all, and they do not leave even if they go to the pool. Indeed, I leave two precious relics between you; One is the Book of God and the other is my progeny, as long as you cling to these two you will never go astray, and the two will not be separated from each other to enter the pool of Kowsar on me. This important will of the Prophet (PBUH) was also forgotten.

2- Loss of spirituality

The second effect was the discoloration of spirituality and value matters among Muslims, which after the Prophet, spiritual and value matters gave way to irreligion, and bad and negative matters became values. Among the spiritual matters that were diminished among Muslims are: piety, faith, jihad, and worthless matters such as seeking wealth, seeking fame, being free, and so on.

3- Decline of religious zeal

Another effect of these three factors was that religious zeal among the people diminished and disappeared. All other religious faces are commanding the good and forbidding the evil. Imam Hussein (AS) regarding the fact that the people have abandoned the commandment of the good and forbidding the evil, during the Hajj season while Abdullah Ibn Abbas and Abdullah Ibn Ja'far accompanied him, said: "God commands to prevent the evil. "And he has given people away from them, but you are unaware of it."

Enjoining the good and forbidding the evil are important Islamic rules, and are obligatory on all Muslims. Amir al-mu'minin Ali (AS) called it one of the branches of jihad and said in this regard: On the matter of the good and forbidding the evil »

And jihad has four branches; Enjoining good deeds and forbidding ugly deeds and ...

And they also say:

"I commanded the appearance of the believers, and I forbade the evil, despite the hypocrisy of the hypocrites."

So, he who commanded good deeds has established the backs of the believers, and he who forbade ugly deeds has rubbed the noses of the hypocrites.

In the Qur'an, God considers the best nations to be the ones who command what is good and forbid what is evil: "You were the best nation that appeared among the people; "(What) you enjoin what is right and forbid what is wrong."

Enjoining the good and forbidding the evil is so important that Imam Hussein (AS) was martyred for it. In expressing the aims of his uprising, Hazrat wrote in a will addressed to his brother Mohammad Hanifa:

"... I will not leave the day of selfishness, rebellion and lust (from Medina), nor to create corruption and oppression, but my goal in moving is to correct the corruption of my ancestral ummah, and I mean commanding the good and forbidding the evil. , And I want to follow the life of my grandfather (the Prophet) and my father Ali ibn Abi Talib, whoever follows me in this regard out of respect for the truth, I will take my own path so that God may judge between me and this people "He is the best judge."

foreign causes

Most of these distortions and movements have been supported by foreigners. Allameh Seyyed Morteza Asgari in his noble book "Ma'alem Al-Modrastin" states in expressing external factors:

"The following external factors can be mentioned as the causes of sabotage, distortion and transformation of the source of Islamic studies - books of hadith, biography and commentary:

First, the news of the People of the Book, which has been published in the source of Islamic research by people such as Ka'b al-Ahbar and Tamimdari.

Second: Narrations and news made by deviants such as Ibn Abi Al-Awja and Saif Ibn Umar and found in the source.

Third, in recent years, since the infidel forces (colonialists) invaded Islamic countries and fought Islam with the most heinous weapons, the propagandists, Jewish and Christian scholars, have led those who are called Orientalists to Search for weaknesses in the source of Islamic research and thereby fight against Islam. He found and extracted from all the fabricated and inaccurate news that confuses the image of Islam, such as the legend of Gharaniq and the like, and from this news books with modern and modern methods such as "Islamic Encyclopedia" and "Muhammad al-Nabi al-Siyasi" They have imitated.

And these colonial fighters have done even more dangerous work against Islam, where in Islamic countries their masters, advisers, graduates of schools of thought, and inviters of thought and propagandists of their civilization have imposed them in the name of Islamic reformers, intellectuals and pioneers of progress. IntroducedThey have, and they have spread the fruits of their ideas in Islamic countries, and they have published all of them with various means and names and pleasant titles.

Sayyid Ahmad, the founder of the University of Aligarh, and Ahmad Lotfi, a professor of the century, and Qasim Amin Nasir al-Marah in Egypt were among those group, as well as in Iraq, Iran and other Islamic countries. "(These and the like are Western inviters in Islamic countries and destroyers of the principles and rules of Islam.) And it is natural that there is a struggle between this group and the guardians of the original Islamic thought, in which the colonialists help their masters."

By fomenting differences among Muslims, they cause division and misguidance of people of weak faith, and as a result, war and the emergence of new sects among Muslims.

The scholars of the Islamic world, the sympathizers of the Alawite and Jafari schools, have waged and continue to wage many struggles against these so-called intellectuals, all of whom are fed by colonialism. In the meantime, many solutions have been proposed to prevent this process, the most important and useful of which are:

1- Creating unity among Muslims

2- Expressing opinions correctly and logically in an atmosphere away from conflict

3- Identifying people who, as intellectuals, question and destroy the principles of Islam.

4- Introducing and fighting against these people

Of course, unity is the most important factor in preventing division, of which all other things are a subset, and by creating unity, other things will be realized automatically: when one hundred and ninety comes before us. Hazrat Allameh Seyyed Morteza Asgari also says in the expression of Islamic unity in "Ma'alem Al-Modrastin" that: In order to create unity, opinions and beliefs must be expressed. Regarding the expression of the views and opinions of Muslims, he says:

"The issues we have mentioned are beliefs that have permeated Muslims, and silence in the face of such notions has so far failed to contribute to the unity and understanding of Muslims, but has always opened the wound of discord, and increased the time of unhappiness."

With these statements, it was known that silence is not useful for creating unity and not expressing the correct opinions without slander and lies. Allameh Amini also believes in the correct expression of opinions to create Islamic unity and confront the lies of seemingly religious intellectuals, so he wrote "Al-Ghadir" and other books to remove the suspicion and answer the so-called lies of intellectuals.

                                                                                                                                                                                      ترجمه آذربایجانی

Allahın adı ilə

İslam və imanın mənası

 

Peyğəmbərin (s) şiələr haqqında son sözləri

Aişə və Hafsa Peyğəmbərin (s) vəfatında kar olmuşlar.

Aban Səlimdən belə nəql edir: Əlinin (ə) belə dediyini eşitdim: Peyğəmbər (s) vəfat etdiyi gün mənimlə əhd bağladı və bu mənim sinəmə söykəndiyim vaxt idi və xoşbəxt başı yaxın idi. qulağıma.

İki qadın (Aişə və Hafsa) da söhbəti eşitmək üçün qulaq asdılar.

Peyğəmbər buyurdu: İlahi, qulaqlarını bağla.

Şiələr və Əlinin (ə) düşmənləri haqqında Quranın iki ayəsi

Sonra mənə dedi: Ya Əli, Allahın kəlamını gördünmü ki, kim deyir: Sən onların kim olduğunu bilirsənmi? Həzrət deyir: Dedim: Allah və Onun Elçisi daha yaxşı bilir.

Dedi: Bunlar sizin şiələriniz və yoldaşlarınızdır. Onlara verdiyim söz, Qiyamət günü millətlər diz üstə oturduqları və Allah -Taalanın insanları Özünə təqdim etməyə qərar verdikləri və insanları heç bir seçim olmayan şeyə çağırıldığı zaman Kowsar hovuzudur. Sizi və sizin şiələrinizi çağırır və siz parlaq və xoşbəxt bir alnınızla, su ilə gəlirsiniz.

Ey Əli, "Kafirlər kitab əhlindən və cəhənnəm odunda olan müşriklərdəndir. Bunlar yəhudilər, Əməvilər və onların şiələridir ki, Qiyamət günü ac -susuz halda qara rəngdə göndəriləcəklər.

Kitabın sağa çıxana qədər saxlanmasını əmr edin

Ey Cabir, bu kitabı qoru, başqa bir gözün sahibi Allahın qullarına bitənə qədər və Hicazda və Kufənin Böyük Məscidində bir zəng edən görünənə qədər Fərat çayında tikilənləri məhv edənə qədər Bəni Abbasın səltənətidir. .

Türk kralı öldükdə axşamın dili narahat olur və padşahlar çoxalır və həqiqət ortaya çıxır və Allaha həmd olsun.

(Səlim kitabından nəql olunmuşdur: 1. Bihar: 22-ci cild, səh. 498-ci hicri-qəməri, 45-ci hicri-qəməri, 45-ci il, Səlim olmayanlardan rəvayət olunmuşdur: 1. İbn Tavusun kitabı: səh 490. 3. Amali Şeyx Tusi: Təfsir Borhana görə : cild 4, s.490

 

İslam və imanın mənası

Aban ibn Əbi Ayaş Səlim ibn Qeysdən nəql edir: "Əli ibn Əbu Talibdən (ə) eşitdim, bir kişi ondan iman haqqında soruşdu və dedi: Ey Əmirəlmöminin, mənə imandan xəbər ver ki, səndən başqa Səndən sonra bu barədə heç kimdən soruşmayacağam.

Əmirəlmöminin (ə) buyurdu: Bir kişi Peyğəmbərin (s) xidmətinə gəldi və sən məndən soruşan kimi o İmamdan soruşdu və sənin kimi danışdı. Peyğəmbər (s) o məşğul insanlarla söhbət etdi və ona dedi: Otur. Adam dedi: İnandım.

Sonra Əli (ə) həmin adama tərəf dönərək dedi: Cəbrayılın insan olaraq Peyğəmbərin (s) yanına gələrək: İslam nədir? Dedi: "Allahdan başqa heç bir tanrı olmadığına və Məhəmmədin Allahın peyğəmbəri olduğuna şəhadət vermək və Allahın evinə namaz qılmaq, zəkat və həcc vermək, Ramazan və cənabə qüslü orucunu tutmaq." Dedi: İman nədir? Dedi: Allaha, mələklərinə, kitablarına, peyğəmbərlərinə, ölümdən sonrakı həyata və bütün talelərinə - yaxşılığına, pisliyinə, şirininə və acısına inanın. Kişi ayağa qalxanda Peyğəmbər (s) buyurdu: Bu Cəbrayıl idi, sənin dinini öyrətmək üçün gəlmişdi. Və buna görə də Peyğəmbər (s) ona bir şey deyəndə: "Düz deyirsən" deyərdi. Soruşdu: Qiyamət nə vaxtdır? Buyurdu: Sual verən, sorğu -sual edəndən daha savadlı deyil. Dedi: Haqlısan.

İnancın əsasları

Əmirəlmöminin (ə) "haqlısan" sözünü bitirdikdən sonra Cəbrayıl dedi: Bil ki, iman dörd sütuna əsaslanır: yəqinlik, səbr, ədalət və cihad.

Əminlik

Əminliyin dörd qolu var: həvəs, qorxu, zahidlik və gözləmə.

Kim cənnətə can atsa, şəhvətini unudar, kim oddan qorxarsa, haram şeylərdən çəkinər, kim dünyanı zahid etsə və ona məhəl qoymasa, bəlalar onun üçün asan olar, kim sədəqədə ölüm gözləsə tələsər.

 

Səbir

Səbrin dörd qolu var: hikməti dərk etmək, təfsir etmək və izah etmək, dərsləri, qədimlərin ənənələrini bilmək.

Kim anlayışa sahibdirsə, hikmətlə axtarır və izah edir, kim hikmətlə izah edirsə dərsləri bilir, kim dərsi bilirsə hikməti şərh edir sələflər.

Ədalət

Ədalətin dörd qolu var: dərk etmənin mürəkkəbliyi, elmin əhatə olunması və hikmətin çiçəklənməsi və Xəyallar bağı.

Kim anlayarsa elm cümlələrini təfsir edər, kimə bilik varsa hikmət qanunları təklif ediləcək və kim səbirli olsa da işində ifrata varmayacaq və onunla birlikdə tərifə layiq insanlar arasında yaşayacaq.

Cihad

Cihadın dörd qolu var: yaxşıya əmr etmək və pislikdən çəkindirmək, müxtəlif yerlərdə doğru danışmaq, Allah rizası üçün qəzəblənmək, pislərlə kin və kin.

Kim yaxşılıq etməyi əmr edərsə, möminin belini möhkəmləndirər, pisliyi qadağan edən isə pislərin burnunu ovuşdurar, müxtəlif yerlərdə həqiqəti söyləyən kimsə öz vəzifəsini yerinə yetirmiş olar, kim pislərlə düşmənçilik etmək və qəzəblənmək. Allah xatirinə Allah ona qəzəblənir.

Və bu iman və onun əsasları və budaqlarıdır.

Ən aşağı iman və küfr və azğınlıq

Adam dedi: Ey Əmirəlmöminin, bir insanın iman gətirdiyi, kafir olduğu və ən azğınlaşdığı ən az şey nədir?

Həzrət buyurdu: Sən Coudan soruşdunB -yə qulaq asın:

İnsanın inana biləcəyi ən az şey, Allahın onu tanıması, Allahın Rəbbliyini və birliyini, Peyğəmbərini tanımasını, peyğəmbərliyini və mesajını, mübahisəsini qəbul etməsidir. ona və itaətini etiraf etsin.

Dedi: Ya Əmirəlmöminin, izah etdiyindən başqa hər şeydən xəbərsiz olsa da? Dedi: Bəli, (yalnız) ona nə vaxt itaət olunmaq əmr olundu və nə vaxt qəbul etmək qadağan edildi.

İnsanın inkar edə biləcəyi ən az şey, bir şeyi din olaraq qəbul etmək və Allahın ona bunu əmr etdiyini düşünməkdir - Allahın haram buyurduğu şeylərdən biri - sonra onu öz dininə çevirmək və buna görə onu ləğv etmək və bir oğlu olmalı və əmr etdiyi tanrıya ibadət etdiyini düşünməlidir.

Bir insanın ən az aldatdığı şey, Allahın yer üzündəki nüfuzunu və itaət etməyi əmr edən və himayəçiliyini vacib edən xalqı üzərindəki şahidliyini tanımamasıdır.

İlahi Dəlillərin On İki İmamı

(Adam) dedi: Ey Əmirəlmöminin, bunların adını mənə ver. Dedi: Allahın Özünə və Peyğəmbərinə şərik qoşub: "Allaha itaət edin, Peyğəmbərə və işlərimin birincisinə itaət edin" dedikləri: "Allaha, Peyğəmbərə və əmrinizin birincisinə tabe olun" deməkdir.

Dedi: Məni işıqlandır. Dedi: Peyğəmbərin (s) son xütbəsində oxuduğu və eyni gündə vəfat edənlər dedilər:. Uca Allah mənə söz verdi ki, bu ikisi mənim üzərimdəki Kövsər hovuzuna girməyincə bir -birindən ayrılmayacaqlar - və İmam iki şəhadət və orta barmağını göstərdi - çünki biri digərindən üstündür. Bu iki yoldan sapmayın ki, azmasın, yox olsun ki, həlak olasınız və onlardan uzaqlaşasınız ki, dağılasınız və onlara sizdən daha savadlı bir şey öyrətməyin.

Dedi: Ey Əmirəlmöminin, adını mənim üçün qoy. Dedi: Peyğəmbərin (s) Qədir -Xumda yüklədiyi və onlara hakimiyyəti olduğunu bildirən və sonra qiyabi olaraq orada olanlara xəbər vermələrini əmr edən şəxs.

Dedi: Ey Əmirəlmöminin, bu sənsənmi? Dedi: Mən onlardan birincisi və ən yaxşısıyam. O zaman oğlum Həsənin məndən sonra möminlər üzərində özlərindən daha çox səlahiyyəti var. Ondan sonra oğlum Hüseynin möminlər üzərində özlərindən daha çox səlahiyyəti var. Və sonra hovuzun üstündə Kövsərin xidmətinə girmək üçün Peyğəmbərin (s) varisləridirlər.

Adam Əlinin (ə) yanına gedib başını öpdü və sonra dedi: Mənim üçün aydınlıq gətirdin və problemimi həll etdin və ürəyimdəki hər hansı bir problemi aradan qaldırdın.

Xəyanətin əsasları

Küfrün dörd əsası

Səlim Əmirəlmöminindən (ə) belə nəql edir:

Xəyanət dörd sütuna əsaslanır: əxlaqsızlıq, şişirtmə, şübhə və şübhə.

Əxlaqsızlıq budaqları

Zinanın dörd qolu var: zülm, korluq, səhlənkarlıq və təcavüz.

Kim zülm edərsə, həqiqətə xor baxar, din alimlərinə şiddətlə nifrət edər və böyük bir günahda israr edər.

Kim Kordelli olsa, Allahı zikr etməyi unudar və şübhə axtarıb Yaradanla mübarizə aparar və şeytan ona salam verər və günahkarı tövbə etmədən, təslim olmadan və cahillik etmədən bağışlayar. Kim etinasızlıq etsə özünə qarşı bir cinayət edər və işi tərsinə çevrilər, zəlalətinin doğru yola yönəldiyini və nəfsinin onu aldatdığını zənn edər və zaman keçib pərdəni çıxardıqda peşman olar və peşman olar. Və düşünmədiyi şey ona göründü.

Kim Allahın əmrini pozarsa, şübhə edər, kim Allaha şübhə edərsə, üstünlüyünü göstərir və qüdrəti ilə onu alçaldar və izzəti ilə rüsvay edər.

Abartılı filiallar

Mübaliğənin dörd qolu var: düşünmək və nəzəriyyəyə dalmaq və bu mövzuda mübahisə etmək, sapma və inadkarlıq. Kim (çox) düşünərsə, həqiqətə qayıtmaz və ona mürəkkəb işlərdə boğulmaqdan başqa heç nə əlavə edilməz və başqa bir fitnə onu əhatə etməsə və dini dindən qoparılmasa və batmasa, ondan heç bir fitnə götürülə bilməz. mürəkkəb məsələdir. Teorik olaraq mübahisə edən hər kəsin uzun inadkarlığı səbəbindən axmaq olduğu bilinir.

Kim saparsa, yaxşısı gözündə çirkin, pisliyi gözündə yaxşıdır.

Kim inadkar olsa, yollar onun üçün kor olacaq və işinə etiraz ediləcək və möminlərin yolu ilə getmədiyi zaman oradan çıxması çətin olacaq.

Şübhə budaqları

Şübhənin dörd qolu var: ruhun mübahisəsi və hərəkəti və təslim olmaq. Və bu, Uca Allahın sözüdür və buyurur:

Kim əlində olan şeydən qorxarsa, geri dönər.

Kim dində mübahisə edərsə, şübhəyə düşər və möminlərdən birincisi onu tutar, sonuncusu ona çatar və şeytanın zəhəri onu tapdalayar.

Kim dünya və axirət məhvinə təslim olarsa, ikisi arasında həlak olar, kim ondan xilas olarsa, yəqindir və Allah əminlikdən daha az bir məxluq yaratmamışdır.

Şübhəli filiallar

Şübhənin dörd qolu var: bəzəkdən təəccüblənmək və xoş qarşılamaq, nəfsi aldatmaq, təhrifləri əsaslandırmaq və yaxşını pisdən örtmək.

Bu şəkildə bəzək ağıldan uzaqlaşır və nəfsi şəhvətə aparır və sahibinin azğınlığı böyük bir sapmaya səbəb olur və haqqı batilin üstünü örtmək qaranlıqdır.

Və bunlar əsaslar və budaqlardır.

Riyakarlığın əsasları

İkiüzlülüyün dörd sütunu

Əmirəlmöminin (ə) buyurur: İkiüzlülük dörd sütuna əsaslanır: ruhun havası, güzəştə getmək, qəzəb və dad.

Nəfəs alan hava budaqları

Nəfəs havası dörd budaq üzərindədirQorxu və düşmənçilik, şəhvət və üsyan

Zülm edən, onun çətin işləri artar və insanlar onu tərk edərək ona kömək edərlər.

Kim təcavüz edərsə, insanlar ondan təhlükəsiz deyillər və ürəyi sağlam qalmaz və nəfsini şəhvətlə idarə edə bilməz.

Kim nəfsini şəhvətdə günahlandırmasa, pis işlərə batar.

Kim üsyan edərsə, bilərəkdən yoldan çıxarılacaqdır.

Güzəştli filiallar

Ov alətinin dörd qolu var: təkəbbür və istək, ehtiyat və süründürməçilik.

Və bu, insanın həqiqətdən çəkinməsini maneə törədir və vədləri təxirə salmaq, sona çatana qədər hərəkətdə sapmalara səbəb olur və əgər istəməsə, insan içindəki nə olduğunu bilər və əgər insan istəsəydi İçində nə olduğunu bil. Qorxudan birdən öldüyünü bilirdi. Təkəbbürlük isə insanın hərəkətə keçməməsinə səbəb olur.

Qəzəb budaqları

Qəzəbin dörd qolu var: təkəbbür, qürur, yalan qeyrət və önyargı

Kim başını qaldırsa, arxasını sağa çevirər. Kim qürur duysa, əxlaqsızlığa düşər, kim qeyrət göstərərsə, günahı tapdalayar. Salehlikdən üz döndərmək, əxlaqsızlıq etmək, günah və zülm üzərində israr etmək arasında olan salehlik körpüsünün günahı nədir?

Dadmaq üçün budaqlar

Tamahkarlığın dörd budağı var: həddindən artıq xoşbəxtlik, inadkarlıq və yığma.

Xoşbəxtlik Allaha xoş gəlməz, sevinc çox gözəldir və inadkarlıq günahların yükünü daşımaq məcburiyyətində qalan üçün bir bəladır. Və əyləncənin, oyunun və məşğuliyyətin toplanması və aşağı olanı daha yaxşı bir şeyə çevirməkdir.

Və bunlar riyakarlıq və onun təməlləri və budaqlarıdır.

İlahi ənənələr və Allaha tövbə

Allah bəndələri üzərində qüdrətlidir. Yaddaşı yüksəkdir, üzü möhtəşəmdir və yaratdığı hər şeyi gözəl yaratmışdır. Əlləri açıqdır və mərhəməti hər şeyi aldı və əmri Onun görünüşünü və işığını, neməti qaynayır və hikməti işıqlandırır. Onun kitabı dəlil, arqumenti hakimdir və dini təmizdir. Onun sultanı görünüşüdür və sözü həqiqətinə və ədalətdən götürdüyü ölçüyə söykənir və peyğəmbərləri bəyan etmişlər.

Allah pisliyi günah, günahı fitnə, fitnəni çirkləndirici etdi. Yaxşılığı məmnunluq və məmnuniyyəti tövbə və tövbəni təmizləyici etmişdir.

Kim tövbə etsə doğru yola gedər, kim fitnəyə düşərsə, Allaha tövbə etməyib günahını etiraf etmədiyi müddətcə yoldan azar, həlak olandan başqa heç kim Allahın əmrinə acgözlük göstərməz.

Allah! Allah! Tövbə, mərhəmət, müjdə və böyük səbir Allahının yanında olan şey nə qədər genişdir, məhdudiyyətlərin, cəhənnəmin və ucalıqların Allahı ilə olan şey nə qədər dəhşətlidir. Kim itaət etsə, ləyaqətinə qovuşar, kim günahına girib qartal qanadlarını dadarsa, tezliklə peşman olarlar.

İslam Birliyi və İslamın Təhrif Edilməsi Faktorları

Uca Allah insanı öz yaradılışına uyğun olaraq yaratdı və insanların dünya və axirət səadətinə çatması və insan kamilliyi dərəcəsinə çatması üçün insanlığa din bəxş etdi və insanlığa bu vasitələrlə çatdırdı. peyğəmbərlər və ilahi elçilər.

Bütün dinlər içərisində ən tam və sonuncu peyğəmbərlərin sonuncusu Məhəmməd Mustafa (s.a.s) tərəfindən insanlığa bildirilən və göndərilən İslamdır. Allah İslamı mükəmməl və seçilmiş din olaraq seçdi və Peyğəmbərin (s) gəlişindən sonra hər kəsin İslamı qəbul etməsini əmr etdi; Çünki İslam və Quranın gəlişi ilə bütün ilahi kitablar və ilahi dinlər ləğv edildi.

 Adəmin (ilk ilahi peyğəmbər) yaradıldığı andan Peyğəmbərin (s) vaxtına qədər, Peyğəmbər (s) dünyadan köçəndə o dövrlərin maddi qüvvələri, padşahları və əyanları dinlərə qarşı çıxıb təhrif etdilər.

Dini öz cismani istəklərinin əksinə gördükləri üçün, hər cür və hər vasitə ilə ilahi dinlərin qanunlarını öz xeyrinə dəyişdirdilər və bu yolla ilahi dinləri din adına qanunlarla əvəz etdilər. Və bununla da insanları müdriklik boyunduruğuna sürüklədi və bacardıqları qədər istifadə etdi.

Bu kurs tarix boyu əvvəldən mövcuddur və bu günə qədər davam edir və eyni şəkildə bu üsul Peyğəmbərin övladlarının dövründə olduğu kimi, Peyğəmbər (s) vəfat edərkən dam və sağ məsələsini yaratdılar. Əmirəlmömininin Əli (ə) - Qədir Xumdakı Peyğəmbərin (s) onu növbəti xəlifə olaraq seçdiyi.

deyil? Bu İslamı təhrif etmək deyilmi? Əlinin (ə) haqqını qəsb edənlər bu ayələri daxil etmirlərmi? Bu sualın hər bir sağlam düşüncəsi və məntiqi cavabı müsbətdir.

Saqifə İslamda güclülər və varlılar tərəfindən yaradılan azğın bir xətt idi.

Həzrət Zəhra (s.ə) sapma xəttini və Qədirdən sonrakı insanların Peyğəmbərin (s) sözlərini unudub yoldan çıxardıqlarını izah edərkən düşmənlərlə bir müzakirədə bunu belə ortaya qoydu:

"Xalqın əhdi sənin yanında var. Əbi Talib (ə), Qiyamət günü Rəbb səni məndən kəsməz ki, ümid edənlərdən olum, amma kəsərəm. aranızda və Peyğəmbərim arasında olan səbəbləri və Allah bizimlə sizin aranızda dünya və axirətdədir.

Mən sənin kimi bu əhdi pozan və pis davranan bir millət tanımıram, sən Qədir -Xum günündə baş verən hadisədən xəbərsizsən kimi inkar etdin və ayrılmaz haqqımızı qaytarmadın? Allaha and içirəm ki, İslam Peyğəmbəri o gün İmam Əlinin (ə) himayəçiliyini və rəhbərliyini tanıtdı və gücdən ac olan fürsətçilərə olan ümidinizi kəsmək üçün xalqdan beyət aldı, ancaq əlaqə telləri.:

Peyğəmbərlə (s) öz aranızda parçaladınız, bilin ki, Allah bizimlə sizin aranızda dünya və axirətdə hökm verəcəkdir.

Qədir dastanı hər hansı bir bəhanə və bəhanə ilə yolu bağlasaydı, əyalətin düşmənləri nə cavab verə bilərdi?

Buna görə də bəzi müsəlmanlar bu hiyləgərlər tərəfindən yoldan çıxarıldı.

İslamı təhrif edən amillər

Təhrif və bölünməyə və fərqlərin artmasına səbəb olan iki daxili və xarici faktor var. Daxili amillər bunlardır: 1- Sərvət axtarışı, 2- Güc axtarışı, 3- Bəzi müsəlmanların cahilliyi. Bu üç faktorun hər biri İslam cəmiyyətində ortaya çıxdı və formalaşdı və saf Məhəmməd İslamından uzaqlaşmağa səbəb oldu.Bu üç faktorun təsiri:

1- Peyğəmbərin (s) vəsiyyətini bir kənara qoymaq

Peyğəmbər (salləllahu aleyhi və səlləm) müsəlmanlar üçün müsəlmanlar üçün unutduqları bir çox söz və iradələr söyləmişdir. Peyğəmbərin (sallallahu aleyhi və səlləm) ən vacib əmrlərindən biri onlardan sonra xilafət olmasıdır Qədirdə xəlifə seçildi və müsəlmanlar Peyğəmbərin bu vəsiyyətini tərk edərək unutdular.

Peyğəmbərin (s) ikinci vacib vəsiyyəti, Qurana bağlılıq və onların saf soyundan bəhs edərək bunları belə ifadə etdilər:

«Əlavə et فیکم الثَّقلین; Allahın kitabı və Əhli-beyt ailəsi, biz onlara heç güvənmirik və hovuza getsələr də ayrılmırlar. Həqiqətən, aranızda iki qiymətli iz qoyuram; Biri Allahın kitabı, digəri isə mənim nəslimdir, bu ikisindən yapışdığınız müddətcə heç vaxt yoldan çıxmayacaqsınız və ikisi üstümdəki Kowsar havuzuna girmək üçün bir -birindən ayrılmayacaq. Peyğəmbərin (s) bu vacib vəsiyyəti də unuduldu.

2- Mənəviyyatın itirilməsi

İkinci təsir, Peyğəmbərdən sonra mənəviyyat və dəyər məsələlərinin dinsizliyə yol açması, pis və mənfi məsələlərin dəyərlərə çevrilməsi Müsəlmanlar arasında mənəviyyatın və dəyər məsələlərinin rənginin dəyişməsidir. Müsəlmanlar arasında azalmış mənəvi məsələlər arasında: təqva, iman, cihad və var -dövlət axtarmaq, şöhrət axtarmaq, azad olmaq və s.

3- Dini qeyrətin azalması

Bu üç faktorun başqa bir təsiri, insanlar arasında dini qeyrətin azalması və yox olması idi. Bütün digər dini simalar yaxşıya əmr edir və pislikdən çəkindirir. İmam Hüseyn (ə), Həcc mövsümündə, insanların İbn Abbas və Abdullah İbn Cəfərin müşayiət etdiyi bir vaxtda, insanların əmrini tərk edərək pislikdən çəkindirmələri ilə əlaqədar olaraq belə buyurdu: "Allah pisliyin qarşısını almağı əmr edir. "Və insanları onlardan uzaqlaşdırdı, amma siz bundan xəbərsizsiniz."

Yaxşılığı əmr etmək və pislikdən çəkindirmək İslamın vacib qaydalarıdır və bütün müsəlmanlara vacibdir. Əmirəlmöminin Əli (ə) bunu cihad qollarından biri adlandırdı və bununla əlaqədar olaraq dedi: Yaxşılıq və pislikdən çəkindirmək mövzusunda »

Cihadın dörd qolu var; Yaxşı işlərə buyurmaq, çirkin işlərdən çəkindirmək və ...

Həm də deyirlər:

"Möminlərin görünüşünü əmr etdim və münafiqlərin riyakarlığına baxmayaraq pisliyi qadağan etdim."

Deməli, yaxşı işlərə əmr edən möminlərin belini möhkəmləndirmiş, çirkin işləri qadağan edən isə münafiqlərin burnunu ovuşdurmuşdur.

Allah Quranda ən yaxşı millətləri yaxşılığa əmr edən və pisliyi qadağan edənlər hesab edir: "Sən insanlar arasında ortaya çıxan ən yaxşı millət idin; "(Nə) yaxşıya əmr edir və pis olanı qadağan edirsən."

Yaxşılığı əmr etmək və pisliyi qadağan etmək o qədər vacibdir ki, İmam Hüseyn (ə) bunun üçün şəhid oldu. Həzrət qiyamının məqsədlərini ifadə edərkən qardaşı Məhəmməd Hənifəyə ünvanladığı vəsiyyətnamədə yazır:

"... Nə eqoizm, üsyan və şəhvət gününü (Mədinədən) tərk etməyəcəyəm, nə də fəsad və zülm yaratmayacağam, amma hərəkət etməkdə məqsədim ata -baba ümmətimin fitnəsini düzəltməkdir. pisliyi qadağan edir. Və mən babamın (Peyğəmbərin) və atam Əli ibn Əbu Talibin həyatını izləmək istəyirəm, kim həqiqətə hörmətlə bu mövzuda məni təqib edərsə, Allah öz yolunu seçər. Mənimlə bu xalq arasında hökm ver. "O, ən yaxşı hakimdir."

xarici səbəblər

Bu təhriflərin və hərəkətlərin çoxu xaricilər tərəfindən dəstəklənmişdir. Allameh Seyyed Morteza Asgari, "Maalem Al-Modrastin" adlı nəcib kitabında xarici faktorları ifadə edərkən belə deyir:

"İslami tədqiqat mənbəyinin - hədis kitablarının, tərcümeyi -halının və təfsirinin təxribat, təhrif və çevrilmə səbəbləri olaraq aşağıdakı xarici faktorları qeyd etmək olar:

Birincisi, Kəb əl-Əxbar və Təmimdari kimi insanlar tərəfindən İslami araşdırmaların qaynağında nəşr olunan Kitab əhli xəbərləri.

İkincisi: İbn Əbi əl-Avca və Seyf İbn Ömər kimi azğınların söylədikləri və mənbədə tapılan xəbərlər.

Üçüncüsü, son illərdə kafir qüvvələr (müstəmləkəçilər) İslam ölkələrini işğal edərək İslamla ən iyrənc silahlarla mübarizə apardıqları üçün təbliğatçılar, yəhudi və xristian alimləri şərqşünas adlandırılanları İslam araşdırmalarının mənbəyində zəiflik axtarmağa sövq etdilər. və bununla da İslam əleyhinə mübarizə aparır. Gəraniq əfsanəsi və sair kimi İslam imicini qarışdıran bütün uydurma və qeyri -dəqiq xəbərləri və bu xəbər kitablarından "İslam Ensiklopediyası" kimi müasir və müasir üsullarla tapdı və çıxardı. və "Məhəmməd ən-Nabi əs-Siyasi" ni təqlid etdilər.

Və bu müstəmləkə döyüşçüləri, İslam ölkələrində ağalarının, müşavirlərinin, məzuniyyət məzunlarının, düşüncə dəvətçilərinin və sivilizasiyalarının təbliğatçılarının İslam islahatçıları, ziyalıları və qabaqcılları adına onları zorladıqları İslama qarşı daha təhlükəli işlər gördülər. tərəqqi

İslam ölkələrində fikirlərinin meyvələrini yaymışlar və yaymışlar və hamısını müxtəlif vasitələrlə və adlarla və xoş başlıqlarla nəşr etmişlər.

Aligarh Universitetinin qurucusu Seyid Əhməd, əsrin professoru Əhməd Lütfi və Misirdəki Qasım Əmin Nasir əl-Marah, İraq, İran və digər İslam ölkələrində olduğu kimi, bu qrupa daxil idi. "(Bunlar və bənzərləri İslam ölkələrində Qərb dəvətçiləri və İslamın prinsip və qaydalarını pozanlardır.) Və bu qrupla müstəmləkəçilərin onlara kömək etdikləri orijinal İslam düşüncəsinin keşikçiləri arasında bir mübarizənin olması təbiidir. ustalar ".

Müsəlmanlar arasında fikir ayrılıqları yaratmaqla, zəif inanclı insanların parçalanmasına və azğınlığına səbəb olurlar və nəticədə müharibəyə və müsəlmanlar arasında yeni məzhəblərin yaranmasına səbəb olurlar.

İslam dünyasının alimləri, Ələvi və Cəfəri məktəblərinin rəğbət bəsləyənləri, hamısı müstəmləkəçilikdən qidalanan bu sözdə ziyalılara qarşı bir çox mübarizə apardılar və aparmaqda da davam edirlər. Bu arada, bu prosesin qarşısını almaq üçün bir çox həll təklif edildi, bunlardan ən əhəmiyyətlisi və faydası bunlardır:

1- Müsəlmanlar arasında birlik yaratmaq

2- Münaqişədən uzaq bir mühitdə fikirlərini düzgün və məntiqli şəkildə ifadə etmək

3- Ziyalı olaraq İslamın əsaslarını şübhə altına alan və məhv edən insanların müəyyən edilməsi.

4- Bu insanlarla tanışlıq və onlara qarşı mübarizə

Əlbəttə ki, birlik, bütün digər şeylərin alt kümesi olan bölünmənin qarşısını almaqda ən vacib amildir və birlik yaradaraq digər işlər avtomatik olaraq reallaşacaq: yüz doxsan qarşımıza çıxanda. Həzrət Allame Seyyid Morteza Əsgəri "Maalem əl-Modrastin" də İslam birliyinin ifadəsində belə deyir: Birlik yaratmaq üçün fikir və inanclar ifadə edilməlidir. Müsəlmanların fikir və rəylərinin ifadəsi ilə əlaqədar olaraq belə deyir:

"Bəhs etdiyimiz mövzular müsəlmanlara nüfuz edən inanclardır və bu cür anlayışlar qarşısında susmaq indiyə qədər müsəlmanların birliyinə və anlayışına töhfə verə bilməyib, lakin həmişə nifaq yarasını açıb və bədbəxtlik vaxtını artırıb. . "

Bu ifadələrlə səssizliyin birlik yaratmaq və böhtan və yalan olmadan doğru fikirləri ifadə etməmək üçün faydalı olmadığı bilinirdi. Allameh Amini, İslam birliyi yaratmaq və dini ziyalıların yalanları ilə üzləşmək üçün fikirlərin düzgün ifadə edilməsinə inanır, buna görə də şübhələri aradan qaldırmaq və ziyalıların yalan deyilən sözlərinə cavab vermək üçün "Əl-Qadir" və digər kitablar yazdı.

 

 

ترجمه  آلبانییایی

 

                   ne emer te Zotit

Kuptimi i Islamit dhe besimit

 

Fjalët e fundit të Profetit (a.s.) për Shiitët

Aisha dhe Hafsa u shurdhuan gjatë vdekjes së Profetit (a.s.)

Aban citon Salimin të ketë thënë: Kam dëgjuar Aliun (as) të thotë: Profeti (a.s.) bëri një besëlidhje me mua ditën kur ai vdiq, dhe kjo ishte ndërsa unë isha mbështetur tek ai në gjoksin tim. Dhe koka e tij e lumtur ishte afër tek veshi im.

Dy gratë (Aisha dhe Hafsa) gjithashtu dëgjuan të dëgjonin bisedën.

Profeti tha: O Zot, mbylli veshët e tyre.

Dy ajete të Kuranit për Shiitët dhe armiqtë e Aliut (AS)

Pastaj më tha: O Ali, a e ke parë fjalën e Zotit, të Bekuarit dhe të Lartësuarit, i cili thotë: A e dini se cilët janë ata? Hazreti thotë: Unë thashë: Zoti dhe i Dërguari i Tij e dinë më mirë.

Ai tha: Këta janë shiitët tuaj dhe shokët tuaj. Premtimi im për ta është pishina e Kowsarit në Ditën e Gjykimit, kur kombet ulen në gjunjë dhe Zoti i Plotfuqishëm vendos t'i ofrojë njerëzit Vetes së Tij dhe njerëzit thirren në atë që nuk ka zgjedhje. Ai ju thërret ju dhe shiitët tuaj, dhe ju vini me një ballë të ndritshme dhe të lumtur, plot ujë.

O Ali, ajeti "Ata që nuk besuan janë prej ithtarëve të librit dhe politeistëve në zjarrin e Xhehenemit. Këta janë hebrenjtë dhe umajadët dhe shiitët e tyre të cilët do të dërgohen me të zeza në Ditën e Gjykimit, të uritur dhe të etur.

Urdhëroni për ta mbajtur librin deri në ardhjen e së drejtës

O Xhabir, ruaje këtë libër, është mbretëria e Bani Abasit derisa pronari i një syri tjetër mbaron tek shërbëtorët e Zotit, dhe një telefonues shfaqet në Hejaz dhe Xhaminë e Madhe të Kufas dhe ajo që ky i fundit ndërtoi në Eufrat shkatërrohet Me

Kur mbreti turk vdes, gjuha e mbrëmjes shqetësohet dhe mbretërit shtohen dhe e vërteta shfaqet, dhe lavdia i takon Zotit.

(Transmetuar nga libri i Salimit: 1. Bihar: vëll. 22, f. 498 Hixhri, 45 transmetuar nga jo-Salim: 1. Libri nga Ibn Tawus: f. 490. 3. Amali Shejh Tusi: Sipas Tefsir Borhanit : vëll. 4, f. 490 dhe 491. 4. Manaqib Ibn Shahr Ashob: Sipas Tefsir Borhanit: vëll. 4, f. Dëshmi e zvogëlimit, sipas interpretimit të argumentit: vëll. 4, f. 492)

 

Kuptimi i Islamit dhe besimit

Aban ibn Ebi Ayash citon nga Salim ibn Kajs i cili tha: Kam dëgjuar nga Ali ibn Ebi Talibi (AS) ndërsa një burrë e pyeti për besimin dhe tha: O Amir el-Mu'minin, më njofto për besimin në mënyrë që përveç teje Dhe Unë nuk do të pyes askënd për këtë pas teje.

Amir el-mu'minin (AS) tha: Një burrë erdhi në shërbim të Profetit (a.s.) dhe sapo më pyetët mua, ai e pyeti atë Imam dhe foli si ju. Profeti (a.s.) foli me ata njerëz të zënë dhe i tha: Ulu. Burri tha: Unë besova.

Atëherë Aliu (as) iu drejtua atij njeriu dhe tha: Asnjë fushë ku Xhibrili erdhi te Profeti (a.s.) si qenie njerëzore dhe tha: Çfarë është Islami? Ai tha: "Dëshmimi se nuk ka zot tjetër përveç Zotit dhe se Muhamedi është Profeti i Zotit dhe falja e namazit dhe dhënia e zekatit dhe haxhit në shtëpinë e Zotit dhe agjërimi i muajit të Ramazanit dhe guslit të xhenetit." Ai tha: Çfarë është besimi? Ai tha: Besoni në Zotin dhe engjëjt e Tij, librat e Tij dhe profetët e Tij dhe në jetën pas vdekjes dhe në të gjitha fatet e saj - e mira dhe e keqja e saj dhe e ëmbla dhe e hidhura. Kur burri u ngrit, Profeti (a.s.) tha: Ky ishte Xhibrili, ai kishte ardhur për t'ju mësuar fenë tuaj. Dhe kështu ndodhi që sa herë që Profeti (a.s.) i thoshte diçka, ai thoshte: "Ke të drejtë". Ai pyeti: Kur është Dita e Gjykimit? Ai tha: Pyetësi nuk është më i ditur se pyetësi (në këtë drejtim). Ai tha: Kishe të drejtë.

Themelet e besimit

Amir el-mu'minin (AS) pasi u diplomua nga fjala "ke të drejtë" Gabriel tha: Dije se besimi bazohet në katër shtylla: siguri, durim, drejtësi dhe xhihad.

Siguri

Siguria ka katër degë: entuziazmin, frikën, asketizmin dhe pritjen.

Kush dëshiron parajsën harron epshin e tij, dhe kush ka frikë nga zjarri përmbahet nga gjërat e ndaluara, dhe kush asketizon dhe shpërfill botën, fatkeqësitë do të jenë të lehta për të, dhe kush pret vdekjen në Bamirësi është me nxitim.

 

Durimi

Durimi ka katër degë: depërtimin në të kuptuarit, interpretimin dhe shpjegimin e mençurisë, njohjen e mësimeve, traditat e të parëve.

Kush ka njohuri në të kuptuarit, kërkon dhe shpjegon në mençuri, dhe kush shpjegon në mençuri i di mësimet, dhe kush e di mësimin interpreton mençurinë, dhe kush interpreton mençurinë Ngadalë ai e sheh mësimin, dhe kush e sheh mësimin duket se ka qenë me të tijin paraardhësit.

Drejtësia

Drejtësia ka katër degë: kompleksitetin e të kuptuarit dhe mbulimin e shkencës dhe lulëzimin e mençurisë dhe Kopshtin e rendrrave.

Kush i kupton interpreton fjalitë e shkencës, dhe atij që ka njohuri do t'i ofrohen ligjet e mençurisë, dhe kush është i durueshëm nuk do të shkojë në ekstreme në punën e tij dhe do të jetojë me njerëzit e lavdëruar me të.

Xhihadi

Xhihadi ka katër degë: urdhërimin për të mirën dhe ndalimin e së keqes, dhe vërtetësinë në vende të ndryshme, dhe zemërimin për hir të Zotit, dhe urrejtjen dhe armiqësinë me të ligjtë.

Kush urdhëron për të mirë e forcon shpinën e besimtarit, dhe kush e ndalon të keqen fërkon hundën e të pabesit, dhe kush thotë të vërtetën në vende të ndryshme ka bërë detyrën e tij, dhe kushdo që të ketë armiqësi me të ligjtë dhe të zemërohet për hir të Zotit, Zoti është i zemëruar për të.

Dhe ky është besimi, themelet dhe degët e tij.

Shkalla më e ulët e besimit, mosbesimit dhe devijimit

Burri tha: O Amir el-mu'minin, cila është gjëja më e vogël me të cilën njeriu bëhet besimtar, dhe gjëja më e vogël me të cilën bëhet pabesimtar, dhe gjëja më e vogël me të cilën humbet?

Hazreti tha: Ju e pyetët Xhoin

Dëgjoni B:

Më e pakta në të cilën një person mund të besojë është se Zoti e njeh atë, dhe ai e njeh Zotërinë dhe njëshmërinë e Zotit, dhe njeh Profetin e tij, dhe ai pranon profecinë dhe mesazhin e tij, dhe argumentin e tij Le ta njohë veten në tokë dhe të dëshmojë krijimin e tij atij, dhe le ta rrëfejë bindjen e tij.

Ai tha: O Amir el-mu'minin, edhe pse ai është injorant për çdo gjë, përveç asaj që keni shpjeguar? Ai tha: Po, (vetëm) sa herë që urdhërohej të bindej dhe sa herë që i ndalohej të pranonte.

Më e pakta në të cilën një person mund të mos besojë është të pranojë diçka si fe dhe të mendojë se Zoti e ka urdhëruar ta bëjë atë - një nga gjërat që Zoti e ka ndaluar - dhe pastaj ta bëjë atë fenë e tij, dhe sipas saj, të shfuqizojë dhe Ai duhet të ketë një djalë dhe të mendojë se adhuron perëndinë që ka urdhëruar.

Më e pakta nga e cila mashtrohet një person është se ai nuk e njeh autoritetin e Zotit në tokë dhe dëshminë e tij mbi popullin e tij i cili urdhëroi bindjen e tij dhe e bëri kujdestarinë e tij të detyrueshme.

Dymbëdhjetë imamët e dëshmive hyjnore

(Burri) tha: O Amir el-mu'minin, emërtoji ato për mua. Ai tha: Ata të cilët Zoti i ka shoqëruar me Veten dhe Profetin e Tij dhe ka thënë: "Bindjuni Zotit dhe bindjuni të Dërguarit dhe të parëve të punëve të mia" do të thotë: "Ndiqni Zotin dhe Profetin dhe të parin e urdhrit tuaj".

Ai tha: Më ndriço. Ai tha: Ata që Profeti (a.s.) i lexoi në predikimin e tij të fundit dhe vdiq në të njëjtën ditë, thanë:. Zoti i Plotfuqishëm më ka premtuar se të dy nuk do të ndahen nga njëri -tjetri derisa të hyjnë në pishinën e Kowsarit mbi mua, si këta të dy - dhe Imami tregoi dy gishtat tregues dhe të mesëm - sepse njëri prej tyre është përpara tjetrit. Pra, kapuni për këta të dy që të mos humbni rrugën dhe mos i kapni që të vdisni, dhe përmbajuni atyre që do të shpërndaheni dhe mos u mësoni atyre asgjë më të ditur se ju.

Ai tha: O Amir el-mu'minin, emërtoje atë për mua. Ai tha: Ai të cilin Profeti (a.s.) e instaloi në Ghadir Khum dhe i informoi se ai ka autoritet mbi ta, dhe pastaj i urdhëroi ata që të informojnë të pranishmit në mungesë.

Ai tha: O Amir el-Mu’minin, ti je ai? Ai tha: Unë jam i pari dhe më i miri prej tyre. Pastaj djali im Hassan, pas meje, ka më shumë autoritet mbi besimtarët sesa ata vetë. Pastaj djali im Hussein pas tij ka më shumë autoritet mbi besimtarët sesa ata vetë. Dhe pastaj ata janë pasardhësit e Profetit (a.s.) për të hyrë në shërbimin e Kowsarit njëri pas tjetrit mbi pishinën.

Burri shkoi tek Aliu (AS) dhe i puthi kokën dhe pastaj tha: Ti më sqarove dhe e zgjidh problemin tim dhe ke eliminuar çdo problem në zemrën time.

Bazat e tradhtisë

Katër bazat e mosbesimit

Salim citon Amir el-Mu’minin (AS) të ketë thënë:

Pabesia bazohet në katër shtylla: imoraliteti, ekzagjerimi, dyshimi dhe dyshimi.

Degët e imoralitetit

Kurvëria ka katër degë: persekutimin, verbërinë, neglizhencën dhe agresionin.

Kush persekuton përbuz të vërtetën dhe urren fuqishëm dijetarët fetarë dhe këmbëngul në një mëkat të madh.

Kushdo që është Cordell harron kujtimin e Zotit dhe kërkon dyshim dhe lufton me Krijuesin e tij dhe djalli e përshëndet atë dhe e fal mëkatarin pa pendim, nënshtrim dhe injorancë. Kush neglizhon, kryen një krim kundër vetvetes, dhe puna e tij kthehet, dhe ai mendon se udhëhiqet nga devijimi i tij, dhe dëshirat e tij e mashtrojnë, dhe ai pendohet dhe pendohet kur të ketë kaluar koha dhe mbulesa të jetë hequr prej tij. Dhe ajo që ai nuk mendonte se i ishte shfaqur.

Kush shkel urdhrin e Zotit dyshon dhe kush dyshon në Zot tregon epërsi ndaj tij dhe e poshtëron me fuqinë e Tij dhe e poshtëron me lavdinë e Tij, pasi ai është krenar për Zotin e tij të lavdishëm dhe në punën e Tij ka shkuar në ekstreme.

Degë të ekzagjeruara

Ekzagjerimi ka katër degë: soditjen dhe zhytjen në teori dhe polemikat në të, dhe devijimin dhe kokëfortësinë. Kush mediton (shumë) nuk do të kthehet në të vërtetën dhe asgjë nuk do t'i shtohet përveçse të mbytet në çështje të ndërlikuara, dhe asnjë kryengritje nuk do të hiqet prej tij, nëse ndonjë ngatërresë tjetër nuk e përfshinë atë dhe feja e tij prej saj prishet dhe zhytet në një çështje komplekse. Kushdo që argumenton në teori dihet se është budalla për kokëfortësinë e tij të gjatë.

Kush devijon, e mira është e shëmtuar në sytë e tij dhe e keqja është e mirë në sytë e tij.

Kushdo që është kokëfortë, rrugët do të verbohen për të dhe puna e tij do të protestohet, dhe do të jetë e vështirë për të që të dalë prej tij kur nuk ndjek rrugën e besimtarëve.

Degët e dyshimit

Dyshimi ka katër degë: polemika e shpirtit dhe lëvizjes dhe dorëzimi. Dhe kjo është fjala e Zotit të Plotfuqishëm, i cili thotë:

Kush ka frikë nga ajo që ka, do të kthehet prapa.

Dhe kushdo që argumenton në fe, ai do të bjerë në dyshim, dhe besimtari i parë do ta arrijë atë, dhe i fundit prej tyre do ta arrijë atë, dhe helmi i shejtanit do ta shkelë atë.

Kush i dorëzohet shkatërrimit të kësaj bote dhe ahiretit, do të zhduket mes të dyve, dhe kush shpëtohet prej saj është i sigurt, dhe Zoti nuk ka krijuar një krijesë më pak se siguri.

Degë të dyshimta

Dyshimi ka katër degë: mrekullia dhe mirëseardhja nga zbukurimi, dhe mashtrimi i shpirtit, dhe justifikimi i çoroditjeve dhe mbulimi i së drejtës nga e keqja.

Në këtë mënyrë, zbukurimi devijon nga arsyeja dhe mashtron shpirtin në epsh, dhe shtrembërimi i pronarit të tij çon në një devijim të madh, dhe mbulimi i së drejtës për të gabuar është errësirë ​​mbi njëri -tjetrin.

Dhe këto janë bazat dhe degët e saj.

Bazat e hipokrizisë

Katër shtyllat e hipokrizisë

Amir el-mu'minin (AS) tha: Hipokrizia bazohet në katër shtylla: ajri i shpirtit, kompromisi, zemërimi dhe shija.

Frymëmarrja e degëve të ajrit

Ajri i frymëmarrjes është në katër degë:

                   Frika dhe armiqësia, epshi dhe rebelimi

Ai që shtyp, punët e tij të ndërlikuara shtohen dhe njerëzit e braktisin dhe e ndihmojnë.

Kush përdhunon, njerëzit nuk janë të sigurt prej tij dhe zemra e tij nuk qëndron e shëndetshme dhe ai nuk mund ta kontrollojë shpirtin e tij në epshe.

Kush nuk e fajëson shpirtin e tij për epshet, do të zhytet në vepra të liga.

Dhe kushdo që rebelohet do të mashtrohet qëllimisht.

Degët e kompromisit

Instrumenti i gjuetisë ka katër degë: arrogancë dhe dëshirë, dhe kujdes dhe zvarritje.

Dhe kjo është në kuptimin që e pengon njeriun të jetë i kujdesshëm ndaj së vërtetës, dhe shtyrja e premtimeve shkakton devijim në veprim deri në kohën e skadimit, dhe nëse dikush nuk dëshiron, njeriu do ta dijë se çfarë ka në të, dhe nëse njeriu e di se çfarë ka në të. Ai e dinte se po vdiste papritur nga frika. Dhe arroganca bën që njeriu të dështojë në veprim.

Degët e Zemërimit

Zemërimi ka katër degë: arrogancë, krenari, zell të rremë dhe paragjykim

Kush ngre kokën, e kthen shpinën në të djathtë. Dhe kushdo që është krenar do të bjerë në imoralitet dhe kushdo që shfaq zell të rremë, ai do të shkelë paudhësinë; Dhe çfarë është e gabuar me urën e drejtësisë, e cila është midis kthimit të shpinës ndaj drejtësisë, imoralitetit dhe këmbënguljes në mëkate dhe shtypje.

Shijimi i degëve

Lakmia ka katër degë: lumturinë dhe kokëfortësinë e tepërt dhe grumbullimin.

Lumturia nuk i pëlqen Perëndisë, gëzimi është shumë i mrekullueshëm dhe kokëfortësia është një fatkeqësi për atë që është detyruar të mbajë barrën e mëkateve. Dhe është akumulimi i argëtimit, lojës dhe okupimit dhe shndërrimi i diçkaje që është më e ulët në diçka më të mirë.

Dhe këto janë hipokrizia, themelet dhe degët e saj.

Traditat hyjnore dhe pendimi ndaj Zotit

Zoti është i fuqishëm mbi shërbëtorët e Tij. Kujtimi i tij është i lartë dhe fytyra e tij është e lavdishme dhe ai ka krijuar gjithçka që ka krijuar të bukur. Duart e Tij janë të hapura dhe mëshira e Tij ka marrë gjithçka, dhe urdhri i Tij ndriçon pamjen dhe dritën e Tij, dhe bekimi i Tij po vlon, dhe mençuria e Tij ndriçon. Libri i tij është dëshmi dhe argumenti i tij është dominues dhe feja e tij është e pastër. Sulltani i tij është pamja e tij dhe fjala e tij bazohet në të vërtetën dhe masën e tij nga drejtësia, dhe profetët e tij kanë shpallur.

Zoti e ka bërë të keqen një mëkat dhe mëkatin një trazirë, dhe trazirën një ndotje. Ai e ka bërë mirësinë kënaqësinë dhe kënaqësinë pendimin, dhe pastruesin e pendimit.

Kush pendohet do të udhëzohet, dhe kush bie në trazira do të humbasë, përderisa ai nuk pendohet tek Zoti dhe nuk e rrëfen mëkatin e tij, askush nuk do të jetë lakmitar kundër urdhrit të Zotit, përveç atij që humbet.

Allah! Allah! Sa e madhe është ajo që është me Perëndinë e pendimit, mëshirës, ​​lajmit të mirë dhe durimit të madh, dhe sa e tmerrshme është ajo që është me Perëndinë e kufizimeve, ferrit dhe lartësive ekstreme. Kush arrin bindjen e tij do të arrijë dinjitetin e tij, dhe kush hyn në mëkatin e tij dhe shijon krahët e tij të shqiponjës, dhe ata së shpejti do të pendohen për të.

Uniteti i Islamit dhe Faktorët e Shtrembërimit të Islamit

Zoti i Plotfuqishëm e krijoi njeriun në përputhje me krijimin e Tij, dhe në mënyrë që qeniet njerëzore të arrijnë lumturinë e kësaj bote dhe ahiretit, dhe të arrijnë shkallën e përsosmërisë njerëzore, Ai i dhuroi fenë njerëzimit dhe ia komunikoi atë njerëzimit përmes profetë dhe ambasadorë hyjnorë.

Ndër të gjitha fetë, më e plota dhe më e fundit prej tyre është Islami, i cili u komunikua dhe iu dërgua njerëzimit nga profeti i fundit, Muhamed Mustafa (a.s.). Zoti zgjodhi Islamin si fe të përsosur dhe të zgjedhur dhe urdhëroi që të gjithë të konvertoheshin në Islam pas ardhjes së Profetit (a.s.); Sepse me ardhjen e Islamit dhe Kuranit, të gjithë librat hyjnorë dhe fetë hyjnore janë shfuqizuar.

 Që nga koha kur u krijua Adami (profeti i parë hyjnor) deri në kohën e Profetit (a.s.), sa herë që Profeti (a.s.) vdiq, fuqitë materiale, mbretërit dhe fisnikët e atyre kohërave kundërshtuan dhe shtrembëruan fetë.

Për shkak se ata e shihnin fenë si të kundërtën e dëshirave të tyre trupore, ata ndryshuan ligjet e feve hyjnore në favor të tyre në çfarëdo mënyre dhe me çdo mjet që ata mundën, dhe në këtë mënyrë zëvendësuan fetë hyjnore me ligje në emër të fesë., Dhe kështu i udhëhoqi njerëzit nën zgjedhën e mençurisë së tyre dhe i përdori sa të mundnin.

Ky kurs ka ekzistuar gjatë historisë që nga fillimi dhe vazhdon edhe sot e kësaj dite, dhe në të njëjtën mënyrë kjo metodë ishte në kohën e fëmijëve të Profetit, kur Profeti (a.s.) vdiq, ata krijuan çështjen e çatisë dhe të drejtës i Amir el -mu'minin. Ali (AS) - se Profeti i Shenjtë (as) në Ghadir Khum e kishte zgjedhur atë si kalifin tjetër

nuk eshte? A nuk është ky një shtrembërim i Islamit? A nuk i përfshijnë këto vargje ata që uzurpuan të drejtën e Aliut (AS)? Çdo sens i përbashkët dhe përgjigje logjike për këtë pyetje është pozitive.

Saqifa ishte një linjë devijuese e krijuar në Islam nga të fuqishmit dhe të pasurit.

Hazret Zahra (AS) duke shpjeguar vijën e devijimit dhe se njerëzit pas Ghadirit harruan fjalët e Profetit (a.s.) dhe u çuan në rrugë të gabuar, në një diskutim me armiqtë, e zbuloi atë si më poshtë:

"Besëlidhja e njerëzve është e pranishme në praninë tuaj. Ebi Talib (AS), në Ditën e Ringjalljes, Zoti nuk do t'ju shkëpusë nga unë, në mënyrë që të jem një nga shpresuesit, por unë do të ndërpres largojini shkaqet mes jush dhe mes Profetit tim, dhe Zoti është mes nesh dhe mes jush në këtë botë dhe në ahiret.

Unë nuk njoh një komb si ju që e thyen këtë besëlidhje dhe sillet keq. Ju mohuat dhe nuk e ktheni të drejtën tonë të patjetërsueshme, sikur të mos jeni në dijeni të incidentit në ditën e Ghadir Khum? Betohem në Zotin se Profeti i Shenjtë i Islamit atë ditë prezantoi kujdestarinë dhe udhëheqjen e Imam Aliut dhe mori besnikërinë nga njerëzit për të ndërprerë shpresën tuaj për oportunistët e etur për pushtet, por vargjet e lidhjes

                   Ju u grisët mes Profetit (as) dhe vetes, dijeni se Zoti do të gjykojë mes nesh dhe jush në këtë botë dhe në ahiret.

Çfarë përgjigje mund të jepnin armiqtë e krahinës nëse eposi i Ghadirit do të kishte bllokuar rrugën për çdo justifikim dhe justifikim?

Prandaj, disa muslimanë u mashtruan nga këta mashtrues.

Faktorët që shtrembërojnë Islamin

Ekzistojnë dy faktorë të brendshëm dhe të jashtëm që u përfshinë në shtrembërimin dhe ndarjen dhe rritjen e dallimeve. Faktorët e brendshëm janë: 1- Kërkimi i pasurisë, 2- Kërkimi i fuqisë, 3- Injoranca e disa muslimanëve. Secili nga këta tre faktorë u shfaq dhe mori formë në shoqërinë islame, dhe çoi në një largim nga islami i pastër muhamedan. Efektet e këtyre tre faktorëve janë:

1- Lënia mënjanë e testamenteve të Profetit të Shenjtë (a.s.)

Profeti (paqja dhe bekimet e Allahut qofshin mbi të) shqiptoi shumë fjalë dhe testamente për muslimanët, të cilat muslimanët i harruan. Një nga urdhërimet më të rëndësishme të Profetit (Paqja dhe bekimi i Allahut qofshin mbi të!) Ishte kalifati pas tyre U zgjodh kalif në Ghadir dhe muslimanët e braktisën dhe e harruan këtë testament të Profetit.

Testamenti i dytë i rëndësishëm i Profetit (a.s.) ishte diskutimi i respektimit të Kuranit dhe prejardhjes së tyre të pastër, të cilën ata e shprehën si më poshtë:

«انی تارک فیکم الثَّقلین; Libri i Zotit dhe familjes së Ehli Bejtit, ne nuk mbështetemi fare tek ata, dhe ata nuk largohen edhe nëse shkojnë në pishinë. Në të vërtetë, unë lë mes jush dy relike të çmuara; Njëri është Libri i Zotit dhe tjetri është pasardhësi im, për sa kohë që të kapeni pas këtyre të dyve nuk do të humbni kurrë rrugën dhe të dy nuk do të ndahen nga njëri -tjetri për të hyrë në pishinën e Kowsarit mbi mua. Ky vullnet i rëndësishëm i Profetit (as) u harrua gjithashtu.

2- Humbja e spiritualitetit

Efekti i dytë ishte çngjyrosja e çështjeve shpirtërore dhe të vlerave tek myslimanët, e cila pas Profetit, çështjet shpirtërore dhe të vlerave i lanë vendin pafeve dhe çështjet e këqija dhe negative u bënë vlera. Ndër çështjet shpirtërore që u pakësuan tek muslimanët janë: devotshmëria, besimi, xhihadi dhe çështje të pavlera si kërkimi i pasurisë, kërkimi i famës, të qenit i lirë etj.

3- Rënia e zellit fetar

Një efekt tjetër i këtyre tre faktorëve ishte se zelli fetar midis njerëzve u zvogëlua dhe u zhduk. Të gjitha fytyrat e tjera fetare po urdhërojnë të mirën dhe ndalojnë të keqen. Imam Huseini (AS) në lidhje me faktin se njerëzit kanë braktisur urdhërimin e së mirës dhe ndalimin e së keqes, gjatë sezonit të Haxhit ndërsa Abdullah Ibën Abasi dhe Abdullah Ibn Xha’fer e shoqëronin, tha: “Zoti urdhëron që të parandalohet e keqja. "Dhe ai i ka larguar njerëzit prej tyre, por ju nuk jeni në dijeni për këtë."

Urdhërimi për të mirën dhe ndalimi nga e keqja janë rregulla të rëndësishme islame dhe janë të detyrueshme për të gjithë muslimanët. Amir el-mu'minin Ali (AS) e quajti atë një nga degët e xhihadit dhe tha në këtë drejtim: Për çështjen e së mirës dhe ndalimin e së keqes »

Dhe xhihadi ka katër degë; Urdhërimi i veprave të mira dhe ndalimi i veprave të shëmtuara dhe ...

Dhe ata gjithashtu thonë:

"Unë urdhërova shfaqjen e besimtarëve dhe ndalova të keqen, pavarësisht nga hipokrizia e hipokritëve."

Pra, ai që urdhëroi vepra të mira i ka vendosur shpinat e besimtarëve, dhe ai që i ndaloi veprat e shëmtuara u ka fërkuar hundët hipokritëve.

Në Kuran, Zoti i konsideron kombet më të mira ata që urdhërojnë atë që është e mirë dhe ndalojnë atë që është e keqe: "Ju ishit kombi më i mirë që u shfaq në mesin e njerëzve; "(Për atë) ju urdhëroni për atë që është e drejtë dhe ndaloni atë që është e keqe."

Urdhërimi për të mirën dhe ndalimi nga e keqja është aq e rëndësishme saqë Imam Huseini (AS) u martirizua për të. Duke shprehur qëllimet e kryengritjes së tij, Hazreti shkroi në një testament drejtuar vëllait të tij Mohammad Hanifa:

"... Unë nuk do të largohem nga dita e egoizmit, rebelimit dhe epshit (nga Medina), as për të krijuar korrupsion dhe shtypje, por qëllimi im në lëvizje është të korrigjoj korrupsionin e umetit tim stërgjyshor, dhe dua të them urdhërimin e së mirës dhe ndalimi i së keqes., Dhe unë dua të ndjek jetën e gjyshit tim (Profetit) dhe babait tim Ali ibn Ebi Talibit, kushdo që më ndjek në këtë drejtim për respekt të së vërtetës, unë do të marr rrugën time në mënyrë që Zoti të gjykoni mes meje dhe këtij populli. "Ai është gjykatësi më i mirë."

shkaqet e huaja

Shumica e këtyre shtrembërimeve dhe lëvizjeve janë mbështetur nga të huajt. Allameh Seyyed Morteza Asgari në librin e tij fisnik "Ma'alem Al-Modrastin" thotë në shprehjen e faktorëve të jashtëm:

"Faktorët e mëposhtëm të jashtëm mund të përmenden si shkaqe të sabotimit, shtrembërimit dhe transformimit të burimit të studimeve islame - libra të hadithit, biografisë dhe komentimit:

Së pari, lajmi i Ithtarëve të Librit, i cili është botuar në burimin e kërkimeve islame nga njerëz të tillë si Ka'b al-Ahbar dhe Tamimdari.

Së dyti: Transmetimet dhe lajmet e bëra nga devijantë të tillë si Ibn Ebi El-Awja dhe Saif Ibn Umeri dhe gjenden në burim.

Së treti, vitet e fundit, pasi forcat jobesimtare (kolonialistët) pushtuan vendet islame dhe luftuan Islamin me armët më të tmerrshme, propagandistët, dijetarët hebrenj dhe të krishterë, i kanë çuar ata që quhen orientalistë në Kërkimin e dobësive në burimin e kërkimit islam. dhe në këtë mënyrë luftoi kundër Islamit. Ai gjeti dhe nxori nga të gjitha lajmet e fabrikuara dhe të pasakta që ngatërrojnë imazhin e Islamit, siç është legjenda e Gharaniqit dhe të ngjashme, dhe nga kjo libra lajmesh me metoda moderne dhe moderne siç është "Enciklopedia Islame" dhe "Muhammad al-Nabi al-Siyasi" Ata kanë imituar.

Dhe këta luftëtarë kolonialistë kanë bërë punë edhe më të rrezikshme kundër Islamit, ku në vendet islame zotërit e tyre, këshilltarët, të diplomuarit në shkollat ​​e mendimit dhe ftuesit e mendimit dhe propaganduesit e qytetërimit të tyre i kanë imponuar në emër të reformatorëve islamikë, intelektualëve dhe pionierëve të progresit.Formuar

Ata i kanë, dhe i kanë përhapur frytet e ideve të tyre në vendet islame, dhe i kanë botuar të gjitha me mjete dhe emra të ndryshëm dhe tituj të këndshëm.

Sayyid Ahmad, themeluesi i Universitetit të Aligarh dhe Ahmad Lotfi, një profesor i shekullit, dhe Qasim Amin Nasir al-Marah në Egjipt ishin në mesin e atyre grupeve, si dhe në Irak, Iran dhe vende të tjera islamike. "(Këta dhe të ngjashmit janë ftues perëndimorë në vendet islame dhe shkatërrues të parimeve dhe rregullave të Islamit.) Dhe është e natyrshme që të ketë një luftë midis këtij grupi dhe mbrojtësve të mendimit origjinal islam, në të cilin kolonialistët ndihmojnë mjeshtra ".

Duke nxitur dallimet mes muslimanëve, ato shkaktojnë përçarje dhe devijim të njerëzve me besim të dobët, dhe si rezultat, luftë dhe shfaqje të sekteve të reja në mesin e muslimanëve.

Studiuesit e botës islame, simpatizantët e shkollave Alawite dhe Jafari, kanë bërë dhe vazhdojnë të bëjnë shumë luftime kundër këtyre të ashtuquajturve intelektualë, të cilët të gjithë ushqehen nga kolonializmi. Ndërkohë, shumë zgjidhje janë propozuar për të parandaluar këtë proces, më të rëndësishmet dhe më të dobishmet prej të cilave janë:

1- Krijimi i unitetit mes muslimanëve

2- Shprehja e mendimeve në mënyrë korrekte dhe logjike në një atmosferë larg konfliktit

3- Identifikimi i njerëzve të cilët, si intelektualë, vënë në dyshim dhe shkatërrojnë parimet e Islamit.

4- Prezantimi dhe luftimi kundër këtyre njerëzve

Sigurisht, uniteti është faktori më i rëndësishëm në parandalimin e ndarjes, nga të cilat të gjitha gjërat e tjera janë një nëngrup, dhe duke krijuar unitet, gjëra të tjera do të realizohen automatikisht: kur të na dalin njëqind e nëntëdhjetë para nesh. Hazret Allameh Sejjid Morteza Asgari gjithashtu thotë në shprehjen e unitetit islamik në "Ma'alem Al-Modrastin" se: Për të krijuar unitet, duhet të shprehen mendimet dhe besimet. Në lidhje me shprehjen e pikëpamjeve dhe mendimeve të muslimanëve, ai thotë:

"Çështjet që kemi përmendur janë besime që kanë përshkuar muslimanët, dhe heshtja përballë nocioneve të tilla deri më tani nuk ka arritur të kontribuojë në unitetin dhe mirëkuptimin e muslimanëve, por gjithmonë ka hapur plagën e mosmarrëveshjes dhe ka shtuar kohën e pakënaqësisë "

Me këto deklarata, dihej se heshtja nuk është e dobishme për krijimin e unitetit dhe mos shprehjen e opinioneve të sakta pa shpifje dhe gënjeshtra. Allameh Amini gjithashtu beson në shprehjen e saktë të opinioneve për të krijuar unitetin islam dhe për t'u përballur me gënjeshtrat e intelektualëve në dukje fetarë, kështu që ai shkroi "El-Ghadir" dhe libra të tjerë për të shpërndarë dyshimet dhe për t'iu përgjigjur të ashtuquajturave gënjeshtra të intelektualëve.

 

                                                                                                                                                                  

ترجمه  اسلواکی

v mene Božom

Význam islamu a viery

 

Posledné slová proroka (PBUH) o šiitoch

Aisha a Hafsa ohluchli počas smrti proroka (PBUH)

Aban cituje Salima: „Počul som, ako Ali (AS) povedal: Prorok (PBUH) so mnou uzavrel zmluvu v deň, keď zomrel, a to bolo vtedy, keď som sa naňho opieral o hruď. A jeho šťastná hlava bola blízko. do ucha.

Dve ženy (Aisha a Hafsa) tiež počúvali rozhovor.

Prorok povedal: „Bože, zavri im uši.

Dva verše Koránu o šiitoch a nepriateľoch Aliho (AS)

Potom mi povedal: Ó Ali, videl si slovo Božie, blahoslaveného a vznešeného, ​​ktorý hovorí: Viete, kto sú? Hazrat hovorí: Povedal som: Boh a Jeho Posol to vedia lepšie.

Povedal: Toto sú vaši šiiti a vaši spoločníci. Môj prísľub je pre nich kaluž Kowsara v súdny deň, keď národy sedia na kolenách a Všemohúci Boh sa rozhodne ponúknuť ľuďom seba a ľudia sú povolaní k tomu, čo nemá na výber. Volá vás a vašich šiitov a vy prichádzate s jasným a šťastným čelom, plným vody.

Ó Ali, verš „Tí, ktorí neveria, sú medzi ľuďmi z knihy a polyteistami v ohni pekelnom. Toto sú Židia a Umajjovci a ich šiiti, ktorí budú v deň súdu poslaní v čiernom, hladní a smädní.

Objednajte si, aby sa kniha udržala až do príchodu pravice

O Jabir, uchovaj túto knihu, je to kráľovstvo Bani Abbas, kým sa majiteľ iného oka neskončí na Božích služobníkoch a v Hejazu a Veľkej mešite Kufa sa objaví volajúci a to, čo tento postavil na Eufrate, je zničené. .

Keď turecký kráľ zahynie, večerný jazyk začne byť nervózny, králi pribúdajú a ukazuje sa pravda a chvála Bohu.

(Rozprávané z knihy Salima: 1. Bihar: zv. 22, s. 498 AH, 45 rozprávané od nesalimského: 1. Kniha Ibn Tawusa: s. 490. 3. Amali Sheikh Tusi: Podľa Tafsira Borhana : zv. 4, s. 490 a 491. 4. Manaqib Ibn Shahr Ashob: Podľa Tafsira Borhana: zv. 4, s. Dôkaz o znížení podľa interpretácie argumentu: zv. 4, s. 492)

 

Význam islamu a viery

Aban ibn Abi Ayash cituje zo Salima ibn Qaysa, ktorý povedal: Počul som od Ali ibn Abi Taliba (AS), keď sa ho jeden muž pýtal na vieru a povedal: Ó, Amir al-Mu'minin, informuj ma o viere, aby okrem teba a Nikoho sa na to po vás nebudem pýtať.

Amir al-mu'minin (AS) povedal: Do služby Proroka (PBUH) prišiel muž a hneď, ako ste sa ma opýtali, požiadal toho imáma a hovoril ako vy. Prorok (PBUH) sa rozprával s týmito zaneprázdnenými ľuďmi a povedal mu: Sadnite si. Ten muž povedal: Veril som.

Potom sa Ali (AS) obrátil na muža a povedal: Žiadne pole, kde Gabriel prišiel k Prorokovi (PBUH) ako ľudská bytosť a povedal: Čo je to islam? Povedal: „Svedčiť, že neexistuje žiadny boh okrem Boha a že Mohamed je prorok Boží, vykonáva modlitby, dáva zakát a Hadždž do Božieho domu a postí sa mesiac ramadán a ghusl z janabahu.“ Povedal: Čo je viera? Povedal: Verte v Boha a jeho anjelov a v jeho knihy a jeho prorokov a v život po smrti a vo všetky jeho osudy - v jeho dobro i zlo a sladké i trpké. Keď muž vstal, Prorok (PBUH) povedal: Toto bol Gabriel, prišiel vás naučiť vaše náboženstvo. A tak sa stalo, že kedykoľvek mu Prorok (PBUH) niečo povedal, povedal: „Máš pravdu“. Opýtal sa: Kedy je súdny deň? Povedal: Dotazovateľ nie je informovanejší ako tazateľ (v tomto ohľade). Povedal: Mal si pravdu.

Základy viery

Amir al-mu'minin (AS) po absolvovaní slova „máte pravdu“ Gabriel povedal: Vedzte, že viera je založená na štyroch pilieroch: istota, trpezlivosť, spravodlivosť a džihád.

Istota

Istota má štyri vetvy: nadšenie, strach, askézu a čakanie.

Kto túži po raji, zabudne na jeho žiadostivosť a kto sa bojí ohňa, zdrží sa zakázaných vecí a kto aseptuje a ignoruje svet, nešťastia budú pre neho ľahké a kto v Charite čaká na smrť, ponáhľa sa.

 

Trpezlivosť

Trpezlivosť má štyri vetvy: pochopenie, interpretáciu a vysvetlenie múdrosti, znalosti z lekcií, tradície staroveku.

Každý, kto má porozumenie v porozumení, hľadá a vysvetľuje v múdrosti a kto vysvetľuje v múdrosti, pozná lekcie a kto pozná lekciu, interpretuje múdrosť a kto interpretuje múdrosť Pomaly vidí lekciu a zdá sa, že kto ju vidí, bol s ním predchodcovia.

Spravodlivosť

Spravodlivosť má štyri vetvy: komplexnosť porozumenia a pokrytie vedy a rozkvet múdrosti a Záhrada snov.

Kto rozumie, interpretuje vety o vede a kto má znalosti, budú mu ponúknuté zákony múdrosti a kto je trpezlivý, nepôjde vo svojej práci do extrémov a bude s ňou žiť medzi chvályhodnými ľuďmi.

Džihád

Džihád má štyri vetvy: prikazovanie dobru a zakazovanie zla, pravdivosť na rôznych miestach a hnev pre Boha a nenávisť a nepriateľstvo voči bezbožným.

Kto sa hlási k dobru, posilňuje chrbát veriaceho a kto zakazuje zlo, trie nos bezbožným a kto hovorí pravdu na rôznych miestach, splnil si svoju povinnosť a každý, kto má nepriateľstvo s bezbožnými a hnevá sa pre Boha sa Boh na neho hnevá.

A to je viera a jej základy a vetvy.

Najnižší stupeň viery a nedôvery a zavádzania

Ten muž povedal: Ó, Amir al-mu'minin, čo je najmenšie, čím sa človek stane veriacim, a najmenšia vec, s ktorou sa stane neveriacim, a najmenšia vec, s ktorou zablúdi?

Hazrat povedal: Spýtal si sa JoeaVypočujte si B:

To najmenej, v čo môže človek veriť, je to, že Boh ho pozná a uznáva lordstvo a jednotu Boha a pozná svojho proroka a uznáva jeho proroctvo a posolstvo a jeho argument Nechajte ho poznať sa na zemi a byť svedkom jeho stvorenia. jemu a nech sa vyzná k poslušnosti.

Povedal: O Amir al-mu'minin, aj keď ignoruje všetko okrem toho, čo si vysvetlil? Povedal: Áno, (iba) vždy, keď mu bolo nariadené poslúchnuť a kedykoľvek mal zakázané prijať.

To najmenej, čomu môže človek neveriť, je prijať niečo ako náboženstvo a myslieť si, že mu to Boh prikázal - jedna z vecí, ktoré Boh zakázal - a potom z toho urobiť svoje náboženstvo a podľa neho zrušiť a by mal mať syna a myslieť si, že uctieva boha, ktorého prikázal.

Človeka mýlia najmenej to, že neuznáva Božiu autoritu na zemi a jeho svedectvo o svojom ľude, ktorý mu prikázal poslušnosť a ustanovil jeho poručníctvo za povinné.

Dvanásť imámov božských dôkazov

(Ten muž) povedal: O Amir al-mu'minin, pomenuj ich pre mňa. Povedal: Tí, ktorých si Boh spojil so sebou samým a so svojim prorokom a povedali: „Poslúchajte Boha a poslúchajte Posla a prvé z mojich záležitostí“ znamená: „Nasledujte Boha a Proroka a prvé z vašich príkazov“.

Povedal: Osvieť ma. Povedal: Tí, ktorých Prorok (PBUH) recitoval vo svojej poslednej kázni a zomrel v ten istý deň, povedali:. Všemohúci Boh mi sľúbil, že títo dvaja nebudú od seba oddelení, kým na mňa nevstúpia do Kowsarovej nádrže, ako títo dvaja - a imám ukázal na dva ukazováky a prostredníky - pretože jeden z nich je pred druhým. Držte sa teda týchto dvoch, aby ste nezablúdili a nepredbiehali ich, že zahyniete, a zdržujte sa ich, že sa rozídete, a neučte ich nič, čo je lepšie informované ako vy.

Povedal: Ó Amir al-mu'minin, pomenuj ho pre mňa. Povedal: Ten, koho Prorok (PBUH) dosadil do Ghadir Khum a informoval ich, že má nad nimi autoritu, a potom im nariadil, aby informovali prítomných v neprítomnosti.

Povedal: Ó Amir al-Mu'minin, si to ty? Povedal: Som prvý a najlepší z nich. Potom má môj syn Hassan po mne väčšiu autoritu nad veriacimi ako nad sebou. Potom má môj syn Husajn po ňom väčšiu autoritu nad veriacimi ako nad sebou. A potom sú nástupcami Proroka (PBUH), aby jeden po druhom vstúpili do služby Kowsaru nad bazénom.

Ten muž išiel k Ali (AS) a pobozkal ho na hlavu a potom povedal: Vy ste mi to objasnili a vyriešili ste môj problém a odstránili ste akýkoľvek problém v mojom srdci.

Základy nevery

Štyri základy nevery

Salim cituje Amira al-Mu'minina (AS), ktorý hovorí:

Nevera stojí na štyroch pilieroch: nemravnosti, preháňaní, pochybnostiach a podozrievavosti.

Pobočky nemorálnosti

Smilstvo má štyri vetvy: prenasledovanie, slepota, nedbalosť a agresia.

Kto prenasleduje, pohŕda pravdou a silne nenávidí náboženských vedcov a trvá na veľkom hriechu.

Každý, kto je Cordell, zabúda na Božiu spomienku a hľadá podozrenie, bojuje so svojim Stvoriteľom a diablom, pozdravuje ho a odpúšťa hriešnikovi bez pokánia, podriadenosti a ignorácie. Kto zanedbáva, pácha na sebe zločin, a jeho práca je obrátená a on si myslí, že sa riadi jeho nesprávnym vedením a jeho túžby ho klamú a ľutuje a ľutuje, keď uplynul čas a bol z neho odstránený závoj. A ukázalo sa mu to, čo si nemyslel.

Kto porušuje Boží príkaz, pochybuje a kto pochybuje o Bohu, prejavuje nad ním nadradenosť a ponižuje ho svojou mocou a ponižuje ho svojou slávou, pretože je hrdý na svojho slávneho Pána a vo svojom diele zašiel do extrémov.

Prehnané vetvy

Preháňanie má štyri vetvy: kontemplácia a ponorenie sa do teórie a polemiky v nej a deviácia a tvrdohlavosť. Kto medituje (príliš veľa), nevráti sa k pravde a nič mu nebude pridané, okrem utopenia sa v komplikovaných záležitostiach, a nebude z neho odstránené žiadne poburovanie, pokiaľ ho nepohltí ďalšie poburovanie a jeho náboženstvo z neho sa rozpadne a ponorí sa do komplexný problém. Každý, kto teoreticky argumentuje, je známy tým, že je hlúpy pre svoju dlhú tvrdohlavosť.

Kto sa odchýli, dobro je v jeho očiach škaredé a zlo je v jeho očiach dobré.

Kto je tvrdohlavý, cesty mu budú zaslepené a proti jeho práci sa bude protestovať a len ťažko sa z toho dostane, keď nebude kráčať po ceste veriacich.

Pobočky pochybnosti

Pochybnosť má štyri vetvy: kontroverziu duše a pohybu a odovzdania sa. A toto je slovo Všemohúceho Boha, ktorý hovorí:

Kto sa bojí toho, čo má, vráti sa.

A kto sa v náboženstve háda, ten upadne do pochybností a prvý z veriacich ho predbehne a posledný z nich sa k nemu dostane a satanov jed ho pošliape.

Každý, kto sa odovzdá zničeniu tohto sveta a onedlho, zahynie medzi týmito dvoma a kto z neho bude zachránený, má istotu a Boh nestvoril stvorenie menšie ako istota.

Podozrivé vetvy

Pochybnosť má štyri vetvy: zázrak a privítanie od ozdoby a klamanie duše a ospravedlnenie zvráteností a zakrytie správneho od zlého.

Ozdoba sa tak vymyká rozumu a klame dušu do žiadostivosti a zvrátenosť jej majiteľa vedie k veľkej odchýlke a zakrývanie práva na zlé je temnota nad sebou.

A to sú základy a jej vetvy.

Základy pokrytectva

Štyri piliere pokrytectva

Amir al-mu'minin (AS) povedal: Pokrytectvo je založené na štyroch pilieroch: vzduch duše, kompromis, hnev a chuť.

Dýchanie vetiev vzduchu

Dýchaný vzduch je na štyroch vetvách: Strach a nepriateľstvo, žiadostivosť a vzbura

Ten, kto utláča, jeho komplikované záležitosti narastajú a ľudia ho opúšťajú a pomáhajú mu.

Ktokoľvek znásilní, ľudia pred ním nie sú v bezpečí a jeho srdce nezostáva zdravé a nemôže ovládať svoju dušu v žiadostivosti.

Kto neviní svoju dušu z chtíčov, ponorí sa do zlých skutkov.

A kto sa vzbúri, bude úmyselne uvedený do omylu.

Kompromisné vetvy

Lovecký nástroj má štyri vetvy: aroganciu a túžbu a opatrnosť a odklad.

A to v tom zmysle, že to bráni tomu, aby si niekto dával pozor na pravdu, a odkladanie sľubov spôsobuje odchýlky v činnosti až do vypršania platnosti, a ak by si niekto neželal, človek by vedel, čo v nej je, a keby človek vedel, čo je v ňom. Vedel, že náhle umiera od strachu. A arogancia spôsobuje, že človek nie je aktívny.

Pobočky hnevu

Hnev má štyri vetvy: aroganciu, pýchu, falošný zápal a predsudky

Kto zdvihne hlavu, otočí sa chrbtom doprava. A každý, kto je pyšný, upadne do nemravnosti, a kto bude prejavovať falošný zápal, bude šliapať po neprávosti; A čo je zlé na moste spravodlivosti, ktorý je medzi odvrátením sa od spravodlivosti, nemravnosti a trvaním na hriechoch a útlaku.

Ochutnávka konárov

Chamtivosť má štyri vetvy: nadmerné šťastie a tvrdohlavosť a skladanie.

Šťastie sa Bohu nepáči, radosť je príliš nádherná a tvrdohlavosť je nešťastím pre toho, kto bol nútený niesť bremeno hriechov. A je to akumulácia zábavy, hry a zamestnania a premena niečoho, čo je nižšie, na niečo lepšie.

A to sú pokrytectvo a jeho základy a vetvy.

Božské tradície a pokánie k Bohu

Boh je mocný nad svojimi služobníkmi. Jeho pamäť je vysoká a jeho tvár je nádherná a všetko, čo stvoril, vytvoril krásne. Jeho ruky sú otvorené a Jeho milosrdenstvo vzalo všetko a Jeho príkaz osvetľuje Jeho vzhľad a svetlo a Jeho požehnanie vrie a Jeho múdrosť osvetľuje. Jeho kniha je dôkazom a jeho argumentácia je dominantná a jeho náboženstvo je čisté. Jeho sultán je jeho výzor a jeho slovo je založené na jeho pravde a mieri zo spravodlivosti a oznámili to jeho proroci.

Boh učinil zlo hriechom a hriech poburovaním a poburovanie znečistením. Urobil dobrotu, spokojnosť a spokojnosť pokánie a očistca pokánia.

Kto sa kajá, bude vedený a kto upadne do poburovania, zablúdi, pokiaľ sa nebude kajať Bohu a nevyznať svoj hriech, nikto nebude chamtivý proti Božiemu príkazu okrem toho, kto zahynie.

Alah! Alah! Aké obrovské je to, čo je s Bohom pokánia, milosrdenstva, dobrých správ a veľkej trpezlivosti, a aké hrozné je to, čo je s Bohom prekážok, pekla a extrémnych výšin. Kto dosiahne jeho poslušnosť, dosiahne svoju dôstojnosť a kto vstúpi do jeho hriechu a okúsi jeho orlie krídla, čoskoro to budú ľutovať.

Jednota islamu a faktory deformácie islamu

Všemohúci Boh stvoril človeka v súlade so svojim stvorením a aby ľudia dosiahli šťastie v tomto svete i v budúcom živote a dosiahli stupeň ľudskej dokonalosti, udelil ľudstvu náboženstvo a oznámil ho ľudstvu prostredníctvom proroci a božskí veľvyslanci..

 

im Namen Gottes

Die Bedeutung von Islam und Glaube

 

Die letzten Worte des Propheten (saws) über die Schiiten

Aisha und Hafsa wurden während des Todes des Propheten (saws) taub.

Aban zitiert Salim mit den Worten: Ich hörte Ali (AS) sagen: Der Prophet (saws) schloss mit mir einen Bund an dem Tag, an dem er starb, und das war, als ich mich auf ihn auf meine Brust stützte. Und sein glücklicher Kopf war nah zu meinem Ohr.

Auch die beiden Frauen (Aisha und Hafsa) hörten dem Gespräch zu.

Der Prophet sagte: O Gott, schließe ihre Ohren.

Zwei Verse des Korans über Schiiten und Feinde Alis (AS)

Dann sagte er zu mir: O Ali, hast du das Wort Gottes gesehen, des Gesegneten und Erhabenen, der sagt: Weißt du, wer sie sind? Hazrat sagt: Ich sagte: Gott und sein Gesandter wissen es besser.

Er sagte: Das sind deine Schiiten und deine Gefährten. Mein Versprechen an sie ist der Teich von Kowsar am Tag des Gerichts, wenn die Nationen auf ihren Knien sitzen und Gott der Allmächtige beschließt, das Volk sich selbst anzubieten und das Volk zu dem berufen wird, wo es keine Wahl gibt. Er ruft dich und deine Schiiten, und du kommst mit einer strahlenden und glücklichen Stirn voller Wasser.

O Ali, der Vers "Die Ungläubigen gehören zu den Leuten der Schrift und zu den Polytheisten im Feuer der Hölle. Dies sind die Juden und die Umayyaden und ihre Schiiten, die am Tag des Gerichts in Schwarz hungrig und durstig geschickt werden.

Befehl, das Buch bis zum Aufkommen des Rechts zu behalten

Oh Jabir, bewahre dieses Buch, es ist das Königreich von Bani Abbas, bis der Besitzer eines anderen Auges auf den Dienern Gottes endet und ein Rufer im Hejaz und der Großen Moschee von Kufa auftaucht und zerstört wird, was letztere am Euphrat gebaut haben .

Wenn der türkische König stirbt, wird die Zunge des Abends ängstlich und die Könige wachsen und die Wahrheit erscheint, und Lob sei Gott.

(Erzählt aus dem Buch von Salim: 1. Bihar: Bd. 22, S. 498 AH, 45 überliefert von Nicht-Salim: 1. Das Buch von Ibn Tawus: S. 490. 3. Amali Sheikh Tusi: Nach Tafsir Borhan : Bd. 4, S. 490 und 491. 4. Manaqib Ibn Shahr Ashob: Nach Tafsir Borhan: Bd. 4, S. Nachweis der Reduktion, entsprechend der Interpretation des Arguments: Bd. 4, S. 492)

 

Die Bedeutung von Islam und Glaube

Aban ibn Abi Ayash zitiert von Salim ibn Qays, der sagte: Ich hörte von Ali ibn Abi Talib (AS), während ein Mann ihn nach dem Glauben fragte und sagte: O Amir al-Mu'minin, informiere mich über den Glauben, damit außer dir And Ich werde nach dir niemanden danach fragen.

Amir al-mu'minin (AS) sagte: Ein Mann kam in den Dienst des Propheten (saws) und sobald Sie mich fragten, fragte er diesen Imam und sprach wie Sie. Der Prophet (saws) sprach mit diesen beschäftigten Leuten und sagte zu ihm: Setz dich. Der Mann sagte: Ich habe geglaubt.

Dann wandte sich Ali (AS) an den Mann und sagte: Kein Feld, wo Gabriel als Mensch zum Propheten (saws) kam und sagte: Was ist der Islam? Er sagte: "Bezeugen, dass es keinen Gott außer Gott gibt und dass Mohammed der Prophet Gottes ist und Gebete verrichtet und dem Haus Gottes Zakat und Hajj gibt und den Monat Ramadan und Ghusl von Janaba fastet." Er sagte: Was ist Glaube? Er sagte: Glaube an Gott und seine Engel und seine Bücher und seine Propheten und an das Leben nach dem Tod und an all seine Schicksale – sein Gut und Böse und sein Süßes und Bitteres. Als der Mann aufstand, sagte der Prophet (saws): Dies war Gabriel, er war gekommen, um dir deine Religion zu lehren. Und so kam es, dass der Prophet (saws) immer, wenn er etwas zu ihm sagte, sagte: "Du hast Recht". Er fragte: Wann ist der Tag des Gerichts? Er sagte: Der Fragesteller ist (in dieser Hinsicht) nicht sachkundiger als der Fragesteller. Er sagte: Du hattest recht.

Die Grundlagen des Glaubens

Amir al-mu'minin (AS) sagte nach seinem Abschluss mit dem Wort "du hast recht": Wisse, dass der Glaube auf vier Säulen basiert: Gewissheit, Geduld, Gerechtigkeit und Dschihad.

Sicherheit

Gewissheit hat vier Zweige: Begeisterung, Angst, Askese und Warten.

Wer sich nach dem Paradies sehnt, vergisst seine Lust, und wer das Feuer fürchtet, der verzichtet auf Verbotene, und wer asketisch und missachtet die Welt, dem wird das Unheil leicht fallen, und wer in der Liebe auf den Tod wartet, hat es eilig.

 

Die Geduld

Geduld hat vier Zweige: Einsicht in das Verständnis, Interpretation und Erklärung von Weisheit, Kenntnis der Lektionen, Traditionen der Alten.

Wer Einsicht im Verstehen hat, sucht und in Weisheit erklärt, und wer in Weisheit erklärt, kennt die Lektionen, und wer auch immer die Lektion kennt, interpretiert Weisheit, und wer auch immer Weisheit interpretiert Langsam sieht er die Lektion, und wer auch immer die Lektion sieht, scheint bei seinen gewesen zu sein Vorgänger.

Justiz

Gerechtigkeit hat vier Zweige: die Komplexität des Verstehens und die Berichterstattung über die Wissenschaft und das Aufblühen der Weisheit und den Garten der Träume.

Wer versteht, legt die Sätze der Wissenschaft aus, und wer Wissen hat, dem werden die Gesetze der Weisheit angeboten, und wer geduldig ist, wird bei seiner Arbeit nicht bis zum Äußersten gehen und damit unter den lobenswerten Menschen leben.

Dschihad

Der Jihad hat vier Zweige: das Gute gebieten und das Böse verbieten, und Wahrhaftigkeit an verschiedenen Orten, und Zorn um Gottes willen und Hass und Feindschaft mit den Bösen.

Wer das Gute gebietet, stärkt den Rücken des Gläubigen, und wer das Böse verbietet, reibt dem Bösen die Nase, und wer an verschiedenen Orten die Wahrheit sagt, hat seine Pflicht getan, und wer auch immer Feindschaft mit den Bösen hat und zornig wird um Gottes willen ist Gott wütend auf ihn.

Und das ist der Glaube und seine Grundlagen und Zweige.

Das niedrigste Maß an Glauben und Unglauben und Irreführung

Der Mann sagte: O Amir al-mu'minin, was ist das Geringste, womit ein Mensch gläubig wird, und das Geringste, womit er ein Ungläubiger wird, und das Geringste, womit er in die Irre geht?

Hazrat sagte: Du hast Joe gefragtHöre B:

Das Mindeste, woran ein Mensch glauben kann, ist, dass Gott ihn kennt und er die Herrschaft und Einheit Gottes anerkennt und seinen Propheten kennt und er seine Prophezeiung und Botschaft und sein Argument anerkennt Lass ihn auf Erden erkennen und Zeuge seiner Schöpfung sein ihm, und er soll seinen Gehorsam bekennen.

Er sagte: O Amir al-mu'minin, obwohl er alles außer dem, was du erklärt hast, nicht weiß? Er sagte: Ja, (nur) immer dann, wenn ihm befohlen wurde zu gehorchen und wenn ihm die Annahme untersagt wurde.

Das Mindeste, woran ein Mensch nicht glauben kann, ist, etwas als Religion zu akzeptieren und zu denken, dass Gott ihm befohlen hat, es zu tun – eines der Dinge, die Gott verboten hat – und es dann zu seiner Religion zu machen und es entsprechend aufzuheben und Er einen Sohn haben und denken, dass er den Gott anbetet, den er befohlen hat.

Das Mindeste, durch das ein Mensch irregeführt wird, ist, dass er die Autorität Gottes auf Erden und sein Zeugnis über sein Volk nicht anerkennt, das seinen Gehorsam geboten und seine Vormundschaft zur Pflicht gemacht hat.

Zwölf Imame der göttlichen Beweise

(Der Mann) sagte: O Amir al-mu'minin, nenne sie für mich. Er sagte: Diejenigen, die Gott mit sich selbst und seinem Propheten verbunden hat und sagte: "Gehorcht Gott und gehorcht dem Gesandten und dem ersten meiner Angelegenheiten" bedeutet: "Folgt Gott und dem Propheten und dem ersten eures Befehls."

Er sagte: Erleuchte mich. Er sagte: Diejenigen, die der Prophet (saws) in seiner letzten Predigt rezitierte und am selben Tag starben, sagten: . Gott der Allmächtige hat mir versprochen, dass die beiden nicht voneinander getrennt werden, bis sie auf mich in den Teich von Kowsar kommen, wie diese beiden – und der Imam zeigte auf zwei Zeige- und Mittelfinger – weil einer von ihnen vor dem anderen liegt. Haltet also an diesen beiden fest, damit ihr nicht in die Irre geht, und überholt sie nicht, damit ihr umkommt, und haltet euch von ihnen zurück, damit ihr zerstreut, und lehrt sie nichts Wissenderes als ihr.

Er sagte: O Amir al-mu'minin, nenne ihn für mich. Er sagte: Derjenige, den der Prophet (PBUH) in Ghadir Khum installierte und ihnen mitteilte, dass er Autorität über sie hat, und ihnen dann befahl, die Anwesenden in Abwesenheit zu informieren.

Er sagte: O Amir al-Mu'minin, bist du das? Er sagte: Ich bin der Erste und der Beste von ihnen. Dann hat mein Sohn Hassan nach mir mehr Autorität über die Gläubigen als sie selbst. Dann hat mein Sohn Hussein nach ihm mehr Autorität über die Gläubigen als sie selbst. Und dann sind sie die Nachfolger des Propheten (PBUH), die nacheinander über den Pool in den Dienst von Kowsar treten.

Der Mann ging zu Ali (AS) und küsste seinen Kopf und sagte dann: Du hast für mich geklärt und du hast mein Problem gelöst und du hast jedes Problem in meinem Herzen beseitigt.

Grundlagen der Untreue

Die vier Grundlagen des Unglaubens

Salim zitiert Amir al-Mu'minin (AS) mit den Worten:

Untreue basiert auf vier Säulen: Unmoral, Übertreibung, Zweifel und Misstrauen.

Zweige der Unmoral

Unzucht hat vier Zweige: Verfolgung, Blindheit, Nachlässigkeit und Aggression.

Wer verfolgt, verachtet die Wahrheit und hasst die religiösen Gelehrten stark und besteht auf einer großen Sünde.

Wer ein Cordell ist, vergisst das Gedenken an Gott und sucht Verdacht und kämpft mit seinem Schöpfer und der Teufel grüßt ihn und vergibt dem Sünder ohne Reue, Unterwerfung und Unwissenheit. Wer versäumt, begeht ein Verbrechen gegen sich selbst, und seine Arbeit wird umgekehrt, und er glaubt, sich von seiner Irreführung leiten zu lassen, und seine Begierden täuschen ihn, und er bedauert und bedauert, wenn die Zeit verstrichen ist und der Schleier von ihm genommen wurde. Und was er nicht dachte, war ihm erschienen.

Wer das Gebot Gottes übertritt, zweifelt, und wer an Gott zweifelt, erweist sich ihm überlegen und demütigt ihn mit seiner Macht und demütigt ihn mit seiner Herrlichkeit, wie er stolz auf seinen herrlichen Herrn ist und in seinem Werk bis zum Äußersten gegangen ist.

Übertriebene Äste

Übertreibung hat vier Zweige: Kontemplation und Eintauchen in die Theorie und Kontroverse darin, und Abweichung und Sturheit. Wer (zu viel) meditiert, wird nicht zur Wahrheit zurückkehren, und nichts wird ihm hinzugefügt, außer in komplizierten Dingen zu ertrinken, und kein Aufruhr wird von ihm entfernt, es sei denn, ein anderer Aufruhr verschlingt ihn, und seine Religion bricht zusammen und versinkt in ein komplexes Thema. Jeder, der theoretisch argumentiert, ist bekannt für seine lange Sturheit.

Wer abweicht, ist in seinen Augen das Gute hässlich und das Böse in seinen Augen gut.

Wer hartnäckig ist, dem werden die Wege verblendet und sein Werk wird protestiert, und es wird ihm schwer fallen, daraus herauszukommen, wenn er nicht dem Weg der Gläubigen folgt.

Zweige des Zweifels

Der Zweifel hat vier Zweige: die Kontroverse der Seele und die Bewegung und Hingabe. Und dies ist das Wort des allmächtigen Gottes, der sagt:

Wer Angst vor dem hat, was er hat, wird umkehren.

Und wer in der Religion argumentiert, der wird in Zweifel geraten, und der erste der Gläubigen wird ihn einholen, und der letzte wird ihn erreichen, und das Gift des Satans wird ihn zertreten.

Wer sich der Zerstörung dieser Welt und des Jenseits hingibt, wird zwischen den beiden umkommen, und wer davon gerettet wird, ist sicher, und Gott hat kein Geschöpf mit weniger Gewissheit geschaffen.

Verdächtige Zweige

Der Zweifel hat vier Zweige: Staunen und Willkommen durch Schmuck, und die Seele täuschen, und die Perversionen rechtfertigen und das Richtige von dem Falschen abdecken.

Auf diese Weise weicht der Schmuck von der Vernunft ab und verführt die Seele zur Begierde, und die Perversion seines Besitzers führt zu einer großen Abweichung, und das Verdecken von Recht und Unrecht ist Dunkelheit übereinander.

Und das sind die Grundlagen und ihre Zweige.

Die Grundlagen der Heuchelei

Die vier Säulen der Heuchelei

Amir al-mu'minin (AS) sagte: Heuchelei basiert auf vier Säulen: der Luft der Seele, Kompromiss, Wut und Geschmack.

Atemluft Zweige

Die Atemluft befindet sich auf vier Zweigen: Angst und Feindschaft und Lust und Rebellion

Der Unterdrücker, seine komplizierten Angelegenheiten nehmen zu und die Leute verlassen ihn und helfen ihm.

Wer vergewaltigt, vor ihm sind die Menschen nicht sicher und sein Herz bleibt nicht gesund und er kann seine Seele in Begierden nicht beherrschen.

Wer seine Seele nicht für Begierden verantwortlich macht, wird in böse Taten versinken.

Und wer rebelliert, wird absichtlich irregeführt.

Filialen kompromittieren

Das Jagdinstrument hat vier Zweige: Arroganz und Begierde sowie Vorsicht und Zaudern.

Und dies in dem Sinne, dass es verhindert, der Wahrheit gegenüber misstrauisch zu sein, und das Aufschieben der Verheißungen führt zu einer Abweichung in der Handlung bis zum Ablauf der Zeit, und wenn man es nicht wünschte, würde der Mensch wissen, was darin ist, und wenn der Mensch es wüsste weiß, was drin ist Er wusste, dass er plötzlich vor Angst sterben würde. Und Arroganz führt dazu, dass der Mensch nicht in Aktion tritt.

Zweige des Zorns

Wut hat vier Zweige: Arroganz, Stolz, falscher Eifer und Vorurteile

Wer den Kopf hebt, dreht seinen Rücken nach rechts. Und wer stolz ist, wird in Unmoral verfallen, und wer falschen Eifer zeigt, der wird Unrecht begehen; Und was ist falsch an der Brücke der Gerechtigkeit, die zwischen der Abkehr von der Gerechtigkeit, der Unmoral und dem Beharren auf Sünden und Unterdrückung besteht?

Verkostung Filialen

Gier hat vier Zweige: übermäßiges Glück und Sturheit und Stapeln.

Glück gefällt Gott nicht, Freude ist zu wunderbar und Sturheit ist ein Unglück für den, der gezwungen wurde, die Last der Sünden zu tragen. Und es ist die Anhäufung von Spaß und Spiel und Beschäftigung und das Verwandeln von etwas Niedrigerem in etwas Besseres.

Und das sind die Heuchelei und ihre Grundlagen und Zweige.

Göttliche Traditionen und Reue zu Gott

Gott ist mächtig über Seine Diener. Sein Gedächtnis ist hoch und sein Gesicht ist herrlich und er hat alles schön erschaffen, was er geschaffen hat. Seine Hände sind geöffnet und Seine Barmherzigkeit hat alles genommen, und Sein Befehl erleuchtet Seine Erscheinung und sein Licht, und Sein Segen kocht und Seine Weisheit erleuchtet. Sein Buch ist ein Beweis und seine Argumentation ist dominant und seine Religion ist rein. Sein Sultan ist seine Erscheinung und sein Wort basiert auf seiner Wahrheit und Maß der Gerechtigkeit, und seine Propheten haben es angekündigt.

Gott hat das Böse zur Sünde und die Sünde zum Aufruhr gemacht und den Aufruhr zur Verunreinigung. Er hat Güte Zufriedenheit und Zufriedenheit Reue und Reue-Reiniger gemacht.

Wer bereut, wird geführt, und wer in Aufruhr verfällt, wird in die Irre gehen, solange er nicht vor Gott umkehrt und seine Sünde bekennt, wird niemand gegen Gottes Gebot gierig sein außer dem, der umkommt.

Allah! Allah! Wie groß ist das, was bei Gott der Reue, der Barmherzigkeit, der guten Nachricht und der großen Geduld ist, und wie schrecklich ist das, was bei Gott der Zurückhaltung, der Hölle und der extremen Höhe ist. Wer seinen Gehorsam erlangt, wird seine Würde erlangen, und wer in seine Sünde eingeht und seine Adlerschwingen kostet, wird es bald bereuen.

Die Einheit des Islam und die Faktoren der Verzerrung des Islam

Gott der Allmächtige erschuf den Menschen in Übereinstimmung mit seiner Schöpfung, und damit die Menschen das Glück dieser Welt und des Jenseits erreichen und den Grad menschlicher Vollkommenheit erreichen können, hat Er der Menschheit die Religion verliehen und sie der Menschheit durch die Propheten und göttliche Botschafter.

Unter allen Religionen ist die vollständigste und letzte von ihnen der Islam, der vom letzten der Propheten, Muhammad Mustafa (PBUH), übermittelt und an die Menschheit gesandt wurde. Gott wählte den Islam als die perfekte und auserwählte Religion und befahl jedem, nach dem Kommen des Propheten (saws) zum Islam zu konvertieren; Denn mit dem Aufkommen des Islam und des Korans wurden alle göttlichen Bücher und göttlichen Religionen abgeschafft.

 Von der Zeit, als Adam (der erste göttliche Prophet) erschaffen wurde, bis zur Zeit des Propheten (saws), wann immer der Prophet (saws) starb, widersetzten sich die materiellen Mächte, Könige und Adligen dieser Zeit den Religionen und verzerrten sie.

Weil sie Religion im Gegensatz zu ihren eigenen fleischlichen Wünschen sahen, änderten sie die Gesetze der göttlichen Religionen auf jede erdenkliche Weise und mit allen Mitteln zu ihren Gunsten und ersetzten auf diese Weise die göttlichen Religionen durch Gesetze im Namen der Religion. Und führte dadurch das Volk unter das Joch seiner Weisheit und gebrauchte es, so viel es konnte.

Dieser Kurs hat von Anfang an existiert und dauert bis heute an, und genauso wie diese Methode zur Zeit der Kinder des Propheten war, als der Prophet (saws) starb, schufen sie die Frage des Daches und des Rechtes des Amir al-mu'minin Ali (AS) - dass der Heilige Prophet (PBUH) in Ghadir Khum ihn zum nächsten Kalifen gewählt hatte

ist nicht? Ist das nicht eine Verzerrung des Islam? Schließen nicht diejenigen, die das Recht von Ali (AS) an sich rissen, diese Verse mit ein? Jeder gesunde Menschenverstand und jede logische Antwort auf diese Frage ist positiv.

Saqifa war eine abweichende Linie, die im Islam von den Mächtigen und Reichen geschaffen wurde.

Hazrat Zahra (AS) bei der Erklärung der Abweichungslinie und dass die Menschen nach Ghadir die Worte des Propheten (saws) vergessen und in einer Diskussion mit den Feinden in die Irre geführt wurden, offenbarte dies wie folgt:

"Der Bund des Volkes ist in deiner Gegenwart gegenwärtig. Abi Talib (AS), am Tag der Auferstehung wird der Herr dich nicht von mir abtrennen, damit ich einer der Hoffnungsträger sein kann, aber ich werde schneiden die Ursachen zwischen euch und zwischen meinem Propheten, und Gott ist zwischen uns und zwischen euch in dieser Welt und im Jenseits.

Ich kenne keine Nation wie Sie, die diesen Bund bricht und sich schlecht benimmt.Sie ​​haben unser unveräußerliches Recht abgelehnt und nicht zurückgegeben, als ob Sie den Vorfall am Tag von Ghadir Khum nicht kennen würden? Ich schwöre bei Gott, dass der Heilige Prophet des Islam an diesem Tag die Vormundschaft und Führung von Imam Ali eingeführt hat und den Menschen die Gefolgschaft genommen hat, um Ihre Hoffnung auf machthungrige Opportunisten abzuschneiden, aber die Fäden der VerbindungSie rissen zwischen dem Propheten (saws) und sich selbst, wissen, dass Gott zwischen uns und Ihnen in dieser Welt und im Jenseits richten wird.

Welche Antwort könnten die Feinde der Provinz geben, wenn das Epos von Ghadir den Weg für jede Entschuldigung und Entschuldigung versperrt hätte?

Daher wurden einige Muslime von diesen Betrügern in die Irre geführt.

Faktoren, die den Islam verzerren

Es gibt zwei interne und externe Faktoren, die an der Verzerrung und Teilung und der Zunahme der Unterschiede beteiligt waren. Interne Faktoren sind: 1- Streben nach Reichtum, 2- Streben nach Macht, 3- Unkenntnis einiger Muslime. Jeder dieser drei Faktoren trat in der islamischen Gesellschaft auf und nahm Gestalt an und führte zu einer Abkehr vom reinen mohammedanischen Islam. Die Auswirkungen dieser drei Faktoren sind:

1- Den Willen des Heiligen Propheten (saws) beiseite lassen

Der Prophet (Allahs Frieden und Segen seien auf ihm) sprach viele Worte und Willen für die Muslime, die die Muslime vergessen hatten. Eines der wichtigsten Gebote des Propheten (Allahs Frieden und Segen seien auf ihm) war das Kalifat nach ihnen wurde in Ghadir zum Kalifen gewählt und die Muslime verließen und vergaß diesen Willen des Propheten.

Das zweite wichtige Testament des Propheten (saws) war die Diskussion über das Festhalten am Koran und ihre reine Abstammung, die sie wie folgt ausdrückten:

«انی تارک فیکم الثَّقلین; Auf das Buch Gottes und die Familie von Ahl al-Bayt verlassen wir uns überhaupt nicht und sie gehen nicht, selbst wenn sie zum Pool gehen. Tatsächlich hinterlasse ich zwei kostbare Reliquien zwischen euch; Das eine ist das Buch Gottes und das andere ist meine Nachkommenschaft, solange du an diesen beiden festhältst, wirst du niemals in die Irre gehen, und die beiden werden nicht voneinander getrennt, um über mich in den Teich von Kowsar zu gelangen. Auch dieser wichtige Wille des Propheten (saws) wurde vergessen.

2- Verlust der Spiritualität

Der zweite Effekt war die Verfärbung von Spiritualität und Wertangelegenheiten unter Muslimen, die nach dem Propheten spirituellen und Wertangelegenheiten der Irreligion wichen und schlechte und negative Angelegenheiten zu Werten wurden. Zu den spirituellen Angelegenheiten, die unter Muslimen abgenommen wurden, gehören: Frömmigkeit, Glaube, Dschihad und wertlose Angelegenheiten wie das Streben nach Reichtum, Ruhm, Freiheit und so weiter.

3- Rückgang des religiösen Eifers

Ein weiterer Effekt dieser drei Faktoren war, dass der religiöse Eifer unter den Menschen abnahm und verschwand. Alle anderen religiösen Gesichter befehlen das Gute und verbieten das Böse. Imam Hussein (AS) sagte in Bezug auf die Tatsache, dass die Menschen das Gebot des Guten und das Verbot des Bösen während der Hajj-Saison aufgegeben haben, während Abdullah Ibn Abbas und Abdullah Ibn Ja'far ihn begleiteten: „Gott befiehlt, das Böse zu verhindern. "Und er hat die Leute von ihnen weggegeben, aber Sie sind sich dessen nicht bewusst."

Das Gute zu fordern und das Böse zu verbieten sind wichtige islamische Regeln und für alle Muslime verpflichtend. Amir al-mu'minin Ali (AS) nannte es einen der Zweige des Dschihad und sagte in diesem Zusammenhang: Über das Gute und das Verbieten des Bösen »

Und der Dschihad hat vier Zweige; Gute Taten fordern und hässliche Taten verbieten und ...

Und sie sagen auch:

"Ich befahl den Gläubigen das Erscheinen, und ich verbot das Böse, trotz der Heuchelei der Heuchler."

Wer also gute Taten geboten hat, hat den Gläubigen den Rücken gestärkt, und wer hässliche Taten verbot, hat den Heuchlern die Nase gerieben.

Im Koran betrachtet Gott die besten Nationen als diejenigen, die das Gute gebieten und das Böse verbieten: „Ihr wart die beste Nation, die unter den Menschen erschienen ist; "(Was) Sie fordern, was richtig ist und verbieten, was falsch ist."

Das Gute zu fordern und das Böse zu verbieten ist so wichtig, dass Imam Hussein (AS) dafür den Märtyrertod erlitt. Um die Ziele seines Aufstands auszudrücken, schrieb Hazrat in einem an seinen Bruder Mohammad Hanifa gerichteten Testament:

"... Ich werde den Tag der Selbstsucht, Rebellion und Lust (aus Medina) nicht verlassen, noch Korruption und Unterdrückung zu schaffen, aber mein Ziel beim Bewegen ist es, die Korruption meiner angestammten Ummah zu korrigieren, und ich meine, das Gute zu befehlen und das Böse verbieten. , Und ich möchte dem Leben meines Großvaters (des Propheten) und meines Vaters Ali ibn Abi Talib folgen, wer mir in dieser Hinsicht aus Respekt vor der Wahrheit folgt, ich werde meinen eigenen Weg gehen, damit Gott möge Richter zwischen mir und diesem Volk. "Er ist der beste Richter."

ausländische Ursachen

Die meisten dieser Verzerrungen und Bewegungen wurden von Ausländern unterstützt. Allameh Seyyed Morteza Asgari sagt in seinem edlen Buch "Ma'alem Al-Modrastin", indem er äußere Faktoren ausdrückt:

„Die folgenden äußeren Faktoren können als Ursachen für Sabotage, Verzerrung und Transformation der Quelle der Islamwissenschaft – Hadithbücher, Biographien und Kommentare – genannt werden:

Erstens, die Nachricht vom Volk des Buches, die in der Quelle der islamischen Forschung von Leuten wie Ka'b al-Ahbar und Tamimdari veröffentlicht wurde.

Zweitens: Erzählungen und Nachrichten von Abweichlern wie Ibn Abi Al-Awja und Saif Ibn Umar, die in der Quelle gefunden wurden.

Drittens haben die Propagandisten, jüdische und christliche Gelehrte in den letzten Jahren, seit die ungläubigen Kräfte (Kolonialisten) in islamische Länder eingedrungen sind und den Islam mit den abscheulichsten Waffen bekämpft haben, diejenigen, die Orientalisten genannt werden, dazu gebracht, nach Schwächen in der Quelle der islamischen Forschung zu suchen und damit gegen den Islam kämpfen.Er fand und extrahierte aus all den erfundenen und ungenauen Nachrichten, die das Bild des Islams verwirren, wie die Legende von Gharaniq und dergleichen, und aus diesen Nachrichtenbüchern mit modernen und modernen Methoden wie "Islamische Enzyklopädie" und "Muhammad al-Nabi al-Siyasi" Sie haben nachgeahmt.

Und diese Kolonialkämpfer haben noch gefährlichere Arbeit gegen den Islam geleistet, wo sie in islamischen Ländern ihre Meister, Berater, Absolventen von Denkschulen und Denker und Propagandisten ihrer Zivilisation im Namen islamischer Reformer, Intellektueller und Pioniere auferlegt haben des FortschrittsSie haben, und sie haben die Früchte ihrer Ideen in islamischen Ländern verbreitet und sie alle mit verschiedenen Mitteln und Namen und angenehmen Titeln veröffentlicht.

Sayyid Ahmad, der Gründer der Universität von Aligarh, und Ahmad Lotfi, ein Jahrhundertprofessor, und Qasim Amin Nasir al-Marah in Ägypten, sowie im Irak, im Iran und in anderen islamischen Ländern. "(Diese und dergleichen sind westliche Einladende in islamische Länder und Zerstörer der Prinzipien und Regeln des Islam.) Und es ist natürlich, dass es einen Kampf zwischen dieser Gruppe und den Hütern des ursprünglichen islamischen Denkens gibt, bei dem die Kolonialisten ihren Meister."

Indem sie Differenzen zwischen Muslimen schüren, verursachen sie Spaltung und Irreführung von Menschen mit schwachem Glauben und als Folge davon Krieg und die Entstehung neuer Sekten unter den Muslimen.

Die Gelehrten der islamischen Welt, die Sympathisanten der Alawiten- und Jafari-Schulen, haben und führen viele Kämpfe gegen diese sogenannten Intellektuellen, die alle vom Kolonialismus genährt werden. In der Zwischenzeit wurden viele Lösungen vorgeschlagen, um diesen Prozess zu verhindern, von denen die wichtigsten und nützlichsten sind:

1- Einheit unter Muslimen schaffen

2- Meinungen richtig und logisch in einer konfliktfreien Atmosphäre ausdrücken

3- Identifizierung von Menschen, die als Intellektuelle die Prinzipien des Islam in Frage stellen und zerstören.

4- Diese Leute vorstellen und bekämpfen

Natürlich ist Einheit der wichtigste Faktor, um eine Teilung zu verhindern, von der alle anderen Dinge eine Untermenge sind, und durch die Schaffung von Einheit werden andere Dinge automatisch realisiert: wenn einhundertneunzig vor uns liegt. Hazrat Allameh Seyyed Morteza Asgari sagt auch im Ausdruck der islamischen Einheit in "Ma'alem Al-Modrastin": Um Einheit zu schaffen, müssen Meinungen und Überzeugungen zum Ausdruck gebracht werden. Zur Äußerung der Ansichten und Meinungen von Muslimen sagt er:

„Die Themen, die wir erwähnt haben, sind Überzeugungen, die Muslime durchdrungen haben, und Schweigen angesichts solcher Ansichten hat bisher nicht zur Einheit und zum Verständnis der Muslime beigetragen, sondern hat immer die Wunde der Zwietracht geöffnet und die Zeit des Unglücks verlängert ."

Mit diesen Äußerungen war bekannt, dass Schweigen nicht geeignet ist, um Einheit zu schaffen und die richtigen Meinungen nicht ohne Verleumdung und Lügen auszudrücken. Allameh Amini glaubt auch an die richtige Meinungsäußerung, um die islamische Einheit zu schaffen und den Lügen scheinbar religiöser Intellektueller entgegenzutreten. Deshalb schrieb er "Al-Ghadir" und andere Bücher, um den Verdacht zu zerstreuen und die sogenannten Lügen der Intellektuellen zu beantworten.

 

Spomedzi všetkých náboženstiev je najkompletnejším a posledným z nich islam, ktorý bol komunikovaný a odoslaný ľudstvu posledný z prorokov Muhammad Mustafa (PBUH). Boh si vybral islam ako dokonalé a vyvolené náboženstvo a nariadil všetkým, aby sa obrátili na islam po príchode proroka (PBUH); Pretože s príchodom islamu a Koránu boli všetky božské knihy a božské náboženstvá zrušené.

 Od chvíle, keď bol Adam (prvý božský prorok), až do proroka (PBUH), kedykoľvek, keď Prorok (PBUH) zomrel, sa materiálne sily, králi a šľachtici tej doby stavali proti náboženstvám a deformovali ich.

Pretože chápali náboženstvo ako protiklad k svojim vlastným telesným túžbam, zmenili zákony božských náboženstiev vo svoj prospech akýmkoľvek spôsobom a akýmkoľvek spôsobom mohli, a týmto spôsobom nahradili božské náboženstvá zákonmi v mene náboženstva., A tým viedol ľudí pod jarmo ich múdrosti a používal ich, ako len mohol.

Tento kurz existuje od začiatku v histórii a pokračuje dodnes, a rovnako tak bola táto metóda v časoch Prorokových detí, keď Prophet (pbuh) zomrel, vytvorili problém strechy a pravice. Amira al -mu'minina. Ali (AS) - že ho svätý prorok (PBUH) v Ghadir Khum vybral za ďalšieho kalifa

nie je? Nie je to deformácia islamu? Nezahŕňajú tieto verše tí, ktorí si uzurpovali právo Aliho (AS)? Každý zdravý rozum a logická odpoveď na túto otázku je pozitívna.

Saqifa bola deviantná línia, ktorú v islame vytvorili mocní a bohatí.

Hazrat Zahra (AS) pri vysvetľovaní línie odchýlky a toho, že ľudia po Ghadirovi zabudli na slová proroka (PBUH) a boli zvádzaní na scestie, v diskusii s nepriateľmi to odhalili takto:

„V tvojej prítomnosti je prítomná zmluva ľudu. Abi Talib (AS), v deň zmŕtvychvstania ťa Pán odo mňa neodtrhne, aby som mohol byť jednou z nádejných, ale ja preruším mimo príčin medzi vami a medzi mojím prorokom a Boh je medzi nami a medzi vami v tomto svete i na onom svete.

Nepoznám národ ako vy, ktorý porušuje túto zmluvu a správa sa zle. Odmietli ste a nevrátili naše neodňateľné právo, ako keby ste nevedeli o incidente v deň Ghadira Khuma? Prisahám na Boha, že svätý prorok islamu v ten deň predstavil opatrovníctvo a vedenie imáma Aliho a vzal si od ľudí vernosť, aby prerušil vašu nádej na mocenských oportunistov, ale na reťazce spojeniaRoztrhol si sa medzi Proroka (PBUH) a seba samého, vieš, že Boh bude súdiť medzi nami a tebou v tomto svete i na onom svete.

Akú odpoveď by mohli dať nepriatelia provincie, ak by epos o Ghadire zablokoval cestu pre akékoľvek ospravedlnenie a ospravedlnenie?

Niektorí moslimovia boli preto týmito podvodníkmi uvedení do omylu.

Faktory deformujúce islam

Na skreslení a rozdelení a zvýšení rozdielov sa podieľali dva vnútorné a vonkajšie faktory. Vnútorné faktory sú: 1- Hľadanie bohatstva, 2- Hľadanie moci, 3- Neznalosť niektorých moslimov. Každý z týchto troch faktorov sa objavil a formoval v islamskej spoločnosti a viedol k odklonu od čistého Mohamedovho islamu. Účinky týchto troch faktorov sú:

1- Nechajme bokom závety Svätého proroka (PBUH)

Prorok (mier a požehnanie Alaha s ním) vyslovil pre moslimov mnoho slov a závetov, na ktoré moslimovia zabudli. Jedným z najdôležitejších prorokových prikázaní (mier a požehnanie Alaha) bol kalifát po nich Bol zvolený za kalifa v Ghadire a moslimovia ho opustili a zabudli na túto prorokovu vôľu.

Druhým dôležitým prorokom (PBUH) bola diskusia o dodržiavaní Koránu a ich čistého pôvodu, ktorú vyjadrili takto:

«انی تارک فیکم الثَّقلین; Kniha Božia a rodina Ahl al-Bayt, vôbec sa na nich nespoliehame a neodchádzajú, aj keď idú do bazéna. Skutočne medzi vami zanechám dve vzácne relikvie; Jedna je Kniha Božia a druhá sú moji potomkovia, pokiaľ sa budete držať týchto dvoch, nikdy nezablúdite a títo dvaja sa od seba neoddelia, aby vstúpili do rybníka Kowsar na mne. Zabudlo sa aj na túto dôležitú vôľu Proroka (PBUH).

2- Strata duchovnosti

Druhým efektom bolo odfarbenie duchovnosti a hodnotových záležitostí medzi moslimami, ktoré po Prorokovi ustúpili náboženským a hodnotovým záležitostiam bezbožnosti a zlé a negatívne záležitosti sa stali hodnotami. Medzi duchovné záležitosti, ktoré boli medzi moslimami znížené, patria: zbožnosť, viera, džihád a bezcenné záležitosti, ako je hľadanie bohatstva, hľadanie slávy, sloboda a podobne.

3- Úpadok náboženskej horlivosti

Ďalším účinkom týchto troch faktorov bolo, že náboženská horlivosť medzi ľuďmi sa zmenšila a zmizla. Všetky ostatné náboženské tváre prikazujú dobrým a zakazujú zlo. Imám Husajn (AS) o tom, že ľudia počas Hadždžovej cesty, keď ho sprevádzali Abdullah Ibn Abbas a Abdullah Ibn Ja'far, sprevádzali, že ľudia opustili prikázanie dobra a zakazujú zlo, povedal: „Boh prikazuje predchádzať zlu. „A rozdal im ľudí, ale ty o tom nevieš.“

Prijímanie dobra a zakazovanie zla sú dôležité islamské pravidlá a sú záväzné pre všetkých moslimov. Amir al-mu'minin Ali (AS) to nazval jednou z vetiev džihádu a v tejto súvislosti povedal: Pokiaľ ide o dobro a zakazovanie zla »

A džihád má štyri pobočky; Prikazovanie dobrých skutkov a zakazovanie škaredých skutkov a ...

A tiež hovoria:

„Prikázal som zjaviť sa veriacim a zakázal som zlo, napriek pokrytectvu pokrytcov.“

Kto teda prikázal dobrým skutkom, postavil sa chrbtom veriacim a ten, kto zakazoval škaredé skutky, potrel nosom pokrytcom.

V Koráne Boh považuje za najlepšie národy tie, ktoré prikazujú dobru a zakazujú zlo: „Bol si najlepší národ, ktorý sa objavil medzi ľuďmi; „(Čo) prikazujete, čo je správne, a zakazujete, čo je zlé.“

Prikazovanie dobrého a zakazovanie zla je také dôležité, že za to bol umučený imám Husajn (AS). Hazrat vyjadril ciele svojho povstania v závete adresovanom svojmu bratovi Mohammadovi Hanifovi:

„... neopustím deň sebectva, rebélie a žiadostivosti (z Mediny), ani nebudem vytvárať korupciu a útlak, ale mojím cieľom v pohybe je napraviť skazenosť mojej predkovej ummy a mám na mysli prikázanie dobru a zakázať zlo., A chcem nasledovať život svojho starého otca (Proroka) a môjho otca Ali ibn Abi Taliba, ktokoľvek ma v tomto ohľade nasleduje z úcty k pravde, vydám sa svojou vlastnou cestou, aby Boh mohol sudca medzi mnou a týmto ľudom. "Je to najlepší sudca."

cudzie príčiny

Väčšinu z týchto deformácií a pohybov podporili cudzinci. Allameh Seyyed Morteza Asgari vo svojej ušľachtilej knihe „Ma'alem Al-Modrastin“ vo vyjadrení vonkajších faktorov uvádza:

„Ako príčiny sabotáže, skreslenia a transformácie zdroja islamských štúdií - knihy hadísov, biografie a komentárov možno spomenúť tieto vonkajšie faktory:

Po prvé, správa o ľuďoch z knihy, ktorú v zdroji islamského výskumu zverejnili ľudia ako Ka'b al-Ahbar a Tamimdari.

Za druhé: Rozprávania a správy od deviantov, akými sú Ibn Abi Al-Awja a Saif Ibn Umar, a nájdené v zdroji.

Po tretie, v posledných rokoch, odkedy neverné sily (kolonialisti) vtrhli do islamských krajín a bojovali proti islamu tými najhanebnejšími zbraňami, viedli propagandisti, židovskí a kresťanskí vedci tých, ktorí sa nazývajú orientalisti, k hľadaniu slabín zdroja islamského výskumu. a tým bojuje proti islamu. Našiel a vybral zo všetkých vykonštruovaných a nepresných správ, ktoré zamieňajú obraz islamu, ako napríklad legenda o Gharaniqovi a podobne, a z týchto novín moderné a moderné metódy, ako je „islamská encyklopédia“. a „Muhammad al-Nabi al-Siyasi“ Napodobnili.

A títo koloniálni bojovníci urobili ešte nebezpečnejšiu prácu proti islamu, kde ich v islamských krajinách ich majstri, poradcovia, absolventi škôl myslenia a pozývatelia myšlienok a propagandisti svojej civilizácie uložili v mene islamských reformátorov, intelektuálov a priekopníkov pokroku. PredstavenéMajú a šírili plody svojich myšlienok v islamských krajinách a všetky publikovali rôznymi prostriedkami, názvami a príjemnými názvami.

Sayyid Ahmad, zakladateľ University of Aligarh, a Ahmad Lotfi, profesor storočia, a Qasim Amin Nasir al-Marah v Egypte boli medzi týmito skupinami, rovnako ako v Iraku, Iráne a ďalších islamských krajinách. „(Títo a podobní sú západní pozývatelia do islamských krajín a ničia princípy a pravidlá islamu.) A je prirodzené, že medzi touto skupinou a strážcami pôvodného islamského myslenia prebieha boj, v ktorom kolonialisti pomáhajú svojim majstri “.

Vyvolávaním rozdielov medzi moslimami spôsobuje rozdelenie a nesprávne vedenie ľudí slabej viery a v dôsledku toho vojnu a vznik nových siekt medzi moslimami.

Učenci islamského sveta, sympatizanti alavitských a jafarských škôl, viedli a stále vedú mnohé boje proti týmto takzvaným intelektuálom, ktorých všetkých živí kolonializmus. Medzitým bolo navrhnutých mnoho riešení na zabránenie tomuto procesu, z ktorých najdôležitejšie a najužitočnejšie sú:

1- Vytvorenie jednoty medzi moslimami

2- Správne a logické vyjadrovanie názorov v atmosfére ďaleko od konfliktu

3- Identifikácia ľudí, ktorí ako intelektuáli spochybňujú a ničia zásady islamu.

4- Predstavenie a boj proti týmto ľuďom

Jednota je samozrejme najdôležitejším faktorom zabraňujúcim rozdeleniu, ktorého všetky ostatné veci sú podmnožinou, a vytvorením jednoty sa ostatné veci uskutočnia automaticky: keď pred nás príde stodeväťdesiat. Hazrat Allameh Seyyed Morteza Asgari tiež vo vyjadrení islamskej jednoty v „Ma'alem Al-Modrastin“ hovorí, že: Aby sa vytvorila jednota, musia sa vyjadrovať názory a presvedčenia. Pokiaľ ide o vyjadrenie názorov a názorov moslimov, hovorí:

„Otázky, ktoré sme spomenuli, sú presvedčenia, ktoré prenikli medzi moslimov, a ticho pred takýmito predstavami doposiaľ neprispievalo k jednote a porozumeniu moslimov, ale vždy otvorilo ranu nesúladu a predĺžilo čas nešťastia. . "

Vďaka týmto vyhláseniam bolo známe, že mlčanie nie je užitočné na vytváranie jednoty a na to, aby ste bez ohovárania a klamstiev nevyjadrovali správne názory. Allameh Amini tiež verí v správne vyjadrovanie názorov na vytvorenie islamskej jednoty a konfrontáciu klamstiev zdanlivo náboženských intelektuálov, preto napísal „Al-Ghadir“ a ďalšie knihy, aby rozptýlil podozrenie a odpovedal na takzvané lži intelektuálov. Escuche B:

Lo mínimo en lo que una persona puede creer es que Dios lo conoce, y él reconoce el Señorío y la unidad de Dios, y conoce a su Profeta, y reconoce su profecía, su mensaje y su argumento. Que se conozca a sí mismo en la tierra y sea testigo de su creación. a él, y que confiese su obediencia.

Dijo: Oh Amir al-mu'minin, a pesar de que ignora todo excepto lo que has explicado. Dijo: Sí, (solo) cuando se le ordenó obedecer y cuando se le prohibió aceptar.

Lo mínimo en lo que una persona puede no creer es aceptar algo como religión y pensar que Dios le ha ordenado que lo haga - una de las cosas que Dios ha prohibido - y luego convertirla en su religión, y de acuerdo con ella, abrogar y Él. Debería tener un hijo y pensar que adora al dios que ha mandado.

Lo mínimo que engaña a una persona es que no reconoce la autoridad de Dios en la tierra y su testimonio sobre su pueblo que ordenó su obediencia e hizo obligatoria su tutela.

Doce imanes de pruebas divinas

(El hombre) dijo: Oh Amir al-mu'minin, dímelo. Él dijo: Aquellos a quienes Dios ha asociado con Él y Su Profeta y dijo: "Obedece a Dios y obedece al Mensajero y el primero de mis asuntos" significa: "Sigue a Dios y al Profeta y al primero de tu mandato".

Dijo: Ilumíname. Dijo: Aquellos a quienes el Profeta (la paz y las bendiciones de Allah sean con él) recitó en su último sermón y murieron el mismo día, dijeron:. Dios Todopoderoso me ha prometido que los dos no se separarán hasta que entren en el estanque de Kowsar sobre mí, como estos dos, y el Imam señaló dos dedos índice y medio, porque uno de ellos está delante del otro. Así que aférrate a estos dos para que no te extravíes, y no los alcances para que perezcas, y retírate de ellos para que te disperses, y no les enseñes nada que sea más sabio que tú.

Dijo: Oh Amir al-mu'minin, llámalo por mí. Él dijo: Aquel a quien el Profeta (la paz y las bendiciones de Allah sean con él) instaló en Ghadir Khum y les informó que tiene autoridad sobre ellos, y luego les ordenó que informaran a los presentes in absentia.

Él dijo: Oh Amir al-Mu'minin, ¿eres tú? Dijo: Soy el primero y el mejor de ellos. Entonces mi hijo Hassan, después de mí, tiene más autoridad sobre los creyentes que sobre ellos mismos. Entonces mi hijo Hussein después de él tiene más autoridad sobre los creyentes que sobre ellos mismos. Y luego son los sucesores del Profeta (la paz sea con él) para entrar al servicio de Kowsar uno tras otro sobre el estanque.

El hombre se acercó a Ali (AS) y le besó la cabeza y luego dijo: Me has aclarado y has resuelto mi problema y has eliminado cualquier problema de mi corazón.

Bases de la infidelidad

Las cuatro bases de la incredulidad

Salim cita a Amir al-Mu'minin (AS) diciendo:

La infidelidad se basa en cuatro pilares: inmoralidad, exageración, duda y sospecha.

Ramas de inmoralidad

La fornicación tiene cuatro ramas: persecución, ceguera, negligencia y agresión.

Quien persigue desprecia la verdad y odia fuertemente a los eruditos religiosos e insiste en un gran pecado.

Quien es un Cordell olvida el recuerdo de Dios y busca sospechas y pelea con su Creador y el diablo lo saluda y perdona al pecador sin arrepentimiento, sumisión e ignorancia. Quien descuida comete un crimen contra sí mismo, y su trabajo se invierte, y piensa que se deja guiar por su desviación, y sus deseos lo engañan, y se arrepiente y se arrepiente cuando el tiempo ha pasado y el velo le ha sido quitado. Y lo que no creía se le había aparecido.

El que transgrede el mandato de Dios duda, y el que duda de Dios muestra superioridad sobre él y lo humilla con su poder y lo humilla con su gloria, pues está orgulloso de su glorioso Señor y en su obra ha llegado a los extremos.

Ramas exageradas

La exageración tiene cuatro ramas: la contemplación y la inmersión en la teoría y la controversia en ella, y la desviación y la terquedad. Quien medita (demasiado) no volverá a la verdad, y no se le agregará nada más que ahogarse en asuntos complicados, y no se le quitará ninguna sedición a menos que otra sedición lo engulle, y su religión de Ella se derrumbe y se hunda en un tema complejo. Cualquiera que discuta en teoría es conocido por ser estúpido por su terquedad durante mucho tiempo.

Quien se desvía, lo bueno es feo a sus ojos y lo malo es bueno a sus ojos.

Al que es terco, se le cegarán los caminos y se protestará por su obra, y le será difícil salir de ella si no sigue el camino de los creyentes.

Ramas de duda

La duda tiene cuatro ramas: la controversia del alma y el movimiento y la entrega. Y esta es la palabra del Dios Todopoderoso, que dice:

Quien tenga miedo de lo que tiene, se volverá atrás.

Y quien discute en religión, caerá en dudas, y el primero de los creyentes lo alcanzará, y el último de ellos lo alcanzará, y el veneno de Satanás lo pisoteará.

Quien se rinda a la destrucción de este mundo y del Más Allá perecerá entre los dos, y quien se salve de él es de certeza, y Dios no ha creado una criatura sin certeza.

Ramas sospechosas

La duda tiene cuatro ramas: admiración y bienvenida desde el adorno, y engañar al alma, y ​​justificar las perversiones y cubrir el bien del mal.

De esta manera, el adorno se desvía de la razón y engaña al alma en la lujuria, y la perversión de su dueño conduce a una gran desviación, y cubrir el bien del mal es tinieblas una encima de otra.

Y estos son los básicos y sus ramas.

Las bases de la hipocresía

Los cuatro pilares de la hipocresía

Amir al-mu'minin (AS) dijo: La hipocresía se basa en cuatro pilares: el aire del alma, el compromiso, la ira y el gusto.

Ramas de aire respirable

El aire respirable está en cuatro ramas: Miedo, enemistad, lujuria y rebelión

Al que oprime, sus asuntos complicados aumentan y la gente lo abandona y lo ayuda.

Quien viola, la gente no está a salvo de él y su corazón no se mantiene sano y no puede controlar su alma en las concupiscencias.

El que no culpe a su alma por las concupiscencias, se hundirá en las malas acciones.

Y quien se rebele será engañado deliberadamente.

Ramas de compromiso

El instrumento de caza tiene cuatro ramas: arrogancia y deseo, y cautela y procrastinación.

Y esto es en el sentido de que evita que uno desconfíe de la verdad, y posponer las promesas provoca desviaciones en la acción hasta el momento de su expiración, y si uno no lo desea, el hombre sabría lo que hay en ella, y si el hombre lo haría. Sé lo que hay en él. Sabía que se estaba muriendo repentinamente de miedo. Y la arrogancia hace que el hombre se quede corto en la acción.

Ramas de ira

La ira tiene cuatro ramas: arrogancia, orgullo, falso celo y prejuicio.

Quien levanta la cabeza, da la espalda a la derecha. Y el soberbio caerá en la inmoralidad, y el que muestre falso celo, hollará la iniquidad; ¿Y qué hay de malo en el puente de la justicia, que es entre dar la espalda a la justicia, la inmoralidad e insistir en los pecados y la opresión?

Ramas de degustación

La codicia tiene cuatro ramas: felicidad excesiva y terquedad y apilamiento.

La felicidad no agrada a Dios, el gozo es demasiado maravilloso y la terquedad es una calamidad para quien se ha visto obligado a llevar la carga de los pecados. Y es la acumulación de diversión, juego y ocupación y convertir algo que es inferior en algo mejor.

Y estos son la hipocresía y sus fundamentos y ramas.

Tradiciones divinas y arrepentimiento a Dios

Dios es poderoso sobre sus siervos. Su memoria es alta y su rostro es glorioso y ha creado todo lo que ha creado hermoso. Sus manos están abiertas y Su misericordia se lo ha llevado todo, y Su mandato ilumina Su apariencia y luz, Su bendición hierve y Su sabiduría ilumina. Su libro es evidencia y su argumento es dominante y su religión es pura. Su sultán es su apariencia y su palabra está basada en su verdad y medida de justicia, y sus profetas lo han anunciado.

Dios ha hecho del mal un pecado y del pecado una sedición, y de la sedición una contaminación. Ha hecho del bien el contentamiento y el contentamiento, el arrepentimiento y el arrepentimiento, purificador.

El que se arrepienta será guiado, y el que caiga en la sedición se extraviará, mientras no se arrepienta ante Dios y confiese su pecado, nadie será codicioso contra el mandamiento de Dios sino el que perece.

¡Alá! ¡Alá! Cuán vasto es lo que es con Dios de arrepentimiento, misericordia, buenas nuevas y gran paciencia, y cuán terrible es lo que es con Dios de restricciones, infierno y alturas extremas. Quienquiera que obtenga su obediencia, alcanzará su dignidad, y quien entre en su pecado y pruebe sus alas de águila, pronto se arrepentirá.

La unidad del Islam y los factores de distorsión del Islam

Dios el Todopoderoso creó al hombre de acuerdo con Su creación, y para que los seres humanos alcancen la felicidad de este mundo y del más allá, y alcancen el grado de perfección humana, otorgó la religión a la humanidad y la comunicó a la humanidad a través de la profetas y embajadores divinos. کرد.

Entre todas las religiones, la más completa y definitiva de ellas es el Islam, que fue comunicado y enviado a la humanidad por el último de los profetas, Muhammad Mustafa (la paz sea con él). Dios eligió al Islam como la religión perfecta y elegida y ordenó que todos se convirtieran al Islam después de la llegada del Profeta (la paz sea con él); Porque con el advenimiento del Islam y el Corán, todos los libros divinos y las religiones divinas han sido abolidos.

 Desde el momento en que Adán (el primer profeta divino) fue creado hasta el tiempo del Profeta (la paz sea con él), siempre que el Profeta (la paz sea con él) falleció, los poderes materiales, reyes y nobles de esos tiempos se opusieron y distorsionaron las religiones.

Debido a que vieron la religión como opuesta a sus propios deseos carnales, cambiaron las leyes de las religiones divinas a su favor de cualquier manera y por cualquier medio que pudieron, y de esta manera reemplazaron las religiones divinas con leyes en nombre de la religión. Y de ese modo llevó al pueblo bajo el yugo de su sabiduría, y lo usó tanto como pudo.

Este curso ha existido a lo largo de la historia desde el principio y continúa hasta el día de hoy, y de la misma manera este método fue en la época de los hijos del Profeta, cuando el Profeta (la paz sea con él) falleció, ellos crearon el tema del techo y el derecho. del Amir al-mu'minin. Ali (AS) - que el Santo Profeta (PBUH) en Ghadir Khum lo había elegido como el próximo califa

¿no es? ¿No es esto una distorsión del Islam? ¿No incluyen estos versos los que usurparon el derecho de Ali (AS)? Cada respuesta lógica y de sentido común a esta pregunta es positiva.

Saqifa era una línea desviada creada en el Islam por los poderosos y los ricos.

Hazrat Zahra (AS) al explicar la línea de desviación y que la gente después de Ghadir olvidó las palabras del Profeta (la paz sea con él) y se extravió, en una discusión con los enemigos, lo reveló de la siguiente manera:

"El pacto del pueblo está presente en tu presencia. Abi Talib (AS), en el Día de la Resurrección, el Señor no te apartará de mí, para que yo sea uno de los esperanzados, pero cortaré fuera de las causas entre ustedes y entre mi Profeta, y Dios está entre nosotros y entre ustedes en este mundo y en el más allá.

No conozco una nación como tú que rompa este pacto y se comporte mal. ¿Negaste y no devolviste nuestro derecho inalienable, como si no estuvieras al tanto del incidente del día de Ghadir Khum? Juro por Dios que el Santo Profeta del Islam en ese día introdujo la tutela y el liderazgo del Imam Ali y tomó la lealtad de la gente para cortar su esperanza de oportunistas hambrientos de poder, pero las cuerdas de la conexiónTe rompiste entre el Profeta (la paz sea con él) y tú mismo, sepan que Dios juzgará entre nosotros y ustedes en este mundo y en el más allá.

¿Qué respuesta podrían dar los enemigos de la provincia si la epopeya de Ghadir hubiera bloqueado el camino a cualquier excusa y excusa?

Por lo tanto, algunos musulmanes fueron engañados por estos embaucadores.

Factores que distorsionan el Islam

Hay dos factores internos y externos que estuvieron involucrados en la distorsión y división y el aumento de diferencias. Los factores internos son: 1- Buscar riqueza, 2- Buscar poder, 3- Ignorancia de algunos musulmanes. Cada uno de estos tres factores surgió y tomó forma en la sociedad islámica, y condujo a un alejamiento del Islam puro de Mahoma. Los efectos de estos tres factores son:

1- Dejando a un lado la voluntad del Santo Profeta (la paz sea con él)

El Profeta (la paz y las bendiciones de Allah sean con él) pronunció muchas palabras y voluntades para los musulmanes, que los musulmanes olvidaron. Uno de los mandamientos más importantes del Profeta (que la paz y las bendiciones de Allah sean con él) fue el califato después de ellos. Fue elegido califa en Ghadir y los musulmanes abandonaron y olvidaron esta voluntad del Profeta.

El segundo testamento importante del Profeta (la paz sea con él) fue la discusión sobre la adhesión al Corán y su linaje puro, que expresaron de la siguiente manera:

«انی تارک فیکم الثَّقلین; El libro de Dios y la familia de Ahl al-Bayt, no confiamos en ellos en absoluto, y no se van incluso si van a la piscina. De hecho, dejo dos preciosas reliquias entre ustedes; Uno es el Libro de Dios y el otro es mi progenie, mientras te aferres a estos dos nunca te extraviarás, y los dos no se separarán el uno del otro para entrar en el estanque de Kowsar sobre mí. Esta importante voluntad del Profeta (la paz sea con él) también fue olvidada.

2- Pérdida de espiritualidad

El segundo efecto fue la decoloración de la espiritualidad y los asuntos de valores entre los musulmanes, que después del Profeta, los asuntos espirituales y de valores dieron paso a la irreligión, y los asuntos malos y negativos se convirtieron en valores. Entre los asuntos espirituales que disminuyeron entre los musulmanes se encuentran: la piedad, la fe, la jihad y asuntos sin valor como buscar riqueza, buscar fama, ser libre, etc.

3- Decadencia del celo religioso

Otro efecto de estos tres factores fue que el celo religioso entre la gente disminuyó y desapareció. Todos los demás rostros religiosos están ordenando el bien y prohibiendo el mal. Imam Hussein (AS) con respecto al hecho de que la gente ha abandonado el mandamiento del bien y prohibiendo el mal, durante la temporada del Hajj mientras Abdullah Ibn Abbas y Abdullah Ibn Ya'far lo acompañaban, dijo: "Dios ordena prevenir el mal. "Y les ha entregado gente, pero ustedes no lo saben".

Disfrutar del bien y prohibir el mal son reglas islámicas importantes y obligatorias para todos los musulmanes. Amir al-mu'minin Ali (AS) lo llamó una de las ramas de la yihad y dijo al respecto: Sobre el asunto del bien y la prohibición del mal »

Y la yihad tiene cuatro ramas; Disfrutando de las buenas acciones y prohibiendo las malas acciones y ...

Y también dicen:

"Ordené la aparición de los creyentes y prohibí el mal, a pesar de la hipocresía de los hipócritas".

Por tanto, el que ordenó las buenas obras ha afirmado las espaldas de los creyentes, y el que prohibió las malas obras frotó las narices de los hipócritas.

En el Corán, Dios considera que las mejores naciones son aquellas que mandan lo que es bueno y prohíben lo que es malo: "Tú eras la mejor nación que apareció entre la gente; "(Qué) prescribes lo que está bien y prohíbes lo que está mal".

Disfrutar del bien y prohibir el mal es tan importante que el Imam Hussein (AS) fue martirizado por ello. Al expresar los objetivos de su levantamiento, Hazrat escribió en un testamento dirigido a su hermano Mohammad Hanifa:

"... No dejaré el día del egoísmo, la rebelión y la lujuria (de Medina), ni crearé corrupción y opresión, pero mi objetivo al moverme es corregir la corrupción de mi ummah ancestral, y me refiero a mandar a los buenos y prohibiendo el mal., Y quiero seguir la vida de mi abuelo (el Profeta) y mi padre Ali ibn Abi Talib, quien me siga en este sentido por respeto a la verdad, tomaré mi propio camino para que Dios pueda juzga entre esta gente y yo. "Él es el mejor juez".

causas extranjeras

La mayoría de estas distorsiones y movimientos han sido apoyados por extranjeros. Allameh Seyyed Morteza Asgari en su noble libro "Ma'alem Al-Modrastin" declara al expresar factores externos:

"Los siguientes factores externos pueden mencionarse como las causas del sabotaje, la distorsión y la transformación de la fuente de los estudios islámicos: libros de hadices, biografías y comentarios:

Primero, las noticias de People of the Book, que han sido publicadas en la fuente de investigación islámica por personas como Ka'b al-Ahbar y Tamimdari.

Segundo: Narraciones y noticias hechas por desviados como Ibn Abi Al-Awja y Saif Ibn Umar y que se encuentran en la fuente.

En tercer lugar, en los últimos años, desde que las fuerzas infieles (colonialistas) invadieron países islámicos y lucharon contra el Islam con las armas más atroces, los propagandistas, eruditos judíos y cristianos, han llevado a los llamados orientalistas a buscar debilidades en la fuente de la investigación islámica. y así luchar contra el Islam. Encontró y extrajo de todas las noticias fabricadas e inexactas que confunden la imagen del Islam, como la leyenda de Gharaniq y similares, y de estos libros de noticias con métodos modernos y modernos como la "Enciclopedia Islámica" y "Muhammad al-Nabi al-Siyasi" Ellos han imitado.

Y estos luchadores coloniales han hecho un trabajo aún más peligroso contra el Islam, donde en los países islámicos sus maestros, asesores, graduados de escuelas de pensamiento e invitadores del pensamiento y propagandistas de su civilización los han impuesto en nombre de los reformadores, intelectuales y pioneros islámicos. de progreso. IntroducidoLo han hecho y han difundido los frutos de sus ideas en los países islámicos, y las han publicado todas con diversos medios, nombres y títulos agradables.

Sayyid Ahmad, el fundador de la Universidad de Aligarh, y Ahmad Lotfi, profesor del siglo, y Qasim Amin Nasir al-Marah en Egipto estaban entre esos grupos, así como en Irak, Irán y otros países islámicos. "(Estos y otros son los que invitan a Occidente a los países islámicos y destruyen los principios y las reglas del Islam). Y es natural que haya una lucha entre este grupo y los guardianes del pensamiento islámico original, en la que los colonialistas ayudan a sus maestros ".

Al fomentar las diferencias entre los musulmanes, provocan división y desorientación de las personas de fe débil y, como resultado, la guerra y el surgimiento de nuevas sectas entre los musulmanes.

Los eruditos del mundo islámico, los simpatizantes de las escuelas alauita y jafari, han librado y continúan librando muchas luchas contra estos supuestos intelectuales, todos los cuales son alimentados por el colonialismo. Mientras tanto, se han propuesto muchas soluciones para prevenir este proceso, las más importantes y útiles de las cuales son:

1- Creando unidad entre musulmanes

2- Expresar opiniones de forma correcta y lógica en un ambiente alejado del conflicto

3- Identificar a las personas que, como intelectuales, cuestionan y destruyen los principios del Islam.

4- Presentar y luchar contra estas personas

Por supuesto, la unidad es el factor más importante para prevenir la división, de la cual todas las demás cosas son un subconjunto, y al crear la unidad, otras cosas se realizarán automáticamente: cuando ciento noventa se presente ante nosotros. Hazrat Allameh Seyyed Morteza Asgari también dice en la expresión de unidad islámica en "Ma'alem Al-Modrastin" que: Para crear unidad, se deben expresar opiniones y creencias. Con respecto a la expresión de los puntos de vista y opiniones de los musulmanes, dice:

"Los problemas que hemos mencionado son creencias que han permeado a los musulmanes, y el silencio ante tales nociones hasta ahora no ha contribuido a la unidad y la comprensión de los musulmanes, pero siempre ha abierto la herida de la discordia y ha aumentado el tiempo de infelicidad. . "

Con estas declaraciones se supo que el silencio no sirve para crear unidad y no expresar las opiniones correctas sin calumnias y mentiras. Allameh Amini también cree en la expresión correcta de opiniones para crear unidad islámica y confrontar las mentiras de intelectuales aparentemente religiosos, por lo que escribió "Al-Ghadir" y otros libros para disipar las sospechas y responder a las supuestas mentiras de los intelectuales. в ім'я Бога

Значення ісламу та віри

 

Останні слова Пророка (мир йому і благословення Аллаха) про шиїтів

Айша та Хафса оглухли під час смерті Пророка (мир йому і благословення Аллаха)

Абан цитує слова Саліма: Я чув, як Алі (АС) сказав: Пророк (мир йому і благословення Аллаха) уклав зі мною завіт у день його смерті, і це було тоді, коли я сперся на нього на груди. І його щаслива голова була близько до мого вуха.

Дві жінки (Айша та Хафса) також слухали, щоб почути розмову.

Пророк сказав: Боже, закрий їм вуха.

Два вірші Корану про шиїтів та ворогів Алі (AS)

Тоді він сказав мені: О Алі, ти бачив слово Бога, Благословенного і Високого, який каже: Чи знаєш ти, хто вони? Хазрат каже: Я сказав: Бог і Його Посланник знають краще.

Він сказав: Це ваші шиїти і ваші товариші. Моя обіцянка їм - це басейн Ковар у Судний день, коли нації сідають на коліна і Всемогутній Бог вирішує запропонувати людей собі, а люди покликані до того, що немає вибору. Він кличе вас і ваших шиїтів, і ви прийдете зі світлим і щасливим чолом, повним води.

О Алі, вірш «Ті, хто не вірить, є серед людей Книги та багатобожників у вогні пекла. Це євреї, омейяди та їх шиїти, яких у Судний день відправлять у чорному голодними та спраглими.

Наказ зберігати книгу до появи права

О Джабіре, збережи цю книгу, це царство Бані Аббаса, поки власник іншого ока не зверне увагу на слуг Божих, і в хіджазі та Великій мечеті Куфи з'явиться дзвінок, і те, що останній побудував на Євфраті, буде знищено .

Коли турецький король гине, вечірній язик стає тривожним, королі збільшуються, і з'являється правда, і хвала Богу.

(Переказано з книги Саліма: 1. Біхар: т. 22, стор. 498 р. Н. Е., 45 переказано з несаліму: 1. Книга Ібн Тауса: стор. 490. 3. Амалі Шейх Тусі: за словами Тефсіра Борхана : т. 4, стор. 490 та 491. 4. Манакіб Ібн Шахр Ашоб: Згідно з Тафсіром Борханом: т. 4, стор. Докази зменшення, згідно з тлумаченням аргументу: т. 4, с. 492)

 

Значення ісламу та віри

Абан ібн Абі Айяш цитує Саліма ібн Кайса, який сказав: "Я чув від Алі ібн Абі Таліба (АС), коли одна людина запитала його про віру і сказала:" Аміре аль-Мумініні, повідомте мені про віру так, щоб крім вас І Я ні про кого не буду питати про це після вас.

Амір аль-мумінін (АС) сказав: Людина прийшла на службу до Пророка (мир йому і благословення), і як тільки ви запитали мене, він попросив цього імама і говорив так само, як і ви. Пророк (мир йому і радість) поспілкувався з тими зайнятими людьми і сказав йому: Сядь. Чоловік сказав: Я повірив.

Тоді Алі (АС) повернувся до чоловіка і сказав: «Ніяке поле, де Габріель прийшов до Пророка (мир йому і благословення Аллаха) як людина і сказав:« Що таке іслам? Він сказав: "Свідчення того, що немає іншого бога, крім Бога і що Мухаммад є пророком Божим і здійснює молитви, дає закят і хадж дому Божому і поститься місяць Рамадан і гусл джанаби". Він сказав: Що таке віра? Він сказав: Вірте в Бога та Його ангелів, у Його книги та Його пророків, у життя після смерті та у всі її долі - її добро і зло та солодке та гірке. Коли чоловік підвівся, Пророк (мир йому і благословення Аллаха) сказав: Це був Гавриїл, він прийшов навчити вас вашої релігії. І так сталося, що кожен раз, коли Пророк (мир йому і благословення Аллаха) говорив йому що -небудь, він казав: "Ти маєш рацію". Він запитав: Коли судний день? Він сказав: Запитувач не більш обізнаний, ніж запитувач (у цьому плані). Він сказав: Ви мали рацію.

Основи віри

Амір аль-мумінін (АС) після закінчення слова "ти маєш рацію" Габріель сказав: Знай, що віра базується на чотирьох стовпах: впевненості, терпінні, справедливості та джихаді.

Впевненість

Упевненість має чотири гілки: ентузіазм, страх, аскетизм та очікування.

Той, хто прагне раю, забуває свою хтивість, а той, хто боїться вогню, утримується від заборонених речей, а хто аскетизує і нехтує світом, йому буде легко, а той, хто чекає смерті у Милосерді, поспішає.

 

Терпіння

Терпіння має чотири гілки: розуміння розуміння, тлумачення та пояснення мудрості, знання уроків, традицій стародавніх.

Хто має розуміння у розумінні, шукає і пояснює мудрістю, і хто мудро пояснює, той знає уроки, і той, хто знає урок, тлумачить мудрість, а хто тлумачить мудрість, він бачить урок повільно, а хто бачить урок, здається, був із ним попередники.

Справедливість

Справедливість має чотири гілки: складність розуміння, висвітлення науки та розквіт мудрості та Сад мрій.

Хто розуміє, тлумачить речення науки, а хто володіє знаннями, йому запропонують закони мудрості, а хто терплячий, не буде доходити до крайнощів у своїй праці і житиме з ними серед похвальних людей.

Джихад

Джихад має чотири гілки: наказувати добро і забороняти зло, і правдивість у різних місцях, і гнів заради Бога, і ненависть і ворожнечу з нечестивими.

Той, хто наказує добро, зміцнює спину віруючого, а той, хто забороняє зло, потирає ніс нечестивим, а той, хто говорить правду в різних місцях, виконав свій обов’язок, а кому - ворожнечу зі злим і гнів заради Бога, Бог гнівається на нього.

І це віра, її основи та гілки.

Найнижчий ступінь віри, невір’я та оманливого керівництва

Чоловік сказав: "Аміре аль-мумініні, що найменше, з чим людина стає віруючим, і найменше, з чим вона стає невірним, і найменше, з чим вона заблукала?

Хазрат сказав: Ви запитали ДжоПослухайте В:

Найменше, у що людина може вірити, це те, що Бог її знає, і він визнає Господнє і єдність Бога, і знає свого Пророка, і він визнає його пророцтво і послання, і його аргумент Нехай він пізнає себе на землі і стане свідком його створення йому і нехай зізнається у своїй слухняності.

Він сказав: О Аміре аль-мумініні, хоча він не знає всього, крім того, що ти пояснив? Він сказав: Так, (тільки) щоразу, коли йому наказали підкорятися і коли йому заборонили приймати.

Найменше, в що людина може не вірити, - це прийняти щось як релігію і думати, що Бог наказав йому це зробити - одну з речей, яку Бог заборонив, - а потім зробити це своєю релігією, і відповідно до цього скасувати, і Він повинен мати сина і думати, що він поклоняється богу, якого наказав.

Найменше, що людину вводить в оману, це те, що вона не визнає авторитету Бога на землі та його свідчення над своїм народом, який наказав йому підкорятися і зробив його опікунство обов’язковим.

Дванадцять імамів Божественних доказів

(Чоловік) сказав: О Аміре аль-мумініні, назвіть їх за мене. Він сказав: «Ті, кого Бог асоціював із собою та своїм Пророком, і сказав:« Слухайтесь Бога і слухайтесь Посланця і перших моїх справ »означає:« Ідіть за Богом і Пророком і першим за вашим наказом ».

Він сказав: Просвіти мене. Він сказав: Ті, кого Пророк (мир йому і благословення Аллаха) прочитав у своїй останній проповіді і помер у той же день, сказали:. Всемогутній Бог пообіцяв мені, що вони не будуть відокремлені один від одного, поки вони не ввійдуть до мене у басейн Ковасар, як ці двоє - і імам вказав на два вказівні та середні пальці - тому що один з них випереджає інший. Тож чіпляйтесь за цих двох, щоб не заблукати, і не наздогнати їх, що ви загинете, і стримуватися від них, що ви розійдетесь, і не навчити їх нічого більш розумного, ніж ви.

Він сказав: "Аміре аль-мумініні, назвіть його за мене. Він сказав: Той, кого Пророк (мир йому і благословення Аллаха) встановив у Гадір Хумі і повідомив їм, що він має над ними владу, а потім наказав їм інформувати присутніх заочно.

Він сказав: О Аміре аль-Мумініні, це ти? Він сказав: я перший і найкращий з них. Тоді мій син Хасан після мене має більшу владу над віруючими, ніж вони самі. Тоді мій син Хусейн після нього має більшу владу над віруючими, ніж вони самі. І тоді вони є спадкоємцями Пророка (мир йому і благословення Аллаха), щоб один за одним над басейном вступити на службу в Ковар.

Чоловік пішов до Алі (А.С.) і поцілував його в голову, а потім сказав: Ви пояснили мені і вирішили мою проблему, і ви усунули будь -яку проблему в моєму серці.

Основи невірності

Чотири підстави невір'я

Салім цитує слова Аміра аль-Мумініна (АС):

Невірність ґрунтується на чотирьох стовпах: аморальність, перебільшення, сумнів та підозрілість.

Гілки аморальності

Блуд має чотири гілки: переслідування, сліпота, недбалість та агресія.

Хто переслідує, зневажає правду, сильно ненавидить релігієзнавців і наполягає на великому гріху.

Кожен, хто є Корделлом, забуває згадку про Бога, шукає підозри і бореться зі своїм Творцем, а диявол вітає його і прощає грішника без покаяння, підкорення та невігластва. Той, хто нехтує, чинить злочин проти себе, і його робота змінюється, і він думає, що керується своєю неправомірністю, і його бажання обманюють його, і він шкодує і шкодує, коли час минув і завіса була знята з нього. І йому здалося те, про що він не думав.

Той, хто порушує Божий наказ, сумнівається, а хто сумнівається у Бозі, він виявляє над ним перевагу і принижує Його своєю силою і принижує Його своєю славою, так як він пишається своїм славним Господом і в Його роботі дійшов до крайнощів.

Перебільшені гілки

Перебільшення має чотири гілки: споглядання та занурення в теорію та суперечки в ній, і відхилення та впертість. Той, хто роздумує (занадто багато), не повернеться до істини, і до нього нічого не додасться, крім потоплення у складних справах, і ніяка крамола не буде знята з нього, якщо інша крамола не охопить його, і його релігія з цього не зруйнується складне питання. Кожен, хто сперечається в теорії, відомий як дурний через свою довгу впертість.

Хто відхиляється, добро в його очах потворне, а погане - в очах добре.

Хто буде впертим, шляхи для нього будуть засліплені, а його робота буде опротестована, і йому буде важко вибратися з неї, коли він не піде шляхом віруючих.

Гілки сумніву

Сумніви мають чотири гілки: суперечка душі та рух і здача. І це слово Всемогутнього Бога, який говорить:

Хто боїться того, що має, повернеться назад.

І хто сперечається в релігії, він потрапить у сумнів, і перший з віруючих наздожене його, і останні з них дістануться до нього, і отрута сатани потопче його.

Той, хто піддається знищенню цього світу та потойбічного світу, загине між ними, а той, хто врятований від цього, має певність, і Бог не створив істоти, меншої за певність.

Підозрілі гілки

Сумніви мають чотири гілки: диво і вітання від прикраси, обман душі, виправдання збочень і приховування правильного від поганого.

У такий спосіб прикраса відхиляється від розуму і обманює душу у пожадливість, а збочення її власника призводить до великого відхилення, а прикриття права на неправильне - це темрява одна над одною.

І це основи та його гілки.

Основи лицемірства

Чотири стовпи лицемірства

Амір аль-мумінін (АС) сказав: Лицемірство ґрунтується на чотирьох стовпах: повітрі душі, компромісі, гніві та смаку.

Вдихаючи повітряними гілками

Повітря, що дихає, знаходиться на чотирьох гілках: Страх і ворожнеча, похоть і бунт

Той, хто пригнічує, його складні справи зростають, і люди кидають його і допомагають йому.

Хто б не зґвалтував, люди не застраховані від нього, і його серце не залишається здоровим, і він не може контролювати свою душу у пожадливості.

Хто не звинувачує свою душу у пожадливостях, зануриться у злі вчинки.

І той, хто збунтується, буде навмисно введений в оману.

Компромісні гілки

Мисливський інструмент має чотири гілки: зарозумілість і бажання, обережність і зволікання.

І це в тому сенсі, що це заважає обережно ставитися до істини, а відкладання обіцянок викликає відхилення в дії до моменту закінчення терміну дії, і якби людина цього не хотіла, людина знала б, що в ній, і якби людина Він знав, що раптом помирає від страху. І зарозумілість змушує людину не встигати в дії.

Гілки гніву

Гнів має чотири гілки: зарозумілість, гордість, фальшиву ревність і забобони

Хто піднімає голову, повертається спиною праворуч. І кожен, хто пишається, впаде в аморальність, а хто виявить фальшиву ревність, той ступить на беззаконня; І що не так з мостом праведності, який знаходиться між відверненням від праведності, аморальності та наполяганням на гріхах та утисках.

Дегустація гілок

Жадібність має чотири гілки: надмірне щастя і впертість і укладання.

Щастя не подобається Богу, радість надто чудова, а впертість - лихо для того, хто був змушений нести тягар гріхів. І це накопичення веселощів, ігор та занять і перетворення чогось нижчого на щось краще.

І це лицемірство та його основи та гілки.

Божественні традиції і покаяння перед Богом

Бог могутній над своїми слугами. Пам'ять у нього висока, а обличчя - славне, і він створив усе, що створив, прекрасним. Його руки відкриті, і Його милосердя взяло все, і Його наказ висвітлює Його вигляд і світло, і Його благословення кипить, і Його мудрість висвітлює. Його книга є доказом, його аргументи є домінуючими, а його релігія чиста. Його султан - це його зовнішність, і його слово ґрунтується на його правді та мірі від справедливості, і його пророки оголосили.

Бог зробив зло гріхом, а гріх - крамолою, а крамолу - забрудненням. Він зробив добро і задоволення покаянням, і очисником покаяння.

Хто покається, той буде скерований, а той, хто впаде в крамолу, заблукає, доки він не покається перед Богом і не визнає свого гріха, ніхто не буде жадібним проти наказу Божого, крім того, хто гине.

Аллах! Аллах! Наскільки велике те, що є у Бога покаяння, милосердя, добрих новин і великого терпіння, і наскільки страшно те, що є у Бога обмежень, пекла та надзвичайних висот. Хто досягне його слухняності, той досягне його гідності, а хто ввійде у його гріх і спробує його орлині крила, і вони незабаром пошкодують про це.

Єдність ісламу та чинники спотворення ісламу

Бог Всемогутній створив людину згідно зі своїм творінням, і для того, щоб люди досягли щастя цього світу та потойбічного світу та досягли ступеня людської досконалості, Він подарував людству релігію і передав її людству через пророків і божественних послів.

Серед усіх релігій найбільш повна і остаточна з них - це іслам, який був переданий і надісланий людству останнім із пророків Мухаммедом Мустафою (мир йому і благословення Аллаха). Бог обрав іслам як досконалу і обрану релігію і наказав кожному прийняти іслам після приходу Пророка (мир йому). Тому що з приходом ісламу та Корану всі божественні книги та божественні релігії були скасовані.

 Від часу створення Адама (першого божественного пророка) до часів Пророка (мир йому і благословення Аллаха), всякий раз, коли пророк (мир йому і благословення Аллаха) помер, матеріальні сили, королі та знаті тих часів виступали проти спотворених релігій.

Оскільки вони бачили релігію на відміну від власних плотських бажань, вони змінили закони божественних релігій на свою користь у будь -який спосіб і будь -якими засобами, і таким чином замінили божественні релігії законами в ім'я релігії., І тим самим підвів людей під ярмо своєї мудрості і використав їх, наскільки міг.

Цей курс існував протягом усієї історії від початку і триває донині, і так само цей метод був за часів дітей Пророка, коли пророк (мир йому і благословення Аллаха) помер, вони створили питання даху та права Аміра (АС) - що Святий Пророк (мир йому і благословення) в Гадір Хумі обрав його наступним халіфом

не? Хіба це не спотворення ісламу? Чи не включають ці вірші ті, хто узурпував право Алі (АС)? Кожен здоровий глузд і логічна відповідь на це питання є позитивними.

Сакіфа була девіантною лінією, створеною в ісламі сильними і багатими.

Хазрат Захра (АС), пояснюючи лінію відхилення і те, що люди після Гадіра забули слова Пророка (мир йому і благословення Аллаха) і були заблукані, в дискусії з ворогами виявив це наступним чином:

"Завіт людей присутній у вашій присутності. Абі Таліб (АС), у День Воскресіння Господь не відірве вас від мене, так що я можу бути однією з тих, хто сподівається, але я виріжу від причин між вами і між моїм Пророком, і Бог між нами і між вами в цьому світі і в потойбічному світі.

Я не знаю такої нації, як ви, яка порушує цей завіт і погано поводиться. Ви заперечували і не повертали наше невід'ємне право, ніби вам не відомо про подію в день Гадіра Хума? Клянуся Богом, що Святий Пророк ісламу в цей день запровадив опікунство і керівництво імамом Алі і взяв вірність людей, щоб перервати вашу надію на голодних до влади опортуністів, але нитки зв'язкуВи розривалися між Пророком (мир йому і благословенням Аллаха) і знайте, що Бог буде судити між нами і вами в цьому світі і в потойбічному світі.

Яку відповідь могли б дати вороги провінції, якби епос про Гадір перекрив дорогу будь -якому виправданню та виправданню?

Тому деяких мусульман ввели в оману ці хитрощі.

Фактори, що спотворюють іслам

Існують два внутрішні та зовнішні фактори, які брали участь у викривленні та поділі та збільшенні відмінностей. Внутрішніми факторами є: 1- шукання багатства, 2- прагнення до влади, 3- незнання деяких мусульман. Кожен з цих трьох факторів з’явився і сформувався в ісламському суспільстві і призвів до відходу від чистого мусульманського ісламу. Вплив цих трьох факторів:

1- Залишаючи осторонь заповіти Святого Пророка (мир йому і благословення Аллаха)

Пророк (мир йому і благословення Аллаха) сказав багато слів і заповітів для мусульман, які мусульмани забули. Однією з найважливіших заповідей Пророка (мир йому і благословення Аллаха) був халіфат після них Був обраний халіфом у Гадірі, а мусульмани відмовились і забули про заповіт Пророка.

Другим важливим свідченням Пророка (мир йому і благословення Аллаха) було обговорення дотримання Корану та їх чистого походження, яке вони висловили так:

«انی تارک فیکم الثَّقلین; Книга Божа та сім'я Ахль-Байта, ми взагалі на них не покладаємось, і вони не залишають, навіть якщо йдуть до басейну. Дійсно, я залишаю між вами дві дорогоцінні реліквії; Одна - це Книга Божа, а інша - моє потомство, поки ви будете чіплятися за цих двох, ви ніколи не зблудите, і вони не будуть відокремлені один від одного, щоб увійти до мене у басейн Ковасар. Ця важлива воля Пророка (мир йому і благословення Аллаха) також була забута.

2- Втрата духовності

Другим наслідком стало зміна кольору духовності та цінностей у мусульман, які після Пророка духовні та ціннісні питання поступилися місцем нерелігії, а погані та негативні справи стали цінностями. Серед духовних питань, які зменшилися серед мусульман, - це: благочестя, віра, джихад та нікчемні справи, такі як пошук багатства, прагнення до слави, свобода тощо.

3- Зниження релігійного завзяття

Іншим наслідком цих трьох факторів було те, що релігійна ревність серед людей зменшилась і зникла. Усі інші релігійні особи наказують добро і забороняють зло. Імам Хусейн (А.С.) щодо того факту, що люди відмовились від заповідей добра і заборонили зло, під час сезону хаджу, коли Абдулла Ібн Аббас та Абдулла Ібн Джафар супроводжували його, сказав: "Бог наказує запобігти злу. "І він віддав людей від них, але ви про це не знаєте".

Насолоджуватися добром і забороняти зло є важливими ісламськими правилами і є обов’язковими для всіх мусульман. Амір аль-мумінін Алі (AS) назвав його однією з гілок джихаду і сказав з цього приводу: Щодо добра і заборони зла »

А джихад має чотири гілки; Насолоджуйтесь добрими справами і забороняйте потворні вчинки і ...

І ще кажуть:

"Я командував появою віруючих і заборонив зло, незважаючи на лицемірство лицемірів".

Отже, той, хто наказав добрі вчинки, встановив спину віруючим, а той, хто заборонив потворні вчинки, потер носа лицемірам.

У Корані Бог вважає найкращими народами тих, хто наказує, що є добре, а забороняє зло: «Ти був найкращим народом, який з’явився серед людей; "(Що) ти наказуєш, що є правильним, і забороняєш те, що не так."

Насолоджуватися добром і забороняти зло настільки важливо, що імам Хусейн (А.С.) за це був замучений. Висловлюючи цілі свого повстання, Хазрат написав у заповіті на адресу свого брата Мохаммада Ханіфи:

"... Я не залишу день егоїзму, бунту та пожадливості (з Медіни), ні для створення корупції та пригноблення, але моя мета в русі - виправити зіпсованість моєї предкової умми, і я маю на увазі командування добрим і забороняючи зло., І я хочу слідувати за життям свого діда (Пророка) і мого батька Алі ібн Абі Таліба, хто б не пішов за мною в цьому плані з поваги до правди, я піду своїм шляхом, щоб Бог міг суддя між мною і цим народом. "Він найкращий суддя".

іноземні причини

Більшість цих спотворень та рухів підтримували іноземці. Алламех Сейєд Мортеза Асгарі у своїй благородній книзі "Маалем Аль-Модрастін" стверджує у вираженні зовнішніх факторів:

"Причинами саботажу, спотворення та трансформації джерела ісламських досліджень - книг хадисів, біографії та коментарів можна назвати такі зовнішні фактори:

По-перше, новини «Люди книги», які були опубліковані у джерелі ісламських досліджень такими людьми, як Каб аль-Ахбар та Тамімдарі.

Друге: оповідання та новини, зроблені такими девіантами, як Ібн Абі аль-Авджа та Саїф Ібн Умар, і знайдені у джерелі.

По -третє, в останні роки, з тих пір, як невірні сили (колоніалісти) вторглися в ісламські країни і боролися з ісламом із найжахливішою зброєю, пропагандисти, єврейські та християнські вчені привели тих, кого називають сходознавцями, до пошуку слабких місць у джерелі ісламських досліджень і тим самим боротися проти ісламу. Він знайшов і вилучив з усіх сфабрикованих і неточних новин, які плутають образ ісламу, таких як легенда про Гараніка тощо, і з цих новин з сучасними та сучасними методами, такими як "Ісламська енциклопедія" і "Мухаммед аль-Набі аль-Сіясі" Вони наслідували.

І ці колоніальні борці зробили ще більш небезпечну роботу проти ісламу, де в ісламських країнах їхні господарі, радники, випускники шкіл думки та запрошувачі думки та пропагандисти їхньої цивілізації нав'язали їх в ім'я ісламських реформаторів, інтелектуалів та піонерів прогресуВони мали, і вони поширили плоди своїх ідей в ісламських країнах, і всі вони опублікували їх різними засобами та іменами та приємними назвами.

Серед них-Саїд Ахмад, засновник Університету Алігарха, та Ахмад Лотфі, професор століття, та Касим Амін Насір аль-Марах в Єгипті, а також в Іраку, Ірані та інших ісламських країнах. "(Ці та їм подібні - західні запрошувачі в ісламських країнах і руйнівники принципів і правил ісламу.) І природно, що між цією групою та охоронцями первісної ісламської думки йде боротьба, в якій колоніалісти допомагають своїм майстри ".

Розпалюючи розбіжності між мусульманами, вони викликають розкол і хибне керівництво людей слабкої віри, а в результаті - війну та появу нових сект серед мусульман.

Вчені ісламського світу, симпатики шкіл алавітів та джафарі, вели та продовжують вести чималу боротьбу проти цих так званих інтелектуалів, яких усі годують колоніалізмом. Тим часом було запропоновано багато рішень для запобігання цьому процесу, найбільш важливими та корисними з яких є:

1- Створення єдності між мусульманами

2- Правильне та логічне висловлювання думок в атмосфері, віддаленій від конфліктів

3- Визначення людей, які як інтелектуали ставлять під сумнів і руйнують принципи ісламу.

4- Представлення та боротьба з цими людьми

Звичайно, єдність є найважливішим чинником запобігання поділу, все інше є підмножиною, і, створюючи єдність, інші речі будуть реалізовані автоматично: коли сто дев’яносто постане перед нами. Хазрат Алламех Сейєд Мортеза Асгарі також висловлює єдність ісламу в "Маалем аль-Модрастін", що: Для того, щоб створити єдність, необхідно висловити думку та переконання. Щодо вираження поглядів та думок мусульман, він каже:

«Питання, які ми згадували, - це переконання, які пронизали мусульман, і мовчання перед такими уявленнями досі не сприяло єдності та порозумінню мусульман, але завжди відкривало рану розбрату та збільшувало час нещастя . "

З цими твердженнями було відомо, що мовчання не є корисним для створення єдності та невисловлення правильних думок без наклепу та брехні. Алламе Аміні також вірить у правильне вираження думок, щоб створити ісламську єдність та протистояти брехні, здавалося б, релігійної інтелігенції, тому він написав "Аль-Гадір" та інші книги, щоб розвіяти підозри та відповісти на так звану брехню інтелектуалів.

 

ترجمه امهری

በአላህ ስም

የእስልምና እና የእምነት ትርጉም

 

የነብዩ (ሶ.ዐ.ወ) የመጨረሻ ቃላት ስለ ሺዓዎች

በነቢዩ (ሶ.ዐ.ወ) ዐኢሻ እና ሃፍሳ መስማት የተሳናቸው

አባን ሳሊምን እንዲህ በማለት ጠቅሶታል - አሊ (ዐ.ሰ) ሲናገሩ ሰማሁ - ነቢዩ (ሰ.ዐ.ወ) በሞቱበት ቀን ከእኔ ጋር ቃል ኪዳን አደረጉ ፣ እና ይህ በደረቴ ላይ ተደግingበት ሳለሁ ነበር። እና ደስተኛ ጭንቅላቱ ቅርብ ነበር። ወደ ጆሮዬ።

ሁለቱ ሴቶች (አይሻ እና ሃፍሳ) ውይይቱን ለመስማት አዳምጠዋል።

ነቢዩ (ሰለላሁ አለይሂ ወሰለም) - አላህ ሆይ ጆሮአቸውን ዝጋ።

ስለ ሺዓዎች እና ስለ ዓልይ (ዐ.ሰ) ጠላቶች የቁርአን ሁለት ጥቅሶች

ከዚያም እንዲህ አለኝ - አሊ ሆይ - እነማን እንደሆኑ ታውቃለህን የሚለዉን የተባረከ እና የከበረውን የእግዚአብሔርን ቃል አየህ? ሐዝራት እንዲህ አለች - አልኩ - አላህና መልእክተኛው የበለጠ ያውቃሉ።

እርሱም - እነዚህ ሺዓዎቻችሁና ባልደረቦቻችሁ ናቸው። ለእነርሱ የገባሁት ቃል ኪዳን ብሔራት በጉልበታቸው ተንበርክከው ሲቀመጡ እና ሁሉን ቻይ የሆነው እግዚአብሔር ሕዝቡን ለራሱ ለማቅረብ ሲወስን ሕዝቡም ምርጫ ወደሌለው ሲጠራ የቁርዓን መዋኛ ገንዳ ነው። እርስዎን እና ሺዓዎቻችሁን ይጠራዎታል ፣ እና ውሃ የተሞላ እና ብሩህ እና ደስተኛ ግንባር ይዘው ይመጣሉ።

ዓሊይ ሆይ ፣ “እነዚያ የካዱት ከመጽሐፉ ሰዎች እና በገሃነም እሳት ውስጥ ካሉ ሙሽሪኮች መካከል ናቸው። እነዚህ በፍርድ ቀን ተርበውና ተጠምተው በጥቁር ልብስ የሚላኩት አይሁዶችና ኡመያዎችና ሺዓዎቻቸው ናቸው።

መብቱ እስኪመጣ ድረስ መጽሐፉን ለማቆየት ያዝዙ

ጃቢር ሆይ ፣ ይህንን መጽሐፍ ጠብቀው ፣ የሌላ አይን ባለቤት በእግዚአብሔር ባሪያዎች ላይ እስኪያልቅ ድረስ ፣ እና በሄጃዝ እና በታላቁ የኩፋ መስጊድ ውስጥ ጠሪ እስኪታይ እና በኤፍራጥስ ላይ የገነባው እስኪፈርስ ድረስ የባኒ አባስ መንግሥት ነው። .

የቱርክ ንጉሥ ሲሞት የምሽቱ አንደበት ይጨነቃል ነገሥታቱም ይብዛ እውነትም ትገለጣለች ምስጋናም ለእግዚአብሔር ይሁን።

(ከሳሊም መጽሐፍ የተተረከ-1. ቢሃር ቅፅ 22 ገጽ 498 ሂጅ ፣ 45 ከሳሊም ባልሆነ መልኩ የተተረከ-1. መጽሐፉ በኢብኑ ታውስ ገጽ 490. 3. አማሊ Sheikhህ ቱሲ-በተፍሲር ቦርሃን መሠረት : ጥራዝ 4 ፣ ገጽ 490 እና 491 4. መናናኪብ ኢብኑ ሻህር አሾብ - በተፍሲር ቦርሃን መሠረት ጥራዝ 4 ፣ ገጽ የመቀነስ ማስረጃ ፣ በክርክሩ ትርጓሜ መሠረት ፣ ቅጽ 4 ፣ ገጽ 492)።

 

የእስልምና እና የእምነት ትርጉም

አባን ኢብኑ አቢ አያሽ ከሳሊም ኢብኑ ቃይስ ጠቅሰው አንድ ሰው ስለ እምነት ሲጠይቀው ከአሊ ኢብኑ አቢ ጣሊብ (ዐሰ) ሰማሁና-አሚር አል-ሙእሚኒን ሆይ ፣ ከአንተ በስተቀር ሌላ ስለእምነት ንገረኝ። ከእርስዎ በኋላ ስለዚህ ጉዳይ ማንንም አልጠይቅም።

አሚር አል-ሙእሚኒን (ረዐ) እንዲህ አሉ-አንድ ሰው ወደ ነቢዩ (ሰ.ዐ.ወ) አገልግሎት መጣና እንደጠየከኝ ወዲያውኑ ኢማሙን ጠይቆ እንደ አንተ ተናገረ። ነቢዩ (ሰለላሁ አለይሂ ወሰለም) እነዚያን ሥራ የበዛባቸውን ሰዎች አነጋግሯቸው - ተቀመጥ አለው። ሰውየውም - አመንኩ።

ከዚያም ዓልይ (ረዐ) ወደ ሰውዬው ዞረው - ገብርኤል እንደ ሰው ወደ ነብዩ (ሶ.ዐ.ወ) የመጣበት መስክ የለም - እስልምና ምንድን ነው? እንዲህ አለ - “ከአላህ በቀር ሌላ አምላክ እንደሌለ እና ሙሐመድም የአላህ ነቢይ መሆናቸውን መመስከር እና ሶላትን መስገድ ፣ ዘካ እና ሐጅ ለአላህ ቤት መስጠትን እና የረመዳንን ወር እና የጀናባ ጉሽልን መጾም። እርሱም - እምነት ምንድን ነው? እሱ አለ - በአላህ እና በመላእክቱ ፣ በመጽሐፎቹ እና በነቢያቶቹ እና ከሞት በኋላ ባለው ሕይወት እና በሁሉም ዕጣዎች - ጥሩ እና መጥፎ እና ጣፋጭ እና መራራ እመኑ። ሰውየው በተነሣ ጊዜ ነቢዩ (ሰ.ዐ.ወ) እንዲህ አሉ - ይህ ገብርኤል ነው ፣ እሱ ሃይማኖትዎን ሊያስተምርዎ ነው። እናም ነቢዩ (ሰ.ዐ.ወ) አንድ ነገር በተናገሩት ቁጥር “ልክ ነሽ” ይል ነበር። እርሱም - የፍርዱ ቀን መቼ ነው? አለ - ጠያቂው ከጠያቂው የበለጠ ዕውቀት የለውም (በዚህ ረገድ)። እርሱም - ልክ ነሽ።

የእምነት መሠረቶች

አሚር አል-ሙእሚኒን (ዐ.ሰ) “ትክክል ነህ” ከሚለው ቃል ከተመረቀ በኋላ ገብርኤል እንዲህ አለ-እምነት በአራት ምሰሶዎች ላይ የተመሠረተ መሆኑን እወቁ-እርግጠኛነት ፣ ትዕግስት ፣ ፍትህ እና ጂሃድ።

እርግጠኝነት

ርግጠኝነት አራት ቅርንጫፎች አሉት - ግለት ፣ ፍርሃት ፣ አስማታዊነት እና መጠበቅ።

ጀነትን የሚናፍቅ ምኞቱን ይረሳል ፣ እሳቱን የሚፈራ ሰው ከተከለከለው ነገር ይርቃል ፣ ዓለምን አስማምቶ እና ችላ ያለው ሰው ጥፋቶች ቀላል ይሆንለታል ፣ እናም በበጎ አድራጎት ውስጥ ሞትን የሚጠብቅ ሁሉ ይቸኩላል።

 

ትዕግስት

ትዕግስት አራት ቅርንጫፎች አሉት -ማስተዋል ማስተዋል ፣ የጥበብ ትርጓሜ እና ማብራሪያ ፣ የትምህርቶች እውቀት ፣ የጥንቶቹ ወጎች።

ማስተዋል ያለው ፣ በጥበብ የሚፈልግ እና የሚያብራራ ፣ እና በጥበብ የሚናገር ትምህርቱን ያውቃል ፣ ትምህርቱን የሚያውቅ ሁሉ ጥበብን ይተረጉማል ፣ ጥበብን የሚተረጉም ቀስ በቀስ ትምህርቱን ያያል ፣ ትምህርቱን ያየ ሁሉ ከእርሱ ጋር የነበረ ይመስላል። ቀዳሚዎች።

ፍትህ

ፍትህ አራት ቅርንጫፎች አሏት -የመረዳት ውስብስብነት ፣ እና የሳይንስ ሽፋን እና የጥበብ አበባ እና የህልሞች ገነት።

ማንም የረዳው የሳይንስን ዓረፍተ -ነገሮች ይተረጉማል ፣ ዕውቀት ያለው ሁሉ የጥበብ ሕጎችን ይሰጠዋል ፣ እናም ትዕግሥተኛ የሆነ ሰው በስራው ውስጥ ወደ ጽንፍ አይሄድም እናም በእሱ ከሚመሰገኑ ሰዎች መካከል ይኖራል።

ጂሃድ

ጂሃድ አራት ቅርንጫፎች አሉት - በመልካም ማዘዝና ከመጥፎ መከልከል ፣ በተለያዩ ቦታዎች ላይ እውነትን መናገር ፣ ለአላህ ብሎ ቁጣ ፣ ከክፉዎች ጋር ጥላቻና ጠላትነት።

በመልካም ነገር ያዘዘ የአማኙን ጀርባ ያጠነክራል ፣ ከክፉም የሚከለክል ሁሉ የክፉዎችን አፍንጫ ያጥባል ፣ እና በተለያዩ ቦታዎች ላይ እውነትን የሚናገር ሁሉ ግዴታውን ተወጥቷል ፣ እና ከክፉዎች ጋር ጠላት መሆን እና መቆጣት ያለበት ሁሉ ለአላህ ሲል እግዚአብሔር ስለእርሱ ተቆጣ።

እናም ይህ እምነት እና መሠረቱ እና ቅርንጫፎቹ ናቸው።

ዝቅተኛው የእምነት እና የክህደት እና የጥመት ደረጃ

ሰውየውም-አሚር አል-ሙእሚኒን ሆይ ፣ አንድ ሰው አማኝ የሆነበት ፣ ከሓዲ የሆነበት ፣ እና የሚሳሳትበት ትንሹ ነገር ምንድነው?

ሃዝራት እንዲህ አለ - ጆን ጠይቀዋልለ ያዳምጡ ፦

አንድ ሰው የሚያምንበት ነገር ቢኖር እግዚአብሔር እርሱን ያውቀዋል ፣ እናም እርሱ የእግዚአብሔርን ጌትነት እና አንድነትን አምኖ ፣ ነቢዩንም ያውቃል ፣ ትንቢቱን እና መልእክቱን አምኗል ፣ እናም ክርክሩ እራሱን በምድር ላይ ያውቅ እና ፍጥረቱን ይመሰክር። ለእሱ ፣ እና መታዘዙን እንዲናዘዝ።

እርሱም-አሚር አል-ሙእሚኒን ሆይ ፣ አንተ ከገለጽከው በስተቀር ሁሉንም ነገር የማያውቅ ቢሆንም? እንዲህም አለ - አዎን ፣ (ብቻ) እንዲታዘዝ በታዘዘ ቁጥር እና እንዳይቀበል በተከለከለ ጊዜ።

አንድ ሰው ሊክደው የሚችለው ቢያንስ አንድን ነገር እንደ ሃይማኖት ተቀብሎ እግዚአብሔር እንዲያደርገው እንዳዘዘው ማሰብ ነው - እግዚአብሔር ከከለከላቸው ነገሮች ውስጥ አንዱ - ከዚያም ሃይማኖቱ ያደርገዋል ፣ እናም በእሱ መሠረት ፣ ያብሳል እና እሱ ወንድ ልጅ ሊኖረው እና እሱ ያዘዘውን አምላክ እንደሚያመልክ ያስባል።

አንድ ሰው የሚሳሳትበት ነገር ቢኖር በምድር ላይ ያለውን የእግዚአብሔርን ሥልጣን እና መታዘዙን ባዘዘው እና ሞግዚትነቱን ግዴታ ባደረገው በሕዝቡ ላይ ያለውን ምስክርነት አለማወቁ ነው።

መለኮታዊ ማስረጃዎች አሥራ ሁለት ኢማሞች

(ሰውዬው) አለ-“አሚር አል-ሙእሚኒን ሆይ ፣ ለእኔ ስማቸው። እንዲህ ብሏል - እነዚያ እግዚአብሔር ከራሱ እና ከነብዩ ጋር ያጋራቸው እና ‹አላህን ታዘዙ እና መልእክተኛውን ታዘዙ እና የጉዳዮቼን የመጀመሪያ› ማለት ‹አላህን እና ነቢዩን እና የትእዛዛችሁን መጀመሪያ ተከተሉ› ማለት ነው።

አለ - አብራራኝ። እንዲህ አለ - ነቢዩ (ሰ.ዐ.ወ) በመጨረሻው ስብከታቸው ያነበቧቸው እና በዚያው ቀን የሞቱ ፣ እንዲህ አሉ። እንደ ሁለቱ እነዚህ በእኔ ላይ ወደ ኮዋሳር ገንዳ እስኪገቡ ድረስ ሁለቱም እርስ በእርስ እንደማይለያዩ ቃል ገብቶልኛል - እና ኢማሙ ሁለት ጠቋሚ እና መካከለኛ ጣቶችን ጠቁሟል - ምክንያቱም አንደኛው ከሌላው ይቀድማል። ስለዚህ እንዳትስቱ ከእነዚህ ሁለቱ ጋር ተጣበቁ ፣ እናም እንድትጠፉ እንዳትደርሱዋቸው ፣ እና ከሚበታተኑዋቸው ወደኋላቸው ፣ እና ከእርስዎ የበለጠ እውቀት ያለው ማንኛውንም ነገር እንዳያስተምሯቸው።

እርሱም-አሚር አል-ሙእሚኒን ሆይ ፣ ስሙኝልኝ አለ። እንዲህ አለ - ነቢዩ (ሰ.ዐ.ወ) በጋድር ኩም ውስጥ የጫኑት እና በእነሱ ላይ ስልጣን እንዳለው ያሳወቃቸው ፣ ከዚያም በሌሉበት የሚገኙትን እንዲያሳውቁ አዘዛቸው።

እርሱም-አሚር አል-ሙእሚኒን ሆይ ፣ አንተ ነህ? እርሱም - እኔ ከእነርሱ የመጀመሪያውና ምርጥ ነኝ። ከዚያም ልጄ ሐሰን ከእኔ በኋላ በአማኞች ላይ ከራሳቸው በላይ ሥልጣን አለው። ከዚያም ልጄ ሁሴን ከእሱ በኋላ በምእመናን ላይ ከራሳቸው በላይ ሥልጣን አለው። እናም በመቀጠል በኩዋር አገልግሎት በየተራ ወደ ኩዋር አገልግሎት ለመግባት የነቢዩ (ሶ.ዐ.ወ) ተተኪዎች ናቸው።

ሰውየው ወደ ዓልይ (ዐ.ሰ) ሄዶ ጭንቅላቱን ሳመ ከዚያም እንዲህ አለ - ለእኔ አብራራልኝ እና ችግሬን ፈትተኸኛል እና በልቤ ውስጥ ማንኛውንም ችግር አስወግደሃል።

ክህደት መሠረቶች

አራቱ የክህደት መሠረቶች

ሳሊም አሚር አል-ሙእሚኒን (ረዐ) እንዲህ በማለት ጠቅሰውታል-

ክህደት በአራት ምሰሶዎች ላይ የተመሠረተ ነው - ብልግና ፣ ማጋነን ፣ ጥርጣሬ እና ጥርጣሬ።

የብልግና ቅርንጫፎች

ዝሙት አራት ቅርንጫፎች አሉት ስደት ፣ ዕውርነት ፣ ቸልተኝነት እና ጠበኝነት።

የሚያሳድድ ሁሉ እውነትን ይንቃል ፣ የሃይማኖት ሊቃውንትንም አጥብቆ ይጠላል ፣ በታላቅ ኃጢአትም ላይ ይጸናል።

ኮርዶል የሆነ ሁሉ የእግዚአብሔርን መታሰቢያ ዘንግቶ ጥርጣሬን ፈልጎ ከፈጣሪው ጋር ይዋጋል እና ዲያቢሎስ ሰላምታ ይሰጠዋል እና ኃጢአተኛውን ያለ ንስሐ ፣ መገዛት እና አለማወቅ ይቅር ይላል። ችላ ያለው ሰው በራሱ ላይ ወንጀል ይሠራል ፣ ሥራውም የተገላቢጦሽ ሆኖ ፣ በስህተቱ እንደሚመራ ያስባል ፣ ፍላጎቶቹም ያታልሉታል ፣ ጊዜው ሲያልፍ እና መጋረጃው ከእሱ ሲወገድ ይጸጸታል እና ይጸጸታል። ያላሰበውም ተገለጠለት።

የአላህን ትእዛዝ የጣሰ ሁሉ ይጠራጠራል ፣ በእግዚአብሔር የሚጠራጠር በእርሱ ላይ የበላይነትን ያሳየና በኃይል ጌታው ያዋርደው በክብሩ ያዋርደዋል ፣ በከበረ ጌታው እንደሚኮራ እና በስራው ውስጥ ወደ ጽንፍ እንደሄደ።

የተጋነኑ ቅርንጫፎች

ማጋነን አራት ቅርንጫፎች አሉት -በንድፈ ሀሳብ ውስጥ ማሰላሰል እና ማጥመቅ እና በእሱ ውስጥ ውዝግብ እና መዛባት እና ግትርነት። የሚያሰላስል (በጣም ብዙ) ወደ እውነት አይመለስም ፣ እና ውስብስብ በሆኑ ጉዳዮች ውስጥ ከመስጠም በስተቀር ምንም አይጨምርለትም ፣ እና ሌላ አመፅ እስካልተዋጠለት ድረስ ፣ እና ሃይማኖቱ ከሷ ተሰብሮ ወደ ውስጥ ጠልቆ ካልገባ በስተቀር ከእርሱ ምንም አመፅ አይወገድም። ውስብስብ ጉዳይ። በንድፈ ሀሳብ የሚከራከር ሁሉ በረዥም ግትርነቱ ደደብ እንደሆነ ይታወቃል።

ማንም ያዘነበለ መልካም በዓይኖቹ አስቀያሚ ነው በዓይኖቹም መጥፎ ናቸው።

እልከኛ የሆነ ሁሉ መንገዶቹ ለእሱ ይታወሩለታል ፣ ሥራውም ይቃወማል ፣ እናም የምእመናንን መንገድ ካልተከተለ ከዚያ መውጣት ይከብደዋል።

የጥርጣሬ ቅርንጫፎች

ጥርጣሬ አራት ቅርንጫፎች አሉት የነፍስ ውዝግብ እና እንቅስቃሴ እና እጅ መስጠት። እናም ይህ እንዲህ ይላል - ሁሉን የሚገዛ የእግዚአብሔር ቃል።

ያለውን ያለውን የሚፈራ ሁሉ ወደ ኋላ ይመለሳል።

በሃይማኖትም የሚከራከር ሰው እርሱ በጥርጣሬ ውስጥ ይወድቃል ፣ የምእመናን መጀመሪያ ይደርስበታል ፣ የመጨረሻውም ይደርሳል ፣ የሰይጣን መርዝም ይረግጠዋል።

ለዱንያም ለመጨረሻውም ዓለም ጥፋት እጁን የሰጠ በሁለቱ መካከል ይጠፋል ፤ ከርሷም የዳነ ሰው በእርግጠኝነት ነው ፤ አላህም ከእውነት ያነሰ ፍጥረትን አልፈጠረም።

አጠራጣሪ ቅርንጫፎች

ጥርጣሬ አራት ቅርንጫፎች አሉት - ከጌጣጌጥ መደነቅ እና መቀበል ፣ እና ነፍስን ማታለል ፣ ጠማማነትን ማፅደቅ እና መልካምን ከስህተት መሸፈን።

በዚህ መንገድ ጌጥ ከምክንያታዊነት በመነሳት ነፍስን ወደ ምኞት ያታልላል ፣ የባለቤቱም ጠማማነት ወደ ትልቅ መዛባት ይመራል ፣ እናም የተሳሳተውን መብት መሸፈን እርስ በእርስ በላዩ ጨለማ ነው።

እና እነዚህ መሰረታዊ እና ቅርንጫፎቹ ናቸው።

የግብዝነት መሠረቶች

አራቱ የግብዝነት ምሰሶዎች

አሚር አል-ሙእሚኒን (ረዐ) እንዲህ ብለዋል-ግብዝነት በአራት ምሰሶዎች ላይ የተመሠረተ ነው-የነፍስ አየር ፣ ስምምነት ፣ ቁጣ እና ጣዕም።

የመተንፈሻ ቅርንጫፎች መተንፈስ

የትንፋሽ አየር በአራት ቅርንጫፎች ላይ ነው-ፍርሃት እና ጠላትነት እና ምኞት እና አመፅ

የሚጨቆን ፣ የተወሳሰበ ጉዳዮቹ እየጨመሩ ሕዝቡ ትተውት ይረዳሉ።

ማንም የሚደፍር ፣ ሰዎች ከእሱ የተጠበቀ አይደሉም እና ልቡ ጤናማ ሆኖ አይቆይም እናም ነፍሱን በምኞት መቆጣጠር አይችልም።

በምኞት ነፍሱን የማይወቅስ ሁሉ በክፉ ሥራዎች ውስጥ ይሰምጣል።

እና ያመፀ ማንኛውም ሰው ሆን ብሎ ይስታዋል።

ቅርንጫፎችን ማላላት

የአደን መሣሪያው አራት ቅርንጫፎች አሉት - እብሪተኝነት እና ፍላጎት ፣ እና ጥንቃቄ እና ማዘግየት።

እናም ይህ ማለት አንድ ሰው ከእውነት እንዳይጠነቀቅ የሚከለክል ነው ፣ እናም የተስፋ ቃሎችን ለሌላ ጊዜ ማስተላለፉ እስከ ማብቂያ ጊዜ ድረስ በድርጊት ማዛባትን ያስከትላል ፣ እና አንድ ሰው ካልፈለገ ሰው በውስጡ ያለውን ፣ እና ሰው ቢፈልግ ያውቃል። በውስጡ ያለውን ይወቁ። በፍርሃት በድንገት እንደሚሞት ያውቅ ነበር። እናም ትምክህት ሰው በድርጊቱ እንዲወድቅ ያደርገዋል።

የቁጣ ቅርንጫፎች

ቁጣ አራት ቅርንጫፎች አሉት - እብሪት ፣ ኩራት ፣ የሐሰት ቅንዓት እና ጭፍን ጥላቻ

ራሱን ከፍ የሚያደርግ ጀርባውን ወደ ቀኝ ያዞራል። ትዕቢተኛ ሁሉ በዝሙት ውስጥ ይወድቃል ፣ የሐሰት ቅንዓትንም የሚያሳዩ ሁሉ ዓመፃን ይረግጣሉ። እና የጽድቅ ድልድይ ምን ችግር አለው ፣ እሱም አንድን ሰው ወደ ጽድቅ ፣ ብልግና ፣ እና ኃጢአትን እና ጭቆናን አጥብቆ በመያዝ መካከል።

የቅምሻ ቅርንጫፎች

ስግብግብነት አራት ቅርንጫፎች አሉት -ከመጠን በላይ ደስታ እና ግትርነት እና መደራረብ።

ደስታ እግዚአብሔርን ደስ አያሰኘውም ፣ ደስታ እጅግ አስደናቂ ነው ፣ እና ግትርነት የኃጢአትን ሸክም ለመሸከም ለተገደደ ሰው ጥፋት ነው። እና እሱ የመዝናኛ እና የጨዋታ እና የሙያ ማከማቸት እና ዝቅ ያለውን ነገር ወደ ተሻለ ነገር ማዞር ነው።

እነዚህም ግብዝነትና መሠረቱና ቅርንጫፎቹ ናቸው።

መለኮታዊ ወጎች እና ንስሐ ወደ እግዚአብሔር

አላህ በባሮቹ ላይ ቻይ ነው። ትዝታው ከፍ ያለ እና ፊቱ የከበረ ሲሆን የፈጠረውን ሁሉ ውብ አድርጎ ፈጥሯል። እጆቹ ተከፈቱ እና ምህረቱ ሁሉንም ነገር ወስዷል ፣ ትዕዛዙም መልክውን እና ብርሃኑን ያበራል ፣ በረከቱም እየፈላ ፣ ጥበቡም ያበራል። መጽሐፉ ማስረጃ ነው እና ክርክሩ የበላይ እና ሃይማኖቱ ንፁህ ነው። ሱልጣኑ መልካቸው ሲሆን ቃሉ በእውነቱ ላይ የተመሠረተ እና ከፍትህ የሚለካ ሲሆን ነቢያቶቹም አስታውቀዋል።

እግዚአብሔር ክፋትን ኃጢአት ኃጢአትንም አመፅ ፣ አመፅንም ብክለት አደረገው። መልካምነትን እርካታን እና እርካታን ንስሐን ፣ ንስሐን ንፁህ አድርጓል።

ንስሐ የገባ ሁሉ ይመራል ፣ ወደ አመፅም የወደቀ ሁሉ ይሳሳታል ፣ ወደ እግዚአብሔር ንስሐ እስካልገባና ኃጢአቱን እስካልተናገረ ድረስ ፣ ከሚጠፋው በቀር ማንም በአላህ ትእዛዝ ላይ ስግብግብ አይሆንም።

አላህ! አላህ! በንስሐ ፣ በምሕረት ፣ በምሥራች እና በታላቅ ትዕግሥት ከእግዚአብሔር ጋር ያለው ምን ያህል ሰፊ ነው ፣ እና በመገደብ ፣ በገሃነም እና በከፍተኛ ከፍታ ባለው በእግዚአብሔር ዘንድ ያለው ምንኛ አስከፊ ነው። መታዘዙን ያገኘ ሁሉ ክብሩን ያገኛል ፣ እና ማንም ወደ ኃጢአቱ ገብቶ የንስር ክንፎቹን የሚቀምስ ፣ እና በቅርቡ ይጸጸታሉ።

የእስልምና አንድነት እና የእስልምና መዛባት ምክንያቶች

ሁሉን ቻይ የሆነው እግዚአብሔር ሰውን በፍጥረቱ መሠረት ፈጥሮታል ፣ እናም የሰው ልጆች ወደዚህ ዓለም እና ወደ መጨረሻው ዓለም ደስታ እንዲደርሱ እና የሰውን ፍጹምነት ደረጃ እንዲያገኙ ፣ ሃይማኖትን ለሰው ልጅ ሰጡ ፣ እናም ለሰው ልጅ በ ነቢያትና መለኮታዊ አምባሳደሮች کرد.

ከሁሉም ሃይማኖቶች መካከል ፣ ከእነሱ እጅግ የተሟላው እና የመጨረሻው እስልምና ነው ፣ እሱም በነቢያት የመጨረሻው ሙሐመድ ሙስጠፋ (ሰ.ዐ.ወ) ተገናኝቶ ለሰው ልጅ የተላከው። እግዚአብሔር እስልምናን ፍጹም እና የተመረጠ ሃይማኖት አድርጎ መርጦ ከነብዩ (ሶ.ዐ.ወ) መምጣት በኋላ ሁሉም ወደ እስልምና እንዲለወጥ አዘዘ ፤ ምክንያቱም እስልምናና ቁርአን በመጣ ጊዜ ሁሉም መለኮታዊ መጻሕፍት እና መለኮታዊ ሃይማኖቶች ተሽረዋል።

 አዳም (የመጀመሪያው መለኮታዊ ነቢይ) ከተፈጠረበት ጊዜ ጀምሮ እስከ ነቢዩ (ሰ.ዐ.ወ) ድረስ ፣ ነቢዩ (ሰ.ዐ.ወ) በሞቱ ቁጥር ፣ የእነዚያ ጊዜያት ቁሳዊ ኃይሎች ፣ ነገሥታት እና መኳንንት ሃይማኖቶችን ይቃወሙና ያዛቡ ነበር።

ሃይማኖትን ከራሳቸው ሥጋዊ ፍላጎቶች በተቃራኒ ስለተመለከቱ ፣ በማንኛውም መንገድ እና በማንኛውም መንገድ ለእነሱ ሞገስ የመለኮታዊ ሃይማኖቶችን ሕጎች ቀይረዋል ፣ እናም በዚህ መንገድ መለኮታዊ ሃይማኖቶችን በሃይማኖት ስም በሕጎች ተክተዋል። እናም በዚህም ሕዝቡን ከጥበባቸው ቀንበር በታች መርተው የቻሉትን ያህል ተጠቀሙባቸው።

ይህ ኮርስ በታሪክ ውስጥ ከመጀመሪያው ጀምሮ የነበረ እና እስከ ዛሬ ድረስ የሚቀጥል ሲሆን በተመሳሳይ መልኩ ይህ ዘዴ በነቢዩ ልጆች ዘመን ነበር ፣ ነቢዩ (ሰ.ዐ.ወ) በሞቱ ጊዜ ፣ ​​የጣሪያውን ጉዳይ እና የቀኝውን ጉዳይ ፈጠሩ። የአሚር አል -ሙእሚኒን። አሊ (ዐ.ሰ) - ገዲር ኩም ውስጥ ያሉት ነቢዩ (ሰ.ዐ.ወ) ቀጣዩ ኸሊፋ አድርገው መርጠውታል።

አይደለም? ይህ እስልምናን ማዛባት አይደለምን? የዓልይን (ዐ.ሰ) መብት የያዙት እነዚህን ጥቅሶች አያካትቱም? ለዚህ ጥያቄ እያንዳንዱ የጋራ ስሜት እና አመክንዮአዊ መልስ አዎንታዊ ነው።

ሳቂፋ በሃያላን እና በሀብታሞች በኢስላም የተፈጠረ ጠማማ መስመር ነበር።

ሀዝራት ዛህራ (ረዐ) የተዛባውን መስመር በማብራራት እና ከጋዲር በኋላ የነበሩ ሰዎች የነብዩን (ሶ.ዐ.ወ) ቃላትን ረስተው ወደ ተሳሳቱበት አቅጣጫ ከጠላት ጋር ባደረጉት ውይይት እንደሚከተለው ገልፀዋል።

“የሰዎች ቃልኪዳን በእናንተ ፊት አለ። አቢ ጧሊብ (ዐ.ሰ) በትንሣኤ ቀን ጌታ ከተስፋዎች አንዱ እሆን ዘንድ ከእኔ አይቆርጥም ፣ ግን እቆርጣለሁ። በመካከላችሁ እና በነብዬ (ሰለላሁ አለይሂ ወሰለም) መካከል ያሉ ምክንያቶችን አጥፉ ፣ እና እግዚአብሔር በእኛ እና በአለም እና በአለም መካከል በመካከላችሁ ነው።

ይህንን ቃል ኪዳን የሚሽር እና መጥፎ ምግባርን የሚመስል ብሔርን አላውቅም። እርስዎ በገዲር ኩም ቀን የተከሰተውን ነገር እንደማያውቁ ያህል የማይካድ መብታችንን አልካዱም? በእስልምና እምነቱ ነቢዩ በዚያ ቀን የኢማም አሊን ሞግዚትነት እና አመራር አስተዋወቀ እና የሥልጣን ጥመኛ ለሆኑት ዕድል ፈላጊዎች ተስፋዎን ለመቁረጥ ከህዝብ ታማኝነትን ወስዶ የግንኙነት ሕብረቁምፊዎችንበነብዩ (ሶ.ዐ.ወ) እና በእራስዎ መካከል ተበጣጠሱ ፣ እግዚአብሔር በእኛ እና በእናንተ መካከል በዚህ ዓለም እና በመጨረሻው ዓለም እንደሚፈርድ ይወቁ።

የግዲር ተረት ለማንኛውም ሰበብ እና ሰበብ መንገዱን ቢዘጋ የክልሉ ጠላቶች ምን መልስ ሊሰጡ ይችላሉ?

ስለዚህ አንዳንድ ሙስሊሞች በእነዚህ ተንኮለኞች ተሳስተዋል።

እስልምናን የሚያዛቡ ምክንያቶች

በማዛባት እና በመከፋፈል እና የልዩነቶች መጨመር ውስጥ የተሳተፉ ሁለት ውስጣዊ እና ውጫዊ ምክንያቶች አሉ። ውስጣዊ ምክንያቶች- 1- ሀብትን መፈለግ ፣ 2- ስልጣንን መፈለግ ፣ 3- የአንዳንድ ሙስሊሞችን አለማወቅ። እነዚህ ሦስቱ ነገሮች እያንዳንዳቸው በእስልምና ሕብረተሰብ ውስጥ ብቅ አሉ እና ቅርፅ ይዘው ወደ ንፁህ ሙሐመዳዊ እስልምና ለመሸጋገር ምክንያት ሆነዋል። የእነዚህ ሦስት ምክንያቶች ውጤቶች -

1- የነብዩ (ሶ.ዐ.ወ) ኑዛዜን ወደ ጎን መተው

ነቢዩ (ሰለላሁ አለይሂ ወሰለም) ለሙስሊሞች ብዙ ቃላትን እና ኑዛዜዎችን አድርገዋል ፣ ይህም ሙስሊሞች ረስተውታል ፣ ከነቢዩ (ሰ.ዐ.ወ) በጣም አስፈላጊ ከሆኑት ትእዛዛት አንዱ ከነሱ በኋላ ከሊፋ ነበር። .በጋዲር ውስጥ የተመረጠው ከሊፋ ሆኖ ሙስሊሞች ተወው ይህን የነቢዩ ኑዛዜ ረሱ።

ሁለተኛው የነቢዩ (ሰ.ዐ.ወ) ኑዛዜ ቁርአንን ማክበር እና ንፁህ የዘር ሐረጋቸው ውይይት ሲሆን እንደሚከተለው ገልፀዋል -

«انی تارک فیکم الثَّقلین; የአላህ መጽሐፍ እና የአህል አል-በይት ቤተሰቦች እኛ በጭራሽ አንመካቸውም ፣ እና ወደ ገንዳው ቢሄዱም አይለቁም። በእርግጥ ሁለት ውድ ቅርሶችን በመካከላችሁ እተዋለሁ ፤ አንደኛው የእግዚአብሔር መጽሐፍ ሲሆን ሁለተኛው የእኔ ዘሮች ናቸው ፣ በእነዚህ ሁለት ላይ እስከተጣበቁ ድረስ በጭራሽ አይሳሳቱም ፣ እና በእኔ ላይ ወደ ኮዋሳር ገንዳ ለመግባት ሁለቱም እርስ በእርስ አይለያዩም። ይህ የነብዩ (ሶ.ዐ.ወ) ወሳኝ ኑዛዜም ተረስቷል።

2- መንፈሳዊነት ማጣት

ሁለተኛው ውጤት በሙስሊሞች መካከል የመንፈሳዊነት እና የእሴት ጉዳዮች ቀለም መቀባት ነበር ፣ ይህም ከነብዩ በኋላ መንፈሳዊ እና እሴት ጉዳዮች ለሃይማኖተኝነት ተላልፈዋል ፣ መጥፎ እና አሉታዊ ጉዳዮች እሴቶች ሆነዋል። በሙስሊሞች መካከል ከቀነሱት መንፈሳዊ ጉዳዮች መካከል - እግዚአብሔርን መምሰል ፣ እምነት ፣ ጂሃድ እና ዋጋ የሌላቸው ነገሮች ሀብትን መፈለግ ፣ ዝና መፈለግ ፣ ነፃ መሆን ፣ ወዘተ.

3- የሃይማኖት ቅንዓት መቀነስ

የእነዚህ ሦስት ምክንያቶች ሌላው ውጤት በሕዝቡ መካከል የነበረው የሃይማኖት ቅንዓት ቀንሶ መጥፋቱ ነው። ሌሎች ሁሉም ሃይማኖታዊ ፊቶች መልካሙን እያዘዙ ከክፉም ይከለክላሉ። ኢማም ሁሴን (ዐሰ) ሰዎች የመልካምውን ትእዛዝ ትተው ክፉውን መከልከላቸውን አስመልክቶ በሐጅ ወቅት አብደላህ ኢብኑ አባስ እና አብደላህ ኢብኑ ጃዕፈር አብረውት ሲሄዱ “አላህ ክፋትን ለመከላከል ያዛል። "ሰዎችንም ከእነሱ ሰጠ ፤ እናንተ ግን ይህን አታውቁም።"

መልካሙን ማዘዝና ከክፉ መከልከል አስፈላጊ ኢስላማዊ ህጎች ናቸው ፣ በሁሉም ሙስሊሞችም ላይ ግዴታ ናቸው። አሚር አል-ሙእሚኒን አሊ (ዐ.ሰ) ከጅሃድ ቅርንጫፎች አንዱ ብለው ጠርተው በዚህ ረገድ እንዲህ ብለዋል- በመልካም ጉዳይ እና በመጥፎ መከልከል »

እና ጂሃድ አራት ቅርንጫፎች አሉት; መልካምን ሥራ ማዘዝ እና አስቀያሚ ሥራዎችን መከልከል እና ...

ደግሞም እንዲህ ይላሉ -

የሙናፊቆች ግብዝነት ቢኖርም የአማኞችን ገጽታ አዝዣለሁ ፣ ክፋትንም ከለከልኩ።

ስለዚህ መልካምን ሥራ ያዘዘው የምእመናንን ጀርባ አቆመ ፣ አስቀያሚ ሥራን የከለከለውም የግብዞች አፍንጫዎችን አሽቷል።

በቁርአን ውስጥ እግዚአብሔር መልካም የሆኑትን የሚያዝዙትን ከመጥፎም የሚከለክሉትን ምርጥ ሕዝቦች አድርጎ ይቆጥራቸዋል - “አንተ በሰዎች መካከል የታየ ምርጥ ሕዝብ ነህና ፤ (ምን) በመልካም ታዛላችሁ ከመጥፎም ትከለክላላችሁ።

መልካሙን ማዘዝ እና ከክፉ መከልከል በጣም አስፈላጊ በመሆኑ ኢማም ሁሴን (ዐ.ሰ) ለሱ ሸሂድ ሆነዋል። ሀዝራት የአመፁን ዓላማዎች ሲገልፅ ለወንድሙ መሐመድ ሀኒፋ በተጻፈ ኑዛዜ ላይ እንዲህ ሲል ጽ wroteል።

“... የራስ ወዳድነት ፣ የአመፅ እና የፍትወት ቀን (ከመዲና) አልወጣም ፣ ሙስናን እና ጭቆናን አልፈጥርም ፣ ግን የመንቀሳቀስ ዓላማዬ የአባቶቼን ኡማ ብልሹነት ማረም ነው ፣ እናም መልካሙን እና ማዘዙን ማለቴ ነው። ከመጥፎ መከልከል። ፣ እናም የአያቴን (የነቢዩን) እና የአባቴን ዓሊ ኢብን አቢ ጣሊብን ሕይወት መከተል እፈልጋለሁ ፣ ለእውነት አክብሮት በዚህ ረገድ የሚከተለኝ ሁሉ ፣ እግዚአብሔር እንዲችል የራሴን መንገድ እወስዳለሁ። በእኔና በዚህ ሕዝብ መካከል ፍረድ። እርሱ ከሁሉ የተሻለው ዳኛ ነው።

የውጭ ምክንያቶች

አብዛኛዎቹ እነዚህ ማዛባት እና እንቅስቃሴዎች በውጭ ዜጎች ተደግፈዋል። አለሜህ ሰይድ ሞርቴዛ አስጋሪ “መአለም አል- modrastin” በሚለው ክቡር መጽሐፉ ውጫዊ ሁኔታዎችን በመግለፅ እንዲህ ይላል።

የእስልምና ጥናቶች ምንጭ - የሐዲስ መጻሕፍት ፣ የሕይወት ታሪክ እና ሐተታ መጽሐፍት - የሚከተሉት የውጫዊ ምክንያቶች የመጥፎ ፣ የመዛባት እና የመለወጥ ምክንያቶች ናቸው።

በመጀመሪያ እንደ ካቢል አህባር እና ታሚዳሪ ባሉ ሰዎች በእስልምና ምርምር ምንጭ የታተመው የመጽሐፉ ሰዎች ዜና።

ሁለተኛ-እንደ ኢብኑ አቢ አል-አውጃ እና ሰይፍ ኢብኑ ዑመር በመሳሰሉ ጠማማ ሰዎች የተደረጉ ትረካዎች እና ዜናዎች እና ከምንጩ ውስጥ የተገኙ።

ሦስተኛ ፣ ከቅርብ ዓመታት ወዲህ ከሃዲ ኃይሎች (ቅኝ ገዥዎች) እስላማዊ አገሮችን ከወረሩ እና እጅግ በጣም አስከፊ በሆነ መሣሪያ እስልምናን ከተዋጉ በኋላ ፕሮፓጋንዳዎቹ ፣ የአይሁድ እና የክርስቲያን ሊቃውንት ፣ ኦሪየንቴሊስትስ የተባሉትን በእስልምና ምርምር ምንጭ ውስጥ ድክመቶችን እንዲፈልጉ መርተዋል። እናም እስልምናን ይዋጋል። የእስልምናን ምስል ግራ የሚያጋቡ ከተፈበረኩ እና ከተሳሳቱ ዜናዎች ሁሉ ፣ እንደ ጋራንኒክ አፈ ታሪክ እና የመሳሰሉትን ፣ እና ከዚህ የዜና መጽሀፍት እንደ “እስላማዊ ኢንሳይክሎፔዲያ” ካሉ ዘመናዊ እና ዘመናዊ ዘዴዎች ጋር አግኝቷል። እና “ሙሐመድ አል ነቢ አል ሲያሲ” እነሱም አስመስለዋል።

እናም እነዚህ የቅኝ ገዥ ተዋጊዎች በእስልምና ሀገሮች ውስጥ ጌቶቻቸው ፣ አማካሪዎቻቸው ፣ የአስተምህሮ ትምህርት ቤቶች ተመራቂዎች እና የአስተሳሰብ ተጋባ andች እና የስልጣኔ ፕሮፓጋንዳዎቻቸው በእስልምና ተሃድሶ አራማጆች ፣ ምሁራን እና በአቅeersዎች ስም የጫኑባቸው በእስልምና ላይ የበለጠ አደገኛ ሥራ ሠርተዋል። የእድገት። አስተዋወቀእነሱ አላቸው ፣ እናም በእስላማዊ ሀገሮች ውስጥ የሃሳቦቻቸውን ፍሬ አሰራጭተዋል ፣ እና ሁሉንም በተለያዩ መንገዶች እና ስሞች እና አስደሳች ማዕረጎች አሳትመዋል።

የአሊጋር ዩኒቨርስቲ መስራች የሆኑት ሰይድ አህመድ እና የክፍለ ዘመኑ ፕሮፌሰር አሕመድ ሎጥፊ እና በግብፅ የሚገኘው ቃሲም አሚን ናሲር አል ማራህ በእነዚያ ቡድኖች እንዲሁም በኢራቅ ፣ በኢራን እና በሌሎች እስላማዊ አገሮች ውስጥ ነበሩ። ((እነዚህ እና የመሳሰሉት በእስላማዊ ሀገሮች የምዕራባውያን ተጋባ andች እና የእስልምናን መርሆዎች እና ህጎች አጥፊዎች ናቸው።) እናም ቅኝ ገዥዎች በሚረዱበት በዚህ ቡድን እና በመጀመሪያው የእስልምና አስተሳሰብ ጠባቂዎች መካከል ትግል መኖሩ ተፈጥሯዊ ነው። ጌቶች። "

በሙስሊሞች መካከል ልዩነቶችን በማነሳሳት ደካማ እምነት ያላቸውን ሰዎች መከፋፈልን እና ጥፋትን ያስከትላሉ ፣ በዚህም ምክንያት ጦርነት እና በሙስሊሞች መካከል አዲስ ኑፋቄዎች ብቅ አሉ።

የእስልምናው ዓለም ሊቃውንት ፣ የአላዊ እና የጃፋሪ ት / ቤቶች አዛኞች ፣ እነዚህ ምሁራን ነን ባዮች ላይ ብዙ ትግሎችን አደረጉ እና ቀጥለዋል ፣ ሁሉም በቅኝ ግዛት ይመገባሉ። ይህ በእንዲህ እንዳለ ይህንን ሂደት ለመከላከል ብዙ መፍትሄዎች ቀርበዋል ፣ በጣም አስፈላጊ እና ጠቃሚ የሆኑት -

1- በሙስሊሞች መካከል አንድነትን መፍጠር

2- ከግጭቶች ርቆ በከባቢ አየር ውስጥ አስተያየቶችን በትክክል እና አመክንዮ መግለፅ

3- እንደ ምሁራን የሚጠይቁ እና የእስልምናን መርሆዎች የሚያጠፉ ሰዎችን መለየት።

4- እነዚህን ሰዎች ማስተዋወቅ እና መታገል

በእርግጥ አንድነት መከፋፈልን ለመከላከል በጣም አስፈላጊው ነገር ነው ፣ ከእነዚህ ውስጥ ሁሉም ሌሎች ነገሮች ንዑስ ክፍል ናቸው ፣ እና አንድነትን በመፍጠር ፣ ሌሎች ነገሮች በራስ -ሰር ይፈጸማሉ -አንድ መቶ ዘጠና ዘጠና ከፊታችን ሲመጣ። ሃዝራት አለሜህ ሰይድ ሞርቴዛ አስጋሪም በእስልምና አንድነት መግለጫ ውስጥ “በማዕለም አል-ሞራስትቲን” ውስጥ እንዲህ ይላል-አንድነትን ለመፍጠር ፣ አስተያየቶች እና እምነቶች መገለፅ አለባቸው። የሙስሊሞችን አመለካከት እና አስተያየት መግለፅን በተመለከተ እንዲህ ይላል -

እኛ የጠቀስናቸው ጉዳዮች በሙስሊሞች ውስጥ የሰፈሩ እምነቶች ናቸው ፣ እና እንደዚህ ባሉ ሀሳቦች ፊት ዝም ማለት እስካሁን ለሙስሊሞች አንድነት እና ግንዛቤ አስተዋፅኦ ማበርከት አልቻለም ፣ ግን ሁል ጊዜ የክርክር ቁስልን ከፍቶ ፣ የደስታ ጊዜን ጨምሯል። . "

በእነዚህ መግለጫዎች ዝምታ አንድነትን ለመፍጠር እና ትክክለኛ ሀሳቦችን ያለ ስም ማጥፋት እና ውሸት ላለመግለጽ እንደማይጠቅም ይታወቅ ነበር። አለሜህ አሚኒም የእስልምናን አንድነት ለመፍጠር እና የሃይማኖት የሚመስሉ ምሁራንን ውሸት ለመጋፈጥ በትክክለኛ የአስተያየቶች መግለጫ ስለሚያምን ጥርጣሬን ለማስወገድ እና የምሁራን ውሸት ተብዬዎች መልስ ለመስጠት “አል-ገዲር” እና ሌሎች መጻሕፍትን ጽ wroteል።

ترجمه چینی

以上帝的名义

伊斯兰教和信仰的意义

 

先知 (PBUH) 关于什叶派的遗言

先知 (PBUH) 去世后，艾莎和哈夫萨失聪

阿班引用萨利姆的话说：我听到阿里（AS）说：先知（PBUH）在他去世的那天与我立下了盟约，这是我靠在他胸口的时候。他快乐的头很近我的耳朵。

两个女人（Aisha 和 Hafsa）也听了谈话。

先知说：上帝啊，请闭上他们的耳朵。

古兰经中关于什叶派和阿里的敌人的两节经文（AS）

然后他对我说：哦，阿里，你有没有看到真主的话语，至高无上的，谁说：你知道他们是谁吗？哈兹拉特说： 我说过：上帝和他的使者更清楚。

他说：这些是你的什叶派和你的同伴。我对他们的承诺是审判日的 Kowsar 池，当列国跪下，全能的上帝决定将人民献给他自己，人民被召唤到别无选择的境地。他呼唤你和你的什叶派，而你带着明亮而快乐的额头，满是水。

哦，阿里，诗句“那些不信的人是有经之人和地狱之火中的多神论者。这些是犹太人和倭马亚人以及他们的什叶派，他们将在审判日穿着黑衣，又饿又渴。

为了保留这本书直到权利的出现

O Jabir，保存这本书，它是 Bani Abbas 的王国，直到另一只眼睛的主人结束了上帝的仆人，一个召唤者出现在汉志和库法大清真寺，后者在幼发拉底河上建造的东西被摧毁.

土耳其王死后，晚上的舌头变得焦虑，国王增加，真理出现，赞美归于上帝。

（从萨利姆的书中叙述：1. 比哈尔邦：第 22 卷，第 498 页 AH，从非萨利姆叙述的 45：1。伊本·塔乌斯（Ibn Tawus）的书：第 490 页。3. Amali Sheikh Tusi：根据 Tafsir Borhan ：第 4 卷，第 490 和 491 页。4. Manaqib Ibn Shahr Ashob：根据 Tafsir Borhan：第 4 卷，第 4 页，根据对论点的解释，减少的证据：第 4 卷，第 492 页）

 

伊斯兰教和信仰的意义

Aban ibn Abi Ayash 引用 Salim ibn Qays 的话，他说：我从 Ali ibn Abi Talib (AS) 那里听到了一个人问他关于信仰的问题，他说：O Amir al-Mu'minin，告诉我信仰，以便除了你之外在你之后我不会问任何人这件事。

Amir al-mu'minin (AS) 说： 一个人来为先知 (PBUH) 服务，你一问我，他就问伊玛目，说话就像你一样。先知（PBUH）和那些忙碌的人交谈，对他说：坐下。那人说：我信了。

然后阿里（AS）转向那个人说：没有加布里埃尔作为人类来到先知（PBUH）的领域并说：什么是伊斯兰教？他说：“证明除了真主之外没有其他神，穆罕默德是真主的先知，并进行祈祷，将天课和朝觐献给真主的殿，斋月和 janabah 斋月斋戒。”他说：什么是信仰？他说：相信上帝和他的天使、他的书和他的先知，相信死后的生命和它的所有命运——它的善与恶，它的甜与苦。当那人起身时，先知 (PBUH) 说：这是加百列，他是来教你你的宗教的。因此，每当先知 (PBUH) 对他说些什么时，他都会说：“你是对的”。他问：审判日是什么时候？他说：提问者并不比提问者知识渊博（在这方面）。他说：你说得对。

信仰的基础

Amir al-mu'minin (AS) 在从“你是对的”这个词毕业后说：“要知道信仰基于四大支柱：确定性、耐心、正义和圣战。

肯定

确定性有四个分支：热情、恐惧、苦行和等待。

向往天堂的人忘记了自己的欲望，敬畏火的人远离禁忌，苦行的人漠视世界，灾难就容易了，在慈善中等待死亡的人是匆忙的。

 

耐心

忍有四个分支：见识、解说智慧、教训知识、古人传统。

见识者，以智求解，以智解说者知功，知功者解智，解智者慢见功，见功者似同。前辈。

正义

正义有四个分支：理解的复杂性、科学的覆盖面以及智慧的绽放和梦之花园。

懂的人解释科学的句子，有知识的人会得到智慧的法则，耐心的人不会在工作中走极端，并与它一起生活在值得称赞的人中。

圣战

圣战有四个分支：劝善取恶，各地诚实，为上帝发怒，与恶人为敌。

劝善者强信，禁恶者揉恶人之鼻，异地讲真话已尽本分，与恶人为敌，发怒者。看在上帝的份上，上帝为他生气。

这就是信仰及其基础和分支。

最低程度的信任和不信任和误导

那人说：阿米尔·穆米宁啊，一个人成为信徒的最不重要的事情是什么，他成为异教徒的最不重要的事情是什么，他误入歧途的最不重要的是什么？

哈兹拉特说：你问乔听乙：

一个人至少可以相信上帝认识他，他承认上帝的主权和独一性，认识他的先知，他承认他的预言和信息，他的论点让他在地球上认识他自己，见证他的创造对他，让他承认他的服从。

他说：阿米尔 al-mu'minin 啊，尽管除了你解释的以外，他对一切一无所知？他说：是的，（仅）在他被命令服从和被禁止接受的时候。

一个人至少可以不相信的是接受某事作为宗教并认为上帝命令他去做 - 上帝禁止的事情之一 - 然后将其作为他的宗教，并根据它废除和他应该有一个儿子，并认为他崇拜他所命令的神。

一个人至少被误导的是，他不承认上帝在地球上的权威以及他对命令他服从并强制他监护的子民的见证。

十二位神明的伊玛目

（男人）说：哦，阿米尔·穆米宁，为我说出他们的名字。他说： 那些上帝与他自己和他的先知联系在一起的人，并说：“服从上帝，服从使者和我的首要事务”的意思是：“遵循上帝和先知以及你的首要命令。”

他说：启迪我。他说： 先知（PBUH）在他最后一次布道中背诵并在同一天去世的人说： 。全能的上帝向我保证，在他们进入我身上的 Kowsar 池之前，他们不会彼此分开，就像这两个 - 伊玛目指向两个食指和中指 - 因为一个在另一个之前。故持此二不误，不追其而亡，避其散，不教其学。

他说：哦，阿米尔·穆米宁，请为我说出他的名字。他说： 先知 (PBUH) 安置在 Ghadir Khum 并告知他们他对他们有权威的人，然后命令他们缺席通知在场的人。

他说：哦，阿米尔·穆米宁，是你吗？他说：我是他们中的第一个，也是最好的。然后我的儿子哈桑，在我之后，对信徒的权威比他们自己更大。然后我的儿子侯赛因在他之后对信徒有比他们更多的权威。然后他们是先知（PBUH）的继任者，陆续越过池子进入科萨的服务。

男人走到阿里（AS）面前，亲了亲他的头，然后说：你为我澄清了，你解决了我的问题，你消除了我心中的任何问题。

不忠的基础

不相信的四个基础

Salim 引用 Amir al-Mu'minin (AS) 的话说：

不忠基于四大支柱：不道德、夸张、怀疑和猜疑。

不道德的分支

淫乱有四个分支：逼迫、盲目、疏忽和侵略。

迫害者藐视真理，痛恨宗教学者，坚持大罪。

科德尔人忘记了对上帝的记忆，寻求怀疑并与他的创造者战斗，魔鬼迎接他并宽恕罪人，没有悔改，屈服和无知。疏忽者自得其罪，其工作被颠倒，自以为被误导所引导，欲望欺骗了他，时过境迁，面纱已被揭开，他后悔不已。而他没想到的，却出现在了他的面前。

违背神命的就怀疑，怀疑神就是高过神，用能力羞辱他，用荣耀羞辱他，因为他以荣耀的主为荣，在他的作工上走极端。

夸张的树枝

夸张有四个分支：理论中的沉思和沉浸，以及其中的偏差和固执。打坐（太多）的人不会回归真理，除了淹没在复杂的事情中，什么都不会添加到他身上，除非另一次骚乱席卷他，否则他的宗教不会崩溃并沉入一个复杂的问题。任何在理论上争论的人都因其长期的固执而被认为是愚蠢的。

谁偏离，好在他眼里是丑陋的，在他眼里是坏的。

谁是顽固的，他的道路就会被蒙蔽，他的工作就会受到抗议，他不走信徒的道路，他就很难走出来。

怀疑的分支

怀疑有四个分支：灵魂的争论和运动和投降。这是全能的上帝的话，他说：

谁害怕他所拥有的，就会回头。

谁在宗教上争论，他就会陷入怀疑，第一个信徒会超过他，最后一个会接近他，撒旦的毒药会践踏他。

谁屈服于今世和后世的毁灭，谁就会灭亡在两者之间，谁从中得救是确定无疑的，上帝并没有创造一个不那么确定的生物。

可疑分支

怀疑有四个分支：惊奇和欢迎来自装饰，欺骗灵魂，为变态辩解并掩盖是非。

就这样，装饰背离了理性，把灵魂骗入了情欲，其主人的变态导致了极大的偏差，对错的遮掩就是黑暗的叠加。

这些是基础知识及其分支。

虚伪的基础

虚伪的四大支柱

Amir al-mu'minin (AS) 说：虚伪基于四大支柱：灵魂之气、妥协、愤怒和品味。

呼吸空气分支

呼吸的空气在四个分支上：恐惧、敌意、情欲和反叛

压迫他的人，他的复杂事务增加，人们抛弃他并帮助他。

无论谁强奸，人们都无法远离他，他的心脏不会保持健康，他无法在欲望中控制自己的灵魂。

谁不为情欲责怪自己的灵魂，谁就会陷入恶行。

谁造反，谁就会被故意误导。

妥协分支

狩猎工具有四个分支：傲慢和欲望，谨慎和拖延。

这是从某种意义上说，它可以防止人们对真理保持警惕，而将应许推迟到到期时会导致行动偏差，如果不希望，人会知道其中的内容，如果人愿意知道里面有什么。他知道他会因为恐惧而突然死去。傲慢使人行动不便。

愤怒的分支

愤怒有四个分支：傲慢、骄傲、虚伪和偏见

谁抬起头，谁就向右转。凡骄傲的，必陷在淫乱之中；凡表现虚伪的，必行罪孽；正义的桥梁有什么问题，它介于背弃正义、不道德和坚持罪恶和压迫之间。

品尝分店

贪有四支：过乐、固执、叠加。

幸福不是神所喜悦的，喜乐太美妙了，顽固是被迫背负罪孽的人的灾难。它是乐趣、游戏和职业的积累，将较低的东西变成更好的东西。

这些是虚伪及其基础和分支。

神圣的传统和向上帝悔改

上帝对祂的仆人有大能。他的记忆力高，面容光彩，他创造的一切都是他创造的美丽。他的双手张开，他的怜悯夺走了一切，他的命令照亮了他的容貌和光辉，他的祝福沸腾了，他的智慧照亮了。他的书是证据，他的论点占主导地位，他的宗教是纯洁的。他的苏丹是他的外表，他的话是基于他的真理和正义的尺度，他的先知们已经宣布。

上帝使邪恶成为罪恶，使罪成为煽动叛乱，煽动叛乱成为污染。他使善良知足，知足忏悔，忏悔净化。

悔改的人会被引导，动乱的人会误入歧途，只要他不向神悔改认罪，除了灭亡的人之外，没有人会贪婪地违背神的命令。

真主！真主！与悔改、怜悯、好消息和极大忍耐的神同在，那是何等广阔，与掌管、地狱和至高无上的神同在，那是何等可怕。谁得顺从，谁就得尊严，谁进入他的罪孽，尝到他的鹰翅，很快就会后悔。

伊斯兰教的统一与伊斯兰教扭曲的因素

全能神按照他的创造造人，为了使人类达到今世和来世的幸福，达到人的完美程度，他将宗教赐予人类，并通过宗教传播给人类。先知和神圣大使。

在所有宗教中，最完整和最终的是伊斯兰教，它是由最后一位先知穆罕默德·穆斯塔法 (PBUH) 传播并传播给人类的。上帝选择伊斯兰教作为完美的、被拣选的宗教，并在先知（PBUH）到来后命令所有人皈依伊斯兰教；因为随着伊斯兰教和古兰经的出现，所有神圣的书籍和神圣的宗教都被废除了。

 从亚当（第一位神圣先知）被创造到先知（PBUH）时代，每当先知（PBUH）去世时，那个时代的物质力量、国王和贵族都会反对和歪曲宗教。

因为他们将宗教视为与自己的肉体欲望相对立，所以他们以任何可能的方式和任何手段改变了对他们有利的神圣宗教的法律，并通过这种方式以宗教的名义用法律取代了神圣宗教。从而引导人民在他们智慧的轭下，并尽可能多地使用他们。

这个过程从一开始就存在于整个历史中，一直延续到今天，同样地，这种方法在先知的孩子们的时代，当先知（pbuh）去世时，他们创造了屋顶和权利的问题Amir al-mu'minin. Ali (AS) - Ghadir Khum 的神圣先知 (PBUH) 选择他作为下一任哈里发

不是？这不是对伊斯兰教的歪曲吗？那些篡夺阿里（AS）权利的人不包括这些经文吗？这个问题的每一个常识和逻辑答案都是肯定的。

Saqifa 是由权贵和富人在伊斯兰教中创造的一条越轨路线。

Hazrat Zahra (AS) 在解释偏离路线以及 Ghadir 之后的人们忘记了先知 (PBUH) 的话而被引入歧途时，在与敌人的讨论中，揭示了以下内容：

“人民的盟约就在你面前。Abi Talib（AS），在复活日，主不会将你与我隔绝，这样我可能成为有希望的人之一，但我会切断关闭你和我的先知之间的原因，而上帝在我们和你之间在这个世界和来世之间。

我不知道像你这样违背盟约和行为不端的国家。你否认，也没有回报我们不可剥夺的权利，就好像你不知道 Ghadir Khum 那天发生的事情一样？我向上帝发誓，那天伊斯兰教的神圣先知介绍了伊玛目阿里的监护和领导，并从人民那里获得了效忠，以切断你对渴望权力的机会主义者的希望，但联系的绳索你在先知（PBUH）和你自己之间撕裂，知道上帝会在这个世界和来世对我们和你之间进行判断。

如果加迪尔的史诗以任何借口和借口挡住了道路，该省的敌人会给出什么答案？

因此，一些穆斯林被这些骗子误导了。

扭曲伊斯兰教的因素

扭曲分裂和差异的扩大有内在和外在两个因素。内在因素是：1-寻求财富，2-寻求权力，3-一些穆斯林的无知。这三个因素中的每一个都在伊斯兰社会中出现并形成，并导致远离纯正的伊斯兰教。这三个因素的影响是：

1- 抛开先知（PBUH）的意愿

先知（愿主福安之）为穆斯林说了很多话和旨意，但穆斯林忘记了。先知（愿主福安之）最重要的诫命之一是他们之后的哈里发国. 在加迪尔被选为哈里发，穆斯林放弃并忘记了先知的这一旨意。

先知 (PBUH) 的第二个重要遗嘱是对遵守古兰经及其纯粹血统的讨论，他们表达如下：

«انی تارک فیکم الثَّقلین;上帝之书和Ahl al-Bayt的家人，我们根本不依赖他们，他们即使去游泳池也不离开。的确，我在你们之间留下了两件珍贵的遗物；一本是神之书，一本是我的后裔，只要你持守这两本，你就永远不会误入歧途，两本也不会分开，进入我身上的库萨尔池。先知 (PBUH) 的这一重要旨意也被遗忘了。

2- 失去灵性

第二个影响是穆斯林中灵性和价值问题的褪色，在先知之后，精神和价值问题让位于非宗教，坏和消极的问题变成了价值。在穆斯林中被削弱的精神事物包括：虔诚、信仰、圣战，以及诸如寻求财富、寻求名誉、自由等毫无价值的事物。

3- 宗教热情的衰退

这三个因素的另一个影响是人们的宗教热情减弱和消失。所有其他宗教面孔都在指挥善恶。伊玛目侯赛因（AS）在朝觐季节期间，阿卜杜拉·伊本·阿巴斯（Abdullah Ibn Abbas）和阿卜杜拉·伊本·贾法尔（Abdullah Ibn Ja'far）陪伴着他，关于人们放弃了善恶的诫命这一事实，他说：“真主命令阻止邪恶。 “他已经把人从他们身上带走了，但你不知道。”

劝善戒恶是重要的伊斯兰教规矩，是所有穆斯林的义务。 Amir al-mu'minin Ali (AS) 称其为圣战的分支之一，并就此表示：关于善恶的问题 »

圣战有四个分支；嘱咐善行，禁止恶行，...

他们还说：

“我命令信徒出现，我禁止邪恶，尽管伪君子的虚伪。”

所以，命令善行的人建立了信徒的脊梁，禁止恶行的人揉了伪善者的鼻子。

在古兰经中，真主认为最好的国家是那些命令善恶的国家：“你是出现在人民中的最好的国家； “（什么）你禁止什么是对的，什么是错的。”

劝善戒恶是如此重要，以至于伊玛目侯赛因（AS）为此而殉道。在表达他起义的目的时，哈兹拉特在给他的兄弟穆罕默德·哈尼法的遗嘱中写道：

“……我不会离开自私、叛逆和欲望的日子（来自麦地那），也不会制造腐败和压迫，但我搬家的目的是纠正我祖先乌玛的腐败，我的意思是命令善良和禁止邪恶。，我想跟随我的祖父（先知）和我父亲阿里·伊本·阿比·塔利卜的生活，无论谁出于对真理的尊重而在这方面跟随我，我都会走自己的路，以便上帝” 在我和这群人之间判断。“他是最好的判断者。

外因

大多数这些扭曲和运动都得到了外国人的支持。 Allameh Seyyed Morteza Asgari 在他的高贵著作《Ma'alem Al-Modrastin》中在表达外部因素时说：

“以下外部因素可以说是破坏、歪曲和转变伊斯兰研究来源——圣训、传记和评论的原因：

一是《人民之书》的消息，该消息已被Ka'b al-Ahbar 和Tamimdari 等人发表在伊斯兰研究的来源。

第二：由 Ibn Abi Al-Awja 和 Saif Ibn Umar 等变态者制作并在来源中找到的叙述和新闻。

第三，近年来，由于异教徒势力（殖民主义者）入侵伊斯兰国家，用最凶残的武器与伊斯兰教作斗争，宣传者、犹太教和基督教学者带领那些被称为东方学家的人在伊斯兰教研究的源头中寻找弱点。从而与伊斯兰教作斗争。他从所有混淆伊斯兰教形象的捏造和不准确的新闻中发现并提取出来，如Gharaniq的传说等，并从这些新闻书籍中用现代和现代的方法如“伊斯兰百科全书”和“Muhammad al-Nabi al-Siyasi”他们纷纷模仿。

这些殖民斗士对伊斯兰教做了更危险的工作，在伊斯兰国家，他们的主人、顾问、学派毕业生、思想邀请者和文明宣传者以伊斯兰改革者、知识分子和先驱的名义强加给他们。的进展。介绍他们有，并且已经在伊斯兰国家传播了他们的思想成果，他们以各种方式和名称以及令人愉快的标题发表了所有这些。

Aligarh大学的创始人Sayyid Ahmad和世纪教授Ahmad Lotfi以及埃及的Qasim Amin Nasir al-Marah都在其中，伊拉克、伊朗和其他伊斯兰国家也是如此。 “（这些等等是伊斯兰国家的西方邀请者和伊斯兰原则和规则的破坏者。）自然而然，这个群体与原始伊斯兰思想的守护者之间存在着一场斗争，在这场斗争中，殖民主义者帮助他们大师们。”

通过煽动穆斯林之间的分歧，他们造成了信仰薄弱的人们的分裂和误导，结果是穆斯林之间发生了战争和新教派的出现。

伊斯兰世界的学者，阿拉维派和贾法里学派的同情者，已经并将继续与这些所谓的知识分子进行许多斗争，他们都被殖民主义养活了。与此同时，已经提出了许多解决方案来防止这个过程，其中最重要和最有用的是：

1- 在穆斯林之间建立团结

2- 在远离冲突的气氛中正确且合乎逻辑地表达意见

3- 识别作为知识分子质疑和破坏伊斯兰教原则的人。

4- 介绍和对抗这些人

当然，统一是防止分裂的最重要因素，其他所有事物都是分裂的一个子集，通过创造统一，其他事物会自动实现：当一百九十个来到我们面前时。 Hazrat Allameh Seyyed Morteza Asgari 在“Ma'alem Al-Modrastin”中表达伊斯兰团结时也说：为了建立团结，必须表达意见和信仰。关于穆斯林的观点和意见的表达，他说：

“我们所提到的问题是已经渗透到穆斯林的信仰，而在这些观念面前沉默至今未能促进穆斯林的团结和理解，反而总是打开不和的伤口，增加不快乐的时间。 .”

通过这些声明，人们知道沉默对于建立团结和不表达没有诽谤和谎言的正确意见是没有用的。阿拉米·阿米尼也相信正确表达意见可以建立伊斯兰统一，直面看似宗教知识分子的谎言，因此他撰写了《阿尔-加迪尔》等书籍，以驱散怀疑，回答所谓知识分子的谎言。

ترجمه ژاپنی

神の名において

イスラームと信仰の意味

 

シーア派についての預言者（PBUH）の最後の言葉

アイシャとハフサは預言者（PBUH）の死の間に聴覚障害者になりました

アバンはサリムの言葉を引用しています：アリ（AS）が言うのを聞いた：預言者（PBUH）は彼が亡くなった日に私と契約を結びました、そしてこれは私が私の胸に寄りかかっていた間でしたそして彼の幸せな頭は近くにありました私の耳に。

2人の女性（アイシャとハフサ）も会話を聞いていました。

預言者は言った：神よ、彼らの耳を閉じてください。

シーア派とアリの敵についてのコーランの2つの詩（AS）

それから彼は私に言った：アリよ、あなたは神の言葉、祝福された高貴な者を見たことがありますか？ハズラットは言う：私は言った：神と彼の使徒はもっとよく知っている。

彼は言った：これらはあなたのシーア派とあなたの仲間です。彼らへの私の約束は、審判の日にコウサルのプールであり、国々がひざまずいて、全能の神が人々を彼自身に提供することを決定し、人々は選択の余地のないものに呼ばれます。彼はあなたとあなたのシーア派を呼びます、そしてあなたは水でいっぱいの明るくて幸せな額を持ってきます。

アリよ、「信じない者は啓典の民と地獄の火の多神教徒の中にいます。これらは、ユダヤ人とウマイヤ朝、そして彼らのシーア派であり、審判の日に黒く、空腹で喉が渇いて送られます。

権利が出現するまで本を保管するように命令する

ジャビルよ、この本を保存してください。別の目の所有者が神の僕たちに終止符を打つまで、それはバニアッバース王国であり、発信者はヘジャズとクファの大モスクに現れ、後者がユーフラテス川に建てたものは破壊されます。

トルコの王が滅びると、夕方の舌が不安になり、王が増えて真実が現れ、神に賛美を捧げます。

（サリムの本からのナレーション：1。ビハール：vol。22、p。498AH、45非サリムからのナレーション：1。IbnTawusによる本：p。490。3。AmaliSheikh Tusi：TafsirBorhanによると：vol。4、pp。490and 491. 4. Manaqib Ibn Shahr Ashob：Tafsir Borhanによると：vol。4、p。議論の解釈によると、削減の証拠：vol。4、p。492）

 

イスラームと信仰の意味

アバン・イブン・アビ・アヤシュは、サリム・イブン・ケイズから次のように述べています。私はあなたの後にこれについて誰にも尋ねません。

アミール・アル・ムミニン（AS）は言った：ある男が預言者（PBUH）に仕えに来て、あなたが私に尋ねるとすぐに、彼はイマームにあなたのように話しました。預言者（PBUH）はそれらの忙しい人々と話し、彼に言いました：座ってください。男は言った：私は信じた。

それからアリ（AS）はその男に向きを変えて言った：ガブリエルが人間として預言者（PBUH）に来て言った分野はない：イスラムとは何ですか？彼は次のように述べています。「神以外に神は存在せず、ムハンマドは神の預言者であり、祈りを捧げ、ザカートとメッカ巡礼を神の家に与え、ラマダンとジャナバのグスルの月を断食します。」彼は言った：信仰とは何ですか？彼は言った：神と彼の天使と彼の本と彼の預言者と死後の世界とそのすべての運命を信じなさい-その善と悪とその甘くて苦い。男が起きたとき、預言者（PBUH）は言った：これはガブリエルでした、彼はあなたにあなたの宗教を教えるために来ました。それで、預言者（PBUH）が彼に何かを言うときはいつでも、彼は「あなたは正しい」と言うでしょう。彼は尋ねました：審判の日はいつですか？彼は言った：質問者は（この点で）質問者より知識が豊富ではありません。彼は言った：あなたは正しかった。

信仰の基盤

「あなたは正しい」という言葉を卒業した後のアミール・アル・ムミニン（AS）ガブリエルは、次のように述べています。信仰は、確信、忍耐、正義、ジハードの4つの柱に基づいていることを知ってください。

確実

信念には、熱意、恐れ、禁欲主義、そして待つという4つの枝があります。

楽園を待ち望んでいる人は欲望を忘れ、火を恐れる人は禁じられた事柄を控え、世界を非難し無視する人は誰でも災難は容易になり、慈善団体で死を待っている人は急いでいます。

 

忍耐

忍耐には4つの枝があります：知恵の理解、解釈と説明における洞察、レッスンの知識、古代人の伝統。

理解に洞察力を持ち、知恵を求めて説明する人、知恵で説明する人はレッスンを知っている、レッスンを知っている人は知恵を解釈する、そして知恵を解釈する人はゆっくりとレッスンを見る、そしてレッスンを見る人は彼と一緒にいたようです前任者。

正義感

正義には4つの分野があります。理解の複雑さ、科学の報道、知恵の開花、そして夢の庭です。

理解している人は誰でも科学の文章を解釈し、知識を持っている人は誰でも知恵の法則を提供され、忍耐強い人は彼の仕事に極端に行くことはなく、それを持って称賛に値する人々の間に住むでしょう。

ジハード

ジハードには4つの支部があります。善と悪を禁じること、さまざまな場所での真実、神のための怒り、悪しき者に対する憎しみと敵意です。

善を命じる者は信者の背中を強め、悪を禁じる者は悪しき者の鼻をこすり、さまざまな場所で真実を語る者はその義務を果たし、悪しき者と敵意を持ち、怒る者はだれでも神のために、神は彼に腹を立てています。

そして、これは信仰とその基盤と枝です。

最も低い程度の信仰と不信と誤解

男は言った。「信徒たちの長よ、人が信徒になるための最も少ないこと、不信心者になるための最も少ないこと、そして彼が迷うことの最も少ないことは何ですか。

ハズラットは言った：あなたはジョーに尋ねたBを聞く：

人が信じることができるのは、神が彼を知っていること、そして神の主権と一体性を認めていること、そして彼の預言者を知っていること、そして彼の予言とメッセージ、そして彼の議論を認めていることです。彼に、そして彼に彼の従順を告白させなさい。

彼は言った：おお、アミール・アル・ムミニン、あなたが説明したこと以外は何も知らないのに？彼は言った：はい、（のみ）彼が従うように命じられたとき、そして彼が受け入れることを禁じられたときはいつでも。

人が信じることができないのは、何かを宗教として受け入れ、神が彼にそれをするように命じられたと考え、それを彼の宗教にし、それに従って、彼と彼を廃止することです。息子がいて、彼が命じた神を崇拝していると考えるべきです。

人が誤解されるのは、地球上の神の権威と、従順を命じて後見人を義務付けた人々に対する証人を認識していないということです。

神の証明の12のイマーム

（男）言った：Oアミールアルムミニン、私のためにそれらに名前を付けてください。かれは言った。「神がご自身とその預言者と結びつき、「神に従い、使徒とわたしの最初の事柄に従う」とは、「神と預言者に従い、あなたの最初の命令に従う」という意味です。

彼は言った：私を啓発する。彼は言った：預言者（PBUH）が彼の最後の説教で暗唱し、同じ日に死んだ人々は言った：。全能の神は、これらの2つのように、2つがコウサルのプールに入るまで、2つが互いに分離されないことを約束しました。そして、イマームは2つのインデックスと中指を指さしました。これは、一方が他方よりも進んでいるためです。ですから、あなたが迷わないように、そしてあなたが滅びるであろう彼らを追い越さないように、そしてあなたが解散するように彼らから遠ざけ、あなたより知識のあることを彼らに教えないように、これら二つに固執しなさい。

彼は言った：Oアミールアルムミニン、私のために彼に名前を付けてください。彼は言った：預言者（PBUH）がガディール・フムに設置し、彼が彼らに対する権威を持っていることを彼らに知らせ、そして彼らに不在の人々に知らせるように命じた人。

彼は言った：Oアミールアルムミニン、それはあなたですか？彼は言った：私は彼らの最初で最高です。それから私の息子ハッサンは、私の後、彼ら自身よりも信者に対してより多くの権威を持っています。それから私の息子フセインは彼の後の信者に対して彼ら自身よりも多くの権威を持っています。そして、彼らは預言者（PBUH）の後継者であり、プールを越えて次々とコウサルの奉仕に参加します。

男はアリ（AS）に行き、頭にキスをして言った。「あなたは私のために明確にし、私の問題を解決し、私の心の問題をすべて取り除きました。

不貞の基盤

不信の4つの基盤

サリムは、アミール・アル・ムミニン（AS）の言葉を引用しています。

不貞は、不道徳、​​誇張、疑い、疑惑という4つの柱に基づいています。

不道徳の枝

淫行には、迫害、失明、過失、攻撃性の4つの枝があります。

迫害する者は誰でも真実を軽蔑し、宗教学者を強く憎み、大きな罪を主張します。

コーデルである人は誰でも、神の記憶を忘れ、疑惑を求めて創造主と戦い、悪魔は彼に挨拶し、悔い改め、服従、無知なしに罪人を許します。怠った者は自分に対して罪を犯し、仕事は逆転し、彼は自分の誤った導きに導かれ、彼の欲望は彼を欺くと思い、時が経ち、ベールが彼から取り除かれたとき、彼は後悔し、後悔します。そして、彼が思っていなかったことが彼に現れました。

神の命令に違反する者は誰でも疑う。神を疑う者は誰でも彼よりも優越性を示し、彼の力で彼を屈辱し、彼の栄光で彼を屈辱する。

誇張された枝

誇張には4つの分岐があります。理論への熟考と没頭とその論争、そして逸脱と頑固さです。 （あまりにも）瞑想する人は誰でも真実に戻らず、複雑な事柄に溺れる以外は何も彼に追加されず、別の扇動が彼を飲み込み、それからの彼の宗教が崩壊して沈むまで、扇動は彼から取り除かれません複雑な問題。理論的に主張する人は誰でも彼の長い頑固さのために愚かであることが知られています。

逸脱する人は誰でも、善は彼の目に醜く、悪は彼の目に善です。

頑固な人は誰でも、道は彼のために盲目にされ、彼の仕事は抗議されます、そして彼が信者の道に従わないとき、彼がそれから抜け出すのは難しいでしょう。

疑わしい枝

疑いには4つの枝があります：魂の論争と運動と降伏です。そして、これは全能の神の言葉です。

彼が持っているものを恐れている人は誰でも引き返します。

そして、宗教について議論する者は誰でも、彼は疑いに陥り、最初の信者が彼を追い越し、最後の信者が彼に到達し、サタンの毒が彼を踏みにじるでしょう。

この世界と来世の破壊に屈服する者は二人の間で滅び、そこから救われる者は確実であり、神は確実性に満たない生き物を創造されたのではありません。

不審な枝

疑いには4つの枝があります：装飾からの不思議と歓迎、そして魂を欺くこと、そして倒錯を正当化し、間違ったものから正しいことをカバーすることです。

このように、装飾品は理性から逸脱し、魂を欲望に騙し、その所有者の倒錯は大きな逸脱につながり、間違った権利をカバーすることはお互いの上に闇です。

そして、これらは基本とそのブランチです。

偽善の根拠

偽善の4本の柱

アミール・アル・ムミニン（AS）は、次のように述べています。偽善は、魂の空気、妥協、怒り、味の4つの柱に基づいています。

呼吸する空気の枝

呼気は4つの枝にあります：恐れと敵意と欲望と反逆

抑圧する者、彼の複雑な事柄は増加し、人々は彼を捨てて彼を助けます。

レイプした人は誰でも、人々は彼から安全ではなく、彼の心は健康に保たれず、彼は欲望で彼の魂をコントロールすることができません。

欲望のために彼の魂を非難しない人は誰でも悪行に沈むでしょう。

そして、反逆者は誰でも故意に誤解されるでしょう。

妥協の枝

狩猟道具には、傲慢と欲望、そして注意と先延ばしの4つの枝があります。

そして、これは人が真実を警戒するのを防ぐという意味であり、約束を延期すると、期限が切れるまで行動に逸脱が生じます。彼は自分が恐怖で突然死にかけていることを知っていました。そして傲慢さは人の行動を怠ります。

怒りの枝

怒りには4つの枝があります：傲慢、プライド、偽りの熱意、偏見

頭を上げる人は誰でも右に背を向けます。そして、誇りを持っている人はだれでも不道徳に陥り、偽りの熱意を示す人はだれでも不法を踏みにじるでしょう。そして、義と不道徳に背を向けることと、罪と抑圧を主張することとの間にある義の架け橋の何が悪いのか。

枝を味わう

貪欲には4つの枝があります：過度の幸福と頑固さと積み重ね。

幸福は神に喜ばれるものではなく、喜びは素晴らしく、頑固さは罪の重荷を負わされた人にとっての災難です。そして、それは楽しさと遊びと職業の蓄積であり、より低いものをより良いものに変えることです。

そして、これらは偽善とその基盤と枝です。

神の伝統と神への悔い改め

神は彼の僕たちに対して力があります。彼の記憶は高く、彼の顔は輝かしく、彼は彼が作成したすべてのものを美しく作成しました。彼の手は開かれ、彼の憐れみはすべてを取り、彼の命令は彼の外見と光を照らし、彼の祝福は沸騰し、彼の知恵は照らされます。彼の本は証拠であり、彼の議論は支配的であり、彼の宗教は純粋です。彼のスルタンは彼の外見であり、彼の言葉は彼の真実と正義からの尺度に基づいており、彼の預言者は発表しました。

神は悪を罪とし、罪を扇動し、扇動を汚染させました。彼は善の満足と満足の悔い改め、そして悔い改めの浄化者を作りました。

悔い改めた者は導き、扇動に陥った者は、神に悔い改めず、罪を告白しない限り、滅びる者を除いて、神の命令に貪欲になることはありません。

アッラー！アッラー！悔い改め、憐れみ、良いたより、そして大きな忍耐の神にあるものはどれほど広大であり、拘束、地獄、そして極端な高さの神にあるものはどれほどひどいものです。従順を成し遂げる者は誰でも彼の尊厳を成し遂げ、彼の罪を犯して鷲の羽を味わう者は誰でもすぐにそれを後悔するでしょう。

イスラームの統一とイスラームの歪みの要因

全能の神は彼の創造に従って人を創造しました、そして人間がこの世界と来世の幸福に到達し、そして人間の完全さの程度を達成するために、彼は人類に宗教を授け、そしてそれを人類に伝えました預言者と神の大使。

すべての宗教の中で、それらの中で最も完全で最後のものはイスラム教であり、それは最後の預言者ムハンマド・ムスタファ（PBUH）によって伝えられ、人類に送られました。神は完全で選ばれた宗教としてイスラム教を選び、預言者（PBUH）の到来後にすべての人にイスラム教に改宗するように命じました。なぜなら、イスラム教とコーランの出現により、すべての神聖な本と神聖な宗教が廃止されたからです。

 アダム（最初の神の預言者）が作成された時から預言者（PBUH）の時まで、預言者（PBUH）が亡くなるたびに、当時の物質的な力、王、貴族は宗教に反対し、歪曲しました。

彼らは自分たちの肉欲とは対照的に宗教を見たので、彼らは神の宗教の法則を彼らに有利な方法でそして可能な限りの手段で変え、そしてこのようにして神の宗教を宗教の名の下の法則に置き換えました。そしてそれによって人々を彼らの知恵のくびきの下に導き、彼らを可能な限り使用した。

このコースは最初から歴史を通して存在し、今日まで続いています。この方法は、預言者の子供たちの時代と同じように、預言者（pbuh）が亡くなったときに、屋根と右の問題を作成しました。アミール・アル・ムミニンのアリ（AS）-ガディール・クムの聖なる預言者（PBUH）が彼を次のカリフとして選んだこと

ではありません？これはイスラム教の歪みではありませんか？アリ（AS）の権利を奪った人々はこれらの節を含んでいませんか？この質問に対するすべての常識と論理的な答えは肯定的です。

Saqifaは、強力で金持ちによってイスラム教で作成された逸脱した線でした。

Hazrat Zahra（AS）は逸脱の線を説明し、Ghadirの後の人々は預言者（PBUH）の言葉を忘れ、敵との話し合いの中で道に迷ったことを次のように明らかにしました。

「民の契約はあなたの前にあります。アビ・タリブ（AS）、復活の日に、主はあなたを私から切り離さないので、私は希望者の一人になることができますが、私は切断しますあなたと私の預言者の間、そして神は私たちの間、そしてこの世界とこれからのあなたの間の大義から離れてください。

この契約を破って不正行為をしているあなたのような国を私は知りません。あなたはガディール・フムの日の事件に気づいていないかのように、私たちの不可侵の権利を否定し、返還しませんでしたか？その日のイスラム教の聖なる預言者がイマーム・アリの保護とリーダーシップを紹介し、人々から忠誠を尽くして権力に飢えた日和見主義者への希望を断ち切ったことを神に誓いますが、つながりの糸あなたは預言者（PBUH）とあなた自身の間で引き裂かれました、神がこの世界と来世で私たちとあなたの間で裁かれることを知っています。

ガディールの叙事詩が言い訳や言い訳の道を阻んだ場合、州の敵はどのような答えを与えることができますか？

したがって、一部のイスラム教徒はこれらのトリックスターに惑わされました。

イスラム教を歪める要因

歪みと分割、および差異の増加に関与した2つの内部要因と外部要因があります。内部要因は次のとおりです。1-富を求める、2-力を求める、3-一部のイスラム教徒の無知。これらの3つの要素はそれぞれ、イスラム社会で出現して形になり、純粋なムハンマダンイスラムからの脱却につながりました。これらの3つの要素の影響は次のとおりです。

1-聖なる預言者（PBUH）の意志を脇に置いて

預言者（アッラーの平安と祝福が彼の上にある）は、イスラム教徒が忘れていたイスラム教徒のために多くの言葉と意志を発しました。預言者（アッラーの平安と祝福が彼の上にあります）の最も重要な戒めの1つは彼らの後のカリフ制でした。ガディールでカリフに選出され、イスラム教徒は放棄し、預言者のこの意志を忘れました。

預言者（PBUH）の2番目の重要な証言は、コーランとその純粋な血統の順守についての議論であり、次のように表現されています。

«انیتارکفیکمالثَّقلین;神の書とアフルル・バイトの家族、私たちは彼らにまったく依存せず、彼らがプールに行っても彼らは去りません。確かに、私はあなたの間に2つの貴重な遺物を残します。 1つは神の書であり、もう1つは私の子孫です。これらの2つにしがみつく限り、決して迷うことはなく、2つが互いに離れてコウサルのプールに入ることはありません。預言者（PBUH）のこの重要な意志も忘れられていました。

2-精神性の喪失

第二の影響は、イスラム教徒の精神性と価値観の変色であり、預言者の後、精神性と価値観の問題は無宗教に変わり、悪い問題と否定的な問題は価値観になりました。イスラム教徒の間で減少した精神的な問題の中には、信心深さ、信仰、ジハード、そして富を求める、名声を求める、自由であるなどの価値のない問題があります。

3-宗教的熱意の衰退

これらの3つの要因の別の影響は、人々の間の宗教的熱意が減少し、消えたことでした。他のすべての宗教的な顔は善を命じ、悪を禁じています。イマーム・フセイン（AS）は、ハッジの季節に、アブドゥッラー・イブン・アッバスとアブドゥッラー・イブン・ジャファーが同行している間、人々が善の戒めを放棄し、悪を禁じたという事実について、次のように述べています。 「そして彼は人々を彼らから遠ざけました、しかしあなたはそれに気づいていません。」

善を禁じ、悪を禁じることは重要なイスラムのルールであり、すべてのイスラム教徒に義務付けられています。アミール・アル・ムミニン・アリ（AS）は、それをジハードの支部の1つと呼び、この点について次のように述べています。善と悪の禁止について»

そして、ジハードには4つの支部があります。勧善懲悪と醜い行為の禁止と...

そして彼らはまた言う：

「私は信者たちの姿を命じ、偽善者たちの偽善にもかかわらず、悪を禁じました。」

ですから、善行を命じた者は信者たちの背中を確立し、醜い行為を禁じた者は偽善者たちの鼻をこすりました。

クルアーンでは、神は最高の国を善を指揮し、悪を禁じる国であると考えています。「あなたは人々の間に現れた最高の国でした。 「（何を）あなたは正しいことを勧善懲悪し、悪いことを禁じます。」

善を結びつけ、悪を禁じることは非常に重要であるため、イマーム・フセイン（AS）はそのために殉教しました。ハズラットは、彼の蜂起の目的を表現する際に、弟のモハマド・ハニファに宛てた遺言で次のように書いています。

「...私は（メディナからの）利己主義、反逆、欲望の日を離れることも、腐敗と抑圧を生み出すこともしませんが、移動する私の目標は、私の祖先のウンマの腐敗を修正することです。悪を禁じる。そして、私は祖父（預言者）と父のアリ・イブン・アビ・タリブの人生をたどりたい。真実を尊重してこの点で私に従う者は誰でも、神ができるように私自身の道を歩む。私とこの人々の間で判断しなさい。「彼は最高の裁判官です。」

外国の原因

これらの歪みや動きのほとんどは、外国人によってサポートされています。 Allameh Seyyed Morteza Asgariは、彼の高貴な本「Ma'alem Al-Modrastin」の中で、外的要因を表現する際に次のように述べています。

「次の外的要因は、イスラム研究の源泉の妨害、ゆがみ、変容の原因として言及することができます-ハディースの本、伝記、解説：

まず、カアブ・アル・アバールやタミムダリなどの人々によってイスラム研究の情報源に掲載された啓典の民のニュース。

2番目：Ibn AbiAl-AwjaやSaifIbn Umarなどの逸脱者によって作成され、ソースで見つかったナレーションとニュース。

第三に、近年、非信者勢力（植民地主義者）がイスラム諸国に侵入し、最も凶悪な武器でイスラムと戦ったため、宣伝家、ユダヤ人およびキリスト教の学者は、オリエンタリストと呼ばれる人々をイスラム研究の源泉の弱点を探すように導いた。彼は、ガラニックの伝説など、イスラムのイメージを混乱させるすべての捏造された不正確なニュースと、このニュースブックから「イスラム百科事典」などの現代的および現代的な方法を見つけて抽出しました。と「ムハンマド・アル・ナビ・アル・シヤシ」彼らは真似をしました。

そして、これらの植民地時代の戦闘機は、イスラム諸国に対してさらに危険な仕事をしました。イスラム諸国では、彼らの主人、顧問、思想学校の卒業生、思想の招待者、文明の宣伝者が、イスラム改革者、知識人、開拓者の名の下に彼らを押し付けました。進歩の紹介あなたは預言者（PBUH）とあなた自身の間で引き裂かれました、神がこの世界と来世で私たちとあなたの間で裁かれることを知っています。

ガディールの叙事詩が言い訳や言い訳の道を阻んだ場合、州の敵はどのような答えを与えることができますか？

したがって、一部のイスラム教徒はこれらのトリックスターに惑わされました。

イスラム教を歪める要因

歪みと分割、および差異の増加に関与した2つの内部要因と外部要因があります。内部要因は次のとおりです。1-富を求める、2-力を求める、3-一部のイスラム教徒の無知。これらの3つの要素はそれぞれ、イスラム社会で出現して形になり、純粋なムハンマダンイスラムからの脱却につながりました。これらの3つの要素の影響は次のとおりです。

1-聖なる預言者（PBUH）の意志を脇に置いて

預言者（アッラーの平安と祝福が彼の上にある）は、イスラム教徒が忘れていたイスラム教徒のために多くの言葉と意志を発しました。預言者（アッラーの平安と祝福が彼の上にあります）の最も重要な戒めの1つは彼らの後のカリフ制でした。ガディールでカリフに選出され、イスラム教徒は放棄し、預言者のこの意志を忘れました。

預言者（PBUH）の2番目の重要な証言は、コーランとその純粋な血統の順守についての議論であり、次のように表現されています。

«انیتارکفیکمالثَّقلین;神の書とアフルル・バイトの家族、私たちは彼らにまったく依存せず、彼らがプールに行っても彼らは去りません。確かに、私はあなたの間に2つの貴重な遺物を残します。 1つは神の書であり、もう1つは私の子孫です。これらの2つにしがみつく限り、決して迷うことはなく、2つが互いに離れてコウサルのプールに入ることはありません。預言者（PBUH）のこの重要な意志も忘れられていました。

2-精神性の喪失

第二の影響は、イスラム教徒の精神性と価値観の変色であり、預言者の後、精神性と価値観の問題は無宗教に変わり、悪い問題と否定的な問題は価値観になりました。イスラム教徒の間で減少した精神的な問題の中には、信心深さ、信仰、ジハード、そして富を求める、名声を求める、自由であるなどの価値のない問題があります。

3-宗教的熱意の衰退

これらの3つの要因の別の影響は、人々の間の宗教的熱意が減少し、消えたことでした。他のすべての宗教的な顔は善を命じ、悪を禁じています。イマーム・フセイン（AS）は、ハッジの季節に、アブドゥッラー・イブン・アッバスとアブドゥッラー・イブン・ジャファーが同行している間、人々が善の戒めを放棄し、悪を禁じたという事実について、次のように述べています。 「そして彼は人々を彼らから遠ざけました、しかしあなたはそれに気づいていません。」

善を禁じ、悪を禁じることは重要なイスラムのルールであり、すべてのイスラム教徒に義務付けられています。アミール・アル・ムミニン・アリ（AS）は、それをジハードの支部の1つと呼び、この点について次のように述べています。善と悪の禁止について»

そして、ジハードには4つの支部があります。勧善懲悪と醜い行為の禁止と...

そして彼らはまた言う：

「私は信者たちの姿を命じ、偽善者たちの偽善にもかかわらず、悪を禁じました。」

ですから、善行を命じた者は信者たちの背中を確立し、醜い行為を禁じた者は偽善者たちの鼻をこすりました。

クルアーンでは、神は最高の国を善を指揮し、悪を禁じる国であると考えています。「あなたは人々の間に現れた最高の国でした。 「（何を）あなたは正しいことを勧善懲悪し、悪いことを禁じます。」

善を結びつけ、悪を禁じることは非常に重要であるため、イマーム・フセイン（AS）はそのために殉教しました。ハズラットは、彼の蜂起の目的を表現する際に、弟のモハマド・ハニファに宛てた遺言で次のように書いています。

「...私は（メディナからの）利己主義、反逆、欲望の日を離れることも、腐敗と抑圧を生み出すこともしませんが、移動する私の目標は、私の祖先のウンマの腐敗を修正することです。悪を禁じる。そして、私は祖父（預言者）と父のアリ・イブン・アビ・タリブの人生をたどりたい。真実を尊重してこの点で私に従う者は誰でも、神ができるように私自身の道を歩む。私とこの人々の間で判断しなさい。「彼は最高の裁判官です。」

外国の原因

これらの歪みや動きのほとんどは、外国人によってサポートされています。 Allameh Seyyed Morteza Asgariは、彼の高貴な本「Ma'alem Al-Modrastin」の中で、外的要因を表現する際に次のように述べています。

「次の外的要因は、イスラム研究の源泉の妨害、ゆがみ、変容の原因として言及することができます-ハディースの本、伝記、解説：

まず、カアブ・アル・アバールやタミムダリなどの人々によってイスラム研究の情報源に掲載された啓典の民のニュース。

2番目：Ibn AbiAl-AwjaやSaifIbn Umarなどの逸脱者によって作成され、ソースで見つかったナレーションとニュース。

第三に、近年、非信者勢力（植民地主義者）がイスラム諸国に侵入し、最も凶悪な武器でイスラムと戦ったため、宣伝家、ユダヤ人およびキリスト教の学者は、オリエンタリストと呼ばれる人々をイスラム研究の源泉の弱点を探すように導いた。彼は、ガラニックの伝説など、イスラムのイメージを混乱させるすべての捏造された不正確なニュースと、このニュースブックから「イスラム百科事典」などの現代的および現代的な方法を見つけて抽出しました。と「ムハンマド・アル・ナビ・アル・シヤシ」彼らは真似をしました。

そして、これらの植民地時代の戦闘機は、イスラム諸国に対してさらに危険な仕事をしました。イスラム諸国では、彼らの主人、顧問、思想学校の卒業生、思想の招待者、文明の宣伝者が、イスラム改革者、知識人、開拓者の名の下に彼らを押し付けました。進歩の紹介彼らは持っており、彼らはイスラム諸国で彼らのアイデアの成果を広め、そして彼らはそれらすべてを様々な手段と名前と楽しいタイトルで出版しました。

アリーガル大学の創設者であるサイイド・アフマド、世紀の教授であるアフマッド・ロトフィ、エジプトのカシム・アミーン・ナシル・アル・マラ、そしてイラク、イラン、その他のイスラム諸国もその中に含まれていました。 「（これらなどは、イスラム諸国の西洋の招待者であり、イスラムの原則と規則の破壊者です。）そして、このグループと、植民地主義者が彼らを助ける元のイスラム思想の保護者との間に闘争があるのは当然です。マスター」

イスラム教徒間の違いを助長することにより、彼らは信仰の弱い人々の分裂と誤解を引き起こし、その結果、戦争とイスラム教徒間の新しい宗派の出現を引き起こします。

イスラム世界の学者、アラウィー派とジャファリ派の共感者は、植民地主義によって養われているこれらのいわゆる知識人に対して多くの闘争を繰り広げてきました。その間、このプロセスを防ぐために多くの解決策が提案されてきましたが、その中で最も重要で有用なものは次のとおりです。

1-イスラム教徒間の団結を生み出す

2-対立から離れた雰囲気の中で正しく論理的に意見を表明する

3-知識人としてイスラムの原則に疑問を投げかけ、破壊する人々を特定する。

4-これらの人々の紹介と戦い

もちろん、団結は分裂を防ぐ上で最も重要な要素であり、他のすべてのものはサブセットであり、団結を作成することによって、他のものが自動的に実現されます：190が私たちの前に来るとき。 Hazrat Allameh Seyyed Morteza Asgariはまた、「Ma'alem Al-Modrastin」のイスラム統一の表現で、次のように述べています。統一を生み出すためには、意見と信念を表現する必要があります。イスラム教徒の見解や意見の表明に関して、彼は次のように述べています。

「私たちが言及した問題はイスラム教徒に浸透した信念であり、そのような概念に直面した沈黙はこれまでイスラム教徒の団結と理解に貢献できませんでしたが、常に不和の傷を開き、不幸の時間を増やしました。」

これらの声明により、沈黙は団結を生み出し、誹謗中傷や嘘なしに正しい意見を表明するのに役立たないことが知られていました。アラメ・アミニはまた、イスラムの統一を生み出し、一見宗教的な知識人の嘘に立ち向かうための正しい意見の表明を信じているので、疑惑を払拭し、いわゆる知識人の嘘に答えるために「アル・ガディール」や他の本を書いた。

ترجمه کرسی

in nome di Diu

U significatu di l'Islam è a fede

 

L'ultime parolle di u prufeta (PBUH) nantu à i sciiti

Aisha è Hafsa sò diventati sordi durante a morte di u prufeta (PBUH)

Aban cita à Salim dicendu: Aghju intesu à Ali (AS) dì: U prufeta (PBUH) hà fattu un allianza cun mè u ghjornu chì hè mortu, è era mentre era appughjatu nantu à ellu nantu à u mo pettu. È a so testa felice era vicinu à a mo arechja.

E duie donne (Aisha è Hafsa) anu ascultatu ancu à sente a cunversazione.

U prufeta hà dettu: O Diu, chjude l'arechje.

Dui versi di u Quran nantu à i sciiti è i nemichi di Ali (AS)

Tandu m'hà dettu: O Ali, hai vistu a parolla di Diu, u Beatu è l'Esaltatu, chì dice: Sapete quale sò? Hazrat dice: Aghju dettu: Diu è u so Messenger cunnoscenu megliu.

Ellu disse: Quessi sò i vostri sciiti è i vostri cumpagni. A mo prumessa per elli hè a piscina di Kowsar u Ghjornu di u Ghjudiziu, quandu e nazioni si ponenu in ghjinochje è Diu Onniputente decide di offre u populu à sè stessu è u populu hè chjamatu à ciò chì ùn ci hè scelta. Ellu vi chjama è i vostri sciiti, è venite cù una fronte luminosa è felice, piena d'acqua.

O Ali, u versu "Quelli chì ùn credenu micca sò trà e Persone di u Libru è i politeisti in u Focu di l'Infernu. Quessi sò i Ghjudei è l'Omeia è i so Shiiti chì seranu mandati in neru u ghjornu di u Ghjudiziu, famiti è sete.

Ordine di mantene u libru finu à l'avventu di u dirittu

O Jabir, priservi stu libru, hè u regnu di Bani Abbas finu à chì u pruprietariu di un altru ochju ùn finisce nantu à i servitori di Diu, è chì un chjamante apparisca in u Hejaz è in a Grande Moschea di Kufa è ciò chì questu custruitu annantu à l'Eufrate hè distruttu. .

Quandu u rè turcu perisce, a lingua di a sera diventa ansiosa è i rè crescenu è a verità apparisce, è a lode sia à Diu.

(Narratu da u libru di Salim: 1. Bihar: vol. 22, p. 498 AH, 45 narratu da non-Salim: 1. U libru di Ibn Tawus: p. 490. 3. Amali Sheikh Tusi: Sicondu Tafsir Borhan : vol. 4, pp. 490 è 491. 4. Manaqib Ibn Shahr Ashob: Sicondu Tafsir Borhan: vol. 4, p. Evidenza di riduzzione, secondu l'interpretazione di l'argumentu: vol. 4, p. 492)

 

U significatu di l'Islam è a fede

Aban ibn Abi Ayash cita di Salim ibn Qays chì hà dettu: Aghju intesu parlà di Ali ibn Abi Talib (AS) mentre un omu li dumandava a fede è li disse: O Amir al-Mu'minin, informami di a fede per chì fora di tè E Ùn dumanderaghju à nimu di questu dopu à voi.

Amir al-mu'minin (AS) hà dettu: Un omu hè venutu à u serviziu di u prufeta (PBUH) è appena mi avete dumandatu, hà dumandatu l'imam è hà parlatu cum'è voi. U prufeta (PBUH) hà parlatu à quelle persone occupate è li hà dettu: Posa ti. L'omu hà dettu: Aghju cridutu.

Allora Ali (AS) si vultò versu l'omu è disse: Nisun campu induve Gabriel hè ghjuntu à u prufeta (PBUH) cum'è un essere umanu è hà dettu: Chì hè l'Islam? Ellu disse: "Attestendu chì ùn ci hè altru diu chè Diu è chì Muhammad hè u Prufeta di Diu è faci preghiere è dà zakat è Hajj à a casa di Diu è digiunà u mese di Ramadan è ghusl di janabah". Ellu disse: Chì ghjè a fede? Ellu disse: Crede in Diu è i so anghjuli è i so libri è i so prufeti è in a vita dopu a morte è in tutti i so destini - u so bè è u male è u so dolce è amaru. Quandu l'omu s'hè alzatu, u prufeta (PBUH) hà dettu: Questu era Gabriel, era venutu à amparà a vostra religione. Hè cusì chì ogni volta chì u prufeta (PBUH) li dicia qualcosa, ellu dicia: "Ai ragiò". Hà dumandatu: Quandu hè u ghjornu di u Ghjudiziu? Ellu disse: L'interrugatore ùn hè micca più espertu ch'è l'interrugatore (à stu riguardu). Ellu disse: Aviate ragiò.

I fundamenti di a fede

Amir al-mu'minin (AS) dopu avè graduatu da a parolla "avete ragiò" Gabriel hà dettu: Sappiate chì a fede si basa nantu à quattru pilastri: certezza, pacienza, ghjustizia è jihad.

Certezza

A certezza hà quattru rami: entusiasmu, paura, ascetismu è attesa.

Quellu chì brama u paradisu si scorda di a so lussuria, è quellu chì teme u focu si astene da e cose pruibite, è quellu chì asceta è ignora u mondu, e calamità li seranu faciuli, è quellu chì aspetta a morte in Carità hè in fretta.

 

Pacienza

A pazienza hà quattru rami: insight in comprensione, interpretazione è spiegazione di a saviezza, cunniscenza di lezioni, tradizioni di l'antichi.

Quellu chì hà una visione per capisce, cerca è spiega in saviezza, è quellu chì spiega in saviezza cunnosce e lezioni, è quellu chì cunnosce a lezzione interpreta a saviezza, è quellu chì interpreta a saviezza Lentamente vede a lezzione, è quellu chì vede a lezzione pare avè statu cù a so predecessori.

Ghjustizia

A ghjustizia hà quattru rami: a cumplessità di a comprensione, è a copertura di a scienza è a fioritura di a saviezza è u Giardinu di i Sognu.

Quellu chì capisce interpreta e frasi di a scienza, è à quellu chì hà cunniscenza, li seranu pruposte e leggi di a saviezza, è quellu chì hè paziente ùn anderà micca à l'estremu in u so travagliu è camperà trà e persone lodevuli cun ella.

Jihad

A Jihad hà quattru rami: urdinà u bè è pruibisce u male, è a verità in vari posti, è a rabbia per amore di Diu, è l'odiu è l'inimicizia cù i gattivi.

Quellu chì impone ciò chì hè bonu rinforza u spinu di u credente, è quellu chì pruibisce ciò chì hè male strofina u nasu di u gattivu, è quellu chì dice a verità in parechji lochi hà fattu u so duvere, è quellu chì Per avè inimicizia cù i gattivi è per esse in zerga per u nome di Diu, Diu hè in zerga per ellu.

È questu hè a fede è i so fundamenti è rami.

U più bassu gradu di fede è incredulità è sbagliu

L'omu hà dettu: O Amir al-mu'minin, chì hè a minima cosa cun a quale una persona diventa un credente, è a minima cosa cù a quale diventa infedele, è a minima cosa cù a quale si svia?

Hazrat hà dettu: Avete dumandatu à JoeStà à sente B:

U minimu in chì una persona pò crede hè chì Diu u cunnosce, è ricunnosce a Signuria è l'unicità di Diu, è cunnosce u so prufeta, è ricunnosce a so prufezia è u so messagiu, è u so argumentu Fatelu sapè sè stessu nantu à a terra è testimone di a so creazione à ellu, è lascia confessà a so ubbidienza.

Ellu disse: O Amir al-mu'minin, ancu s'ellu ùn cunnosce micca tuttu, fora di ciò chì avete spiegatu? Ellu disse: Iè, (solu) ogni volta chì era urdinatu di ubbidì è ogni volta chì era pruibitu di accettà.

U minimu in chì una persona ùn pò micca crede hè di accettà qualcosa cum'è religione è di pensà chì Diu l'ha urdinatu di fà - una di e cose chì Diu hà pruibitu - è poi rende a so religione, è secondu ella, abroga è duverebbe avè un figliolu è pensà ch'ellu adora u diu ch'ellu hà cumandatu.

U menu chì una persona sia ingannata hè chì ùn ricunnosce micca l'autorità di Diu nantu à a terra è u so testimone nantu à u so populu chì hà urdinatu a so ubbidienza è hà resu ubligatoria a so tutela.

Dodici Imam di Pruvenze Divine

(L'omu) hà dettu: O Amir al-mu'minin, chjamateli per mè. Ellu disse: Quelli chì Diu hà assuciatu cun ellu stessu è u so prufeta è hà dettu: "Obbedisci à Diu è ubbidisci à u Messageru è u primu di i mo affari" significa: "Segui à Diu è u Prufeta è u primu di u to cumandu".

Ellu disse: Illumina mi. Ellu disse: Quelli chì u prufeta (PBUH) hà recitatu in u so ultimu sermone è mortu u stessu ghjornu, anu dettu:. Diu Onniputente m'hà prumessu chì i dui ùn seranu micca separati l'uni di l'altri finu à ch'elli entrinu nantu à a piscina di Kowsar nantu à mè, cum'è questi dui - è l'imam hà indicatu dui diti indici è mediani - perchè unu di elli hè davanti à l'altru. Dunque aggrappatevi à questi dui per chì ùn vi ne andiate micca, è ùn li superiate micca chì vi perirete, è trattene da quelli chì vi disperse, è ùn li insegni nunda chì sia più intelligente di voi.

Ellu disse: O Amir al-mu'minin, chjamatelu per mè. Ellu disse: Quellu chì u prufeta (PBUH) hà stallatu in Ghadir Khum è li hà infurmatu ch'ellu hà l'autorità nantu à elli, è dopu hà urdinatu d'infurmà à i presenti in absentia.

Ellu disse: O Amir al-Mu'minin, sì tù? Ellu disse: Sò u primu è u megliu di elli. Allora u mo figliolu Hassan, dopu à mè, hà più autorità nantu à i credenti chè elli. Allora u mo figliolu Hussein dopu à ellu hà più autorità nantu à i credenti chè elli. E allora sò i successori di u prufeta (PBUH) per entrà à u serviziu di Kowsar unu dopu l'altru sopra a piscina.

L'omu si n'andò à Ali (AS) è si basgiò a testa è disse: Avete clarificatu per mè è avete risoltu u mo prublema è avete eliminatu qualsiasi prublema in u mo core.

Basi di infedeltà

E quattru basi di l'incredulità

Salim cita Amir al-Mu'minin (AS) dicendu:

L'infidelità hè basata annantu à quattru pilastri: immoralità, esagerazione, dubbitu è ​​suspettu.

Rami di l'immoralità

A fornicazione hà quattru rami: a persecuzione, a cecità, a negligenza è l'agressione.

Quellu chì perseguiteghja disprezza a verità, è odia fermamente i sapienti religiosi, è insiste nantu à un grande peccatu.

Quellu chì hè Cordell scorda u ricordu di Diu è cerca suspetti è lotta cù u so Creatore è u diavulu u saluta è perdona u piccatore senza pentimentu, sottumissione è ignuranza. Quellu chì trascura cummette un crimine contr'à ellu stessu, è u so travagliu hè inversu, è pensa ch'ellu sia guidatu da u so sbagliu, è i so desideri l'ingannanu, è si dispiace è si dispiace quandu u tempu hè passatu è u velu hè statu cacciatu da ellu. È ciò chì ùn pensava micca li era apparsu.

Quellu chì trasgredisce u cumandamentu di Diu dubita, è quellu chì dubita di Diu mostra superiorità nantu ad ellu è u umilia cù a so putenza è l'umilia cù a so gloria, postu chì hè fieru di u so Signore gluriosu è in u so travagliu hè andatu à l'estremu.

Rami esagerati

Esagerazione hà quattru rami: cuntemplazione è immersione in teoria è cuntruversia in ella, è deviazione è testardità. Quellu chì mediteghja (troppu) ùn turnerà micca à a verità, è nunda li serà aghjuntu, eccettu affucatu in questioni cumplicate, è nisuna sedizione ùn serà rimossa da ellu, à menu chì un'altra sedizione l'ingolle, è a so religione da Si rompe è affonda in un prublema cumplessu. Qualchissia chì argumenta in teoria hè cunnisciutu per esse stupidu per a so longa testardezza.

Quellu chì si svia, u bè hè bruttu in l'ochji è u male hè bonu in l'ochji.

Quellu chì hè testardu, i chjassi seranu accecati per ellu è u so travagliu serà prutestatu, è serà difficiule per ellu di esce da quandu ùn seguita micca a strada di i credenti.

Rami di dubbitu

U dubbitu hà quattru rami: a cuntruversia di l'anima è u muvimentu è a resa. E questa hè a parolla di Diu Onniputente, chì dice:

Quellu chì teme ciò chì hà hà da vultà in daretu.

È quellu chì discute in religione, cascerà in dubbitu, è u primu di i credenti u supererà, è l'ultimu di elli u ghjunghjerà, è u velenu di Satanassu u calcierà.

Quellu chì si rende à a distruzzione di stu mondu è di l'Altronde perirà trà i dui, è quellu chì ne serà salvatu hè di certezza, è Diu ùn hà micca creatu una criatura menu di certezza.

Ramelli suspetti

U dubbitu hà quattru rami: maraviglia è accolta da l'ornamentu, è ingannà l'anima, è ghjustificà e perversioni è copre u dirittu da u male.

In questu modu, l'ornamentu devia da a ragione è inganna l'ànima in lussuria, è a perversione di u so pruprietariu porta à una grande deviazione, è copre u dirittu à u sbagliu hè a bughjura unu sopra l'altru.

E queste sò e basi è i so rami.

E basi di l'ipocrisia

I quattru pilastri di l'ipucrisia

Amir al-mu'minin (AS) hà dettu: L'ipocrisia si basa nantu à quattru pilastri: l'aria di l'anima, u cumprumessu, a rabbia è u gustu.

Rami respiratorii di l'aria

L'aria di u soffiu hè nantu à quattru rami: Paura è inimicizia è lussuria è ribellione

Quellu chì opprime, i so affari cumplicati aumentanu è a ghjente l'abbandona è l'aiuta.

Quellu chì viola, a ghjente ùn hè micca salva da ellu è u so core ùn ferma micca sanu è ùn pò micca cuntrullà a so anima in lussure.

Quellu chì ùn culpisce micca a so anima per e lussure, affunderà in e gattive azzioni.

È quellu chì si ribella serà deliberatamente ingannatu.

Branche di cumprumissu

U strumentu di caccia hà quattru rami: arroganza è desideriu, è prudenza è procrastinazione.

E questu hè in u sensu chì impedisce à unu di esse attenti à a verità, è u rinviu di e prumesse provoca deviazione in azzione finu à u mumentu di a scadenza, è se unu ùn vulia micca, l'omu saperebbe ciò chì ci hè, è se l'omu averia sapia ciò chì ci hè. Sapia chì stava murendu di colpu di paura. È l’arroganza face chì l’omu sia cortu in azzione.

Rami di Ira

A rabbia hà quattru rami: arroganza, orgogliu, falsu zelu è pregiudiziu

Quellu chì alza u capu gira e spalle à diritta. È quellu chì hè fieru falerà in l'immoralità, è quellu chì mustrerà falsu zelu, calcherà l'iniquità; È ciò chì hè sbagliatu cù u ponte di a ghjustizia, chì hè trà girà e spalle à a ghjustizia, l'immoralità, è insistendu nantu à i peccati è l'oppressione.

Degustazione di rami

L'avidità hà quattru rami: felicità eccessiva è testardezza è accatastamentu.

A felicità ùn piace micca à Diu, a gioia hè troppu maravigliosa, è a testarda hè una calamità per quellu chì hè statu ubligatu à suppurtà u pesu di i peccati. È hè l'accumulazione di divertimentu è ghjocu è occupazione è trasformà qualcosa chì hè più bassu in qualcosa di megliu.

E queste sò l'ipocrisia è i so fundamenti è rami.

Tradizioni divine è pentimentu à Diu

Diu hè putente nantu à i so servitori. A so memoria hè alta è u so visu hè gluriosu è hà creatu tuttu ciò ch'ellu hà creatu bellu. E so mani sò aperte è a so misericordia hà pigliatu tuttu, è u so cumandamentu illumina a so apparizione è a so luce, è a so benedizzione bolle, è a so saviezza illumina. U so libru hè una prova è u so argumentu hè duminante è a so religione hè pura. U so sultanu hè a so apparizione è a so parolla hè basata nantu à a so verità è a misura da a ghjustizia, è i so prufeti anu annunziatu.

Diu hà fattu u male un peccatu è u peccatu una sedizione, è a sedizione una inquinamentu. Hà fattu a buntà cuntentezza è cuntentezza pentimentu, è purificatore di pentimentu.

Quellu chì si pente serà guidatu, è quellu chì cade in sedizione si ne sbaglia, fintantu ch'ellu ùn si penterà di Diu è cunfessessi u so peccatu, nimu ùn serà ingordu contr'à u cumandamentu di Diu, fora di quellu chì perisce.

Allah! Allah! Quantu hè vastu quellu chì hè cun Diu di pentimentu, misericordia, bona nutizia è grande pazienza, è quantu terribile hè quellu chì hè cun Diu di restrizioni, infernu è altezze estreme. Quellu chì ghjunghje à a so ubbidienza ottenerà a so dignità, è chì entre in u so peccatu è tastà e so ali d'aquila, è si ne pentiranu prestu.

L'Unità di l'Islam è i Fattori di Distorsione di l'Islam

Diu l'Onniputente creò l'omu in cunfurmità cù a so creazione, è per chì l'omi umani ghjunghjessinu à a felicità di stu mondu è di u dopu, è per uttene u gradu di perfezione umana, Hà datu a religione à l'umanità, è l'hà cumunicata à l'umanità per mezu di u prufeti è ambasciatori divini. کرد.

Frà tutte e religioni, a più cumpleta è finale hè l'Islam, chì hè statu cumunicatu è mandatu à l'umanità da l'ultimu di i prufeti, Muhammad Mustafa (PBUH). Diu hà sceltu l'Islam cum'è religione perfetta è scelta è hà urdinatu à tutti di cunvertisce à l'Islam dopu a venuta di u prufeta (PBUH); Perchè cù l'avventu di l'Islam è u Coranu, tutti i libri divini è e religioni divine sò stati abuliti.

 Da u mumentu chì Adam (u primu prufeta divinu) hè statu creatu finu à u tempu di u Prufeta (PBUH), ogni volta chì u Profeta (PBUH) hè mortu, i puteri materiali, i rè è i nobili di quelli tempi si sò opposti è distorti e religioni.

Perchè anu vistu a religione in uppusizione à i so propri desideri carnali, anu cambiatu e leggi di e religioni divine in u so favore in ogni modu è per qualsiasi mezzu ch'elli pudianu, è in questu modu anu rimpiazzatu e religioni divine cù leggi in nome di a religione., E cusì hà guidatu a ghjente sottu à u ghjugnu di a so saviezza, è li hà adupratu quant'elli pudianu.

Stu cursu esiste in tutta a storia da u principiu è cuntinua finu à oghje, è di listessa manera stu metudu era in u tempu di i zitelli di u prufeta, quandu u prufeta (pbuh) hè mortu, anu creatu u prublema di u tettu è di u dirittu di l'Amir al-mu'minin. Ali (AS) - chì u Santu Prufeta (PBUH) in Ghadir Khum l'avia sceltu cum'è prossimu califfu

ùn hè micca? Ùn hè micca una distorsione di l'Islam? Quelli chì anu usurpatu u dirittu di Ali (AS) ùn includenu micca sti versi? Ogni sensu cumunu è risposta logica à sta dumanda hè pusitiva.

Saqifa era una linea deviante creata in l'Islam da i putenti è i ricchi.

Hazrat Zahra (AS) spieghendu a linea di deviazione è chì e persone dopu à Ghadir anu scurdatu e parolle di u prufeta (PBUH) è sò stati cundutti in una discussione cù i nemichi, l'anu rivelatu cusì:

"L'allianza di u populu hè prisente in presenza di voi. Abi Talib (AS), u ghjornu di a Risurrezzione, u Signore ùn ti taglierà micca da mè, affinchè possu esse unu di i speranti, ma aghju da taglià fora di e cause trà voi è trà u mo Prufeta, è Diu hè trà noi è trà voi in stu mondu è in quà.

Ùn cunnoscu micca una nazione cum'è voi chì rompa stu pattu è si comporta male. Avete negatu, è ùn avete micca restituitu u nostru dirittu inalienabile, cum'è se ùn site micca cunnisciutu di l'incidentu u ghjornu di Ghadir Khum? Ghjurgu per Diu chì u Santu Prufeta di l'Islam in quellu ghjornu hà introduttu a tutela è a leadership di Imam Ali è hà pigliatu fideltà da u populu per taglià a vostra speranza per l'opportunisti famosi di putere, ma e corde di cunnessioneAvete strappatu trà u prufeta (PBUH) è sè stessu, sapete chì Diu ghjudicherà trà noi è voi in stu mondu è in quà.

Chì risposta puderianu dà i nemichi di a pruvincia se l'epupea di Ghadir averia bluccatu a strada per qualsiasi scusa è scusa?

Dunque, alcuni musulmani sò stati ingannati da questi ingannatori.

Fattori chì distorsionanu l'Islam

Ci hè dui fattori interni è esterni chì sò stati implicati in a distorsione è a divisione è l'aumentu di e differenze. I fattori interni sò: 1- Cercà a ricchezza, 2- Cercà u putere, 3- Ignoranza di alcuni musulmani. Ciascunu di sti trè fattori emergenu è si sò furmati in a sucietà islamica, è hà purtatu à un alluntanamentu da l'Islam Muhammadan puru. L'effetti di sti trè fattori sò:

1- Lascendu da parte e vuluntà di u Santu Prufeta (PBUH)

U prufeta (a pace è e benedizioni d'Allah sia nantu à ellu) hà dichjaratu parechje parolle è vuluntà per i musulmani, chì i musulmani si sò dimenticati. Unu di i cumandamenti più impurtanti di u prufeta (a pace è e benedizioni d'Allah sia nantu à ellu) era u califfatu dopu à elli Hè statu elettu califfu in Ghadir è i musulmani abbandunati è scurdati di sta vuluntà di u prufeta.

U secondu testamentu impurtante di u prufeta (PBUH) era a discussione di l'aderenza à u Coranu è a so sterpa pura, chì anu espressu cusì:

«انی تارک فیکم الثَّقلین; U libru di Diu è a famiglia di Ahl al-Bayt, ùn ci appughjemu mancu nant'à elli, è ùn si ne vanu ancu s'elli vanu à a piscina. In verità, lasciu trà voi duie reliquie preziose; Unu hè u Libru di Diu è l'altru hè a mo progenie, basta chì vi aggrappate à questi dui ùn andarete mai sbagliatu, è i dui ùn saranu micca separati l'uni da l'altri per entre in u pozzu di Kowsar nantu à mè. Questa vuluntà impurtante di u prufeta (PBUH) hè stata ancu dimenticata.

2- Perda di spiritualità

U secondu effettu hè stata a decolorazione di e spiritualità è di e cose di valore trà i musulmani, chì dopu à u Profeta, e cose spirituali è di valore anu cedutu à l'irreligione, è e cose negative è negative sò diventate valori. Tra l'affari spirituali chì sò stati diminuiti trà i musulmani ci sò: pietà, fede, jihad è questioni inutili cume a ricerca di ricchezza, a ricerca di fama, l'esse liberi, ecc.

3- Declive di zelu religiosu

Un altru effettu di questi trè fattori era chì u zelu religiosu trà e persone diminuì è sparì. Tutti l'altri visi religiosi cumandanu u bè è pruibenu u male. L'Imam Hussein (AS) in quantu à u fattu chì a ghjente abbandunassi u cumandamentu di u bè è pruibisce u male, durante a stagione Hajj mentre Abdullah Ibn Abbas è Abdullah Ibn Ja'far l'accumpagnavanu, hà dettu: "Diu cumanda per prevene u male. "È hà datu a ghjente luntanu da elli, ma voi ùn ne sapete micca."

Prughjettà u bè è pruibisce u male sò regule islamiche impurtanti, è sò ubligatorie per tutti i musulmani. Amir al-mu'minin Ali (AS) l'hà chjamatu unu di i rami di u jihad è hà dettu à propositu: In materia di u bè è pruibisce u male »

È u jihad hà quattru rami; Prughjettendu boni atti è pruibendu brutti fatti è ...

È dicenu ancu:

"Aghju cumandatu l'apparizione di i credenti, è aghju pruibitu u male, malgradu l'ipocrisia di l'ipocriti".

Dunque, quellu chì hà cumandatu e bone azzioni hà stabilitu u spinu di i credenti, è quellu chì hà pruibitu l'atti brutti hà strufinatu u nasu di l'ipocriti.

In u Qur'an, Diu cunsidereghja chì e migliori nazioni sò quelle chì cumandanu ciò chì hè bonu è pruibisce ciò chì hè male: "Eri a migliore nazione chì hè apparsu trà u populu; "(Chì) dumandate ciò chì hè ghjustu è pruibite ciò chì hè sbagliatu."

Prughjettà u bè è pruibisce u male hè cusì impurtante chì l'Imam Hussein (AS) hè statu marturiatu per questu. Esprimendu i scopi di a so rivolta, Hazrat hà scrittu in un testamentu indirizzatu à u fratellu Mohammad Hanifa:

"... Ùn lasceraghju micca u ghjornu di l'egoisimu, di a ribellione è di a lussuria (da Medina), nè di creà corruzzione è oppressione, ma u mo scopu in u muvimentu hè di currege a corruzzione di a mo ummah ancestrale, è vogliu dì cumandà u bonu è pruibendu u male., È vogliu seguità a vita di u mo missiavu (u prufeta) è di u mo babbu Ali ibn Abi Talib, quellu chì mi seguita à stu riguardu per rispettu di a verità, piglieraghju a mo propria strada per chì Diu possa ghjudice trà mè è questu populu. "Hè u megliu ghjudice".

cause straniere

A maiò parte di queste distorsioni è movimenti sò stati supportati da stranieri. Allameh Seyyed Morteza Asgari in u so nobile libru "Ma'alem Al-Modrastin" dice in a spressione di fattori esterni:

"I seguenti fattori esterni ponu esse menzionati cum'è e cause di sabotaggio, distorsione è trasformazione di a fonte di studii islamici - libri di hadith, biografia è cummentariu:

Prima, a nutizia di u Populu di u Libru, chì hè stata publicata in a fonte di ricerca islamica da persone cum'è Ka'b al-Ahbar è Tamimdari.

Siconda: Narrazioni è nutizie fatte da devianti cum'è Ibn Abi Al-Awja è Saif Ibn Umar è truvate in a surghjente.

Terzu, in l'ultimi anni, da quandu e forze infedeli (culunialisti) anu invadutu i paesi islamici è cumbattutu l'Islam cù l'armi i più odiosi, i propagandisti, eruditi ebrei è cristiani, anu purtatu quelli chì sò chjamati orientalisti à Cercà debulezze in a fonte di ricerca islamica è cusì luttà contr'à l'Islam. Hà trovu è estrattu da tutte e nutizie fabbricate è imprecise chì cunfondenu l'immagine di l'Islam, cum'è a legenda di Gharaniq è simili, è da questu libri di nutizie cù metudi muderni è muderni cum'è "Enciclopedia Islamica" è "Muhammad al-Nabi al-Siyasi" Anu imitatu.

E sti cumbattenti coloniali anu fattu un travagliu ancu più periculosu contr'à l'Islam, induve in i paesi islamici i so maestri, cunsiglieri, diplomati di scole di pensamentu, è invitatori di penseru è propagandisti di a so civiltà li anu impostu in nome di riformatori islamici, intellettuali è pionieri di u prugressu. IntroduttuAnu avutu, è anu spartu i frutti di e so idee in i paesi islamici, è l'anu publicati tutti cù vari mezi è nomi è tituli piacevuli.

Sayyid Ahmad, u fundatore di l'Università di Aligarh, è Ahmad Lotfi, un prufessore di u seculu, è Qasim Amin Nasir al-Marah in Egittu eranu trà quelli gruppi, è ancu in Iraq, Iran è altri paesi islamici. "(Quessi è simili sò invitati occidentali in i paesi islamici è distruttori di i principii è e regule di l'Islam.) È naturale chì ci sia una lotta trà stu gruppu è i guardiani di u pensamentu islamicu originale, in cui i culunialisti aiutanu a so maestri ".

Furmendu e differenze trà i musulmani, pruvucanu a divisione è u sbagliu di e persone di fede debule, è di conseguenza, a guerra è l'emergenza di nuove sette trà i musulmani.

I studiosi di u mondu islamicu, i simpatizanti di e scole Alawite è Jafari, anu purtatu è cuntinuanu à fà assai lotte contr'à questi cosi chjamati intellettuali, tutti alimentati da u culunialismu. Intantu, parechje soluzioni sò state pruposte per prevene stu prucessu, i più impurtanti è utili chì sò:

1- Crià unità trà i musulmani

2- Espressione d'opinioni currettamente è logica in un'atmosfera luntana da u cunflittu

3- Identificà e persone chì, cum'è intellettuali, ponu in discussione è distrugge i principii di l'Islam.

4- Intruducendu è luttendu contr'à ste persone

Benintesa, l'unità hè u fattore u più impurtante per impedisce a divisione, di quale tutte e altre cose sò un sottogruppu, è creendu unità, altre cose seranu realizate automaticamente: quandu centu novanta vene davanti à noi. Hazrat Allameh Seyyed Morteza Asgari dice ancu in a spressione di l'unità islamica in "Ma'alem Al-Modrastin" chì: Per creà unità, opinioni è credenze devenu esse espresse. In quantu à l'espressione di l'opinioni è l'opinioni di i musulmani, dice:

"I prublemi chì avemu menzionatu sò cunvinzioni chì anu impregnatu i musulmani, è u silenziu di fronte à tali nuzione ùn hà micca riesciutu finu à avà à cuntribuisce à l'unità è a capiscitura di i musulmani, ma hà sempre apertu a ferita di a discordia, è hà aumentatu u tempu di l'infelicità. . "

Cù ste dichjarazioni, si sapia chì u silenziu ùn hè micca utile per creà unità è per ùn sprime l'opinioni currette senza calunnia è bugie. Allameh Amini crede ancu in a spressione curretta di l'opinioni per creà l'unità islamica è affruntà e bugie di l'intellettuali apparentemente religiosi, allora hà scrittu "Al-Ghadir" è altri libri per dissipà i suspetti è risponde à e cosiddette bugie di l'intellettuali.

ترجمه سامورایی

i le suafa o le Atua

Le uiga o isalama ma le faʻatuatua

 

O upu mulimuli a le Perofeta (PBUH) e uiga i le au Shiites

O Aisha ma Hafsa na tutuli i le taimi o le maliu o le Perofeta (PBUH)

Na taʻua e Aban Salim o faapea: Na ou faalogo ia Ali (AS) o fai mai: Na osia e le Perofeta (PBUH) se feagaiga ma aʻu i le aso na maliu ai o ia, ma o le taimi lea na ou faalagolago ai ia te ia i luga o loʻu fatafata. i loʻu taliga.

Na faʻalogologo foʻi fafine e toalua (Aisha ma Hafsa) e faʻalogo ile talanoaga.

Na saunoa le Perofeta: Le Atua e, tapuni o latou taliga.

Lua fuaiupu o le Quran e uiga i Shiites ma fili o Ali (AS)

Ona ia fai mai lea ia te aʻu: Ali e, ua e vaʻai i le afioga a le Atua, le Faʻamanuiaina ma le Faʻamaualuga, o le fai mai: E te iloa o ai i latou? Fai mai Hazrat: Na ou fai atu: E sili atu le silafia e le Atua ma Lana Avefeau.

Na ia fai mai: O au Shiite ia ma au uo. O laʻu folafolaga ia i latou o le vaitaʻele o Kowsar i le Aso o le Faʻamasinoga, pe a nonofo malo i o latou tulivae ma filifili le Atua Silisili Ese e ofoina atu tagata ia te Ia ma tagata ua valaʻauina i le mea e leai se filifiliga. Na te valaʻauina oe ma au Shiites, ma e te sau ma se pupula pupula ma le fiafia, tumu i le vai.

Le Ali e, o le fuaiʻupu "O i latou e le talitonu o loʻo i totonu o Tagata o le Tusi ma tagata faʻapaupau i le Afi o Seoli. Nei o tagata Iutaia ma Umayyads ma a latou Shiites o le a auina atu i le uliuli i le Aso o le Faamasinoga, fiaaai ma fiainu.

Poloaʻiga e teu le tusi seʻia oʻo mai le taimi o le saʻo

Le Jabir, tausi le tusi lea, o le malo o Bani Abbas seʻia oʻo i le ana le isi mata ona faʻamutaina auauna a le Atua, ma o le tagata e valaʻau e aliali mai i le Hejaz ma le Grand Mosque o Kufa ma le mea na fausia mulimuli ane i luga o le Eufirate ua faʻaleagaina .

Ina ua fano le tupu Take, ua amata ona popole le laulaufaiva o le afiafi ma ua tupu tupu ma tupu le upu moni, ma le viiga i le Atua.

(Faʻamatalaina mai le tusi a Salim: 1. Bihar: vol.22, itulau 498 AH, 45 faʻamatalaina mai le lē Salim: 1. O le tusi a Ibn Tawus: i. 490. 3. Amali Sheikh Tusi: E tusa ai ma Tafsir Borhan : vol. 4, pp. 490 ma le 491. 4. Manaqib Ibn Shahr Ashob: E tusa ai ma Tafsir Borhan: tusi 4, itulau. Faʻamaoniga o le faʻaititia, e tusa ai ma le faʻauigaina o le finauga: vol.4, itulau 492)

 

Le uiga o isalama ma le faʻatuatua

Aban ibn Abi Ayash upusii mai ia Salim ibn Qays o le na fai mai: Na ou faʻalogo ia Ali ibn Abi Talib (AS) a o fesili se tamaloa ia te ia e uiga i le faʻatuatua ma fai atu: O Amir al-Mu'minin, taʻu mai ia te aʻu le faʻatuatua ina ia isi nai lo oe Ma O le a ou le fesili i se tasi e uiga i lenei pe a maeʻa oe.

Amir al-mu'minin (AS) fai mai: O se tamaloa na sau i le tautua a le Perofeta (PBUH) ma o le taimi lava na e fesili mai ai ia te aʻu, na ia fesiligia lena Imam ma tautala pei o oe. Na talanoa le Perofeta (PBUH) i na tagata pisi ma fai atu ia te ia: Nofo i lalo. Fai mai le tamaloa: Ou te talitonu.

Ona liliu lea o Ali (AS) i le tamaloa ma fai atu: Leai se fanua na sau ai Kaperielu i le Perofeta (PBUH) o se tagata ma fai mai: O le a le Islam? Na ia fai mai: "Molimau e leai se atua ae o le Atua ma o Muhammad o le Perofeta a le Atua ma faia tatalo ma tuuina atu zakat ma Hajj i le maota o le Atua ma anapogi le masina o Ramadan ma ghusl o janabah." Na ia faapea mai: O le a le faatuatua? Na ia taʻua: Talitonu i le Atua ma Ana agelu ma Ana tusi ma Ana perofeta ma le olaga pe a mavae le oti ma ona taunuuga uma - ona lelei ma leaga ma ona suamalie ma oona. Ina ua tu i luga le tamaloa, fai mai le Perofeta (PBUH): O Kaperielu lea, na sau e aʻoaʻo ia te oe lau tapuaiga. Ma sa faʻapena lava soʻo se taimi na fai mai ai e le Perofeta (PBUH) se mea ia te ia, na te fai atu: "E saʻo oe". Na ia fesili: O afea le Aso o le Faamasinoga? Na ia fai mai: O le tagata fesiligia e le sili atu lona malamalama nai lo le fesiligia (i lenei tulaga). Na ia faapea mai: E saʻo oe.

O faʻavae o le faʻatuatua

Amir al-mu'minin (AS) ina ua uma ona faauu mai le upu "e saʻo oe" Na fai mai Gabriel: Ia iloa o le faʻatuatua e faʻavae i luga o fa pou: mautinoa, onosaʻi, faʻamasinoga ma le jihad.

Mautinoa

Mautinoa e fa lala: naunautaiga, fefe, asceticism ma faʻatali.

Poʻo ai lava e manaʻomia le parataiso galo lona tuʻinanau, ma poʻo ai lava le fefe i le afi aloese mai mea faʻasaina, ma poʻo ai lava asceticises ma le amanaʻiaina le lalolagi, mala o le a faigofie mo ia, ma poʻo ai lava o loʻo faʻatali mo le oti i le Alofa Mama e faʻavavevave.

 

Onosai

Onosaʻi e fa lala: malamalamaaga i le malamalama, faʻamatalaina ma faʻamatalaga o le poto, malamalama i lesona, tu ma aga a anamua.

Poʻo ai lava malamalama i le malamalama, saili ma faʻamatala i le poto, ma soʻo se faʻamatalaina i le poto iloa lesona, ma soʻo se tasi na te iloa le lesona faʻamatalaina le poto, ma poʻo ai lava faʻamatalaina le poto lemu na ia vaʻai i le lesona, ma soʻo se tasi vaʻai i le lesona e foliga mai na i ai ma lona na muamua atu.

Faamasinoga

O le faʻamasinoga e fa ona lala: o mea faigata o le malamalama, ma le ufiufiina o le saienisi ma le fuga mai o le poto ma le Faʻatoʻaga o Miti.

Poʻo ai lava malamalama malamalama faʻamatalaina o le faasaienisi, ma poʻo ai lava i ai le malamalama o le a ofoina atu tulafono o le poto, ma poʻo ai lava onosaʻi o le a le soʻona faia i le sili atu i lana galuega ma o le a ola faʻatasi ma le taʻuleleia tagata faʻatasi ma ia.

Jihad

E i ai lala e fa a le Jihad: faʻatonu le lelei ma faʻasa le mea leaga, ma le faʻamaoni i nofoaga eseese, ma le ita ona o le Atua, ma le inoino ma le feitagaʻi ma tagata amioleaga.

Poʻo ai lava faʻatonuina le mea lelei faʻamalosia le tua o le tagata talitonu, ma poʻo ai lava le faʻatonuina le mea leaga olo le isu o le amioleaga, ma poʻo ai na te taʻu le mea moni i nofoaga 'eseʻese na faia lona tiute, ma poʻo ai lava E i ai le feitagaʻi ma le amioleaga ma ia ita ona o le Atua, ua toasa le Atua ia te ia.

Ma o le faʻatuatua lea ma ona faʻavae ma lala.

O le tikeri maualalo o le faʻatuatua ma le le talitonu ma le faʻasese

Fai mai le tamaloa: Le Amir al-mu'minin, o le a le mea laʻititi e avea ai le tagata ma tagata talitonu, ma le mea laʻititi lea e avea ai o ia ma tagata le faʻatuatua, ma le mea laʻititi lava na ia faʻaseʻe ai?

Fai mai Hazrat: Na e fesili ia JoeFaʻalogo ile B:

O le mea sili e faʻatuatuaina e le tagata o le Atua na te iloa o ia, ma na ia faʻailoa le Aliʻi ma le tasi o le Atua, ma na te iloa lana Perofeta, ma na ia faʻailoa lana valoʻaga ma le feʻau, ma lana finauga Faʻailoa ia ia ia lava i le lalolagi ma molimauina ana foafoaga ia te ia, ma ia tuu atu ia taʻutaʻu atu lona usitai.

Na ia fai mai: Le Amir al-mu'minin, e ui lava na te le malamalama i mea uma seʻi vagana le mea na e faʻamatalaina? Na ia fai mai: Ioe, (naʻo) soʻo se taimi na faatonuina ai o ia e usitaʻi ma soʻo se taimi e faʻasa ai ona ia taliaina.

O le mea laʻititi e mafai e se tagata ona le talitonu i ai, o le talia lea o se mea e fai ma lotu ma manatu na faatonuina o ia e le Atua e faia - o se tasi o mea ua faasa e le Atua - ona avea ai lea ma ana tapuaiga, ma tusa ai ma lea, soloia ma Ia e tatau ona i ai se ataliʻi ma manatu o ia e tapuaʻi i le atua na ia poloaʻi.

O le mea laʻititi e faʻasesēina ai le tagata o le, na te le amanaʻia le pule a le Atua i le lalolagi ma lana molimau i luga o ona tagata na faatonuina lona usitaʻi ma faʻamalosia lana tausiga.

Toasefululua Imamama o Faamaoniga Paia

(O le tamaloa) fai mai: Le Amir al-mu'minin, taʻu i latou mo aʻu. Fai mai a ia: O i latou na fesoʻotaʻi le Atua ma Ia lava ma Lana Perofeta ma fai mai: "Usitaʻi i le Atua ma usitaʻi i le Avefeau ma le muamua o aʻu mataupu" o lona uiga: "Mulimuli i le Atua ma le Perofeta ma le muamua o lau faʻatonuga."

Na ia fai mai: Faʻamalamalamaina aʻu. Na ia taʻua: O i latou na taʻua e le Perofeta (PBUH) i lana lauga mulimuli ma maliu ai i le aso lava e tasi, fai mai:. Na folafola mai e le Atua Silisiliese ia te aʻu o le lua o le a le vavaeʻese mai le tasi ma le isi seivagana ua latou ulufale mai i le vaitaʻele o Kowsar ia te aʻu, pei o nei lua - ma le Imam faasino i lua faasino ma ogatotonu tamatamai lima - aua o le tasi o latou muamua i le isi. Ia pipiʻi i nei mea e lua ina ia e le se ese, ma aua le mauaina i latou o le ae fano, ma taofi mai ia latou o le a e faʻasalalauina, ma aua le aʻoaʻoina i latou i se mea e sili atu le malamalama nai lo oe.

Na ia fai mai: Le Amir al-mu'minin, taʻu mai o ia mo aʻu. Na ia taʻua: O le na tofia e le Perofeta (PBUH) i Ghadir Khum ma taʻu atu ia i latou o loo ia te ia le pule ia latou, ona faatonuina lea o i latou e taʻu atu ia i latou o lo o toesea.

Na ia fai mai: Le Amir al-Mu'minin, o oe lena? Na ia fai mai: O aʻu o le muamua ma le sili ona lelei oi latou. Ma loʻu ataliʻi o Hassan, mulimuli ane ia te aʻu, e sili atu le pule i luga o tagata talitonu nai lo latou. Ma o laʻu tama o Hussein mulimuli ane ia te ia e sili atu le pule i luga o tagata talitonu nai lo latou. Ma o latou ia o sui o le Perofeta (PBUH) e ulufale i le tautua a Kowsar taʻitasi i luga o le vaitaʻele.

Na alu le tamaloa ia Ali (AS) ma sogi atu i lona ulu ma fai atu: Ua e faamanino mo aʻu ma ua e foia loʻu faafitauli ma ua e aveʻesea soo se faafitauli i loʻu fatu.

Faʻavae o le le faʻamaoni

O le fa faavae o le le talitonu

Na taʻua e Salim Amir al-Mu'minin (AS) faapea:

O le le faʻamaoni e faʻavae i luga o fa pou: amioga le mama, faʻateleina, masalosalo ma masalosaloga.

Lala o le ola le mama

O le faitaaga e fa ona lala: sauaga, tauaso, faatamala ma le faatupu vevesi.

Poʻo ai lava na faʻasauā faʻatauvaʻaina le mea moni, ma matua 'inoʻino i le aufaʻatupu faʻalelotu, ma finau atu i se agasala tele.

Poʻo ai lava le Cordell galo le manatuaina o le Atua ma saili masalosaloga ma fusuʻaga ma lona Foafoa ma le tiapolo faʻafeiloaia ia ma faʻamagaloina le tagata agasala e aunoa ma le salamo, gauaʻi ma le valea. Poʻo ai lava faʻatamala faia se solitulafono ia te ia lava, ma o lana galuega ua suia, ma ua ia manatu o ia o loʻo taʻitaʻia e lona misguidance, ma ona manaʻoga faʻaseseina ia, ma ia salamo ma faanoanoa ina ua mavae le taimi ma le ufiufi na aveʻesea mai ia te ia. Ma o le mea na ia le manatu na faaali ia te ia.

Poʻo ai lava solia le poloaʻiga a le Atua masalosalo, ma poʻo ai lava masalosalo le Atua faʻaali mai silisili ia te ia ma faalumaina o ia i Lona mana ma faalumaina o ia i lona mamalu, ona o ia mitamita i lona mamalu mamalu ma i Lana galuega ua oʻo i le ogaoga.

Lala soona

O le faʻatele e fa ona lala: manatunatu loloto ma le faʻatofuina i talitonuga ma finauga i totonu, ma le faʻaletonu ma le maaʻa. Poʻo ai lava mafaufau loloto (tele) o le a le toe foi i le upu moni, ma e leai se mea o le a faʻaopoopoina ia te ia vagana ai le malemo i mataupu faigata, ma leai se fouvalega o le a aveʻesea mai ia te ia seʻi vagana o se isi fouvalega na siomia ai o ia, ma lana tapuaiga mai Ia malepe ma magoto ifo i totonu o se mataupu faigata. Soo se tasi e finau i le teori ua lauiloa o le valea mo lona umi faʻamaualuga.

Poʻo ai lava se mimilo, o le lelei e mataga i ona mata ma le leaga e lelei i ona mata.

Poʻo ai lava e maʻaʻa, o le a tauaso ala mo ia ma o lana galuega o le a tetee, ma o le a faigata mo ia ona alu ese mai ai pe a ia le mulimuli i le ala o le au faʻatuatua.

Lala o le masalosalo

O le masalosalo e fa ona lala: o le finauga a le agaga ma le gaioi ma le siilima. Ma o le afioga lenei a le Atua Silisiliese, o loʻo faapea mai:

Poʻo ai lava e fefe i le mea o ia o le a liliu i tua.

Ma poʻo ai lava finau i lotu, o le a paʻu i le masalosalo, ma o le muamua o le au talitonu o le a maua o ia, ma le mulimuli o latou o le a oʻo atu ia te ia, ma o le oona o Satani o le a solia o ia.

Poʻo ai lava le tuʻuina atu i le faʻatafunaga o lenei lalolagi ma le olaga a sau o le a fano i le va o le lua, ma ai se tasi e faʻaolaina mai ai e mautinoa, ma e leʻi faia e le Atua se meaola laʻititi nai lo le mautinoa.

Lala masalosalo

O le masalosalo e fa ona lala: maofa ma faʻafeiloaʻi mai teuteuga, ma faʻaseseina le agaga, ma faʻamaonia faʻapiʻopiʻo ma ufiufi le saʻo mai le mea sese.

I lenei auala, teuteu teʻi ese mai mafuaaga ma faaseseina le agaga i tuʻinanau, ma le faapiʻopiʻo o ana e ona taʻitaʻi atu i se mimilo tele, ma ufiufi le aia i le sese o le pogisa luga o le tasi.

Ma o mea ia o faʻavae ma ona lala.

O faavae o le pepelo

O pou e fa o le pepelo

Amir al-mu'minin (AS) fai mai: O le pepelo e faʻavae i luga o fa pou: o le ea o le agaga, fetuunai, ita ma tofo.

Manava lala lala

O le manava ea i luga o fa lala: Fefe ma le feitagaʻi ma tuinanau ma fouvalega

O le na te faʻasauā, o ana mataupu faigata faʻateleina ma tagata tuʻua o ia ma fesoasoani ia te ia.

Poʻo ai lava faʻamalosi, tagata e le saogalemu mai ia te ia ma lona loto e le tumau maloloina ma e le mafai ona faʻatonutonu lona agaga i tuʻinanau.

Poʻo ai lava le le tuuaia lona agaga mo tuʻinanau o le a magoto ifo i mea leaga.

Ma poʻo ai lava e fouvale o le a faʻasesēina ma le loto i ai.

Fautuaina lala

O le meafaigaluega tulimanu e fa lala: faasausili ma manaʻoga, ma faʻaeteete ma faʻapalapala.

Ma o le mea lea i le tulaga e taofia ai se tasi mai le faʻaeteete i le mea moni, ma le tolopoina o folafolaga mafua ai le feteʻenaʻi o gaioiga seʻia oʻo i le taimi o le iʻuga, ma afai e le manaʻo se tasi, o le a iloa e le tagata le mea o loʻo i ai, ma pe a fai o le tagata Na ia iloa o le a maliu faʻafuaseʻi ona o le fefe. Ma le faʻamaualuga mafua ai le tagata pa'ū i gaioiga.

Lala o le ita

E fa lala o le ita: faamaualuga, mimita, maelega pepelo ma le faailoga tagata

Poʻo ai lava e ea i luga lona ulu liliu lona tua i le taumatau. Ma ai se e faamaualuluga o le a pauu atu i le ola le mama, ma ai se e faaalia le maelega pepelo, o le a ia solia le amioletonu; Ma o le a le mea ua tupu i le alalaupapa o le amiotonu, o le va o le liliu i tua o se tasi i le amiotonu, ola le mama, ma le tausisi i agasala ma sauaga.

Tofoina lala

E fa lala i le matapeʻapeʻa: ova le fiafia ma le maʻaʻa ma faʻaputu.

O le fiafia e le faʻafiafiaina e le Atua, o le fiafia e sili ona ofoofogia, ma le faʻamaʻaʻaina o se mala mo se tasi ua faamalosia e amoina le avega o agasala. Ma o le faʻaputuputuina o malie ma taʻaloga ma galuega ma liliuina se mea e maualalo i se mea sili atu.

Ma o mea ia o le pepelo ma ona faʻavae ma lala.

Tu ma agaifanua ma le salamo i le Atua

E silisili le Atua i Ana auauna. E maualuga lona manatua ma e matagofie ona foliga ma na ia foafoaina mea matagofie na ia foafoaina. O Ona aao matala ma Lona alofa mutimutivale ua aveina mea uma, ma Lana poloaʻiga faʻamalamalamaina Ona foliga ma le malamalama, ma Lana faʻamanuiaga ua pupuna, ma Lona poto faʻapupulaina. O lana tusi o faamaoniga ma o lana finauga e malosi ma o lana tapuaiga e mama. O lona sultan o ona foliga vaaia ma o lana upu e faʻavae i luga o lona moni ma fua mai le faʻamasinoga tonu, ma ana perofeta ua faʻalauiloaina.

Ua faia e le Atua le leaga o le agasala ma le agasala o le faatupu vevesi, ma le faatupu vevesi i se mea leaga. Ua ia faia le agalelei lotomalie ma lotomalie salamo, ma le salamo faamamaina.

Poʻo ai lava salamo o le a taʻitaʻia, ma poʻo ai lava pa'ū i fouvalega o le a se ese, pe afai na te le salamo i le Atua ma taʻutaʻu atu lana agasala, e leai se tasi o le a matapeʻapeʻa i le poloaiga a le Atua vagana ai le tasi o le e fano.

Allah! Allah! E maeu le lautele o le mea o loʻo iai ma le Atua o le salamo, alofa mutimutivale, tala lelei, ma le onosaʻi tele, ma e maeu le mataʻutia o le mea o i ai ma le Atua o taofiofi, seoli, ma maualuga maualuga. Po o ai lava mauaina lona usitai o le a mauaina lona mamalu, ma po o ai lava e ulu atu i lana agasala ma tofoina ona aeto aeto, ma o le a latou vave salamo.

Le Lotogatasi o isalama ma itu taua o le faʻamamaina o isalama

Na foafoaina e le Atua le Silisiliese le tagata e tusa ai ma Lana foafoaga, ma ina ia mafai e tagata soifua ona oʻo i le fiafia o lenei lalolagi ma le olaga a sau, ma ia maua le tikeri o le tagata atoatoa, Na ia faʻaeeina tapuaiga i tagata soifua, ma fesoʻotaʻi atu i tagata soifua e ala i le perofeta ma amepasa faalelagi.

Faʻatasi ai ma lotu uma, o le sili ona maeʻa ma mulimuli o latou lotu Isalama, lea na fesoʻotaʻi ma auina atu i tagata soifua e le mulimuli o perofeta, Muhammad Mustafa (PBUH). Na filifilia e le Atua isalama o se tapuaiga atoatoa ma filifilia ma faatonuina tagata uma e liliu i isalama ina ua mavae le afio mai o le Perofeta (PBUH); Aua o le oʻo mai o isalama ma le Qurʻan, o tusi uma a le Atua ma lotu faalelagi ua soloia.

 Mai le taimi na foafoaina ai Atamu (le muamua perofeta paia) na oʻo mai i le taimi o le Perofeta (PBUH), soʻo se taimi lava na maliu ai le Perofeta (PBUH), o malosiʻaga faʻaletino, tupu ma tamaloloa o na taimi na teteʻe ma faʻapiʻopiʻo lotu.

Talu ai na latou vaʻaia lotu e feteʻenaʻi ma o latou lava tuʻinanau o le tino, na latou suia ai tulafono a lotu a le Atua i lo latou fiafia i ai i soo se auala ma soʻo se auala latou te mafaia, ma i lenei auala ua suia ai lotu a le Atua i tulafono i le igoa o lotu., Ma o lea taʻitaʻiina ai le tagata i lalo o le amo o lo latou poto, ma faʻaaogaina i latou i le tele latou te mafaia.

Lenei vasega na i ai i le talafaasolopito atoa mai le amataga ma faaauau pea e oo mai i lenei aso, ma i le auala lava e tasi lenei auala sa i le taimi o le Perofeta o fanau, ina ua maliu le Perofeta (pbuh), latou fausiaina le mataupu o le taualuga ma le taumatau o le Amir al-mu'minin. Ali (AS) - o le Perofeta Paia (PBUH) i Ghadir Khum na filifilia o ia e avea ma le isi caliph

e leai? E le o se faʻasesega lea a isalama? E leʻo aofia ai ma nei fuaiupu i latou na faoa le aia tatau a Ali (AS)? Soʻo se lagona masani ma tali talafeagai i lenei fesili e lelei.

Saqifa o se taufaasese laina fausiaina i isalama e tagata mamana ma mauoa.

Hazrat Zahra (AS) i le faʻamatalaina o le laina o le mimilo ese ma o tagata ina ua maeʻa Ghadir galo ia upu a le Perofeta (PBUH) ma na faʻaseʻeina, i se talanoaga ma fili, faʻailoa mai faapenei:

"O loʻo iai le feagaiga a le nuʻu ma oe. Abi Talib (AS), ile Aso ole Toetu, e le vavaeeseina oe e le Aliʻi mai ia te aʻu, ina ia avea aʻu ma tagata faʻamoemoe, ae ole a ou tipi ese mafuaaga i le va o oe ma i le va o laʻu Perofeta, ma le Atua i le va oi tatou ma i le va o oe i lenei lalolagi ma le olaga a sau.

Ou te le iloa se atunuʻu pei o oe na te solia lenei feagaiga ma amio le taupulea.Ua e faʻafiti, ma e leʻi toe faʻafoʻi la matou aia e le mafai ona faʻailoaina, e pei e te le o iloaina le mea na tupu i le aso o Ghadir Khum? Ou te tauto i le Atua o le Perofeta Paia o Islama i lena aso faʻalauiloaina le puipuiga ma le taʻitaʻiga o Imam Ali ma ave le faʻamaoni mai tagata e tipiina lou faʻamoemoe mo malosiaga fiaaai tagata fiailoa, ae o manoa o fesoʻotaʻigaOe saeia i le va o le Perofeta (PBUH) ma oe lava, iloa o le Atua o le a faʻamasino i le va o tatou ma oe i lenei lalolagi ma le olaga a sau.

O le a le tali e mafai e fili o le itumalo ona aumai pe a fai o le tala a Ghadir na poloka le ala mo se alofaga ma se alofaga?

O le mea lea, o nisi Mosalemi na faʻaseseina e nei togafiti.

Faʻasesega faʻafesagaʻi Isalama

E lua mea i totonu ma fafo atu o mea na aafia i le mimilo ma le vaevaega ma le faʻateleina o eseesega. Itu i totonu o le: 1- Saili 'oa, 2- Saʻilia le paoa, 3- Le amanaʻiaina o nisi Mosalemi. O nei mea taua e tolu na aliaʻe mai ma amataina i totonu o le sosaiete a Isalama, ma mafua ai ona o ese mai le mama Muhammadan Islam. O aʻafiaga o nei mea taua e tolu o:

1- Tuʻua ole finagalo ole Perofeta Paʻia (PBUH)

O le Perofeta (filemu ma faamanuiaga o le Allaah i ona luga) fetalaia mai le tele o upu ma loto mo le Mosalemi, lea na galo i le au Mosalemi. .Na filifilia caliph i Ghadir ma le au Mosalemi lafoa ma galo lenei finagalo o le Perofeta.

O le molimau taua lona lua a le Perofeta (PBUH) o le talanoaga o le usitaʻia o le Qurʻan ma a latou gafa mama, na latou faʻailoa mai e faapea:

«O le mea lea na fai; Le tusi a le Atua ma le aiga o Ahl al-Bayt, matou te le faʻamoemoe ia latou, ma latou te le o ese tusa lava pe latou te o i le vaitaʻele. Ioe, ou te tuua ni mea taua se lua i le va o oe; Tasi o le Tusi a le Atua ma leisi o loʻu tupuga, afai lava e te pipii i nei lua e te le se ese, ma le lua o le a le vavaeeseina mai le tasi ma le isi e ulufale i le vaitaʻele o Kowsar ia te aʻu. Lenei taua finagalo o le Perofeta (PBUH) na galo foi.

2- Leiloa o le faʻaleagaga

O le lona lua aafiaga o le suia o le faʻaleagaga ma taua mea i totonu o tagata Mosalemi, lea ina ua maeʻa le Perofeta, o mea faʻaleagaga ma mea taua na avea ma ala i le le faʻamaoni, ma leaga ma le lelei mataupu avea taua. Faʻatasi ai ma mataupu faʻaleagaga na faʻaititia i le au Mosalemi o: amio Atua, faʻatuatua, jihad, ma mataupu le aoga e pei o le sailia o le tamaoaiga, sailia le taʻutaʻua, saoloto, ma isi.

3- Faʻaleaogaina o le maelega i lotu

O le isi aafiaga o nei mea taua e tolu o le maelega lotu i totonu o tagata faaitiitia ma mou. O isi foliga lotu uma o loʻo faatonuina le lelei ma faʻasa le leaga. O Imam Hussein (AS) e faʻatatau i le mea moni o tagata ua tuʻulafoaʻia tulafono a tagata lelei ma faʻasa le mea leaga, i le vaitaimi o le Hajj a o faʻatasi ai ma Abdullah Ibn Abbas ma Abdullah Ibn Ja'far, "O le Atua na poloaʻi e puipuia le leaga. "Ma na ia tuʻuina atu tagata mai ia latou, ae e te le o iloaina."

O le faʻamalosia o le lelei ma le faʻasaina o le mea leaga o ni tulafono taua a le lotu Isalama, ma e faʻamalosia i tagata Mosalemi uma. Amir al-mu'minin Ali (AS) valaʻauina o se tasi o lala o jihad ma fai mai i lenei tulaga: I le mataupu o le lelei ma faasaina le leaga »

Ma o le jihad e fa ona lala; Faʻamalosia galuega lelei ma faʻasa le amio leaga ma ...

Ma latou fai mai foi:

"Na ou faatonuina foliga vaaia o tagata talitonu, ma na ou faasaina le leaga, e ui lava i le pepelo o le pepelo."

Ma, o ia o le na faatonuina galuega lelei na faʻamaonia tua o le au faʻatuatua, ma o ia o le na faasaina amioga mataga na oloina le isu o le pepelo.

I le Qurʻan, o loʻo silasila le Atua i atunuʻu silisili ona lelei latou te faʻatonuina mea lelei ae faʻasa le mea leaga: "O oe o le atunuʻu sili na aliali mai i tagata; "(O le a) oe faatonuina le mea saʻo ae faasa le mea sese."

O le faʻamalosia o le lelei ma le faʻasaina o le leaga e taua tele na fasiotia ai e le aliʻi o Imam Hussein (AS). I le faailoaina o sini o lona fouvalega, na tusia e Hazrat i se loto na faatuatusi atu i lona uso o Mohammad Hanifa:

"... O le a ou le tuua le aso o le manatu faapito, fouvalega ma tuinanau (mai Medina), po o le faatupuina o le piʻopiʻo ma le saua, ae o laʻu sini i le siitia o le faasaʻoina o le piʻopiʻo o loʻu tuaa ummah, ma o le uiga o laʻu tala o le lelei ma faasaina le leaga., Ma ou te manaʻo e mulimuli i le olaga o loʻu tamamatua (le Perofeta) ma loʻu tama o Ali ibn Abi Talib, soo se tasi e mulimuli mai ia te aʻu i lenei tulaga ona o le faʻaaloalo mo le mea moni, o le a ou uia loʻu lava ala ina ia mafai e le Atua faamasino i le va o aʻu ma lenei nuu. "O ia o le faamasino silisili."

mafuaaga mai fafo

Tele o nei faʻasesega ma gaioiga ua lagolagoina e tagata mai fafo. Allameh Seyyed Morteza Asgari i lana tusi lelei "Maʻalem Al-Modrastin" o loʻo taua ai le faʻamatalaina o mea mai fafo:

"O mea nei mai fafo e mafai ona taʻua o mafuaʻaga o le sabotage, faʻaletonu ma le suia o le faʻavae o aʻoaʻoga Isalama - tusi o hadis, talaʻaga ma faʻamatalaga:

Muamua, o talafou o le People of the Book, lea na lolomiina i le mafuaʻaga o suʻesuʻega Isalama e tagata e pei o Ka'b al-Ahbar ma Tamimdari.

Lua: Faʻamatalaga ma talafou na faia e tagata faʻalata e pei o Ibn Abi Al-Awja ma Saif Ibn Umar ma maua i le faʻamatalaga.

Lona tolu, i tausaga talu ai nei, talu ona osofaʻia e le au le talitonu (kolone) malo Isalama ma tau ai isalama ma aupega sili ona mataʻutia, o le aufaʻasalalau, tagata atamamai Iutaia ma faʻakerisiano, ua latou taʻitaʻia i latou ua taʻua o tagata orientalis e saili ni vaivaiga i le mafuaʻaga o suʻesuʻega Isalama. ma ia tau faasaga ia isalama. Na ia mauaina ma aumaia mai talafatu pepelo uma ma tala le saʻo na fenumiai ai le ata o isalama, pei o le tala o Gharaniq ma isi, ma mai lenei tala fou tusi ma ona po nei ma ona po nei metotia pei o le "Islamic Encyclopedia" ma "Muhammad al-Nabi al-Siyasi" Na latou faʻataʻitaʻia.

Ma o nei kolone fitafita na faia sili atu le mataʻutia galuega faasaga i isalama, i totonu o atunuʻu Isalama o latou aliʻi, faufautua, faʻauʻuina o aʻoga o mafaufauga, ma tagata faʻatosina mai mafaufauga ma tagata faʻasalalau o latou malo ua faʻatosinaina i latou i le igoa o Isalama faʻafouina, tagata atamamai ma paionia o le alualu i luma. FaʻalauiloaUa latou, ma ua latou faʻasalalauina fua o latou aitia i atunuʻu Islam, ma ua latou lolomiina uma i latou i auala eseese ma igoa ma ulutala matagofie.

Sayyid Ahmad, o le na faavaeina le Iunivesite o Aligarh, ma Ahmad Lotfi, o se polofesa o le seneturi, ma Qasim Amin Nasir al-Marah i Aikupito sa i ai i na vaega, faapea foi i Iraq, Iran ma isi atunuu Islam. "(Nei ma isi mea faapena o Sisifo valaʻaulia i isalama atunuʻu ma faʻaleagaina le faʻavae ma tulafono o isalama.) Ma o se mea masani le i ai o se tauiviga i le va o lenei vaega ma leoleo o le uluaʻi mafaufauga Isilama, lea na fesoasoani ai le faʻataʻitaʻi latou matai. "

E ala i le faatupuina o eseesega i totonu o Mosalemi, latou mafua ai fevaevaeaʻiga ma le faʻaseseina o tagata o vaivai le faʻatuatua, ma o le iʻuga, taua ma le tulaʻi mai o fou lotu i totonu o Mosalemi.

O sikola o le lalolagi Isalama, o tagata fiafia i aoga a Alawite ma Jafari, na tauivi ma faaauau pea ona faia le tele o tauiviga faasaga i nei tagata ua taʻua o le au atamamai, oi latou uma ua fafagaina e le kolone. I le taimi nei, o le tele o fofo ua fautuaina e puipuia lenei gaioiga, o le sili ona taua ma aoga o nei:

1- Fausia le lotogatasi i totonu o Mosalemi

2- Faʻailoa saʻo o manatu i se atemosifia ese mai feteʻenaʻiga

3- Faʻailoaina tagata o, pei o atamamai, fesili ma faʻaleaga le faʻavae o isalama.

4- Faʻalauiloaina ma tau faasaga i nei tagata

O le mea moni, o le lotogatasi o le mea sili ona taua i le puipuia o fevaevaeaʻiga, o isi mea uma o se vaega, ma e ala i le fausiaina o le lotogatasi, isi mea o le a faʻatinoina otometi: pe a oʻo mai le selau ivasefulu i luma o tatou. Hazrat Allameh Seyyed Morteza Asgari fai mai foi i le faʻaaliga o le lotogatasi Islama i le "Maʻalem Al-Modrastin" e faapea: Ina ia mafai ona fausia le lotogatasi, manatu ma talitonuga e tatau ona faʻaalia. E tusa ai ma le faʻaalia o manatu ma manatu o tagata Mosalemi, na ia saunoa ai:

"O mataupu na matou taʻua o talitonuga na salalau solo i le au Mosalemi, ma le filemu i le feagai ai ma na manatu ua le mafai ai ona fesoasoani i le lotogatasi ma le malamalama o tagata Mosalemi, ae na tatalaina i taimi uma le manuʻa o feeseeseaiga, ma faateleina ai le taimi o le le fiafia . "

Faatasi ai ma nei faamatalaga, sa iloa o le filemu e le aoga mo le fausiaina o le lotogatasi ma le le faaalia o le saʻo manatu e aunoa ma le taufaaleaga ma pepelo. Allameh Amini talitonu foi i le saʻo faʻaaliga o manatu e fausia ai le lotogatasi isalama ma faʻafesagaʻi pepelo a foliga mai faʻalelotu talitonuga, o lea na ia tusia ai "Al-Ghadir" ma isi tusi e faʻateʻa masalosalo ma tali i le mea e taʻu o pepelo o le au atamamai.

ترجمه سوِدی

i Guds namn

Betydelsen av islam och tro

 

Profetens sista ord (PBUH) om shiiterna

Aisha och Hafsa blev döva under profetens (PBUH) död

Aban citerar Salim för att säga: Jag hörde Ali (AS) säga: Profeten (PBUH) slöt ett förbund med mig den dag han gick bort, och detta var medan jag lutade mig mot honom på bröstet. Och hans glada huvud var nära till mitt öra.

De två kvinnorna (Aisha och Hafsa) lyssnade också för att höra samtalet.

Profeten sa: O Gud, stäng öronen.

Två verser i Koranen om shiiter och fiender till Ali (AS)

Sedan sade han till mig: O Ali, har du sett Guds ord, de välsignade och upphöjda, som säger: Vet du vilka de är? Hazrat säger: Jag sa: Gud och hans budbärare vet bättre.

Han sa: Det här är dina shiiter och dina följeslagare. Mitt löfte till dem är poolen av Kowsar på domens dag, när nationerna sitter på knä och Gud den Allsmäktige bestämmer sig för att erbjuda folket till sig själv och folket kallas till det som inte finns något val. Han kallar dig och dina shiiter, och du kommer med en ljus och glad panna, full av vatten.

O Ali, versen "De som inte tror är bland bokens folk och polyteisterna i helvetets eld. Dessa är judarna och umayyaderna och deras shiiter som kommer att sändas i svart på domens dag, hungriga och törstiga.

Beställ att behålla boken till högerns ankomst

O Jabir, bevara den här boken, det är kungadömet Bani Abbas tills ägaren av ett annat öga slutar på Guds tjänare och en uppringare dyker upp i Hejaz och Kufas stora moské och vad den senare byggde vid Eufrat förstörs .

När den turkiska kungen förgås blir kvällens tunga orolig och kungarna ökar och sanningen dyker upp och prisad vare Gud.

(Berättat från Salim: 1. Bihar: vol. 22, s. 498 AH, 45 berättat från icke-Salim: 1. Boken av Ibn Tawus: s. 490. 3. Amali Sheikh Tusi: Enligt Tafsir Borhan : vol. 4, s. 490 och 491. 4. Manaqib Ibn Shahr Ashob: Enligt Tafsir Borhan: vol. 4, s. Bevis på minskning, enligt tolkningen av argumentet: vol. 4, s. 492)

 

Betydelsen av islam och tro

Aban ibn Abi Ayash citerar från Salim ibn Qays som sa: Jag hörde från Ali ibn Abi Talib (AS) medan en man frågade honom om tro och sa: O Amir al-Mu'minin, informera mig om tro så att andra än dig Och Jag kommer inte att fråga någon om detta efter dig.

Amir al-mu'minin (AS) sa: En man kom till profetens tjänst (PBUH) och så fort du frågade mig frågade han den imamen och talade som du. Profeten (PBUH) pratade med de upptagna människorna och sa till honom: Sätt dig ner. Mannen sa: Jag trodde.

Sedan vände Ali (AS) sig till mannen och sa: Inget fält där Gabriel kom till profeten (PBUH) som människa och sa: Vad är islam? Han sa: "Vittnar om att det inte finns någon gud utom Gud och att Muhammad är Guds profet och utför böner och ger zakat och Hajj till Guds hus och fastar månaden Ramadan och ghusl av janabah." Han sa: Vad är tro? Han sade: Tro på Gud och hans änglar och hans böcker och hans profeter och i livet efter döden och i alla dess öden - dess goda och onda och dess söta och bittra. När mannen reste sig sade profeten (PBUH): Detta var Gabriel, han hade kommit för att lära dig din religion. Och så var det att när profeten (PBUH) sa något till honom, skulle han säga: "Du har rätt". Han frågade: När är domens dag? Han sa: Frågeställaren är inte mer kunnig än frågeställaren (i detta avseende). Han sa: Du hade rätt.

Troens grundvalar

Amir al-mu'minin (AS) efter examen från ordet "du har rätt" sa Gabriel: Vet att tron ​​bygger på fyra pelare: visshet, tålamod, rättvisa och jihad.

Säkerhet

Säkerhet har fyra grenar: entusiasm, rädsla, asketism och väntan.

Den som längtar efter paradiset glömmer sin lust, och den som fruktar elden avstår från förbjudna saker, och den som asketiserar och ignorerar världen, katastrofer kommer att bli lätta för honom, och den som väntar på döden i välgörenhet har bråttom.

 

Tålamod

Tålamod har fyra grenar: insikt i förståelse, tolkning och förklaring av visdom, kunskap om lärdomar, traditioner hos de gamla.

Den som har insikt i förståelse, söker och förklarar i visdom, och den som förklarar i visdom kan lektionerna, och den som kan lektionen tolkar visdom, och den som tolkar visdom Sakta ser han lektionen, och den som ser lektionen verkar ha varit med sin föregångare.

Rättvisa

Rättvisa har fyra grenar: förståelsens komplexitet och vetenskapens täckning och visdomens och drömmarnas trädgård.

Den som förstår tolkar vetenskapens meningar, och den som har kunskap kommer att erbjudas visdomens lagar, och den som är tålmodig kommer inte att gå till ytterligheter i sitt arbete och kommer att leva bland de prisvärda människorna med det.

Jihad

Jihad har fyra grenar: beordrar det goda och förbjuder det onda, och sanningsenlighet på olika platser, och ilska för Guds skull, och hat och fiendskap med de onda.

Den som befaller det goda stärker den troendes rygg, och den som förbjuder det onda gnuggar de ondes näsa, och den som talar sanning på olika ställen har gjort sin plikt, och den som har fiendskap mot de ogudaktiga och att bli arg för Guds skull är Gud arg på honom.

Och detta är tron ​​och dess grunder och grenar.

Den lägsta graden av tro och misstro och vilseledning

Mannen sa: O Amir al-mu'minin, vad är det minsta som en person blir troende med, och det minsta med vilket han blir en otrogen, och det minsta med vilket han går vilse?

Hazrat sa: Du frågade JoeLyssna på B:

Det minsta som en person kan tro på är att Gud känner honom, och han erkänner Guds härlighet och enhet, och känner sin profet, och han erkänner hans profetia och budskap, och hans argument Låt honom känna sig själv på jorden och bevittna hans skapelse till honom och låt honom bekänna sin lydnad.

Han sade: O Amir al-mu'minin, även om han är okunnig om allt utom det du har förklarat? Han sa: Ja, (bara) när han blev beordrad att lyda och när han var förbjuden att acceptera.

Det minsta som en person kan inte tro på är att acceptera något som en religion och tro att Gud har befallt honom att göra det - en av de saker som Gud har förbjudit - och sedan göra det till sin religion, och enligt den, upphäva och Han ska ha en son och tro att han dyrkar den gud han har befallt.

Det minsta som en person vilseleds av är att han inte erkänner Guds auktoritet på jorden och hans vittnesbörd över sitt folk som befallde hans lydnad och gjorde hans förmynderskap obligatoriskt.

Tolv imamer av gudomliga bevis

(Mannen) sa: O Amir al-mu'minin, namnge dem för mig. Han sade: De som Gud har associerat med sig själv och sin profet och sade: "Lyd Gud och lyda budbäraren och den första av mina angelägenheter" betyder: "Följ Gud och profeten och den första av ditt befallning."

Han sa: Upplys mig. Han sa: De som profeten (PBUH) reciterade i sin sista predikan och dog samma dag, sade:. Gud den Allsmäktige har lovat mig att de två inte kommer att separeras från varandra förrän de kommer in i Kowsar -poolen på mig, som dessa två - och imamen pekade på två pek- och långfingrar - eftersom den ena är före den andra. Så håll fast vid dessa två så att du inte kommer vilse och inte hinner dem för att du ska gå under och håll tillbaka från dem så att du kommer att skingra och inte lära dem något som är mer kunnigt än du.

Han sa: O Amir al-mu'minin, namnge honom för mig. Han sa: Den som profeten (PBUH) installerade i Ghadir Khum och informerade dem om att han har myndighet över dem, och beordrade dem sedan att informera de närvarande i frånvaro.

Han sa: O Amir al-Mu'minin, är det du? Han sa: Jag är den första och den bästa av dem. Då har min son Hassan, efter mig, mer auktoritet över de troende än dem själva. Sedan har min son Hussein efter honom mer auktoritet över de troende än dem själva. Och sedan är de Profetens (PBUH) efterträdare att gå in i Kowsars tjänst en efter en över poolen.

Mannen gick till Ali (AS) och kysste hans huvud och sa sedan: Du har förtydligat för mig och du har löst mitt problem och du har eliminerat alla problem i mitt hjärta.

Grunder för otrohet

De fyra baserna på misstro

Salim citerar Amir al-Mu'minin (AS) som säger:

Otrohet bygger på fyra pelare: omoral, överdrift, tvivel och misstänksamhet.

Omoraliska grenar

Hån har fyra grenar: förföljelse, blindhet, oaktsamhet och aggression.

Den som förföljer föraktar sanningen och hatar starkt de religiösa forskarna och insisterar på en stor synd.

Den som är en Cordell glömmer ihågkommelsen av Gud och söker misstänksamhet och slåss med sin Skapare och djävulen hälsar honom och förlåter syndaren utan ånger, underkastelse och okunnighet. Den som försummar begår ett brott mot sig själv, och hans arbete är omvänt, och han tror att han styrs av hans vilseledande, och hans begär lurar honom, och han ångrar och ångrar när tiden har gått och slöjan har tagits bort från honom. Och det han inte trodde hade dykt upp för honom.

Den som överträder Guds befallning tvivlar, och den som tvivlar på Gud visar överlägsenhet över honom och förnedrar honom med hans kraft och förnedrar honom med sin härlighet, eftersom han är stolt över sin härliga Herre och i sitt arbete har gått till ytterligheter.

Överdrivna grenar

Överdrivning har fyra grenar: kontemplation och fördjupning i teori och kontroverser i den, och avvikelse och envishet. Den som mediterar (för mycket) kommer inte att återvända till sanningen, och ingenting kommer att läggas till honom förutom att drunkna i komplicerade frågor, och ingen uppror kommer att tas bort från honom om inte en annan uppror uppslukar honom, och hans religion från Det bryts ner och sjunker in i en komplex fråga. Den som argumenterar i teorin är känd för att vara dum för sin långa envishet.

Den som avviker, gott är fult i hans ögon och dåligt är bra i hans ögon.

Den som är envis kommer banorna att förblindas för honom och hans arbete kommer att protesteras, och det kommer att bli svårt för honom att komma ur det när han inte följer de troendes väg.

Tvivelgrenar

Tvivel har fyra grenar: själens kontrovers och rörelse och kapitulation. Och detta är Guds Allsmäktige ord, som säger:

Den som är rädd för det han har kommer att vända tillbaka.

Och den som argumenterar i religion, han kommer att tvivla, och den första av de troende kommer att ta honom, och den sista av dem kommer att nå honom, och Satans gift kommer att trampa honom.

Den som överlämnar sig för förstörelsen av denna värld och det hädanefter kommer att förgås mellan de två, och den som är räddad från den är med säkerhet, och Gud har inte skapat en varelse mindre än säkerhet.

Misstänkta grenar

Tvivel har fyra grenar: förundran och välkommen från prydnad, och lura själen, och rättfärdiga perversioner och täcka rätt från fel.

På detta sätt avviker prydnaden från förnuftet och bedrar själen till lust, och perversionen av dess ägare leder till en stor avvikelse, och att täcka rätten till det fel är mörkret ovanpå varandra.

Och det här är grunderna och dess grenar.

Grunderna för hyckleri

Hyckleriets fyra pelare

Amir al-mu'minin (AS) sa: Hyckleri bygger på fyra pelare: själens luft, kompromiss, ilska och smak.

Andningsluftsgrenar

Andningsluften är på fyra grenar: Rädsla och fiendskap och lust och uppror

Den som förtrycker, hans komplicerade angelägenheter ökar och människorna överger honom och hjälper honom.

Den som våldtar, människor är inte säkra från honom och hans hjärta förblir inte friskt och han kan inte styra sin själ i lustar.

Den som inte klandrar sin själ för lustar kommer att sjunka ner i onda gärningar.

Och den som gör uppror kommer att avsiktligt vilseledas.

Kompromissa grenar

Jaktinstrumentet har fyra grenar: arrogans och lust, och försiktighet och förhalning.

Och detta är i den meningen att det hindrar en från att vara försiktig med sanningen, och att skjuta upp löften orsakar avvikelse i handling till utgångstidpunkten, och om man inte önskar, skulle människan veta vad som finns i den, och om människan skulle vet vad som finns i det. Han visste att han plötsligt dog av rädsla. Och arrogans gör att människan misslyckas med handling.

Vredens grenar

Ilska har fyra grenar: arrogans, stolthet, falsk iver och fördomar

Den som höjer huvudet vänder ryggen till höger. Och den som är stolt kommer att falla i omoral, och den som visar falsk iver ska trampa orätt; Och vad är det för fel med rättfärdighetens bro, som går mellan att vända ryggen till rättfärdighet, omoral och insistera på synder och förtryck.

Smaka på grenar

Girighet har fyra grenar: överdriven lycka och envishet och stapling.

Lycka är inte till behag för Gud, glädje är för underbart och envishet är en katastrof för en som har tvingats bära syndens börda. Och det är ackumulering av kul och lek och sysselsättning och att förvandla något som är lägre till något bättre.

Och det här är hyckleriet och dess grunder och grenar.

Gudomliga traditioner och omvändelse till Gud

Gud är mäktig över sina tjänare. Hans minne är högt och hans ansikte är härligt och han har skapat allt han har skapat vackert. Hans händer är öppna och hans barmhärtighet har tagit allt, och hans befallning belyser hans utseende och ljus, och hans välsignelse kokar och hans visdom lyser. Hans bok är bevis och hans argument är dominerande och hans religion är ren. Hans sultan är hans utseende och hans ord är baserat på hans sanning och mått från rättvisa, och hans profeter har meddelat.

Gud har gjort ondskan till en synd och synd till en uppvigelse, och uppvigelse till en förorening. Han har gjort godhet tillfredsställelse och tillfredsställelse ånger och ångerrenare.

Den som ångrar sig kommer att vägledas, och den som faller i uppror kommer att vilseleda, så länge han inte ångrar sig för Gud och bekänner sin synd kommer ingen att vara girig mot Guds befallning utom den som förgår.

Allah! Allah! Hur stort är det som är hos Gud av omvändelse, barmhärtighet, goda nyheter och stort tålamod, och hur hemskt är det som är hos Gud med begränsningar, helvete och extrema höjder. Den som uppnår sin lydnad kommer att uppnå hans värdighet, och den som går in i hans synd och smakar på hans örnvingar, och de kommer snart att ångra det.

Islams enhet och faktorerna för förvrängning av islam

Gud den Allsmäktige skapade människan i enlighet med sin skapelse, och för att människan ska nå lyckan i denna värld och i det efterföljande och för att uppnå graden av mänsklig perfektion, skänkte han religionen mänskligheten och meddelade den till mänskligheten genom profeter och gudomliga ambassadörer. کرد.

Bland alla religioner är den mest fullständiga och sista av dem islam, som kommunicerades och skickades till mänskligheten av den sista av profeterna, Muhammad Mustafa (PBUH). Gud valde islam som den perfekta och utvalda religionen och beordrade alla att konvertera till islam efter profetens (PBUH) ankomst; För med tillkomsten av islam och Koranen har alla gudomliga böcker och gudomliga religioner avskaffats.

 Från det att Adam (den första gudomliga profeten) skapades till profetens (PBUH) tid, när profeten (PBUH) gick bort, motsatte sig och förvrängde de religiösa religionerna från den tiden.

Eftersom de såg religionen i motsats till sina egna köttsliga begär ändrade de lagarna för de gudomliga religionerna till deras fördel på något sätt och på alla sätt de kunde, och ersatte på så sätt de gudomliga religionerna med lagar i religionens namn., Och därigenom ledde folket under okets visdom och använde dem så mycket de kunde.

Denna kurs har funnits genom historien från början och fortsätter till denna dag, och på samma sätt var denna metod under profetens barns tid, när profeten (pbuh) gick bort, skapade de frågan om taket och höger av Amir al -mu'minin. Ali (AS) - att den helige profeten (PBUH) i Ghadir Khum hade valt honom som nästa kalif

är inte? Är inte detta en snedvridning av islam? Inkluderar inte de som intog Ali (AS) rätten dessa verser? Varje sunt förnuft och logiskt svar på denna fråga är positivt.

Saqifa var en avvikande linje skapad i islam av de mäktiga och de rika.

Hazrat Zahra (AS) förklarade avvikelselinjen och att folket efter Ghadir glömde profetens ord (PBUH) och leddes vilse, i en diskussion med fienderna, avslöjade det enligt följande:

"Folkets förbund är närvarande i din närvaro. Abi Talib (AS), på uppståndelsens dag kommer Herren inte att avskärma dig från mig, så att jag kan vara en av de hoppfulla, men jag kommer att klippa av orsakerna mellan dig och mellan min profet, och Gud är mellan oss och mellan dig i denna värld och i det efterföljande.

Jag känner inte en nation som dig som bryter detta avtal och uppför sig illa. Du förnekade och inte återlämnade vår oförstörbara rätt, som om du inte är medveten om händelsen på Ghadir Khums dag? Jag svär vid Gud att den helige islamprofeten den dagen införde förmyndarskap och ledarskap för Imam Ali och tog trohet från folket för att avbryta ditt hopp för maktsugna opportunister, men förbindelsens strängarDu slet mellan profeten (PBUH) och dig själv, vet att Gud kommer att döma mellan oss och dig i denna värld och i det efterföljande.

Vilket svar skulle provinsens fiender kunna ge om Ghadirs epos hade blockerat vägen för någon ursäkt och ursäkt?

Därför vilseletts vissa muslimer av dessa tricksters.

Faktorer som snedvrider islam

Det finns två interna och externa faktorer som var inblandade i snedvridningen och delningen och ökningen av skillnader. Interna faktorer är: 1- Söker rikedom, 2- Söker makt, 3- Okunnighet hos vissa muslimer. Var och en av dessa tre faktorer växte fram och tog form i det islamiska samhället, och ledde till ett avstånd från den rena muhammedanska islam. Effekterna av dessa tre faktorer är:

1- Att lämna den helige profetens testamente (PBUH)

Profeten (Allahs frid och välsignelser vare med honom) yttrade många ord och testamente för muslimerna, vilket muslimerna glömde. Ett av profetens viktigaste bud (Allahs frid och välsignelser vare med honom) var kalifatet efter dem Valdes till kalif i Ghadir och muslimerna övergav och glömde profetens vilja.

Det andra viktiga testamentet för profeten (PBUH) var diskussionen om efterlevnad av Koranen och deras rena härstamning, som de uttryckte enligt följande:

«انی تارک فیکم الثَّقلین; Guds bok och Ahl al-Bayts familj, vi litar inte alls på dem, och de lämnar inte även om de går till poolen. Jag lämnar verkligen två värdefulla reliker mellan er; Den ena är Guds bok och den andra är mitt avkomma, så länge du håller fast vid dessa två kommer du aldrig vilse, och de två kommer inte att separeras från varandra för att komma in i Kowsars pool på mig. Denna viktiga vilja från Profeten (PBUH) glömdes också bort.

2- Förlust av andlighet

Den andra effekten var missfärgningen av andlighet och värdefrågor bland muslimer, som efter profeten gav andliga och värdefulla frågor vika för irreligion, och dåliga och negativa saker blev värden. Bland de andliga frågor som minskade bland muslimer finns: fromhet, tro, jihad och värdelösa frågor som att söka rikedom, söka berömmelse, vara fri osv.

3- Nedgång i religiös nit

En annan effekt av dessa tre faktorer var att religiös iver bland folket minskade och försvann. Alla andra religiösa ansikten befaller det goda och förbjuder det onda. Imam Hussein (AS) angående det faktum att folket har övergett budet om det goda och förbjudit det onda, under Hajj -säsongen medan Abdullah Ibn Abbas och Abdullah Ibn Ja'far följde honom, sa: "Gud befaller att förhindra det onda. "Och han har gett människor ifrån dem, men du är inte medveten om det."

Att gå med i det goda och förbjuda det onda är viktiga islamiska regler och är obligatoriska för alla muslimer. Amir al-mu'minin Ali (AS) kallade det en av grenarna av jihad och sa i detta avseende: I fråga om det goda och förbjuda det onda »

Och jihad har fyra grenar; Att ansluta sig till goda gärningar och förbjuda fula gärningar och ...

Och de säger också:

"Jag befallde att de troende skulle se ut, och jag förbjöd det onda, trots hycklarnas hyckleri."

Så, den som befallde goda gärningar har etablerat de troendes ryggar, och den som förbjöd fula gärningar har gnidit näsan på hycklarna.

I Koranen anser Gud att de bästa nationerna är de som befaller det som är gott och förbjuder det som är ont: ”Du var den bästa nation som uppträdde bland folket; "(Vad) du förordar det som är rätt och förbjuder det som är fel."

Att gå med i det goda och förbjuda det onda är så viktigt att Imam Hussein (AS) blev martyr för det. När han uttryckte syftet med sitt uppror skrev Hazrat i ett testamente riktat till sin bror Mohammad Hanifa:

"... Jag kommer inte att lämna dagen för själviskhet, uppror och lust (från Medina), inte heller skapa korruption och förtryck, men mitt mål med att flytta är att korrigera korruptionen i min förfädernas ummah, och jag menar att befalla det goda och förbjuder det onda., Och jag vill följa min farfars (profetens) liv och min far Ali ibn Abi Talib, den som följer mig i detta avseende av respekt för sanningen, jag tar min egen väg så att Gud kan döma mellan mig och detta folk. "Han är den bästa domaren."

främmande orsaker

De flesta av dessa snedvridningar och rörelser har stötts av utlänningar. Allameh Seyyed Morteza Asgari säger i sin ädla bok "Ma'alem Al-Modrastin" att uttrycka yttre faktorer:

"Följande yttre faktorer kan nämnas som orsakerna till sabotage, förvrängning och transformation av källan till islamiska studier - hadith -böcker, biografi och kommentarer:

Först nyheten om bokens folk, som har publicerats i källan till islamisk forskning av människor som Ka'b al-Ahbar och Tamimdari.

För det andra: Berättelser och nyheter gjorda av avvikare som Ibn Abi Al-Awja och Saif Ibn Umar och hittade i källan.

För det tredje, sedan de senaste åren, sedan de otrogna styrkorna (kolonialisterna) invaderade islamiska länder och bekämpade islam med de mest avskyvärda vapnen, har propagandisterna, judiska och kristna forskare lett de som kallas orientalister att söka efter svagheter i källan till islamisk forskning och därigenom bekämpa islam. Han hittade och extraherade från alla påhittade och felaktiga nyheter som förvirrar islams bild, till exempel legenden om Gharaniq och liknande, och från dessa nyhetsböcker med moderna och moderna metoder som "Islamic Encyclopedia" och "Muhammad al-Nabi al-Siyasi" De har imiterat.

Och dessa koloniala krigare har utfört ännu farligare arbete mot islam, där i islamiska länder deras herrar, rådgivare, akademiker från tankeskolor och tankinbjudare och propagandister från deras civilisation har tvingat dem i namnet på islamiska reformatorer, intellektuella och pionjärer av framsteg. IntroduceradDe har, och de har spridit frukterna av sina idéer i islamiska länder, och de har publicerat dem alla med olika medel och namn och trevliga titlar.

Sayyid Ahmad, grundaren av universitetet i Aligarh, och Ahmad Lotfi, en professor i århundradet, och Qasim Amin Nasir al-Marah i Egypten var bland den gruppen, liksom i Irak, Iran och andra islamiska länder. "(Dessa och liknande är västerländska inbjudare i islamiska länder och förstörare av islams principer och regler.) Och det är naturligt att det finns en kamp mellan denna grupp och väktarna till den ursprungliga islamiska tanken, där kolonialisterna hjälper sina mästare. "

Genom att framkalla skillnader mellan muslimer orsakar de splittring och vilseledning av människor med svag tro, och som ett resultat krig och uppkomsten av nya sekter bland muslimer.

Lärarna i den islamiska världen, sympatisörerna för Alawite- och Jafari-skolorna, har fört och fortsätter att föra många strider mot dessa så kallade intellektuella, som alla matas av kolonialism. Under tiden har många lösningar föreslagits för att förhindra denna process, av vilka de viktigaste och mest användbara är:

1- Skapa enhet bland muslimer

2- Uttrycka åsikter korrekt och logiskt i en atmosfär från konflikter

3- Identifiera människor som, som intellektuella, ifrågasätter och förstör islams principer.

4- Introducera och slåss mot dessa människor

Naturligtvis är enhet den viktigaste faktorn för att förhindra splittring, av vilken alla andra saker är en delmängd, och genom att skapa enhet kommer andra saker att realiseras automatiskt: när hundra och nittio kommer före oss. Hazrat Allameh Seyyed Morteza Asgari säger också i uttrycket för islamisk enhet i "Ma'alem Al-Modrastin" att: För att skapa enhet måste åsikter och övertygelser uttryckas. Om muslimernas åsikter och åsikter säger han:

"De frågor vi har nämnt är övertygelser som har genomsyrat muslimer, och tystnad inför sådana föreställningar har hittills inte bidragit till muslimernas enhet och förståelse, men har alltid öppnat oenighetens sår och ökat tiden för olycka . "

Med dessa uttalanden var det känt att tystnad inte är användbar för att skapa enhet och inte uttrycka rätt åsikter utan förtal och lögner. Allameh Amini tror också på det korrekta uttrycket av åsikter för att skapa islamisk enhet och konfrontera lögnerna från till synes religiösa intellektuella, så han skrev "Al-Ghadir" och andra böcker för att skingra misstanken och besvara de så kallade lögnerna för intellektuella.

ترجمه گرجی

ღმერთის სახელით

ისლამის მნიშვნელობა და რწმენა

 

წინასწარმეტყველის ბოლო სიტყვები შიიტებზე

აიშა და ჰაფსა ყრუ გახდნენ წინასწარმეტყველის სიკვდილის დროს

აბანი ციტირებს სალიმის სიტყვებს: მე მოვისმინე ალის (AS) ნათქვამი: წინასწარმეტყველმა (sbh) დადო ჩემთან აღთქმა გარდაცვალების დღეს და ეს მაშინ, როდესაც მე მას მკერდზე ვეყრდნობოდი. და მისი ბედნიერი თავი ახლოს იყო ჩემს ყურამდე.

ორმა ქალმა (აიშა და ჰაფსა) ასევე მოისმინეს საუბრის მოსმენა.

წინასწარმეტყველმა თქვა: ღმერთო, დახუჭე ყურები.

ყურანის ორი ლექსი შიიტებისა და ალის მტრების შესახებ

შემდეგ მან მითხრა: ო ალი, გინახავს ღვთის სიტყვა, კურთხეული და ამაღლებული, რომელიც ამბობს: იცი ვინ არიან ისინი? ჰაზრატი ამბობს: მე ვთქვი: ღმერთმა და მისმა მოციქულმა უკეთ იციან.

მან თქვა: ესენი არიან თქვენი შიიტები და თქვენი თანამგზავრები. მე მათ ვპირდები, რომ ეს არის აუზი კოვსარი განკითხვის დღეს, როდესაც ხალხები მუხლებზე იჯდებიან და ყოვლისშემძლე ღმერთი გადაწყვეტს, რომ შესთავაზოს ხალხი თავის თავს და ხალხი იძახის იმაში, რასაც არჩევანი არ აქვს. ის გიხმობს თქვენ და თქვენს შიიტებს და თქვენ მოხვალთ ნათელი და ბედნიერი შუბლით, წყლით სავსე.

ო ალი, ლექსი "ურწმუნოები არიან წიგნის ხალხსა და მრავალღმერთებს შორის ჯოჯოხეთის ცეცხლში. ესენი არიან ებრაელები და ომაიადები და მათი შიიტები, რომლებიც განკითხვის დღეს შავებში გამოგზავნიან მშიერსა და წყურვილს.

ბრძანეთ შეინახოთ წიგნი უფლების მოსვლამდე

ო ჯაბირ, შეინარჩუნე ეს წიგნი, ეს არის ბანი აბასის სამეფო მანამ, სანამ სხვა თვალის მფლობელი არ შეასრულებს ღვთის მსახურებს, ხოლო მომწოდებელი გამოჩნდება ჰეჟაზში და კუფის დიდ მეჩეთში და ის, რაც ამ უკანასკნელმა ევფრატზე ააგო, განადგურდება. რა

როდესაც თურქი მეფე იღუპება, საღამოს ენა ღელავს და მეფეები იმატებენ და ჭეშმარიტება გამოჩნდება და დიდება ღმერთს.

(მოთხრობილია სალიმის წიგნიდან: 1. ბიჰარი: ტომი 22, გვ. 498 ახ. წ., 45 მოთხრობილი არასალიმისგან: 1. იბნ ტავუსის წიგნი: გვ. 490. 3. ამალი შეიხ ტუსი: ტაფსირ ბორჰანის მიხედვით : ტომი 4, გვ. 490 და 491. 4. მანაქიბ იბნ შაჰრ აშობი: ტაფსირ ბორჰანის მიხედვით: ტომი 4, გვ. შემცირების მტკიცებულება არგუმენტის ინტერპრეტაციის მიხედვით: ტომი 4, გვ. 492)

 

ისლამის მნიშვნელობა და რწმენა

აბან იბნ აბი აიაში ციტირებს სალიმ იბნ ქეისს, რომელმაც თქვა: მე მოვისმინე ალი იბნ აბი თალიბისგან (AS), როდესაც ერთმა კაცმა მას ჰკითხა რწმენის შესახებ და თქვა: ო, ამირ ალ-მუმინინ, შემატყობინე რწმენის შესახებ, რათა შენ გარდა შენს შემდეგ ამას არავის ვკითხავ.

ამირ ალ-მუმინნმა თქვა: კაცი მოვიდა წინასწარმეტყველის სამსახურში და როგორც კი თქვენ მკითხეთ, მან ჰკითხა იმამს და თქვენსავით ლაპარაკობდა. წინასწარმეტყველი (ص) ესაუბრა იმ დაკავებულ ხალხს და უთხრა მას: დაჯექი. კაცმა თქვა: დავიჯერე.

შემდეგ ალი (ა) მიუბრუნდა მამაკაცს და თქვა: არ არის ველი, სადაც გაბრიელი მივიდა წინასწარმეტყველთან (ადამიანზე), როგორც ადამიანი და თქვა: რა არის ისლამი? მან თქვა: "ჩვენება იმისა, რომ არ არსებობს ღმერთი გარდა ღმერთისა და რომ მუჰამედი არის ღვთის წინასწარმეტყველი და ასრულებს ლოცვებს და აძლევს ზაქათს და ჰაჯს ღვთის სახლს და მარხავს რამადანის თვესა და ჯასაბას ღუსლს". მან თქვა: რა არის რწმენა? მან თქვა: ირწმუნეთ ღმერთი და მისი ანგელოზები, მისი წიგნები და მისი წინასწარმეტყველები და სიკვდილის შემდგომი სიცოცხლე და მისი ყველა ბედი - მისი სიკეთე და ბოროტება და მისი ტკბილი და მწარე. როდესაც კაცი ადგა, წინასწარმეტყველმა თქვა: ეს იყო გაბრიელი, ის მოვიდა თქვენი რელიგიის გასასწავლად. ასეც მოხდა, რომ ყოველთვის, როცა წინასწარმეტყველმა (მშვიდობა მისი) უთხრა მას რაიმე, ის ეუბნებოდა: "მართალი ხარ". მან ჰკითხა: როდის არის განკითხვის დღე? მან თქვა: შემკითხავი არ არის უფრო მცოდნე, ვიდრე შემკითხავი (ამ მხრივ). მან თქვა: მართალი იყავი.

რწმენის საფუძვლები

ამირ ალ-მუმინნი (AS) სიტყვის დამთავრების შემდეგ "მართალი ხარ" გაბრიელმა თქვა: იცოდე რომ რწმენა ემყარება ოთხ სვეტს: დარწმუნებულობას, მოთმინებას, სამართლიანობას და ჯიჰადს.

დარწმუნებულობა

დარწმუნებას აქვს ოთხი ფილიალი: ენთუზიაზმი, შიში, ასკეტიზმი და ლოდინი.

ვინც სამოთხისკენ ისწრაფვის, ავიწყდება თავისი ვნება და ვისაც ეშინია ცეცხლის, თავს იკავებს აკრძალული ნივთებისგან, ხოლო ვინც ასკეტიზებს და უგულებელყოფს სამყაროს, უბედურებები მისთვის ადვილი იქნება, ხოლო ვინც სიკვდილს ელოდება ქველმოქმედებაში, ის ჩქარობს.

 

მოთმინება

მოთმინებას აქვს ოთხი ფილიალი: სიბრძნის გაგება, ინტერპრეტაცია და ახსნა, გაკვეთილების ცოდნა, წინაპრების ტრადიციები.

ვისაც აქვს გამჭრიახობა გაგებაში, ეძებს და განმარტავს სიბრძნით, და ვინც განმარტავს სიბრძნით იცის გაკვეთილები, და ვინც იცის გაკვეთილი განმარტავს სიბრძნეს და ვინც განმარტავს სიბრძნეს ნელნელა ის ხედავს გაკვეთილს და ვინც ხედავს გაკვეთილს, როგორც ჩანს, მის გვერდით იყო წინამორბედები.

სამართლიანობა

სამართლიანობას ოთხი ფილიალი აქვს: გაგების სირთულე და მეცნიერების გაშუქება და სიბრძნის აყვავება და სიზმრების ბაღი.

ვისაც ესმის, განმარტავს მეცნიერების წინადადებებს და ვისაც აქვს ცოდნა, შესთავაზებენ სიბრძნის კანონს, ხოლო ვინც მოთმინებაა, არ მიაღწევს უკიდურესობებს თავის საქმეში და მასთან ერთად იცხოვრებს ქება -დიდებას შორის.

ჯიჰადი

ჯიჰადს აქვს ოთხი ფილიალი: სიკეთის მცნება და ბოროტების აკრძალვა, სიმართლე სხვადასხვა ადგილას, რისხვა ღვთის გულისათვის და ბოროტთა სიძულვილი და მტრობა.

ვინც ბრძანებს სიკეთეს, აძლიერებს მორწმუნის ზურგს, ხოლო ვინც კრძალავს ბოროტებას, ცხვირს ხუჭავს ბოროტს, და ვინც სიმართლეს ამბობს სხვადასხვა ადგილას, შეასრულა თავისი მოვალეობა, და ვინც მტრობს ბოროტებას და გაბრაზდება ღვთის გულისთვის, ღმერთი გაბრაზებულია მასზე.

და ეს არის რწმენა, მისი საფუძვლები და განშტოებები.

რწმენის, ურწმუნოებისა და შეცდომაში შემყვანი ყველაზე დაბალი ხარისხი

კაცმა თქვა: ო ამირ-მუმენინ, რა არის ყველაზე უმცირესი რამ, რისი მორწმუნე ხდება ადამიანი და ყველაზე უმცირესი, რითიც ის ხდება ურწმუნო და ყველაზე უმცირესი რამ, რის გამოც ის ცდება?

ჰაზრატმა თქვა: თქვენ ჰკითხეთ ჯოს

მოუსმინეთ B:

ყველაზე ნაკლებად რისი სწამს ადამიანს არის ის, რომ ღმერთი მას იცნობს და ის აღიარებს ღმერთის ბატონობასა და ერთობას და იცნობს თავის წინასწარმეტყველს, აღიარებს მის წინასწარმეტყველებებს და გზავნილებს და არგუმენტებს, აცნობოს საკუთარ თავს დედამიწაზე და დაინახოს მისი ქმნილება მას და დაე აღიაროს თავისი მორჩილება.

მან თქვა: ო ამირ-მუმინინ, მიუხედავად იმისა, რომ ის იგნორირებას უკეთებს ყველაფერს, გარდა იმისა, რაც შენ ახსენი? მან თქვა: დიახ, (მხოლოდ) ყოველთვის, როდესაც მას უბრძანეს დამორჩილება და როდესაც მას აკრძალული ჰქონდა მიღება.

ყველაზე ნაკლებად რისი დაჯერება არ შეუძლია ადამიანს არის მიიღოს რაღაც რელიგიად და იფიქროს, რომ ღმერთმა უბრძანა მას ამის გაკეთება - ერთ -ერთი რამ, რაც ღმერთმა აუკრძალა - და შემდეგ მისი რელიგია გახადოს და, შესაბამისად, გააუქმოს და ის უნდა ჰყავდეს შვილი და ფიქრობდეს, რომ თაყვანს სცემს ღმერთს, რომელსაც უბრძანა.

სულ მცირე, რაც ადამიანს შეცდომაში შეჰყავს არის ის, რომ იგი არ ცნობს ღმერთის უფლებამოსილებას დედამიწაზე და მის მოწმობას თავის ხალხზე, რომელმაც ბრძანა მისი მორჩილება და მისი მეურვეობა სავალდებულო გახადა.

თორმეტი იმამი ღვთაებრივი მტკიცებულებებისა

(კაცმა) თქვა: ო ამირ ალ-მუმინნი, დაასახელე ისინი ჩემთვის. მან თქვა: ისინი, ვინც ღმერთმა თავისთან და მის წინასწარმეტყველთან დააკავშირა და თქვა: "დაემორჩილე ღმერთს და დაემორჩილე მესენჯერს და ჩემს პირველ საქმეს" ნიშნავს: "მიჰყევით ღმერთს და წინასწარმეტყველს და პირველს თქვენი ბრძანებიდან".

მან თქვა: გამანათლე. მან თქვა: ვინც წინასწარმეტყველმა წაიკითხა თავის ბოლო ქადაგებაში და გარდაიცვალა იმავე დღეს, თქვა:. ყოვლისშემძლე ღმერთმა დამპირდა, რომ ეს ორი ერთმანეთისგან არ იქნება განცალკევებული, სანამ ისინი არ შემოვლენ ჩემზე კოვარის აუზში, ისევე როგორც ეს ორი - და იმამ ანიშნა ორი საჩვენებელი და შუა თითი - რადგან ერთი მათგანი მეორეს უსწრებს. ასე მიეჭიდე ამ ორს ისე, რომ არ დაიკარგო და არ გადაასწრო მათ, რომ დაიღუპები, და თავი შეიკავე მათგან, რომ დაარბიო და არ ასწავლო მათ არაფერი შენზე მეტად მცოდნე.

მან თქვა: ო ამირ მუმენინ, დაარქვი მას ჩემთვის. მან თქვა: ის, ვინც წინასწარმეტყველმა (გ.ა.შ.) დააყენა ღადირ ხუმში და აცნობა მათ, რომ მას აქვს უფლებამოსილება მათზე, შემდეგ კი უბრძანა მათ აცნობონ დამსწრეებს დაუსწრებლად.

მან თქვა: ო ამირ მუმენინი, შენ ხარ? მან თქვა: მე ვარ პირველი და საუკეთესო მათ შორის. შემდეგ ჩემს შვილს ჰასანს, ჩემ შემდეგ, უფრო მეტი ძალაუფლება აქვს მორწმუნეებზე, ვიდრე საკუთარ თავს. შემდეგ ჩემს შვილს ჰუსეინს მის შემდეგ უფრო მეტი ავტორიტეტი აქვს მორწმუნეებზე, ვიდრე საკუთარ თავს. და შემდეგ ისინი არიან წინასწარმეტყველის მემკვიდრეები, რომლებიც შედიან კოვარის სამსახურში ერთმანეთის მიყოლებით აუზზე.

კაცი მივიდა ალისთან (ა) და თავზე აკოცა და შემდეგ თქვა: შენ განმარტე ჩემთვის და შენ მოაგვარე ჩემი პრობლემა და შენ აღმოფხვრა ნებისმიერი პრობლემა ჩემს გულში.

ღალატის საფუძვლები

ურწმუნოების ოთხი საფუძველი

სალიმი მოჰყავს ამირ ალ-მუმინნი (AS), რომელიც ამბობს:

ღალატი ემყარება ოთხ სვეტს: უზნეობა, გაზვიადება, ეჭვი და ეჭვი.

უზნეობის ტოტები

სიძვას აქვს ოთხი ფილიალი: დევნა, სიბრმავე, დაუდევრობა და აგრესია.

ვინც დევნას სძულს სიმართლე და მკაცრად სძულს რელიგიური მეცნიერები და დაჟინებით მოითხოვს დიდ ცოდვას.

ვინც კორდელი არის, დაივიწყებს ღმერთის ხსენებას და ეძებს ეჭვს და იბრძვის თავის შემოქმედთან და ეშმაკი მიესალმება მას და აპატიებს ცოდვილს სინანულის, დამორჩილებისა და უმეცრების გარეშე. ვინც უგულებელყოფს, ის დანაშაულს სჩადის საკუთარ თავზე, და მისი საქმე პირიქით ხდება და ფიქრობს, რომ იგი ხელმძღვანელობს თავისი შეცდომით, და მისი სურვილები ატყუებს მას, და ნანობს და ნანობს, როდესაც დრო გავიდა და ფარდა მოიხსნა. და ის, რაც მას არ ეგონა, მისთვის გამოჩნდა.

ვინც არღვევს ღვთის ბრძანებას ეჭვი ეპარება, ხოლო ვინც ეჭვი ეპარება ღმერთში ავლენს უპირატესობას მასზე და ამცირებს მას თავისი ძალით და ამცირებს მას თავისი დიდებით, რადგან ის ამაყობს თავისი დიდებული უფალით და მის საქმეში უკიდურესობამდე მივიდა.

გადაჭარბებული ტოტები

გაზვიადებას აქვს ოთხი განშტოება: ჭვრეტა და ჩაძირვა თეორიაში და მასში დაპირისპირება და გადახრა და სიჯიუტე. ვინც მედიტირებს (ძალიან ბევრს) არ დაუბრუნდება სიმართლეს და მას არაფერი დაემატება, გარდა რთულ საკითხებში დახრჩობისა, და არც ერთი აჯანყება არ მოიხსნება მისგან, თუ სხვა აჯანყება არ ჩაფლავს მას და მისი რელიგია იქიდან არ იშლება და იძირება კომპლექსური საკითხი. ვინც თეორიულად კამათობს, ცნობილია, რომ სულელია თავისი ხანგრძლივი სიჯიუტით.

ვინც გადაუხვევს, მის თვალში სიკეთე მახინჯია და მის თვალში ცუდი.

ვინც გაჯიუტდება, მისთვის გზები დაბრმავდება და მისი ნამუშევარი გააპროტესტებენ და მას გაუჭირდება იქიდან გამოსვლა, როდესაც ის არ მიჰყვება მორწმუნეთა გზას.

ეჭვის ტოტები

ეჭვს ოთხი ფილიალი აქვს: სულისა და მოძრაობის დაპირისპირება და დანებება. და ეს არის ყოვლისშემძლე ღმერთის სიტყვა, რომელიც ამბობს:

ვისაც ეშინია იმის, რაც აქვს, უკან ბრუნდება.

და ვინც კამათობს რელიგიაში, ის დაეჭვება და მორწმუნეთაგან პირველი მას გადალახავს, ​​ხოლო უკანასკნელი მიაღწევს მას და სატანის შხამი დაარღვევს მას.

ვინც დანებდება ამქვეყნიისა და შემდგომ განადგურებას, ის დაიღუპება ამ ორს შორის, ხოლო ვინც გადარჩება მისგან, ის დარწმუნებულია, და ღმერთს არ შეუქმნია დარწმუნებაზე ნაკლები ქმნილება.

საეჭვო ტოტები

ეჭვს ოთხი ფილიალი აქვს: გაკვირვება და მისალმება მორთულობისგან, სულის მოტყუება და გარყვნილების გამართლება და ბოროტის დაფარვა.

ამგვარად, მორთულობა გონებას გადაუხვევს და სულს ლტოლვაში ატყუებს, ხოლო მისი მფლობელის გარყვნილება იწვევს დიდ გადახრას, ხოლო ბოროტების უფლების დაფარვა სიბნელეა ერთმანეთის თავზე.

და ეს არის საფუძვლები და მისი ფილიალები.

ფარისევლობის საფუძვლები

თვალთმაქცობის ოთხივე სვეტი

ამირ ალ-მუმინნმა თქვა: თვალთმაქცობა ემყარება ოთხ სვეტს: სულის ჰაერი, კომპრომისი, რისხვა და გემო.

სუნთქავს ჰაერის ტოტებს

სუნთქვის ჰაერი ოთხ ტოტზეა:შიში და მტრობა, ლტოლვა და აჯანყება

ვინც ჩაგრავს, მისი რთული საქმეები იზრდება და ხალხი მიატოვებს მას და ეხმარება.

ვინც გააუპატიურებს, ხალხი არ არის დაცული მისგან და მისი გული არ არის ჯანმრთელი და ის ვერ აკონტროლებს თავის სულს ვნებით.

ვინც არ ადანაშაულებს მის სულს ლტოლვაში, ის ჩაიძიროს ბოროტ საქმეებში.

და ვინც აჯანყდება, ის შეგნებულად შეცდება.

კომპრომისული ფილიალები

სანადირო ინსტრუმენტს ოთხი ფილიალი აქვს: ამპარტავნება და სურვილი და სიფრთხილე და გაჭიანურება.

და ეს იმ თვალსაზრისითაა, რომ ის ხელს უშლის სიმართლის მიმართ სიფრთხილეს, ხოლო დაპირებების გადადება იწვევს გადახრას მოქმედების ვადის გასვლამდე, და თუ არ მოისურვებს, ადამიანმა იცოდეს რა არის მასში და თუ ადამიანი იცის რა არის მასში.იცოდე შიშისგან მოულოდნელად კვდებოდა. და ამპარტავნება იწვევს ადამიანს ქმედებაში ჩავარდნას.

რისხვის ტოტები

რისხვას ოთხი ფილიალი აქვს: ამპარტავნება, სიამაყე, ცრუ მონდომება და ცრურწმენები

ვინც თავს ასწევს, ზურგს აქცევს მარჯვნივ. და ვინც ამაყობს დაეცემა უზნეობაში და ვინც გამოავლენს ცრუ გულმოდგინებას, ის დაადგამს უსამართლობას; და რისი ბრალია სიმართლის ხიდი, რომელიც არის სიმართლისათვის ზურგის მოქცევას, უზნეობას და ცოდვებისა და ჩაგვრის დაჟინებას შორის.

დეგუსტაციის ტოტები

სიხარბეს აქვს ოთხი ფილიალი: გადაჭარბებული ბედნიერება და სიჯიუტე და დაწყობა.

ბედნიერება არ არის სასიამოვნო ღმერთისთვის, სიხარული მეტისმეტად მშვენიერია და სიჯიუტე უბედურებაა მათთვის, ვინც იძულებულია აიღოს ცოდვების ტვირთი. ეს არის გართობისა და თამაშის და ოკუპაციის დაგროვება და რაღაცის უკეთესად გადაქცევა.

და ეს არის თვალთმაქცობა და მისი საფუძვლები და განშტოებები.

ღვთაებრივი ტრადიციები და მონანიება ღმერთის წინაშე

ღმერთი ძლიერია თავის მსახურებზე. მისი ხსოვნა მაღალია და მისი სახე ბრწყინვალეა და მან შექმნა ყველაფერი რაც მან შექმნა მშვენიერად. მისი ხელები ღიაა და მისმა წყალობამ აიღო ყველაფერი და მისი ბრძანება ანათებს მის გარეგნობას და შუქს, მისი კურთხევა დუღს და მისი სიბრძნე ანათებს. მისი წიგნი არის მტკიცებულება და მისი არგუმენტი დომინანტურია და მისი რელიგია სუფთაა. მისი სულთანი მისი გარეგნობაა და მისი სიტყვა ემყარება მის სიმართლეს და სამართლიანობას, და მისმა წინასწარმეტყველებმა განაცხადეს.

ღმერთმა ბოროტება ცოდვად აქცია, ცოდვა - აჯანყებად, ხოლო აჯანყება - დაბინძურება. მან სიკეთე გახადა კმაყოფილება და კმაყოფილება მონანიება და მონანიების გამწმენდი.

ვინც მოინანიებს, ის იხელმძღვანელებს და ვინც აჯანყებაში ჩავარდება, შეცდება, სანამ ის არ მოინანიებს ღმერთს და არ აღიარებს თავის ცოდვას, არავინ იქნება ხარბი ღვთის ბრძანების წინააღმდეგ, გარდა დაღუპულისა.

ალლაჰ! ალლაჰ! რამდენად დიდია ის, რაც ღმერთთან არის მონანიების, წყალობის, სასიხარულო ცნობისა და დიდი მოთმინების, და რა საშინელებაა ის, რაც ღმერთთან არის შემზღუდველი, ჯოჯოხეთი და უკიდურესი სიმაღლეები. ვინც მიაღწევს თავის მორჩილებას, მიაღწევს თავის ღირსებას და ვინც შევა თავის ცოდვაში და დააგემოვნებს თავის არწივის ფრთებს და ისინი მალე ინანებენ ამას.

ისლამის ერთიანობა და ისლამის დამახინჯების ფაქტორები

ყოვლისშემძლე ღმერთმა შექმნა ადამიანი თავისი ქმნილების შესაბამისად და იმისათვის, რომ ადამიანებმა მიაღწიონ ამქვეყნიური და შემდგომი ბედნიერებას და მიაღწიონ ადამიანური სრულყოფის ხარისხს, მან აჩუქა რელიგია კაცობრიობას და გადასცა იგი კაცობრიობას წინასწარმეტყველები და ღვთაებრივი ელჩები.

ყველა რელიგიას შორის, მათგან ყველაზე სრულყოფილი და საბოლოო არის ისლამი, რომელიც გამოაცხადა და გაუგზავნა კაცობრიობას უკანასკნელ წინასწარმეტყველს, მუჰამედ მუსტაფას (PBUH). ღმერთმა აირჩია ისლამი, როგორც სრულყოფილი და რჩეული რელიგია და ყველას უბრძანა, რომ წინასწარმეტყველის (პ.შ.) მოსვლის შემდეგ ისლამი მიეღოთ; რადგან ისლამის და ყურანის მოსვლასთან ერთად გაუქმებულია ყველა ღვთაებრივი წიგნი და ღვთაებრივი რელიგია.

 მას შემდეგ, რაც ადამი (პირველი ღვთაებრივი წინასწარმეტყველი) შეიქმნა წინასწარმეტყველის დრომდე, როდესაც წინასწარმეტყველი გარდაიცვალა, იმდროინდელი მატერიალური ძალები, მეფეები და დიდებულები ეწინააღმდეგებოდნენ და ამახინჯებდნენ რელიგიებს.

იმის გამო, რომ ისინი ხედავდნენ რელიგიას საკუთარი ხორციელი სურვილების საპირისპიროდ, მათ შეცვალეს ღვთაებრივი რელიგიების კანონები მათ სასარგებლოდ, ნებისმიერი ფორმით და ნებისმიერი საშუალებით, რაც მათ შეეძლოთ და ამგვარად შეცვალა ღვთაებრივი რელიგიები კანონებით რელიგიის სახელით. და ამით მიიყვანა ხალხი თავისი სიბრძნის უღლის ქვეშ და გამოიყენა ისინი შეძლებისდაგვარად.

ეს კურსი არსებობდა ისტორიის მანძილზე თავიდან და დღემდე გრძელდება და ისევე, როგორც ეს მეთოდი იყო წინასწარმეტყველის შვილების დროს, როდესაც წინასწარმეტყველი (მშვიდობა) გარდაიცვალა, მათ შექმნეს სახურავისა და უფლების საკითხი ამირ -ალ -მუმინნის. ალი (ა) - რომ წმინდა წინასწარმეტყველმა (გ.ა.შ.) ღადირ ხუმში აირჩია იგი შემდეგ ხალიფად

არ არის? ეს არ არის ისლამის დამახინჯება? ისინი, ვინც ალის უფლებას იტაცებენ, არ შეიცავს ამ ლექსებს? ამ კითხვაზე ყველა საღი აზრი და ლოგიკური პასუხი დადებითია.

საკიფა იყო გადახრილი ხაზი ისლამში, რომელიც შეიქმნა ძლიერებისა და მდიდრების მიერ.

Hazrat Zahra (AS) განმარტავს გადახრის ხაზს და რომ ხალხი ღადირის შემდეგ დაივიწყეს წინასწარმეტყველის სიტყვები და შეცდომაში შეიყვანეს, მტრებთან დისკუსიაში, გამოაქვეყნა იგი შემდეგნაირად:

"ხალხის აღთქმა არის თქვენს წინაშე. აბი თალიბ (ა), აღდგომის დღეს, უფალი არ მოგაცილებს თქვენგან, ისე რომ მე ვიყო ერთ -ერთი იმედის მომცემი, მაგრამ მე გავწყვეტ თქვენსა და ჩემს წინასწარმეტყველს შორის მიზეზები და ღმერთი ჩვენ შორის და თქვენ შორის ამქვეყნად და შემდგომში.

მე არ ვიცი შენნაირი ერი, რომელიც არღვევს ამ აღთქმას და ცუდად იქცევა. თქვენ უარყავით და არ დაგიბრუნეთ ჩვენი განუყოფელი უფლება, თითქოს არ იცოდეთ ღადირ ხუმის ინციდენტის დღეს? მე ვფიცავ ღმერთს, რომ ისლამის წმინდა წინასწარმეტყველმა იმ დღეს შემოიღო იმამ ალის მეურვეობა და წინამძღოლობა და ხალხისგან მიიღო ერთგულება ძალაუფლებისმოყვარე ოპორტუნისტებზე თქვენი იმედის მოსაწყვეტად, მაგრამ კავშირითქვენ მოწყვეტილხართ წინასწარმეტყველსა და საკუთარ თავს შორის, იცოდეთ რომ ღმერთი განსჯის ჩვენსა და თქვენ შორის ამქვეყნად და შემდგომში.

რა პასუხის გაცემა შეეძლოთ პროვინციის მტრებს, თუ ღადირის ეპოსმა გზა გადაუკეტა ყოველგვარ საბაბს და საბაბს?

ამიტომ, ზოგიერთი მუსულმანი შეცდომაში შეიყვანეს ამ მოტყუებულებმა.

ისლამის დამახინჯების ფაქტორები

არსებობს ორი შიდა და გარე ფაქტორი, რომლებიც მონაწილეობდნენ დამახინჯებასა და გაყოფაში და განსხვავებების გაზრდაში. შინაგანი ფაქტორებია: 1- სიმდიდრის ძებნა, 2- ძალაუფლების ძებნა, 3- ზოგიერთი მუსლიმის იგნორირება. ამ სამი ფაქტორიდან თითოეული წარმოიშვა და ჩამოყალიბდა ისლამურ საზოგადოებაში და გამოიწვია წმინდა მუჰამედის ისლამიდან დაშორება. ამ სამი ფაქტორის ეფექტია:

1- წმინდა წინასწარმეტყველის ნება-სურვილის დატოვება

წინასწარმეტყველმა (მშვიდობა და კურთხევა მასზე) წარმოთქვა მრავალი სიტყვა და ანდერძი მუსულმანებისთვის, რაც მუსულმანებმა დაივიწყეს. წინასწარმეტყველის ერთ -ერთი ყველაზე მნიშვნელოვანი მცნება (მშვიდობა და კურთხევა მასზე) იყო მათ შემდეგ ხალიფატი არჩეულ იქნა ხალიფად ღადირში და მუსულმანებმა მიატოვეს და დაივიწყეს წინასწარმეტყველის ეს ნება.

წინასწარმეტყველის მეორე მნიშვნელოვანი ანდერძი იყო მსჯელობა ყურანისადმი ერთგულებისა და მათი სუფთა მოდგმის შესახებ, რომელიც მათ შემდეგნაირად გამოხატეს:

«ანი ტარკ ფიკმ الثَّقلین; ღვთის წიგნი და აჰლ-ბაიტის ოჯახი, ჩვენ მათ საერთოდ არ ვენდობით და ისინი არ ტოვებენ თუნდაც აუზზე წასვლისას. მართლაც, თქვენ შორის ვტოვებ ორ ძვირფას რელიკვიას; ერთი არის ღვთის წიგნი და მეორე არის ჩემი შთამომავლობა, სანამ ამ ორს მიჰკარით, თქვენ არასოდეს შეცდებით და ეს ორი ერთმანეთისგან განცალკევებული არ იქნება, რომ ჩემზე კოვსარის აუზში შეხვიდეთ. წინასწარმეტყველის ეს მნიშვნელოვანი ნებაც დავიწყებას მიეცა.

2- სულიერების დაკარგვა

მეორე ეფექტი იყო მუსულმანთა შორის სულიერების და ღირებულების საკითხების გაუფერულება, რაც წინასწარმეტყველის შემდეგ სულიერმა და ღირებულებამ დაუთმო ადგილი რელიგიას, ხოლო ცუდი და ნეგატიური საკითხები ღირებულებებად იქცა. მუსულმანებს შორის შემცირებული სულიერი საკითხებია: ღვთისმოსაობა, რწმენა, ჯიჰადი და უსარგებლო საკითხები, როგორიცაა სიმდიდრის ძებნა, დიდების ძებნა, თავისუფალი ყოფნა და ა.

3- რელიგიური გულმოდგინების შემცირება

ამ სამი ფაქტორის კიდევ ერთი ეფექტი იყო ის, რომ ხალხში რელიგიური გულმოდგინება შემცირდა და გაქრა. ყველა სხვა რელიგიური სახე ბრძანებს სიკეთეს და კრძალავს ბოროტებას. იმამ ჰუსეინმა (AS) იმის შესახებ, რომ ხალხმა მიატოვა სიკეთის მცნება და აკრძალა ბოროტება, ჰაჯის სეზონში, როდესაც აბდულა იბნ აბასი და აბდულა იბნ ჯაფარი თან ახლდნენ მას, თქვა: ”ღმერთი ბრძანებს ბოროტების აღკვეთას. ”და მან მიატოვა ხალხი მათ, მაგრამ თქვენ არ იცით ამის შესახებ”.

სიკეთისადმი რჩევა და ბოროტების აკრძალვა არის მნიშვნელოვანი ისლამური წესები და სავალდებულოა ყველა მუსულმანზე. ამირ ალ-მუმინინ ალიმ (ჯი) ჯიჰადის ერთ-ერთ დარგს უწოდა და ამასთან დაკავშირებით თქვა: სიკეთის საკითხზე და ბოროტების აკრძალვაზე »

და ჯიჰადს აქვს ოთხი ფილიალი; კეთილი საქმეების შეკვეთა და მახინჯი საქმეების აკრძალვა და ...

და ისინი ასევე ამბობენ:

"მე ვბრძანე მორწმუნეთა გამოჩენა და მე ავკრძალე ბოროტება, მიუხედავად თვალთმაქცთა თვალთმაქცობისა".

ასე რომ, ვინც ბრძანებდა კარგ საქმეს, მორწმუნეთა ზურგი დაადგინა, ხოლო ვინც მახინჯი საქმეები აიკრძალა, თვალთმაქცები ცხვირწინ გაიხეხეს.

ყურანში ღმერთი საუკეთესოდ მიიჩნევს მათ, ვინც ბრძანებს სიკეთეს და კრძალავს ბოროტებას: „შენ იყავი საუკეთესო ერი, რომელიც გამოჩნდა ხალხში; "(რა) თქვენ ბრძანებთ რა არის სწორი და კრძალავთ იმას, რაც ცუდია."

სიკეთისადმი რჩევა და ბოროტების აკრძალვა იმდენად მნიშვნელოვანია, რომ იმამ ჰუსეინი (AS) ამისთვის მოწამეობრივად მოკლეს. თავისი აჯანყების მიზნების გამოხატვისას ჰაზრატმა დაწერა ანდერძში, რომელიც მიმართა თავის ძმას მუჰამედ ჰანიფას:

"... მე არ დავტოვებ ეგოიზმის, აჯანყებისა და ლტოლვის დღეს (მედინიდან), არც კორუფციისა და ჩაგვრის შესაქმნელად, მაგრამ ჩემი გადაადგილების მიზანი არის ჩემი წინაპრების უმის კორუფციის გამოსწორება და ვგულისხმობ სიკეთის და ბოროტების აკრძალვა. და მე მინდა გავყვე ბაბუაჩემის (წინასწარმეტყველის) და მამაჩემის, ალი იბნ აბი თალიბის ცხოვრებას, ვინც ამ მხრივ გამომყვება ჭეშმარიტების პატივისცემის გამო, მე მივყვები ჩემს გზას, რათა ღმერთმა შეძლოს განსაჯეთ ჩემსა და ამ ხალხს შორის. "ის საუკეთესო მოსამართლეა."

უცხო მიზეზები

ამ დამახინჯებებისა და მოძრაობების უმეტესობას მხარი დაუჭირეს უცხოელებმა. ალლამე სეიდ მორტეზა ასგარი თავის კეთილშობილურ წიგნში "Ma'alem Al-Modrastin" აცხადებს გარე ფაქტორების გამოხატვას:

"ისლამური კვლევების წყაროს საბოტაჟის, დამახინჯებისა და გარდაქმნის მიზეზებად შეიძლება აღინიშნოს შემდეგი გარე ფაქტორები - ჰადისის წიგნები, ბიოგრაფია და კომენტარები:

პირველი, წიგნის ხალხის სიახლეები, რომლებიც გამოქვეყნებულია ისლამური კვლევის წყაროში ისეთი ადამიანების მიერ, როგორებიცაა კააბ ალ-აჰბარი და ტამიმდარი.

მეორე: თხრობები და ამბები, რომლებიც გაკეთებულია ისეთი დევიტანტების მიერ, როგორებიცაა იბნ აბი ალ-აუჯა და საიფ იბნ ომარი და აღმოჩენილია წყაროში.

მესამე, ბოლო წლებში, მას შემდეგ, რაც ურწმუნო ძალები (კოლონიალისტები) შემოიჭრნენ ისლამურ ქვეყნებში და იბრძოდნენ ისლამში ყველაზე საშინელი იარაღით, პროპაგანდისტებმა, ებრაელმა და ქრისტიანმა მეცნიერებმა, რომლებიც აღმოსავლეთმცოდნეებს უწოდებენ, მიიყვანეს ისლამის კვლევის წყაროს სისუსტეებში. და ამით იბრძოლე ისლამის წინააღმდეგ. მან აღმოაჩინა და ამოიღო ყველა გამოგონილი და არაზუსტი სიახლე, რომელიც აბნევს ისლამის იმიჯს, როგორიცაა ლეგენდა ღარანიკი და მსგავსი, და ამ ახალი ამბების წიგნებიდან თანამედროვე და თანამედროვე მეთოდებით, როგორიცაა "ისლამური ენციკლოპედია" და "მუჰამედ ალ-ნაბი ალ-სიასი" მათ მიბაძეს.

და ამ კოლონიურმა მებრძოლებმა კიდევ უფრო სახიფათო სამუშაოები ჩაატარეს ისლამის წინააღმდეგ, სადაც ისლამურ ქვეყნებში მათმა ოსტატებმა, მრჩევლებმა, აზროვნების სკოლების კურსდამთავრებულებმა და აზროვნების მოწვევამ და ცივილიზაციის პროპაგანდისტებმა დააკისრეს ისინი ისლამური რეფორმატორების, ინტელექტუალების და პიონერების სახელით. პროგრესის. გააცნომათ გააჩინეს და გაავრცელეს თავიანთი იდეების ნაყოფი ისლამურ ქვეყნებში და გამოაქვეყნეს ყველა მათგანი სხვადასხვა საშუალებებით და სახელებით და სასიამოვნო სათაურებით.

საიდ აჰმადი, ალიგარის უნივერსიტეტის დამფუძნებელი და აჰმად ლოტფი, საუკუნის პროფესორი და ეგვიპტეში ყასიმ ამინ ნასირ ალ-მარაჰი იყვნენ ამ ჯგუფში, ასევე ერაყში, ირანსა და ისლამურ სხვა ქვეყნებში. "(ეს და მსგავსი არიან დასავლეთის მოწვევები ისლამურ ქვეყნებში და ისლამის პრინციპებისა და წესების დამანგრეველი.) და ბუნებრივია, რომ მიმდინარეობს ბრძოლა ამ ჯგუფსა და ორიგინალური ისლამური აზროვნების მცველებს შორის, რომელშიც კოლონიალისტები ეხმარებიან მათ ოსტატები. "

მუსულმანებს შორის განსხვავებების გაღრმავებით, ისინი იწვევენ სუსტი სარწმუნოების ადამიანების დანაწევრებას და შეცდომაში შეყვანას, შედეგად, ომს და მუსულმანებს შორის ახალი სექტების გაჩენას.

ისლამური სამყაროს მეცნიერებმა, ალავიტური და ჯაფარის სკოლების თანაგრძნობამ, აწარმოეს და აგრძელებენ ბევრ ბრძოლას ამ ეგრეთ წოდებული ინტელექტუალების წინააღმდეგ, ყველა მათგანი კოლონიალიზმით იკვებება. იმავდროულად, მრავალი გამოსავალი იქნა შემოთავაზებული ამ პროცესის თავიდან ასაცილებლად, რომელთაგან ყველაზე მნიშვნელოვანი და სასარგებლოა:

1- მუსულმანებს შორის ერთიანობის შექმნა

2- მოსაზრებების სწორად და ლოგიკურად გამოხატვა კონფლიქტისგან შორს მდებარე ატმოსფეროში

3- იმ ადამიანების გამოვლენა, რომლებიც, როგორც ინტელექტუალები, ეჭვქვეშ აყენებენ და ანადგურებენ ისლამის პრინციპებს.

4- ამ ადამიანების გაცნობა და ბრძოლა

რასაკვირველია, ერთიანობა არის ყველაზე მნიშვნელოვანი ფაქტორი დაყოფის თავიდან ასაცილებლად, რომლის ყველა სხვა ნაწილია ქვეგანყოფილება, ხოლო ერთიანობის შექმნით სხვა რამ ავტომატურად განხორციელდება: როცა ას ოთხმოცდაათი წავა ჩვენს წინაშე. Hazrat Allameh Seyyed Morteza Asgari ასევე ამბობს ისლამური ერთიანობის გამოხატვაში "Ma'alem Al-Modrastin"-ში, რომ: ერთიანობის შესაქმნელად უნდა გამოითქვას მოსაზრებები და რწმენა. რაც შეეხება მუსულმანთა შეხედულებებისა და შეხედულებების გამოხატვას, ის ამბობს:

„ჩვენ მიერ ნახსენები საკითხები არის რწმენა, რომელიც მუსლიმებშია გამსჭვალული და დუმილი ამგვარი წარმოდგენების წინაშე ჯერჯერობით ვერ უწყობს ხელს მუსლიმთა ერთიანობასა და გაგებას, მაგრამ ყოველთვის ხსნის უთანხმოების ჭრილობას და ზრდის უბედურების დროს. "

ამ განცხადებებით ცნობილი იყო, რომ დუმილი არ არის სასარგებლო ერთიანობის შესაქმნელად და ცილისწამებისა და ტყუილის გარეშე სწორი აზრის გამოთქმისთვის. ალლამე ამინი ასევე მიიჩნევს აზრის სწორად გამოხატვას ისლამური ერთიანობის შესაქმნელად და ერთი შეხედვით რელიგიური ინტელექტუალების სიცრუის დასაპირისპირებლად, ამიტომ მან დაწერა "ალ-ღადირი" და სხვა წიგნები, რომ გააქარწყლოს ეჭვები და უპასუხოს ინტელექტუალთა ეგრეთწოდებულ სიცრუეს.

 

ترجمه یونانی

στο όνομα του Θεού

Το νόημα του Ισλάμ και της πίστης

 

Τα τελευταία λόγια του Προφήτη (PBUH) για τους Σιίτες

Η Aisha και η Hafsa κώφωσαν κατά τη διάρκεια του θανάτου του Προφήτη (PBUH)

Ο Aban αναφέρει τον Salim να λέει: Άκουσα τον Ali (AS) να λέει: Ο Προφήτης (PBUH) έκανε μια διαθήκη μαζί μου την ημέρα που πέθανε, και αυτό ενώ τον ακουμπούσα στο στήθος μου. Και το χαρούμενο κεφάλι του ήταν κοντά στο αυτί μου.

Οι δύο γυναίκες (Aisha και Hafsa) άκουσαν επίσης να ακούσουν τη συζήτηση.

Ο Προφήτης είπε: Θεέ μου, κλείσε τα αυτιά τους.

Δύο στίχοι του Κορανίου για τους σιίτες και τους εχθρούς του Αλή (Α.Σ.)

Τότε μου είπε: Ω Άλι, είδες τον λόγο του Θεού, του Μακαριωτάτου και Υψωμένου, ο οποίος λέει: Ξέρεις ποιοι είναι; Ο Χαζράτ λέει: Είπα: ο Θεός και ο Αγγελιοφόρος Του γνωρίζουν καλύτερα.

Είπε: Αυτοί είναι οι Σιίτες σας και οι σύντροφοί σας. Η υπόσχεσή μου είναι η λίμνη του Kowsar την Ημέρα της Κρίσης, όταν τα έθνη γονατίζουν και ο Παντοδύναμος Θεός αποφασίζει να προσφέρει τους ανθρώπους στον εαυτό Του και οι άνθρωποι καλούνται σε αυτό που δεν υπάρχει επιλογή. Καλεί εσάς και τους Σιίτες σας και έρχεστε με ένα φωτεινό και χαρούμενο μέτωπο, γεμάτο νερό.

Ο Αλί, ο στίχος «Όσοι δεν πιστεύουν είναι μεταξύ των ανθρώπων του βιβλίου και των πολυθεϊστών στη φωτιά της κόλασης. Αυτοί είναι οι Εβραίοι και οι Ομεϋάδες και οι Σιίτες τους που θα σταλούν στα μαύρα την ημέρα της κρίσης, πεινασμένοι και διψασμένοι.

Παραγγείλετε να κρατήσετε το βιβλίο μέχρι την έλευση του δεξιού

Ω Τζαμπίρ, διατήρησε αυτό το βιβλίο, είναι το βασίλειο του Μπάνι Αμπάς έως ότου ο ιδιοκτήτης ενός άλλου ματιού τελειώσει στους υπηρέτες του Θεού, και ένας καλούντας εμφανίζεται στο Χετζάζ και στο Μεγάλο Τζαμί της Κούφα και ό, τι έχτισε ο τελευταίος στον Ευφράτη καταστρέφεται Το

Όταν ο Τούρκος βασιλιάς πεθάνει, η γλώσσα της βραδιάς αγχώνεται και οι βασιλιάδες αυξάνονται και η αλήθεια εμφανίζεται, και δόξα στον Θεό.

(Αφήγηση από το βιβλίο του Salim: 1. Bihar: τ. 22, σελ. 498 AH, 45 αφηγημένο από μη Salim: 1. Το βιβλίο του Ibn Tawus: σελ. 490. 3. Amali Sheikh Tusi: Σύμφωνα με τον Tafsir Borhan : τόμος 4, σελ. 490 και 491. 4. Manaqib Ibn Shahr Ashob: Σύμφωνα με τον Tafsir Borhan: τ. 4, σ. Στοιχεία μείωσης, σύμφωνα με την ερμηνεία του επιχειρήματος: τόμος 4, σελ. 492)

 

Το νόημα του Ισλάμ και της πίστης

Ο Aban ibn Abi Ayash παραθέτει από τον Salim ibn Qays ο οποίος είπε: Άκουσα από τον Ali ibn Abi Talib (AS) ενώ ένας άντρας τον ρώτησε για την πίστη και είπε: O Amir al-Mu'minin, ενημέρωσέ με για την πίστη, ώστε εκτός από εσένα και Δεν θα ρωτήσω κανέναν για αυτό μετά από εσάς.

Ο Amir al-mu'minin (AS) είπε: Ένας άνθρωπος ήρθε στην υπηρεσία του Προφήτη (PBUH) και μόλις με ρωτήσατε, ρώτησε αυτόν τον Ιμάμη και μίλησε όπως εσείς. Ο Προφήτης (PBUH) μίλησε με εκείνους τους απασχολημένους ανθρώπους και του είπε: Κάθισε. Ο άντρας είπε: Πίστεψα.

Τότε ο Αλή (ΑΣ) γύρισε στον άνδρα και είπε: Κανένα πεδίο όπου ο Γαβριήλ ήρθε στον Προφήτη (Σ.Π.Α.) ως άνθρωπος και είπε: Τι είναι το Ισλάμ; Είπε: «Μαρτυρώντας ότι δεν υπάρχει άλλος θεός παρά ο Θεός και ότι ο Μωάμεθ είναι ο Προφήτης του Θεού και εκτελεί προσευχές και δίνει ζακάτ και Χατζ στο σπίτι του Θεού και νηστεύει τον μήνα του Ραμαζανιού και το γκασλ της Τζανάμπα». Είπε: Τι είναι πίστη; Είπε: Πιστέψτε στον Θεό και στους αγγέλους Του και στα βιβλία Του και στους προφήτες Του και στη μετά θάνατον ζωή και σε όλα τα πεπρωμένα της - το καλό και το κακό και το γλυκό και το πικρό. Όταν ο άντρας σηκώθηκε, ο Προφήτης (PBUH) είπε: Αυτός ήταν ο Γαβριήλ, είχε έρθει να σας διδάξει τη θρησκεία σας. Και έτσι έγινε κάθε φορά που ο Προφήτης (σ.σ.) του έλεγε κάτι, έλεγε: «Έχεις δίκιο». Ρώτησε: Πότε είναι η Ημέρα της Κρίσης; Είπε: Ο ερωτών δεν είναι πιο ενημερωμένος από τον ερωτώντα (από αυτή την άποψη). Είπε: Είχες δίκιο.

Τα θεμέλια της πίστης

Ο Amir al-mu'minin (AS) μετά την αποφοίτησή του από τη λέξη "έχεις δίκιο" ο Gabriel είπε: Να ξέρετε ότι η πίστη βασίζεται σε τέσσερις πυλώνες: βεβαιότητα, υπομονή, δικαιοσύνη και τζιχάντ.

Βεβαιότητα

Η βεβαιότητα έχει τέσσερις κλάδους: τον ενθουσιασμό, τον φόβο, τον ασκητισμό και την αναμονή.

Όποιος λαχταρά τον παράδεισο ξεχνά τον πόθο του και όποιος φοβάται τη φωτιά απέχει από απαγορευμένα πράγματα, και όποιος ασκητεύει και αγνοεί τον κόσμο, οι συμφορές θα είναι εύκολες για αυτόν, και όποιος περιμένει τον θάνατο στη φιλανθρωπία βιάζεται.

 

Υπομονή

Η υπομονή έχει τέσσερις κλάδους: διορατικότητα στην κατανόηση, ερμηνεία και εξήγηση της σοφίας, γνώση μαθημάτων, παραδόσεις των αρχαίων.

Όποιος έχει διορατικότητα στην κατανόηση, αναζητά και εξηγεί με σοφία, και όποιος εξηγεί με σοφία ξέρει τα μαθήματα, και όποιος γνωρίζει το μάθημα ερμηνεύει τη σοφία, και όποιος ερμηνεύει τη σοφία Σιγά σιγά βλέπει το μάθημα και όποιος βλέπει το μάθημα φαίνεται ότι ήταν μαζί του προκάτοχοι.

δικαιοσύνη

Η δικαιοσύνη έχει τέσσερις κλάδους: την πολυπλοκότητα της κατανόησης και την κάλυψη της επιστήμης και την άνθηση της σοφίας και τον Κήπο των Ονείρων.

Όποιος καταλαβαίνει ερμηνεύει τις προτάσεις της επιστήμης, και σε όποιον έχει γνώση θα του προσφέρονται οι νόμοι της σοφίας, και όποιος είναι υπομονετικός δεν θα φτάσει στα άκρα στο έργο του και θα ζήσει με τους επαίνους.

Τζιχάντ

Η τζιχάντ έχει τέσσερις κλάδους: την εντολή για το καλό και την απαγόρευση του κακού, και την ειλικρίνεια σε διάφορα μέρη, και την οργή για χάρη του Θεού, και το μίσος και την εχθρότητα με τους κακούς.

Όποιος διατάζει το καλό ενισχύει την πλάτη του πιστού και όποιος απαγορεύει το κακό τρίβει τη μύτη του πονηρού, και όποιος λέει την αλήθεια σε διάφορα μέρη έχει κάνει το καθήκον του, και όποιος έχει εχθρότητα με τους πονηρούς και θυμώνει για όνομα του Θεού, ο Θεός θυμώνει γι 'αυτόν.

Και αυτή είναι η πίστη και τα θεμέλια και οι κλάδοι της.

Ο χαμηλότερος βαθμός πίστης και δυσπιστίας και παραπλάνησης

Ο άντρας είπε: Ω Amir al-mu'minin, ποιο είναι το λιγότερο πράγμα με το οποίο ο άνθρωπος γίνεται πιστός, και το λιγότερο με το οποίο γίνεται άπιστος, και το λιγότερο με το οποίο παραπλανάται;

Ο Χαζράτ είπε: Ρώτησες τον ΤζοΑκούστε το Β:

Το λιγότερο στο οποίο μπορεί να πιστέψει κάποιος είναι ότι ο Θεός τον γνωρίζει, και αναγνωρίζει την κυριότητα και την ενότητα του Θεού, και γνωρίζει τον Προφήτη του, και αναγνωρίζει την προφητεία και το μήνυμά του, και το επιχείρημά του Αφήστε τον να γνωρίσει τον εαυτό του στη γη και να δει τη δημιουργία του σε αυτόν, και ας ομολογήσει την υπακοή του.

Είπε: O Amir al-mu'minin, παρόλο που αγνοεί τα πάντα, εκτός από αυτά που εξήγησες; Είπε: Ναι, (μόνο) κάθε φορά που του δόθηκε εντολή να υπακούσει και όποτε του απαγορεύτηκε να δεχτεί.

Το λιγότερο που μπορεί να απιστήσει ένα άτομο είναι να αποδεχτεί κάτι ως θρησκεία και να νομίσει ότι ο Θεός του έχει δώσει εντολή να το κάνει - ένα από τα πράγματα που ο Θεός έχει απαγορεύσει - και στη συνέχεια να το κάνει θρησκεία του, και σύμφωνα με αυτό, να καταργήσει και να πρέπει να έχει ένα γιο και να πιστεύει ότι λατρεύει τον θεό που έχει διατάξει.

Το λιγότερο που παραπλανά ένα άτομο είναι ότι δεν αναγνωρίζει την εξουσία του Θεού στη γη και τη μαρτυρία του επί του λαού του που διέταξε την υπακοή του και κατέστησε υποχρεωτική την κηδεμονία του.

Δώδεκα Ιμάμηδες Θείων Αποδείξεων

(Ο άντρας) είπε: Ω Amir al-mu'minin, ονόμασέ τα για μένα. Είπε: Όσοι ο Θεός έχει συνδέσει με τον εαυτό Του και τον Προφήτη Του και είπε: «Να υπακούτε στον Θεό και να υπακούτε στον Αγγελιοφόρο και στην πρώτη μου υπόθεση» σημαίνει: «Ακολουθήστε τον Θεό και τον Προφήτη και τον πρώτο της εντολής σας».

Είπε: διαφώτισέ με. Είπε: Εκείνοι που ο Προφήτης (PBUH) απήγγειλε στο τελευταίο κήρυγμά του και πέθανε την ίδια μέρα, είπαν:. Ο Παντοδύναμος Θεός μου έχει υποσχεθεί ότι οι δύο δεν θα χωριστούν μεταξύ τους μέχρι να μπουν στην πισίνα του Kowsar πάνω μου, όπως αυτά τα δύο - και ο Ιμάμης έδειξε δύο δείκτες και μεσαία δάχτυλα - επειδή το ένα από αυτά είναι μπροστά από το άλλο. Προσκολληθείτε λοιπόν σε αυτά τα δύο για να μην παραπλανηθείτε, και μην τα προσπεράσετε για να χαθείτε, και κρατήστε τα μακριά τους για να διασκορπιστείτε, και μην τους διδάξετε τίποτα που είναι πιο γνώστη από εσάς.

Είπε: Ω Amir al-mu'minin, ονόμασέ τον για μένα. Είπε: Αυτός που εγκατέστησε ο Προφήτης στο Γκαντίρ Χουμ και τους ενημέρωσε ότι έχει εξουσία πάνω τους, και μετά τους διέταξε να ενημερώσουν τους παρευρισκόμενους ερήμην.

Είπε: Ω Αμίρ αλ-Μουμινίν, εσύ είσαι; Είπε: Είμαι ο πρώτος και ο καλύτερος από αυτούς. Στη συνέχεια, ο γιος μου Χασάν, μετά από μένα, έχει μεγαλύτερη εξουσία στους πιστούς από τους ίδιους. Τότε ο γιος μου ο Χουσεΐν μετά από αυτόν έχει περισσότερη εξουσία στους πιστούς από τους ίδιους. Και τότε είναι οι διάδοχοι του Προφήτη (PBUH) για να μπουν στην υπηρεσία του Kowsar ο ένας μετά τον άλλον πάνω από την πισίνα.

Ο άντρας πήγε στον Αλή (ΑΣ) και του φίλησε το κεφάλι και μετά είπε: Μου διευκρινίσατε και λύσατε το πρόβλημά μου και εξαλείψατε κάθε πρόβλημα στην καρδιά μου.

Βάσεις απιστίας

Οι τέσσερις βάσεις της δυσπιστίας

Ο Salim παραθέτει τον Amir al-Mu'minin (AS) να λέει:

Η απιστία βασίζεται σε τέσσερις πυλώνες: την ανηθικότητα, την υπερβολή, την αμφιβολία και την καχυποψία.

Κλάδοι ανηθικότητας

Η πορνεία έχει τέσσερις κλάδους: διωγμό, τύφλωση, αμέλεια και επιθετικότητα.

Όποιος διώκει περιφρονεί την αλήθεια και μισεί έντονα τους θρησκευτικούς μελετητές και επιμένει σε μια μεγάλη αμαρτία.

Όποιος είναι Cordell ξεχνά την ανάμνηση του Θεού και αναζητά καχυποψία και πολεμά με τον Δημιουργό του και ο διάβολος τον χαιρετά και συγχωρεί τον αμαρτωλό χωρίς μετάνοια, υποταγή και άγνοια. Όποιος παραμελεί διαπράττει έγκλημα εναντίον του, και το έργο του αντιστρέφεται, και νομίζει ότι καθοδηγείται από την παραπλάνησή του, και οι επιθυμίες του τον εξαπατούν, και μετανιώνει και μετανιώνει όταν περάσει ο καιρός και αφαιρεθεί το πέπλο από αυτόν. Και αυτό που δεν πίστευε ότι του είχε εμφανιστεί.

Όποιος παραβαίνει την εντολή του Θεού αμφιβάλλει, και όποιος αμφιβάλλει για τον Θεό δείχνει ανωτερότητα απέναντί ​​του και τον ταπεινώνει με τη δύναμή Του και τον ταπεινώνει με τη δόξα Του, καθώς είναι υπερήφανος για τον ένδοξο Κύριό του και στο έργο Του έχει φτάσει στα άκρα.

Υπερβολικά κλαδιά

Η υπερβολή έχει τέσσερις κλάδους: στοχασμός και εμβάπτιση στη θεωρία και αντιπαράθεση σε αυτήν, και απόκλιση και πείσμα. Όποιος διαλογίζεται (πάρα πολύ) δεν θα επιστρέψει στην αλήθεια και τίποτα δεν θα προστεθεί σε αυτόν παρά μόνο να πνιγεί σε περίπλοκα ζητήματα, και καμία ταραχή δεν θα απομακρυνθεί από αυτόν αν δεν τον καταβροχθίσει άλλη ταραχή, και η θρησκεία του από αυτό διασπάται και βυθίζεται σε ένα σύνθετο ζήτημα. Όποιος υποστηρίζει θεωρητικά είναι γνωστό ότι είναι ηλίθιος για το μακροχρόνιο πείσμα του.

Όποιος παρεκκλίνει, το καλό είναι άσχημο στα μάτια του και το κακό είναι καλό στα μάτια του.

Όποιος είναι πεισματάρης, τα μονοπάτια θα του τυφλωθούν και το έργο του θα διαμαρτυρηθεί, και θα του είναι δύσκολο να βγει από αυτό όταν δεν ακολουθήσει το δρόμο των πιστών.

Κλαδιά αμφιβολίας

Η αμφιβολία έχει τέσσερις κλάδους: τη διαμάχη της ψυχής και της κίνησης και την παράδοση. Και αυτός είναι ο λόγος του Παντοδύναμου Θεού, ο οποίος λέει:

Όποιος φοβάται αυτό που έχει, θα γυρίσει πίσω.

Και όποιος υποστηρίζει στη θρησκεία, θα πέσει σε αμφιβολία, και ο πρώτος από τους πιστούς θα τον προσπεράσει, και ο τελευταίος θα τον φτάσει, και το δηλητήριο του Σατανά θα τον πατήσει.

Όποιος παραδοθεί στην καταστροφή αυτού του κόσμου και του Αύγουστου θα χαθεί μεταξύ των δύο, και όποιος σωθεί από αυτόν είναι σίγουρος, και ο Θεός δεν έχει δημιουργήσει ένα πλάσμα λιγότερο από τη βεβαιότητα.

Susποπτα κλαδιά

Η αμφιβολία έχει τέσσερις κλάδους: το θαύμα και το καλωσόρισμα από τον στολισμό, και την εξαπάτηση της ψυχής, και τη δικαίωση των διαστροφών και την κάλυψη του σωστού από το λάθος.

Με αυτόν τον τρόπο, ο στολισμός παρεκκλίνει από τη λογική και παραπλανά την ψυχή σε πόθο, και η διαστροφή του ιδιοκτήτη του οδηγεί σε μεγάλη απόκλιση και η κάλυψη του δικαιώματος στο λάθος είναι σκοτάδι το ένα πάνω στο άλλο.

Και αυτά είναι τα βασικά και οι κλάδοι του.

Οι βάσεις της υποκρισίας

Οι τέσσερις πυλώνες της υποκρισίας

Ο Amir al-mu'minin (AS) είπε: Η υποκρισία βασίζεται σε τέσσερις πυλώνες: τον αέρα της ψυχής, τον συμβιβασμό, τον θυμό και τη γεύση.

Κλαδιά αναπνοής αέρα

Ο αναπνευστικός αέρας βρίσκεται σε τέσσερις κλάδους: Φόβος και εχθρότητα και πόθος και εξέγερση

Αυτός που καταπιέζει, οι περίπλοκες υποθέσεις του αυξάνονται και ο κόσμος τον εγκαταλείπει και τον βοηθά.

Όποιος βιάζει, οι άνθρωποι δεν είναι ασφαλείς από αυτόν και η καρδιά του δεν μένει υγιής και δεν μπορεί να ελέγξει την ψυχή του σε πόθους.

Όποιος δεν κατηγορεί την ψυχή του για πόθους, θα βυθιστεί σε κακές πράξεις.

Και όποιος επαναστατήσει θα παραπλανηθεί σκόπιμα.

Συμβιβαστικοί κλάδοι

Το κυνηγετικό όργανο έχει τέσσερις κλάδους: αλαζονεία και επιθυμία και προσοχή και αναβλητικότητα.

Και αυτό έχει την έννοια ότι εμποδίζει κάποιον να είναι επιφυλακτικός με την αλήθεια και η αναβολή των υποσχέσεων προκαλεί απόκλιση στην πράξη μέχρι τη στιγμή της λήξης του, και αν δεν το επιθυμούσε, ο άνθρωπος θα ήξερε τι έχει μέσα του, και αν ο άνθρωπος ήξερε τι πέθαινε ξαφνικά από φόβο. Και η αλαζονεία κάνει τον άνθρωπο να υπολείπεται στη δράση.

Κλαδιά της Οργής

Ο θυμός έχει τέσσερις κλάδους: αλαζονεία, υπερηφάνεια, ψεύτικο ζήλο και προκατάληψη

Όποιος σηκώνει το κεφάλι του γυρίζει την πλάτη του δεξιά. Και όποιος είναι υπερήφανος θα πέσει στην ανηθικότητα, και όποιος δείξει ψεύτικο ζήλο, θα πατήσει την ανομία. Και τι δεν πάει καλά με τη γέφυρα της δικαιοσύνης, που βρίσκεται ανάμεσα στην πλάτη στην δικαιοσύνη, στην ανηθικότητα και στην επιμονή στις αμαρτίες και την καταπίεση.

Δοκιμάζοντας κλαδιά

Η απληστία έχει τέσσερις κλάδους: υπερβολική ευτυχία και πείσμα και στοίβαγμα.

Η ευτυχία δεν είναι ευχάριστη στον Θεό, η χαρά είναι πολύ υπέροχη και το πείσμα είναι μια συμφορά για αυτόν που έχει αναγκαστεί να φέρει το βάρος των αμαρτιών. Και είναι η συσσώρευση διασκέδασης και παιχνιδιού και απασχόλησης και η μετατροπή κάτι που είναι χαμηλότερο σε κάτι καλύτερο.

Και αυτά είναι η υποκρισία και τα θεμέλια και οι κλάδοι της.

Θείες παραδόσεις και μετάνοια στον Θεό

Ο Θεός είναι ισχυρός πάνω στους δούλους Του. Η μνήμη του είναι υψηλή και το πρόσωπό του λαμπρό και έχει δημιουργήσει ό, τι έχει δημιουργήσει όμορφο. Τα χέρια του είναι ανοιχτά και το έλεός Του έχει πάρει τα πάντα, και η εντολή Του φωτίζει την εμφάνιση και το φως Του, και η ευλογία Του βράζει, και η σοφία Του φωτίζει. Το βιβλίο του είναι απόδειξη και το επιχείρημά του είναι κυρίαρχο και η θρησκεία του είναι καθαρή. Ο σουλτάνος ​​του είναι η εμφάνισή του και ο λόγος του βασίζεται στην αλήθεια και το μέτρο του από τη δικαιοσύνη, και οι προφήτες του έχουν ανακοινώσει.

Ο Θεός έχει κάνει το κακό αμαρτία και την αμαρτία ταραχή, και την αταξία ρύπανση. Έχει κάνει την καλοσύνη ικανοποίηση και ικανοποίηση μετάνοια, και μετάνοια εξαγνιστή.

Όποιος μετανοεί θα καθοδηγηθεί και όποιος πέσει σε ταραχή θα παραπλανηθεί, εφόσον δεν μετανοήσει στον Θεό και ομολογήσει την αμαρτία του, κανείς δεν θα είναι άπληστος ενάντια στην εντολή του Θεού, εκτός από αυτόν που θα χαθεί.

Αλλάχ! Αλλάχ! Πόσο τεράστιο είναι αυτό που υπάρχει με τον Θεό της μετάνοιας, του ελέους, των καλών ειδήσεων και της μεγάλης υπομονής, και πόσο φοβερό είναι αυτό που είναι με τον Θεό των περιορισμών, της κόλασης και των ακραίων υψών. Όποιος φτάσει στην υπακοή του, θα επιτύχει την αξιοπρέπειά του, και όποιος εισέλθει στην αμαρτία του και δοκιμάσει τα φτερά του αετού του, και σύντομα θα το μετανιώσουν.

Η Ενότητα του Ισλάμ και οι Παράγοντες της Στρέβλωσης του Ισλάμ

Ο Παντοδύναμος Θεός δημιούργησε τον άνθρωπο σύμφωνα με τη δημιουργία Του, και για να φτάσουν τα ανθρώπινα όντα στην ευτυχία αυτού του κόσμου και του μετά και να φτάσουν στον βαθμό της ανθρώπινης τελειότητας, χάρισε τη θρησκεία στην ανθρωπότητα και την κοινοποίησε στην ανθρωπότητα μέσω της προφήτες και θεϊκοί πρεσβευτές. کرد.

Μεταξύ όλων των θρησκειών, το πιο πλήρες και τελευταίο από αυτά είναι το Ισλάμ, το οποίο κοινοποιήθηκε και στάλθηκε στην ανθρωπότητα από τον τελευταίο από τους προφήτες, τον Μωάμεθ Μουσταφά (PBUH). Ο Θεός επέλεξε το Ισλάμ ως την τέλεια και εκλεγμένη θρησκεία και διέταξε όλους να στραφούν στο Ισλάμ μετά τον ερχομό του Προφήτη (PBUH). Γιατί με την έλευση του Ισλάμ και του Κορανίου, όλα τα θεϊκά βιβλία και οι θείες θρησκείες έχουν καταργηθεί.

 Από τη στιγμή που δημιουργήθηκε ο Αδάμ (ο πρώτος θεϊκός προφήτης) μέχρι την εποχή του Προφήτη (σ.σ.), κάθε φορά που πέθανε ο Προφήτης (σ.σ.), οι υλικές δυνάμεις, οι βασιλιάδες και οι ευγενείς εκείνων των εποχών αντιτάχθηκαν και παραμόρφωσαν τις θρησκείες.

Επειδή έβλεπαν τη θρησκεία σε αντίθεση με τις δικές τους σαρκικές επιθυμίες, άλλαξαν τους νόμους των θείων θρησκειών προς όφελός τους με οποιονδήποτε τρόπο και με όποιον τρόπο μπορούσαν, και με αυτόν τον τρόπο αντικατέστησαν τις θείες θρησκείες με νόμους στο όνομα της θρησκείας. Και έτσι οδήγησε τους ανθρώπους κάτω από το ζυγό της σοφίας τους και τους χρησιμοποίησε όσο μπορούσε.

Αυτή η πορεία υπήρξε σε όλη την ιστορία από την αρχή και συνεχίζεται μέχρι σήμερα, και με τον ίδιο τρόπο που αυτή η μέθοδος ήταν στην εποχή των παιδιών του Προφήτη, όταν πέθανε ο Προφήτης (σ.σ.), δημιούργησαν το ζήτημα της στέγης και της δεξιάς του Amir al -mu'minin. Ali (AS) - ότι ο Άγιος Προφήτης (PBUH) στο Ghadir Khum τον είχε επιλέξει ως επόμενο χαλίφη

δεν είναι? Αυτό δεν είναι διαστρέβλωση του Ισλάμ; Αυτοί που σφετερίστηκαν το δικαίωμα του Αλή (ΑΣ) δεν περιλαμβάνουν αυτούς τους στίχους; Κάθε κοινή λογική και λογική απάντηση σε αυτό το ερώτημα είναι θετική.

Η Σακίφα ήταν μια αποκλίνουσα γραμμή που δημιουργήθηκε στο Ισλάμ από τους ισχυρούς και τους πλούσιους.

Ο Hazrat Zahra (AS) εξηγώντας την γραμμή της απόκλισης και ότι οι άνθρωποι μετά τον Ghadir ξέχασαν τα λόγια του Προφήτη (PBUH) και παρασύρθηκαν, σε μια συζήτηση με τους εχθρούς, το αποκάλυψε ως εξής:

"Η διαθήκη του λαού είναι παρούσα μπροστά σας. Abi Talib (AS), την Ημέρα της Ανάστασης, ο Κύριος δεν θα σας αποκόψει από μένα, έτσι ώστε να είμαι ένας από τους ελπιδοφόρους, αλλά θα κόψω μακριά από τα αίτια μεταξύ σας και μεταξύ του Προφήτη μου, και ο Θεός είναι μεταξύ μας και μεταξύ σας σε αυτόν τον κόσμο και στο μέλλον.

Δεν γνωρίζω ένα έθνος σαν εσάς που παραβαίνει αυτή τη διαθήκη και συμπεριφέρεται άσχημα. Αρνηθήκατε και δεν επιστρέψατε το αναφαίρετο δικαίωμά μας, σαν να μην γνωρίζετε το περιστατικό την ημέρα του Γκαντίρ Χουμ; Ορκίζομαι στο Θεό ότι ο Άγιος Προφήτης του Ισλάμ εκείνη την ημέρα εισήγαγε την κηδεμονία και την ηγεσία του Ιμάμ Αλή και πήρε την πίστη από τον λαό για να κόψει την ελπίδα σας για τους οπορτουνιστές που διψούσαν για δύναμη, αλλά τις χορδές της σύνδεσηςΦόβος και εχθρότητα και πόθος και εξέγερση

Αυτός που καταπιέζει, οι περίπλοκες υποθέσεις του αυξάνονται και ο κόσμος τον εγκαταλείπει και τον βοηθά.

Όποιος βιάζει, οι άνθρωποι δεν είναι ασφαλείς από αυτόν και η καρδιά του δεν μένει υγιής και δεν μπορεί να ελέγξει την ψυχή του σε πόθους.

Όποιος δεν κατηγορεί την ψυχή του για πόθους, θα βυθιστεί σε κακές πράξεις.

Και όποιος επαναστατήσει θα παραπλανηθεί σκόπιμα.

Συμβιβαστικοί κλάδοι

Το κυνηγετικό όργανο έχει τέσσερις κλάδους: αλαζονεία και επιθυμία και προσοχή και αναβλητικότητα.

Και αυτό έχει την έννοια ότι εμποδίζει κάποιον να είναι επιφυλακτικός με την αλήθεια και η αναβολή των υποσχέσεων προκαλεί απόκλιση στην πράξη μέχρι τη στιγμή της λήξης του, και αν δεν το επιθυμούσε, ο άνθρωπος θα ήξερε τι έχει μέσα του, και αν ο άνθρωπος ήξερε τι πέθαινε ξαφνικά από φόβο. Και η αλαζονεία κάνει τον άνθρωπο να υπολείπεται στη δράση.

Κλαδιά της Οργής

Ο θυμός έχει τέσσερις κλάδους: αλαζονεία, υπερηφάνεια, ψεύτικο ζήλο και προκατάληψη

Όποιος σηκώνει το κεφάλι του γυρίζει την πλάτη του δεξιά. Και όποιος είναι υπερήφανος θα πέσει στην ανηθικότητα, και όποιος δείξει ψεύτικο ζήλο, θα πατήσει την ανομία. Και τι δεν πάει καλά με τη γέφυρα της δικαιοσύνης, που βρίσκεται ανάμεσα στην πλάτη στην δικαιοσύνη, στην ανηθικότητα και στην επιμονή στις αμαρτίες και την καταπίεση.

Δοκιμάζοντας κλαδιά

Η απληστία έχει τέσσερις κλάδους: υπερβολική ευτυχία και πείσμα και στοίβαγμα.

Η ευτυχία δεν είναι ευχάριστη στον Θεό, η χαρά είναι πολύ υπέροχη και το πείσμα είναι μια συμφορά για αυτόν που έχει αναγκαστεί να φέρει το βάρος των αμαρτιών. Και είναι η συσσώρευση διασκέδασης και παιχνιδιού και απασχόλησης και η μετατροπή κάτι που είναι χαμηλότερο σε κάτι καλύτερο.

Και αυτά είναι η υποκρισία και τα θεμέλια και οι κλάδοι της.

Θείες παραδόσεις και μετάνοια στον Θεό

Ο Θεός είναι ισχυρός πάνω στους δούλους Του. Η μνήμη του είναι υψηλή και το πρόσωπό του λαμπρό και έχει δημιουργήσει ό, τι έχει δημιουργήσει όμορφο. Τα χέρια του είναι ανοιχτά και το έλεός Του έχει πάρει τα πάντα, και η εντολή Του φωτίζει την εμφάνιση και το φως Του, και η ευλογία Του βράζει, και η σοφία Του φωτίζει. Το βιβλίο του είναι απόδειξη και το επιχείρημά του είναι κυρίαρχο και η θρησκεία του είναι καθαρή. Ο σουλτάνος ​​του είναι η εμφάνισή του και ο λόγος του βασίζεται στην αλήθεια και το μέτρο του από τη δικαιοσύνη, και οι προφήτες του έχουν ανακοινώσει.

Ο Θεός έχει κάνει το κακό αμαρτία και την αμαρτία ταραχή, και την αταξία ρύπανση. Έχει κάνει την καλοσύνη ικανοποίηση και ικανοποίηση μετάνοια, και μετάνοια εξαγνιστή.

Όποιος μετανοεί θα καθοδηγηθεί και όποιος πέσει σε ταραχή θα παραπλανηθεί, εφόσον δεν μετανοήσει στον Θεό και ομολογήσει την αμαρτία του, κανείς δεν θα είναι άπληστος ενάντια στην εντολή του Θεού, εκτός από αυτόν που θα χαθεί.

Αλλάχ! Αλλάχ! Πόσο τεράστιο είναι αυτό που υπάρχει με τον Θεό της μετάνοιας, του ελέους, των καλών ειδήσεων και της μεγάλης υπομονής, και πόσο φοβερό είναι αυτό που είναι με τον Θεό των περιορισμών, της κόλασης και των ακραίων υψών. Όποιος φτάσει στην υπακοή του, θα επιτύχει την αξιοπρέπειά του, και όποιος εισέλθει στην αμαρτία του και δοκιμάσει τα φτερά του αετού του, και σύντομα θα το μετανιώσουν.

Η Ενότητα του Ισλάμ και οι Παράγοντες της Στρέβλωσης του Ισλάμ

Ο Παντοδύναμος Θεός δημιούργησε τον άνθρωπο σύμφωνα με τη δημιουργία Του, και για να φτάσουν τα ανθρώπινα όντα στην ευτυχία αυτού του κόσμου και του μετά και να φτάσουν στον βαθμό της ανθρώπινης τελειότητας, χάρισε τη θρησκεία στην ανθρωπότητα και την κοινοποίησε στην ανθρωπότητα μέσω της προφήτες και θεϊκοί πρεσβευτές. کرد.

Μεταξύ όλων των θρησκειών, το πιο πλήρες και τελευταίο από αυτά είναι το Ισλάμ, το οποίο κοινοποιήθηκε και στάλθηκε στην ανθρωπότητα από τον τελευταίο από τους προφήτες, τον Μωάμεθ Μουσταφά (PBUH). Ο Θεός επέλεξε το Ισλάμ ως την τέλεια και εκλεγμένη θρησκεία και διέταξε όλους να στραφούν στο Ισλάμ μετά τον ερχομό του Προφήτη (PBUH). Γιατί με την έλευση του Ισλάμ και του Κορανίου, όλα τα θεϊκά βιβλία και οι θείες θρησκείες έχουν καταργηθεί.

 Από τη στιγμή που δημιουργήθηκε ο Αδάμ (ο πρώτος θεϊκός προφήτης) μέχρι την εποχή του Προφήτη (σ.σ.), κάθε φορά που πέθανε ο Προφήτης (σ.σ.), οι υλικές δυνάμεις, οι βασιλιάδες και οι ευγενείς εκείνων των εποχών αντιτάχθηκαν και παραμόρφωσαν τις θρησκείες.

Επειδή έβλεπαν τη θρησκεία σε αντίθεση με τις δικές τους σαρκικές επιθυμίες, άλλαξαν τους νόμους των θείων θρησκειών προς όφελός τους με οποιονδήποτε τρόπο και με όποιον τρόπο μπορούσαν, και με αυτόν τον τρόπο αντικατέστησαν τις θείες θρησκείες με νόμους στο όνομα της θρησκείας. Και έτσι οδήγησε τους ανθρώπους κάτω από το ζυγό της σοφίας τους και τους χρησιμοποίησε όσο μπορούσε.

Αυτή η πορεία υπήρξε σε όλη την ιστορία από την αρχή και συνεχίζεται μέχρι σήμερα, και με τον ίδιο τρόπο που αυτή η μέθοδος ήταν στην εποχή των παιδιών του Προφήτη, όταν πέθανε ο Προφήτης (σ.σ.), δημιούργησαν το ζήτημα της στέγης και της δεξιάς του Amir al -mu'minin. Ali (AS) - ότι ο Άγιος Προφήτης (PBUH) στο Ghadir Khum τον είχε επιλέξει ως επόμενο χαλίφη

δεν είναι? Αυτό δεν είναι διαστρέβλωση του Ισλάμ; Αυτοί που σφετερίστηκαν το δικαίωμα του Αλή (ΑΣ) δεν περιλαμβάνουν αυτούς τους στίχους; Κάθε κοινή λογική και λογική απάντηση σε αυτό το ερώτημα είναι θετική.

Η Σακίφα ήταν μια αποκλίνουσα γραμμή που δημιουργήθηκε στο Ισλάμ από τους ισχυρούς και τους πλούσιους.

Ο Hazrat Zahra (AS) εξηγώντας την γραμμή της απόκλισης και ότι οι άνθρωποι μετά τον Ghadir ξέχασαν τα λόγια του Προφήτη (PBUH) και παρασύρθηκαν, σε μια συζήτηση με τους εχθρούς, το αποκάλυψε ως εξής:

"Η διαθήκη του λαού είναι παρούσα μπροστά σας. Abi Talib (AS), την Ημέρα της Ανάστασης, ο Κύριος δεν θα σας αποκόψει από μένα, έτσι ώστε να είμαι ένας από τους ελπιδοφόρους, αλλά θα κόψω μακριά από τα αίτια μεταξύ σας και μεταξύ του Προφήτη μου, και ο Θεός είναι μεταξύ μας και μεταξύ σας σε αυτόν τον κόσμο και στο μέλλον.

Δεν γνωρίζω ένα έθνος σαν εσάς που παραβαίνει αυτή τη διαθήκη και συμπεριφέρεται άσχημα. Αρνηθήκατε και δεν επιστρέψατε το αναφαίρετο δικαίωμά μας, σαν να μην γνωρίζετε το περιστατικό την ημέρα του Γκαντίρ Χουμ; Ορκίζομαι στο Θεό ότι ο Άγιος Προφήτης του Ισλάμ εκείνη την ημέρα εισήγαγε την κηδεμονία και την ηγεσία του Ιμάμ Αλή και πήρε την πίστη από τον λαό για να κόψει την ελπίδα σας για τους οπορτουνιστές που διψούσαν για δύναμη, αλλά τις χορδές της σύνδεσηςΔιχαστήκατε μεταξύ του Προφήτη (PBUH) και του εαυτού σας, να ξέρετε ότι ο Θεός θα κρίνει μεταξύ μας και εσάς σε αυτόν τον κόσμο και στο μέλλον.

Τι απάντηση θα μπορούσαν να δώσουν οι εχθροί της επαρχίας αν το έπος του Γκαντίρ είχε κλείσει το δρόμο για οποιαδήποτε δικαιολογία και δικαιολογία;

Ως εκ τούτου, ορισμένοι μουσουλμάνοι παραπλανήθηκαν από αυτούς τους απατεώνες.

Παράγοντες που αλλοιώνουν το Ισλάμ

Υπάρχουν δύο εσωτερικοί και εξωτερικοί παράγοντες που συμμετείχαν στη στρέβλωση και τη διαίρεση και την αύξηση των διαφορών. Εσωτερικοί παράγοντες είναι: 1- Αναζήτηση πλούτου, 2- αναζήτηση δύναμης, 3- άγνοια ορισμένων μουσουλμάνων. Κάθε ένας από αυτούς τους τρεις παράγοντες εμφανίστηκε και διαμορφώθηκε στην ισλαμική κοινωνία και οδήγησε σε μια απομάκρυνση από το καθαρό μουσουλμανικό Ισλάμ. Οι επιπτώσεις αυτών των τριών παραγόντων είναι:

1- Αφήνοντας στην άκρη τις διαθήκες του Αγίου Προφήτη (PBUH)

Ο Προφήτης (ειρήνη και ειρήνη του ΑΛΛΑΧ) είπε πολλές λέξεις και διαθήκες για τους Μουσουλμάνους, τις οποίες οι Μουσουλμάνοι ξέχασαν. Μία από τις σημαντικότερες εντολές του Προφήτη (ειρήνη και ειρήνη του ΑΛΛΑΧ) είναι το χαλιφάτο μετά από αυτούς Εκλέχτηκε χαλίφης στο Γκαντίρ και οι μουσουλμάνοι εγκατέλειψαν και ξέχασαν αυτή τη θέληση του Προφήτη.

Η δεύτερη σημαντική διαθήκη του Προφήτη (PBUH) ήταν η συζήτηση της τήρησης του Κορανίου και της καθαρής καταγωγής τους, την οποία εξέφρασαν ως εξής:

«انی تارک فیکم الثَّقلین; Το βιβλίο του Θεού και της οικογένειας του Ahl al-Bayt, δεν στηριζόμαστε καθόλου σε αυτά και δεν φεύγουν ακόμα κι αν πάνε στην πισίνα. Πράγματι, αφήνω δύο πολύτιμα κειμήλια μεταξύ σας. Το ένα είναι το Βιβλίο του Θεού και το άλλο είναι ο απόγονος μου, εφόσον προσκολληθείτε σε αυτά τα δύο δεν θα παραβείτε ποτέ και τα δύο δεν θα χωριστούν το ένα από το άλλο για να μπουν στην πισίνα του Κόουσαρ πάνω μου. Αυτή η σημαντική θέληση του Προφήτη (PBUH) επίσης ξεχάστηκε.

2- Απώλεια πνευματικότητας

Το δεύτερο αποτέλεσμα ήταν ο αποχρωματισμός των θεμάτων πνευματικότητας και αξίας μεταξύ των Μουσουλμάνων, τα οποία μετά τον Προφήτη, τα πνευματικά και αξιακά ζητήματα έδωσαν τη θέση τους στην άθρησκεια και τα κακά και αρνητικά θέματα έγιναν αξίες. Μεταξύ των πνευματικών ζητημάτων που μειώθηκαν μεταξύ των μουσουλμάνων είναι: η ευσέβεια, η πίστη, η τζιχάντ και θέματα χωρίς αξία, όπως η αναζήτηση πλούτου, η αναζήτηση φήμης, η ελευθερία κ.λπ.

3- Παρακμή του θρησκευτικού ζήλου

Μια άλλη επίδραση αυτών των τριών παραγόντων ήταν ότι ο θρησκευτικός ζήλος μεταξύ των ανθρώπων μειώθηκε και εξαφανίστηκε. Όλα τα άλλα θρησκευτικά πρόσωπα διατάζουν το καλό και απαγορεύουν το κακό. Ο Ιμάμ Χουσεΐν (AS) αναφορικά με το γεγονός ότι οι άνθρωποι εγκατέλειψαν την εντολή του καλού και απαγόρευαν το κακό, κατά τη διάρκεια της περιόδου Χατζ, ενώ ο Αμπντουλάχ Ιμπν Αμπάς και ο Αμπντουλάχ Ιμπν Τζαφάρ τον συνόδευαν, είπε: «Ο Θεός δίνει εντολή να προληφθεί το κακό. «Και έχει αφήσει ανθρώπους μακριά τους, αλλά εσείς δεν το γνωρίζετε».

Η εντολή για το καλό και η απαγόρευση του κακού είναι σημαντικοί ισλαμικοί κανόνες και είναι υποχρεωτικοί για όλους τους μουσουλμάνους. Ο Amir al-mu'minin Ali (AS) το αποκάλεσε έναν από τους κλάδους της τζιχάντ και είπε σχετικά: Για το καλό και την απαγόρευση του κακού »

Και η τζιχάντ έχει τέσσερις κλάδους. Διαταγή καλών πράξεων και απαγόρευση άσχημων πράξεων και ...

Και λένε επίσης:

«Διέταξα την εμφάνιση των πιστών και απαγόρευσα το κακό, παρά την υποκρισία των υποκριτών».

Έτσι, αυτός που διέταξε τις καλές πράξεις καθιέρωσε τις πλάτες των πιστών και αυτός που απαγόρευσε τις άσχημες πράξεις έχει τρίψει τη μύτη των υποκριτών.

Στο Κοράνι, ο Θεός θεωρεί ότι τα καλύτερα έθνη είναι αυτά που διατάζουν το καλό και απαγορεύουν το κακό: «Youσασταν το καλύτερο έθνος που εμφανίστηκε μεταξύ των ανθρώπων. "(Τι) διατάζεις το σωστό και απαγορεύεις το λάθος."

Η εντολή για το καλό και η απαγόρευση του κακού είναι τόσο σημαντική που ο Ιμάμ Χουσεΐν (AS) μαρτύρησε για αυτό. Εκφράζοντας τους στόχους της εξέγερσής του, ο Χαζράτ έγραψε σε μια διαθήκη που απευθυνόταν στον αδελφό του Μοχάμαντ Χανίφα:

«... Δεν θα φύγω από την ημέρα του εγωισμού, της εξέγερσης και της λαγνείας (από τη Μεδίνα), ούτε για να δημιουργήσω διαφθορά και καταπίεση, αλλά ο στόχος μου να κινηθώ είναι να διορθώσω τη διαφθορά του προγονικού μου ummah, και εννοώ την εντολή του καλού και απαγορεύοντας το κακό., Και θέλω να ακολουθήσω τη ζωή του παππού μου (του Προφήτη) και του πατέρα μου Ali ibn Abi Talib, όποιος με ακολουθεί ως προς αυτό από σεβασμό προς την αλήθεια, θα ακολουθήσω τον δικό μου δρόμο, ώστε ο Θεός να κρίνετε μεταξύ μου και αυτού του λαού. "Είναι ο καλύτερος κριτής."

ξένες αιτίες

Οι περισσότερες από αυτές τις στρεβλώσεις και κινήσεις υποστηρίζονται από ξένους. Ο Allameh Seyyed Morteza Asgari στο ευγενές του βιβλίο "Ma'alem Al-Modrastin" αναφέρει στην έκφραση εξωτερικών παραγόντων:

"Οι ακόλουθοι εξωτερικοί παράγοντες μπορούν να αναφερθούν ως αιτίες δολιοφθοράς, διαστρέβλωσης και μετατροπής της πηγής των ισλαμικών σπουδών - βιβλία χαντίθ, βιογραφία και σχόλια:

Πρώτον, οι ειδήσεις των ανθρώπων του βιβλίου, οι οποίες έχουν δημοσιευτεί στην πηγή της ισλαμικής έρευνας από ανθρώπους όπως ο Ka'b al-Ahbar και ο Tamimdari.

Δεύτερο: Διηγήσεις και ειδήσεις που έγιναν από αποκλίσεις όπως ο Ibn Abi Al-Awja και ο Saif Ibn Umar και βρέθηκαν στην πηγή.

Τρίτον, τα τελευταία χρόνια, από τη στιγμή που οι άπιστες δυνάμεις (αποικιοκράτες) εισέβαλαν στις ισλαμικές χώρες και πολέμησαν το Ισλάμ με τα πιο αποτρόπαια όπλα, οι προπαγανδιστές, οι Εβραίοι και οι Χριστιανοί λόγιοι, οδήγησαν εκείνους που ονομάζονται ανατολίτες στην αναζήτηση αδυναμιών στην πηγή της ισλαμικής έρευνας Βρήκε και έβγαλε από όλες τις κατασκευασμένες και ανακριβείς ειδήσεις που μπερδεύουν την εικόνα του Ισλάμ, όπως ο θρύλος του Gharaniq και τα παρόμοια, και από αυτά τα βιβλία ειδήσεων με σύγχρονες και σύγχρονες μεθόδους όπως η "Ισλαμική Εγκυκλοπαίδεια" και "Muhammad al-Nabi al-Siyasi" Έχουν μιμηθεί.

Και αυτοί οι αποικιακοί μαχητές έχουν κάνει ακόμη πιο επικίνδυνο έργο κατά του Ισλάμ, όπου στις ισλαμικές χώρες οι κύριοι, οι σύμβουλοί τους, οι απόφοιτοι των σχολών σκέψης και οι προσκεκλημένοι της σκέψης και οι προπαγανδιστές του πολιτισμού τους τους επέβαλαν στο όνομα των ισλαμικών μεταρρυθμιστών, διανοουμένων και πρωτοπόρων της προόδουΈχουν, και έχουν διαδώσει τους καρπούς των ιδεών τους στις ισλαμικές χώρες, και τις έχουν δημοσιεύσει όλες με διάφορα μέσα και ονόματα και ευχάριστους τίτλους.

Ο Sayyid Ahmad, ο ιδρυτής του Πανεπιστημίου του Aligarh και ο Ahmad Lotfi, καθηγητής του αιώνα, και ο Qasim Amin Nasir al-Marah στην Αίγυπτο ήταν μεταξύ αυτών των ομάδων, καθώς και στο Ιράκ, το Ιράν και άλλες ισλαμικές χώρες. "(Αυτοί και οι παρόμοιοι είναι Δυτικοί προσκλητές στις ισλαμικές χώρες και καταστροφείς των αρχών και των κανόνων του Ισλάμ.) Και είναι φυσικό να υπάρχει ένας αγώνας μεταξύ αυτής της ομάδας και των φρουρών της αρχικής ισλαμικής σκέψης, στην οποία οι αποικιοκράτες βοηθούν αφέντες ».

Προκαλώντας διαφορές μεταξύ των Μουσουλμάνων, προκαλούν διχασμό και παραπλάνηση ατόμων με ασθενή πίστη, και ως αποτέλεσμα, πόλεμο και την εμφάνιση νέων αιρέσεων μεταξύ των Μουσουλμάνων.

Οι μελετητές του ισλαμικού κόσμου, οι συμπαθούντες των σχολείων Αλαουίτη και Τζαφάρι, έχουν διεξάγει και συνεχίζουν να κάνουν πολλούς αγώνες ενάντια σε αυτούς τους αποκαλούμενους διανοούμενους, που τρέφονται όλοι από την αποικιοκρατία. Εν τω μεταξύ, έχουν προταθεί πολλές λύσεις για την αποτροπή αυτής της διαδικασίας, οι σημαντικότερες και χρήσιμες από τις οποίες είναι:

1- Δημιουργία ενότητας μεταξύ των Μουσουλμάνων

2- Έκφραση απόψεων σωστά και λογικά σε μια ατμόσφαιρα μακριά από συγκρούσεις

3- Εντοπισμός ανθρώπων που, ως διανοούμενοι, αμφισβητούν και καταστρέφουν τις αρχές του Ισλάμ.

4- Εισαγωγή και καταπολέμηση αυτών των ανθρώπων

Φυσικά, η ενότητα είναι ο πιο σημαντικός παράγοντας για την πρόληψη του διχασμού, του οποίου όλα τα άλλα αποτελούν ένα υποσύνολο, και δημιουργώντας ενότητα, άλλα πράγματα θα πραγματοποιηθούν αυτόματα: όταν έρθουν μπροστά μας εκατόν ενενήντα. Ο Hazrat Allameh Seyyed Morteza Asgari λέει επίσης στην έκφραση της ισλαμικής ενότητας στο "Ma'alem Al-Modrastin" ότι: Για να δημιουργηθεί ενότητα, πρέπει να εκφράζονται απόψεις και πεποιθήσεις. Όσον αφορά την έκφραση των απόψεων και των απόψεων των μουσουλμάνων, λέει:

«Τα θέματα που αναφέραμε είναι πεποιθήσεις που έχουν διαποτίσει τους Μουσουλμάνους και η σιωπή απέναντι σε τέτοιες αντιλήψεις δεν έχει συμβάλει μέχρι τώρα στην ενότητα και την κατανόηση των Μουσουλμάνων, αλλά πάντα άνοιξε την πληγή της διχόνοιας και αύξησε τον χρόνο της δυστυχίας. "

Με αυτές τις δηλώσεις, ήταν γνωστό ότι η σιωπή δεν είναι χρήσιμη για τη δημιουργία ενότητας και την έκφραση των σωστών απόψεων χωρίς συκοφαντίες και ψέματα. Ο Allameh Amini πιστεύει επίσης στη σωστή έκφραση απόψεων για τη δημιουργία ισλαμικής ενότητας και την αντιμετώπιση των ψεμάτων φαινομενικά θρησκευτικών διανοουμένων, έτσι έγραψε το "Al-Ghadir" και άλλα βιβλία για να διαλύσει την καχυποψία και να απαντήσει στα λεγόμενα ψέματα των διανοουμένων.

 

ترجمه یورویایی

ni oruko Olohun

Itumo Islam ati igbagbo

 

Awọn ọrọ ikẹhin ti Anabi (PBUH) nipa awọn Shiite

Aisha ati Hafsa di aditi ni akoko iku Anabi (PBUH)

Aban sọ Salim pe: Mo gbọ ti Ali (AS) sọ pe: Anabi (PBUH) ṣe adehun pẹlu mi ni ọjọ ti o ku, eyi si jẹ nigba ti mo fi ara mi le e lori àyà mi .Orun ori rẹ si sunmo si eti mi.

Awọn obinrin mejeeji (Aisha ati Hafsa) tun tẹtisi lati gbọ ibaraẹnisọrọ naa.

Ojise Olohun so pe: Iwo Olohun, pa eti won.

Awọn ẹsẹ meji ti Al -Qur'an nipa awọn Shiite ati awọn ọta Ali (AS)

Lẹhinna o sọ fun mi pe: Iwọ Ali, ṣe o ti ri ọrọ Ọlọhun, Olubukun ati giga, ti o sọ pe: Njẹ o mọ ẹni ti wọn jẹ? Hazrat sọ pe: Mo sọ pe: Ọlọhun ati Ojisẹ Rẹ mọ daradara.

O sọ pe: Awọn wọnyi ni Shiite rẹ ati awọn ẹlẹgbẹ rẹ. Ileri mi fun wọn ni adagun ti Kowsar ni Ọjọ Idajọ, nigbati awọn orilẹ -ede joko lori kneeskun wọn ati pe Ọlọrun Olodumare pinnu lati fun awọn eniyan fun ara Rẹ ti a pe awọn eniyan si ohun ti ko si yiyan. O pe iwọ ati awọn Shiites rẹ, ati pe o wa pẹlu iwaju iwaju ti o ni didan ati ayọ, ti o kun fun omi.

Iwọ Ali, ẹsẹ “Awọn ti wọn ko gbagbọ jẹ ninu awọn eniyan ti Iwe ati awọn abọriṣa ninu ina Jahannama. Awọn wọnyi ni awọn Juu ati awọn Umayya ati awọn Shiite wọn ti wọn yoo firanṣẹ ni dudu ni Ọjọ Idajọ, ebi npa ati ongbẹ.

Paṣẹ lati tọju iwe naa titi dide ti ẹtọ

Iwọ Jabir, ṣetọju iwe yii, ijọba Bani Abbas ni titi ti eni ti oju miiran yoo fi pari si awọn iranṣẹ Ọlọhun, ti olupe kan yoo han ninu Hejaz ati Mossalassi -nla ti Kufa ati ohun ti igbehin ti a kọ sori Eufrate ti parun. .

Nigbati ọba Tọki ba parun, ahọn ti irọlẹ di aibalẹ ati awọn ọba pọ si ati otitọ han, ati iyin fun Ọlọhun.

(Ti a sọ lati inu iwe Salim: 1. Bihar: vol. 22, p. 498 AH, 45 ti a sọ lati ọdọ ti kii ṣe Salim: 1. Iwe ti Ibn Tawus: oju 490. 3. Amali Sheikh Tusi: Ni ibamu si Tafsir Borhan : vol 4, oju iwe 490 ati 491. 4. Manaqib Ibn Shahr Ashob: Ni ibamu si Tafsir Borhan: vol 4, p Ẹri idinku, ni ibamu si itumọ ariyanjiyan: vol 4, oju 492)

 

Itumo Islam ati igbagbo

Aban ibn Abi Ayash sọ lati Salim ibn Qays ti o sọ pe: Mo gbọ lati ọdọ Ali ibn Abi Talib (AS) nigba ti ọkunrin kan beere lọwọ rẹ nipa igbagbọ ti o si sọ pe: Iwọ Amir al-Mu’minin, sọ fun mi igbagbọ ki ẹlomiran yatọ si iwọ Ati Emi kii yoo beere lọwọ ẹnikẹni nipa eyi lẹhin rẹ.

Amir al-muminin (AS) sọ pe: Ọkunrin kan wa si iṣẹ Anabi (PBUH) ati ni kete ti o beere lọwọ mi, o beere lọwọ Imam naa o si sọrọ bii tirẹ. Anabi (PBUH) ba awọn eniyan ti n ṣiṣẹ lọwọ sọrọ o si sọ fun u pe: Joko. Ọkunrin naa sọ pe: Mo gbagbọ.

Nigbana ni Ali (AS) yiju si ọkunrin naa o sọ pe: Ko si aaye kan nibi ti Gabriel ti de ọdọ Anabi (PBUH) gẹgẹ bi eniyan ti o si sọ pe: Kini Islam? O sọ pe: "Njẹri pe ko si ọlọrun kan yatọ si Ọlọhun ati pe Muhammad ni Anabi Ọlọhun ati sise awọn adura ati fifun zakat ati Hajj si ile Ọlọhun ati gbigba ãwẹ oṣu Ramadan ati ghusl ti janabah." O ni: Kini igbagbọ? O sọ pe: Gbagbọ ninu Ọlọhun ati awọn Malaika Rẹ ati awọn iwe Rẹ ati awọn Anabi Rẹ ati ni aye lẹyin iku ati ni gbogbo awọn kadara rẹ - rere ati buburu rẹ ati adun ati kikorò rẹ. Nigba ti okunrin naa dide, Anabi (PBUH) sọ pe: Gabriel ni eyi, o wa lati kọ yin ni ẹsin yin. Ati pe o jẹ pe nigbakugba ti Anabi (PBUH) ba sọ nkankan fun un, yoo sọ pe: “O tọ”. O beere: Nigbawo ni Ọjọ Idajọ? O sọ pe: Onibeere ko ni imọ ju olubeere lọ (ni eleyi). O sọ pe: O tọ.

Awọn ipilẹ igbagbọ

Amir al-mu'minin (AS) lẹyin ti o pari ẹkọ lati inu ọrọ “o tọ” Gabriel sọ pe: Mọ pe igbagbọ da lori awọn ọwọn mẹrin: dajudaju, suru, idajọ ati jihad.

Idaniloju

Idaniloju ni awọn ẹka mẹrin: itara, iberu, igbaradi ati nduro.

Ẹnikẹni ti o nfẹ fun paradise gbagbe ifẹkufẹ rẹ, ati ẹnikẹni ti o bẹru ina yago fun awọn ohun eewọ, ati ẹnikẹni ti o ba ni imọran ati aibikita agbaye, awọn ipọnju yoo rọrun fun u, ati ẹnikẹni ti o ba nduro de iku ni Ifẹ ni yara.

 

Sùúrù

Senceru ni awọn ẹka mẹrin: oye ni oye, itumọ ati alaye ọgbọn, imọ ti awọn ẹkọ, awọn aṣa ti awọn atijọ.

Ẹnikẹni ti o ni oye ni oye, wa ati ṣalaye ni ọgbọn, ati ẹnikẹni ti o ṣalaye ni ọgbọn mọ awọn ẹkọ, ati ẹnikẹni ti o mọ ẹkọ naa tumọ ọgbọn, ati ẹnikẹni ti o tumọ ọgbọn Laiyara o rii ẹkọ naa, ati ẹnikẹni ti o rii ẹkọ naa dabi pe o ti wa pẹlu tirẹ awọn aṣaaju.

Idajọ

Idajọ ni awọn ẹka mẹrin: awọn eka ti oye, ati agbegbe ti imọ -jinlẹ ati didan ọgbọn ati Ọgba ti Awọn ala.

Ẹnikẹni ti o loye tumọ awọn gbolohun ọrọ ti imọ -jinlẹ, ati ẹnikẹni ti o ba ni imọ yoo fun ni awọn ofin ọgbọn, ati ẹnikẹni ti o ba ni suuru kii yoo lọ si awọn iwọn ni iṣẹ rẹ ati pe yoo gbe laarin awọn eniyan iyin pẹlu rẹ.

Jihad

Jihad ni awọn ẹka mẹrin: pipaṣẹ ohun ti o dara ati ilodi si ibi, ati otitọ ni awọn aaye oriṣiriṣi, ati ibinu fun Ọlọhun, ati ikorira ati ikorira pẹlu awọn eniyan buburu.

Ẹnikẹni ti o ba paṣẹ ohun ti o dara n fun ẹhin onigbagbọ lagbara, ati ẹnikẹni ti o kọ ohun ti o buru jẹ ti imu awọn eniyan buburu, ati ẹnikẹni ti o ba sọ otitọ ni awọn oriṣiriṣi awọn aaye ti ṣe ojuse rẹ, ati ẹnikẹni ti Lati ni ọta pẹlu awọn eniyan buburu ati lati binu nitori Olohun, Olorun binu si i.

Ati pe eyi ni igbagbọ ati awọn ipilẹ rẹ ati awọn ẹka.

Iwọn igbagbọ ti o kere julọ ati aigbagbọ ati ṣiṣi

Ọkunrin naa sọ pe: Iwọ Amirul-muminin, ki ni ohun ti o kere julọ ti eniyan fi jẹ onigbagbọ, ati ohun ti o kere julọ ti o fi di alaigbagbọ, ati ohun ti o kere julọ ti o fi ṣina lọ?

Hazrat sọ pe: O beere lọwọ Joeni oruko Olohun

Itumo Islam ati igbagbo

 

Awọn ọrọ ikẹhin ti Anabi (PBUH) nipa awọn Shiite

Aisha ati Hafsa di aditi ni akoko iku Anabi (PBUH)

Aban sọ Salim pe: Mo gbọ ti Ali (AS) sọ pe: Anabi (PBUH) ṣe adehun pẹlu mi ni ọjọ ti o ku, eyi si jẹ nigba ti mo fi ara mi le e lori àyà mi .Orun ori rẹ si sunmo si eti mi.

Awọn obinrin mejeeji (Aisha ati Hafsa) tun tẹtisi lati gbọ ibaraẹnisọrọ naa.

Ojise Olohun so pe: Iwo Olohun, pa eti won.

Awọn ẹsẹ meji ti Al -Qur'an nipa awọn Shiite ati awọn ọta Ali (AS)

Lẹhinna o sọ fun mi pe: Iwọ Ali, ṣe o ti ri ọrọ Ọlọhun, Olubukun ati giga, ti o sọ pe: Njẹ o mọ ẹni ti wọn jẹ? Hazrat sọ pe: Mo sọ pe: Ọlọhun ati Ojisẹ Rẹ mọ daradara.

O sọ pe: Awọn wọnyi ni Shiite rẹ ati awọn ẹlẹgbẹ rẹ. Ileri mi fun wọn ni adagun ti Kowsar ni Ọjọ Idajọ, nigbati awọn orilẹ -ede joko lori kneeskun wọn ati pe Ọlọrun Olodumare pinnu lati fun awọn eniyan fun ara Rẹ ti a pe awọn eniyan si ohun ti ko si yiyan. O pe iwọ ati awọn Shiites rẹ, ati pe o wa pẹlu iwaju iwaju ti o ni didan ati ayọ, ti o kun fun omi.

Iwọ Ali, ẹsẹ “Awọn ti wọn ko gbagbọ jẹ ninu awọn eniyan ti Iwe ati awọn abọriṣa ninu ina Jahannama. Awọn wọnyi ni awọn Juu ati awọn Umayya ati awọn Shiite wọn ti wọn yoo firanṣẹ ni dudu ni Ọjọ Idajọ, ebi npa ati ongbẹ.

Paṣẹ lati tọju iwe naa titi dide ti ẹtọ

Iwọ Jabir, ṣetọju iwe yii, ijọba Bani Abbas ni titi ti eni ti oju miiran yoo fi pari si awọn iranṣẹ Ọlọhun, ti olupe kan yoo han ninu Hejaz ati Mossalassi -nla ti Kufa ati ohun ti igbehin ti a kọ sori Eufrate ti parun. .

Nigbati ọba Tọki ba parun, ahọn ti irọlẹ di aibalẹ ati awọn ọba pọ si ati otitọ han, ati iyin fun Ọlọhun.

(Ti a sọ lati inu iwe Salim: 1. Bihar: vol. 22, p. 498 AH, 45 ti a sọ lati ọdọ ti kii ṣe Salim: 1. Iwe ti Ibn Tawus: oju 490. 3. Amali Sheikh Tusi: Ni ibamu si Tafsir Borhan : vol 4, oju iwe 490 ati 491. 4. Manaqib Ibn Shahr Ashob: Ni ibamu si Tafsir Borhan: vol 4, p Ẹri idinku, ni ibamu si itumọ ariyanjiyan: vol 4, oju 492)

 

Itumo Islam ati igbagbo

Aban ibn Abi Ayash sọ lati Salim ibn Qays ti o sọ pe: Mo gbọ lati ọdọ Ali ibn Abi Talib (AS) nigba ti ọkunrin kan beere lọwọ rẹ nipa igbagbọ ti o si sọ pe: Iwọ Amir al-Mu’minin, sọ fun mi igbagbọ ki ẹlomiran yatọ si iwọ Ati Emi kii yoo beere lọwọ ẹnikẹni nipa eyi lẹhin rẹ.

Amir al-muminin (AS) sọ pe: Ọkunrin kan wa si iṣẹ Anabi (PBUH) ati ni kete ti o beere lọwọ mi, o beere lọwọ Imam naa o si sọrọ bii tirẹ. Anabi (PBUH) ba awọn eniyan ti n ṣiṣẹ lọwọ sọrọ o si sọ fun u pe: Joko. Ọkunrin naa sọ pe: Mo gbagbọ.

Nigbana ni Ali (AS) yiju si ọkunrin naa o sọ pe: Ko si aaye kan nibi ti Gabriel ti de ọdọ Anabi (PBUH) gẹgẹ bi eniyan ti o si sọ pe: Kini Islam? O sọ pe: "Njẹri pe ko si ọlọrun kan yatọ si Ọlọhun ati pe Muhammad ni Anabi Ọlọhun ati sise awọn adura ati fifun zakat ati Hajj si ile Ọlọhun ati gbigba ãwẹ oṣu Ramadan ati ghusl ti janabah." O ni: Kini igbagbọ? O sọ pe: Gbagbọ ninu Ọlọhun ati awọn Malaika Rẹ ati awọn iwe Rẹ ati awọn Anabi Rẹ ati ni aye lẹyin iku ati ni gbogbo awọn kadara rẹ - rere ati buburu rẹ ati adun ati kikorò rẹ. Nigba ti okunrin naa dide, Anabi (PBUH) sọ pe: Gabriel ni eyi, o wa lati kọ yin ni ẹsin yin. Ati pe o jẹ pe nigbakugba ti Anabi (PBUH) ba sọ nkankan fun un, yoo sọ pe: “O tọ”. O beere: Nigbawo ni Ọjọ Idajọ? O sọ pe: Onibeere ko ni imọ ju olubeere lọ (ni eleyi). O sọ pe: O tọ.

Awọn ipilẹ igbagbọ

Amir al-mu'minin (AS) lẹyin ti o pari ẹkọ lati inu ọrọ “o tọ” Gabriel sọ pe: Mọ pe igbagbọ da lori awọn ọwọn mẹrin: dajudaju, suru, idajọ ati jihad.

Idaniloju

Idaniloju ni awọn ẹka mẹrin: itara, iberu, igbaradi ati nduro.

Ẹnikẹni ti o nfẹ fun paradise gbagbe ifẹkufẹ rẹ, ati ẹnikẹni ti o bẹru ina yago fun awọn ohun eewọ, ati ẹnikẹni ti o ba ni imọran ati aibikita agbaye, awọn ipọnju yoo rọrun fun u, ati ẹnikẹni ti o ba nduro de iku ni Ifẹ ni yara.

 

Sùúrù

Senceru ni awọn ẹka mẹrin: oye ni oye, itumọ ati alaye ọgbọn, imọ ti awọn ẹkọ, awọn aṣa ti awọn atijọ.

Ẹnikẹni ti o ni oye ni oye, wa ati ṣalaye ni ọgbọn, ati ẹnikẹni ti o ṣalaye ni ọgbọn mọ awọn ẹkọ, ati ẹnikẹni ti o mọ ẹkọ naa tumọ ọgbọn, ati ẹnikẹni ti o tumọ ọgbọn Laiyara o rii ẹkọ naa, ati ẹnikẹni ti o rii ẹkọ naa dabi pe o ti wa pẹlu tirẹ awọn aṣaaju.

Idajọ

Idajọ ni awọn ẹka mẹrin: awọn eka ti oye, ati agbegbe ti imọ -jinlẹ ati didan ọgbọn ati Ọgba ti Awọn ala.

Ẹnikẹni ti o loye tumọ awọn gbolohun ọrọ ti imọ -jinlẹ, ati ẹnikẹni ti o ba ni imọ yoo fun ni awọn ofin ọgbọn, ati ẹnikẹni ti o ba ni suuru kii yoo lọ si awọn iwọn ni iṣẹ rẹ ati pe yoo gbe laarin awọn eniyan iyin pẹlu rẹ.

Jihad

Jihad ni awọn ẹka mẹrin: pipaṣẹ ohun ti o dara ati ilodi si ibi, ati otitọ ni awọn aaye oriṣiriṣi, ati ibinu fun Ọlọhun, ati ikorira ati ikorira pẹlu awọn eniyan buburu.

Ẹnikẹni ti o ba paṣẹ ohun ti o dara n fun ẹhin onigbagbọ lagbara, ati ẹnikẹni ti o kọ ohun ti o buru jẹ ti imu awọn eniyan buburu, ati ẹnikẹni ti o ba sọ otitọ ni awọn oriṣiriṣi awọn aaye ti ṣe ojuse rẹ, ati ẹnikẹni ti Lati ni ọta pẹlu awọn eniyan buburu ati lati binu nitori Olohun, Olorun binu si i.

Ati pe eyi ni igbagbọ ati awọn ipilẹ rẹ ati awọn ẹka.

Iwọn igbagbọ ti o kere julọ ati aigbagbọ ati ṣiṣi

Ọkunrin naa sọ pe: Iwọ Amirul-muminin, ki ni ohun ti o kere julọ ti eniyan fi jẹ onigbagbọ, ati ohun ti o kere julọ ti o fi di alaigbagbọ, ati ohun ti o kere julọ ti o fi ṣina lọ?

Hazrat sọ pe: O beere lọwọ JoeGbọ B:

Ohun ti o kere ju ti eniyan le gbagbọ ni pe Ọlọrun mọ ọ, ati pe o jẹwọ Oluwa ati ọkanṣoṣo ti Ọlọhun, ati pe o mọ Anabi rẹ, ati pe o jẹwọ asọtẹlẹ ati ifiranṣẹ rẹ, ati ariyanjiyan rẹ Jẹ ki o mọ ararẹ lori ilẹ ki o jẹri ẹda rẹ. fun u, ki o si jẹwọ ìgbọràn rẹ.

O sọ pe: Iwọ Amirul-mu’minin, botilẹjẹpe o jẹ alaimọ ohun gbogbo ayafi ohun ti o ti salaye bi? O sọ pe: Bẹẹni, (nikan) nigbakugba ti a ba paṣẹ fun lati gbọràn ati nigbakugba ti o jẹ eewọ lati gba.

Ohun ti o kere ju ti eniyan le ṣe aigbagbọ ni lati gba ohun kan bi ẹsin ki o ro pe Ọlọhun ti paṣẹ fun u lati ṣe - ọkan ninu awọn ohun ti Ọlọrun ti fi leewọ - lẹhinna ṣe di ẹsin rẹ, ati ni ibamu si rẹ, fagile ati Oun yẹ ki o ni ọmọkunrin ki o ro pe o jọsin ọlọrun ti o paṣẹ.

Ohun ti o kere ju ti eniyan tan jẹ ni pe ko mọ aṣẹ Ọlọrun ni ilẹ ati ẹri rẹ lori awọn eniyan rẹ ti o paṣẹ fun igbọràn rẹ ti o jẹ ki olutọju rẹ jẹ ọranyan.

Awọn Imam mejila ti Awọn ẹri Ọlọhun

(Ọkunrin naa) sọ pe: Iwọ Amir al-mu'minin, fun wọn ni orukọ fun mi. O sọ pe: Awọn ti Ọlọhun papọ mọ ara Rẹ ati Anabi Rẹ ti o si sọ pe: “Gbọran si Ọlọhun ki o si gbọran si Ojiṣẹ ati akọkọ ninu awọn ọran mi” tumọ si: “Tẹle Ọlọhun ati Anabi ati akọkọ ti aṣẹ rẹ”.

O sọ pe: tan imọlẹ si mi. O sọ pe: Awọn ti Anabi (PBUH) ka ninu iwaasu rẹ ti o kẹhin ti o si ku ni ọjọ kanna, sọ pe:. Ọlọrun Olodumare ti ṣe ileri fun mi pe awọn mejeeji ko ni ya sọtọ si ara wọn titi wọn yoo fi wọ inu adagun Kowsar lori mi, bii awọn meji wọnyi - ati Imam tọka si atọka meji ati ika aarin - nitori ọkan ninu wọn ṣiwaju ekeji. Nítorí náà, ẹ rọ̀ mọ́ àwọn méjèèjì yìí kí ẹ má bàa ṣìnà, kí ẹ má sì bá wọn pé kí ẹ ṣègbé, kí ẹ sì fà sẹ́yìn kúrò lọ́dọ̀ wọn kí ẹ lè túká, kí ẹ má sì kọ́ wọn ní ohunkóhun tí ó bá ní ìmọ̀ jù ú lọ.

O sọ pe: Iwọ Amir al-mu'minin, sọ orukọ rẹ fun mi. O sọ pe: Ẹnikẹni ti Anabi (PBUH) fi si ni Ghadir Khum ti o si sọ fun wọn pe o ni aṣẹ lori wọn, lẹyin naa o pase fun wọn lati sọ fun awọn ti o wa ni isansa.

O sọ pe: Iwọ Amir al-Mu'minin, ṣe iwọ niyẹn bi? O sọ pe: Emi ni ẹni akọkọ ati ẹni ti o dara julọ ninu wọn. Lẹhinna ọmọ mi Hassan, lẹhin mi, ni aṣẹ lori awọn onigbagbọ ju ara wọn lọ. Lẹhinna ọmọ mi Hussein lẹhin rẹ ni aṣẹ diẹ sii lori awọn onigbagbọ ju ara wọn lọ. Ati lẹhinna wọn jẹ awọn arọpo Anabi (PBUH) lati wọ inu iṣẹ Kowsar lọkọọkan lori adagun -odo naa.

Ọkunrin naa lọ sọdọ Ali (AS) o fẹnuko ori rẹ lẹhinna o sọ pe: Iwọ ti salaye fun mi ati pe o ti yanju iṣoro mi ati pe o ti yọ eyikeyi iṣoro kuro ninu ọkan mi.

Awọn ipilẹ ti aigbagbọ

Awọn ipilẹ mẹrin ti aigbagbọ

Salim sọ Amir al-Mu'minin (AS) pe:

Aisododo da lori awọn ọwọn mẹrin: iwa agbere, apọju, iyemeji ati ifura.

Awọn ẹka ti alaimọ

Agbere ni awọn ẹka mẹrin: inunibini, afọju, aifiyesi ati ibinu.

Ẹnikẹni ti o ba nṣe inunibini si ngàn otitọ, o si korira awọn alamọdaju ẹsin, o si tẹnumọ ẹṣẹ nla kan.

Ẹnikẹni ti o jẹ Cordell gbagbe iranti Ọlọhun ti o wa ifura ati ja pẹlu Ẹlẹda rẹ ati eṣu kí i ati dariji ẹlẹṣẹ laisi ironupiwada, ifakalẹ ati aimokan. Ẹnikẹni ti o ba ṣe aibikita ṣe ẹṣẹ si ara rẹ, ati pe iṣẹ rẹ yiyi pada, ati pe o ro pe itọsọna rẹ ni itọsọna rẹ, ati awọn ifẹkufẹ rẹ tan oun, ati pe o kabamọ ati banujẹ nigbati akoko ba ti kọja ati pe ibori ti yọ kuro lọdọ rẹ. Ati pe ohun ti ko ro ti farahan fun.

Ẹnikẹni ti o ba tapa si aṣẹ Ọlọhun n ṣiyemeji, ati ẹnikẹni ti o ba ṣiyemeji Ọlọhun n fi ọlaju han lori rẹ ti o si tẹriba fun u pẹlu agbara Rẹ ti o si tẹriba fun un pẹlu ogo Rẹ, bi o ti n gberaga fun Oluwa rẹ ti o ni ọla ati ninu iṣẹ Rẹ ti lọ si opin.

Awọn ẹka abumọ

Apọju ni awọn ẹka mẹrin: iṣaroye ati imisi sinu imọ -ọrọ ati ariyanjiyan ninu rẹ, ati iyapa ati agidi. Ẹnikẹni ti o ba ṣe iṣaro (pupọju) kii yoo pada si otitọ, ko si ohunkan ti yoo fi kun un ayafi jijẹ ninu awọn ọran ti o ni idiju, ko si si idagiri kan ti yoo yọ kuro lọdọ rẹ ayafi ti idarudapọ miiran ba wọ inu rẹ, ati pe ẹsin rẹ lati inu Rẹ ya lulẹ ti o si rì sinu. a eka oro. Ẹnikẹni ti o ba jiyan ni imọran ni a mọ lati jẹ aṣiwere fun agidi lile gigun rẹ.

Ẹnikẹni ti o ba yapa, o dara ni oju rẹ ati buburu ni o dara ni oju rẹ.

Ẹnikẹni ti o ba jẹ agidi, awọn ọna yoo di afọju fun u ati pe iṣẹ rẹ yoo jẹ atako, ati pe yoo nira fun u lati jade kuro ninu rẹ nigbati ko tẹle ipa awọn onigbagbọ.

Awọn ẹka ti iyemeji

Iyemeji ni awọn ẹka mẹrin: ariyanjiyan ti ẹmi ati gbigbe ati tẹriba. Ati eyi ni ọrọ ti Olodumare, ti o sọ pe:

Ẹnikẹni ti o bẹru ohun ti o ni yoo pada sẹhin.

Ẹnikẹni ti o ba jiyàn ninu ẹsin, yoo ṣubu sinu iyemeji, akọkọ ti awọn onigbagbọ yoo ba a, ati pe ikẹhin wọn yoo de ọdọ rẹ, majele Satani yoo tẹ ẹ mọlẹ.

Ẹnikẹni ti o ba jowo ara rẹ fun iparun aye ati ti Ọla yoo parun laarin awọn mejeeji, ati pe ẹnikẹni ti o ba gbala ninu rẹ jẹ dajudaju, ati pe Ọlọhun ko da ẹda ti o kere ju idaniloju.

Awọn ẹka ifura

Iyemeji ni awọn ẹka mẹrin: iyalẹnu ati itẹwọgba lati inu ohun -ọṣọ, ati ṣiṣan ẹmi, ati titọ awọn titọ ati titọ bo lati ọtun si aṣiṣe.

Ni ọna yii, ohun ọṣọ yapa kuro ninu ironu ati tan ẹmi jẹ sinu ifẹkufẹ, ati yiyi oluwa rẹ yori si iyapa nla, ati bo ẹtọ si aṣiṣe jẹ okunkun lori ara wọn.

Ati pe iwọnyi jẹ awọn ipilẹ ati awọn ẹka rẹ.

Awọn ipilẹ ti agabagebe

Awọn ọwọn mẹrin ti agabagebe

Amir al-mu'minin (AS) sọ pe: Agabagebe da lori awọn ọwọn mẹrin: afẹfẹ ti ẹmi, adehun, ibinu ati itọwo.

Awọn ẹka atẹgun atẹgun

Afẹfẹ afẹfẹ wa lori awọn ẹka mẹrin: Ibẹru ati ọta ati ifẹkufẹ ati iṣọtẹ

Ẹni ti o ni inira, awọn ọran idiju rẹ pọ si ati pe awọn eniyan kọ ọ silẹ ati ṣe iranlọwọ fun u.

Ẹnikẹni ti o ba fipa ba, awọn eniyan ko ni aabo kuro lọwọ rẹ ati pe ọkan rẹ ko ni ilera ati pe ko le ṣakoso ẹmi rẹ ninu awọn ifẹkufẹ.

Ẹnikẹni ti ko ba da ẹmi rẹ lẹbi fun ifẹkufẹ yoo wọ inu awọn iṣẹ ibi.

Ẹnikẹ́ni tí ó bá sì ṣọ̀tẹ̀ yóò mọ̀ọ́mọ̀ ṣì lọ́nà.

Ṣe adehun awọn ẹka

Ohun elo ọdẹ ni awọn ẹka mẹrin: igberaga ati ifẹ, ati iṣọra ati idaduro.

Ati pe eyi wa ni ori pe o ṣe idiwọ fun eniyan lati ma ṣọra si otitọ, ati fifagilee awọn ileri fa iyapa ni iṣe titi di akoko ipari, ati pe ti eniyan ko ba fẹ, eniyan yoo mọ ohun ti o wa ninu rẹ, ati ti eniyan ba fẹ mọ ohun ti o wa ninu rẹ.O mọ pe o n ku lojiji ti iberu. Ati pe igberaga n mu ki eniyan kuna ni iṣe.

Awọn ẹka ti Ibinu

Ibinu ni awọn ẹka mẹrin: igberaga, igberaga, itara eke ati ikorira

Ẹnikẹni ti o ba gbe ori rẹ yi ẹhin rẹ si apa ọtun. Ẹnikẹni ti o ba gberaga yoo ṣubu sinu ibajẹ, ati ẹnikẹni ti o ba ni itara eke, yoo tẹ aiṣedede; Ati pe kini aṣiṣe pẹlu afara ododo, eyiti o wa laarin yiyi ọkan pada si ododo, iwa agbere, ati titẹnumọ awọn ẹṣẹ ati inilara.

Awọn ẹka itọwo

Ojukokoro ni awọn ẹka mẹrin: ayọ ti o pọju ati agidi ati akopọ.

Alayọ kii ṣe itẹlọrun fun Ọlọrun, ayọ jẹ ohun iyanu pupọju, ati agidi jẹ ipọnju fun ẹni ti a fi agbara mu lati ru ẹru ẹṣẹ. Ati pe o jẹ ikojọpọ igbadun ati ere ati iṣẹ ati yiyi nkan ti o lọ silẹ si nkan ti o dara julọ.

Ati pe awọn wọnyi ni agabagebe ati awọn ipilẹ rẹ ati awọn ẹka rẹ.

Awọn aṣa atọwọdọwọ ati ironupiwada si Ọlọrun

Olohun lagbara lori awon iranse Re. Iranti rẹ ga ati oju rẹ jẹ ologo ati pe o ti ṣẹda ohun gbogbo ti o ṣẹda lẹwa. Ọwọ rẹ ṣi silẹ ati aanu rẹ ti gba ohun gbogbo, ati pe aṣẹ Rẹ tan imọlẹ irisi ati ina rẹ, ibukun Rẹ si n farahan, ọgbọn rẹ si tan imọlẹ. Iwe rẹ jẹ ẹri ati ariyanjiyan rẹ jẹ agbara ati pe ẹsin rẹ jẹ mimọ. Sultan rẹ jẹ irisi rẹ ati pe ọrọ rẹ da lori otitọ rẹ ati wiwọn lati ododo, ati awọn woli rẹ ti kede.

Ọlọhun ti sọ ibi di ẹṣẹ ati ẹṣẹ jẹ ifilọlẹ, ati jija jẹ idoti. O ti ṣe itẹlọrun rere ati ironupiwada itẹlọrun, ati ironupiwada ironupiwada.

Ẹnikẹni ti o ba ronupiwada yoo ni itọsọna, ati ẹnikẹni ti o ba ṣubu sinu iṣọtẹ yoo ṣina, niwọn igba ti ko ba ronupiwada si Ọlọhun ti o jẹwọ ẹṣẹ rẹ, ko si ẹnikan ti yoo ṣe ojukokoro si aṣẹ Ọlọhun ayafi ẹni ti o ṣegbe.

Allah! Allah! Bawo ni ohun ti o wa pẹlu Ọlọrun ironupiwada, aanu, ihinrere, ati suuru nla, ati bawo ni ohun ti o wa pẹlu Ọlọrun awọn ihamọ, apaadi, ati awọn giga giga. Ẹnikẹni ti o ba tẹriba yoo gba iyi rẹ, ati ẹnikẹni ti o wọ inu ẹṣẹ rẹ ti o tọ awọn iyẹ idì rẹ, ati pe wọn yoo kabamọ laipẹ.

Isokan Islam ati Awọn Okunfa Ibanujẹ ti Islam

Ọlọrun Olodumare da eniyan ni ibamu pẹlu ẹda Rẹ, ati pe fun awọn eniyan lati de idunnu ti agbaye ati ti ọla, ati lati de iwọn pipe eniyan, O fun ẹsin ni ẹda eniyan, o si sọ fun eniyan nipa ọna àwọn wòlíì àti àwọn ikọ̀ Ọlọ́run. کرد.

Laarin gbogbo awọn ẹsin, pipe julọ ati ikẹhin ninu wọn ni Islam, eyiti o jẹ ibaraẹnisọrọ ati firanṣẹ si ẹda eniyan nipasẹ ẹni ikẹhin awọn woli, Muhammad Mustafa (PBUH). Ọlọhun yan Islam gẹgẹbi ẹsin pipe ati ti a yan ti o si pase fun gbogbo eniyan lati wọ inu Islam lẹhin wiwa Anabi (PBUH); Nitori pẹlu dide Islam ati Kurani, gbogbo awọn iwe atorunwa ati awọn ẹsin atorunwa ti paarẹ.

 Lati igba ti Adamu (wolii atọrunwa akọkọ) ti da titi di akoko Anabi (PBUH), nigbakugba ti Anabi (PBUH) ba ku, awọn agbara ohun -elo, awọn ọba ati awọn ijoye ti awọn akoko yẹn tako ati ṣiṣi awọn ẹsin.

Nitori wọn rii ẹsin ni ilodi si awọn ifẹ ti ara wọn, wọn yi awọn ofin ti awọn ẹsin Ibawi pada ni ojurere wọn ni ọna eyikeyi ati ni ọna eyikeyi ti wọn le, ati ni ọna yii rọpo awọn ẹsin Ibawi pẹlu awọn ofin ni orukọ ẹsin., Ati nitorinaa o ṣe amọna awọn eniyan labẹ ajaga ọgbọn wọn, o si lo wọn bi wọn ti le ṣe.

Ẹkọ yii ti wa jakejado itan lati ibẹrẹ ati tẹsiwaju titi di oni, ati ni ọna kanna ọna yii wa ni akoko awọn ọmọ Anabi, nigbati Anabi (PBUH) ku, wọn ṣẹda ọran ti orule ati ẹtọ ti Amir al -mu'minin Ali (AS) - pe Ojise Olohun (PBUH) ni Ghadir Khum ti yan oun gege bi caliph ti o tele.

kiise? Ṣe eyi ko jẹ iparun ti Islam bi? Njẹ awọn ti wọn gba ẹtọ Ali (AS) pẹlu awọn ẹsẹ wọnyi ko wa bi? Gbogbo ogbon ori ati idahun ọgbọn si ibeere yii jẹ rere.

Saqifa jẹ laini iyapa ti o ṣẹda ninu Islam nipasẹ awọn alagbara ati ọlọrọ.

Hazrat Zahra (AS) ni sisọ laini iyapa ati pe awọn eniyan lẹhin Ghadir gbagbe awọn ọrọ ti Anabi (PBUH) ati pe wọn ti ṣina, ninu ijiroro pẹlu awọn ọta, ṣafihan rẹ bi atẹle:

“Majẹmu awọn eniyan wa niwaju rẹ. Abi Talib (AS), ni ọjọ ajinde, Oluwa ko ni ke ọ kuro lọdọ mi, ki n le jẹ ọkan ninu awọn ti nreti, ṣugbọn emi yoo ge pa awọn okunfa laarin iwọ ati laarin Anabi mi, ati pe Ọlọhun wa laarin wa ati laarin iwọ ni agbaye ati ni ọla.

Emi ko mọ orilẹ -ede kan bii tirẹ ti o fọ majẹmu yii ti o si huwa aiṣedede.Ẹ sẹ, ko si da ẹtọ wa ti ko ṣee ṣe pada, bi ẹni pe o ko mọ iṣẹlẹ naa ni ọjọ Ghadir Khum? Mo fi Ọlọrun bura pe Anabi Mimọ ti Islam ni ọjọ yẹn ṣafihan iṣọṣọ ati itọsọna ti Imam Ali o si gba igboya lati ọdọ awọn eniyan lati ge ireti rẹ kuro fun awọn aye ti agbara npa agbara, ṣugbọn awọn okun asopọIwọ ya laarin Anabi (PBUH) ati funrararẹ, mọ pe Ọlọrun yoo ṣe idajọ laarin awa ati iwọ ni agbaye ati ni ọjọ iwaju.

Idahun wo ni awọn ọta igberiko le funni ti apọju ti Ghadir ti ṣe idiwọ ọna fun awawi ati ikewo eyikeyi?

Nitorinaa, diẹ ninu awọn Musulumi ni awọn ẹlẹtan wọnyi tan.

Okunfa daru Islam

Awọn ifosiwewe inu ati ti ita meji wa ti o ni ipa ninu iparun ati pipin ati alekun awọn iyatọ. Awọn okunfa inu ni: 1- Wiwa ọrọ, 2- wiwa agbara, 3- Aimokan diẹ ninu awọn Musulumi. Kọọkan ninu awọn ifosiwewe mẹta wọnyi farahan ati ṣe apẹrẹ ni awujọ Islamu, o si yori si gbigbe kuro lọdọ Islam Muhammadan mimọ.Ipa ti awọn nkan mẹta wọnyi ni:

1- Sisọ awọn ifẹ Anọbi (PBUH) si apakan.

Ojise Olohun (ike ati ola olohun ko moo ba) ti so opolopo oro ati ife fun awon Musulumi, eyi ti awon Musulumi gbagbe, Okan pataki ninu awon ofin Anabi (ki ike ati ola Olohun o maa baa) je khalifati leyin won Kalifa ti a yan ni Ghadir ati pe awọn Musulumi kọ silẹ ti wọn gbagbe ifẹ Anabi yii.

Majemu pataki keji ti Anabi (PBUH) ni ijiroro ti ifaramọ Kurani ati iran mimọ wọn, eyiti wọn ṣe afihan bi atẹle:

«انی تارک فیکم الثَّقلین; Iwe Ọlọhun ati idile Ahl al-Bayt, a ko gbarale wọn rara, wọn ko si lọ kuro paapaa ti wọn ba lọ si adagun-odo. Lootọ, Mo fi awọn ohun -iyebiye iyebiye meji silẹ larin yin; Ọkan ni Iwe Ọlọhun ati ekeji jẹ ọmọ -ọmọ mi, niwọn igba ti o ba faramọ awọn meji wọnyi iwọ kii yoo ṣina, ati pe awọn mejeeji ko ni ya kuro lọdọ ara wọn lati wọ adagun Kowsar lori mi. Ifẹ pataki Anabi (PBUH) yii tun gbagbe.

2- Isonu ẹmi

Ipa keji ni iṣipaya ti ẹmi ati awọn ọran iye laarin awọn Musulumi, eyiti lẹhin Anabi, awọn ọran ti ẹmi ati iye ti fi aaye silẹ si aigbagbọ, ati awọn ọran buburu ati odi di awọn iye. Ninu awọn ọrọ ẹmi ti o dinku laarin awọn Musulumi ni: ibẹru, igbagbọ, jihad, ati awọn nkan ti ko wulo gẹgẹbi wiwa ọrọ, wiwa olokiki, ominira, ati bẹbẹ lọ.

3- Idinku itara ẹsin

Ipa miiran ti awọn nkan mẹta wọnyi ni pe itara ẹsin laarin awọn eniyan dinku ati parẹ. Gbogbo awọn oju ẹsin miiran n paṣẹ ohun rere ati eewọ ibi. Imam Hussein (AS) nipa otitọ pe awọn eniyan ti kọ aṣẹ ti o dara ati eewọ ibi, lakoko akoko Hajj nigba ti Abdullah Ibn Abbas ati Abdullah Ibn Ja’far ba a lọ, o sọ pe: “Ọlọhun pase lati dena aburu. "Ati pe o ti fun awọn eniyan kuro lọdọ wọn, ṣugbọn iwọ ko mọ nipa rẹ."

Sisẹ ohun rere ati eewọ ibi jẹ awọn ofin Islam pataki, o si jẹ ọranyan lori gbogbo awọn Musulumi. Amir al-mu'minin Ali (AS) pe e ni ọkan ninu awọn ẹka jihad o si sọ nipa eleyi pe: Lori ọrọ ti o dara ati eewọ ibi »

Jihad si ni ẹka mẹrin; Gbigba awọn iṣẹ rere ati eewọ awọn iṣẹ ilokulo ati ...

Ati pe wọn tun sọ pe:

"Mo pase fun hihan awon onigbagbo, mo si se eewo fun aburu, pelu agabagebe awon agabagebe."

Nitorinaa ẹni ti o pase fun awọn iṣẹ rere ti fi idi awọn ẹhin onigbagbọ mulẹ, ati pe ẹniti o kọ eewọ fun awọn iṣẹ ilosiwaju ti fọ imu awọn agabagebe.

Ninu Kuran, Ọlọhun ka awọn orilẹ -ede ti o dara julọ lati jẹ awọn ti o paṣẹ ohun ti o dara ti wọn si kọ ohun ti ko dara: “Iwọ ni orilẹ -ede ti o dara julọ ti o han laarin awọn eniyan; "(Kini) ti o pase ohun ti o tọ ti o si kọ ohun ti ko dara."

Sisẹ ohun ti o dara ati eewọ ibi jẹ pataki ti Imam Hussein (AS) ṣe iku pa fun. Ni sisọ awọn ete ti iṣọtẹ rẹ, Hazrat kowe ninu iwe ifẹ si arakunrin rẹ Mohammad Hanifa:

“... Emi kii yoo kuro ni ọjọ ifẹ -ẹni -nikan, iṣọtẹ ati ifẹkufẹ (lati Medina), tabi lati ṣẹda ibajẹ ati inilara, ṣugbọn ibi -afẹde mi ni gbigbe ni lati ṣe atunṣe ibaje ti ummah baba mi, ati pe Mo tumọ si pipaṣẹ ohun rere ati eewọ ibi., Ati pe Mo fẹ lati tẹle igbesi aye baba -nla mi (Anabi) ati baba mi Ali ibn Abi Talib, ẹnikẹni ti o ba tẹle mi ni ọran yii nitori ibọwọ fun otitọ, Emi yoo gba ọna ti ara mi ki Ọlọrun le ṣe idajọ laarin emi ati awọn eniyan yii. "Oun ni adajọ to dara julọ."

ajeji okunfa

Pupọ julọ awọn aiṣedede ati awọn agbeka wọnyi ni atilẹyin nipasẹ awọn ajeji. Allameh Seyyed Morteza Asgari ninu iwe ọlọla rẹ “Maalem Al-Modrastin” ṣalaye ni sisọ awọn ifosiwewe ita:

“Awọn ifosiwewe ita ita atẹle ni a le mẹnuba bi awọn okunfa ti ibajẹ, yiyipo ati iyipada orisun ti awọn ẹkọ Islam - awọn iwe ti hadisi, itan -akọọlẹ ati asọye:

Ni akọkọ, awọn iroyin ti Awọn eniyan ti Iwe, eyiti a ti gbejade ni orisun ti iwadii Islam nipasẹ awọn eniyan bii Ka’b al-Ahbar ati Tamimdari.

Eleekeji: Awọn agbasọ ọrọ ati awọn iroyin ti awọn olufokansin bii Ibn Abi Al-Awja ati Saif Ibn Umar ṣe ti o si ri ninu orisun.

Ẹkẹta, ni awọn ọdun aipẹ, lati igba ti awọn ologun alaigbagbọ (amunisin) ti kọlu awọn orilẹ -ede Islam ati ja Islam pẹlu awọn ohun ija ti o buruju, awọn olupolowo, awọn onimọran Juu ati Kristiẹni, ti mu awọn ti wọn pe ni Ila -oorun lọ si Wa fun awọn ailagbara ni orisun ti iwadii Islam. ati nitorinaa ija lodi si Islam.O rii ati fa jade lati gbogbo awọn iroyin ti a ṣe ati aiṣedeede ti o daamu aworan Islam, gẹgẹbi arosọ ti Gharaniq ati irufẹ, ati lati awọn iwe iroyin yii pẹlu awọn ọna igbalode ati igbalode bii “Encyclopedia Islam” ati "Muhammad al-Nabi al-Siyasi" Wọn ti farawe.

Ati pe awọn onija amunisin wọnyi ti ṣe iṣẹ ti o lewu paapaa lodi si Islam, nibiti awọn orilẹ -ede Islam awọn oluwa wọn, awọn alamọran, awọn ọmọ ile -iwe ti ile -iwe ti ero, ati awọn olupe ti ero ati awọn ikede ti ọlaju wọn ti fi ofin de wọn ni orukọ awọn oluyipada Islam, awọn ọlọgbọn ati awọn aṣaaju -ọna. ilosiwajuIwọ ya laarin Anabi (PBUH) ati funrararẹ, mọ pe Ọlọrun yoo ṣe idajọ laarin awa ati iwọ ni agbaye ati ni ọjọ iwaju.

Idahun wo ni awọn ọta igberiko le funni ti apọju ti Ghadir ti ṣe idiwọ ọna fun awawi ati ikewo eyikeyi?

Nitorinaa, diẹ ninu awọn Musulumi ni awọn ẹlẹtan wọnyi tan.

Okunfa daru Islam

Awọn ifosiwewe inu ati ti ita meji wa ti o ni ipa ninu iparun ati pipin ati alekun awọn iyatọ. Awọn okunfa inu ni: 1- Wiwa ọrọ, 2- wiwa agbara, 3- Aimokan diẹ ninu awọn Musulumi. Kọọkan ninu awọn ifosiwewe mẹta wọnyi farahan ati ṣe apẹrẹ ni awujọ Islamu, o si yori si gbigbe kuro lọdọ Islam Muhammadan mimọ.Ipa ti awọn nkan mẹta wọnyi ni:

1- Sisọ awọn ifẹ Anọbi (PBUH) si apakan.

Ojise Olohun (ike ati ola olohun ko moo ba) ti so opolopo oro ati ife fun awon Musulumi, eyi ti awon Musulumi gbagbe, Okan pataki ninu awon ofin Anabi (ki ike ati ola Olohun o maa baa) je khalifati leyin won Kalifa ti a yan ni Ghadir ati pe awọn Musulumi kọ silẹ ti wọn gbagbe ifẹ Anabi yii.

Majemu pataki keji ti Anabi (PBUH) ni ijiroro ti ifaramọ Kurani ati iran mimọ wọn, eyiti wọn ṣe afihan bi atẹle:

«انی تارک فیکم الثَّقلین; Iwe Ọlọhun ati idile Ahl al-Bayt, a ko gbarale wọn rara, wọn ko si lọ kuro paapaa ti wọn ba lọ si adagun-odo. Lootọ, Mo fi awọn ohun -iyebiye iyebiye meji silẹ larin yin; Ọkan ni Iwe Ọlọhun ati ekeji jẹ ọmọ -ọmọ mi, niwọn igba ti o ba faramọ awọn meji wọnyi iwọ kii yoo ṣina, ati pe awọn mejeeji ko ni ya kuro lọdọ ara wọn lati wọ adagun Kowsar lori mi. Ifẹ pataki Anabi (PBUH) yii tun gbagbe.

2- Isonu ẹmi

Ipa keji ni iṣipaya ti ẹmi ati awọn ọran iye laarin awọn Musulumi, eyiti lẹhin Anabi, awọn ọran ti ẹmi ati iye ti fi aaye silẹ si aigbagbọ, ati awọn ọran buburu ati odi di awọn iye. Ninu awọn ọrọ ẹmi ti o dinku laarin awọn Musulumi ni: ibẹru, igbagbọ, jihad, ati awọn nkan ti ko wulo gẹgẹbi wiwa ọrọ, wiwa olokiki, ominira, ati bẹbẹ lọ.

3- Idinku itara ẹsin

Ipa miiran ti awọn nkan mẹta wọnyi ni pe itara ẹsin laarin awọn eniyan dinku ati parẹ. Gbogbo awọn oju ẹsin miiran n paṣẹ ohun rere ati eewọ ibi. Imam Hussein (AS) nipa otitọ pe awọn eniyan ti kọ aṣẹ ti o dara ati eewọ ibi, lakoko akoko Hajj nigba ti Abdullah Ibn Abbas ati Abdullah Ibn Ja’far ba a lọ, o sọ pe: “Ọlọhun pase lati dena aburu. "Ati pe o ti fun awọn eniyan kuro lọdọ wọn, ṣugbọn iwọ ko mọ nipa rẹ."

Sisẹ ohun rere ati eewọ ibi jẹ awọn ofin Islam pataki, o si jẹ ọranyan lori gbogbo awọn Musulumi. Amir al-mu'minin Ali (AS) pe e ni ọkan ninu awọn ẹka jihad o si sọ nipa eleyi pe: Lori ọrọ ti o dara ati eewọ ibi »

Jihad si ni ẹka mẹrin; Gbigba awọn iṣẹ rere ati eewọ awọn iṣẹ ilokulo ati ...

Ati pe wọn tun sọ pe:

"Mo pase fun hihan awon onigbagbo, mo si se eewo fun aburu, pelu agabagebe awon agabagebe."

Nitorinaa ẹni ti o pase fun awọn iṣẹ rere ti fi idi awọn ẹhin onigbagbọ mulẹ, ati pe ẹniti o kọ eewọ fun awọn iṣẹ ilosiwaju ti fọ imu awọn agabagebe.

Ninu Kuran, Ọlọhun ka awọn orilẹ -ede ti o dara julọ lati jẹ awọn ti o paṣẹ ohun ti o dara ti wọn si kọ ohun ti ko dara: “Iwọ ni orilẹ -ede ti o dara julọ ti o han laarin awọn eniyan; "(Kini) ti o pase ohun ti o tọ ti o si kọ ohun ti ko dara."

Sisẹ ohun ti o dara ati eewọ ibi jẹ pataki ti Imam Hussein (AS) ṣe iku pa fun. Ni sisọ awọn ete ti iṣọtẹ rẹ, Hazrat kowe ninu iwe ifẹ si arakunrin rẹ Mohammad Hanifa:

“... Emi kii yoo kuro ni ọjọ ifẹ -ẹni -nikan, iṣọtẹ ati ifẹkufẹ (lati Medina), tabi lati ṣẹda ibajẹ ati inilara, ṣugbọn ibi -afẹde mi ni gbigbe ni lati ṣe atunṣe ibaje ti ummah baba mi, ati pe Mo tumọ si pipaṣẹ ohun rere ati eewọ ibi., Ati pe Mo fẹ lati tẹle igbesi aye baba -nla mi (Anabi) ati baba mi Ali ibn Abi Talib, ẹnikẹni ti o ba tẹle mi ni ọran yii nitori ibọwọ fun otitọ, Emi yoo gba ọna ti ara mi ki Ọlọrun le ṣe idajọ laarin emi ati awọn eniyan yii. "Oun ni adajọ to dara julọ."

ajeji okunfa

Pupọ julọ awọn aiṣedede ati awọn agbeka wọnyi ni atilẹyin nipasẹ awọn ajeji. Allameh Seyyed Morteza Asgari ninu iwe ọlọla rẹ “Maalem Al-Modrastin” ṣalaye ni sisọ awọn ifosiwewe ita:

“Awọn ifosiwewe ita ita atẹle ni a le mẹnuba bi awọn okunfa ti ibajẹ, yiyipo ati iyipada orisun ti awọn ẹkọ Islam - awọn iwe ti hadisi, itan -akọọlẹ ati asọye:

Ni akọkọ, awọn iroyin ti Awọn eniyan ti Iwe, eyiti a ti gbejade ni orisun ti iwadii Islam nipasẹ awọn eniyan bii Ka’b al-Ahbar ati Tamimdari.

Eleekeji: Awọn agbasọ ọrọ ati awọn iroyin ti awọn olufokansin bii Ibn Abi Al-Awja ati Saif Ibn Umar ṣe ti o si ri ninu orisun.

Ẹkẹta, ni awọn ọdun aipẹ, lati igba ti awọn ologun alaigbagbọ (amunisin) ti kọlu awọn orilẹ -ede Islam ati ja Islam pẹlu awọn ohun ija ti o buruju, awọn olupolowo, awọn onimọran Juu ati Kristiẹni, ti mu awọn ti wọn pe ni Ila -oorun lọ si Wa fun awọn ailagbara ni orisun ti iwadii Islam. ati nitorinaa ija lodi si Islam.O rii ati fa jade lati gbogbo awọn iroyin ti a ṣe ati aiṣedeede ti o daamu aworan Islam, gẹgẹbi arosọ ti Gharaniq ati irufẹ, ati lati awọn iwe iroyin yii pẹlu awọn ọna igbalode ati igbalode bii “Encyclopedia Islam” ati "Muhammad al-Nabi al-Siyasi" Wọn ti farawe.

Ati pe awọn onija amunisin wọnyi ti ṣe iṣẹ ti o lewu paapaa lodi si Islam, nibiti awọn orilẹ -ede Islam awọn oluwa wọn, awọn alamọran, awọn ọmọ ile -iwe ti ile -iwe ti ero, ati awọn olupe ti ero ati awọn ikede ti ọlaju wọn ti fi ofin de wọn ni orukọ awọn oluyipada Islam, awọn ọlọgbọn ati awọn aṣaaju -ọna. ilosiwajuWọn ni, ati pe wọn ti tan awọn eso ti awọn imọran wọn ni awọn orilẹ -ede Islam, wọn si ti gbe gbogbo wọn jade pẹlu awọn ọna oriṣiriṣi ati awọn orukọ ati awọn akọle didan.

Sayyid Ahmad, oludasile Yunifasiti ti Aligarh, ati Ahmad Lotfi, olukọ ọjọgbọn ti ọrundun, ati Qasim Amin Nasir al-Marah ni Egipti wa laarin ẹgbẹ yẹn, ati ni Iraaki, Iran ati awọn orilẹ-ede Islam miiran. "(Iwọnyi ati iru wọn jẹ awọn olupe iwọ -oorun ni awọn orilẹ -ede Islam ati awọn apanirun ti awọn ipilẹ ati awọn ofin ti Islam.) Ati pe o jẹ ẹda pe ija wa laarin ẹgbẹ yii ati awọn alabojuto ti ero Islam akọkọ, ninu eyiti awọn amunisin ṣe iranlọwọ fun wọn awọn oluwa. "

Nipa titọ awọn iyatọ laarin awọn Musulumi, wọn fa pipin ati ṣiṣibajẹ awọn eniyan ti igbagbọ alailagbara, ati bi abajade, ogun ati jijade awọn ẹya tuntun laarin awọn Musulumi.

Awọn ọjọgbọn ti agbaye Islam, awọn alaanu ti awọn ile-iwe Alawite ati Jafari, ti ṣe ati tẹsiwaju lati ṣe ọpọlọpọ awọn ija lodi si awọn ti a pe ni ọlọgbọn, gbogbo wọn jẹ ti ijọba amunisin. Nibayi, ọpọlọpọ awọn solusan ti dabaa lati ṣe idiwọ ilana yii, pataki julọ ati iwulo eyiti o jẹ:

1- Ṣiṣẹda iṣọkan laarin awọn Musulumi

2- Ṣafihan awọn ero lọna titọ ati lọna ọgbọn ninu bugbamu ti o jinna si ija

3- Idanimọ awọn eniyan ti, gẹgẹ bi ọlọgbọn, nbeere ati pa awọn ipilẹ Islam run.

4- Ifihan ati ija lodi si awọn eniyan wọnyi

Nitoribẹẹ, iṣọkan jẹ ifosiwewe pataki julọ ni idilọwọ pipin, eyiti gbogbo awọn nkan miiran jẹ ipin, ati nipa ṣiṣẹda iṣọkan, awọn nkan miiran yoo ṣee ṣe ni adaṣe: nigbati ọgọrun kan ati aadọrun wa niwaju wa. Hazrat Allameh Seyyed Morteza Asgari tun sọ ninu ikosile iṣọkan Islam ni “Maalem Al-Modrastin” pe: Lati le ṣẹda iṣọkan, awọn imọran ati awọn igbagbọ gbọdọ jẹ afihan. Nipa ikosile awọn iwo ati awọn ero awọn Musulumi, o sọ pe:

“Awọn ọran ti a mẹnuba ni awọn igbagbọ ti o ti tan kaakiri awọn Musulumi, ati ipalọlọ ni oju iru awọn imọ -jinlẹ ti kuna lati ṣe alabapin si iṣọkan ati oye ti awọn Musulumi, ṣugbọn nigbagbogbo ti ṣii egbo ti iyapa, ati pọsi akoko aibanujẹ. . "

Pẹlu awọn alaye wọnyi, o ti mọ pe ipalọlọ ko wulo fun ṣiṣẹda iṣọkan ati kii ṣe afihan awọn ero to pe laisi itanjẹ ati irọ. Allameh Amini tun gbagbọ ninu ikosile ti o pe ti awọn imọran lati ṣẹda iṣọkan ti Islam ati dojukọ awọn irọ ti o dabi ẹni pe awọn onimọ-jinlẹ ẹsin, nitorinaa o kọ “Al-Ghadir” ati awọn iwe miiran lati yọ ifura kuro ati dahun ohun ti a pe ni iro ti awọn ọlọgbọn.

 

مطالب مرتبط