کتاب تاریخ واسناد واقعه کربلا وترجمه ها
بسم الله الرحمن الرحیمتاریخ کوتاه واسناد واقعه کربلاوشهادت امام حسین علیه السلام وترجمه هافهرست مندرجاتمقدمه1 - کتابهای تألیف شده1.1 - قدیمیترین منبع2 - خودداری امام حسین از بیعت با یزید3 - رفتن امام به مکه حسین4 - امام در مکه4.1 - درخواست ابن زبیر از امام4.2 - دعوت کوفیان از امام4.3 - فرستادن مسلم به کوفه4.4 - درخواست از امام برای ماندن در مکه5 - حرکت امام به کوفه6 - شهادت مسلم و هانی7 - هدف امام از رفتن به کوفه8 - شهادت سفیران امام9 - بستن راه بر امام توسط حر10 - ورود امام به کربلا11 - ورود لشکریان عبیدالله به کربلا12 - جنگ دشمنان با امام12.1 - رد پیشنهاد امام12.2 - بستن آب12.3 - وقایع شب عاشورا12.4 - آرایش نظامی دو لشکر12.5 - وقایع قبل از جنگ12.6 - شروع جنگ12.7 - نخستین و آخرین شهید12.8 - اقامه نماز ظهر12.9 - حمله دشمن به خیمهها12.10 - شهادت علیاکبر12.11 - قاتل امام12.12 - چگونگی شهادت امام12.13 - غارت و اسارت خاندان امام13 - تعداد شهدا14 - باقی ماندگان از جنگ15 - دفن شهدا16 - سرهای شهدا16.1 - سر امام حسین16.2 - محل دفن سر17 - خطبه خوانی زینب18 - آثار واقعه کربلا19 - فهرست منابع20 - پانویس
بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ کوتاه واسناد واقعه کربلاوشهادت امام حسین علیه السلام
فهرست مندرجات
مقدمه
1 - کتابهای تألیف شده
1.1 - قدیمیترین منبع
2 - خودداری امام حسین از بیعت با یزید
3 - رفتن امام به مکه حسین
4 - امام در مکه
4.1 - درخواست ابن زبیر از امام
4.2 - دعوت کوفیان از امام
4.3 - فرستادن مسلم به کوفه
4.4 - درخواست از امام برای ماندن در مکه
5 - حرکت امام به کوفه
6 - شهادت مسلم و هانی
7 - هدف امام از رفتن به کوفه
8 - شهادت سفیران امام
9 - بستن راه بر امام توسط حر
10 - ورود امام به کربلا
11 - ورود لشکریان عبیدالله به کربلا
12 - جنگ دشمنان با امام
12.1 - رد پیشنهاد امام
12.2 - بستن آب
12.3 - وقایع شب عاشورا
12.4 - آرایش نظامی دو لشکر
12.5 - وقایع قبل از جنگ
12.6 - شروع جنگ
12.7 - نخستین و آخرین شهید
12.8 - اقامه نماز ظهر
12.9 - حمله دشمن به خیمهها
12.10 - شهادت علیاکبر
12.11 - قاتل امام
12.12 - چگونگی شهادت امام
12.13 - غارت و اسارت خاندان امام
13 - تعداد شهدا
14 - باقی ماندگان از جنگ
15 - دفن شهدا
16 - سرهای شهدا
16.1 - سر امام حسین
16.2 - محل دفن سر
17 - خطبه خوانی زینب
18 - آثار واقعه کربلا
19 - فهرست منابع
20 - پانویس
مقدمه
واقعه کربلا یا نبرد کربلا و واقعه عاشورا، به قیام امام حسین علیهالسلام) و شهادت ایشان و اصحاب و یارانش، در ماه محرم سال 61 هجری قمری، در کربلا به دست لشکریان عبیدالله بن زیاد اشاره دارد.
شرح کوتاه واقعه کربلا
امام حسین (علیهالسلام) بعد از رد درخواست بیعت با یزید بن معاویه، از مدینه رهسپار مکه و حدود چهار ماه در آنجا بود؛ در این مدت، کوفیان با ارسال نامههایی جهت رهبری شیعیان، از امام حسین دعوت کردند به کوفه رود، امام (علیهالسلام) برای حصول اطمینان از محتوای نامهها، مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد، مسلم به کوفه رفته و صحت دعوت کوفیان را به اطلاع امام رساند؛ امام حسین (علیهالسلام) در پی خبر مسلم و از طرفی خوف ترور، توسط عاملان یزید، راهی کوفه شد. در راه کوفه، امام از پیمانشکنی کوفیان مطلع و از طرفی سپاه حر بن یزید راه را بر امام بسته و ایشان به اجبار به سمت کربلا راهی شد. عبیدالله بن زیاد چندین لشکر از کوفه برای مقابله با امام به کربلا فرستاد، آنها با لشکر چند هزار نفری، امام، اهل بیت و یارانش را چند روز محاصره و روز عاشورا جنگ را آغاز کردند، در آن روز امام حسین (علیهالسلام) و همه اصحاب و یارانش را به شهادت رسانده و اهل بیت و زنان را به عنوان اسیر به کوفه نزد عبیدالله و سپس به شام نزد یزید بن معاویه فرستادند که در این مسیر امام سجاد (علیهالسلام) و حضرت زینب (سلاماللهعلیها) با خطبهها و ایراد سخن، حقیقت ماجرای کربلا، اهداف و مظلومیت امام حسین (علیهالسلام) را بازگو و مردم را آگاه نمودند.
واقعه عاشورا از جنایتهای تلخ و دلخراشترین واقعه در تاریخ اسلام دانسته شده، از اینرو بر بزرگداشت روز عاشورا و ماه محرم، و عزاداری برای امام حسین تاکید بسیار شده است، لذا همهساله شیعیان در این ماه و این روز به عزاداری و نوحه در مصائب امام حسین و اهل بیتش میپردازند
.
دربارۀ واقعه کربلا و قیام امام حسین (علیهالسلام) کتابهای متعددی در قرن دوم و سوم تألیف شده، اما به دست ما نرسیده است. مهمترین آنها کتابهایی است با عنوان مقتل الحسین از ابومِخْنَف لوط بن یحیی (متوفی 157)، محمد بن عمر واقدی (متوفی 207 یا 209)، ابوعبیده مَعْمَر بن مُثَنّی (متوفی 209)، نصر بن مُزاحم مِنْقَری (متوفی 212)، ابوعبید قاسم بن سلّام هروی (متوفی 224)، ابوالحسن علی بن محمد مدائنی (متوفی 224 یا 225)، ابن ابیالدنیا (متوفی 281)، یعقوبی (زنده در 292) و محمد بن زکریا غَلّابی (متوفی 298 (1)
بیشتر این آثار به صورت مستقل برجای نمانده، اما بخش عمدۀ مطالب آنها در منابع بعدی نقل شده و از طریق کتابهای تاریخی قرنهای سوم و چهارم، جزئیات درخور توجهی از حرکت امام حسین از مدینه به مکه و سپس به سوی کوفه و شهادت آن حضرت در کربلا، به دست ما رسیده است.
کهنترین منبع درباره قیام امام حسین و واقعۀ کربلا، مقتل الحسین ابومخنف لوط بن یحیی بوده است .(2),(3)
که اکنون موجود نیست، اما بخش عمدهای از مطالب آن را دیگران در کتابهای خود نقل کردهاند، از جمله طبری که روایات کتاب ابومخنف را، با عبارت «قال ابومخنف» و با ذکر سلسله سند، در تاریخ خود ذکر کرده است. (4)
ابومخنف واقعۀ کربلا و روز عاشورا را با واسطههایی اندک نقل کرده است. جدا از اثر مفقود ابومخنف ــ که منبع اصلی روایات واقعۀ کربلاست ــ شرح حال امام حسین در کتاب الطبقات الکبری محمد بن سعد (متوفی 230)، انساب الاشراف احمد بن یحیی بلاذری (متوفی 279)، الاخبار الطوال ابوحنیفه دینوری (متوفی 282)، تاریخ الامم و الملوک محمد بن جریر طبری (متوفی 310) و الفتوح احمد بن اعثم کوفی (متوفی 314)، در کنار برخی منابع و روایات پراکنده دیگر، از منابع اولیۀ واقعه کربلا به شمار میروند. (5)
این منابع در کلیات وقایع قیام امام حسین و بسیاری از وقایع جزئی آن، با یکدیگر اتفاقنظر دارند و جزئیات دقیقی را از این واقعه گزارش کردهاند. مقاله حاضر، با تکیه بر این منابع و روایات کهن در منابع قرنهای سوم و چهارم، تألیف شده است.
2 - خودداری امام حسین از بیعت با یزید
پس از مرگ معاویه، خلیفه اموی، در نیمه رجب سال 60ق، پسر و جانشینش یزید در نامهای به ولید بن عُتْبه، والی مدینه، دستور داد از امام حسین، عبدالرحمان بن ابیبکر، عبداللّه بن زُبیر و عبداللّه بن عمر برای او بیعت بگیرد و در صورت بیعت نکردن، آنان را به قتل برساند. از این میان، امام حسین و ابن زبیر بیشتر مورد توجه بودند. (5),(6) ,(7) ,(8)
ولید بن عتبه نیز شبانه از امام و عبداللّه بن زبیر بیعت خواست. امام و عبداللّه بن زبیر دعوت برای بیعت را به صبح روز بعد و در حضور مردم موکول کردند و امام فرمود کسی مانند من پنهانی بیعت نمیکند و ولید پذیرفت. (10)(11)
به روایت ابن سعد، (12)
امام که همان شب با جمعی از اهل بیت و یاران و نزدیکانش نزد ولید به دارالاماره مدینه رفته بود، بر بیعت نکردن خود با یزید تأکید کرد و چون ولید درشتی نمود و مروان به ولید پیشنهاد کرد امام را در صورت خودداری از بیعت، به قتل برساند، امام عمامه خود را از سر برداشت و بدینگونه مخالفت و آمادگی خود را برای قیام، به آنان نشان داد. (13),(14),(15),(16)
3 - رفتن امام به مکه
یک شب پس از ماجرای درخواست والی مدینه برای بیعت امام حسین با یزید، دو روز مانده از رجب سال 60، امام با فرزندان و برادران و برادرزادگان و عموزادگان خود ــ جز برادرش، محمد بن حنفیه، که در مدینه ماندــ از مدینه به مکه رفت. (17),(18),(19)
ابن اعثم کوفی نوشته است امام دو شب پس از گفتگو با ولید، از مدینه به سوی مکه حرکت کرد.(20)
) مسلم بن عقیل به امام پیشنهاد کرد از بیراهه به مکه برود، اما امام از جاده اصلی به سوی مکه رفت (21)
و در شب جمعه سوم شعبان 60 وارد مکه شد. (22),(23)ابن اعثم نوشته است امام در سوم شعبان از مدینه خارج شد.(24)
در مدتی که امام حسین (علیهالسلام) در مکه بود اتفاقاتی افتاده است.
4.1 - درخواست ابن زبیر از امام
عبداللّه بن زبیر ــ که یک شب قبل از امام حسین به مکه رفته بود (25)
به سبب نفوذ امام در میان مردم، میدانست مادام که امام در مکه حضور دارد، مردم مکه با وی بیعت نخواهند کرد. از اینرو، گرچه در ظاهر نزد امام میرفت و با او نماز میگزارد، مایل نبود امام در مکه بماند و چون بعداً امام عزم عراق کرد، ابن زبیر شادمان شد. (26)(27),(28) ,(29)
عبداللّه بن زبیر در مکه بهظاهر آمادگی خود را برای بیعت با امام اعلام کرد و درخواست نمود یا خود با امام بیعت کند یا امام بیعت با وی را بپذیرد، اما امام، با آگاهی از اندیشه او، بیعت وی را نپذیرفت و خود نیز با او بیعت نکرد(30) ,(31)
به هنگام اقامت امام در مکه، بزرگان شیعه در کوفه، مانند سلیمان بن صُرَد، مُسَیَّب بن نَجَبَه، رِفاعه بن شدّاد و حبیب بن مُظَهَّر (یا مطهّر، یا مُظاهر)، همگی به امام نامه نوشتند و حضرت را به کوفه دعوت کردند تا رهبری آنان را در مبارزه با امویان برعهده گیرد. پس از آن، دیگر شیعیان و اشراف کوفه نیز نامههایی مانند آن به امام نوشتند((32,33,34,35,26,37
امام نامهای در پاسخ آنان نوشت و توسط هانی بن هانی (یا هانی بن ابیهانی/ هانی بن عروه) سَبیعی مرادی و سعید بن عبداللّه خَثْعَمی (یا حنفی)، که آخرین فرستادگان کوفیان بودند، بر ایشان فرستاد و برای اطمینان از تصمیم شیعیان کوفه و روشن ساختن وضع آنان، پسرعموی خود، مسلم بن عقیل، را به کوفه فرستاد تا به امام اطلاع دهد.(38و39 و40 و41 و42 )
مسلم در پنجم شوال سال 60 وارد کوفه شد.42
و دوازده هزار تن (و به قولی هجده هزار تن) از اهالی شهر با وی، به عنوان نمایندۀ امام، بیعت کردند و سپس مسلم امام را به کوفه فراخواند....43 و44
4.4 - درخواست از امام برای ماندن در مکه
کسانی مانند محمد بن حنفیّه و عبداللّه بن عباس از سر نصیحت از امام خواستند در مکه و در پناه حرم امن الهی بماند و او را از عزیمت به کوفه، که مردم آن درخور اعتماد نبودند، و از قیام برضد حکومت یزید، برحذر داشتند. آنان به امام پیشنهاد کردند به جای کوفه به یمن یا ناحیۀ دیگری برود و از آنجا کسانی را برای تبلیغ و دعوت مردم به اطراف بفرستد، یا دستکم زنان و فرزندانش را همراه خود به عراق نبرد، اما امام از آن نگران بود که با کشته شدنش به دست یزید، حرمت کعبه از بین برود، از اینرو، عزم امام قطعی بود( 46 و47 و48 و49و 50 و51)
عمر بن سعید بن عاص (حاکم مکه و مدینه) نیز، به درخواست عبداللّه بن جعفر بن ابیطالب، اماننامهای برای امام فرستاد و امام را به بازگشت به مدینه دعوت کرد، اما امام بر عزم خود برای سفر به عراق مصمم بود و حرکت خود را به امر الهی و رؤیایی که در آن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) او را بدینکار امر مینمود، مستند کرد(52 و53 و54 و55 و56)
در انساب الاشراف و الفتوح کوشش عبداللّه بن عباس و عبداللّه بن عمر را برای بازگرداندن امام به مدینه یا منصرف کردن او از سفر به عراق گزارش کردهاند،57 و58
و مسعودی سخن ابوبکر بن عبدالرحمان، از فقهای مدینه، را با امام حسین درباره رفتار کوفیان با امام علی (علیهالسّلام) و امام حسن (علیهالسّلام) و نامعتمد بودن آنان در مبارزه با امویان نقل کرده است.59
امام (علیهالسّلام) که میدانست حکومت ستمگر اموی، از وی چنان احساس خطر میکند که او را هرجا باشد، خواهد یافت و از میان خواهد برد، پس از چهار ماه اقامت در مکه، 60 و61
برای اینکه حرمت حرم الهی شکسته نشود 62 و63 و64
در الفتوح نوشته امام در گفتوگو با عبداللّه بن عباس کشتهشدن در عراق را بهتر از قتل در مکه میدانسته است.65 و66
با انجامدادن طواف و سعی و تقصیر، مناسک حج تمتع را به عمره مفرده بدل کرد 67
و روز سهشنبه هشتم ذیحجه (روز تَرویه) سال 60، از مکه به سوی کوفه رفت .68 و69
در الاخبار الطوال خروج امام را از مکه به سوی کوفه در سوم ذیحجه سال 60 نوشته است.70
کمی پیش از خروج امام از مکه، یزید در پی درخواست طرفداران بنیامیه، نُعمان بن بَشیر (والی کوفه) را که او را فردی ضعیف میدانستند، برکنار کرد و عبیداللّه بن زیاد را، که والی بصره بود، همزمان به حکومت کوفه منصوب و او را از تصمیم امام آگاه کرد و مأمور ساخت مسلم را از کوفه بیرون راند یا بکشد. عبیداللّه که قبلا فرستاده امام را در بصره به قتل رسانده بود، با ورود به کوفه مردم را مرعوب کرد و به جستجوی مسلم پرداخت. او هانی بن عروه را، که مسلم نزد وی مخفی شده بود، دستگیر کرد.
سرانجام مسلم در هشتم یا نهم (و به قولی، سوم) ذیحجه سال 60، در کوفه قیام کرد و ابن زیاد را در دارالاماره محاصره نمود. اما بهزودی بیشتر یارانش از گرد او متفرق شدند و ابن زیاد بر وی دست یافت و او را به شهادت رساند. وی هانی را نیز در بازار کوفه کشت و سر آنان را نزد یزید فرستاد. 71و72 و73 .74
امام در میانه راه کوفه، در منزلی به نام قُطْقُطانه (یا قادسیه یا زُباله یا میان زَرود و زباله)، از شهادت مسلم و هانی و اوضاع کوفه خبر یافت .75 و76 و77
اما با تکیه بر قضای الهی، و نیت حقجویی و مبارزه با بیدینی و ظلم و فساد، راه کوفه را پیش گرفت. 78 و79 و88
با این حال، یارانش را از وضع کوفه و ناهمراهی شیعیان آگاه ساخت و آنان را در بازگشت آزاد گذاشت. جمعی از یاران امام، که در بین راه به وی پیوسته بودند، از وی جدا شدند و فقط افرادی که از حجاز با او همراه شده بودند، در کنار او ماندند.
عبیداللّه بن زیاد، صاحب شرطه خود (حُصَیْن بن تمیم) را با چهار هزار سوار از کوفه به قادسیه فرستاد. حصین نواحی منتهی به قادسیه را با گماردن لشکریانی تحت مراقبت گرفت و راه نفوذ از کوفه به حجاز را بست تا کسی به لشکر امام نپیوندد. وی قیس بن مُسْهِر صَیداوی و عبداللّه بن بُقْطُر (یقطر)، برادر رضاعی امام، را که از سوی امام به کوفه روانه شده بودند، دستگیر کرد و نزد ابن زیاد فرستاد و ابن زیاد آنان را به قتل رساند.81
حصین همچنین حرّ بن یزید ریاحی را از قادسیه با هزار سوار به سوی امام فرستاد. حرّ در جایی به نام ذی حُسُم با امام روبهرو شد و از حرکت امام به کوفه و از بازگشت حضرت به حجاز جلوگیری کرد و خواست امام را نزد عبیداللّه بن زیاد به کوفه ببرد. امام از این کار خودداری نمود و فرمود که در پی درخواست مردم کوفه به سوی آنان حرکت کرده است و خورجینی پر از نامههای آنان به حرّ نشان داد و خطابههایی روشنگرانهای دربارۀ انگیزۀ قیام خود ایراد فرمود. با این همه، حرّ سرانجام به دستور ابن زیاد، امام را وادار کرد تا در صحرایی بدون آب و استحکامات فرود آید و از استقرار او و یارانش در روستاهای اطراف فرات، همچون نینوا، غاضریه و عَقْر، جلوگیری کرد و امام را ناگزیر ساخت در جایی به نام کربلا در نزدیکی فرات پیاده شود. 82 و82 و83 و84و85و86 و87و88
روز ورود امام به کربلا پنجشنبه دوم محرّم سال 61 بود. 89 و90
دینوری چهارشنبه اول محرّم سال 61ق دانسته.91
11 - ورود لشکریان عبیدالله به کربلا
یک روز پس از ورود امام، ابن زیاد، عمر بن سعد را، که به وی وعده حکومت ری و دَسْتَبی را داده بود، پیش از عزیمت به محل مأموریتش با چهار هزار سپاهی از کوفه به کربلا فرستاد و دستور داد از امام حسین و یارانش به نام یزید بیعت بگیرد، اما امام نپذیرفت. 92 و93
یک یا دو روز بعد عبیداللّه بن زیاد، حصین بن تمیم را با چهار هزار سپاهی همراهش از قادسیه فراخواند و به سوی امام حسین روانه کرد. ابن زیاد کسانی را مأمور کرد تا در کوفه بگردند و مردم را به اطاعت فراخوانند و از عواقب شورش بترسانند و آنان را از یاری امام بازدارند. ابن زیاد فرمان داد تا مردم کوفه در نُخَیْله اردو بزنند. همۀ جوانان شهر به آنان ملحق شدند. ابن زیاد خود نیز به نخیله رفت و پیوسته لشکریانی را، از بیست تا صد تن، به یاری عمر بن سعد می فرستاد. حَجّار بن اَبْجَر عِجْلی، شَبَث بن رِبعی و یزید بن حارث بن رُوَیْم را نیز (هر یک را با هزار تن) به جنگ امام فرستاد، اما بسیاری از این لشکریان، بهسبب اکراه از جنگ با امام، از پیشروی تا کربلا سرباز میزدند. 94 و95
ابن اعثم کوفی شمار لشکریانی را که ابن زیاد همراه سرداران خود به یاری عمر بن سعد فرستاد و تحت فرماندهی او قرار داد، 22000 سوار و پیاده نوشته است. 96
لشکریان عبیدالله به فرماندهی عمر بن سعد در مقابل تعداد کم اصحاب امام حسین (علیهالسّلام) قرار گرفته و جنگیدند و آنها را به شهادت رساندند.
گفته شده است که امام به عمر بن سعد پیشنهاد کرد به مدینه بازگردد. عمر بن سعد که مایل بود کار به صلح بینجامد، با امام در اینباره توافق کرد، اما عبیداللّه بن زیاد به تحریک شمر بن ذیالجوشن پیشنهاد امام را نپذیرفت و به ابن سعد دستور داد در صورت امتناع از بیعت به نام یزید، با آنان بجنگد. 97 و98و99
عمر بن سعد راه را بر قبیلهای از بنیاسد ــ که ساکن روستایی نزدیک کربلا بودند و قصد یاری امام را داشتندــ بست 100
و سه روز قبل از عاشورا، به دستور ابن زیاد، از دسترسی امام به آب و شریعه فرات جلوگیری کرد؛ گرچه امام برادر دلیر و وفادارش، حضرت ابوالفضل، را با گروهی فرستاد و او توانست با عقبراندن دشمن، مَشکها را از آب پر کند و بازگردد. 101 و102
عمر بن سعد شب پنجشنبه 9 محرّم 61 و شب جمعه با یارانش به سوی امام پیش رفت. امام تا صبح مهلت خواست و آنان پذیرفتند. امام یاران خود را آزاد گذاشت تا با استفاده از تاریکی شب بازگردند، اما آنان وفادارانه ماندن در کنار حضرت را ترجیح دادند. 103و104
امام حسین و یارانش شب عاشورا را به نماز و دعا و استغفار و تضرع گذراندند. 105
امام، یاران و خاندان خود را بهترین توصیف کرد 106
و در سخنانی خطاب به آنان، فداکاری و شهادت در راه آرمان حقطلبی و مبارزه با باطل را سعادت، و زندگی با ستمگران را مایۀ رنج و ستوه دانست. 107
شمار لشکریان امام را در صبح عاشورا 32 سواره و 40 پیاده نوشتهاند. امام زُهَیر بن قَیْن را به فرماندهی میمنۀ لشکر و حبیب بن مُظهر را به فرماندهی میسره قرار داد و برادر خود، عباس بن علی، را پرچمدار کرد و خیمههای زنان و فرزندان را نزدیک یکدیگر در پشت لشکر جای داد و گرداگرد آن را خندقی حفر نمود و در آن آتش افروخت تا کسی نتواند به خیمهها و لشکر از پشت حمله کند.عمر بن سعد نیز عمرو بن حجاج زُبَیْدی را در میمنه و شمر بن ذیالجوشن ضِبابی را در میسره قرار داد و فرماندهی سواران لشکر را به عَزرَة بن قیس اَحْمَسی و پیادگان را به شبث بن ربعی سپرد و غلام خود، دُرَید (یا ذُوَیْد/ زید)، را پرچمدار کرد. 108و109و110
امام جنگ را آغاز نکرد و تأکید داشت آغازگر جنگ نباشد 111و112
و پیش از جنگ خطابهای ایراد کرد و لشکریان عمر بن سعد را نصیحت نمود و لزوم پیروی از حق و جلوگیری از باطل را متذکر شد و حدیث پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را که او و برادرش امام حسن را سروَر جوانان بهشت نامیده بود و نیز فضایل اهل بیت (علیهمالسلام) و قرابت خود را با پیامبر یادآور شد و با آنان اتمام حجت کرد. 113و114
امام چند تن از سران کوفیان را در لشکر عمر سعد به نام خطاب کرد و دعوتنامههای آنان را یادآور شد، اما آنان منکر نامهها شدند. امام همچنین پیشنهاد کرد از کربلا بازگردد، ولی آنان نپذیرفتند و گفتند امام باید به فرمان یزید تن دهد. 115
پیش از آغاز نبرد، حر توبه کرد و به سوی امام بازگشت. 116
عمر بن سعد از یارانش خواست نزد ابن زیاد گواهی دهند که وی نخستین تیر را به سوی لشکر امام پرتاب کرده است. 117 و118
یاران امام حمله سواران دشمن را با تیراندازی دفع کردند. 119
پس از چند مبارزۀ یک به یک میان یاران امام و لشکر عمر بن سعد، 120
چون ابن سعد برتری یاران امام را دید، لشکریانش را از مبارزه منع کرد و سرداران ابن سعد حملات خود را از میمنه و میسره آغاز کردند و تیراندازان او لشکر امام را آماج قرار دادند. 121
شدت جنگ در ظهر عاشورا به اوج خود رسید و بعد از ظهر نیز ادامه یافت. 122
مسلم بن عَوْسَجه انصاری، 123و124
و به قولی حرّ بن یزید ریاحی، 125
نخستین شهید از لشکر امام بود و آخرین یار شهید آن حضرت، سُوَید بن عمرو خَثْعَمی بود. 127و128
امام یکی از یارانش را، به نام ابوثُمامه، که وقت نماز را به امام یادآور شد، دعا کرد. 128 سپس نماز ظهر را با یارانش، به صورت نماز خوف، بهجا آورد. 129 و130
در واپسین لحظات حیات امام، لشکریان عمر بن سعد، به دستور وی، خیمههای لشکر امام را با شمشیر و نیزه دریدند. شمر بن ذیالجوشن نیز به خیمهای که عیال و بنۀ امام در آن بود، حمله کرد و خواست آن را به آتش بکشد. در این هنگام، امام جملۀ معروف خود را به زبان آورد که اگر دین ندارید، آزاده باشید. زُهَیر بن قین نیز، با گروهی از یاران امام، حملۀ دشمن به خیمهها را دفع کرد. 131و132و133
پس از آنکه یاران امام در جنگ با دشمن به شهادت رسیدند، 134و135
فرزندان و برادران و برادرزادگان و عموزادگان امام یکایک با دشمن جنگیدند تا به شهادت رسیدند. 136
طبق پارهای روایات، علیاکبر، فرزند برومند امام حسین، نخستین فرد از خاندان ابوطالب بود که به شهادت رسید. 137و138
اما به روایت دیگر، نخستین کسی از خاندان امام که به جنگ دشمن رفت و به شهادت رسید، عبداللّه بن مسلم بن عقیل بود و آخرین آنان علیاکبر. 139و140
آنگاه که امام همۀ یاران و خویشانش را از دست داد، تنها به جنگ پرداخت تا به شهادت رسید. 141
دربارۀ کسی که امام را به شهادت رساند، اختلاف هست. در پارهای روایات نام سِنان بن اَنَس نَخَعی 142و143و144و145 یا شمر بن ذیالجوشن 146 یاد شده است.
چون شمر با گروهی از پیادگان به امام حمله کرد، امام شجاعانه آنان را منهزم ساخت. اگر کسی به امام نزدیک میشد، مایل نبود قتل امام به دست او انجام گیرد 147 تا آنکه شمر با کسانی همچون ابوالجنوب عبدالرحمان بن زیاد جُعفی (یا زید بن عبدالرحمان جعفی)، خَوْلی بن یزید اَصْبَحی، قشعم (یا قثعم) بن عمرو جعفی، صالح بن وَهْب یزنی و سنان بن اَنَس نخعی امام را احاطه و آنان را به قتل امام تحریض کرد و آنان همگی در قتل امام مشارکت کردند. 148و149و150
بهروایتی نیز امام با حملۀ دلیرانه به دشمن، قصد نزدیک شدن به آب فرات را داشت که آنان، با حملۀ خود، مانع آن حضرت شدند. در این هنگام ابوالجنوب تیری به پیشانی امام زد و خون از آن جاری شد. تیرها از هر طرف به سوی امام پرتاب میشد. شمر یارانش را به حمله برانگیخت. زُرعَة بن شریک تمیمی (تَیْمی) با شمشیر دست چپ امام را قطع کرد. عمرو بن طلحه جعفی از پشت ضربهای سخت به شانۀ امام زد. سنان بن انس با تیری گلوی امام را هدف قرار داد. صالح بن وهب با نیزه به خاصرۀ امام کوبید. پس، امام از اسب به زمین افتاد. 151 به دستور عمر بن سعد، خولی بن یزید 152و153 یا سنان بن َنَس 154و155و156 یا شِبل بن یزید 157 سر امام را از بدن جدا کرد.
جمعی از لشکریان عمر بن سعد، به دستور وی، بر بدن امام اسب تاختند. بر بدن امام، هنگام شهادت، آثار 33 ضربه شمشیر و 34 زخم نیزه بود.158
12.13 - غارت و اسارت خاندان امام
لشکریان عمر سعد پس از شهادت امام، زره و شمشیر، جامه، عمامه، نعلین و بار و بنۀ آن حضرت و شتران و زیور زنان را به غارت بردند 159و160و161و162 و زنان و فرزندان امام را به اسارت گرفتند. (برای اسارت خاندان امام، سیر حرکت کاروان اسیران و وقایع بعدی رجوع شود به تاریخ طبری 163
همراه با امام، بنابر مشهور، 72 تن از فرزندان و خویشان و یاران امام به شهادت رسیدند و از لشکر عمر سعد نیز 88 تن کشته شدند. 164و165 فضیل بن زبیر 166 عدۀ کسانی را که همراه امام حسین (از خاندان و یاران آن حضرت) در کربلا به شهادت رسیدند، 107 تن ذکر کرده است.
طبری 167 گفته است در لشکر امام هجده تن از خاندان او و شصت تن از یاران او بودند. شیخ مفید 168 هفده تن از بنیهاشم، دولابی رازی 169 تعداد مقتولان را، از برادران و فرزندان و اهل بیت امام، 23 تن نوشته است، طبرانی 170و171 به نقل از محمد بن حنفیه، شهدای از «فرزندان فاطمه» را هفده تن دانسته است، مسعودی 172 شهدای لشکر امام را 87 تن نوشته است.
شهدای خاندان امام عبارت بودند از: علی بن حسین، فرزند امام، معروف به علیاکبر؛ عبداللّه یا علی، فرزند شیرخوار امام، معروف به علیاصغر؛ عباس بن علی بن ابیطالب و برادران مادریاش، جعفر و عبداللّه و عثمان (برادران امام)؛ محمد (محمد اصغر) بن علیبن ابیطالب (برادر امام)؛ ابوبکر بن علی بن ابیطالب؛ عمر بن علی بن ابیطالب؛ ابوبکر و قاسم و عبداللّه (پسران امام حسن)؛ جعفر و عبدالرحمان و عبداللّه (پسران عقیل بن ابیطالب)؛ محمد و عبداللّه محمد بن ابیسعد (ابیسعید) بن عقیل؛ عَون و محمد و عُبیداللّه (پسران عبداللّه بن جعفر بن ابیطالب.173و174و175و176و177و178و179
از مردان خاندان امام حسین، امام سجاد علی بن حسین (علیهماالسلام) که در آن واقعه بیمار بود. 180
در الاخبار الطوال181 امام سجاد را در آن واقعه نوجوان معرفی کرده است، هفت ساله182
)، حسن (حسن مثنی) و عمر /عمرو، پسران امام حسن، و قاسم بن عبداللّه بن جعفر و محمد بن عقیل، که همگی خردسال بودند، زنده ماندند. 183و184و185و186از اصحاب امام نیز دو تن زنده ماندند: مُوقَّع بن ثُمامه اسدی که به ربذه تبعید شد، و غلام رَباب (همسر امام حسین و مادر سکینه)، که به سبب برده بودن از مرگ رهایی یافت. 187به نوشتۀ مسعودی188
لشکر مقابل امام همه اهل کوفه بودند و کسی از شامیان در میان آنان نبود. 189
روز بعد، اهالی روستای غاضریه از بنیاسد، بدن امام و یاران او را در همان مکانی که امام به شهادت رسیده بود، در کربلا به خاک سپردند. 190و191و192و193و194 شهدای خاندان امام را، که از بنیهاشم بودند، پایین پای آن حضرت در مشهد امام به خاک سپردند. اصحاب شهید امام را نیز پیرامون آن حضرت دفن کردند، اما جای دقیق قبور آنان را نمیدانیم، گرچه بدون شک همگی درون حائر قرار دارند. 195
سرهای شهدا را بر سر نیزهها به کوفه نزد عبیداللّه بن زیاد بردند. 196و197 لشکریان عمر سعد برای هر سری که نزد عبیداللّه میبردند، از او جایزه میگرفتند. طبری و بلاذری 198و199 فهرستی از قبایل و تعداد سرهایی را که هر کدام نزد عبیداللّه بن زیاد بردند، به دست دادهاند.
عمر بن سعد سر امام را توسط خولی بن یزید و حُمَیْد بن مسلم ازدی، برای عبیداللّه بن زیاد به کوفه فرستاد. 200و201و202
طبرانی203 فقط از خولی نام برده؛ ابن اعثم کوفی204 گفته است آن را بشر بن مالک برد؛ ابن ابیشیبه 205 بردن سر حضرت را به سنان بن انس نسبت داده است.عبیداللّه بن زیاد سر امام را در کوفه به دار آویخت و آن را در شهر گرداند و پس از مدتی آن را همراه با سر دیگر شهدا توسط زَحْر بن قیس جعفی به سوی یزید به شام (دمشق) فرستاد. 206و207
به نوشتۀ بلاذری، 208 عاتکه (دختر یزید و همسر عبدالملک بن مروان) با احترام سر امام را شستوشو داد و خوشبو کرد. سپس آن را در باغی در دمشق (باغ قصر یا باغی دیگر) دفن کردند. به روایتی دیگر، سر امام را، پس از آنکه به کوفه و شام و عسقلان و مصر بردند209و210و211 کفن کردند و در کنار قبر فاطمه (علیهالسلام) در قبرستان بقیع در مدینه به خاک سپردند. به گفتۀ علمالهدی، 212 سر امام را از شام به کربلا بازگرداندند و در کنار بدن حضرت به خاک سپردند.
پس از شهادت امام حسین، حضرت زینب (علیهاالسلام) (خواهر امام)، که در کاروان اسیران بود، در مجلس عبیداللّه بن زیاد در کوفه و دربار یزید در دمشق، خطابههای بلیغی ایراد کرد و به بیان ماهیت قیام امام حسین، افشای حکومت فاسد یزید و نیرنگ کوفیان پرداخت. (برای متن خطبههای حضرت زینب در کوفه و شام رجوع شود به بلاغات النساء 213
و برای خطبۀ حضرت زینب در دربار ابن زیاد نیز رجوع شود به الفتوح 214
و برای بحث دربارۀ قائل خطبه در کوفه، ترجمۀ موزون فارسی و تحلیلی از این خطبهها رجوع شود به کتاب برگهایی سیاهتر تاریخی سیاه. 215
واقعۀ کربلا یکی از بزرگترین و دردناکترین حوادث تاریخ اسلام بهشمار میرود. این واقعه مایۀ ننگ و بدنامی امویان در شهرهای بزرگ عربستان شد. در مدینه ناآرامی پدید آمد و عبداللّه بن زبیر در قیام خود بر ضد امویان در مکه، از این فاجعه سود جست.216 روایاتی از اصحاب پیامبر نشان میدهد که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیشتر از شهادت امام حسین خبر داده بود .217و218و219و220و221و222و223روایاتی در اندوه فرشتگان برای امام و خبر داشتن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از این واقعه نقل کرده است.224و225و226 و امام علی (علیهالسلام) در راه صفین یا در بازگشت از آنجا، چون به کربلا رسید، با یارانش از واقعۀ کربلا سخن گفته بود. 227و228و229و230و231
1- ابن ابىالثلج بغدادى، تاريخ الائمة ضمن مجموعه نفيسة، چاپ محمود مرعشى، قم 1406.
2- ابن ابىشيبه كوفى، عبداللّه، المصنّف، چاپ سعيد لحام، بيروت 1409.
3- ابن اعثم كوفى، محمد، الفتوح، چاپ على شيرى، بيروت 1411/1991.
4- ابن بابويه، علل الشرايع، نجف 1385.
5- ابن سعد (قاهره).
6- عزالدين ابىعبداللّه، ابن شداد، الاعلاق الخطيره فى ذاكر امراء الشام و الجزيره، تحقيق سامىالدهان، دمشق 1382 / 1962.
7- على بن موسى ابنطاووس، اللهوف فى قتلى الطفوف، قم 1417.
8- عبداللّه بن مسلم ابن قتيبه، المعارف، چاپ ثروت عكاشه، قاهره 1960.
9- ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبيين، چاپ احمد صقر، قاهره 1368/ 1949.
10 احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، بيروت، بىتا.
11- احمد بن يحيى بلاذرى، انسابالاشراف، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق 1996ـ2000.
12- رسول جعفريان، درباره منابع تاريخ عاشورا، آينه پژوهش، سال 12، ش 5ـ6، آذر ـ اسفند 1380.
13- محمد بن احمد دولابى رازى، الذرية الطاهرة، چاپ محمدجواد حسينى جلالى، قم 1407.
14- ابوحنيفه دينورى، الاخبار الطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره 1960.
15 جعفر شهيدى، برگهايى سياهتر تاريخى سياه، مشكوة، ش 7، بهار 1364ش.
16- جعفر شهيدى، زندگانى فاطمه زهرا (ع)، تهران 1364ش.
17- سليمان بن احمد طبرانى، المعجم الكبير، چاپ حمدى عبدالمجيد سلفى، بىجا، 1404.
18- فضل بن حسن طبرسى، اعلام الورى باعلام الهدى، قم 1417.
19-محمد بن جرير طبرى، تاريخ الامم و الملوک، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت 1382ـ1387.
20- محمد بن جرير طبرى، المنتخب من كتاب ذيل المذيل من تاريخ الصحابة و التابعين، ضمن جلد 11 طبرى، تاريخ الامم و الملوک.
21- محمد بن حسن طوسى، فهرست كتب الشيعة و اصولهم، چاپ عبدالعزيز طباطبايى، قم 1420.
22- سيد مرتضى علمالهدى، رسائل الشريف المرتضى، چاپ مهدى رجائى، قم 1405.
23- زكريا بن محمد، قزوينى، آثار البلاد و اخبار العباد، بيروت 1404 /1984.
24- محمد بن محمد بن نعمان مفيد، الارشاد فى معرفة حججاللّه علىالعباد، قم 1413.
25- احمد بن على نجاشى، فهرست أسماء مصنفى الشيعة المشتهر برجال النجاشى، چاپ موسى شبيرى زنجانى، قم 1407.
26- نصر بن مزاحم منقرى، وقعة صفين، چاپ عبدالسلام هارون، قاهره 1382.
27- يعقوبى، تاريخ يعقوبى.
28- ابن طیفور، احمد بن ابیطاهر، بلاغات النساء.
29- مروج الذهب، تنبیه.
30 ابن بابويه، عيون اخبار الرضا، چاپ مهدى حسينى لاجوردى، قم 1363ش.
31- احمد ابن طيفور، بلاغات النساء، قم، بىتا.
1-جعفریان، رسول، درباره منابع تاریخ عاشورا، ج1، ص42-43. |
|
2-نجاشی، احمد بن علی، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر برجال النجاشی، ج1، ص320. |
|
- |
|
4. |
|
5. |
5-جعفریان، رسول، درباره منابع تاریخ عاشورا، ج1، ص43-51. |
6. |
|
7. |
|
8. |
|
9. |
|
10. |
|
11. |
|
12. |
↑ ابن سعد، الطبقات الکبرى (قاهره)، ج6، ص424. |
13. |
|
14. |
|
15. |
|
16. |
|
17. |
|
18. |
|
19. |
↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص341. |
20. |
|
21. |
|
22. |
|
23. |
|
24. |
|
25. |
|
26. |
|
27. |
↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخالامم و الملوک، ج5، ص351. |
28. |
|
29. |
↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج3، ص249-250. |
30. |
|
31. |
|
32. |
|
33. |
|
34. |
|
35. |
|
36. |
|
37. |
|
38. |
|
39. |
|
40. |
|
41. |
|
42. |
|
43. |
↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج3، ص248 |
44. |
|
45. |
↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج3، ص248. |
46. |
↑ ابن سعد، الطبقات الکبرى، ج6، ص424-428، (قاهره). |
47. |
|
48. |
|
49. |
|
50. |
|
51. |
↑ ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلیالطفوف، ج1، ص39-40. |
52. |
↑ ابن سعد، الطبقات الکبرى (قاهره)، ج6، ص426. |
53. |
↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص343. |
54. |
|
55. |
|
56. |
|
57. |
|
58. |
|
59. |
↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج3، ص251-250. |
60. |
|
61. |
|
62. |
|
63. |
|
64. |
|
65. |
|
66. |
↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج3، ص249. |
67. |
|
68. |
|
69. |
|
70. |
|
71. |
|
72. |
|
73. |
|
74. |
|
75. |
|
76. |
|
77. |
↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج3، ص256. |
78. |
|
79. |
↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص389. |
80. |
|
81. |
|
82. |
|
83. |
|
84. |
|
85. |
|
86. |
|
87. |
|
88. |
|
89. |
|
90. |
|
91. |
|
92. |
|
93. |
|
94. |
|
95. |
|
96. |
|
97. |
|
98. |
|
99. |
|
100. |
|
101. |
|
102. |
|
103. |
|
104. |
|
105. |
|
106. |
|
107. |
|
108. |
|
109. |
|
110. |
|
111. |
|
112. |
|
113. |
|
114. |
|
115. |
|
116. |
|
117. |
|
118. |
|
119. |
|
120. |
|
121. |
|
122. |
|
123. |
|
124. |
|
125. |
|
126. |
|
127. |
|
128. |
|
129. |
|
130. |
|
131. |
|
132. |
↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج2، ص499. |
133. |
|
134. |
|
135. |
|
136. |
|
137. |
|
138. |
|
139. |
|
140. |
|
141. |
|
142. |
↑ ابن سعد، الطبقات الکبرى (قاهره)، ج6، ص441. |
143. |
↑ ابن سعد، الطبقات الکبرى (قاهره)، ج6، ص454. |
144. |
|
145. |
|
146. |
|
147. |
|
148. |
|
149. |
|
150. |
|
151. |
|
152. |
↑ ابن سعد، الطبقات الکبرى (قاهره)، ج6، ص441. |
153. |
|
154. |
|
155. |
|
156. |
↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج3، ص259. |
157. |
|
158. |
↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج3، ص259-258. |
159. |
↑ ابن سعد، الطبقات الکبرى (قاهره)، ج6، ص444. |
160. |
|
161. |
|
162. |
|
163. |
↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص455 به بعد. |
164. |
↑ ابن سعد، الطبقات الکبرى (قاهره)، ج6، ص441. |
165. |
|
166. |
↑ کوفی، فُضَیل بن زبیر، تسمیة من قتل مع الحسین من ولده واخوته واهل بیته وشیعته، ص 149-156 |
167. |
|
168. |
↑ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حججاللّه علیالعباد، ج2، ص126. |
169. |
|
170. |
|
171. |
|
172. |
↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج3، ص257. |
173. |
|
174. |
↑ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج2، ص516. |
175. |
|
176. |
|
177. |
|
178. |
|
179. |
↑ ابن سعد، الطبقات الکبرى (قاهره)، ج6، ص439-442. |
180. |
|
181. |
|
182. |
|
183. |
↑ ابن سعد، الطبقات الکبرى (قاهره)، ج6، ص469. |
184. |
|
185. |
|
186. |
|
187. |
|
188. |
↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج3، ص257، تنبیه. |
189. |
|
190. |
|
191. |
|
192. |
↑ ابن ابیالثلج بغدادی، تاریخ الائمة ضمن مجموعه نفیسة، ج1، ص31. |
193. |
↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج3، ص259، تنبیه. |
194. |
↑ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج3، ص303، تنبیه. |
195. |
↑ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حججاللّه علیالعباد، ج1، ص126. |
196. |
|
197. |
|
198. |
|
199. |
|
200. |
|
201. |
|
202. |
|
203. |
|
204. |
|
205. |
↑ ابن ابیشیبه کوفی، عبداللّه، المصنّف، ج8، ص49. |
206. |
|
207. |
|
208. |
|
209. |
↑ ابن شداد، محمد بن علی، الاعلاق الخطیره فی ذاکر امراء الشام و الجزیره، ج1، ص108. |
210. |
↑ قزوینی، زکریا بن محمد، آثار البلاد و اخبار العباد، ج1، ص222. |
211. |
↑ ابن سعد، الطبقات الکبرى (قاهره)، ج6، ص450. |
212. |
|
213. |
|
214. |
|
215. |
↑ شهیدی، جعفر، برگهایی سیاهتر تاریخی سیاه، ج1، ص249-260. |
216. |
↑ شهیدی، جعفر، زندگانی فاطمه زهرا (ع)، ج1، ص34. |
217. |
↑ ابن سعد، الطبقات الکبرى (قاهره)، ج6، ص417-419. |
218. |
↑ ابن سعد، الطبقات الکبرى (قاهره)، ج6، ص426. |
219. |
|
220. |
|
221. |
|
222. |
|
223. |
|
224. |
|
225. |
|
226. |
|
227. |
|
228. |
↑ ابن ابیشیبه کوفی، عبداللّه، المصنّف، ج8، ص632. |
229. |
|
230. |
|
231. |
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «واقعه کربلا»، شماره7254.
مطالب مرتبط