حضرت فاطمه(س)سرورزنان جهانیان

فاطمه (علیها السلام) در نزد مسلمانان برترین و والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرون و ...

 

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد  وعجل فرجهم.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سرور زنان جهانیان

 

 فاطمه سرور زنان جهانیان

فاطمه (علیها السلام) در نزد مسلمانان برترین و والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرون و اعصار می‌باشد. این عقیده بر گرفته از مضامین احادیث نبوی است. این طایفه از احادیث، اگر چه از لحاظ لفظی دارای تفاوت هستند، اما دارای مضمونی واحد می‌باشند. در یکی از این گفتارها (که البته مورد اتفاق مسلمانان، اعم از شیعه و سنی است)، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: "فاطمه سرور زنان جهانیان است". اگر چه بنابر نص آیه شریفه قرآن، حضرت مریم برگزیده زنان جهانیان معرفی گردیده و در نزد مسلمانان دارای مقامی بلند و عفت و پاکدامنی مثال‌زدنی می‌باشد و از زنان برتر جهان معرفی گشته است، اما او برگزیده‌ی زنان عصر خویش بوده است. ولی علو مقام حضرت زهرا (علیها السلام) تنها محدود به عصر حیات آن بزرگوار نمی‌باشد و در تمامی اعصار جریان دارد. لذا است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کلامی دیگر صراحتاً فاطمه (علیها السلام) را سرور زنان اولین و آخرین ذکر می‌نمایند. اما نکته‌ای دیگر نیز در این دو حدیث نبوی و احادیث مشابه دریافت می‌شود و آن اینست که اگر فاطمه (علیها السلام) برترین بانوی جهانیان است و در بین زنان از هر جهت، کسی دارای مقامی والاتر از او نیست، پس شناخت سراسر زندگانی و تمامی لحظات حیات او، از ارزش فوق العاده برخوردار می‌باشد. چرا که آدمی با دقت و تأمل در آن می‌تواند به عالیترین رتبه‌های روحانی نائل گردد. از سوی دیگر با مراجعه به قرآن کریم درمی‌یابیم که آیات متعددی در بیان شأن و مقام حضرتش نازل گردیده است که از آن جمله می‌توان به آیه‌ی تطهیر، آیه مباهله، آیات آغازین سوره دهر، سوره کوثر، آیه اعطای حق ذی القربی و... اشاره نمود که خود تأکیدی بر مقام عمیق آن حضرت در نزد خداوند است. این آیات با تکیه بر توفیق الهی، در مقالات دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. فاطمه زهرا ( ع ) محبوبترين چهره دينی ، علمی ، ادبی ، تقوايی و اخلاقی در ميان مسلمانان و ديگر مردم جهان به شمار مي رود . شخصيت فاطمه زهرا ( ع ) سيده نساء العالمين ( سرور زنان جهان ) اسوه و الگويی تام و تمام برای تمام زنان عاشق عفت و فضيلت است . در دامن پاک فاطمه زهرا ( ع ) بود که دو امام بزرگوار و دو شخصيت ممتاز عالم بشری ، حضرت امام حسن ( ع ) مظهر حلم و وقار و حضرت امام حسين ( ع ) سرور شهيدان تربيت يافتند ، و نيز زينب کبری ( ع ) حماسه مجسم و مجسمه شجاعت و نمونه يکتا در سخنوری و حق طلبی که پيام حسينی و حماسه عاشورا را در جهان اعلام کرد و نقاب شرک و ريا و پستی و دنياپرستی را از چهره يزيد و يزيديان به يک سو زد . کيست که نداند که مادر در تربيت فرزندان بويژه دختران ، سهم بسيار زيادی  دارد ، و فاطمه زهرا ( ع ) بود که روح آموزش و پرورش اسلامی را در مهد عفت و کانون تقوای خانوادگی  به پسران و دختران خود آموخت . پدر و مادر : فاطمه يگانه دختر بازمانده پيغمبر ( ص ) از خديجه کبری  مي باشد . چه بگويم درباره پدری که پيغمبر خاتم و حبيب خدا و نجات دهنده بشر از گمراهی و سيه کاری بود ؟ چه بگويم درباره پدری که قلم را توان وصف کمالات اخلاقی  او نيست ؟ و فصيحان و بليغان جهان در توصيف سجايای او عاجز مانده اند ؟ و اما مادرش خديجه دختر خويلد از نيکوترين و عفيفترين زنان عرب قبل از اسلام و در دوره اسلامی نخستين زنی که به پيامبر اکرم ( ص ) ، شوهرش ، ايمان آورد و آن چه از مال دنيا در اختيار داشت - در راه پيشرفت اسلام - کريمانه بذل کرد . درجه وفاداری خديجه ( ع ) نسبت به پيامبر ( ص ) را در بذل مال و جان و هستي اش ، تاريخ اسلام هرگز فراموش نخواهد کرد . همچنان که پيامبر اکرم نيز تا خديجه زنده بود زنی ديگر نگرفت و پيوسته از فداکاريهای او ياد مي کرد . از عايشه ، زوجه پيامبر ( ص ) ، نقل شده است که گفت : " احترام هيچ يک از زنان به پايه حرمت و عزت خديجه نمي رسيد . رسول الله ( ص ) پيوسته از او به نيکی ياد مي کرد و به حدی او را محترم مي شمرد که گويا زنی مانند خديجه نبوده است " . عايشه سپس نقل مي کند : روزی به پيغمبر ( ص ) گفتم : او بيوه زنی بيش نبوده است ، پيغمبر سخت برآشفت به طوری  که رگ پيشاني اش برآمد . سپس فرمود : به خدا سوگند بهتر از خديجه کسی برای من نبود . روزی که همه مردم کافر و بت پرست بودند ، او به من ايمان آورد . روزی که همه مرا به جادوگری و دروغگويی  نسبت مي دادند ، او مرا تصديق کرد ، روزی که همه از من روی مي گردانيدند ، خديجه تمام اموال خود را در اختيار من گذاشت و آنها را در راه من بی دريغ خرج کرد . خداوند از او دختری به من بخشيد که مظهر پاکی  و عفت و تقوا بود . عايشه سپس مي گويد : به پيغمبر عرض کردم از اين سخن نظر بدی  نداشتم و از گفته خود پشيمان شدم . باری ، فاطمه زهرا ( ع ) چنين مادری داشت و چنان پدری . گفته اند : خديجه از پيغمبر ( ص ) هفت فرزند آورد : قاسم که کنيه ابو القاسم برای پيغمبر از همين فرزند پيدا شد . وی قبل از بعثت در دو سالگی درگذشت . عبد الله يا طيب که او هم قبل از بعثت فوت شد . طاهر ، که در آغاز بعثت متولد شد و بعد از بعثت درگذشت . زينب که به ازدواج ابو العاص درآمد . رقيه که ابتدا با عتبه و پس از آن با عثمان بن عفان ازدواج کرد و در سال دوم هجرت درگذشت . ام کلثوم که او نيز به ازدواج عثمان - پس از رقيه - درآمد و در سال چهارم هجرت درگذشت . هفتم فاطمه زهرا ( س ) که به ازدواج حضرت علی ( ع ) درآمد و سلاله پاک امامان بزرگوار ما ثمره اين ازدواج پر شوکت و برکت است . ولادت فاطمه زهرا ( ع ) را روز بيستم جمادی  الثانی سال پنجم بعثت مي دانند که در مکه اتفاق افتاد . بنابراين در هنگام هجرت ، سن آن بانوی يگانه نزديک نه سال بوده است . نامها و لقبهايی که فاطمه ( ع ) دارد ، همه بازگوينده صفات و سجايای  ملکوتی اوست ، مانند : صديقه طاهره ، زکيه ، زهرا ، سيدة النساء العالمين و خير النساء و بتول ... . کنيه های آن حضرت : ام الحسن ، ام الحسنين ، ام الائمة ... . و شگفت تر از همه " ام ابيها " يعنی " مادر پدرش " مي باشد که نشان دهنده علاقه بسيار زياد فاطمه ( ع ) است به پدر بزرگوارش و اين که با همه کمی سن از آغاز کودکی پناهگاه معنوی و تکيه گاه روحی - بعد از خداوند متعال - مانند خديجه برای پدر بزرگوارش بوده است . لقب ام ابيها را پيغمبر ( ص ) به دختر عزيزش عنايت کرد . چون کلمه " ام " علاوه بر مادر ، به معنی اصل و منشأ هم به کار مي رود و مانند " ام الخبائث " که به شراب ( سرچشمه همه زيانها و بديها ) مي گويند و " ام القری " که به مکه معظمه گفته مي شد ، بنابراين ام ابيها به معنی  منشأ و اصل و مظهر نبوت و ولايت است ، و براستی زهرا ( س ) درخت سايه گستری بود که ميوه های شيرين امامت و ولايت را به بار آور   فاطمه زهرا ( س ) وارث صفات بارز مادر بزرگوارش خديجه بود - در جود و بخشش و بلندی نظر و حسن تربيت وارث مادر و در سجايای ملکوتی وارث پدر و همسری دلسوز و مهربان و فداکار برای شوهرش علی ( ع ) بود . در لوح دلش جز خداپرستی و عبادت خالق متعال و دوستداری پيامبر ( ص ) نقشی نبسته و از ناپاکی  دوران جاهليت و بت پرستی به دور بود . نه سال در خانه پر صفای مادر و در کنار پدر و نه سال ديگر را در کنار شوهر گرانقدرش علی مرتضی ( ع ) دوش به دوش وی  در نشر تعليمات اسلام و خدمات اجتماعی و کار طاقت فرسای خانه ، زندگی کرد . اوقاتش به تربيت فرزند و کار و نظافت خانه و ذکر و عبادت پروردگار مي گذشت . فاطمه ( ع ) دختری است که در مکتب تربيتی اسلام پرورش يافته و ايمان و تقوا در ذرات وجودش جايگزين شده بود. فاطمه در کنار مادر و آغوش پر مهر پدر تربيت شد و علوم و معارف الهی را از سرچشمه نبوت فراگرفت و آنچه را به سالها آموخته ، در خانه شوهر به مرحله عمل گذاشت و همچون مادری سالخورده و کدبانويی آزموده که تمام دوره های زندگی را گذرانده باشد - به اهل خانه و آسايش شوهر و تربيت فرزندان - توجه مي کرد و نيز آنچه را در بيرون خانه مي گذشت ، مورد توجه قرار مي داد و از حق خود و شوهرش دفاع مي کرد

پیامبر اکرم (ص) فرمود : دخترم از این جهت « فاطمه » نامیده شده که خداوند او و دوستانش را از آتش جهنم رهایى بخشیده است .

معرفی حضرت

نام :  نام مبارک آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) است. فاطمه، در لغت به معنی بریده شده و جدا شده می‌باشد و علت این نامگذاری بر طبق احادیث نبوی، آنست که: پیروان فاطمه (علیها السلام) به سبب او از آتش دوزخ بریده، جدا شده و برکنارند.
کنیه : ام‏ابیها و ام ‏النّبى (ص) .
القاب :
زهرا ،صدیقه ، مبارکه ، طاهره ، راضیه ، مرضیه ، زکیّه ، محدّثه و بتول . و از برای ایشان القاب و صفات متعددی همچون نیز ذکر شده است. زهرا به معنای درخشنده است و از امام ششم، امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که: "چون دخت پیامبر در محرابش می‌ایستاد (مشغول عبادت می‌شد)، نورش برای اهل آسمان می‌درخشید؛ همانطور که نور ستارگان برای اهل زمین می‌درخشد."

صدّیقه به معنی کسی است که به جز راستی چیزی از او صادر نمی شود. طاهره به معنای پاک و پاکیزه، مبارکه به معنای با خیر و برکت، بتول به معنای بریده و دور از ناپاکی، راضیه به معنای راضی به قضا و قدر الهی و مرضیه یعنی مورد رضایت الهی.(1)

کنیه‌های فاطمه (علیها السلام) نیز عبارتند از ام الحسین، ام الحسن، ام الائمه، ام ابیها و...

ام ابیها به معنای مادر پدر می‌باشد و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دخترش را با این وصف می‌ستود؛ این امر حکایت از آن دارد که فاطمه (علیها السلام) بسان مادری برای رسول خدا بوده است. تاریخ نیز گواه خوبی بر این معناست؛ چه هنگامی که فاطمه در خانه پدر حضور داشت و پس از وفات خدیجه (سلام الله علیها) غمخوار پدر و مایه پشت گرمی و آرامش رسول خدا بود و در این راه از هیچ اقدامی مضایقه نمی‌نمود، چه در جنگها که فاطمه بر جراحات پدر مرهم می‌گذاشت و چه در تمامی مواقف دیگر حیات رسول خدا.

 مشهور ترین لقب آن حضرت « زهرا » است .
تاریخ ولادت :
حضرت فاطمه (علیها السلام) در سال پنجم پس از بعثت(2) و در روز 20 جمادی الثانی در مکه به دنیا آمد..
برخى سال تولد آن حضرت را ، دوم بعثت و برخى دیگر پنج سال قبل از بعثت پیامبر (ص) ، سالى که قریش ، کعبه را تجدید بنا کرد ، مى‏ دانند . آن حضرت ، آخرین دختر پیامبر اکرم (ص) و محبوب ‏ترین آنان نزد رسول خدا (ص) بود .
چون به دنیا پانهاد، به قدرت الهی لب به سخن گشود و گفت: "شهادت می‌دهم که جز خدا، الهی نیست و پدرم رسول خدا و آقای پیامبران است و شوهرم سرور اوصیاء و فرزندانم (دو فرزندم) سرور نوادگان می‌باشند." اکثر مفسران شیعی و عده‌ای از مفسران بزرگ اهل تسنن نظیر فخر رازی، آیه آغازین سوره کوثر را به فاطمه (علیها السلام) تطبیق نموده‌اند و او را خیر کثیر و باعث بقا و گسترش نسل و ذریه پیامبر اکرم ذکر نموده‌اند. شایان ذکر است که آیه انتهایی این سوره نیز قرینه خوبی براین مدعاست که در آن خداوند به پیامبر خطاب می‌کند و می‌فرماید همانا دشمن تو ابتر و بدون نسل است.

منصب : معصوم سوم و یکى از پنج بانوى قدسى . همچنین آن حضرت ، دختر معصوم ، همسر معصوم و مادر معصوم نیز هست .
محل تولد : مکه معظّمه ، در سرزمین حجاز ( عربستان سعودى کنونى ) .
نسب پدرى : رسول خدا محمد مصطفى (ص) بن عبدالله بن عبد المطلب (ع) ادر : خدیجه بنت خویلد . این بانوى مکرّمه که ام‏ المؤمنین و جدّه ائمه ‏معصومین (ع) است ، نخستین همسر و یاور پیامبر اکرم (ص) بود که با جان و مال خویش در خدمت آن حضرت بوده و نهال اسلام را آبیارى و بارور کرد . به همین دلیل خداوند متعال وى را در ردیف زنان مقدس و عرشى قرار داده است .
پیامبر اکرم (ص) درباره شخصیت خدیجه و خدماتش فرمود :

وَاللّهِ ما أبدَلَنى اللّهُ خَیْراً مِنْها، امَنَتْ بى حینَ کَفَرَ النّاسُ وَ صَدَقَتْنى اِذْ کَذَبَنى النّاسُ وَ واسَتْنى بِمالِها اِذ حَرَمنى النّاسُ وَرَزَقَنى مِنْهاَ اللّهُ الْوَلَدَ دُونَ غَیْرِها مِنَ النِّساءِ .

سوگند به خدا بهتر از او را خداوند براى من جایگزین نکرده است . او به من ایمان آورده بود در حالى که مردم کفر ورزیده بودند ؛ و مرا تصدیق کرده ، در حالى که مردم تکذیبم کرده بودند ؛ و با اموالش با من مواسات کرده ، در حالى که مردم محرومم کرده بودند ؛ و خداوند از او به من فرزندانى روزى کرد و از سایر زنان چنین موهبتى نصیبم نشد .

همانگونه که می‌دانیم، نام پدر فاطمه (علیها السلام) محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) است که او رسول گرامی اسلام، خاتم پیامبران الهی و برترین مخلوق خداوند می‌باشد. مادر حضرتش خدیجه دختر خویلد، از زنان بزرگ و شریف قریش بوده است. او نخستین بانویی است که به اسلام گرویده است و پس از پذیرش اسلام، تمامی ثروت و دارایی خود را در خدمت به اسلام و مسلمانان مصرف نمود. خدیجه در دوران جاهلیت و دوران پیش از ظهور اسلام نیز به پاکدامنی مشهور بود؛ تا جایی که از او به طاهره (پاکیزه) یاد می‌شد و او را بزرگ زنان قریش می‌نامیدند.

 مدت همسرى با امام على (ع) : از سال دوم هجرى در سن نه سالگى تا سال یازدهم ، به مدت نه سال .
تاریخ و علت شهادت : سوم جمادى الآخر سال
۱۱ هجرى ، ۹۵ روز پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) به خاطر تألمات و رنج ‏هایى که پس از وفات رسول خدا (ص) و غصب خلافت امیرالمؤمنین على (ع) متحمل شده بود و پس از چهل ( یا ۴۵ ) روز بیمارى به شهادت رسید .
محل دفن : نامعلوم است . ممکن است مزار آن حضرت ، در قبرستان بقیع یا در روضه پیامبر اکرم (ص) یا در منزل آن حضرت (ص) و یا در مکان دیگرى باشد که بنا به وصیت آن حضرت ، محل دفن ایشان از چشم دیگران پنهان مانده است .

همسر ارجمند : امیرالمؤمنین ، امام على ‏بن ابى طالب (ع) .
فرزندان : 1. امام حسن مجتبى (ع) . 2. امام حسین (ع) . 3. زینب کبرى (س) . 4. ام‏کلثوم (س) .
همچنین حضرت فاطمه (س) فرزندى را حامله بود که پیامبر اکرم (ص) وى را « محسن » نامیده بود و پس از رحلت رسول خدا (ص) بر اثر فشار هاى روحى و قرار گرفتن حضرت فاطمه (س) بین در و دیوار خانه ، توسط مهاجمان ، سقط شد .

اصحاب و یاران :
1. ام ‏هانى بنت أبى طالب .
2. أمامه بنت ابى العاص .
3. أسماء بنت عمیس .
4. ام ‏سلمه .
5. ام ‏ایمن .
6. فضّه .
7. سلمى بنت عمیس ( همسر حمزه سیّد الشهداء )
و ...

زمامداران معاصر :
1. پیامبر اکرم ، حضرت محمد (ص) (
۱۱-۱ق.) .
2. ابوبکربن ابى قحافه (
۱۳-۱۱ق. ) .

به خاطر مقام معنوى و عرفانى حضرت فاطمه زهرا (س) پدرش ، حضرت محمد (ص) او را بسیار گرامى مى‏ داشت و بر همگان برترى مى ‏داد . در این ‏باره ، روایات فراوانى است که به نقل چند روایت از آن ها بسنده مى ‏کنیم :

1. قالَ رسول اللّه (ص) : یا فاطِمَة ! ألاتَرْضِینَ أن تَکُونی سَیِّدَةُ نِساءِ الْعالَمینَ وَسَیِّدَةُ نِساءِ هذِهِ الاُمّةِ وَ سیِّدَةُ نِساءِ الْمُؤمِنینَ .

اى فاطمه ! آیا خوشحال نیستى از این‏ که سیّده بانوان دو جهان ( دنیا و آخرت ) و سیده زنان این امت ( اسلام ) و سیّده بانوان مؤمنان هستى ؟

2. خَرَجَ النَّبِیُ (ص) وَهُوَ آخِذُ بَیَدِ فاطِمةَ ، فَقالَ : مَنْ عَرَفَ هذِهِ فَقَدْ عَرَفَها وَمْنَ لَمْ یَعْرِفْها فَهِىَ فاطِمَةُ بِنْتَ محُمَّدٍ وَ هِىَ بَضْعَةُ مِنّى ، وَ هِىَ قَلْبى ، وَ رُوحى اَلّتى بَیْنَ جَنْبى ، فَمَنْ آذاها فَقَدْ آذانى وَ مَنْ آذانى فَقَد آذى اللّه تَعالى‏ .

پیامبر اکرم (ص) در حالى که دست فاطمه را گرفته بود ، از منزل بیرون آمد و فرمود : هر کسى این شخص را مى ‏شناسد ، که مى ‏شناسد ، و هر کسى او را نمى ‏شناسد ، بداند که او فاطمه ، دختر محمد مصطفى (ص) است . او نوردیده من ، قلب من و روح من در کالبد من است . هر کس او را بیازارد ، مرا آزرده است ، و هر کس مرا آزار دهد ، خداى سبحان را آزرده است .

3. قال رَسُولُ اللّهِ (ص) : یا فاطِمَة ! اَنَ‏اللّه عزَّوَجَلَّ یَغْضِبُ لِغَضَبِکَ وَ یَرْضى لِرَضاکَ .

اى فاطمه ! خداى عزّوجلّ با خشم تو به خشم خواهد آمد و با رضایت تو راضى خواهد شد .

بدین گونه ، پیامبر اکرم (ص) فضیلت و برترى فاطمه زهرا (س) را بر اطرافیان و مسلمانان عصر خویش اعلام نمود ؛ اما پس از رحلت پیامبر گرامى (ص) و در عصر خلیفه اوّل ( ابى بکربن ابى قحافه ) فاطمه زهرا (س) در حالى که در فراق پدرش شدیداً اندوهگین بود ، مورد بى ‏مهرى و حتى اسائه ادب متولیان امور قرار گرفت . آنان هم از جهت سیاسى ، هم از جهت اقتصادى و هم از جهت عاطفى صدمات شکننده ‏اى بر آن حضرت روا داشتند ، به گونه ‏اى که این الگوى بانوان عالم پس از رحلت پدرش بیش از
۹۵ یا ۷۵ روز زنده نماند و از این مدت نیز حدود ۴۵ روز را در بستر بیمارى به سر برد .
داستان ذیل که از منابع اهل سنّت نقل شده است ، نشان دهنده حرمان و آزار هایى است که فاطمه زهرا (س) از سوى زمامداران عصر خویش دیده و نیز نشانى است از عدم رضایت آن حضرت از آنان .

اِنَّ فاطِمَةَ تَمسَّکَتْ بِحَقِّها بِالْکامِل، وَ عَلِمَتْ بِالْمُناقِشاتِ الَّتى دارَتْ بَیْنَ زَوجِها وَ الصّدیق وَ عُمَرِ، فَاعْتَکَفَتْ فى مَنْزِلِها وَ امْتَنَعَتْ عَنْ مُقابِلَةِ الصِدّیق، اِلى‏ أنَ قالَ عُمَر لاَبى بَکر: اِنْطَلِقْ بنا اِلى‏ فاطِمَة فَإنّا قَدْ اَغْضَبْناها وَ اسْتَأذَنا عَلى فاطِمَة فَلَمْ تَأذَنْ لَهُما. فَأِتیا عَلِیّاً فَکَلَّماهُ ... .

فاطمه (س) خواهان تمام حقش بود و از مناقشاتى که بین همسرش ، على (ع) ( درباره خلافت ) و ابوبکر و عمر جریان داشت ، با خبر بود . آن حضرت ، معتکف خانه خویش شده و از روبه ‏رو شدن با خلیفه امتناع مى ‏ورزید تا این ‏که روزى عمر به ابى بکر گفت : بامن بیا تا نزد فاطمه (س) برویم ؛ چه این‏ که ما او را به خشم آورده‏ ایم . به درِ خانه فاطمه (س) آمدند و از او تفاضاى ملاقات نمودند . آن حضرت به آنها اجازه ملاقات نداد . آنان نزد على (ع) آمدند و با او سخن گفتند ( و از وى درخواست ملاقات با فاطمه (س) را نمودند ) . با وساطت على (ع) آنان اجازه ملاقات یافته و بر حضرت فاطمه (س) وارد شدند و روبه ‏روى آن حضرت نشستند . حضرت فاطمه (س) چهره از آنها به سوى دیوار برگرداند . آنان به فاطمه (س) سلام گفتند . فاطمه (س) با صداى ضعیفى جواب سلام داد .

ابوبکر آغاز سخن کرد و گفت : اى دخت رسول خدا ! سوگند به خدا ، براى من قرابت پیامبر اکرم (ص) دوست داشتنى‏ تر است از قرابت با خود من ، و تو نزد من ، محبوب ‏تر از دخترم ، عایشه هستى . سوگند به خدا دوست داشتم روزى را که پدرت رسول خدا (ص) وفات یافت ، من هم مرده بودم و پس از او زنده نمانده بودم .

آیا تو گمان دارى که من تو را بشناسم و فضل و شرفت را بدانم ، در عین حال از حقت و از میراث پدرت رسول خدا (ص) تو را باز دارم ؟ آیا تو از پدرت ، پیامبر اکرم (ص) نشنیدى که فرموده بود : « آنچه از ما به جاى مانده است ، ارث برده نمى ‏شود . آنها صدقه است ؟ »

در این هنگام ، فاطمه (س) گفت : آیا مى ‏خواهید حدیثى را از رسول خدا (ص) براى شما روایت کنم تا شما آن را بدانید و به آن عمل نمایید ؟ آنها گفتند : بلى ، مى‏ خواهیم بشنویم .

فاطمه (س) گفت : آیا از پیامبر اکرم (ص) نشنیده بودید که فرمود : « رضایت فاطمه ، رضایت من است و خشم فاطمه ، خشم من است . پس هر کس که فاطمه را دوست بدارد ، مرا دوست داشته است و هر کسى فاطمه را خشنود کند ، مرا خشنود کرده است و هر کس فاطمه را به خشم آورد ، مرا به خشم آورده است » .

آن دو گفتند : بلى این حدیث را از پیامبر (ص) شنیده بودیم .

فاطمه (س) گفت : پس من خدا و فرشتگانش را گواه مى ‏گیرم که شما مرا به خشم آوردید و خشنودى مرا فراهم نکردید . هر آینه من در حالى پیامبر اکرم (ص) را دیدار مى‏ کنم که از شما در نزد او شکوه ‏مندم .

ابوبکر گفت : اى فاطمه ! من از خشم پدرت و از خشم تو به خدا پناه مى‏ برم .

در این هنگام ابوبکر به شدت گریست . او به قدرى گریه کرد که نزدیک بود جان به لب شود .

باز فاطمه (س) به آنها گفت : به خدا سوگند در هر نمازى که بر پاى دارم ، شما را نفرین مى‏ کنم .

آنان از نزد فاطمه (س) بیرون رفتند . ابوبکر در حالى که مردم ، اطرافش را گرفته بودند و او گریه مى‏ کرد ، گفت : هر یک از شما با محرم خویش شب را به صبح مى‏ رسانید و به خانواده خود شادمان هستید ، مرا ترک کردید . من در شادى شما نیستم . مرا به بیعت شما نیازى نیست ، بیعت مرا پس گیرید و....

آرى ، این چنین بود وضعیت حضرت فاطمه (س) پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) و متولیان امور . آنان در خصوص سفارش قرآن نسبت به اقربا و اهل بیت پیامبر (ص) ( قُلْ لا اَسْئَلُکُم عَلَیْهِ اَجْراً اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِى القُربى‏ ) این گونه عمل کرده و مزد رسالت را دادند !

رویداد هاى مهم :

1. سهیم بودن حضرت فاطمه (س) در تحمل رنج و آزار مسلمانان و تبعید و محاصره خاندان پیامبر اکرم (ص) در شعب ابوطالب ، به مدت سه سال ، توسط قریش .


۲. درگذشت مادرش ، خدیجه کبرى (س) در سال دهم بعثت ، سه سال پیش از هجرت پیامبر اکرم (ص) ، پس از رهایى از محاصره شعب ابوطالب .

۳. هجرت از مکه معظّمه به مدینه مشرّفه ، در ربیع الاول سال سیزدهم بعثت ، به ‏همراه خاندان پیامبر اکرم (ص) و سایر مسلمانان .

۴. تسکین آلام و رنج ‏هاى پیامبر اکرم (ص) در مسافرت ‏ها و غزوات آن حضرت .

۵. خواستگارى على بن ابى ‏طالب (ع) از حضرت زهرا (س) و موافقت پیامبر اکرم (ص) و حضرت زهرا (س) با آن .

۶. برگزارىِ مراسم عقد ازدواج حضرت زهرا (س) با امام على (ع) در سال دوم هجرى .

۷. تولد امام حسن مجتبى (ع) ، نخستین فرزند خانواده ، در نیمه رمضان سال سوم ( یا دوم ) هجرى .

۸. تولد امام حسین (ع) در شعبان سال چهارم ( یا سوم ) هجرى ، زینب کبرى ، در سال پنجم هجرى و ام کلثوم ، در هفتم هجرى .

۹. وقوع جنگ احد و کشته شدن برخى از یاران نزدیک پیامبر (ص) از جمله ، حمزه ، عموى آن حضرت ، در شوال سال سوم هجرى ، و اندوه و گریه فاطمه زهرا (س) در شهادت حمزه (ره).

10. وقوع نبرد خیبر میان مسلمانان و یهودیان ، و پیروزى پیامبر اکرم (ص) در این جنگ ، و اعطاى باغ فدک ( از اراضى خیبر ) به دخترش فاطمه زهرا (س) ، در سال هفتم هجرى .


۱۱. وقوع مباهله میان پیامبر اکرم (ص) و مسیحیان نجران ، و حضور حضرت على (ع) ، فاطمه زهرا (س) و حسنین (ع) به همراه پیامبر (ص) در این مباهله .

۱۲. رحلت جانسوز پدرش ، حضرت محمد (ص) ، در ۲۸ صفر سال یازدهم هجرى ، و اندوه شدید و سوگوارى حضرت فاطمه (س) در این مصیبت .

۱۳. انتخاب ابى‏ بکر بن ابى قحافه به خلافت ، توسط گروهى از مهاجران و انصار مدینه ، پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) ، در سال یازدهم هجرى .

۱۴. اعتراض امام على (ع) و طرفداران اهل بیت (ع) به انتخاب ابى بکر و تحصن گروهى از صحابه پیامبر (ص) در خانه فاطمه زهرا (س).

۱۵. حمله مأموران خلیفه اوّل به دستور عمر بن خطاب به خانه فاطمه زهرا (س) جهت شکستن تحصن طرفداران اهل بیت (ع) و اخراج اجبارى امام على (ع) و بیعت ایشان با ابوبکر .

۱۶. امتناع فاطمه (س) از اخراج اجبارى همسرش على (ع) و بستن درِ خانه بر روى مأموران حکومتى .

۱۷. شکستن حرمت خاندان پیامبر اکرم (ص) از سوى مأموران خلیفه ، در سوزاندن درِ خانه فاطمه (س) و تخریب درِ نیم ‏سوز بر روى فاطمه (س)، و شکستن پهلوى آن حضرت ، در هنگام ورود اجبارى به خانه و بردن حضرت على (ع) به مسجد النبى (ص) .

۱۸. سقط جنین فاطمه (س) در پى تهاجم وحشیانه مأموران خلیفه و فشار فاطمه‏ زهرا (س) بین دیوار و در نیم ‏سوز خانه آن حضرت .

۱۹. غصب باغ فدک فاطمه زهرا (س) توسط حکومت وقت و اسائه ادب عمر بن خطاب به آن حضرت در پاره کردن سند ملکیت فدک .

۲۰. رفتن فاطمه زهرا (س) به مسجد النبى (ص) و سخنرانى مستدل و اعتراض ‏آمیز آن حضرت به رفتار هاى نارواى خلیفه و اطرافیان وى .

۲۱. آغاز بیمارىِ دراز مدت فاطمه زهرا (س) و عزلت ‏گزینى و دورى جستن آن حضرت از مردم .

۲۲. عدم اجازه فاطمه زهرا (س) به ابوبکر بن أبى قحافه و عمر بن خطاب براى ملاقات با آن حضرت .

۲۳. ملاقات ابوبکر و عمر با فاطمه زهرا (س) با وساطت امام على (ع) و اظهار صریح فاطمه زهرا (س) از عدم رضایت از آن دو .

۲۴. وصیت فاطمه زهرا (س) به همسرش ، امام على (ع) ، در واپسین روز هاى زندگى خویش .

۲۵. شهادت فاطمه زهرا (س) ، دختر جوان پیامبر اکرم (ص) ، تنها پس از گذشت ۹۵ روز از رحلت آن حضرت ، در سوم جمادى الثانى سال یازدهم هجرى .

۲۶. غسل و کفن نمودن بدن مطهر فاطمه زهرا (س) به دست امام على (ع) با کمک اسماء بنت عمیس ، و تشییع جنازه وى توسط چند نفر از خواص شیعه ، و دفن شبانه آن حضرت به دور از چشم دیگران با سفارش خود فاطمه زهرا (س) .
ولادت و دوران کودکی

حضرت فاطمه، دختر رسول خدا (ص) در روز جمعه، بیستم ماه جماد الثانی سال پنجم بعثت، در منزل وحی چشم به جهان گشود.[1] مادرش خدیجه (ع) دختر خویلد بود.

با تولد فاطمه (ع) خانه پیامبر و خدیجه بیش از بیش کانون مهر و محبت شد.

دوران کودکی آن حضرت، در دوران مبارزه و بحرانی صدر اسلام گذشت؛ دورانی که رسول خدا (ص) با مشکلاتی بزرگ و حوادثی سخت و خطرناک رو به رو بود. حضرت زهرا (ع) حدود دو سال داشت که در کنار پدر، در محاصره اقتصادی مشرکان قریش قرار گرفت.

در سال دهم بعثت، اندکی پس از نجات از «شعب ابی طالب»، مادر گرامی خویش را، که رنج ده سال مبارزه رنجورش ساخته بود، از دست داد. همچنین، در این سال ابوطالب، عمو و حامی پیامبر (ص) به سرای باقی شتافت. مرگ ابوطالب و خدیجه، این دو حامی بزرگ پیامبر (ص)، موجب شد که اذیت و آزار دشمنان شدت یابد؛ گاهی سنگش می زدند، گاهی خاک به صورت مبارکش می پاشیدند. در بیشتر اوقات، با چهره ای خسته وارد خانه می شد. فاطمه (ع) با دست های کوچکش خاک از سرو روی پدر می زدود و نوازشش می کرد و مایه آرامش و دلگرمی اش می شد؛ چنان که پدر گرامی اش او را « ام ابیها» لقب داد.[2]

فاطمه (ع) در خانه علی (ع)

در سال سوم هجرت، پیامبر (ص) فاطمه (ع) را به ازدواج امیر مومنان (ع) در آورد. پیش از آن، بسیاری از بزرگان به خواستگاری اش آمده بودند، ولی پیامبر (ص) نپذیرفته و فرموده بود : « ازدواج فاطمه، به دست خداست.»[3] بدین ترتیب حضرت فاطمه (ع) از مرکز نبوت به مرکز ولایت رفت و وظایفی سنگین تر را به عهده گرفت.

حضرت زهرا (ع) محیط خانه را کانون آسایش علی (ع) و فرزندانش ساخته بود، بدان حد که هر وقت، غم ها و رنج ها، دشواری ها و نابسامانی ها بر امام (ع) فشار می آورد، به سوی خانه آمد و لحظاتی با زهرا (ع) سخن می گفت و دلش آرام می گرفت.

او در طول زندگی خود، همفکر و همگام با علی (ع) بود و آن حضرت را در کارهایش یاری می داد، او را تحسین و تشویق می کرد و فداکاری ها و شجاعت هایش را می ستود و همواره به وسیله نوازش های بی شائبه اش روح آزرده و تن خسته اش را تسکین می داد.

مبارزه های حضرت فاطمه (ع)

پیامبر گرامی اسلام (ص) ، در حالی چشم از جهان فروبست که تشنگان قدرت و منتظران فرصت، در حالی که جسم پاک آن بزرگ پیامبر آسمانی دفن نشده بود- و علی (ع) و فاطمه (ع) مشغول غسل و کفن آن حضرت بودند- در سقیفه گرد آمدند و در توطئه ای حساب شده قدرت را به دست گرفتند و در همان آغاز کار به قلع و قمع مخالفان پرداختند.

حال که سران سقیفه، قدرت و حکومت را به ناحق تصاحب نموده و مهاجران و انصار سکوت کرده اند و مصلحت نیست که علی (ع) دست به شمشیر برد، چه کسی باید از حریم ولایت دفاع کند؟ این جاست که نقش ارزنده فاطمه (ع) در دفاع از حریم ولایت تجلی می یابد. در زیر، به اختصار به مبارزه های حضرت فاطمه (ع) از حریم ولایت اشاره می کنیم:

1- دعوت برای همکاری (بسیج نیروها): حضرت زهرا (ع) برای دفاع از حریم ولایت به همراه علی (ع) و حسنین (ع) شبانه به خانه بزرگان و رجال مدینه می رفت و آنان را به یاری می خواند و سفارش ها و وصیت های پیامبر (ص) و حادثه غدیر را به آنان تذکر می داد.[4]

2- بحث و استدلال عقلی و قرآنی: سران سقیفه، با هدف محاصره اقتصادی اهل بیت، «فدک» را غصب کردند و برای توجیه این عمل ناپسند خود و فریب افکار عمومی، به جعل حدیث روی آوردند. فاطمه (ع) ساکت نماند و با استشهاد به آیات قرآن و اقامه شهود، با برهان استدلال ثابت کرد که فدک ملت اوست و اقدام دستگاه خلافت، غیر قانونی است.[5]

3- سخنرانی و افشاگری: پس از آن که برهان و استدلال حضرت فاطمه(ع) را با سیلی پاسخ دادند، آن حضرت با سخنرانی و افشاگری، سیمای حقیقی آنان را نمایاند و انحراف مسیر رهبری و عواقب و نتایج زیانبار حاکمیت سران سقیفه و محروم شدن مردم از ولایت عدل علی (ع) را به مردم گوشزد نمود.

4- مبارزه منفی: حضرت زهرا (ع) با روی گردانیدن از شیخین، به وجدان خفته مردم فهماند که اینان خلافت را غصب و مسیر رهبری را منحرف کرده اند.[6]

5- دفن شبانه: حضرت زهرا (ع) نه تنها تا آخرین ساعت زندگی از حریم ولایت دفاع کرد، بلکه دامنه مبارزه را تا روز ظهور فرزندش امام زمان (عج) توسعه داد. آن حضرت، در وصیت به علی (ع) گفت: « یا علی مرا شبانه غسل و کفن کن و مخفیانه به خاک بسپار. راضی نیستم کسانی که بر من ستم کرده اند، در تشییع جنازه ام حاضر شوند.» علی (ع) طبق وصیت، آن حضرت را شبانه دفن کرد و صورت چهل قبر تازه درست کرد تا مبدا قبرش را بیابند.[7]

صداق و مهریه آن حضرت

در کتاب ینابیع الموده باب ( پنجاه و پنج) از جمال الدین زرندی روایت کرده که: صداق حضرت فاطمه زهرا (ع) چهار صد مثقال نقره بود. در کتاب منتخب التواریخ می نویسد: یک مثقال شرعی هجده نخود است، بنابراین چهار صد مثقال شرعی، سیصد مثقال بیست و چهار نخود می شود و به حساب قران بیست و شش تومان و دو قران و نیم می شود. علامه مجلسی (ع) در بحار الانوار می نویسد: جبرئیل (ع) نزد پیغمبر (ص) آمد و فرمود: خدا می فرماید: « یک پنجم دنیا، یک سوم بهشت، نهر فرات، رود نیل، رود نهروان و نهر بلخ را صداق حضرت زهرا قرار دادم. یا محمد تو زهرا را با پانصد درهم به علی تزویج کن که بعد از این برای امت تو سنت و دستور باشد. و نیز علامه مجلسی قدس سره می نویسید: پیغمبر اکرم (ص) به امیر المومنین علی بن ابی طالب (ع) فرمود: خدا فاطمه را برای تو تزویج کرد و تمام زمین را صداق او نمود. کسی که روی زمین راه رود و دشمن تو باشد، راه رفتن او حرام است و نیز در همان کتاب می نویسد: صادق آل مُحَمَّد (ص) فرمود: « خدا یک چهارم دنیا و همه بهشت و جهنم را صداق فاطمه زهرا (ص) قرار داده، تا اینکه زهرا دوستان خود را در بهشت و دشمنان خویش را در جهنم داخل نماید.»

جهیزیه آن حضرت

موقعی که پیغمبر اسلام (ص) می خواست حضرت زهرا (ع) را برای امیر المومنین علی (ع) تزویج کند فرمود: یا علی، چقدر خرجی عروسی داری؟ حضرت فرمود: من یک اسب و زره دارم. پیغمبر فرمود: اسب را که لازم داری ولی بر خیززره را بفروش و پول آن را برای من حاضر کن. امیر المومنین علی (ع) می فرماید: من برخاستم، زره خود را فروختم. پول آن را به رسول خدا تقدیم نمودم. پیغمبر اکرم (ص) یک مبلغی از آن پول را به بلال داد و فرمود: برو و از برای زهرا (ع) خرید کن و مبلغی هم از آن پول را به ابوبکر داد و فرمود: می روی بازار و برای زهرا خرید عروس کن و عمار بن یاسر را با چند نفر از اصحاب دنبال ابوبکر روانه کرد.

پیراهنی به هفت درهم خریدند، مقنعه ای به چهارده درهم، تختی که میان آنها لیف خرما بود، دو عدد پشتی از جامه های مصری گرفتند که یکی از آنها با لیف خرما پر کرده بودند و دیگری را از پشم، قطفه خیبریه، چهار متکا از پوست طائف خریدند که محتویات آنها علف اذخر بود، پرده پشمی، حصیر هجری، یک دست آسیا، بادیه مسی، ظرف آب خوری که از پوست بود، کاسه چوبی برای شیر، مشک آب، آفتابه ای که به قیر اندود دشه بود، سبوی سبز، کوزه های سفالی. همین که تمام جهاز را خریدند و به حضور پیغمبر خدا آوردند آن حضرت آنها را به دست گرفت، ملاحظه کرد و فرمود: بار خدایا این جهاز را بر اهل بیت من مبارک گردان. جواد مغنیه می نویسد: امیر المومنین علی (ع) ریگ های خوبی کف حیاط ریخته بود و دو طرف چوبی را به دو دیوار برای رختی به کار برده بود زیرا کمد و جالباسی برای لباس عروس نبود. اگر پیغمبر اسلام (ص) فاطمه زهرا (ع) را برای آن رجالی که خواستگار آن بانو بودند تزویج می کرد، جهاز حضرت زهرا (ع) اولین جهاز آن زمان بود و به جای آن ریگهای گسترده ابریشم گسترده می شد و به جای آن چوب، چوب رختی آبنوس و عاج قرار می گرفت و به جای ظرف سفالی و شاخه خرما طلا و نقره بود و به جای آن مشک آ بخوری که سینه حضرت زهرا (ع) به وسیله آن سیاه شده بود و به جای آن آسیایی که به وسیله آن دست حضرت زهرا (ع) ورم کرده بود قصرهای برافراشته و خدمت گذاری آماده می گردید.

ولی حرف اینجاست آیا سعادت و وقار انسان در قصرهای مهم و زیبا خواهد بود؟!

از قدیم الایام گفته اند: « شَرَفُ المَکانِ بِالمَکین» یعنی ارزش مکان به قدر آن کسی است که در آن مکان نشسته باشد. مجنون به لیلی می گفت: هر مکانی که تو باشی همان جا مکان من است. در همین مکان و همین خانه ای که بیشتر اثاثیه آن سفالی بود پیغمبر اکرم (ص) خوشحال و مسرور می شد و برای نفس نفیس خود سعادت می یافت. محبت پدری را نسبت به پاره تن خود زهرا (ع) که برادر و وراث علم و حکمت و شریک در خصایص آن حضرت غیر از نبوت بود اظهار می کرد. در همین خانه ای که آل رسول و حسنین (ع) را در بر گرفته بود، پیغمبر اسلام می نشست و از دیدن اهل و اولاد خود برخوردار می گردید و در راه دعوت خود از مخالفین اذیت و آزارها می کشید.

در همین خانه بود که بزرگ خانه یعنی حضرت رسول اکرم (ص) با عائله خود می نشست، علی طرف راست آن حضرت و فاطمه سمت چپ و حسنین در کنار آن بزرگوار، گاهی حسن و گاهی حسین را می بوسید، برای آنان از خدا برکت می خواست، برای ایشان دعا می کرد. از خدا می خواست که بدی را از آنان دور کندو آنان را پاکیزه کند، یک نوع پاکیزه کردن مخصوص.

از همین خانه بود که پیغمبر اسلام به مسافرت می رفت و پسا از مراجعت برای اولین بار وارد همین خانه می شد. در همین خانه بود که جبرئیل (ع) وحی را از طرف خدا به قلب پیغمبر اکرم نازل می کرد. در همین خانه بود که ملائکه حسنین (ع) را که دو بزرگ جوان اهل بهشتند ، خدمت می کردند. از همین خانه بود که نور هدایت اسلام مدتها برای مردم پرتوافشانی می کرد در قصرهای مرتفع و برافراشته فسق و فجور تولید می شود. ولی در این خانه کوچک بود که زهرا (ع) و شوهر و فرزندانش صبح و شب خدا را تسبیح می گفتند.

بقیات الصالحات آن حضرت

امیر المومنین علی (ع) می فرماید: فاطمه زهرا (ع) که نزد پیغمبر اسلام محبوبترین مردم بود آنقدر با مشک آب آورد که اثر آن در سینه اش باقی ماند، آن قدر آسیاب کرد که دستهایش پینه بست، آن قدر خانه را جاروب کرد که لباسهایش سیاه شد و از فشار این گونه زحمتها دچار ضعف شدیدی می شد. یکی از روزها من به زهرا گفتم: برو از پدر خود تقاضا کن که کنیزی برای تو خریداری نماید تا کمک کار شما باشد.

وقتی که فاطمه زهرا به حضور رسول اکرم آمد دید یک عده در خدمت آن حضرت مشغول گفتگو هستند. فاطمه (ع) خجالت کشید با آن حضرت صحبت کند، لذا به جانب خانه خود برگشت. پیغمبر اکرم (ص) متوجه شد که حضرت زهرا حاجتی داشت لذا روز دیگر صبح زود نزد ما آمد و آنگاه فرمود: ای فاطمه چه حاجتی داشتی که دیروز پیش من آمدی؟ فاطمه زهرا (ع) خجالت کشید و چیزی نفرمود. من جریان را به عرض آن حضرت رسانیدم. پیغمبر خدا فرمود: آیا می خواهید که چیز بهتر از کنیز را به شما تعلیم دهم؟ ما گفتیم: آری. فرمودند: وقتی که می خواهید بخوابید سی و سه مرتبه سُبحانَ الله سی و سه مرتبه اَلحَمُدِالله و سی و چهار مرتبه الله اکبَر بگویید. فاطمه زهرا (ع) پس از شنیدن این موضوع سه مرتبه فرمود: از خدا و از رسول خدا راضی شدم.

مولف می گوید: بین فقها این طور مشهور است که سی و چهار مرتبه الله اکبر و سی و سه مرتبه الحمدالله و سی و سه مرتبه سبحان الله گفته شود. حضرت فاطمه زهرا می فرماید: در یکی از شبها که من رختخواب خود را گسترده بودم و می خواستم بخوابم، پدر بزرگوارم نزد من آمد و فرمود: ای فاطمه قبل از اینکه بخوابی چهار عمل را انجام بده؛ اول یک قرآن ختم کن، دوم اینکه پیغمبران را برای خود شفیع کن، سوم اینکه مومنین را خشنود کن و چهارم اینکه یک حج عمره و یک حج تمتع به جای بیاور!

همین که این دستور را به من فرمود مشغول نماز شد، من صبر کردم تا آن بزرگوار از نماز خود فارغ شود گفتم: یا ر سول الله برای من مقدور نیست که فعلاً این دستور را انجام دهم! پیغمبر خدا (ص) لبخندی زد و فرمود: گفتم سه مرتبه قل هو الله احد را بخوانی مثل این است که یک قرآن را ختم کرده باشی، اگر به من و پیغمبران قبل از من صلوات بفرستی در روز قیامت ما شفیع تو خواهیم شد، اگر یک مرتبه بگویی : « سُبحان الله و الحمدالله ولا اله الا الله والله اکبر» مثل این است که یک حج عمره و تمتع به جا آورده باشی و اگر بر مومنین استغفار کنی از تو خشنود خواهند شد.

غصب فدک

محدث قمی در کتاب بیت الاحزان از قول صادق آل محمد (ص) می نویسد: موقعی که عده ای با ابوبکر بیعت کردند و کار خلافت او محکم شد و از مهاجرین و انصار بیعت گرفت، مامور فرستاد تا وکیل فاطمه زهرا (ع) را از فدک بیرون کردند. وقتی فاطمه زهرا (ع) این موضوع را شنید، نزد ابوبکر آمد و فرمود: چرا میراث پدرم را از من گرفتی؟ برای چه وکیل مرا از فدک بیرون کردی در صورتی که پیغمبر اسلام (ص) این ملک را به امر خدا به من داده بود. ابوبکر گفت: برای این ادعا شاهد بیاور. فاطمه زهرا (ع) ام ایمن را آورد، ام ایمن به ابوبکر گفت: من قبل از اینکه قول پیغمبر اکرم (ص) را که راجع به من فرموده نقل نکنم و بر تو اتمام حجت ننمایم حضرت زهرا شهادتی نخواهم داد.

و گفت: ای ابوبکر تو را به خدا قسم می دهد، آیا این چنین نیست که پیغمبر اسلام (ص) راجع به من فرموده : اُمِّ ایمن زنی از زنان بهشت است؟

ابوبکر گفت: همین طور است، من این را می دانم که رسول خدا (ص) درباره تو چنین سخنی فرموده بودند. ام ایمن گفت: من شهادت می دهم که خدای رئوف به رسول اکرم (ص) وحی فرستاد و این آیه شریفه را برای آن حضرت نازل کرد « و آتِ ذَالقُربی حَقَّه» الی آخر[8] رسول خدا (ص) به امر پروردگار خود فدک را به فاطمه زهرا (ع) بخشید، امیر المومنین علی (ع) هم آمد و همین شهادت را داد.

ابوبکر نامه ای راجع به فدک نوشت و به فاطمه زهرا (ع) داد. وقتی که عمر آن نامه را دید پرسید: این نامه چیست؟ ابوبکر گفت: فاطمه ادعای فدک کرده و برای صدق مدعای خود ام ایمن و علی بن ابی طالب (ع) را شاهد آورده ، آنان بر صدق مدعای زهرا شهادت دادند. لذا من این نامه را نوشتم و به زهرا دادم که فدک مال او باشد.

عمر پس از شنیدن این موضوع آن نامه را از دست حضرت زهرا (ع) گرفت و پاره پاره کرد و گفت: فدک غنیمتی است که مال همه مسلمین است.

صاحب منتخب التواریخ می نویسد: پس از آنکه فدک غصب شد، تا زمان عثمان بن عفان در دست غاصبین بود و عثمان بن عفان فدک را به پسر عمومی خود مروان بن حکم داد از آن به بعد تا زمان عمر ابن عبدالعزیز فدک در تصرف آل مروان بود، عمر بن عبد العزیز بر حق بودن حضرت زهرا (ع) را درباره فدک تصدیق کرد، لذا فدک را به امام باقر (ع) رد کرد. موقعی که عمر بن عبدالعزیز از دنیا رفت یزید بن عبد المک فدک را غصب نمود. همین که سفاح روی کار آمد فدک را به فرزندان علی بن ابی طالب (ع) رد کرد باز منصور در زمان خود فدک را غصب نمود و مهدی عباسی بعد از منصور فدک را به فرزندان فاطمه زهرا (ع) رد کرد. پس از مهدی پسرش هادی فدک را غصب نمود و مامون بعد از هادی فدک را به اولاد زهرا (ع) رد کرد.

فدک تا زمان متوکل در تصرف فرزندان فاطمه بود و ایشان را بی نیاز می کرد. وقتی که متوکل غصب خلافت نمود فدک را هم غصب نمود. ابن شهر آشوب می نویسد: هارون الرشید ( لعنت الله علیه) به حضرت موسی بن جعفر گفت: حدود فدک را معلوم کن، تا من آن را به شما رد کنم. حضرت موسی بن جعفر (ع) فرمود: یک حد آن عدن است و حد دیگرش سمرقند، حد سوم افریقیه و حد چهارم آن سیف البحرات است. هارون گفت: پس از برای ما چیزی باقی نخواهد ماند. ( یعنی ای هارون تمام این مملکتی که در دست تو است در حکم فدک و غصب است و حق خانواده ما خواهد بود.)

جریان آتش

محدث قمی در کتاب بیت الاحزان می نویسد: عمر بن الخطاب برای معاویه نوشت؛ من در خانه امیر المومنین آمدم که علی را از خانه بیرون آورم، لذا به فضه ، کنیز آن حضرت گفتم: به علی بگو از خانه بیرون آید و با ابوبکر بیعت نماید، زیرا که همه مسلمین برای بیعت با ابوبکر اجتماع کرده اند.

فضه در جوابم گفت: علی مشغول به کاری می باشد و فعلاً نمی تواند به مسجد بیاید.

من گفتم: این حرفهای زنانگی را کنار بگذار و به علی بگو بیاید و با ابوبکر بیعت نماید، چنان چه بیرون نیاید، به طور اجبار او را بیرون خواهم آورد.

ما در این گفتگو بودیم که فاطمه زهرا پشت در آمد و فرمود: ای مردمان گمراه، ای مردمان که خدا و پیغمبر را تکذیب کردید، چه می گویید؟ از جان ما چه می خواهید؟

من گفتم: ای فاطمه، چرا پسر عمویت، تو را برای جواب گفتن فرستاده و خودش پشت پرده حجاب نشسته است؟

فاطمه زهرا فرمود: عمر، سرکشی تو بود که مرا از جای خود حرکت داد تا حجت را بر تو تمام نمایم.

من گفتم: ای فاطمه، این حرفهای باطل و قصه های زنانگی را رها کن، برو به علی بگو از خانه بیرون آید و با ابوبکر بیعت نماید.

فاطمه (ع) در جوابم فرمود: تو لیاقت دوستی و دشمنی نداری. عمر! تو مرا به وسیله حزب شیطان می ترسانی در صورتی که حزب شیطان سست و ضعیف است.

من به فاطمه گفتم: اگر علی بیرون نیاید، من هم هیزم فراوانی جمع می کنم و این خانه را با اهل آن می سوزانم، یا اینکه علی را به جهت بیعت نکردن با ابوبکر خواهم کشت!

پس از این گفتگوها تازیانه قنفذ را گرفتم و فاطمه زهرا را با آن آزردم و بعد از آن با خالد بن ولید و دیگران هم گفتم: هیزم برای من جمع کنید.

سپس به فاطمه گفتم: الان این خانه را با اهلش به آتش می کشم.

فاطمه زهرا (ع) فرمود: ای عمر ای دشمن خدا و رسول و علی این را بگفت و با دو دست خود لنگه در را پیش کرد و از ورود ما جلوگیری کرد. من در را به شدت تمام فشار دادم، زهرا را عقب زدم، دستهای فاطمه را با تازیانه ای که در دست داشتم آزردم، بلکه لنگه در را رها کند. اما فاطمه زهرا در را نگشود. ولی صدای ناله و گریه او را از شدت درد تازیانه می شندیم.

ناله فاطمه آن چنان در دل من تاثیر کرد که نزدیک بود منقلب شوم و از در خانه آن حضرت برگردم. اما در این موقع بود که بیاد دشمنی های علی بن ابی طالب که راجع به ریختن خون بزرگان عرب داشت، افتادم، مکرو جادوهای محمد را متذکر شدم، لذا در آن حینی که فاطمه زهرا سینه و بازوی خود را برای جلوگیری از باز شدن در به پشت در چسبانیده بود. آنچنان با لگد به در زدم که صدای ضجه و ناله زهرا را شنیدم، از شنیدن این ناله گمان کردم که مدینه زیرورو شده و شهر به حرکت در امده است، در این موقع بود که زهرا فرمود:

« یا اَبَتاه یا رَسولَ الله! أَهکَذا یُفعَلُ بِحبیبَتِکَ وَ ابنَتِکَ؟! آه یا فِضَّهُ فَخُذِینی فَقَد قُتِلَ ما فی أَحشائی مِن حَملٍ:»

« ای پدر بزرگوار، ای رسول خدا، آیا روا باشد که با دختر و حبیبه تو این طور رفتار نمایند. آه ای فضه مرا بگیر! به خدا قسم آن بچه ای را که در شکم داشتم کشته شد.»

وقتی من در خانه زهرا را با فشار باز کردم دیدم زهرا به دیوار تکیه کرده و درد مخاض او را فرا گرفته است و در حال سقط جنین است. موقعی که وارد خانه شدم، فاطمه با آن حالی که داشت متوجه ورود من شد. ولی من پرده غضب جلوی چشمم را گرفته بود. وقتی که زهرا نزدیک من آمد آن چنان روی مقنعه سیلی به صورت زهرا زدم که گوشواره از گوش او افتاد و خود زهرا هم نقش زمین شد.

غم و اندوه آن حضرت

وقتی که رسول خدا (ص) به شهادت رسید و امیر المومنین علی (ع) بدن آن حضرت را از زیر پیراهن غسل می داد، فاطمه اطهر از علی خواهش کرد، که پیراهن پیغمبر خدا را به آن بانو نشان دهد. وقتی علی این موضوع را از زهرا مشاهده کرد، پیراهن رسول خدا را از نظر زهرا پنهان نمود. موقعی که پیغمبر اسلام به شهادت رسید، عزای عمومی در مدینه منوره اعلام شد.

عموم مردم خصوصاً بنی هاشم دچار مصیبت بزرگی شدند ولی در عین حال هیچ کس مثل فاطمه غرق دریای غم و اندوه نشد. غم و اندوه زهرا را درباره این مصیبت عظمی غیر از خدا کسی نمی دانست، غم و اندوه فاطمه زهرا تخفیف پیدا نمی کرد. هر روزی که فرا می رسید غم و حزن فاطمه از روز قبل بیشتر می شد. فاطمه زهرا مدت هفت روز از خانه بیرون نیامد، روز هشتم که فرا رسید، زهرای اطهر (ع) به قصد زیرات قبر پدر بزرگوارش از خانه خارج شد. با گریه و ناله به جانب قبر پیغمبر اکرم (ص) حرکت کرد، دامن لباسش بر زمین کشیده می شد، چادر آن حضرت به پاهایش می پیچید، آن قدر گریه می کرد که از زیادی اشک چشم آن حضرت جایی را نمی دید.

همین که حضرت زهرا (ع) به قبر پدر بزرگوارش نزدیک شد و چشمش به قبر پدر افتاد خود را به روی قبر پدر انداخت و غش کرد. زنان مدینه پس از مشاهده این صحنه، به طرف زهرا شتافتند. دور آن حضرت حلقه زدند، آب به صورت آن بانو پاشیدند و او را به هوش آوردند. وقتی که فاطمه زهرا (ع) به هوش آمد، با صدای بلند گریه کرد و پدر خود را مخاطب قرار دارد و فرمود:

« رُفِعَت قُوَّتی وَ خانَنی جَلَدی و شَمِتَ بی عَدُوّی وَ الکَمَدُ قاتِلی»

« قوت من برطرف شد و طاقتم به پایان رسید و دشمنم را شماتت و سرزنش کرد و غم و اندوه مرا می کشد.»

ای پدر بزرگوار، من بعد از تو سرگردان و حیران شدم، یکه و تنها گردیدم، صدای من خاموش شد و پشت من از مصیبت تو شکست.

«تَنَغَّصَ عیشی وَ تَکَدَّرَ دَهری»

« من از زندگانی ناکام شدم و روزگارم تیره و تار گردید.»

ای پدر بعد از تو انیس و مونسی برای وحشت خود ندارم، کسی نیست که مرا از گریه آرام کند و باز دارد، اشک چشمم از مصیبت تو خشک نمی شود.

بزرگان اهل مدینه به نزد حضرت امیر المومنین علی (ع) آمدند و گفتند: یا اباالحسن، فاطمه زهرا شب و روز گریه می کند، ما شبها از گریه فاطمه خواب نداریم و روزها از کثرت مشغله کار آرام نداریم. ما به شما می گوییم که به زهرا بگویید: یا شب گریه کند یا روز. علی فرمودند: بسیار خوب من پیغما شما را به فاطمه می رسانم. امیر المومنین علی (ع) موقعی نزد حضرت فاطمه زهرا (ع) وارد شد که آن حضرت مشغول گریه و زاری بود. وقتی چشم فاطمه به آن حضرت افتاد، اندکی گریه آن حضرت تخفیف یافت.

امیر المومنین علی به فاطمه زهرا فرمود: ای دختر پیغمبر (ع) بزرگان اهل مدینه به نزد من آمدند و از من خواسته اند از شما خواهش کنم در عزای پدرت یا شب گریه کنی یا روز. فاطمه (ع) فرمود: یا علی من چندان توقفی در میان این مردم نخواهم کرد عنقریب است که من از میان این مردم می روم، به خدا قسم که من از گریه و زاری ساکت نمی شوم تا به پدرم رسول خدا ملحق شوم. امیر المومنین علی (ع) فرمود: اختیار دار شما هستید.

آن حضرت اطاقی در بقیع برای فاطمه زهرا (ع) بنا کرد که آن را « بیت الاحزان ( خانه غم و اندوه) می گفتند: همین که صبح می شد فاطمه مظلومه (ع) امام حسن و امام حسین (ع) را از جلو روانه می کرد و خود آن بانو به دنبال ایشان با حالتی اندوهناک و چشمانی پر از اشک به جانب بقیع می رفت. از صبح تا شب میان قبرها می گردید و اشک می ریخت. موقعی که شب می شد، امیرا المومنین علی (ع) می آمد و ایشان را به منزل می آورد.

امام صادق (ع) می فرماید: اشخاصی که در عالم زیاد گریه می کردند پنج نفر بودند: « آدم، یعقوب، یوسف، فاطمه زهرا، امام سجاد (ع) »

اما آدم (ع)؛

از فراق بهشت آن قدر گریه کرد که اثر گریه در گونه صورتش به جای ماند.

اما یعقوب (ع)؛

آن قدر از فراق یوسف گریه کرد که کور شد. به حضرت یعقوب گفتند که: به خدا قسم آن قدر تو از یوسف (ع) یاد می کنی، تا اینکه خود را دچار مشقت بزرگی کنی و هلاک شوی.

اما فاطمه زهرا (ع)؛

آن قدر در عزای پدر بزرگوار خود گریه کرد که اهل مدینه از گریه آن حضرت گله مند شدند. لذا به فاطمه گفتند: تو ما را به وسیله گریه کردن خود ناراحت می کنی. بعد از آن فاطمه زهرا (ع) می رفت سر قبر شهداء احد می رفت و هر چه که می خواست گریه و زاری می کرد.

اما یوسف(ع)؛

آنقدر گریه کرد که اهل زندان از گریه آن حضرت اذیت و ناراحت شدند لذا به حضرت یوسف (ع) گفتند: یا شب گریه کن که ما روز آرام داشته باشیم، یا روز گریه کن تا ما شب آرام باشیم.

اما امام سجاد (ع)؛

نزدیک چهل سال در عزای پدر خود گریه کرد. هرگز غذایی نزد آن حضرت نمی گذاشتند که گریه نکند و هرگز آبی نیاشامید که گریه ننماید.[9]

وصایای آن حضرت

موقعی که حضرت فاطمه اطهر (ع) مریض شد و مدت چهل روز از مریضی آن حضرت گذشت و یقین به موت کرد فرستاد تا امیر المومنین علی (ع) و ام ایمن و اسماء بنت عمیس را حاضر کردند. بعد از آن به علی فرمود: یا علی به من خبر مرگ رسیده، لذا عازم سفر آخرت می باشم، من از این مرض جان به در نخواهم برد تا به پدرم رسول خدا (ص) ملحق شوم یا علی وصیتهای مرا گوش کن.

امیر المومنین علی (ع) امر کرد تا هر که در اتاق است بیرون رود، آنگاه به بالین حضرت فاطمه زهرا نشست و فرمود : چه وصیتی داری؟ حضرت زهرا (ع) فرمودند: یا علی آن روز که با من معاشرت کردی، خیانتی از من ندیدی، من در این مدت به امر تو خلافت نکردم. حضرت فرمودند: من از تو گله مند نیستم، تو داناتر، نیکوتر، پرهیزگارتر و کریم تر از آن که من راجع به مخالفت خود تو را ملامت نمایم. من از فراق تو فوق العاده نگرانم ولی چه کنم این امر «موت» چاره پذیر نیست به خدا قسم که مصیبت پیغمبر (ص) و تو برای من خیلی بزرگ و ناگوار است از دست دادن تو برای من بی نهایت دشوار است، به خاطر همین می گویم:

« اِنا لِله وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعُون»

از این مصیبتی که مرا محزون کرد و دل مرا آتش زد، به خدا قسم این مصیبت یک نوع مصیبتی است که کسی نمی تواند آن را تخفیف دهد این یک نوع غم و اندوهی است که عوض پذیر نخواهد بود.

بعد از این گفتگوها علی و فاطمه هر دو گریه کردند، حضرت ساعتی سر مبارک فاطمه زهرا (ع) را به دامن گرفت و به سینه خود چسبانید و به آن بانو فرمود: هر وصیتی داری بکن، زیرا من وصیت های تو را انجام می دهم و بر کارهای خود مقدم می دارم. فاطمه زهرا (ع) فرمود: یا علی خدا تو را جزای خیر دهد من به تو وصیت می کنم که بعد از من با امامه دختر خواهرم ازدواج کن، زیرا مرد ناچار است که زن بگیرد. امامه مثل من نسبت به فرزندانم مهربان است. یا علی برای من تابوتی بساز که من دیدم ملائکه آن را برای من می ساختند و این تابوت اولین تابوتی بود که در زمین ساخته شد. یا علی، نگذار احدی از آن افرادی که در حق من ظلم کردند و حقم را غصب نمودند در تشییع جنازه من حاضر شوند و بر جنازه ام نماز گذارند. زیرا ایشان دشمن من و دشمن پیغمبر خدا (ص) می باشند. همین طور نگذار که احدی از تابعین ایشان بر بدنم نماز بخواند، یا علی مرا شبانه در آن موقعی که چشم همه مردم به خواب رفته دفن کن.

امام صادق (ع) می فرماید: وقتی که فاطمه زهرا به حال احتضار رسید، به امیر المومنین علی وصیت کرد: یا علی همین که من از دنیا رفتم، خودت مرا غسل می دهی و کفن می کنی و بر بدنم نماز می خوانی و مرا وارد قبر می نمایی. لحد مرا می پوشانی، خاک روی قبرم می ریزی و آن را هموار می کنی، وقتی که به خاکم سپردی، مقابل صورتم بنشین، زیرا قرآن و نماز بخوان، زیرا آن ساعت، ساعتی است که میت احتیاج به انس با زنده ها دارد و احدی را از محل دفن من تا روز قیامت آگاه مکن.

شهادت آن حضرت

شیعه و سنی از زن ابورافع ( اسماء بنت عمیس) روایت کرده اند که گفت: در آن بیماری که فاطمه مرضیه (ع) به وسیله آن به شهادت رسید من آن حضرت را پرستاری می کردم، یکی از روزها بود که بیماری آن بانو تخفیف کاملی پیدا کرده بود و علی بن ابی طالب (ع) هم دنبال کاری رفته بود. فاطمه زهرا (ع) به من فرمود: مقدرای آب بیاور من غسل کنم و بدن خود را شست و شو دهم. من برای آن حضرت آب آوردم، آن بانو بلند شد، غسل به جا آورد، لباسهای نو پوشید، بعد از آن به من دستور داد، که: رختخواب مرا در میان خانه بگستران. من امر آن بانو را انجام دادم و فاطمه مرضیه (ع) رو به قبله خوابیده و فرمود: من از دنیا خواهم رفت.

علامه مجلسی می نویسد: فاطمه اطهر (ع) ما بین مغرب و عشاء از دنیا رفت، موقعی که در حال احتضار ر سید، نظر تندی کرد و فرمود :

« السَّلامُ عَلی جَبرئیلُ ، اَلسَّلامُ عَلی رَسُولِ الله اَللهُمَّ مَعَ رَسُولِکَ فی رِضوانِکَ وَ جَوارِکَ وَ دارِکَ دارَ السَُلام»

بعد از این سخنان فرمود: آنچه را که من می بینم، شما هم می بینید؟ به آن بانو گفتم: مگر شما چه می بینید؟ فرمود: این موکب آسمان است. این جبرئیل (ع) است، این پیغمبر خدا (ع) است که به من می فرماید: ای دختر من نزد ما بیا، آن نعمت هایی که در جلو داری برای تو بهتر است.

 از زید بن علی بن الحسین (ع) روایت شده که : اهل مجلس در موقع رحت حضرت زهرا (ع) صدای آهسته ملائکه را می شنیدند و بهترین بوهای خوش را استشمام می کردند.

اسماء بنت عمیس می گوید: فاطمه مرضیه (ع) به من فرمود تا آب از برایش آورم و آن بانو غسل کرد و لباس خود را خشبو کرد بعد از آن رو به قبله خوابید و جامه ای روی خود کشید، به من فرمود، یک ساعتی صبر می کنی و مرا صدا می زنی، اگر دیدی جواب تو را نگفتم، بدان که از دنیا رفته ام و به پدر بزرگوارم ملحق شده ام. اسماء پس از ساعتی انتظار آن بانو را صدا زد ولی جوابی نشنید، برای دومین بار صدا زد، ای دختر محمد مصطفی (ص)، ای دختر بهترین فرزندان آدم، ای دختر محمد بهترین کسی که بر روی زمین راه رفته، ای دختر آن کسی که در شب معراج به مرتبه « قاب قَوسَینِ اَو اَدنی» رسیده. « یعنی پیامبر خدا به اندازه دو چشمان یا کمتر به خدا نزدیک بود.»

چون جواب نشنید، لذا آن جامه را از روی فاطمه اطهر (ع) برداشت، همین که جامه را برداشت دید که فاطمه زهرا از دنیا رفته است. اسماء خود را روی جنازه بی بی انداخت، پیکر آن حضرت را می بوسید و می گفت: موقعی که نزد پیغمبر خدا (ص) رفتی سلام مرا به آن حضرت برسان. در همین موقع بود که حسنین (ع) رسدند و فرمودند: ای اسماء چرا مادر ما در این موقع خوابیده است؟ اسماء گفت: مادر شما به خواب نرفته، بلکه به رحمت خدا واصل گردیده است. امام حسن مجتبی (ع) خود را روی جنازه مادر انداخت صورت مادر را می بوسید و می فرمود: ای مادر قبل از اینکه روح از بدنم پرواز کند با من حرف بزن. امام حسین (ع) نیز خود را روی پای مادر انداخت. پاهای مادر را می بوسید و می فرمود: ای مادر من فرزند تو حسینم، قبل از اینکه این دلم پاره شود و از دنیا بروم با من صحبت کن. اسماء به حسنین (ع) گفت: بروید و پدر بزرگوار خود را از وفات مادر خود خبر دار کنید. حسنین (ع) به جانب پدر خود حرکت کردند وقتی که نزدیک پدر سیدند، با صدای بلند گریه کردند. صحابه به استقبال ایشان دویدند و گفتند: خدا هرگز چشمان شما را گریان مکند، برای چه گریه می کنید؟ حسنین (ع) فرمودند: مادر را از دست داده ایم. وقتی که امیر المومنین علی (ع) این خبر وحشتناک را شنید بر روی در افتاد.

در این موقع بود که امیر المومنین علی (ع) فرمود: ای فاطمه من بعد از تو خود را به وسیله چه کسی تسلی دهم؟ طبق روایت دیگری آن حضرت در مسجد بود، همین که خبر وحشتناک را شنید، بیهوش گردید، آب به صورت آن حضرت پاشیدند تا به هوش آمد. بعد از آن حسنین (ع) را به دوش گرفت و به جانب فاطمه زهرا (ع) آمد.

علامه مجلسی در جلد دهم بحار می نویسد: موقعی که حضرت فاطمه زهرا (ع) از دنیا رفت، امیر المومنین علی (ع) ای اشعار را سرودند:

نَفسی علی زفراتها محبوسَهٌ        یا لَیتَها خرجَت مَعَ الزَّفَرات

لا خیر بعدِکِ فی الحیاهِ وَ اِنَّما        ابکی مخافَه أَن تَطُولَ حیاتی

« جان من با ناله های خود حبس شده، ای کاش جان من با ناله هایم خارج می شد، بعد از تو خیری در زندگانی نخواهد بود، جز این نیست که از خوف طولانی شدن زندگی ام می گریم.»

قیامت و شفاعت آن حضرت

امام باقر (ع) می فرماید: حضرت فاطمه زهرا (ع) در روز قیامت در کنار جهنم خواهد ایستاد، در آن روز میان دو چشم هر کسی نوشته خواهد شد، مومن است یا کافر. در آن روز یکی از دوستداران اهل بیت را که گناه زیادی کرده باشد به طرف جهنم خواهند برد.

وقتی که او را نزدیک حضرت زهرا (ع) می رسانند، آن بانو در پیشانی آن شخص می خواند که این شخص دوست زهرا و فرزندان اوست. در این موقع است که فاطمه زهرا(ع) می فرماید: ای خدای من، تو مرا فاطمه نامیدی و وعده فرمودی که دوستان مرا از آتش جهنم نجات دهی و وعده تو حق است، و تخلف وعده نخواهی کرد.

خدای رئوف در جواب می فرماید: یا فاطمه راست گفتی، حقا که من تو را فاطمه نامیدم، تو و آن افرادی را که دوستدار تو و امامانی که از فرزندانت به وجود آمده باشند از آتش جهنم نجات داده ام وعده من بر حق است و خلف وعده نخواهم کرد. این شخص را از این جهت دستور دادم به جهنم ببرند که تو او را شفاعت کنی و من هم شفاعت تو را در حق او قبول نمایم، تا آن قدر و منزلتی که تو نزد من داری بر ملائکه و پیغمبران معلوم شود، هر کسی را که در پیش من می خوانی مومن است دست او را بگیر و داخل بهشت کن.

پیغمبر اکرم می فرماید: در صحرای محشر خواهد فرمود: بار خدایا قضاوت کن بین من و افرادی که در حق من ستم کرده اند بار خدایا یا حکم کن بین من و آن اشخاصی که فرزندان مرا شهید کردند.

از جانب خداوند سبحان ندا می رسد: ای حبیبه من و فرزند رسول من از من بخواه تا به تو عطا کنم نزد من شفاعت کن تا شفاعت تو را قبول کنم به عزت و جلال خودم قسم که امروز ظالم و ستمکار از زند من نخواهد گذشت مگر اینکه او را کیفر خواهم کرد.

در این موقع است که فاطمه اطهر (ع) می فرماید: پروردگارا فرزندان مرا و شیعیان فرزندانم و دوستداران فرزندانم را به من ببخش آن زمان از طرف خدای رئوف ندا خواهد رسید: فرزندان و شیعیان و دوستان زهرا و دوستان فرزندانش کجایند؟ ایشان در حال می ایند که ملائکه رحمت آنان را از هر طرف گرفته باشند، فاطمه مرضیه (ع) جلو خواهد افتاد و ایشان را به جانب بهشت راهنمایی می فرماید.

صادق آل محمد (ع) می فرماید: موقعی که قیامت به شود، خدای توانا خلق اولین و آخرین را در یک زمین جمع خواهد کرد، بعد از آن منادی از طرف خدای حکیم ندا می کند: چشمان خود را ببندید. در این موقع است که حضرت زهرا (ع) بر ناقه ای از ناقه های بهشت سوار شده و هفتاد هزار ملک به دنبال آن حضرت می آیند. فاطمه اطهر (ع) در یکی از موقفهای شریف قیامت پیاده خواهد شد، در حالی که پیراهن خون آلوده امام حسین (ع) را در دست دارد.

فاطمه مرضیه (ع) می  فرماید: خدایا این پیراهن فرزند من است و تو می دانی که با آن حضرت چه کرده اند، خدای رئوف می فرماید: من آنچه را که موجب خشنودی تو باشد انجام می دهم.

فاطمه اطهر می فرماید: بار خدایا انتقام مرا از کشندگان حسینم بگیر.

شمه ای از فضایل و معجزات آن حضرت

ابن شهر آشوب و قطب راوندی روایت کردند که : روزی حضرت امیر المومنین علی (ع) محتاج به قرض شد، چادر حضرت فاطمه زهرا (ع) را به نزد مردی یهودی که نامش زید بود، رهن گذاشتند و مقداری جو قرض گرفتند. سپس یهودی آن چادر را به خانه برد و در حجره گذاشت. چون شب شد زن یهودی به آن حجره آمد، دید نوری از آن چادر ساطع می شد که تمام حجره را روشن کرده بود، وقتی زن آن حالت غریب را دید ، به نزد شوهر خود رفت و آنچه را که دیده بود نقل کرد، مرد یهودی پس از شنیدن آن حالت تعجب کرد و فراموش کرده بود که چادر حضرت فاطمه (ع) در آن خانه است. به سرعت شتافت و داخل آن حجره شد و دید که شعاع چادر آن خورشید فلک عصمت است، که مانند بدر منیر خانه را روشن کرده بود.

مرد یهودی از مشاهده این حالت تعجبش زیاد شد. سپس مرد یهوئدی و زنش به خانه خویشان خود دویدند و هشتاد نفر از ایشان را حاضر گردانید و از برکت شعاع چادر حضرت زهرا (ع) همگی به نور اسلام منور شدند.

ابن بابویه به سند معتبر از امام حسن (ع) روایت کرده است که حضرت فرمودند: در شب جمعه ماردم فاطمه (ص) در محراب خود ایستاده و مشغول بندگی حق تعالی و پیوست در رکوع، سجود، قیام و دعا بود، تا خورشید طلوع کرد. شنیدم پیوسته دعا می کرد، برای مومنین و مومنات و ایشان را نام می برد وبسیار دعایشان می کرد. سپس گفتم ای مادر چرا برای خودتان دعا نکردید، ولی برای دیگران دعا کردید، مادرم فرمودند: « یا بُنَّی الجّارُ ثُمَ الدّارُ» ای فرزندم، اول همایسه و آخر خود را باید دعا کرد. شیخل کلینی از حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمودند: روی زمین گیاهی اشرف و پر منفعت مثل خرفه نیست و او سبزی مادرم فاطمه (ع) است. سپس فرمود خدا لعنت کند بنی امیه را که خرفه را «ببقله الحماء» نام گذاشتند به دلیل بغض و عداوتی که با ما و مادرم فاطمه (ع) داشتند.

روایت دیگر است که روزی رسول اکرم (ع) از اصحاب خود از حقیقت زن سوال فرمودند.

اصحاب گفتند: زن عورت است

فرمود در چه حالی زن به خدا نزدیکتر است؟

اصحاب جواب را نمی دانستند، چون حضرت فاطمه این مطلب را شنید، عرض کرد: نزدیک ترین حالت زن به خدا آن است که ملازم خانه خود باشد و بیرون از خانه نرود.

حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند: فاطمه پاره تن من است.

از جابر بن عبدالله انصاری روایت شده که : چند روزی بر پیغمبر اکرم (ص) گذشت و طعامی میل نکرده بودند، به خانه زوجاتشان آمدند، چیزی برای خوردن پیدا نرکدند، پس به خانه حضرت زهرا (ع) تشریف آوردند، حضرت زهرا (ع) کاسه ای اورد که غذای گرم در آن بود.

پیامبر (ص) فرمود: « اِنی لَکِ هذا قالَتُ هُوَ مِن عِندِالله اِنَّ الله یَرزُق مَن یَشاءُ  بِغیرِ حِسابٍ» این طعام از کجاست؟ حضرت فرمود: از نزد خدا است همانا خدا روزی می دهد به هر کسی که بخواهد.

پیغمبر (ص) فرمود: « اَلحَمدُلله الَّذی لَم یَمُتنی حَتی رَاَیتُ فی اِبتَنی ما راهُ زَکَریا لِمَریم کان اذا اَدخَلَ عَلَیها وَجَدَ عَلَیها وَجدَ عِندَها رِزقاً». سپاس خدای را که مرا نمیراند تا اینکه دیدم در دخترم، آنچه زکریا برای مریم دید. چنان بود که هرگاه بر او وارد می شد، نزد او رزقی می یافت، می گفت: ای مریم این از کجا است؟ مریم (ص) می فرمود: از نزد خدا است، خدا هر کسی را که بخواهد بی حساب رزق می دهد.

بعد از آنکه ابوبکر فدک را غصب کرد و حضرت فاطمه (ص) اتمام حجت نمود و ابوبکر آخر ملزم شد نوشته ای در رد فدک به آن بانو بدهد. عمر سید و سند را گرفت، و با آن تفاصیل پاره کرد، بانوی مظلومه در حق عمر نفرین کرد و فرمود: « یَابنَ الخطابُ مُزَّقتُ کِتابی مَزَّقَ الله بِطنِکَ» ( ای پسر خطاب نامه مرا پاره کردی، خدا شکمت را پاره کند). لذا دعای حضرت به اجابت رسید و شکم عمر به دست توانای ابولولو کاشانی پاره شد.

سیف النظر طوسی در سنن المجامع آورده است که : یکی از منافقان مدینه حضرت امیر المومنین علی (ع) را در خواستگاریش از زهرا (ع) ملامت کرد. گفت: یا علی تو معدن فضل و ادبی و شجاعترین مبارزان عرب هستی، چرا زنی خواستی که چاشتش به شب نمی رسد. اگر دختر مرا می خواستی چنان می کردم که جهاز او از خانه من تا در خانه تو شتر پر از جهاز بود.

امیر المومنین علی (ع) فرمودند: این کار به تقدیر است نه به تدبیر، « الحُکمُ للهِ العَلیُّ الکبیر» ما را به مال و متاع دنیا نظر نیست، مقصود رضای حق تهالی است. فخر ما به اعمال است نه به اموال، و مباهات ما به کردار نیست نه به درهم و دینار.

چون امیر المونین علی (ع) رضایخ ود را به حکم قضا ظاهر کرد، ندایی به آن حضرت رسید. یا علی سر بردار تا قدرت حق را ببنیی و جهاز دختر حضرت محمد (ص) را بنگری. حضرت سرمبارکشان را بالا کردند و از بالای سر خود تا عرش خدا حجابها دید در نور ددیه و در زیر عرش میدانی وسیع به نظرش آمد، آن میدان پر از شترهای بهشتی بود، که بار آنها در، گوهر، مشک، و عنبر بود، و بر هر شتری کنیزکی چون مهر تابان و زمام هر شتری به دست غلامی چون سرو خرامان، ندا می کردند: « هذا جَهازُ فاطِمَهَ بِنتُ مُحَمَّدٍ المُصطَفی ( این جهاز فاطمه دختر پیغمبر خاتم است. امیر المومنین علی از مشاهده آن خوشحال شد و به حجره فاطمه (ع) آمد.

حضرت فاطمه زهرا (ع) فرمودند: اگرچه سرزنش منافقان را درباره ما شنیدی اما جهاز ما را، عیان دیدی.

روزی حضرت امیر المومنین علی (ع) به خانه آمد، دید که حضرت زهرا (ع) بیمار است. چون شدت بیماری و تب آن بانو را دید سرش را به دامن گرفت و بر رخسارش نظر کرد و گریست و فرمود: یا فاطمه جان چه میل داری؟ از من بخواه.

آن معدن حیاء و عفت، عرض کرد: یا پسر عم چیزی از شما نمی خواهم. امیر المومنین علی (ع) مجدداً اصرار نمود. آن بانوی معظمه قبول نکرده، و فرمود پدرم رسول خدا (ص) فرمود: از شوهرت امیر المومنین علی خواهش نکن مبادا خجالت بکشد. حضرت فرمود: ای فاطمه جان تو را به جان من آنچه را که میل داری بگو. عرض کرد: حال که قسم دادی، چنان چه در این حالت اناری باشد خوب است. امیر المومنین علی (ع) از خانه بیرون آمد و از اصحاب خود جویای انار شد، عرض کردند: فصل آن گذشته، البته چند عدد انار برای شمعون آورده اند. حضرت خود را به در خانه شمعون رسانید و دق الباب کرد. شمعون بیرون آمد و دید اسدُ الله الغالِب ایستاده است، عرض کرد: چه باعث شده که خانه مرا روشن نمودی؟

 حضرت فرمود: شنیده ام از طائف برای تو انار آورده اند، اگر چیزی از آن باقی مانده است یک عدد به من بفروش که می خواهم برا بیماری عزیز ببرم. عرض کرد: فدایت شوم آنچه بود مدتی است که فروخته شده است. آن حضرت به علم امامت می دانست که یکی باقی مانده است. فرمود: جویا شو شاید یک عدد مانده باشد، و تو بی خبر باشی. عرض کرد: از خانه خود باخبرم.

زوجه اش پشت در ایستاده بود و گفتگو را شنید، صدا زد: ای شمعون یک انار در زیر برگها پنهان کرده ام، رفت وآن را خدمت حضرت آورد. حضرت چهار درهم به شمعون داد، شمعون گفت: یا علی قیمت این انار نیم درهم است. حضرت فرمود: زوجه ات برای خودش ذخیره کرده بود و روانه خانه شد.

اما در اثنای راه صدای ضعیف و ناله غریبی شنید، از پی آن رفت و تا داخل خرابه شد، شخصی بیمار غریب و تنها را دید که به خاک افتاده و از شدت ضعف و مرض می نالد. آن امام رحیم در بالین او نشست و سر او را در دامن گرفت ، پرسید: ای مرد چند روز است که بیمار شده ای ؟ آن مرد عرض کرد: ای جوان صالح من از اهل مدائن و بیمار هستم، به قرض افتاده ام و مدتی است به کشتی سوار و به این دیار آمده ام که شاید خدمت امیر المومنین علی (ع) برسم، تا علاج در قرض من نماید ولی مریض و ناچار گردیدم.

آن حضرت فرمود: یک عدد انار در این شهر بود که به جهت بیمار عزیزی می بردم، اکنون نمی توان تو را محروم کنم، نصف آن را به تو می دهم و نصف دیگر آن را برای او نگه می دارم. لذا انار را به دست مبارک دو نیم کرد و به دهان مرد مریض گذاشت تا آنکه نصف انار تمام شد، آنگاه فرمود: دیگر میل داری؟ عرض کرد: بسیار دلم بی قرار است، اگر نصف دیگر آن را احسان کنی، کمال امتنان را دارم.

آن حضرت سر خود را به زیر افکند به نفس خود خطاب کرد: یا علی این مریض در این خرابه غریب افتاده رعایت حالش را بکن. شاید برای فاطمه وسیله دیگر فراهم شود. سپس نصف دیگر انار را به او داد و چون تمام شد آن بیمار کور دعا کرد.

حضرت، با دست تهی، متفکر و متحیر که آیا چه جوابی به زهرا (ع) بگوید، چرا که به او وعده انار داده بود، از خرابه بیرون آمد. آهسته آهسته با عرق خجلت آمد تا به خانه رسید و از داخل شدن شرم داشت، لذا سر مبارک را از در خانه داخل نمود تا ببیند آن مخدره در خواب است یا بیدار. دید آن بانوی معظمه عرق کرده و نشسته، و طبقی از انار نزد آن بانو است که از جنس انار دنیا نیست و تناول می فرماید! خوشحال شد و از واقعه جویا شد.

حضرت فاطمه (ع) فرمود: هنگامی که تشریف بردید زمانی نگذشت که عرق سلامتی بر من عارض شد، ناگاه دق الباب شد، فضه رفت دید شخصی طبقی از انار آورده و می گوید از طرف علی است، داده که برای سیده نسوان فاطمه بیاورم.

چنان که خداوند می فرماید: « مَن جاءَ بِالحَسَنَهِ فَلَهُ عَشرُ اَمثالِها» ( هر کسی یک حسنه به جا آورد برایش در دنیا ده حسنه پاداش است.)

 

دعای نور آن حضرت

بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیمِ

بِسمِ اللهِ النُّور بِسمِ اللهِ نُورٌ عَلی نُور بِسمِ اللهِ الَّذی هُوَ مُدَبِّرُ الاُمورَ بِسمِ اللهِ الَّذی خَلَقَ النّورَ مِنَ النُّورِ اَلحمِدُ لِلهِ الَّذی خَلَقَ النُورَ مِنَ النُّورَ و انزَلَ النُّورَ عَلَیُ الطُّورَ کتابٍ مَسطُور فی رِقٍ مَنشُورِ بقدرٍ مَقدُور عَلی نَبِیٍ مَحبُور الحمَدُلِلهِ الَّذی هُوَ بِالعِّزِ مَذکُور وَ بِالفَخرِ مَشهُور وَ علی السَّرّاءِ وَ الضَّراءِ مَشکُور وَ صَلَّی اللهُ عَلی سَیِّدَنا مُحَمَّدٍ و الِهِ الطّاهِرینَ.

صلوات بر حضرت فاطمه زهرا (ع)

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ

اللهُمَ صَلِّ عَلَی الصِّدیقَهِ فاطِمَهَ الزَّکیَّهِ حبیبَهِ حَبیبِکَ وَ نَبِیِّکَ وَ اُمِّ اَحِبائِکَ وَ اَصفِیائِکَ الَّتِی انتَجَبتَها وَ فَضَّلتَها وَ اَختَرتَها عَلی نِساءِ العالَمینَ اللّهُمَ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّن ظَلَمَها وَ استَخَفَّ بِحَقِّها وَ کُنِّ التائِرَ اللهمَ بِدَمِ اَولادِها اللهُمَ وَ کما جَعَلتَها اُمَّ الاَئِمَهِ الهُدی وَ حَلیلَهَ صاحِبِ الِلّواءِ وَ الکَریمَهَ عِندَ المَلاَءِ الاعلی فَصَلِّ عَلَیها وَ عَلی اُمِّها صَلَوهً تُکرِمُ بِها وَجهَ ابیها مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ الِهِ وَ تُقِرُّبِها اَعیُنَ ذُرِّیَّتها وَ ابلِغهُم عَنّی فی هذِهِ السّاعَهِ اَفضَلَ التَّحِیَّهِ وَ السَّلامِ.

صلوات دیگر برای آن حضرت

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ

الّهُمَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ اهلِ بَیتِهِ وَ صَلِّ علیُ البَتُولِ الطاهِرَهِ الصِّدِّیقَهِ المَعصُومَهِ التَقّیَّهِ النَّقیَّهِ الرَّضیَّهِ الزَّکیَّهِ الرَّشیدَهِ المَظلومَهِ المَقهُورَهِ المَغصُوبهِ حَقُّها المَمنُوعَهِِ اِرثُها المَکسُورَهِ ضِلعُها المَظلُومِ بَعلُها المَقتُولِ وَلَدِها فاطِمَهِ بِنتَ رَسُولِک وَ بِضعَهِ أَحمَدِ وَ صَمیمِ قَلبُهُ وَ فِلذَهِ کَبِدِ.[10]

 


سیماى حضرت فاطمه علیها السلام در روز قیامت
برانگیخته شدن و رستاخیز از لحظات بسیار سخت و وحشتناک آینده بشر است ، زمانى که معصومین علیهم‌ السلام همواره بدان مى اندیشند و گاه از خوف آن بیهوش مى شدند . فاطمه صلوات الله علیها نیز چنین بود و بیشتر به آن زمان مى اندیشید .فکر زنده شدن ، عریان بودن انسان ‌ها در قیامت ، عرضه شدن به محضر عدل الهى و ... او را در اندوه فرو مى برد .
امیرمومنان على علیه السلام مى فرمایند : " روزى پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر فاطمه علیها السلام وارد شد و او را اندوهناک یافت . فرمود : دخترم ! چرا اندوهگینى ؟
فاطمه علیها السلام پاسخ داد : پدر جان ! یاد قیامت و برهنه محشور شدن مردم در آن روز ، رنجم مى دهد .
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : آرى دخترم ! آن روز ، روز بزرگى است . اما جبرئیل از سوى خداوند برایم خبر آورد من اولین کسى هستم که برانگیخته مى شوم . سپس ابراهیم و آنگاه همسرت على بن ابى طالب . پس از آن ، خداوند جبرئیل را همراه هفتاد هزار فرشته به سوى تو مى فرستد . وى هفت گنبد از نور بر فراز آرامگاهت برقرار مى سازد .
آنگاه اسرافیل لباس‌ هاى بهشتى برایت مى آورد و تو آنها را مى پوشى . فرشته دیگرى به نام زوقائیل مرکبى از نور برایت مى آورد که مهارش از مروارید درخشان و جهازش از طلاست . تو بر آن مرکب سوار مى شوى و زوقائیل آن را هدایت مى کند . در این حال هفتاد هزار فرشته با پرچم ‌هاى تسبیح پیشاپیش تو راه مى روند .
اندکى که رفتى ، هفتاد هزار حورالعین در حالى که شادمانند و دیدارت را به یکدیگر بشارت مى دهند ، به استقبالت مى شتابند . به دست هر یک از حوریان منقلى از نور است که بوى عود از آن برمى خیزد ... آنها در طرف راستت قرار گرفته ، همراهت حرکت مى کنند .
فاطمه جان ، هنگامى که به وسط جمعیت حاضر در قیامت مى رسى ، کسى از زیر عرش پروردگار به گونه ‌اى که تمام مردم صدایش را بشنوند ، فریاد مى زند : چشم ‌ها را فرو پوشانید و نظر ها را پایین افکنید تا صدیقه فاطمه ، دخت پیامبر صلی الله و علیه و آله و همراهانش عبور کنند . هنگامى که به همان اندازه از آرامگاهت دور شدى ، مریم دختر عمران همراه هفتاد هزار حورالعین به استقبالت مى آید و بر تو سلام مى گوید . آنها سمت چپت قرار مى گیرند و همراهت حرکت مى کنند . آنگاه مادرت خدیجه ، اولین زنى که به خدا و رسول او ایمان آورد ، همراه هفتاد هزار فرشته که پرچم‌ هاى تکبیر در دست دارند ، به استقبالت مى آیند . وقتى به جمع انسان ‌ها نزدیک شدى ، حواء با هفتاد هزار حورالعین به همراه آسیه نزدت مى آید و با تو رهسپار مى شود .
جابر بن عبدالله انصارى نیز در حدیثى از پیامبر خدا صلى الله و علیه و آله این حضور را چنین توصیف مى کند :
روز قیامت دخترم فاطمه بر مرکبى از مرکب‌ هاى بهشت وارد عرصه محشر مى شود . مهار آن مرکب از مروارید درخشان ، چهار پایش از زمرد سبز ، دنباله ‌اش از مشک بهشتى و چشمانش از یاقوت سرخ است و بر آن گنبدى از نور قرار دارد که بیرون آن از درونش و درون آن از بیرونش نمایان است . فضاى داخل آن گنبد انوار عفو الهى و خارج آن پرتو رحمت خدایى است . بر فرازش تاجى از نور دیده مى شود که هفتاد پایه از در و یاقوت دارد که همانند ستارگان درخشان نور مى افشانند .
در هر یک از دو سمت راست و چپ آن مرکب هفتاد هزار فرشته به چشم مى خورد . جبرئیل مهار آن را در دست دارد و با صداى بلند ندا مى کند : نگاه خود فراسوى خویش گیرید و نظر ها پایین افکنید . این فاطمه دختر محمد است که عبور مى کند . در این هنگام ، حتى پیامبران و انبیا و صدیقین و شهدا همگى از ادب دیده فرو مى گیرند تا فاطمه صلوات الله علیها عبور مى کند و در مقابل عرش پروردگارش قرار مى گیرد .

منبرى از نور براى فاطمه علیهاالسلام
در ادامه گفتگوى پیامبر صلی الله و علیه و آله با دختر گرامى اش درباره چگونگى حضور وى در عرصه قیامت ، چنین مى خوانیم : سپس منبرى از نور برایت برقرار مى سازند که هفت پله دارد و بین هر پله‌ اى تا پله دیگر صف ‌هایى از فرشتگان قرار گرفته‌ اند که در دستشان پرچم ‌هاى نور است . همچنین در طرف چپ و راست منبر حورالعین صف مى کشند .
آنگاه که بر بالاى منبر قرار مى گیرى ، جبرئیل مى آید و مى گوید : اى فاطمه ! آنچه مایلى از خدا بخواه .
اولین درخواست فاطمه علیها السلام در روز قیامت ، پس از عبور از برابر خلق ، شکایت از ستمگران است .
جابربن عبدالله انصارى از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چنین نقل مى کند :
هنگامى که فاطمه در مقابل عرش پروردگار قرار مى گیرد ، خود را از مرکب به زیر انداخته ، اظهار مى دارد : الهى و سیدى ، میان من و کسى که مرا آزرده و بر من ستم روا داشته ، داورى کن . خدایا ! بین من و قاتل فرزندم ، حکم کن ...
بر اساس روایتى دیگر ، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : دخترم فاطمه در حالى که پیراهن ‌هاى خونین در دست دارد ، وارد محشر مى شود . پایه‌ اى از پایه ‌هاى عرش را در دست مى گیرد و مى گوید : « یا عدل ، یا جبار ، احکم بینى و بین قاتل ولدى » ؛ اى خداى عادل و غالب ، بین من و قاتل فرزندم داورى کن .
قال : « فیحکم لابنتى و رب الکعبه » به خداى کعبه سوگند ، به شکایت دخترم رسیدگى مى شود و حکم الهى صادر مى گردد .

دیدار حسن و حسین علیهما السلام
دومین خواسته فاطمه علیها السلام در روز قیامت از خداوند چنین است : خدایا ! حسن و حسین را به من بنمایان .
در این لحظه ، امام حسن و امام حسین علیهما السلام به سوى فاطمه صلوات الله علیها مى روند ، در حالى که از رگ‌ هاى بریده حسین علیه السلام خون فوران مى کند .
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مى فرماید : هنگامى که به فاطمه گفته مى شود وارد بهشت شو ، مى گوید : هرگز وارد نمى شوم تا بدانم پس از من با فرزندانم چه کردند ؟
به وى گفته مى شود : به وسط قیامت نگاه کن .
پس بدان سمت مى نگرد و فرزندش حسین را مى بیند که ایستاده و سر در بدن ندارد . دخت پیامبر صلی الله علیه و آله ناله و فریاد سر مى دهد .
فرشتگان نیز ( با دیدن این منظره ) ناله و فریاد برمى آورند .

امام صادق علیه السلام مى فرماید : حسین بن على علیهما السلام در حالى که سر مقدسش را در دست دارد ، مى آید . فاطمه علیها السلام با دیدن این منظره ناله‌ اى جانسوز سر مى دهد . در این لحظه ، هیچ فرشته مقرب و پیامبر مرسل و بنده مومنى نیست مگر آن که به حال او مى گرید .
در این موقعیت ، خداوند به خشم آمده ، به آتشى به نام « هبهب » که هزار سال در آن دمیده شده تا سیاه گشته و هیچ آسودگى در آن راه نمى یابد و هیچ اندوهى از آنجا بیرون نمى رود ، دستور مى دهد کشندگان حسین بن على را برگیر و جمع کن ... آتش به فرمان پروردگار عمل کرده ، همه آنها را برمى چیند ...

شفاعت براى دوستان اهل‌ بیت علیهم السلام
سومین درخواست فاطمه صلوات الله علیها در روز قیامت از پروردگار ، شفاعت از دوستان و پیروان اهل‌ بیت علیهم السلام است که مورد قبول حق قرار مى گیرد و دوستان و پیروانش را مورد شفاعت قرار مى دهد .
امام باقر علیه السلام مى فرماید : هنگامى که فاطمه به در بهشت مى رسد ، به پشت سرش مى نگرد .
ندا مى رسد : اى دختر حبیب ! اینک که دستور داده‌ ام به بهشت بروى ، نگران چه هستى ؟
فاطمه صلوات الله علیها جواب مى دهد : اى پروردگار ! دوست دارم در چنین روزى با پذیرش شفاعتم ، مقام و منزلتم معلوم شود .
ندا مى رسد : اى دختر حبیبم ! برگرد و به مردم بنگر و هر که در قلبش دوستى تو یا یکى از فرزندانت نهفته است داخل بهشت گردان .
امام باقر علیه السلام در روایتى دیگر مى فرماید : در روز قیامت بر پیشانى هر فردى ، مومن یا کافر نوشته شده است . پس به یکى از محبان اهل‌ بیت علیهم السلام که گناهانش زیاد است دستور داده مى شود به جهنم برده شود . در آن هنگام ، فاطمه علیها السلام میان دو چشمش را مى خواند که نوشته شده است : دوستدار اهل ‌بیت . پس به خدا عرضه مى دارد : الهى و سیدى ! تو مرا فاطمه نامیدى و دوستان و فرزندانم را به وسیله من از آتش دور ساختى و وعده تو حق است و هرگز وعده‌ ات را زیر پا نمى نهى .
ندا مى رسد : فاطمه ! راست گفتى ، من تو را فاطمه نامیدم و به وسیله تو ، دوستان و پیروانت و دوستان فرزندانت و پیروانشان را از آتش دور گردانیدم . وعده من حق است و هرگز تخلف نمى کنم .
این که مى بینى دستور دادم بنده‌ ام را به دوزخ برند ، بدین جهت بود که درباره‌ اش شفاعت کنى و شفاعتت را بپذیرم تا فرشتگان ، پیامبران ، رسولان و همه مردم از منزلت و مقامت آگاهى یابند .
حال بنگر ، دست هر که بر پیشانى ‌اش « مومن » نوشته شده ، بگیر و به بهشت ببر .

شفاعت دوستان فاطمه از دیگران
عظمت و مقام حضرت فاطمه صلوات الله علیها در روز قیامت چنان است که خداوند به خاطر فاطمه به دوستان آن حضرت نیز مقام شفاعت مى دهد .

امام باقر علیه السلام به جابر فرمود : جابر ! به خدا سوگند ، فاطمه علیها السلام با شفاعت خود در آن روز شیعیان و دوستانش را از میان اهل محشر جدا مى سازد . چنان که کبوتر دانه خوب را از دانه بد جدا مى کند .

عظمت و مقام حضرت فاطمه صلوات الله علیها در روز قیامت چنان است که خداوند به خاطر فاطمه به دوستان آن حضرت نیز مقام شفاعت مى دهد .هنگامى که شیعیان فاطمه همراه وى به در بهشت مى رسند ، خداوند در دلشان مى افکند که به پشت سر بنگرند . وقتى چنین کنند ، ندا مى رسد : دوستان من ! اکنون که شفاعت فاطمه را در حق شما پذیرفتم ، نگران چه هستید ؟

آنان عرضه مى دارند : پروردگارا ! ما نیز دوست داریم در چنین روزى مقام و منزلت ما براى دیگران آشکار شود .

ندا مى رسد : دوستانم ! برگردید و بنگرید و هر که به خاطر دوستى فاطمه شما را دوست داشت و نیز هر که به خاطر محبت فاطمه به شما غذا ، لباس یا آب داده و یا غیبتى را از شما دور گردانیده ، همراه خود وارد بهشت کنید .

به سوى بهشت
حضرت فاطمه علیها السلام ، پس از شفاعت از دوستان خود و فرزندانش و رسیدگى به شکایتش در دادگاه عدل الهى به فرمان خدا ، با جلال و شکوه خاصى وارد بهشت مى شود .
پیامبر اکرم صلوات الله علیه مى فرماید : روز قیامت دخترم فاطمه در حالى که لباس‌ هاى اهدایى خداوند را که با آب حیات آمیخته شده ، پوشیده ، محشور مى شود و همه مردم از مشاهده این کرامت تعجب مى کنند .

آنگاه لباسى از لباس ‌هاى بهشت بر وى پوشانده مى شود . بر هزار حله بهشتى براى او با خط سبز چنین نوشته شده است : دختر پیامبر را به بهترین شکل ممکن و کامل ‌ترین هیبت و تمام ‌ترین کرامت و بیشترین بهره وارد بهشت سازید . پس ، فاطمه سلام الله علیها را به فرمان پروردگار در کمال عظمت و شکوه ، در حالى که پیرامونش هفتاد هزار کنیز قرار گرفته ، به بهشت مى برند .

استقبال حوریان بهشتى
رسول خدا صلی الله علیه و آله به فاطمه علیها السلام فرمود : هنگامى که به در بهشت مى رسى ، دوازده هزار حوریه ، که تاکنون به ملاقات کسى نرفته و نخواهند رفت در حالى که مشعل‌ هاى نورانى به دست دارند و بر شترانى از نور که جهاز هایشان از طلاى زرد و یاقوت سرخ و مهار هایشان از لولو و مروارید درخشان است سوارند ، به استقبالت مى شتابند .

پس وقتى داخل بهشت شدى ، بهشتیان به یکدیگر ورودت را بشارت خواهند داد و براى شیعیانت سفره‌ هایى از گوهر ، که بر پایه ‌هایى از نور برقرار ساخته‌ اند ، آماده مى سازند و در حالى که هنوز سایر مردم گرفتار حسابرسى اند ، آنان از غذا هاى بهشتى مى خورند .

اولین سخن فاطمه در بهشت
سلمان فارسى از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله چنین روایت کرده است :

هنگامى که فاطمه داخل بهشت مى شود و آنچه خداوند برایش مهیا کرده ، مى بیند ، این آیه را تلاوت مى کند :

« بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله الذى اذهب عناالحزن ان ربنا لغفور شکور الذى احلنا دارالمقامه من فضله لایمسنا فیها نصب ولا یمسنا فیها لغوب » ؛
ستایش و سپاس ویژه خدایى است که اندوهمان را زدود . همانا پروردگار ما آمرزنده و پاداش دهنده است . پروردگارى که در سایه بخشش خود ما را به بهشت و اقامتگاه همیشگى مان فرود آورد . ما در آن جا با رنج و ملالى رو به رو نمى شویم .

زیارت انبیا از فاطمه زهرا سلام الله علیها در بهشت
آنگاه که همه انبیا و اولیاى خدا وارد بهشت شدند ، آهنگ دیدار دختر پیامبر خدا مى کنند . رسول خدا صلی الله و علیه و آله به فاطمه فرمود : هرگاه اولیاى خدا در بهشت مستقر گردیدند ، از آدم گرفته تا سایر انبیا همه به دیدارت مى شتابند .


عنایات خداوند به فاطمه علیها السلام در بهشت
پروردگار منّان به فاطمه زهرا سلام الله علیها در بهشت عنایاتى ویژه خواهد داشت . بخشى از آن عنایات چنین است :

1- خانه ‌هاى بهشتى
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود : هنگامى که مرا به معراج بردند و داخل بهشت شدم ، به قصر فاطمه رسیدم . درون آن هفتاد قصر بود که تمام در و دیوار و طاق ‌هایش از دانه ‌هاى مروارید سرخ ساخته شده ، همه آنها به یک شکل زینت داده شده بود .

2- همنشینى با پیامبر صلی الله و علیه و آله
پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله به حضرت على علیه السلام فرمود : یا على ! تو و دخترم فاطمه در بهشت در قصر من همنشین من هستید . سپس این آیه را تلاوت فرمود : " برادران بر تخت ‌هاى بهشتى رو به روى هم مى نشینند . "

3- درجه وسیله
رسول خدا صلی الله و علیه و آله فرمود : فِى الجَنَّةِ دَرَجَةٌ تُدعَى الوَسیلَةُ فَاِذَا سَاَلتُم اللهَ فَاساَلُوا لِىَ الوَسِیلَةَ قَالُوا یَا رَسُولَ اللهِ مَن یَسکنُ مَعَک فِیها؟ قَالَ علىً و فاطمةُ و الحَسَنُ و الحُسَین .
در بهشت درجه‌ اى به نام « وسیله » است . هرگاه خواستید ، هنگام دعا ، چیزى برایم بخواهید ، مقام وسیله را از خداوند خواستار شوید . گفتند : یا رسول ‌الله ! چه کسانى در این درجه ( مخصوص ) با شما همنشین خواهند بود ؟ فرمود : على ، فاطمه ، حسن و حسین .

علامه امینى در منقبت بیست و ششم مى نویسد :
از مناقب حضرت زهرا علیها السلام همراه بودن او با پدر و همسر و فرندانش در درجة الوسیله است . آنجا پایتخت عظمت حضرت حق تبارک و تعالى است و جز پنج تن علیهم السلام هیچ یک از انبیا و اولیا و مرسلین و صالحان و فرشتگان مقرب کسى بدان راه نمى یابد .

4- سکونت در حظیرة القدس
سیوطى در مسند مى نویسد :
« اِنَّ فاطمَةَ و علیاً و الحسنَ و الحسینَ فِى حَظِیرَةِ القُدسِ فِى قُبَّةٍ بَیضَاء سَقفُها عَرشُ الرَّحمنِ » ؛
فاطمه و على و حسن و حسین در جایگاهى بهشتى به نام « حظیرة القدس » در زیر گنبدى سفید به سرمى برند که سقف آن عرش پروردگار است .

پیامبر خدا صلی الله و علیه و آله فرمود : در قیامت ، جایگاه من و على و فاطمه و حسن و حسین سرایى زیر عرش پروردگار است .

نویسنده خصایص فاطمه ، ضمن بیانى مفصل درباره حظیرة القدس ، مى نویسد : والاترین جایگاه ‌ها در بهشت حظیرة القدس است .

5- بخشیدن چشمه تسنیم به فاطمه علیها السلام
طبرى از همام بن ابى على چنین نقل مى کند : به کعب الحبر گفتم :

نظرت درباره شیعیان على بن ابى طالب علیه السلام چیست ؟

گفت : اى همام ! من اوصاف شان را در کتاب خدا مى یابم . اینان پیروان خدا و پیامبرش و یاران دین او و پیروان ولى اش شمرده مى شوند .

اینان بندگان ویژه خدا و برگزیدگان اویند . خدا آنها را براى دینش برگزید و براى بهشت خویش آفرید .

جایگاهشان در فردوس اعلاى بهشت است . در خیمه‌ اى که اتاق ‌هایى از مروارید درخشان دارد ، زندگى مى کنند . آنان از مقربین ابرارند و سرانجام از جام « رحیق مختوم » مى نوشند .

رحیق مختوم چشمه‌ اى است که به آن « تسنیم » گفته مى شود و هیچ کس جز آنها از آن چشمه استفاده نخواهد کرد . تسنیم ، چشمه‌ اى است که خداوند آن را به فاطمه علیها السلام دختر پیامبر صلی الله و علیه و آله و همسر على بن ابى طالب علیه السلام بخشید و از پاى ستون خیمه فاطمه جارى مى شود . آب آن چشمه چنان گواراست که به سردى کافور و طعم زنجفیل و عطر مُشک شباهت دارد ... .

خدایا ما را از شفاعت آن دُر گرانبها بى نصیب مگذار .

حضرت زهرا علیهاالسلام از منظر امیرالمومنین
منزلت و جایگاه رفیع حضرت زهرا علیهاالسلام در نزد حضرت علی علیه السلام نشانگر اوج شخصیت زن در نگاه اوست ، یک زن می ‌تواند چنان بالا رود که مایه مباهات و افتخار امام ( علیه السلام ) گردد . اگرچه بیان عظمت مقام حضرت فاطمه علیها السلام در نزد حضرت علی علیه السلام خود تحقیق مستقلی می ‌طلبد لکن در اینجا فهرست‌ وار ، به ذکر پاره‌ ای از موارد ، پرداخته شده تا بیانگر اوج مقام و مرتبه زن در نگرش حضرت باشد .

مباهات حضرت علی به همسری فاطمه علیهماالسلام
شخصیت بزرگی چون علی علیه السلام به همسری فاطمه علیها السلام افتخار می ‌کند و همسری با او را برای خود فضیلت و ملاک برتری بر دیگران و شایستگی پذیرش مسئولیت‌ های سنگینی چون رهبری جهان اسلام می‌ داند . برخی از موارد که حضرت برای اثبات حقانیت خود به داشتن همسری فاطمه علیهاالسلام استناد فرموده‌ اند عبارت است از :

* در پاسخ نامه‌ ای به معاویه از جمله فضیلت‌ ها و امتیاز هایی که حضرت به آن اشاره می‌ فرمایند این است که « بهترین زنان جهان از ماست و حمالة الحطب و هیزم کش دوزخیان از شماست . »

* در جریان شورای شش نفره که خلیفه دوم برای جانشینی وی را تعیین کرده بود حضرت خطاب به سایر اعضا فرمود : « آیا در بین شما به جز من کسی هست که همسرش بانوی زنان جهان باشد ؟ » همگی پاسخ دادند : نه .

* حضرت علی علیه السلام در ضمن پاسخ به نامه دیگر معاویه می ‌نویسد : « دختر پیامبر صلی الله علیه و آله همسر من است که گوشت او با خون و گوشت من در هم آمیخته است . نوادگان حضرت احمد ( صلی الله علیه و آله ) ، فرزندان من از فاطمه علیهاالسلام هستند ، کدامیک از شما سهم و بهره‌ ای چون من دارا هستید .»

* در جریان سقیفه حضرت ضمن برشمردن فضایل و کمالات خویش و این‌ که باید بعد از پیامبر ، او رهبری و هدایت جامعه اسلامی را عهده ‌دار شود به ابوبکر فرمود : « تو را به خدا سوگند می ‌دهم ! آیا آن کس که رسول خدا او را برای همسری دخترش برگزید و فرمود خداوند او را به همسری تو [ علی ] در آورد من هستم یا تو ؟ ابوبکر پاسخ داد : تو هستی .

تنها تسلی بخش علی علیه السلام
حضرت بعد از شهادت فاطمه خطاب به ایشان فرمودند :

« بِمَنِ العَزاءُ‌ یا بِنتَ مُحمَد ؟ کنتُ بِک اَتَعزی فَفیمَ العَزاء مِن بَعدِک؟ » ؛
با چه کسی آرامش یابم ای دختر محمد ؟ من به وسیله تو تسکین می‌ یافتم ؛ بعد از تو با چه کسی آرامش یابم ؟

غضب خداوند به غضب فاطمه علیهاالسلام
حضرت علی علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل نموده که ایشان فرمودند :

« انَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ لَیَغضِبُ لِغَضِبِ فاطِمَه وَ یَرضی لِرِضاها » ؛
خداوند عزوجل به خاطر خشم فاطمه ، خشمگین ؛ و برای خشنودی و رضایت فاطمه راضی می‌ شود .

« خدا چنین خواست که او زودتر از دیگران به رسول خدا بپیوندد ، پس از او شکیبایی من به پایان رسیده و خویشتن‌ داری از دست رفته ، اما آنچنان که در جدایی تو صبر کردم در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره‌ ای ندارم شکیبایی بر من سخت است . پس از او آسمان و زمین در نظرم زشت می‌ نماید و هیچ گاه اندوه دلم نمی ‌گشاید . چشمم بی‌ خواب ، و دل از سوز غم سوزان است . تا خداوند مرا در جوار تو ساکن گرداند . مرگ زهرا ضربه‌ ای بود که دل را خسته و غصه‌ ام را پیوسته گردانید و چه زود جمع ما را به پریشانی کشانید ... و در حدیث دیگر خطاب به حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمودند :

« انَّ اللهَ لَیَغضِبُ لِغَضَبِک وَ یَرضی لِرِضاک » ؛
خداوند برای خشم تو ، خشمگین و برای خشنودی تو ، خشنود می ‌شود .

 

 نمونه هایی ازمکارم اخلاق در زندگی حضرت زهراء سلام الله علیها

 سراسر زندگانی صدیقه طاهره (علیها السلام)، مملو از مکارم اخلاق و رفتارهای نمونه و انسانی است. ما در این مجال جهت رعایت اختصار تنها به سه مورد اشاره می‌نماییم. اما دوباره تأکید می‌کنیم که این موارد، تنها بخش کوچکی از مکارم اخلاقی آن حضرت است.

از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منقول است که: مردی از اعراب مهاجر که فردی فقیر مستمند بود، پس از نماز عصر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) طلب کمک و مساعدت نمود. حضرت فرمود که من چیزی ندارم. سپس او را به خانه فاطمه (سلام الله علیها) که در کنار مسجد و در نزدیکی خانه رسول خدا قرار داشت، راهنمایی نمودند. آن شخص به همراه بلال (صحابی و مؤذن رسول خدا) به در خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) آمد و بر اهل بیت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (علیها السلام) با وجود اینکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهایت گرسنگی به سر می‌بردند، چون از حال فقیر آگاه شد، گردن‌بندی را که فرزند حمزه، دختر عموی حضرت به ایشان هدیه داده بود و در نزد آن بزرگوار یادگاری ارزشمند محسوب می‌شد، از گردن باز نمود و به اعرابی فرمود: این را بگیر و بفروش؛ امید است که خداوند بهتر از آن را نصیب تو نماید. اعرابی گردن‌بند را گرفت و به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و شرح حال را گفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از شنیدن ماجرا، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ریخت و به حال اعرابی دعا فرمود. عمار یاسر (از اصحاب پیامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطای غذا، لباس، مرکب و هزینه سفر به اعرابی، آن گردن‌بند را از او خریداری نمود. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از اعرابی پرسید: آیا راضی شدی؟ او در مقابل، اظهار شرمندگی و تشکر نمود. عمار گردن‌بند را در پارچه ای یمانی پیچیده و آنرا معطر نمود و به همراه غلامش به پیامبر هدیه داد. غلام به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و جریان را باز گفت. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) غلام و گردن‌بند را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. غلام به خانه‌ی صدیقه اطهر آمد. زهرا (علیها السلام)، گردن‌بند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود.

گویند غلام در این هنگام تبسم نمود. هنگامی که علت را جویا شدند، گفت: چه گردن‌بند با برکتی بود، گرسنه‌ای را سیر کرد و برهنه‌ای را پوشانید، پیاده‌ای را صاحب مرکب و فقیری را بی‌نیاز کرد و غلامی را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خویش بازگشت.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب زفاف پیراهن نویی را برای دختر خویش تهیه نمود. فاطمه (علیها السلام) پیراهن وصله‌داری نیز داشت. سائلی بر در خانه حاضر شد و گفت: من از خاندان نبوت پیراهن کهنه می‌خواهم. حضرت زهرا (علیها السلام) خواست پیراهن وصله‌دار را مطابق خواست سائل به او بدهد که به یاد آیه شریفه "هرگز به نیکی دست نمی‌یابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق نمایید"، افتاد. در این هنگام فاطمه (علیها السلام) پیراهن نو را در راه خدا انفاق نمود.

امام حسن مجتبی در ضمن بیانی، عبادت فاطمه (علیها السلام)، توجه او به مردم و مقدم داشتن آنان بر خویشتن، در عالیترین ساعات راز و نیاز با پروردگار را این گونه توصیف می‌نمایند: "مادرم فاطمه را دیدم که در شب جمعه‌ای در محراب عبادت خویش ایستاده بود و تا صبحگاهان، پیوسته به رکوع و سجود می‌پرداخت. و شنیدم که بر مردان و زنان مؤمن دعا می‌کرد، آنان را نام می‌برد و بسیار برایشان دعا می‌نمود اما برای خویشتن هیچ دعایی نکرد. پس به او گفتم: ای مادر، چرا برای خویش همانگونه که برای غیر، دعا می‌نمودی، دعا نکردی؟ فاطمه (علیها السلام) گفت: پسرم ! اول همسایه و سپس خانه."

.

چگونگی ازدواج فاطمه ( ع ) و علی  ( ع)
از آغاز معلوم بود و همه مي دانستند که جز علی ( ع ) کسی همسر علی  ( ع )  کفو  فاطمه دختر پيامبر عاليقدر اسلام نيست . با وجود اين ، بسياری از ياران و کسانی که خود را به پيغمبر ( ص ) نزديک احساس مي کردند ، به اين وصلت چشم داشتند و اين آرزو را در دل مي پروردند . نوشته اند : پس از اين آزمونها عده ای از اصحاب به حضرت علی ( ع ) مي گفتند : چرا برای ازدواج با يگانه دختر پيغمبر ( ص ) اقدام نمي کنی ؟ حضرت علی ( ع ) مي فرمود : چيزی ندارم که برای  اين منظور قدم پيش نهم . آنان مي گفتند : پيغمبر ( ص ) از تو چيزی نمي خواهد . سرانجام حضرت علی ( ع ) زمينه را برای  طرح اين درخواست آماده ديد . روزی به خانه رسول اکرم ( ص ) رفت . اما شدت حيا مانع ابراز مقصود شد . نوشته اند دو سه بار اين عمل تکرار گرديد . سومين بار پيغمبر اکرم ( ص ) از علی  ( ع ) پرسيد : آيا حاجتی داری ؟ علی ( ع ) گفت : آری . پيغمبر فرمود : شايد برای خواستگاری زهرا آمده ای ؟ علی عرض کرد : آری . چون مشيت و امر الهی بر اين کار قرار گرفته بود و پيامبر از طريق وحی بر انجام دادن اين مهم آگاه شده بود ، مي بايست اين پيشنهاد را با دخت گراميش نيز در ميان بگذارد و از نظر او آگاه گردد . پيامبر ( ص ) به دخترش فاطمه گفت : تو علی را خوب مي شناسی ، علی  نزديکترين افراد به من مي باشد . در اسلام ، سابقه فضيلت و خدمت دارد . من از خدا خواستم برای  تو بهترين شوهر را برگزيند . خداوند مرا به ازدواج تو با علی امر فرموده است . بگو چه نظر داری ؟ فاطمه ساکت ماند . پيغمبر سکوت او را موجب رضا دانست و مسرور شد و صدای  تکبيرش بلند شد . آن گاه پيامبر ( ص ) بشارت اين ازدواج را به علی ( ع ) فرمود و مهر فاطمه را 400مثقال نقره قرار داد و در جلسه ای که عده ای از اصحاب بودند ، خطبه عقد را قراءت کرد و اين ازدواج فرخنده انجام شد . گفتنی است که علی ( ع ) جز يک شمشير و يک زره و شتری برای  آب کشی چيزی در اختيار نداشت . پيغمبر ( ص ) به علی فرمود : شمشير را برای  جهاد نگه دار ، شترت را هم برای  آب کشی و سفر حفظ کن ، اما زره خود را بفروش تا وسايل ازدواج فراهم شود . پيغمبر ( ص ) به سلمان فرمود : اين زره را بفروش . سلمان زره را به پانصد درهم فروخت . سپس گوسفندی را کشتند و وليمه عقد ازدواج دادند . اين جشن در ماه رجب سال دوم هجرت انجام شد . تمام وسايلی که به عنوان جهيزيه به خانه فاطمه زهرا ( ع ) دخت گرامی پيامبر ( ص ) آورده شده است ، از 14قلم تجاوز نمي کند : چارقد سرانداز - دو عدد لنگ - يک قطيفه - يک طاقه چادر پشمی - 4 بالش - يک تخته حصير - قدح چوبی - کوزه گلی - مشک آب - تنگ آبخوری - تختخواب چوبی  - يک طشت لباسشويی - يک آفتابه - يک زوج دستاس و مقداری عطر و بخور . اين است جهيزيه و تمام اثاث خانه فاطمه زهرا زوجه علی ( ع ) سرور زنان عالم . در شب زفاف - به جای خديجه که به جهان باقی شتافته بود ، سلمی دختر عميس مواظبت از فاطمه زهرا را بر عهده داشت - و رسول اکرم ( ص ) خود شخصا با عده ای از مهاجر و انصار و ياران باوفا در مراسم عروسی  شرکت فرمود - از بانک تکبير و تهليل فضای کوچه های مدينه روحانيتی خاص يافته بود و موج شادی و سرور بر قلبها مي نشست . پيامبر گرامی دست دخترش را در دست علی گذاشت و در حق آن زوج سعادتمند دعای خير کرد و آنها را به خداوند بزرگ سپرد . و بدين سان و با همين سادگی عروسی بهترين مردان و بهترين زنان جهان برگزار شد .

ازدواج و فرزندان آن حضرت

 صدیقه کبری خواستگاران فراوانی داشت. نقل است که عده‌ای از نامداران صحابه از او خواستگاری کردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها فرمود که اختیار فاطمه در دست خداست. بنا بر آنچه که انس بن مالک نقل نموده است، عده‌ای دیگر از میان نامداران مهاجرین، برای خواستگاری فاطمه (علیها السلام) به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتند و گفتند حاضریم برای این وصلت، مهر سنگینی را تقبل نماییم. رسول خدا همچنان مسأله را به نظر خداوند موکول می‌نمود تا سرانجام جبرئیل بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و گفت: "ای محمد! خدا بر تو سلام می‌رساند و می‌فرماید فاطمه را به عقد علی درآور، خداوند علی را برای فاطمه و فاطمه را برای علی پسندیده است." امام علی (علیه السلام) نیز از خواستگاران فاطمه (علیها السلام) بود و حضرت رسول بنا بر آنچه که ذکر گردید، به امر الهی با این وصلت موافقت نمود. در روایات متعددی نقل گشته است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر علی نبود، فاطمه همتایی نداشت. بدین ترتیب بود که مقدمات زفاف فراهم شد. حضرت فاطمه (علیها السلام) با مهری اندک (بر خلاف رسوم جاهلی که مهر بزرگان بسیار بود) به خانه امام علی (علیه السلام) قدم گذارد.(3) ثمره این ازدواج مبارک، 5 فرزند به نامهای حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و محسن (که در جریان وقایع پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سقط شد)، بود. امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) از امامان 12 گانه می‌باشند که در دامان چنین مادری تربیت یافته‌اند و 9 امام دیگر (به غیر از امام علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام)) از ذریه امام حسین (علیه السلام) می‌باشند و بدین ترتیب و از طریق فاطمه (علیها السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) منتسب می‌گردند و از ذریه ایشان به شمار می‌روند.(4) و به خاطر منسوب بودن ائمه طاهرین (به غیر از امیر مؤمنان (علیه السلام)) به آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) را "ام الائمه" (مادر امامان) گویند.

زینب (سلام الله علیها) که بزرگترین دختر فاطمه (علیها السلام) به شمار می‌آید، بانویی عابد و پاکدامن و عالم بود. او پس از واقعه عاشورا، و در امتداد حرکت امام حسین (علیه السلام)، آن چنان قیام حسینی را نیکو تبیین نمود، که پایه‌های حکومت فاسق اموی به لرزه افتاد و صدای اعتراض مردم نسبت به ظلم و جور یزید بارها و بارها بلند شد. تا جایی که حرکتهای گسترده‌ای بر ضد ظلم و ستم او سازمان گرفت. آنچه از جای جای تاریخ درباره عبادت زینب کبری (علیها السلام) بدست می‌آید، آنست که حتی در سخت‌ترین شرایط و طاقت‌فرساترین لحظات نیز راز و نیاز خویش با پروردگار خود را ترک ننمود و این عبادت و راز و نیاز او نیز ریشه در شناخت و معرفت او نسبت به ذات مقدس ربوبی داشت.

ام کلثوم نیز که در دامان چنین مادری پرورش یافته بود، بانویی جلیل القدر و خردمند و سخنور بود که او نیز پس از عاشورا به همراه زینب (سلام الله علیها) حضور داشت و نقشی عمده در آگاهی دادن به مردم ایفا نمود.

 

فاطمه (علیها السلام) در خانه

 فاطمه (علیها السلام) با آن همه فضیلت، همسری نیکو برای امیر مؤمنان بود. تا جایی که روایت شده هنگامی که علی (علیه السلام) به فاطمه (علیها السلام) می‌نگریست، غم و اندوهش زدوده می‌شد. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه حتی اموری را که می‌پنداشت امام علی (علیه السلام) قادر به تدارک آنها نیست، از او طلب نمی نمود. اگر بخواهیم هر چه بهتر رابطه زناشویی آن دو نور آسمان فضیلت را بررسی نماییم، نیکوست از امام علی (علیه السلام) بشنویم؛ چه آن هنگام که در ذیل خطبه‌ای به فاطمه (علیها السلام) با عنوان بهترین بانوی جهانیان مباهات می‌نماید و او را از افتخارات خویش بر می‌شمرد و یا آن هنگام که می‌فرماید: "بخدا سوگند که او را به خشم در نیاوردم و تا هنگامی که زنده بود، او را وادار به کاری که خوشش نیاید ننمودم؛ او نیز مرا به خشم نیاورد و نافرمانی هم ننمود."

 

مقام حضرت زهرا (علیها السلام) و جایگاه علمی ایشان

 فاطمه زهرا (علیها السلام) در نزد شیعیان اگر چه امام نیست، اما مقام و منزلت او در نزد خداوند و در بین مسلمانان به خصوص شیعیان، نه تنها کمتر از سایر ائمه نیست، بلکه آن حضرت همتای امیر المؤمنین و دارای منزلتی عظیم‌تر از سایر ائمه طاهرین (علیهم السلام) می‌باشد.

اگر بخواهیم مقام علمی فاطمه (علیها السلام) را درک کنیم و به گوشه‌ای از آن پی ببریم، شایسته است به گفتار او در خطبه فدکیه بنگریم؛ چه آنجا که استوارترین جملات را در توحید ذات اقدس ربوبی بر زبان جاری می‌کند، یا آن هنگام که معرفت و بینش خود را نسبت به رسول اکرم آشکار می‌سازد و یا در مجالی که در آن خطبه، امامت را شرح مختصری می‌دهد. جای جای این خطبه و احتجاجات این بانوی بزرگوار به قرآن کریم و بیان علت تشریع احکام، خود سندی محکم بر اقیانوس بی‌کران علم اوست که متصل به مجرای وحی است (قسمتی از این خطبه در فراز آخر مقاله خواهد آمد). از دیگر شواهدی که به آن وسیله می‌توان گوشه‌ای از علو مقام فاطمه (علیها السلام) را درک نمود، مراجعه زنان و یا حتی مردان مدینه در مسائل دینی و اعتقادی به آن بزرگوار می‌باشد که در فرازهای گوناگون تاریخ نقل شده است. همچنین استدلالهای عمیق فقهی فاطمه (علیها السلام) در جریان فدک (که مقداری از آن در ادامه ذکر خواهد گردید)، به روشنی بر احاطه فاطمه (علیها السلام) بر سراسر قرآن کریم و شرایع اسلامی دلالت می‌نماید.

 

مقام عصمت

 در بیان عصمت فاطمه (علیها السلام) و مصونیت او نه تنها از گناه و لغزش بلکه از سهو و خطا، استدلال به آیه تطهیر ما را بی‌نیاز می‌کند. ما در این قسمت جهت جلوگیری از طولانی شدن بحث، تنها اشاره می‌نماییم که عصمت فاطمه (علیها السلام) از لحاظ کیفیت و ادله اثبات همانند عصمت سایر ائمه و پیامبر است که در قسمت مربوطه در سایت بحث خواهد شد. 

 

بیان عظمت فاطمه از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

 رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بارها و بارها فاطمه (علیها السلام) را ستود و از او تجلیل نمود. در مواقع بسیاری می‌فرمود: "پدرش به فدایش باد" و گاه خم می‌شد و دست او را می‌بوسید. به هنگام سفر از آخرین کسی که خداحافظی می‌نمود، فاطمه (علیها السلام) بود و به هنگام بازگشت به اولین محلی که وارد می‌شد، خانه او بود.

عامه محدثین و مسلمانان از هر مذهب و با هر عقیده‌ای، این کلام را نقل نموده‌اند که حضرت رسول می‌فرمود: "فاطمه پاره تن من است هر کس او را بیازارد مرا آزرده است." از طرفی دیگر، قرآن کریم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از هر سخنی که منشأ آن هوای نفسانی باشد، بدور دانسته و صراحتاً بیان می‌دارد که هر چه پیامبر می‌فرماید، سخن وحی است. پس می‌توان دریافت که این همه تجلیل و ستایش از فاطمه (علیها السلام)، علتی ماورای روابط عاطفی مابین پدر و فرزند دارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز خود به این مطلب اشاره می‌فرمود. گاه در جواب خرده‌گیران، لب به سخن می‌گشود که خداوند مرا به این کار امر نموده و یا می‌فرمود: "من بوی بهشت را از او استشمام می‌کنم."

اما اگر از زوایای دیگر به بحث بنگریم و حدیث نبوی را در کنار آیات شریفه قرآن کریم قرار دهیم، مشاهده می‌نماییم قرآن کریم عقوبت کسانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اذیت نمایند، عذابی دردناک ذکر می‌کند. و یا می‌فرماید کسانی که خدا و رسول را اذیت نمایند، خدا آنان را در دنیا از رحمت خویش دور می‌دارد و برای آنان عذابی خوار کننده آماده می‌نماید. پس به نیکی مشخص می‌شود که رضا و خشنودی فاطمه (علیها السلام)، رضا و خشنودی خداوند است و غضب او نیز باعث غضب خداست. به بیانی دقیق‌تر، او مظهر رضا و غضب الهی است. چرا که نمی‌توان فرض نمود، شخصی عملی را انجام دهد و بدان وسیله فاطمه (علیها السلام) را بیازارد و موجب آزردگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گردد و بدین سبب مستوجب عقوبت الهی شود، اما خداوند از آن شخص راضی و به عمل او خشنود باشد و در عین رضایت، او را مورد عقوبتی سنگین قرار دهد.

نکته‌ای دیگر که از قرار دادن این حدیث در کنار آیات قرآن کریم بدست می‌آید، آنست که رضای فاطمه (علیها السلام)، تنها در مسیر حق بدست می‌آید و غضب او فقط در انحراف از حق و عدول از اوامر الهی حاصل می‌شود و در این امر حتی ذره‌ای تمایلات نفسانی و یا انگیزه‌های احساسی مؤثر نیست. چرا که از مقام عدل الهی، بدور است شخصی را به خاطر غضب دیگری که برخواسته از تمایل نفسانی و یا عوامل احساسی مؤثر بر اراده اوست، عقوبت نماید.

 از شادی  تا اندوه
در سال يازدهم هجری در آخر ماه صفر رحلت جانگداز پيامبر ( ص ) پيش آمد و چه دردآور بود جدايی اين پدر و دختر - پدری چون پيامبر گرامی که هميشه هنگام سفر با آخرين کسی که وداع مي کرد و او را مي بوييد و مي بوسيد ، دخت گراميش بود و چون از سفر بازمي گشت ، اولين ديدار را با دخترش داشت . پيوسته از حالش جويا مي شد و رازی از رازها را در گوش جانش مي گفت و دختری  که پيوسته از کودکی در کنار پدر بود و از او پرستاری مي کرد ، گاهی با زنان هاشمی به ميدان جنگ مي شتافت تا حال پدر را جويا شود . چنانکه در جنگ احد که به دروغ آوازه درافتاد که پيامبر ( ص ) در جنگ کشته شده ، به دامنه کوه احد شتافت و سر و صورت خونين پدر را شستشو داد و از خاکستر حصيری که سوخته بود بر جراحات پدر پاشيد و از زخمهای آن حضرت مواظبت کرد تا بهبود يافت - دختری که لحظه به لحظه که از کارهای  خانه داری و بچه داری فراغت مي يافت ، به خدمت پدر مي رسيد و از ديدارش بهره مند مي شد ... آری لحظه جدايی اين چنين پدر و دختری  فرارسيد و چه زود فرارسيد . پيامبر ( ص ) در بستر بيماری افتاد و رنگ رخسارش نمايانگر واپسين لحظات عمرش بود . عايشه روايت مي کند که پيغمبر ( ص ) در حالت جان دادن و آخرين رمقهای  حيات ، دختر عزيزش فاطمه ( ع ) را خواست و نزديکش نشانيد و در گوش او رازی  گفت که فاطمه سخت به گريه افتاد . پس از آن سخن ديگری گفت که ناگهان چهره فاطمه شکفته شد . همگان از ديدن اين دو منظره متضاد متعجب شدند . راز اين رازگويی را از حضرت فاطمه زهرا خواستند ، فرمود : نخست پدرم خبر مرگ خود را به من گفت ، بسيار محزون شدم و عنان شکيبايی از دستم بشد ، گريه کردند ، او نيز متأثر شد ، ديگر بار در گوشم گفت : دخترم ! بدان تو نخستين کسی از خانواده هستی  که به زودی به من ملحق خواهی شد . به شنيدن اين بشارت خوشحال شدم . پدرم فرمود راضی  هستی که " سيده نساء العالمين و سيده نساء هذه الامة " باشی ؟ فاطمه گفت : به آنچه خدا و تو بپسنديد راضي ام . باری ، فاطمه سرور زنان عالم و سرور زنان اين امت - اين نو گل خندان باغ رسالت بر اثر تندبادهای حوادث ، زود پر پر شد و چندی بعد از پدر بزرگوارش به وی پيوست . وه که چه کوته بود عمر آن ملکه اسلام . آری ، مرگ پدری مهربان و دگرگونيهايی  که پس از رسول خدا ( ص ) روی  نمود ، روح و جسم دختر پيغمبر ( ص ) را آزرده ساخت . وی در روزهايی که پس از مرگ پدر زيست ، پيوسته رنجور ، پژمرده و گريان بود . هرگز رنج جدايی پدر را تحمل نمي کرد و برای همين بود که چون خبر مرگ خود را از پدر شنيد لبخند زد . او مردن را بر زيستنی جدا از پدر ، ترجيح مي داد . سرانجام ، آزردگيها و ناتوانی تا بدان جا کشيد که دختر پيغمبر ( ص ) در بستر افتاد . در مدت بيماری او ، از آن مردان جان بر کف ، از آن مسلمانان آماده در صف ، از آنان که هر چه داشتند ، از برکت پدر او بود ، چند تن او را دلداری دادند و يا به ديدنش رفتند ؟ ظاهرا جز يکی  دو تن از محرومان و ستمديدگان چون بلال و سلمان کسی از اين بانوی گرانقدر غم خواری  نکرد . اما زنان مهاجر بويژه انصار ، که از آزردگی و بيماری فاطمه ( ع ) خبر يافتند ، با مهربانی نزد او گرد آمدند و از او عيادت و دلجويی نمودند . دختر پيامبر ( ص ) در بستر بيماری  نيز ، در پاسخ کسانی که از او احوالپرسی مي کردند ، سخنانی فصيح و بليغ بر زبان مي راند . سخنانی که در آن روز ، درد دل و گله و شکوه بانويی داغديده و ستم رسيده مي نمود ، اما بحقيقت اعلام خطری بود ، که مسلمانان را از تفرقه افکنی و فتنه انگيزی در آينده بيم مي داد . باری ، دخت پيامبر ( ص ) گفتنيها را گفت و بر اثر مصائب جانکاه و دوری از پدر مهربان گرانقدرش رسول مکرم ( ص ) به " گلشن رضوان " شتافت .

فاطمه (علیها السلام) پس از پیامبر

 با وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، فاطمه (علیها السلام) غرق در سوگ و ماتم شد. از یک طرف نه تنها پدر او بلکه آخرین فرستاده خداوند و ممتازترین مخلوق او، از میان بندگان به سوی خداوند، بار سفر بسته بود. هم او که در وجود خویش برترین مکارم اخلاقی را جمع نموده و با وصف صاحب خلق عظیم، توسط خداوند ستوده شده بود. هم او که با وفاتش باب وحی تشریعی بسته شد؛ از طرفی دیگر حق وصی او غصب گشته بود. و بدین ترتیب دین از مجرای صحیح خود، در حال انحراف بود. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه غم و اندوه خویش را در این زمینه کتمان نمی‌نمود. گاه بر مزار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر می‌شد و به سوگواری می‌پرداخت و گاه تربت شهیدان احد و مزار حمزه عموی پیامبر را برمی‌گزید و درد دل خویش را در آنجا بازگو می‌نمود. حتی آن هنگام که زنان مدینه علت غم و اندوه او را جویا شدند، در جواب آنان صراحتاً اعلام نمود که محزون فقدان رسول خدا و مغموم غصب حق وصی اوست.

هنوز چیزی از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نگذشته بود که سفارش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابلاغ فرمان الهی توسط ایشان در روز غدیر، مبنی بر نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان حاکم و ولی مسلمین پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، توسط عده ای نادیده گرفته شد و آنان در محلی به نام سقیفه جمع گشتند و از میان خود فردی را به عنوان حاکم برگزیدند و شروع به جمع‌آوری بیعت از سایرین برای او نمودند. به همین منظور بود که عده‌ای از مسلمانان به نشانه اعتراض به غصب حکومت و نادیده گرفتن فرمان الهی در نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان ولی و حاکم اسلامی پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه فاطمه (علیها السلام) جمع گشتند. هنگامی که ابوبکر - منتخب سقیفه - که تنها توسط حاضرین در سقیفه انتخاب شده بود، از اجتماع آنان و عدم بیعت با وی مطلع شد؛ عمر را روانه خانه فاطمه (علیها السلام) نمود تا امام علی (علیه السلام) و سایرین را به زور برای بیعت در مسجد حاضر نماید. عمر نیز با عده‌ای به همراه پاره آتش، روانه خانه فاطمه (علیها السلام) شد. هنگامی که بر در خانه حاضر شد، فاطمه (علیها السلام) به پشت در آمد و علت حضور آنان را جویا شد. عمر علت را حاضر نمودن امام علی (علیه السلام) و دیگران در مسجد برای بیعت با ابوبکر عنوان نمود. فاطمه (علیها السلام) آنان را از این امر منع نمود و آنان را مورد توبیخ قرار داد. در نتیجه عده‌ای از همراهیان او متفرق گشتند. اما در این هنگام او که از عدم خروج معترضین آگاهی یافت، تهدید نمود در صورتی که امام علی (علیه السلام) و سایرین برای بیعت از خانه خارج نشوند، خانه را با اهلش به آتش خواهد کشید. و این در حالی بود که می‌دانست حضرت فاطمه (علیها السلام) در خانه حضور دارد. در این موقع عده‌ای از معترضین از خانه خارج شدند که مورد برخورد شدید عمر قرار گرفتند و شمشیر برخی از آنان نیز توسط او شکسته شد. اما همچنان امیر مومنان، فاطمه و کودکان آنان در خانه حضور داشتند. بدین ترتیب عمر دستور داد تا هیزم حاضر کنند و به وسیله هیزمهاي گردآوری شده و پاره آتشی که با خود همراه داشت، درب خانه را به آتش کشیدند و به زور وارد خانه شدند و به همراه عده‌ای از همراهانش خانه را مورد تفتیش قرار داده و امام علی را به زور و با اکراه به سمت مسجد کشان کشان بردند. در حین این عمل، فاطمه (علیها السلام) بسیار صدمه دید و لطمات فراوانی را تحمل نمود اما باز از پا ننشست و بنا بر احساس وظیفه و تکلیف الهی خویش در دفاع از ولی زمان و امام خود به مسجد آمد. عمر و ابوبکر و همراهان آنان را در مسجد رسول خدا مورد خطاب قرار داد و آنان را از غضب الهی و نزول عذاب بر حذر داشت. اما آنان اعمال خویش را ادامه دادند.

 

فاطمه (علیها السلام) و فدک

از دیگر ستمهایی که پس از ارتحال پیامبر در حق فاطمه (علیها السلام) روا داشته شد، مسأله فدک بود. فدک قریه‌ای است که تا مدینه حدود 165 کیلومتر فاصله دارد و دارای چشمه جوشان و نخلهای فراوان خرماست و خطه‌ای حاصلخیز می‌باشد. این قریه متعلق به یهودیان بود و آن را بدون هیچ جنگی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشیدند؛ لذا مشمول اصطلاح انفال می‌گردد و بر طبق صریح قرآن، تنها اختصاص به خداوند و پیامبر اسلام دارد. پس از این جریان و با نزول آیه «و ات ذا القربی حقه»، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر طبق دستور الهی آن را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. فاطمه (علیها السلام) و امیر مومنان (علیه السلام) در فدک عاملانی داشتند که در آبادانی آن می‌کوشیدند و پس از برداشت محصول، درآمد آن را برای فاطمه (علیها السلام) می‌فرستادند. فاطمه (علیها السلام) نیز ابتدا حقوق عاملان خویش را می‌پرداخت و سپس مابقی را در میان فقرا تقسیم می‌نمود؛ و این در حالی بود که وضع معیشت آن حضرت و امام علی (علیه السلام) در ساده‌ترین وضع به سر می‌برد. گاه آنان قوت روز خویش را هم در راه خدا انفاق می‌نمودند و در نتیجه گرسنه سر به بالین می‌نهادند. اما در عین حال فقرا را بر خویش مقدم می‌داشتند و در این عمل خویش، تنها خدا را منظور نظر قرار می‌دادند. (چنانچه در آیات آغازین سوره دهر آمده است). پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابابکر با منتسب نمودن حدیثی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با این مضمون که ما انبیا از خویش ارثی باقی نمی‌گذاریم، ادعا نمود آنچه از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی مانده، متعلق به تمامی مسلمین است.

فاطمه در مقام دفاع از حق مسلم خویش دو گونه عمل نمود. ابتدا افرادی را به عنوان شاهد معرفی نمود که گواهی دهند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات خویش فدک را به او بخشیده است و در نتیجه فدک چیزی نبوده که به صورت ارث به او رسیده باشد. در مرحله بعد حضرت خطبه‌ای را در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایراد نمود که همانگونه که قبلاً نیز ذکر شد، حاوی مطالب عمیق در توحید و رسالت و امامت است. در این خطبه که در نهایت فصاحت و بلاغت ایراد گردیده است، بطلان ادعای ابابکر را ثابت نمود. فاطمه به ابوبکر خطاب نمود که چگونه خلاف کتاب خدا سخن می‌گویی؟! سپس حضرت به شواهدی از آیات قرآن اشاره نمود که در آنها سلیمان، وارث داود ذکر گردیده و یا زکریا از خداوند تقاضای فرزندی را می‌نماید که وارث او و وارث آل یعقوب باشد. از استدلال فاطمه (علیها السلام) به نیکی اثبات می‌گردد بر فرض که فدک در زمان حیات پیامبر به فاطمه (علیها السلام) بخشیده نشده باشد، پس از پیامبر به او به ارث می‌رسد و در این صورت باز هم مالک آن فاطمه است و ادعای اینکه پیامبران از خویش ارث باقی نمی‌گذارند، ادعایی است خلاف حقیقت، و نسبت دادن این کلام به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امری است دروغ؛ چرا که محال است آن حضرت بر خلاف کلام الهی سخن بگوید و خداوند نیز بارها در قرآن کریم این امر را تایید نموده و بر آن تاکید کرده است. اما با تمام این وجود، همچنان غصب فدک ادامه یافت و به مالک حقیقی‌اش بازگردانده نشد.

باید توجه داشت صحت ادعای فاطمه (علیها السلام) چنان واضح و روشن بود و استدلالهای او آنچنان متین و استوار بیان گردید که دیگر برای کسی جای شک باقی نمی‌ماند و بسیاری از منکرین در درون خود به وضوح آن را پذیرفته بودند. دلیل این معنا، آنست که عمر خلیفه دوم هنگامی که فتوحات اسلامی گسترش یافت و نیاز دستگاه خلافت به در آمد حاصل از آن بر طرف گردید، فدک را به امیر مؤمنان (علیه السلام) و اولاد فاطمه (علیها السلام) باز گرداند. اما بار دیگر در زمان عثمان فدک غصب گردید.

 

بیماری فاطمه (علیها السلام) و عیادت از او

 سرانجام فاطمه بر اثر شدت ضربات و لطماتی که به او بر اثر هجوم به خانه‌اش و وقایع پس از آن وارد گشته بود، بیمار گشت و در بستر بیماری افتاد. گاه به زحمت از بستر برمی‌خاست و کارهای خانه را انجام می‌داد و گاه به سختی و با همراهی اطفال کوچکش، خود را کنار تربت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌رساند و یا کنار مزار حمزه عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر شهدای احد حاضر می‌گشت و غم و اندوه خود را بازگو می‌نمود.

در همین ایام بود که روزی زنان مهاجر و انصار که از بیماری او آگاهی یافته بودند، جهت عیادت به دیدارش آمدند. فاطمه (علیها السلام) در این دیدار بار دیگر اعتراض و نارضایتی خویش را از اقدام گروهی که خلافت را به ناحق از آن خویش نموده بودند، اعلام نمود و از آنان و عده‌ای که در مقابل آن سکوت نموده بودند، به علت عدم انجام وظیفه الهی و نادیده گرفتن فرمان نبوی درباره وصایت امام علی (علیه السلام) انتقاد کرد و نسبت به عواقب این اقدام و خروج اسلام از مجرای صحیح خود به آنان هشدار داد. همچنین برکاتی را که در اثر عمل به تکلیف الهی و اطاعت از جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند بر آنان نائل خواهد شد، خاطر نشان نمود.

در چنین روزهایی بود که ابابکر و عمر به عیادت حضرت آمدند. هر چند در ابتدا فاطمه (علیها السلام) از آنان رویگردان بود و به آنان اذن عیادت نمی‌داد، اما سرانجام آنان بر بستر فاطمه (علیها السلام) حاضر گشتند. فاطمه (علیها السلام) در این هنگام، این کلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که فرموده بود: "هر کس فاطمه را به غصب در آورد من را آزرده و هر که او را راضی نماید مرا راضی نموده"، به آنان یادآوری نمود. ابابکر و عمر نیز صدق این کلام و انتساب آن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تأیید نمودند. سرانجام فاطمه (علیها السلام)، خدا و ملائکه را شاهد گرفت فرمود: "شما من را به غضب آوردید و هرگز من را راضی ننمودید؛ در نزد پیامبر، شکایت شما دو نفر را خواهم نمود."

 

وصیت

 در ایام بیماری، فاطمه (علیها السلام) روزی امام علی (علیه السلام) را فراخواند و آن حضرت را وصی خویش قرار داد و به آن حضرت وصیت نمود که پس از وفاتش، فاطمه (علیها السلام) را شبانه غسل دهد و شبانه کفن نماید و شبانه دفن کند و احدی از کسانی که در حق او ستم روا داشته‌اند، در مراسم تدفین و نماز خواندن بر جنازه او حاضر نباشند.

 

شهادت

 سرانجام روز سوم جمادی الثانی سال یازدهم هجری فرا رسید. فاطمه (علیها السلام) آب طلب نموده و بوسیله آن بدن مطهر خویش را شستشو داد و غسل نمود. سپس جامه‌ای نو پوشید و در بستر خوابید و پارچه‌ای سفید به روی خود کشید؛ چیزی نگذشت که دخت پیامبر، بر اثر حوادث ناشی از هجوم به خانه ایشان، دنیا را ترک نموده و به شهادت رسید؛ در حالیکه از عمر مبارکش بنا بر مشهور، 18 سال بیشتر نمی‌گذشت و بنا بر مشهور تنها 95 روز پس از رسول خدا در این دنیا زندگی نمود.

فاطمه (علیها السلام) در حالی از این دنیا سفر نمود که بنا بر گفته معتبرترین کتب در نزد اهل تسنن و همچنین برترین کتب شیعیان، از ابابکر و عمر خشمگین بود و در اواخر عمر هرگز با آنان سخن نگفت؛ و طبیعی است که دیگر حتی تأسف ابی‌بکر در هنگام مرگ از تعرض به خانه فاطمه (علیها السلام) سودی نخواهد بخشید.

 

تغسیل و تدفین

 مردم مدینه پس از آگاهی از شهادت فاطمه (علیها السلام)، در اطراف خانه آن بزرگوار جمع گشتند و منتظر تشییع و تدفین فاطمه (علیها السلام) بودند؛ اما اعلام شد که تدفین فاطمه (علیها السلام) به تأخیر افتاده است. لذا مردم پراکنده شدند. هنگامی که شب فرا رسید و چشمان مردم به خواب رفت، امام علی (علیه السلام) بنا بر وصیت فاطمه (علیها السلام) و بدور از حضور افراد، به غسل بدن مطهر و رنج دیده همسر خویش پرداخت و سپس او را کفن نمود. هنگامی که از غسل دادن او فارغ شد، به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) (در حالی که در زمان شهادت مادر هر دو کودک بودند.) امر فرمود: تا عده‌ای از صحابه راستین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را که البته مورد رضایت فاطمه (علیها السلام) بودند، خبر نمایند تا در مراسم تدفین آن بزرگوار شرکت کنند. (و اینان از 7 نفر تجاوز نمی‌کرده‌اند). پس از حضور آنان، امیر مؤمنان بر فاطمه (علیها السلام) نماز گزارد و سپس در میان حزن و اندوه کودکان خردسالش که مخفیانه در فراق مادر جوان خویش گریه می‌نمودند، به تدفین فاطمه (علیها السلام) پرداخت. هنگامی که تدفین فاطمه (علیها السلام) به پایان رسید، رو به سمت مزار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمود و گفت:

"سلام بر تو ای رسول خدا، از جانب من و از دخترت؛ آن دختری که بر تو و در کنار تو آرمیده است و در زمانی اندک به تو ملحق شده. ای رسول خدا، صبر و شکیبایی‌ام از فراق حبیبه‌ات کم شده، خودداریم در فراق او از بین رفت... ما از خداییم و بسوی او باز می‌گردیم... به زودی دخترت، تو را خبر دهد که چه سان امتت فراهم گردیدند و بر او ستم ورزیدند. سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه که دیری نگذشته و یاد تو فراموش نگشته..."

امروزه پس از گذشت سالیان متمادی همچنان مزار سرور بانوان جهان مخفی است و کسی از محل آن آگاه نیست. مسلمانان و بخصوص شیعیان در انتظار ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بزرگترین منجی الهی و یازدهمین فرزند از نسل فاطمه (علیها السلام) در میان ائمه می‌باشند تا او مزار مخفی شده مادر خویش را بر جهانیان آشکار سازد و به ظلم و بی عدالتی در سراسر گیتی، پایان دهد.

 

سخنان فاطمه (علیها السلام)

 از فاطمه (علیها السلام) سخنان فراوانی بر جای مانده، که پاره‌ای از آنان مستقیماً از او نقل شده است و به نیکی می‌توان گوشه‌ای از علو مقام و ژرفای علم و معرفت او را در این کلمات دریافت و پاره‌ای دیگر نیز بواسطه او، از وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت گشته است که به نوبه خود بیانگر ارتباط نزدیک او با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و عمق درک و فهم فاطمه (علیها السلام) می‌باشد. در این مجال، جهت رعایت اختصار تنها به دو مورد از کلماتی که مستقیماً از فاطمه (علیها السلام) نقل شده اشاره می‌نماییم:

قال مولاتنا فاطمة الزهرا (علیها السلام): "من اصعد الی الله خالص عبادته، اهبط الله عزوجل الیه افضل مصلحته"

فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمود: "هر کس عبادت خالص خود را به سوی پروردگار بالا بفرستد، خداوند برترین مصلحت خود را به سوی او می‌فرستد."

قال مولاتنا فاطمة الزهرا (علیها السلام) فی قسم من خطبة الفدکیة: "فجعل الله الایمان تطهیراً لکم من الشرک، و الصلوه تنزیها لکم عن الکبر، و الزکاه تزکیه للنفس و نماًء فی الرزق، و الصیام تثبیتاً للإ خلاص، و الحج تشییداً للدین، و العدل تنسیقاً للقلوب، و طاعتنا نظاماً للملة، و اما متنا اماناً من الفرقه، و الجهاد عزا للإسلام، و الصبر معونة علی استیجاب الأجر، و الأمر بالمعروف مصلحة للعامه، و بر الوالدین وقایه من السخط، وصلة الأرحام منماة للعدد، و القصاص حصناً للدماء، و الوفاء بالندر تعریضاً للمغفره، و توفیة المکائیل و الموازین تغییراً للبخس، و النهی عن شرب الخمر تنزیهاً عن الرجس، و اجتناب القذف حجاباً عن اللعنة، و ترک السرقة ایجاباً للعفة، و حرم الله الشرک اخلاصاً له بالربوبیه، فاتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون و اطیعو الله فیما امرکم به و نهاکم عنه فانه" انما یخشی الله من عباده العلماء."

فاطمه زهرا (علیها السلام) در قسمتی از خطبه فدکیه می‌فرمایند: "پس خداوند ایمان را موجب پاکی شما از شرک، نماز را موجب تنزیه و پاکی شما از (آلودگی) تکبر، زکات را باعث تزکیه و طهارت روح و روان و رشد و فزونی در روزی، روزه را موجب پایداری اخلاص، حج را باعث استواری دین، دادگری و عدل را موجب انسجام و تقویت دلها، اطاعت و پیروی از ما را باعث نظم و آسایش ملت، رهبری و پیشوایی ما را موجب امان از جدایی و تفرقه، جهاد را موجب عزت و شکوه اسلام، صبر و پایداری را کمکی بر استحقاق و شایستگی پاداش، امر به معروف را به مصلحت عامه مردم، نیکی به پدر و مادر را سپری از خشم پروردگار، پیوند و پیوستگی با ارحام و خویشاوندان را موجب کثرت جمعیت، قصاص را موجب جلوگیری از خونریزیها، وفا به نذر را موجب قرار گرفتن در معرض آمرزش، پرهیز از کم فروشی را موجب عدم زیان و ورشکستگی، نهی از آشامیدن شراب را به خاطر پاک بودن از پلیدی، دوری جستن از قذف (تهمت ناروای جنسی) را انگیزه‌ای برای جلوگیری از لعن و نفرین، پرهیز از دزدی را موجب حفظ عفت و پاکدامنی قرار داد و خداوند شرک ورزیدن نسبت به خود را از آن جهت حرام فرمود که بندگان در بندگی خود نسبت به ربوبیت او اخلاص پیشه کنند، پس "از خداوند بدان گونه که شایسته است پرهیز داشته باشید و تقوا پیشه کنید و جز درحال مسلمانی از دنیا نروید." و خدا را در آنچه که شما را بدان امر می‌کند و آنچه که نهی می‌کند فرمان برداری کنید. زیرا "تنها بندگان دانا از خداوند خوف و ترس دارند."

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



[1] - بحار الانوار، ج 43، ص 6؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص 357

[2] - الصحیح من سیره النبی، ج 4، ص 324

[3] - امرها الی رَبِّها ( کشف الغمه، ج 1، ص 353)

[4] - الامامه و السیاسه، ج 1، ص 19.

[5] - ر. ک. تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 154.

[6] - احتجام طبرسی، ج 1، ص 141؛ کشف الغمه، ج 1، ص 491.

[7] - دلایل الامامه، طبرسی، ص 46؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص 363

[8] - سوره اسراء آیه 28

[9] - این پنچ بزرگوار را به لقب بکائین نامیده اند و حضرت امام سجاد (ع) را تاج البکی گفته اند.

[10] - اقبال الاعمال ص 626- بحار ج 100 ص 199.

 

مطالب مرتبط
    تنظیمات
    این پرونده را به اشتراک بگذارید :
    Facebook Twitter Google LinkedIn

    یادداشت کاربران
    درج یک یادداشت :
    نام کاربری :
    پست الکترونیکی :
    وب :
    یادداشت :
    کد امنیتی :
    2 + 6 = ?