شیعه نام آسمانی

شیعه نام آسمانی
نکته شایان توجه این است که کلمه «شیعه» در قرآن آمده و درباره ابراهیم خلیل الرحمان به کار رفته و آنجا که می فرماید: ( وَ اَنَّ مِن شِعَتِهِ لأِبراهِیم)  یعنی : « و به تحقیق که از شیعیان و پیروان نوح، ابراهیم بود». و پیامبر گرامی اسلام (ص) نام «شیعه» را برای پیروان و دوستداران حضرت علی (ع) انتخاب نمود، چنانچه علمای سنی نیز این مطلب را گفته اند.
 

 

شیعه  نام آسمانی

نکته شایان توجه این است که کلمه «شیعه» در قرآن آمده و درباره ابراهیم خلیل الرحمان به کار رفته و آنجا که می فرماید: ( وَ اَنَّ مِن شِعَتِهِ لأِبراهِیم)[1] یعنی : « و به تحقیق که از شیعیان و پیروان نوح، ابراهیم بود». و پیامبر گرامی اسلام (ص) نام «شیعه» را برای پیروان و دوستداران حضرت علی (ع) انتخاب نمود، چنانچه علمای سنی نیز این مطلب را گفته اند.

آری، کلمه «شیعه» این عنوان افتخار آمیز پیروان اهل بیت (ع) از لب های مبارک پیامبر (ص) شنیده شده و نقل گردیده که در این رابطه جابر بن عبدالله می گوید: خدمت پیامبر (ص) نشسته بودیم، علی (ع) از دور نمایان شد، پیامبر (ص) فرمودند: « سوگند به آنکه جان محمد در دست اوست، علی و شیعیان در قیامت رستگارند.» و این عنوان و لقب با عظمت در زمان رسول خدا به سلمان، ابوذر، مقداد و عمار که یاران وفادار امیر مومنان (ع) بودند، گفته می شد. بشارت پیامبر (ص) درباره حضرت مهدی (ع)

سلیم از سلمان فراسی نقل می کند که گفت: پیامبر (ص) چنین فرمود:

ای مردم آیا شما را به « مهدی» بشارت ندهم؟ گفتند: آری. فرمود: بدانید که خداوند تعالی در امتم سلطانی عادل و امامی دادگر مبعوث می کند که زمین را از عدل و داد پر می کند همانطور که از ظلم و جور پر شده باشد. او نهمی از فرزندان پسرم حسین است. نام او نام من و کنیه او کنیه من است.

زندگی در دولت حضرت مهدی (ع)

بدانید که خیری در زندگانی بعد از او نیست. و انتهای دولت او چهل روز قبل از روز قیامت خواهد بود.

مقام علی (ع) در آسمان ها و زمین

سلیم بن قیس می گوید: پیامبر (ص) فرموده است[2]: علی در آسمان هفتم مانند آفتاب در زمین هنگام روز است، و در آسمان دنیا ماه در زمین هنگام شب است.

خداوند تعالی به (ع) نصیبی از فضیلت عطا کرده که اگر بر اهل زمین قسمت شود همه را در بر می گیرد، و به او نصیبی از فهم عطا کرده که اگر بر اهل زمین قسمت شود همه را شامل می شود.

شباهتهای امیر المومنین (ع) به انبیاء (ع)

نرمی رفتار او به نرمی رفتار حضرت لوط (ع) و اخلاق او به اخلاق حضرت یحیی (ع)، و زهد او به زهد حضرت ایوب (ع) و سخاوت او به سخاوت ابراهیم (ع)، و زیبایی او به زیبایی حضرت سلیمان بن داود (ع) و قوت او به قوت حضرت داود (ع) شباهت دارد.

نام علی (ع) در بهشت

علی را نامی است که بر هر حجاب و پرده ای در بهشت نوشته شده است.

پروردگارم به من بشارت داده است... تا آخر حدیث[3].

سبقت علی (ع) از همه سابقین

سلیم بن قیس از امام حسن مجتبی (ع) نقل می کند که آن حضرت حمد و ثنای الهی بجا آورد و فرمود:

( خداوند می فرماید:)[4] « السّابِقُونَ الاَوَّلُونَ مِنَ المُهاجِرینَ وَ الاَنصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُم بِاِحسانٍ»[5]، « آیا آب دادن به حاجیان و آباد سازی مسجد الحرام را مانند کسی که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و در راه خدا جهاد کرده قرار دادید»؟ علی بن ابی طالب (ع) بود که دعوت پیامبر (ص) را اجابت کرد و با جان خود او را یاری نمود.

فضیلت قرابت و انتساب به پیامبر (ص)

سپس عمویش حمزه سید الشهداء بود. در حالیکه افراد بسیاری همراه پیامبر (ص) به شهادت رسیده بودند ولی حمزه به خاطر قرابتش با پیامبر (ص) آقای آنان بود. خداوند برای جعفر دو بال قرار داده که با آنها همراه ملائکه در بهشت هر جا که بخواهد برود پرواز می کند. این بخاطر مقام آن دو به قرابتشان به پیامبر (ص) و منزلتشان نسبت به آن حضرت است. پیامبر (ص) در بین همه شهدایی که همراه آن حضرت شهید شدند فقط بر بدن حمزه هفتاد نماز خواند.

و خداوند برای همسران پیامبر (ص) بخاطر انتسابشان با پیامبر (ص)- فضیلتی بر زنان دیگر قرار داد.[6]

و خداوند نماز در مسجد پیامبر (ص) را بر هزار نماز در سایر مساجد فضیلت داد، مگر مسجدی که حضرت ابراهیم (ع) در مکه بنا کرده است؛ و این بخاطر انتساب آن به پیامبر (ص) و فضیلت آن حضرت است.

تعلیم صلوات توسط پیامبر (ص)

پیامبر (ص) صلوات را بر مردم یاد داد وفرمود بگویید : « اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ کَما صَلَّیتَ عَلی اِبراهیمَ وَ آل اِبراهیمَ اِنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ»، « خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست همانطور که بر ابراهیم و آل ابراهیم درود فرستادی، تو سپاس شده و تمجید شده ای».

حق ما بر هر مسلمانی این است که با هر نمازی بر ما صلوات بفرستد، و این فریضه واجبی از جانب خداوند است.[7]

حلیت خمس و حرمت صدقه بر اهل بیت (ع)

خداوند غنیمت [8] را بر پیامبرش حلال کرده و برای ما نیز حلال کرده است، و صدقه ها را بر آن حضرت حرام کرده و بر ما نیز حرام کرده است.

این کراماتی است که خداوند ما را بدان اکرام فرموده و فضیلتی است که با آن ما را فضیلت داده است.

کم سخن گفتن

سلیم از امیر المومنین (ع) نقل می کند که فرمود:

پیامبر (ص) فرمود:« از شناخت دینی شخص آن است که در آنچه برای او فایده ای ندارد کم سخن بگوید».

علم لازم و علم غیر لازم

سلیم می گوید: از امیر المومنین (ع) شنیدم که به ابوالطفیل عامر بن واثله کنانی می فرمود:

ای ابوالطفیل، علم دو نوع است: علمی که مردم چاره ای جز نظر در آن ندارند که آن رنگ اسلام است وعلمی که مردم می توانند نظر در آن را ترک کنند که آن قدرت خداوند عزوجل است.[9]

آیه و دعا برای آسانی وضع حمل

سلیم از امیر المومنین نقل می کند که فرمود:

من دو آیه از کتاب منزل خداوند می شناسم که وقتی وضع حمل زن مشکل شد برایش در پوست آهویی نوشته می شود و آن را بر کمرش [10] ( و آن این است:)

« بِسمِ اللهِ وَ بِاللهِ، اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسرا، اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسراً»[11] هفت مرتبه. « یا اَیُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُم، اِنَّ زَلزَلَهَ السّاعَهِ شَِیٌ عَظیمٌ، یَومَ تَرَونَها تَذهَلُ کُلُّ مُرضِعَهٍ عَمّا اَرضَعَت وَ تَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَملٍ حَملَها وَ تَری النّاسَ سُکاری وَ ما هُم بِسُکاری وَ لکِنَّ عَذابَ اللهِ شَدیدٌ»[12] یک مرتبه.

این دو آیه بر ورقه ای نوشته می شود و با نخی از کتان نتابیده بر ران چپ او بسته می شود. وقتی فرزندش را به دنیا آورد همان ساعت آن را باز کن و در این کار سستی مکن.

و نیز نوشته می شود[13] : « حَیٌّ وَلَدَت مَریَم وَ مَریَمُ وَلَدَت حیٌ، یا حَیّ اِهبِط اِلَی الاَرضِ السّاعَهَ بِاذنِ اللهِ تَعالی».

بهشت بر فحاش حرام است

سلیم از امیر المومنین (ع) نقل می کند که فرمود: پیامبر (ص) فرمود:

خداوند بهشت را حرام کرده بر هر فحاش بدگفتار کم حیا که با کی ندارد چه می گوید یا چه به او گفته می شود.

فحاش لاابالی، ولدالزنا یا شریک شیطان است

اگر درباره چنین شخصی تحقیق کنی او را جز ولدالزنا یا شریک شیطان در نطفه اش نخواهی یافت.

به آن حضرت عرض شد: یا رسول الله، آیا در بین مردم هم کسی که شیطان در نطفه اش شریک باشد وجود دارد؟ پیامبر (ص) فرمود: آیا قول خداوند عزوجل را نمی خوانی: « وَ شارِکَهُم فی الاَموالِ وَ الاَولادِ»[14]، یعنی : « با آنان در اموال و اولاد شریک باش»؟!

علامت لاابالی

عرض شد[15]: آیا در بین مردم هم کسی هست که باکی نداشته باشد چه می گوید ویا به او چه گفته می شود؟ فرمود: بلی، کسی که معترض مردم می شود و درباره آنان سخنی می گوید در حالیکه می داند مردم او را رها نمی کنند، این همان کسی است که باکی ندارد چه می گوید و چه به او گفته می شود. ( روایت با سند به سلیم: 1- کتابه زهد حسین بن سعید: ص 7 ح12. 2- تفسیر عیاشی: ج2 ص 299 ح 105. 3- کافی: ج 2 ص323 ح 3.

جلوه هایی از فضایل امیر المومنین

ده خصلت امیر المومنین (ع) در رابطه با پیامبر (ص)

ابان از سلیم بن قیس نقل می کند که گفت : از علی (ع) شنیدم که می فرمود:

من در رابطه با پیامبر (ص) ده خصلت دارم که به قدر یکی از آنها همه آنچه آفتاب بر آن طلوع و غروب می کند مرا مسرور نمی کند.

گفته شد: یا امیر المومنین، آنها را برای ما بیان فرما.

حضرت فرمود: پیامبر (ص) به من فرمود: ای علی، تو برادری، و تو دوستی، و تو وصیی، و تو وزیری، تو جانشین هستی در خاندان و مال و در هر غیبتی که غایب باشم. منزلت تو نسبت به من همچون منزلت من نزد پروردگارم است. تو جانشین در امتم هستی. دوست تو دوست من و دشمن تو دشمن من است. تو امیر المومنین و آقای مسلمانان بعد از من هستی.

تاثیر محبت اهل بیت (ع) در ثبات ایمان

سپس امیر المومنین (ع) رو به اصحابش کرد و فرمود: ای صحابه، بخدا قسم به هیچ کاری اقدام نکردم مگر آنچه پیامبر (ص) درباره آن با من عهد و پیمان کرده بود. خوشا بحال کسی که محبت ما اهل بیت در قلب او رسوخ داشته باشد؛ ایمان در قلب چنین کسی ثابت تر از کوه احد در مکانش خواهد بود. و هر کس که دوستی ما در قلب او جای نگیرد ایمان در قلب او مانند ذوب شدن نمک در آب ذوب می شود.

یاد « علی » (ع) محبوبترین ذکرها نزد پیامبر (ص)

بخدا قسم، و باز بخدا قسم! در همه عالم ذکری محبوبتر از من به پیشگاه پیامبر (ص) ذکر نشده است. هیچکس مانند نماز من به سوی دو قبله [16] نماز نخوانده است. در کودکی نماز خواندم در حالیکه به سن بلوغ نرسیده بودم.

امیر المومنین (ع) در رابطه با اهل بیت (ع)

این فاطمه پاره تن پیامبر (ص) است که همسر من است، و او در زمان خود مانند مریم دختر عمران در زمان خود است.

و مطلب سومی را به شما بگویم: حسن و حسین دو سبط این امت هستند، و آن دو نسبت به پیامبر (ص) مانند دو چشم نسبت به سر هستند و من مانند دو دست نسبت به بدن هستم، و فاطمه مانند قلب نسبت به جسد است.

مَثَل ما مَثَل کشتی نوح است که هر کس بر آن سوار شد نجات یافت، و هر کس از آن بر جا ماند غرق شد. ( روایت از کتاب سلیم: 1. بحار: ج 39 ص 352 ح 26. روایت از غیر سلیم: 2. خصال: باب 10 ح 6.  3. خصال : باب 10 ح 7  4. خصال: باب 10 ح8.  5. خصال: باب 10 ح 9.  6. امالی صدوق: ص 48   7. امام شیخ طوسی: ص85.)

آخرین سخن پیامبر (ص) درباره شیعیان

ناشنوا شدن عایشه و حفصه هنگام رحلت پیامبر (ص)

ابان از سلیم نقل می کند که گفت: از علی (ع) شنیدم که می فرمود: پیامبر (ص) در روزی که از دنیا رفت با من عهدی کرد، و این در حالی بود که من آن حضرت را به سینه ام تکیه داده بودم و سر مبارکش نزدیک گوشم بود.

آن دو زن ( عایشه و حفصه) هم گوش فرا داده بودند تا صحبت را بشنوند.[17]

پیامبر فرمود : خدایا، گوشهای آنان را ببند.

دو آیه قرآن درباره شیعیان و دشمنان علی (ع)

سپس به من فرمود: یا علی، آیا سخن خداوند تبارک و تعالی را دیده ای، که می فرماید : « اِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اولئِکَ هُم خَیرُ البَرِیَّهِ»[18] یعنی: « آنانکه ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، آنان بهترین مردم اند»، آیا می دانی اینان کیانند؟ حضرت می فرماید: عرض کردم : خدا و رسولش بهتر می دانند.

فرمود: اینان شیعیان تو[19] و یارانت هستند. وعده من با آنان حوض کوثر در روز قیامت است، هنگامی که امتها بر زانو می نشینند و خداوند تبارک و تعالی تصمیم به عرضه کردن خلق به پیشگاه خود می گیرد و مردم به آنچه که چاره ای از آن نیست خوانده می شوند. تو و شیعیانت را فرا می خواند، و شما با پیشانی نورانی و مسرور و سیر و سیراب می آیید.

ای علی، آیه « اِنَّ الَّذینَ کَفَروا مِن اَهلِ الکِتابِ وَ المُشرِکینَ فی نار جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها اُولئِکَ هُم شَرُّ البَرِیَّهِ»[20]، یعنی « آنانکهاز اهل کتاب و مشرکین کافر شدند در آتش جهنم دائمی خواهند بود و آنان بدترین مردم اند». اینان یهود و بنی امیه و شیعیانشان هستند که روز قیامت شقی و گرسنه و تشنه به صورتهای سیاه مبعوث می شوند.

دستور حفظ کتاب تا ظهور حق[21]

ای جابر، این کتاب را حفظ کن[22]، پادشاهی از آن بنی عباس است تا هنگامی[23]که صاحب چشم دیگر بر بندگان خدا ختم کند، و ندا کننده ای در حجاز ظاهر شود و مسجد جامع کوفه و آنچه دومی در فرات بنا کرده[24] خراب شود.

آنگاه که پادشاه ترک هلاک شود زبان شام به اضطراب می افتد و پادشاهان زیاد می شوند و حق ظاهر می شود[25]، و الحمدلله.

( روایت از کتاب سلیم: 1. بحار: ج 22 ص 498 ح 45 روایت از غیر سلیم: 1. کتاب طرف ابن طاووس : ص47  2. ما نزل من القرآن فی اهل بیت (ع) بنقل تفسیر برهان: ج 4 ص 489 و 490. 3. امالی شیخ طوسی: بنقل تفسیر برهان: ج 4 ص 490 و 491 . 4. مناقب ابن شهر آشوب: به نقل تفسیر برهان: ج 4 ص 491   5. مناقب خوارزمی، بنقل تفسیر برهان: ج 4 ص 492  6. شواهد التنزیل، بنقل تفسیر برهان : ج4 ص 492)

 

معنای اسلام و ایمان[26]

ابان بن ابی عیاش از سلیم بن قیس نقل می کند که گفت: از علی بن ابی طالب (ع) شنیدم در حالیکه مردی از آن حضرت درباره ایمان سوال کرد و گفت: یا امیر المومنین، مرا از ایمان خبر ده طوری که از غیر تو و بعد از تو کسی در این باره سوال نکنم.

امیر المومنین (ع) فرمود: مردی خدمت پیامبر (ص) آمد و مثل همین که از من پرسیدی از آن حضرت سوال کرد و مثل سخن ترا گفت. پیامبر (ص) با ان مردم شغول صحبت شد و به او فرمود: بنشین. آن مرد عرض کرد: ایمان آوردم.

سپس علی (ع) رو به آن مرد کرد و فرمود: هیچ میدانی که جبرئیل به صورت انسانی نزد پیامبر (ص) آمد و عرض کرد: اسلام چیست؟ فرمود : « شهادت به اینکه خدایی جز الله نیست و اینکه محمد پیامبر خدا است و بپا داشتن نماز و دادن زکات و حج خانه خدا و روزه ماه رمضان و غسل جنابت». عرض کرد: ایمان چیست؟ فرمود: به خدا و ملائکه اش و کتابهایش و پیامبرانش و به زندگی بعد از مرگ و به همه مقدرات – خیر و شر آن و شیرین و تلخ آن- ایمان بیاوری.[27] وقتی آن مرد برخاست پیامبر (ص) فرمود: این جبرئیل بود، آمده بود تا دینتان را به شما بیاموزد. و چنین بود که هرگاه پیامبر (ص) به او مطلبی می فرمود او می گفت: « درست می گویی». پرسید: روز قیامت چه زمانی است؟ فرمود : سوال شونده از سوال کننده ( در این باره) عالم تر نیست. گفت: راست گفتی.

پایه های ایمان

امیر المومنین (ع) بعد آنکه از کلمه « راست گفتی» جبرئیل فراغت یافت چنین فرمود: بدانید که ایمان بر چهار پایه بنا شده است: یقین و صبر و عدل و جهاد.

یقین

یقین بر چهار شعبه است: شوق و ترس و زهد و انتظار[28].

هر کس مشتاق بهشت باشد شهوارت را از یاد می برد، و هر کس از آتش بترسد از محرمات پرهیز می کند، و هر کس نسبت به دنیا زهد و بی اعتنایی کند مصیبتها بر او آسان می شود[29]، و هر کس به انتظار مرگ باشد در خیرات می شتابد.

 

صبر

صبر بر چهار شعبه است: بصیرت در فهم و درک [30]، تاویل و تبیین حکمت، شناخت عبرتها[31]، سنن پیشینان.

هر کس در فهم و درک بصیرت داشته باشد در حکمت و جستجو و تبیین می کند، و هر کس در حکمت تبیین کند عبرتها را می شناسد، و هر کس عبرت را بشناسد حکمت را تاویل و تفسیر می کند، و هر کس حکمت را تفسیر کند عبرت را می بیند، و هر کس عبرت را ببیند گویا همراه پیشینیان بوده است.

عدل

عدل بر چهار شعبه است: پیچیده های فهم، و پوشش علم و شکوفه حکمتها و باغ حلم.

هرکس بفهمد جمله های علم را تفسیر می کند، و هر کس علم داشته باشد شرایع حکمت بر او عرضه می شود، و هر کس بردباری کند در کارش افراط نمی کند و به وسیله آن در بین مردم ستوده زندگی می کند.

جهاد

جهاد بر چهار شعبه است: امر به معروف و نهی از منکر، و راستگویی در جاهای مختلف، و غضب بخاطر خداوند، و بغض و عداوت با فاسقین.

هر کس امر به معروف کند کمر مومن را محکم می کند، و هر کس نهی از منکر کند بینی فاسق را [32] به خاک می مالد، و هر کس در جاهای مختلف راست بگوید وظیفه ای که بر عهده اش بوده انجام داده است، و هر کس با فاسقین عداوت داشته باشد وبه خاطر خداوند غضب کند خداوند بخاطر او غضب می نماید.[33]

و این است ایمان و پایه ها و شعبه های آن.

کمترین درجه ایمان و کفر و گمراهی

آن مرد گفت[34]: یا امیر المومنین، کمترین چیزی که شخص با آن مومن می شود، و کمترین چیزی که با آن کافر می شود، و کمترین چیزی که با آن گمراه می شود چیست؟

حضرت فرمود: سوال کردی جواب را بشنو:

کمترین چیزی که شخص با آن مومن می شود آن است که خداوند خود را به او بشناسد، و او به پروردگاری و یگانگی خداوند اقرار نماید، و پیامبرش را به او بشناسد و او به نبوت و ابلاغ ( رسالت او) اقرار نماید، و حجت خود در زمین و شاهد برخلقش را به او بشناسد و او به اطاعتش اقرار کند[35].

عرض کرد: یا امیر المومنین، اگر چه نسبت به همه چیز- غیر آنچه توضیح دادی- جاهل باشد؟ فرمود: آری، ( فقط) هرگاه به او دستور داده شد اطاعت کند و هر گاه نهی شد بپذیرد.

کمترین چیزی که شخص باآن کافر می شود آن است[36] که چیزی را به عنوان دین بپذیرد و گمان کند که خداوند او را به آن امر کرده- از چیزهایی که خداوند نهی کرده است- بعد آن را دین خود قرار دهد و بر اساس آن تبری و تولی داشته باشد و گمان کند خدایی را که به او امر کرده می پرستد.

کمترین چیزی که شخص با آن گمراه می شود آن است که حجت خدا در زمین و شاهد او بر خلقش را که امر به اطاعت او نموده و ولایتش را واجب کرده نشناسد.

دوازده امام حجت های الهی

( آن مرد) عرض کرد: یا امیر المومنین ، آنان را برایم نام ببر. فرمود: کسانی که خداوند ایشان را با خود و پیامبرش قرین نموده[37] و فرموده است: « اَطیعُوا اللهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِی الاَمرِ مِنکُم»[38] یعنی: « از خدا و پیامبر و اولی الامرتان پیروی کنید».

عرض کرد: برایم روشن نمایید. فرمود: آنانکه پیامبر (ص) در آخرین خطبه ای که خواند و همان روز از دنیا رفت چنین فرمود:« من در میان شما دو چیز باقی گذاردم که تا به حال ان دو تمسک کرده اید هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خداوند و اهل بیتم. خداوند لطیف خبیربا من عهد کرده است که آن دو از یکدیگر جدا نمی شوند تا برسر حوض کوثر بر من وارد شوند مانن این دو – و حضرت به دو انگشت سبابه و وسط اشاره کردند- زیرا یکی از این دو جلوتر از دیگری است[39]. پس به این دو تمسک کنید تا گمراه نشوید، و از آنان پیشی نگیرید که هلاک می شوید، و از آنان عقب نمایند که متفرق می شوید[40] و به آنان چیزی یاد ندهید که از شما عالم ترند.

عرض کرد: یا امیر المومنین، او رابرایم نام ببر. فرمود: کسی که پیامبر (ص) او را در غدیر خم نصب کرد و به آنان خبر داد که او نسبت به آنان صاحب اختیار از خودشان است، و سپس به آنان دستور داد تا حاضران غائبان را آگاه نمایند.

عرض کرد: یا امیر المومنین، آن شما هستید؟ فرمود: من اول و افضل آنها هستم. سپس پسرم حسن بعد از من نسبت به مومنین صاحب اختیار تر از خودشان است. سپس پسرم حسین بعد از او نسبت به مومنین صاحب اختیارتر از خودشان است. و سپس جانشینان پیامبر (ص) هستند تا بر سر حوض کوثر یکی پس از دیگری به خدمت او وارد شوند.

آن مرد نزد علی (ع) رفت و سر حضرت را بوسید و سپس عرض کرد: برایم روشن کردی و مشکلم را حل کردی و هر مشکلی در قلبم بود از بین بردی.

پایه های کفر

چهار پایه کفر

سلیم از امیر المومنین (ع) نقل می کند که فرمود[41]

کفر بر چهار پایه بنا شده است: فسق و غلو و شک و شبهه.

شعبه های فسق

فسق بر چهار شعبه است: جفا و کور دلی و غفلت و تجاوزکاری.

هر کس جفا کند حق را کوچک می شمرد[42] و عالمان دین را شدیداً مبغوض می دارد و بر گناه بزرگ اصرار می ورزد.

هر کس کوردل باشد یاد خدا را فراموش کند و در پی گمان می رود[43] و با خالق خود به مبارزه بر می خیزد و شیطان بر او الحاح می کند و بدون توبه و خضوع و غافل شدن از گناه [44] طلب مغفرت می کند. هر کس غفلت کند بر نفس خود جنایت کرده و کارش معکوس و منقلب می شود و گمراهی خود را هدایت می پندارد و آرزوها او را فریب می دهد، و هنگامی حسرت و پشیمانی او را می گیرد که وقت آن گذشته و پرده از او برداشته شده و آنچه گمانش را نمی کرد برایش ظاهر شده باشد.

هر کس از امر خداوند تجاوز کند شک می کند، و هر کس شک کند خداوند بر او برتری نشان می دهد و او را به قدرت خویشس ذلیل می گرداند و بجلالت خود او را کوچک می کند، همچنانکه به پروردگار کریم خود مغرور شده و در کار خود[45] افراط نموده است.

شعبه های غلو[46]

غلو بر چهار شعبه است: تعمق و فرو رفتن در نظریه و منازعه در آن و انحراف و لجاجت. هر کس ( بیش از حد) تعمق کند[47] به حق باز نمی گردد و جز غرق شدن در امور پیچیده چیزی برایش زیاد نمی شود، و فتنه ای از او رفع نمی شود مگر آنکه فتنه دیگری او را در خود فرو می برد، و دینش از هم گسیخته می شود و در مسئله ای بهم پیچیده فرو می رود. هر کس در نظریه منازعه و مخاصمه کند، در اثر لجاجت طولانی به احمق بودن مشهور می شود.[48]

هر کس انحراف پیدا کند نیکی به چشم او قبیح می آید و بدی به چشم او نیک می آید[49].

هر کس لجاجت کند راهها بر او کور می شود و کارش مورد اعتراض قرار می گیرد و بیرون آمدن از آن برایش مشکل می شود آنگاه که تابع راه مومنان نباشد.

شعبه های شک

شک بر چهار شعبه است: جدل و هوای نفس و تردد و تسلیم شدن[50]. و این همان کلام خداوند عزوجل است که می فرماید: « فَبِایِّ آلاءِ رَبِّکَ تَتَماری»[51] ، « پس به کدامیک از نعمتهای پروردگارت مجادله می کنی».

هر کس از آنچه نزد اوست وحشت کند به عقب برخواهد گشت.

و هر کس در دین مجادله کند در شک و تردید می افتد، و اولین از مومنان از او سبقت می گیرند و آخرین از آنان به او می رسند[52] و سمهای شیطان او را زیر پا می گذارند.

هر کس در مقابل هلاکت دنیا وآخرت تسلیم شود بین این دو هلاک می شود، و هر کس از آن نجات پیدا کند از زیادی یقین است[53]، و خداوند مخلوقی کمتر از یقین خلق نکرده است.

شعبه های شبهه

شبهه بر چهار شعبه است: اعجاب و خوش آمدن از زینت، و فریب دادن نفس، و توجیه کجروی ها و پوشاندن حق به باطل.

به این صورت که زینت از دلیل منحرف می کند و فریب دادن نفس را به شهوت می اندازد، و کجروی صاحبش را به انحراف عظیمی می اندازد، و پوشاندن حق به باطل ظلماتی روی هم است.

و اینها، کفرو پایه ها و شعبه های آن است.

پایه های نفاق

چهار پایه نفاق

امیر المومنین (ع) فرمود: نفاق بر چهار پایه است: هوای نفس و سازشکاری و غضب و طعم.

شعبه های هوای نفس

هوای نفس بر چهار شعبه است: ظلم و دشمنی و شهوت و طغیان

کسی که ظلم کند امور پیچیده اش زیاد می شود و مردم او را رها می کنند و بر علیه او کمک می کنند.

هر کس تجاوز کند مردم از شر او در امان نیستند[54] و قلب او سلامت نمی ماند و درشهوات نمی تواند نفس خود را کنترل کند.

هر کس نفس خود را در شهوات ملامت نکند در امور خبیث فرو می رود.[55]

و هر کس طغیان کند عمداً و بدون دلیل گمراه میشود.[56]

شعبه های سازشکاری

ساز شکاری بر چهار شعبه است: بر مغرور شدن و آرزو و بر حذر بودن و عقب انداختن وعده ها

و این بدان صورت است که بر حذر بودن از حق باز می دارد، و عقب انداختن وعده ها موجب تفریط در عمل تا هنگام اجل می شود و اگر آرزو نبود انسان حساب آنچه در آن است را می دانست، و اگر انسان حساب آنچه در آن است را می دانست بطور ناگهانی از وحشت و ترس می مرد. و مغرور شدن باعث کوتاهی انسان در عمل می شود.[57]

شعبه های غضب[58]

غضب بر چهار شعبه است: تکبر و فخر و غیرت کاذب و تعصب

هر کس خود را بالا بگیرد به حق پشت می کند. و هر کس فخر کند به فسق و فجور مبتلا می شود، و هر کس غیرت کاذب نشان دهد بر گناهان اصرار می ورزد، و هر کس را تعصب بگیرد ظلم می کند. و چه بد چیزی است در پل صراط کاری که بین پشت کردن به حق و فسق و فجور و اصرار بر گناهان و ظلم باشد.

شعبه های طعم

طمع چهار شعبه است: خوشحالی و شادی بیش از حد و لجاجت و روی هم انباشتن[59].

خوشحالی نزد خداوند پسندیده نیست، شادی بیش از حد عجب است، و لجاجت بلایی است برای کسی که او را مجبور به کشیدن بار گناهان کرده است. و روی هم انباشتن[60] لهو و بازی و مشغولیت است و تبدیل کردن چیزی که پست تر است به چیزی بهتر می باشد.

و اینها،نفاق و پایه ها و شعبه های آن است.

سنن الهی و توبه به درگاه خدا

خداوند بر بندگانش قاهر است. یاد او بلند و وجه او با جلالت است و هر چه خلق کرده زیبا خلق کرده است. دو دست او باز و رحمت او هرچیزی را گرفته است و امر او ظاهر و نور او نور دهنده است وبرکت جوشان است و حکمت او نور می دهد. کتابش شاهد و حجت او غالب و دین او خالص است. سلطان او ظاهر و کلمه او بر حق و میزان او از روی عدل است و پیامبران او ابلاغ کرده اند.

خداوند بدی را گناه و گناه را فتنه، و فتنه را آلودگی قرار داده است. نیکی را رضایت[61] و رضایت را توبه، و توبه را پاک کننده قرار داده است.

هر کس توبه کند هدایت می یابد، و هر کس به فتنه بیفتد گمراه می شود تا مادامی که به درگاه خدا توبه نکرده و به گناه خود اعتراف ننموده است[62] هیچکس جز هلاک شونده بر علیه امر خداوند حرص و طمع نمی کند.

الله! الله! چه وسعت دارد آنچه از توبه و رحمت و بشارت و حلم عظیم نزد خداوند است و چه ترسناک است[63] آنچه از قیدها و جهنم و بالاهای شدید که نزد خداوند است. هر کس به اطاعت او دست یابد کرامت او را به خود جلب می کند، و هر کس در معصیت او وارد شود و بال عقاب او را خواهد چشید، و بزودی پشیمان می شوند.

وحدت اسلام و عوامل تحریف اسلام

خداوند بزرگ به مقتضای خالقیت خود، انسان را خلق کرد، و برای اینکه انسانها به سعادت دنیا و آخرت برسند، و به درجه کمال انسانی نائل آیند، دین را به بشریت اهدا کرد، و آن را به واسطه پیامبران و سفیران الهی به بشریت ابلاغ کرد.

در بین تمام ادیان، کاملترین و خاتم آنها اسلام است که به وسیله خاتم پیامبران حضرت محمد مصطفی (ص) به بشریت ابلاغ و ارسال شد. خداوند، اسلام را به عنوان دین کامل و برگزیده انتخاب کرد[64] و امر کرد که همه بعد از آمدن حضرت رسول (ص) به اسلام بگروند؛ زیرا با آمدن اسلام و قرآن تمام کتب آسمانی و ادیان الهی فسخ شده اند[65].

 از زمانی که حضرت آدم- اولین پیامبرا لهی- خلق شد تا حضرت رسول (ص) هر زمانی که رسولی چشم از دنیا فرو می بست، قدرتمندان مادی، پادشاهان و اشراف آن ادوار دست به مخالفت و تحریف ادیان می زدند[66].

چون دین را مخالف آمان و هواهای نفسانی خویش می دیدند به همین علت به هر نحوی و به هر وسیله ای که می توانستند قوانین ادیان الهی را به نفع خویش تغییر می دادند، و با این روش قوانینی را به نام دین جایگزین دینهای الهی می کردند، و بدین وسیله مردم را زیر یوغ حکمت خود می بردند، و تا می توانستند از آنها استفاده می کردند.

این سیر در طول تاریخ از ابتدا وجود داشته و تا حال نیز ادامه دارد، و به همین منوال این شیوه در زمان بنوت حضرت رسول (ص) بود، هنگامی که حضرت رسول (ص) از دنیا رفتند قضیه سقیفهرا به وجود آوردند و حق امیرالمومنین علی (ع) – که حضرت رسول (ص) در غدیر خم آن حضرت را به خلافت بعد از خودشان برگزیده بودند[67]

نیست؟ آیا این تحریف اسلام نیست؟ آیا کسانی که حق علی (ع) را غصب کردند شامل این آیات نمی شوند؟ هر عقل سلیم و با منطقی به این سوال پاسخ مثبت می دهد.

سقیفه خط انحرافی بود که در اسلام توسط زورمندان و ثروتمندان به وجود آمد.

حضرت زهرا (ع) در تبیین خط انحراف و اینکه مردم بعد از غدیر، کلام رسول اله (ص) را فراموش کردند و به انحراف کشیده شدند، در بحث و مناظره ای با دشمنان، آن را بدینگونه افشا کردند که:

« لا عهدً بقومً حضروا أسوءَ محضرٍ منکم، ترکتم رسول الله (ص) جنازهً بین أیدیننا، و قطعتُکم امرکم فیما بینکم، لم تستأمرونَنا، و لم تَرُدُّوا لنا حقّاً، کانک لم تعلموا ما قال یوم غدیر خُمٍّ واللهِ لقد عقد له ( ای لعلی بن ابی طالب (ع)) یومئذٍ الولاءَ لَیَقطعَ منکم  بذالک منها الرَّجاءَ ولکنکم قطعتُم الاسبابَ بینَکم و بین نبیّکم، واللهُ بینَنا و بینکم فی الدنیا و الاخره[68]».

من ملتی را مثل شما نمی شناسم که اینگونه عهد شکن و بدبرخورد باشند، جنازه رسول خدا (ص) را در دست ما گذاشته رها کردید و عهد و پیمانهای میانتان را بریده فراموش نمودید، و ولایت و رهبری امام علی (ع) و ما اهلبیت را انکار کردید، و حق مسلم ما را باز نگرداندید، گویا از حادثه روز غدیر خم آگاهی ندارید؟ سوگند به خدا که رسول گرامی اسلام در آن روز ولایت و رهبری امام علی را مطرح کرد و از مردم بیعت گرفت تا امید شما فرصت طلبان تشنه قدرت را قطع نماید ولی رشته های پیوند معنوی میان پیامبر (ص) و خودتان را پاره کردید، این را بدانید که خداوند در دنیا و آخرت بین ما و شما داوری خواهد کرد.

دشمنان ولایت چه جوابی می توانستند بدهند در صورتیکه حماسه غدیر راه هر گونه عذر تراشی و بهانه جویی را بسته بود؟

لذا بعضی از مسلمانان به وسیله این حیله گران به گمراهی افتادند.

عوامل تحریف اسلام

دو عامل داخلی و خارجی هستند که در تحریف و شکاف و بیشتر شدن اختلافات دخالت داشتند. عوامل داخلی عبارتند از : 1- ثروت طلبی، 2- قدرت طلبی، 3- جهالت بعضی از مسلمانان. این عوامل سه گانه هر کدام به شکلی در جامعه اسلامی پدیدار شدند و شکل گرفتند، و باعث حرکت به سوی دوری از اسلام ناب محمدی شدند، اثران این سه عامل عبارتند از:

1- کنار گذاشتن وصایای نبی اکرم (ص)

پیامبر، سخنان و وصایای فراوانی را برای مسلمانان بیان کردند که مسلمانان آنها را به دست فراموشی سپردند، از مهمترین وصیتهای پیامبر، بحث خلافت بعد از خودشان بود که در چند صفحه گذشته بیان نمودیم که پیامبر اکرم (ص) امیر مومنان علی (ع) را به عنوان خلیفه در غدیر خم برگزیدند و مسلمین این وصیت پیامبر را ترک کرده و فراموش کردند.

دومین وصیت مهم پیامبر (ص) بحث تمسک به قرآن و عترت پاکشان بود که آن را چنین بیان نمودند:

« انی تارک فیکم الثَّقلین؛ کتاب الله و عترتی اهل بیتی، ما ان تمسکتم بهما لن تضلّوا ابداً ، و انّهما لن یفترقا حتی یردا عَلَی الحوض»[69]. همانا من دو یادگار گرانبها را بین شما باقی می گذارم؛ یکی کتاب خداست و آن دیگر عترت من، تا زمانی که به این دو چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد، و این دو از یکدیگر جدا نخواهند شد تا بر حوض کوثر بر من وارد شوند. این وصیت مهم پیامبر (ص) نیز به باد فراموشی سپرده شد.

2- رنگ باختن معنویت

دومین اثر، رنگ باختن معنویت و امور ارزشی در بین مسلمین بود که بعد از پیامبر، امور معنوی و ارزشی جای خود را به بی دینی داد، و امور ناپسند و منکر بصورت ارزش درآمد. از جمله امور معنوی که در بین مسلمانان کم رنگ شد عبارتند از: تقوا، ایمان، جهاد و امور بی ارزشی همانند ثروت طلبی، شهرت طلبی، بی بند و باری و ... ارزش شد.

3- افول غیرت دینی

یکی دیگر از اثرات این سه عامل این بود که غیرت دینی در بین مردم کم شد و از بین رفت. تمام چهره غیره دینی همانا امر به معروف و نهی از منکر است. امام حسین (ع) در این باره که مردم امر به معروف و نهی از منکر را ترک کرده اند، در موسم حج در حالی که عبدالله بن عباس و عبدالله بن جعفر آن حضرت را همراهی می کردند، فرمودند: « خداوند فرمان جلوگیری از منکرات و باز داشتن مردم از آنها را داده است، ولی شما از آن غافلید»[70]

امر به معروف و نهی از منکر از احکام مهم اسلامی، و بر همه مسلمین واجب است. امیر المومنین علی (ع) آن را از شعبه های جهاد خوانده و در این زمینه می فرمایند: « الجهاد منها علی اربع شعب؛ علی الامر بالمعروف و النهی عن المنکر»[71]

و جهاد بر چهار شعبه است؛ بر امر نمودن به کار نیک و نهی کردن از کار زشت و ...

و نیز می فرمایند:

« من امر بالمعروف شد ظهور المومنین، و من نهی عن المنکر ارغم انوف المنافقین»[72].

پس آن کسی که امر به کار نیک کرد، پشت مومنان را استوار داشته است، و آن که از کار زشت منع فرمود، بینی منافقان را به خاک مالیده است.

در قرآن، خداوند بهترین امتها را امتهایی می داند که امر به معروف و نهی از منکر می کنند: «شما بهترین امتی بودید که در بین مردم ظهور نمود؛ ( چه اینکه) امر به معروف می کنید و نهی از منکر می نمایید»[73]

امر به معروف و نهی از منکر آنقدر مهم است که امام حسین (ع) بخاطر آن به شهادت رسیدند. حضرت در بیان اهداف قیام خود، در وصیتنامه ای خطاب به برادرش محمد حنیفه نوشت:

«... من نه از روزی خودخواهی و سرکشی و هوسرانی ( از مدینه) خارج می گردم، و نه برای ایجاد فساد و ستمگری، بلکه هدف من از حرکت، اصلاح مفاسد امت جدم، و منظورم امر به معروف و نهی از منکر است، و می خواهم سیره جدم ( پیامبر) و پدرم علی بن ابی طالب را در پیش گیرم، هر کس در این باره به پاس احترام حق از من پیروی کند، راه خود را در پیش خواهم گرفت تا خداوند در میان من و این قوم داوری کند که او بهترین داوران است»[74].

عوامل خارجی

اکثر این تحریفها و تحرکات نیز با حمایت خارجی ها مواجه بوده و حمایت شده است. علامه سید مرتضی عسگری در کتاب شریف « معالم المدرستین» در بیان عوامل خارجی می فرمایند:

« از علل و اسباب خرابکاری و تحریف و دگرگونی ماخذ مطالعات اسلامی- کتابهای حدیث و سیره و تفسیر- می توان عوامل خارجی ذیل را بیان کرد:

اول- اخبار اهل کتاب که در ماخذ تحقیقاتی اسلامی از سوی کسانی مانند کعب الاحبار و تمیم داری منتشر شده است.

دوم: روایتها و اخباری که منحرفانی چون ابن ابی العوجاء و سیف بن عمر ساخته اند و در ماخذ راه یافته است.

سوم: در سالهای اخیر از هنگامی که نیروهای کفار ( استعمارگران) به کشورهای اسلامی تاخته و با فیجع ترین سلاحها با اسلام به نبرد پرداخته اند، آنجا که مروجان، دانشمندان یهودی و مسیحی، کسانی را که مستشرق خوانده می شوند بر آن داشته که به جستجوی نقاط ضعف در ماخذ تحقیقات اسلامی برخیزند و بدان وسیله با اسلام به ستیز بپردازند، اینان با نظم و روشی چشمگیر به تدوین فرستهای گوناگون و تنظیم و مرتب سازی و نشر آثار همت بگمارند و بدین بیان بر همه مواد و محتوای آثار، اشرف و آگاهی پیدا کرده و از میان آن همه خبر ساختگی و نادرستی که سیمای اسلام را مشوه می سازد همچون افسانه غرانیق و مانند آنها را از کتابها بیرون کشیده و از این اخبار کتابهایی با روش عصری و نوین همچون « دائره المعارف الاسلامیه» و « محمد النبی السیاسی» تالید کرده اند.

و این پیکارگران استعماری در مقابله با اسلام کار خطرناکتری هم انجام داده اند آنجا که در کشورهای اسلامی دست پروردگان آن مستشاران و فارغ التحصیلات مکاتب فکری و دعوتگران اندیشه و مبلغان تمدن خود را تحمیل کرده و آنان را به نام مصلحان اسلامی و روشنفکران و پیشگامان ترقی معرفی نموده اند، و اینان حاصل اندیشه های آنها را در کشورهای اسلامی گسترش داده اند، و همه اینها را با وسایل و نامهای گوناگون و عنوان های دل انگیز منتشر کرده اند.

سید احمد، موسس دانشگاه علیگره و احمد لطفی استاد قرن، و قاسم امین نصیر المراه در مصر از آن گروه بوده اند، هم چنین در عراق و ایران و دیگر کشورهای اسلامی فعالیت داشته اند. ( اینان و نظایر اینها دعوتگران غربی در کشورهای اسلامی و ویران کنندگان مبانی و احکام اسلامند) و طبیعی است که بین این گروه و نگاهبانان اندیشه اصیل اسلامی پیکار و ستیزی باشد که استعمارگران در این پیکار دست پروردگان خویش را یاری می کنند»[75].

اینان با دامن زدن به اختلاف های بین مسلمین باعث ایجاد تفرقه و گمراهی افراد سست ایمان و در نتیجه بروز جنگ و به وجود آمدن فرقه های جدید در بین مسلمانان می شوند.

علمای جهان اسلام، دلسوزان مکتب علوی و جعفری، مبارزات بسیاری با این به اصطلاح روشنفکران- که همه از استعمار تغذیه می شوند- انجام داده و می دهند. در این بین راهکارهای زیادی برای جلوگیری این روند پیشنهاد شده که مهمترین و مفیدترین آنها عبارتند از:

1- ایجاد وحدت بین مسلمین

2- بیان آراء بطور صحیح و منطقی در فضای به دور از کشمکش

3- شناسایی افرادی که به عنوان روشنفکر مبانی اسلام را زیر سوال برده و ویران می کنند.

4- معرفی و مبارزه اصولی با این افراد

البته وحدت در این میان مهمترین عامل جلوگیری از تفرقه است که تمام موارد دیگر زیر مجموعه آن هستند، و با ایجاد وحدت موارد دیگر خودبخود تحقق پیدا خواهد کرد: چو صد آید نود هم پیش ماست. حضرت علامه سید مرتضی عسگری نیز در « معالم المدرستین» در بیان وحدت اسلامی می فرمایند که : برای ایجاد وحدت باید آراء و عقاید بیان شود. ایشان در مورد بیان آراء و نظرات مسلمین می فرماید:

« مسائلی که ذکر کردیم عقایدی بوده که در مسلمانان رسوخ پیدا کرده و سکوت در برابر چنین پندارهایی تا کنون نتوانسته به وحدت و تفاهم مسلمانان هم کمک کند، بلکه همواره زخم اختلاف را بازتر، و زمان ناراحتی آن را بیشتر نموده است».

با این بیانات دانسته شد که سکوت برای ایجاد وحدت و بیان نکردن صحیح آراء بدون تهمت و دروغ فایده ای ندارد. علامه امینی نیز قائل به بیان صحیح آراء برای ایجاد وحدت اسلامی و مقابله کردن با دروغ پردازیهای روشنفکران به ظاهر متدین هستند، لذا ایشان « الغدیر» و کتابهای دیگر را برای رفع شبهه و جواب دروغ پردازیهای به اصطلاح روشنفکران نوشتند .

 

الهی تو را سپاس بر داشته ها ونداشتهایم

الهی

تو را سپاس میگويم

از اينکه دوباره خورشيد مهرت

از پشت پرده ى تاريکی و ظلمت طلوع کرد

 وجلوه ی صبح را بر دنيای کائنات گستراند

 

خداوندا

همیشه ناتوانیم را

نداشتن هاو نشدن هایم را

برای دریای وجودت آورده ام

وای کاش ای لطیفم ای مهربان و رب ام

جز شادیها و امید ها به درگاهت نیامده بودو به خواستن نمی آوردم

خدایاتو بی نهایتی و مطلق ومن محدود و٬نیازمندبه عنایتت مهربانا

ای کاش وجودمان در پهنای واسعتت  تا ابدآرام بگیرد دردریای بیکران آغوشت وبه حال مطمئنه مبدل گردد به رأفتت یاکریم

 

نگاهی در این نزدیکیست ،در طراوت صبح گاه از رگ گردمان نزدیکترمیان شاخه های یاس 

او خدای عزیز بی همتاست ،شعف دیدارش و سکوت وصلش ونگاه  وجه اش حسرت همیشگی دل ، عبدمولا

تو مرا یاری کن ،ای تمام وجود ،ای قاهر لاشریک ،ای رئوف عزیز،ای مهربان خبیر.ما محتابیم به نگاهت به نوازش نوایت.در آرزوی ایام دیدار و وصلت ولقاء ات یارب.

کاش روزهای سرد غمگمکشده ما می شود در آسمانها عطر نگاهت  پراکنده

 تا کهکشان دل انگیز  نور وار و در گوهساران شادی ات

وما هم شادمان وقلب عاشقمان امیدوار روی تو

به یاد قنوتت ودعایت ای دوست

وکربلای زینبتان ای شیر مرد قافله عشق ما آقا جان

دلم ز دوریت شکسته است آقا جان

در انتظار  یار خسته است آقا جان

شنیده ام از خدامیایی   میانمان آقاجان

جمعه ای  از کعبه سجود با با رائفت و جود



[1] - سوره صافات، آیه 83

[2] - در سند این حدیث واسطه بین سلیم و پیامبر (ص) به عنوان اختصار حذف شده است.

[3] - جای تاسف است که بقیه حدیث به دست ما نرسیده است.

[4] - داخل پرانتز در متن عربی وجود ندارد و برای تنظیم مفهوم آورده شده است.

[5] - سوره توبه: آیه19. « آب دادن حاجیان» شرافتی بوده که خداوند امیر المومنین (ع) را بر آن فضیلت داده است.

[6] - البته در متن قرآن خداوند برای همسران پیامبر (ص) شرایطی تعیین کرده که با مخالفت آن به تصریح قرآن عذابشان دو برابر است.

[7]- ظاهراً اشاره به صلواتی است که در تشهد نماز واجب است.

[8] - یکی از موارد خمس که در قرآن تصریح شده غنیمت است که می فرماید : « فَاعلَمُوا اَنَّ ما غَنِمتُم مِن شَی فَاِن اللهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی القُربی و ...» و حضرت به همین مورد اشاره فرموده اند.

[9] - این حدیث حامل معنای دقیق و مهمی است و احتیاج به تفسیر دارد و می توان دو نوع علم مذکور در آن را چنین معنی کرد : اول علومی که با یاد گرفتن آن دین اسلام که پذیرفته از نظر ظاهر اعتقادی و اخلاقی و احکامی جلوه می کند که همان دوره معارف اسلام است. دوم: علومی که این جهترا ندارد و لذا ترک یادگیری آن جایز است و آن تفکر در ذات خدا و کیفیت قدرت اوست.

[10] -در عبارت عربی کلمه « حقویها» است که به معنای محل بستن بند شلوار است، و در متن « کمر» معنا شده است.

[11] - سوره انشراح: آیه های 5 و 6

[12] -  سوره حج: ایه های 1 و 2

[13] - این دعها یا به ضمیمه دو آیه قبل است یا دعا مستقلی است که برای سختی وضع حمل می نویسند و ظاهر کلام حضرت این است که این دعا مستقل باشد.

[14] - سوره اسراأ : آیه64.

[15] - این عبارت در کتاب کافی و تفسیر عیاشی چنین است: راوی می گوید: مردی از فقیهی پرسید: آیا در بین مردم کسی هست که مبالاتی نداشته باشد به او چه بگویند؟ او گفت: هر کس متعرض مردم شود و به آنان ناسزا بگوید در حالیکه می داند او را رها نمی کنند، این همان کسی است که مبالاتی ندارد چه می گوید و به او چه گفته می شود.

[16] - اشاره به این است که ابتدا مسلمانان به سوی بیت المقدس نماز می خواندند و سپس قبله به سوی کعبه تغییر یافت

[17] - «ب»  و «د»: یکی از آن دو زن گوش فرا داده بود و سخن را می شنید

[18] - سوره بینه: آیه 7.

[19] - الف: شیعیان ما

[20] - سروه بینه: آیه 6

[21] - این قطعه از حدیث در نسخ ههای «ب» و « د» در آخرین حدیث کتاب در آن نسخه ها آمده است.

[22] - منظور از جابر و از کتاب در این جمله مبهم است و احتمالاً خطاب یکی از ائمه (ع) یا ابان به جابر بن عبدالله انصاری یا جابر بن یزید جعفی است که دستور به حفظ کتاب سلیم در طول فتنه ها داده اند.

[23] - این پیشگویی نوعی از ابهام و پیچیدگی دارد که با روایات و قرائن باید تفسیر شود.

[24] - «د» : آنچه بنا کننده در ـ صراط» بنا کرده است.

[25] - «د»: وقتی پادشاه ترک هلاک می شود و زبان شام مضطرب گردد و پادشاهان زیاد شوند حق ظاهر می شود.

[26] - در این حدیث درباره ایمان و اسلام نکات ظریفی ذکر شده که احتیاج به تفسیر و توضیح دارد. در مواردی که مفاهیم پیچیده است به بحار : ج 68 ص 356 مراجعه شود.

[27] - « به مقدرات ایمان بیاوری» یعنی: همه را از جانب خداوند بدانی.

[28] -  هر یک از شعبه ها در جمله های بعد توضیح داده می شود.

[29] - «ب»: مصیبتها را آسان می شمارد.

[30] - «ب»: نظر با حجت

[31] - « د»: نصیحت گرفتن از عبرتها

[32] - «ب» : منافقین را.

[33] - «د»: هر کس با فاسقین عداوت داشته باشد برای خدا غضب می کند و هر کس برای خدا غضب کند خدا برای او غضب می کند.

[34] - در کتاب کافی و معانی الاخبار، سلیم می گوید: من پرسیدم.

[35] - این عبارت در کتاب کافی چنین است... خداوند تبارک و تعالی خود را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید، و پیامبرش را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید و امام و حجت خود در زمین و شاهد برخلقش را به او بشناسد و او اقرار به اطاعتش نماید.

[36] - این عبارت در کافی چنین است: کمترین چیزی که بنده به آن کافر می شود این است که کسی گمان کند چیزی را که خدا از آن نهی فرموده، خدا به آن امر کرده است، و آن را دین خود قرار دهد و طبق آن پایه دوستی خود را قرار دهد، و گمان کند خدایی را که به آن دستور داده را عبادت کند، در حالیکه شیطان را عبادت می کند.

[37] - « د» : کسانی که خداوند اطاعت ایشان را با اطاعت خود و پیامبرش قرین قرار داده است.

[38] - سوره نساء: آیه 59

[39] - یعنی حضرت دو انگشت سبابه از دو دست را کنار یکدیگر قرار دادند اشاره به اینکه قرآن و عترت اینگونه مساوی و قرین یکدیگرند، و بعد انگشت سبابه و وسط از یک دست را نشان دادند و اشاره کردند که نسبت اهل بیت و قرآن مانند این دو نیست که یکی از دیگری مهمتر یا مقدم تر باشد.

[40] - « ب» : که از دین بر می گردید.

[41] -  یادآور می شود: این حدیث شامل معانی پیچیده و مشکلی است که احتیاج به تفسیر دارد ودر حدیث 8 همین کتاب قسمت اول این حدیث در پایه های ایمان ذکر شد. در آنجا یادآور شدیم که علامه مجلسی در جلد 86 بحار: ص 365 به تفسیر و توضیح عبارت مشکل این حدیث پرداخته است.

[42] - در کتاب تحف العقول: مومن را کوچک می کند.

[43] - در کتاب تحف العقول: اخلاقش زشت می شود.

[44] - کلمه « غفلت» در انیجا به صورت فوق معنی شد.

[45] - در کتاب تحف العقول: در زندگی خود.

[46] - « غلو» در اینجا ظاهراً به معنای بالا گرفتن خود در مسائل علمی است.

[47] - معنای تعمق در انیجا کاملاً روشن نیست. معنای متن تا حدی تقریب ذهنی است.

[48] - در کتاب تحف العقول: هر کس منازعه و مخاصمه کند سستی بین آنان را قطع می کند، و از طول لجاجت کارشان به گرفتاری می کشد.

[49] - در کتاب تحف العقول این جمله را اضافه دارد: و به مستی ضلالت دچار می شود.

[50] - خ ل: جدل و ترس از حق و تردد و تسلیم در مقابل جهل و اهل آن.

[51] - سوره نجم : آیه 55

[52] - در کتاب تحف العقول عبارت چنین است: هر کس در دینش تردد داشته باشد اولین از او سبقت می گیرند و آخرین به او می رسند.

[53] - این جمله را می توان اینطور معنی کرد : از برکت یقین است.

[54] - در کتاب تحف العقول: از کسی که به او اطمینان کند خود را در امان نمی بیند.

[55] - در کتاب تحف العقول: در حسرتها فرو می رود و در آن شناور می شود.

[56] - در کتاب تحف العقول: بدون عذر و دلیل گمراه می شود.

[57] - در کتاب تحف العقول عبارت چنین است: و مغرور شدن به دنیا و تفریط در آخرت و تفریط در عقب انداختن وعده ها به کوردلی می کشاند. و اگر عمل نبود انسان به حساب آنچه در آن است را نمی دانست.

[58] - کلمه « حفیظه» به دو معنی آمده است: 1- غضب. 2- تعصب در حفاظت چیزی.

[59] - در تحف العقول : تکبر.

[60] - در تحف العقول: تکبر

[61] - در کتاب تحف العقول: غنیمت

[62] - در کتاب تحف العقول در اینجا اضافه دارد: و نیکی را تصدیق کند.

[63] - در کتاب تحف العقول: چه زشت است.

[64] - خداوند در قرآن می فرماید : « اِنَّ الدِّینَ عِندَ اللهِ الاسلامُ» بدرستی که دین در پیشگاه خدا  اسلام است. ( آل عمران ( 3): 19)

[65] - خداوند در قرآن می فرماید: « وَ مَن یَبتَغِ غَیرَ الاِسلامِ دیناً فَلَن یُقبَلَ مِنهُ»؛ هر کس دینی بجز اسلام برگزیند، هرگز از او پذیرفته نیست. ( آل عمران (3): 85)

[66] - ( یَسمَعُو.نَ کَلامَ اللهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِن بَعدِ ما عَقَلُوهُ وَهُم یَعلَمُونَ)؛ ... عده ای از آنان سخنان خدا را می شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف می کردند در حالی که علم و اطلاع داشتند. ( بقره (2):75)

[67] - قال رسول الله (ص): اِنَّ جبرئیل (ع) هبط الی مراراً ثلاثاً یأمرنی عن السلام، ربی؛ و هو السلام، ان اقوم فی هذا المشهد، فاعلم کل ابیضِ و اسودٍ ان علی بن ابی طالب اخی و وصی و خلیفتی علی امتی، و الامام بعدی الذی محله منی محل هارون من موسی...؛: حضرت رسول (ص) فرمودند: همانا جبرئیل (ع) سه بار بر من فرود آمد و از جانب سلام که خدای من اوست و اوست سلام مرا امر نمود تا در این سرزمین- غدیر خم- توقف کنم و به سیاه و سفید شما اعلام دارم که: علی بن ابی طالب؛ برادر و وصی و جانشین و امام شما پس از من است، هم او که منزلتش نسبت به من همانند منزلت هارون نسبت به موسی است... .

مدارک و اسناد خطبه پیامبر (ص) در غدیر خم را به خاطر اهیمت آن و برای دسترسی آسان محققین ذیلاً می آوریم:

1- احتجاج طبرسی: 1/66

2- اقبال الاعمال سید ابن طاووس : ص455

3- کتاب الیقین سید ابن طاووس : باب 127

4- التحصین سید ابن طاووس : باب 29

5- روضه الواعظین فتال نیشابوری : ص 89

6- البرهان سید هاشم بحرانی: 1/433

7- اثباه الهداه حر عاملی : 3/2

8- بحار الانوار مجلسی» 37/201

9- کشف المهم بحرانی: ص 51

10- تفسیر صافی فیض کاشانی: 2/539

11- الغدیر علامه امینی رحمه الله علیه: 1/159

12- مناقب خوارزمی حنفی ( م 599 هجری): ص 217

13- فرائد المسطین حموینی ( م 722 هجری) : باب 58

14- در النظیم ابن حاتم شامی

15- صواعق المحرقه ابن حجر عسقلانی ( م 852 هجری): ص 75

16- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ( م 656 هجری) : 2/61

17- امالی شیخ طوسی ( م 413 هجری): ص 7 و 212

18- الاستیعاب ابن عبد البر ( م 338 هجری): 3/53

19- تفسیر طبری ( م 694 هجری) 3/418

20- الاصابه ابن حجر عسقلانی ( م 852 هجری): 4/80 و 408

21- مجمع الزوائد هیثمی ( م 807 هجری): 9/107

22- صفه الصفوه ابن جوزی ( م 654 هجری) : 1/121

23- مطالب السئول ابن طلحه شافعی ( م 652 هجری): ص 54

24- البدایه و النهایه ابن کثیر شامی: 5/210 و 7/348

25- تذکره الخواص ابن جوزی ( م 654 هجری) : ص 17

26- جمع الجوامع سیوطی ( م 911 هجری)

27- کنز العمال متقی هندی : 6/407

28- شرح المواهب زرقانی مالکی : 7/407

29- مسند احمد بن حنبل ( م 421 هجری): 1/88

30- ریاض النضره محب الدین طبری ( م 694 هجری) : 2/170

31- ذخائیر العقبی محب الدین طبری : ص 67

32- خصائص نسائی ( م 303 هجری): ص 22 و 23

33- تاریخ ابن کثیر ( م 774 هجری) : 5/210 و 7/ 347

34- اسد الغابه ابن اثیر ( م 630 هجری): 3/321 و 5/274

35- جواهر العقدین نور الدین سمهودی

36- ینابیع الموده قندوزی

37- تاریخ خطیب بغدادی ( م 463 هجری) 14/236

38- مشکل الاثار طحاوی: 2/308

39- اسنی المطالب شم الدین جزری: ص 3

40- تهذیب الاثار سیوطی ( م 911 هجری):ص 3

41- تاریخ الخلفاء سیوطی: ص 114

42- حلیه الاولیاء ابو نعیم اصفهانی ( م 402 هجری) 5/26

43- سیره حلبی: 3/302

44- مناقب ابن مغازلی

مدارک از کتاب حماسه غدیر تالیف محمد دشتی: ص 167-168 و 175 استخراج شده است.

[68] - اسناد و مدارک فرمایشات حضرت زهرا (ع) ( استخراج شده از کتاب حماسه غدیر تالیف محمد دشتی: ص 164-165) عبارتند از:

1- الامامه و السیاسه ابن قتیبه دینوری : 1/12 و 14

2- بحار الانوار مجلسی : 28/205

3- بیت الاحزان محدث قمی : ص 73 و 70

4- العوالم بحرانی: 11/595

5- کوکب الدری مازندرانی: 1/192

6- احتجاج طبرسی : ص 51 و 80

7- الغدیر امینی: 5/372

8- اعیان الشیعه عاملی: 2/463

9- اعلام النساء : 4/114

10- ریاحین الشریعه: 1/283

11- امالی شیخ مفید: ص 49 و 50:

الف. قال: اخبرنی محمد بن عمر الجعابی، عن ابی الحسین العباس بن مغیره، عن ابی بکر احمد بن منصور الرمادی، عن سعید بن عفیر، عن ابی لهیعه، عن خالد بن یزید، عن ابن ابی هلال، عن مروان بن عثمان قال : لما بویع الناس...

ب: عن عبدالله بن عبد الرحمان

ج: روی ابو محمد بن مسلم بن قتیبه، عن ابی عفیر، عن ابی عون، عن عبدالله بن عبد الرحمان الانصاری قال: خرجت فاطمه فوقفت علی الباب و قالت:

[69] - المراجعات: ص 72 و 73؛ سبیل النجاه فی تتمه المراجعات: ص 12، این حدیث در دیگر کتب شیعه و اهل تسنن نیز نقل شده است که برخی از آنها عبارتند از:

1- بحار الانوار مجلسی: 22/472

2- مجالس شیخ مفید

3- صحیح ترمذی: 5/328 و 3/199

4- نظم در رالسمطین زرندی حنفی: ص 232

5- ینابیع الموده قندوزی حنفی: ص 33 و 45

6- کنز العمال متقی هندی: 1/153

7- تفسیر ابن کثیر :4/113

8- مصابیح السنه: 1/206 و 2/279

9- جامع الاصول ابن اثیر:1/187

10- معجم الکبیر طبرانی: 137

11- فتح الکبیر: 1/503 و 3/385

12- عبقات الانوار: 1/94 و 112 و 114 و 151

13- احقاق الحق تستری: ج 9

14- ارجح المطالب: ص 336

15- رفع اللبس و الشبهات ادریسی: ص 11 و 15

16- در المنثور سیوطی: 4/7 و 306

17- ذخائر العقبی محب الدین طبری: ص 16

18-  صواعق المحرقه ابن حجر: ص 147 و 226

19- اسد الغابه ابن اثیر شافعی: 2/12

20- تفسیر الخازن: 1/4

21-الجمع بین الصحاح ( نسخه خطی)

22- علم الکتاب خواجه حنفی: ص 264

23- مشکاه المصابیح: 3/258

24- تیسیر الوصول ابن الربیع : 1/16

25- مجمه الزوائد هیثمی: 9/162

26- جامع الصغیر سیوطی : 1/353

27- مفتاح النجا بدخشی: ص 9 ( نسخه خطی)

28- مناقب علی ابن ابی طالب ابن المغازلی: ص 234 و 281

29- فرائد السمطین حموینی: 2/143

30- مقتل الحسین خوارزمی:1/104

31- طبقات الکبری ابن سعد ( م 230 هجری): 2/194

32- خصائص امیر المومنین (ع) نسائی: ص 21

33- مسند احمد بن حنبل : 5/122 و 182

34- الغدیر علامه امینی: 1/30

 

[70] - کتاب سلیم بن قیس کوفی: ص 206 چاپ دار الکتب الاسلامیه قم؛ احتجاج طبرسی: ص 161 چاپ نجف؛ الغدیر علامه امینی: 1/198 چاپ بیروت نوبت 4.

[71] - کلمات قصار امیر المومنین (ع) شماره 31.

[72] - پیشین.

[73] - ( کُنتُم خَیرَ أُمَّهٍ أُخرِجَت لِلنَّاسِ تَامُرّونَ بالمَعرُوفِ وَتَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ...) ( آل عمران (3):110)

[74] - بحار الانوار: 44/ 329.

[75] - ترجمه معالم المدرستین : ص 4 و 5

 

مطالب مرتبط
تنظیمات
این پرونده را به اشتراک بگذارید :
Facebook Twitter Google LinkedIn